شمارهٔ ۲۹ - و نیز در ستایش بهرام شاه گفته است
چشمم چو بر سر گل و گلزار میرود
اندیشه در پی دل و دلدار میرود
در وقت نوبهار سوی جلوهگاه گل
از خار کمتر است که بییار میرود
در گلستان هر آنکه رود بیجمال دوست
بالله که بهر سرزنش خار میرود
جانا بیار باده که مرغان باغ را
بیجام بر سماع تهی بار میرود
هر روز لشکر گل رعنا همیرسد
هر شب سپاه نرگس عیّار میرود
با جامه دریده پر خون گل از درخت
نزدیک خلق شاه به زنهار میرود
رخسار گل به رنگ حکایت همیکند
آن ظلمها کز آن گلرخسار میرود
بوی گل و شکوفه نگر همچو خلق شاه
تا گلشن شکفته دَوّار میرود
دارد قبا و چار پری یاسمن مگر
چون بندگان خسرو دیندار میرود
عالی همای همت او بین که بیحجاب
تا آسمان به جعفر طَیّار میرود
بهرام شاه که هست او ملک ولیک
بر بندگان خویش ملکوار میرود
از لشکرش غبار به افلاک میرسد
وز موکبش خروش به کهسار میرود
از فخر مدح اوست که اشعار میپرد
وز یمن نام اوست که دینار میرود
سیم شکوفه و زر گل گرچه نقد شد
بیارتسام نامش دشوار میرود
حَزم طلیعهدارش گرد زمین چو چرخ
با صدهزار دیدهٔ هشدار میرود
جود گزاف کارش پیش امل چو بخت
با صدهزار دست گهربار میرود
پیش مضای رای و علو محل او
مه باژگونه، چرخ نگونسار میرود
عالم چو زان او شد دولت چه گفت؟ گفت:
یارب چه خوش سزا به سزاوار میرود
ای خسروی که ابر ز جودت عروسوار
با عقدهای لؤلؤ شهوار میرود
از کوشش تو فتنه سبکبار میجهد
وز بخشش تو آز گرانبار میرود
چرخ حرون اگر چه عنان خلق را نداد
زیر رکاب امر تو رهوار میرود
از عمر حاسدان تو مانده است اندکی
وین فال بر زبانها بسیار میرود
خورشید عجبشان نگشاید نقاب از آن
چون سایه روی بسته به دیوار میرود
شاها ثنای تو چو برون آید از لبم
گویی صبا ز طبله عطار میرود
بشکفت جانم از تو و هردم نسیم آن
تا روضهٔ محمد مختار میرود
در پیش نظم بنده بسنجد از آنکه هست
سنجیده گوهری که چو طیّار میرود
کاریست بس بزرگ ثنای تو و نرفت
هرگز چنانکه پیش من این کار میرود
سهل است اگر نیافت حسودی سزای خویش
کو هم به بخت خویش به بازار میرود
کار سپهر دایره کردار همچو او
پیچیده مینماید و هموار میرود
تا تیغ آفتاب چو روشنگری مقیم
بر روی چرخ آینهکردار میرود
جود تو باد صیقل آینه امید
تا هر زمان ز رویش زنگار میرود
شمارهٔ ۲۸ - در مدح محمود بغراخان گوید: وقت آن است که مستان طرب از سر گیرندشمارهٔ ۳۰ - در مدح محمد منصور است: عمری مرا هوای لهاوور بوده بود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
چشمم چو بر سر گل و گلزار میرود
اندیشه در پی دل و دلدار میرود
هوش مصنوعی: چشمم که به گل و گلزار میافتد، ذهنم به سوی عشق و معشوق میرود.
در وقت نوبهار سوی جلوهگاه گل
از خار کمتر است که بییار میرود
هوش مصنوعی: در فصل بهار، وقتی به زیبایی گلها نگاه میکنیم، کمتر از خارها مشاهده میشود، زیرا کسی که بدون همراهی میرود، کمتر به این زیباییها توجه دارد.
در گلستان هر آنکه رود بیجمال دوست
بالله که بهر سرزنش خار میرود
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون زیبایی معشوق وارد باغ شود، واقعاً به خاطر نازیباییهای دیگران سرکوب و مورد انتقاد قرار میگیرد.
