گنجور

المقامة الاولی - فی الملمعة

حکایت کرد مرا دوستی که در حضر جلیس و همدم بود و در سفر انیس هم و غم، که: وقتی از اوقات، به حکم محرّکات نوائب و معقّبات مصائب در عرصات بقاع، عزم انتجاع کردم و از اولوالالباب اخبار و آثار اغتراب استماع کردم. عیش عهد جوانی طراوتی داشت و طیش مهد کودکی حلاوتی؛ عذار جوانی از بیم پیری در پردهٔ قیری بود و عارض از عوارض انقلاب در حجاب مشک ناب؛ در چنین حالتی به وسیلت چنین آلتی ناگاه افتراقی بیفتاد و از عزم جزم چنین اتّفاقی بزاد. 

فقلت اعذروا سیري و إن شئتم فلا
فإنّي أراعي اللَّیلَ والنّجم و الفلا

کسای سفر بر وطای حضر ایثار کردم و شاخ وصلی را بر کاخ اصلی اختیار کردم و بی استعداد زاد و راحله و بی استمداد رفقه و قافله به قدمی که عشق سائق او بود و اندیشه ای که حرکت لائق او بود، در نشیب و فراز عراق و حجاز به سر بردم و منازل شاق را به پای اشتیاق بسپردم.

با ماه هم منازل و با باد هم لگام
با ابر هم مشارب و با رعد هم زمام
گه روی سوی خلّخ و گه روی سوی مصر
گه خوابگه به یثرب گه آبخور به شام

گاه چون سکندر در سیاحت خاک ظلمات و گاه چون خضر در سباحت آن حیات، وقتی به بطحاء یثرب و گاهی به بیداء مغرب.

هر روز بدیگر ره و هر شب بدگر جای
هر پی بدگر منزل و هر دم بدگر رای

تا مگر حلق صیدی در حبائل شست آید و گوشه دامن کریمی به دست آید حصول این مُنیت چون خط معمّا مشکل بود و این بغیت چون اسم بی مسمّا بی حاصل، چون کیمیا امکان نداشت و چون عنقا مکان نداشت.

فقلت لقلبی و الخطوب فنون
تسل فهذا الادلاج جنون
و خل المطایا لا تزایل سرحها
فان نهایات الحراک سکون

تا بعد از آنکه شربت های شدائد چشیدم و ضربت های مکاید کشیدم، خائب و خائف بشهر طائف رسیدم، هم از گرد راه قصد جامع کردم و روی بدان مجامع آوردم، که از آداب غربت یکی آن است که در هر تربت که قدم نهی بدایت از مساجد و معابد باید کرد، تا به برکات آن تقرب در حرکات تغرب بپاید.

چون از دایره بسیط به نقطه وسیط و از کرانه به میانه آمدم، در مقصوره معموره زحمتی دیدم پرسیدم که: این اجتماع از بهر چیست و این استماع به سخن کیست؟

گفتند: غریبی است مجتاز از بلاد حجاز که چون آدم عالم اسماء است و چون عالم حامل اشیاء است، بزبانی فصیح و بیانی ملیح سخن می گوید و خلق را از راه وعظ «کن و مکن » می‌گوید گاه به زبان اهل حله ثنائی گوید و گاه به لغت اهل کله نوائی زند، نادره دهر و اعجوبه شهر است.

این اجتماع به سبب وی است و این استماع به فضل و ادب وی، قدم به تعجیل برداشتم و صفی چند بگذاشتم جمعی دیدم سوخته و آتشی برافروخته، چشمها گریان و دلها بریان، فیض وعظ بدین جای رسیده و مد سخن بدین حد کشیده که:

ای زهره ادباء و ای فرقه غرباء ای طالبان غربت و ای ساکنان خاک این تربت، شما را مقالتی گویم که شنودنیست و حالتی نمایم که بودنیست و دلیل باشم به راهی که پیمودنیست. فاستمعوا یا رفقة المسلمین فانی لکم ناصح امین، پس روی به حجازیان و تازیان کرد و گفت:

«یا فتیان العرب و یا خلصان الادب و ابناء السیف و القلم و اخوان الجود و الکرم و اهل العمل و العلم و اصل الادب و الحلم، فوالذی حلاکم بالعلم الراجح و قواکم بالحلم الناجح، ان الدهر قد فسد و ان السوق قد کسد و الکرام قد خلت عراصها و زمت بالبین قلاصها و انقطعت جوائزها و استعجلت جنائزها، دیارهم خالیة و عظامهم بالیة و رسومهم قد عفت و جسومهم قدانطفت، فما بقی منهم مطعم و لا طاعن، و لاثاو و لا ظاعن و لا مجیب و لا داع و لا موف و لا مراع.»

فاین الکرام الصید من آل هاشم
فلا هاشم باق و لا انهم بقوا
فبددهم ایدی البلی فتبددوا
و فرقهم ریب المنون ففرقوا

«فلا رعیتم یا معشر الکرام و لا منتم و لقد کنا و الله کما کنتم ناعم البال، ساحب الاذیال، لنا فی النادی ثغاء و فی الوادی رغاء فی المهالک اقتحام و فی المعارک اقدام و فی المکارم جفان دائرة و عن المحارم اجفان غائرة حتی سطا الدهر و غلب و سلب منا ما سلب و انعکس الحال و انقلب، فارحموا صائما بین ایدیکم قائما مناجیا، لمنایحکم راجیا،

ورائی أکباد جائعة و خلفی بنات ضائعة فرحم الله إمرأ بسط کفّ النّوال و زیّن صفّ الرّجال و حلّ عنّی عقد هذا العقال حتّی أُحیلَه بالمکافات علی ملی غنی و الدله، فی المجازات علی غصن طری، فلا تقطعو عن اعتیاض الاحسان أَمَلًا، فإنّ الله لا یضیع اجر من أحسن عملا»

پس روی از طوایف اهل طائف بگردانید و گفت: ای اهل بلاد عجم و ای قادحان زناد کرم و ارباب فتوت و مروت و مستظهران ابوت و بنوت، بدان خدائی که آفتاب منور بدین سقف مدور بگردانید و از بساط اغبر نبات اخضر برویانید که دنیا سرای گذشتنی است و حطام او سرمایه گذاشتنی، جستجوی او به گفتگوی او کرا نکند و رنگ و بوی او به تک و پوی نه ارزد.

حلال او را باد شمار در پی است، حرام او را نار شرار در رگ و پی، کأس او بی وحشت خس نباشد و کاسه او بی زحمت مگس، کراست نفسی عصامی و همتی عظامی و نهمتی حاتمی و نخوتی فاطمی کفی فیاض و کرمی فضفاض که مروت بتوزد و شمع فتوت بیفروزد و ابنای عهد و اطفال مهد را چون سحاب ربیعی کرم طبیعی بیاموزد و پیش از آنکه خلق زحمت کند بدین غریب رحمت کند.

پس با این دو حج تدبیر عمره کرد و روی به هر دو زمره کرد وگفت: ای اصحاب صناعت و ارباب بضاعت و رفقه بلاغت و براعت و طایفه سنت و جماعت، سپاس خدای را که اگر به صورت اختلاف اشباح است به معنی ائتلاف ارواح است و اگر به ظاهر تباین بلاد است، به باطن اتّحاد اعتقاد است.

من جمع کنم میان شما جمع کردن ظروف مرطعام را و به هم آوردن حروف مرکلام را، و بی سفارت کاغذ و کلک همه را درکشم در یک سلک و بیک قطعه از نظم، کاللحم مع العظم، در همتان پیوندم و بر همتان بندم، چنانچه بلخی با کرخی و مروزی با غزی و رازی با حجازی درین میزان همسنگ آیند و بدین معیار همرنگ.

قد قامت القیامة یا ایها النیام
هبوا عن المنام و کفوا عن الحرام
ای زمره معارف و ای رفقه کرام
تا کی هوای باده و تا کی حدیث جام
فالرمح حین یختلس القرن فی اهتزاز
واللیث حین یفترس الصید فی ابتسام
منگر بدانکه هست ترا مال‌ها به دست
منگر بدانکه هست ترا کارها به کام
فالنجم، حین لا قذاسود بالدجی
و البدر حین تم قداغتم بالغمام
عارض چو شیر گشت، مدام از دو کف بنه
کاندر پیاله کس نکند شیر با مدام
فالشیب قد تبلج و الصبح قد بدا
یا قوم، قد نصحتکم الیوم و السلام
پیری به تو رسید و جوانی ز تو رمید
کردیم ما نصیحت و رفتیم، و السلام

پس ترتیب نظم بگذاشت و دست بدعا برداشت، و چون باد بشتافت، بسیاری بر اثر وی بدویدم، در گرد او نرسیدم، بقیت عمر در جستجوی او بودم و به عاقبت از وی اثری ندیدم و خبری نشنیدم، معلوم من نشد که پای افزار غربت کجا گشاد و بار کربت کجا نهاد؟

تا گردش زمانه وارون بدو چه کرد؟
گیتی چه باخت با وی و گردون بدو چه کرد؟
تا چرخ نامهذب مفتون ازو چه خواست؟
یا بخت ناممیز مجنون بدو چه کرد؟