جانا بیار باده که مرغان باغ را
بیجام بر سماع تهی بار میرود
هوش مصنوعی: عزیزم، بیا و بادهای بیاور تا پرندگان باغ بدون جام، در حال سرخوشی و شادمانی بگردند و از لذت زندگی بیبهره نمانند.
هر روز لشکر گل رعنا همیرسد
هر شب سپاه نرگس عیّار میرود
هوش مصنوعی: هر روز دستهای از گلهای زیبا به باغ میآید و هر شب، گروهی از نرگسهای خوشقد و قامت از آنجا میروند.
با جامه دریده پر خون گل از درخت
نزدیک خلق شاه به زنهار میرود
هوش مصنوعی: با لباس پاره و خونین، گل از درخت به نزد مردم شاه میرود و از خطر فرار میکند.
رخسار گل به رنگ حکایت همیکند
آن ظلمها کز آن گلرخسار میرود
هوش مصنوعی: صورت گل به رنگ داستانی میگردد که ناشی از ظلمها و زخمهایی است که بر آن گلصورت وارد میشود.
بوی گل و شکوفه نگر همچو خلق شاه
تا گلشن شکفته دَوّار میرود
هوش مصنوعی: بوی گل و شکوفه را ببین، مانند آن که پادشاهی است که به سوی باغی که شکوفه زده میرود و همه جا در حال گشت و گذار است.
دارد قبا و چار پری یاسمن مگر
چون بندگان خسرو دیندار میرود
هوش مصنوعی: یک نفر با لباس زیبا و چهار گل یاسمن در دست دارد، اما همچون بندگان خوب و دیندار خسرو، با خضوع و فروتنی حرکت میکند.
عالی همای همت او بین که بیحجاب
تا آسمان به جعفر طَیّار میرود
هوش مصنوعی: بنگر که پرنده نیکوپرواز همت او چگونه بدون هیچ پوششی تا آسمان میرسد و به جعفر طیار ملحق میشود.
بهرام شاه که هست او ملک ولیک
بر بندگان خویش ملکوار میرود
هوش مصنوعی: بهرام شاه، اگرچه پادشاه و ملک است، اما بر رفتار و برخوردش با بندگانش به شکل یک پادشاه واقعی و با احترام و عدالت رفتار میکند.
از لشکرش غبار به افلاک میرسد
وز موکبش خروش به کهسار میرود
هوش مصنوعی: از پی لشکر او غباری به آسمان میرسد و از صدای یارانش، کوهها به لرزه درآمده و صدا میزند.
از فخر مدح اوست که اشعار میپرد
وز یمن نام اوست که دینار میرود
هوش مصنوعی: این بیت میگوید که افتخار و شرافت شاعری به خاطر قدردانی و ستایش از اوست و از برکات نام اوست که ثروت و دارایی به دست میآید. به عبارتی، ارتباطی میان ستایش و موفقیت مالی وجود دارد.
سیم شکوفه و زر گل گرچه نقد شد
بیارتسام نامش دشوار میرود
هوش مصنوعی: اگرچه زیبایی و ارزش ظاهری گل و شکوفه بسیار چشمنواز و باارزش است، اما با هیچ دلیلی نمیتوان به سادگی از آنها گذشت و نام و یاد آنها در دلها باقی میماند.
حَزم طلیعهدارش گرد زمین چو چرخ
با صدهزار دیدهٔ هشدار میرود
هوش مصنوعی: حزم با دقت و آمادگی کامل در حال حرکت است و مانند یک چرخ که دور کره زمین میچرخد، با هزاران چشمی که مراقب و متوجه هستند به راهش ادامه میدهد.
جود گزاف کارش پیش امل چو بخت
با صدهزار دست گهربار میرود
هوش مصنوعی: بخشش و generosity او مانند بختی است که با هزار دست پر از گوهر به سوی آرزوها و خواستهها میرود. این نشاندهندهی فراوانی و وسعت بخشندگی اوست که به راحتی و در کمال مهربانی انجام میشود.