اطلاعات

قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

حکایت کرد مرا دوستی که در حضر جلیس و همدم بود و در سفر انیس هم و غم، که: وقتی از اوقات، به حکم محرّکات نوائب و معقّبات مصائب در عرصات بقاع، عزم انتجاع کردم و از اولوالالباب اخبار و آثار اغتراب استماع کردم. عیش عهد جوانی طراوتی داشت و طیش مهد کودکی حلاوتی؛ عذار جوانی از بیم پیری در پردهٔ قیری بود و عارض از عوارض انقلاب در حجاب مشک ناب؛ در چنین حالتی به وسیلت چنین آلتی ناگاه افتراقی بیفتاد و از عزم جزم چنین اتّفاقی بزاد. 
هوش مصنوعی: دوستی برایم داستانی نقل کرد که در زندگی روزمره با او هم‌صحبت بوده‌ام و در سفر هم یار و مونس من بوده است. او نقل می‌کرد که زمانی به دلیل حوادث و مشکلات زندگی، تصمیم به سفر گرفته بودم و از تجارب و داستان‌های افراد عاقل و بافرهنگ بهره‌مند شدم. دوران جوانی زندگی‌ام جانی تازه و نشاط‌بخش داشت و دوران کودکی‌ام شیرینی خاصی به همراه داشت. چهره‌ام به خاطر ترس از پیری در پرده‌ای از غم و اندوه فرو رفته بود و مانند زیبایی ناب در حجاب بود. در این شرایط با چنین احساسی ناگهان جدایی و تفاوتی به وجود آمد که ناشی از تصمیمی قطعی بود.
فقلت اعذروا سیري و إن شئتم فلا
فإنّي أراعي اللَّیلَ والنّجم و الفلا
هوش مصنوعی: گفتم اگر می‌خواهید، بگذارید دلیلی بر رفتارم بیاورید و اگر نه، اشکالی ندارد، زیرا من به شب و ستاره‌ها و زیبایی‌های طبیعت توجه دارم.
کسای سفر بر وطای حضر ایثار کردم و شاخ وصلی را بر کاخ اصلی اختیار کردم و بی استعداد زاد و راحله و بی استمداد رفقه و قافله به قدمی که عشق سائق او بود و اندیشه ای که حرکت لائق او بود، در نشیب و فراز عراق و حجاز به سر بردم و منازل شاق را به پای اشتیاق بسپردم.
هوش مصنوعی: من سفر و اقامت را بر یکدیگر ترجیح دادم و با انتخاب راهی سخت، بر مقصد اصلی تأکید کردم. بدون استعداد و در خواست کمک از دوستان و همراهان، تنها با انگیزه عشق و افکاری که مرا به حرکت وادار می‌کرد، در مناطق دشوار عراق و حجاز گذراندم و چالش‌ها را با اشتیاق پذیرفتم.
با ماه هم منازل و با باد هم لگام
با ابر هم مشارب و با رعد هم زمام
هوش مصنوعی: در این دنیا با زیبایی‌ها و جلوه‌های طبیعی هم‌نشین هستم، با نیروی باد کنترل را در دست دارم، همواره از بارش باران بهره‌مند می‌شوم و با صدای رعد به سمت هدفم می‌روم.
گه روی سوی خلّخ و گه روی سوی مصر
گه خوابگه به یثرب گه آبخور به شام
هوش مصنوعی: گاهی به سمت خلخ می‌روی و گاهی به سمت مصر. گاهی در یثرب استراحت می‌کنی و گاهی در شام آب می‌نوشی.
گاه چون سکندر در سیاحت خاک ظلمات و گاه چون خضر در سباحت آن حیات، وقتی به بطحاء یثرب و گاهی به بیداء مغرب.
هوش مصنوعی: گاهی مانند سکندر در سفر به سرزمین‌های تاریک و گاهی مانند خضر در لذت بردن از زندگی، زمانی در بیابان یثرب و زمانی دیگر در بیدای مغرب.
هر روز بدیگر ره و هر شب بدگر جای
هر پی بدگر منزل و هر دم بدگر رای
هوش مصنوعی: هر روز به سوی دیگری می‌روم و هر شب در جایی دیگر هستم. هر مکان تازه‌ای را می‌بینم و هر لحظه نظر و رأیی جدید دارم.
تا مگر حلق صیدی در حبائل شست آید و گوشه دامن کریمی به دست آید حصول این مُنیت چون خط معمّا مشکل بود و این بغیت چون اسم بی مسمّا بی حاصل، چون کیمیا امکان نداشت و چون عنقا مکان نداشت.
هوش مصنوعی: تا زمانی که نیاکان در دام‌های عشق گرفتار شوند و گوشه‌ای از دامن کرمی به دست آید، دست‌یابی به این خواسته مانند یک معما سخت است و رسیدن به آن خواسته همچون نامی بی‌معنا و بی‌فایده به نظر می‌رسد، مثل کیمیا که به سختی قابل دسترس است و مانند عنقا که جایی ندارد.