پیش مضای رای و علو محل او
مه باژگونه، چرخ نگونسار میرود
هوش مصنوعی: در برابر اندیشه و مقام او، مه که نماد زیبایی است، به صورت معکوس حرکت میکند و زمان برعکس میگذرد.
عالم چو زان او شد دولت چه گفت؟ گفت:
یارب چه خوش سزا به سزاوار میرود
هوش مصنوعی: وقتی عالم متوجه این موضوع شد که قدرت به دست او افتاده است، گفت: ای پروردگار، چه خوب است که شایستهها به حق خود میرسند.
ای خسروی که ابر ز جودت عروسوار
با عقدهای لؤلؤ شهوار میرود
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که مانند ابری رحمتزا، با زیبایی و جواهرات گرانبها به سوی بزمها میآیی.
از کوشش تو فتنه سبکبار میجهد
وز بخشش تو آز گرانبار میرود
هوش مصنوعی: از تلاش تو بلا و مشکل آسان میشود و از لطف تو بار سنگین آز و امتحان برداشته میشود.
چرخ حرون اگر چه عنان خلق را نداد
زیر رکاب امر تو رهوار میرود
هوش مصنوعی: اگرچه زمان و سرنوشت کنترل زیادی بر زندگی مردم ندارد، اما بیوقفه و به آرامی تحت تأثیر اراده تو پیش میرود.
از عمر حاسدان تو مانده است اندکی
وین فال بر زبانها بسیار میرود
هوش مصنوعی: حسودان عمر کمی از تو را دیدهاند و در حالی که عمرت کوتاه است، نام و یاد تو بسیار بر زبانهاست.
خورشید عجبشان نگشاید نقاب از آن
چون سایه روی بسته به دیوار میرود
هوش مصنوعی: خورشید نمیتواند از آنها پردهبرداری کند، زیرا مانند سایهای که به آرامی بر دیوار میگذرد، در خفا و پنهانی به سر میبرند.
شاها ثنای تو چو برون آید از لبم
گویی صبا ز طبله عطار میرود
هوش مصنوعی: وقتی که از زبانم ستایش تو بیرون میآید، گویی نسیم صبحگاهی به هوای خوش عطر عطار میوزد.
بشکفت جانم از تو و هردم نسیم آن
تا روضهٔ محمد مختار میرود
هوش مصنوعی: جانم به خاطر تو شکوفا میشود و هر لحظه نسیمی به سمت باغ محمد مختار میوزد.
در پیش نظم بنده بسنجد از آنکه هست
سنجیده گوهری که چو طیّار میرود
هوش مصنوعی: اگر نظم من را محک بزند، باید بداند که من تنها مجسمه یا جامد نیستم، بلکه همچون پرندهای هستم که به سوی آسمان پرواز میکند و در درونم ارزش و زیبایی نهفته است.
کاریست بس بزرگ ثنای تو و نرفت
هرگز چنانکه پیش من این کار میرود
هوش مصنوعی: ثنای تو کار بزرگی است و هیچوقت مانند این کاری که در حال حاضر برای من میگذرد، به این شکل پیش نمیرود.
سهل است اگر نیافت حسودی سزای خویش
کو هم به بخت خویش به بازار میرود
هوش مصنوعی: اگر شخصی به دلیل حسادت خودش به مقصودش نرسد، نباید نگران باشد، زیرا او به سمت سرنوشت خود میرود و در این مسیر تلاش میکند.
کار سپهر دایره کردار همچو او
پیچیده مینماید و هموار میرود
هوش مصنوعی: کارهای آسمان و جهانی که در آن هستیم، به گونهای پیچیده و در عین حال منظم به نظر میرسند.
تا تیغ آفتاب چو روشنگری مقیم
بر روی چرخ آینهکردار میرود
هوش مصنوعی: تا زمانی که آفتاب مانند روشنی بخش همیشگی بر روی آسمان حرکت میکند، دنیا مثل آینهای از فعالیتها و کارهای انسانها منعکس میشود.
جود تو باد صیقل آینه امید
تا هر زمان ز رویش زنگار میرود
هوش مصنوعی: بخشش و بخشندگی تو مانند سًیقل زدن آینه امید است که هر زمان زنگار ناامیدی را از روی آن پاک میکند.