فقلت لقلبی و الخطوب فنون
تسل فهذا الادلاج جنون
هوش مصنوعی: پس به دل خود گفتم که سختی‌ها و مشکلات گوناگون است، اما تسکین یاب و آرام باش، زیرا این شب‌زنده‌داری و بیداری نوعی دیوانگی است.
و خل المطایا لا تزایل سرحها
فان نهایات الحراک سکون
هوش مصنوعی: سوارکاران را رها کن تا به راه خود ادامه دهند، زیرا پایان هر حرکتی به آرامش منتهی می‌شود.
تا بعد از آنکه شربت های شدائد چشیدم و ضربت های مکاید کشیدم، خائب و خائف بشهر طائف رسیدم، هم از گرد راه قصد جامع کردم و روی بدان مجامع آوردم، که از آداب غربت یکی آن است که در هر تربت که قدم نهی بدایت از مساجد و معابد باید کرد، تا به برکات آن تقرب در حرکات تغرب بپاید.
هوش مصنوعی: پس از اینکه سختی‌ها و مشکلات را تجربه کردم و ضربه‌های کارشکنی را قبول کردم، به شهر طائف رسیدم که در آنجا احساس خستگی و ترس کردم. تصمیم گرفتم به سمت جامع (مسجد جامع) بروم و به مکان‌های مقدس آن شهر مراجعه کنم، زیرا یکی از آداب و رسوم زندگی در غربت این است که به هر سرزمینی که وارد می‌شویم، ابتدا باید به مساجد و معابد آنجا سر بزنیم تا از برکات آن مکان‌ها بهره‌مند شویم و ارتباط نزدیکی با آن فرهنگ برقرار کنیم.
چون از دایره بسیط به نقطه وسیط و از کرانه به میانه آمدم، در مقصوره معموره زحمتی دیدم پرسیدم که: این اجتماع از بهر چیست و این استماع به سخن کیست؟
هوش مصنوعی: وقتی از دایره بزرگ‌تر به نقطه‌ای در وسط و از حاشیه به مرکز نزدیک شدم، در محلی که پر از افراد بود، زحمتی به چشمم خورد و پرسیدم: این تجمع برای چه چیزی است و شنونده‌ی این سخن کیست؟
گفتند: غریبی است مجتاز از بلاد حجاز که چون آدم عالم اسماء است و چون عالم حامل اشیاء است، بزبانی فصیح و بیانی ملیح سخن می گوید و خلق را از راه وعظ «کن و مکن » می‌گوید گاه به زبان اهل حله ثنائی گوید و گاه به لغت اهل کله نوائی زند، نادره دهر و اعجوبه شهر است.
هوش مصنوعی: گفتند: شخصی از دیار حجاز آمده است که بسیار عجیب و شگفت‌انگیز است. او مثل آدمی است که به نام‌های مختلف آگاه است و همچون عالمی که اشیاء را می‌شناسد، به زبانی شیوا و بیانی دلنشین صحبت می‌کند. او مردم را به روش‌های مختلف و با نصایحی درگیر می‌کند، گاهی به زبان اهل حله حرف می‌زند و گاهی به لهجه اهل کله. او واقعاً نادر و خارق‌العاده است.
این اجتماع به سبب وی است و این استماع به فضل و ادب وی، قدم به تعجیل برداشتم و صفی چند بگذاشتم جمعی دیدم سوخته و آتشی برافروخته، چشمها گریان و دلها بریان، فیض وعظ بدین جای رسیده و مد سخن بدین حد کشیده که:
هوش مصنوعی: این جمع به خاطر او شکل گرفته و این توجه به خاطر صفات و فضایل اوست. من تصمیم گرفتم سریع‌تر اقدام کنم و از صفی عبور کردم. دیدم گروهی در حال سوختن و آتش سوزی هستند، چشمانشان پر از اشک و دل‌هایشان آتش‌گرفته بود. تاثیر وعظ به اینجا رسیده و سخن به این حد بالا کشیده شده است که:
ای زهره ادباء و ای فرقه غرباء ای طالبان غربت و ای ساکنان خاک این تربت، شما را مقالتی گویم که شنودنیست و حالتی نمایم که بودنیست و دلیل باشم به راهی که پیمودنیست. فاستمعوا یا رفقة المسلمین فانی لکم ناصح امین، پس روی به حجازیان و تازیان کرد و گفت:
هوش مصنوعی: ای فرزانه‌های علم و ادب و ای مسافران دور از دیار، ای کسانی که در جستجوی غربت هستید و ای ساکنان این سرزمین، برای شما سخنانی دارم که شنیدنی است و حالاتی را به نمایش می‌گذارم که تجربه‌اش کردنی است و دلیلی برای راهی می‌آورم که باید پیمود. پس به حرف‌های من گوش دهید، ای دوستان مسلمان، زیرا من برای شما مشاور و رفیق امین هستم. سپس به سمت عرب‌ها و ساکنان حجاز روی کرد و گفت:
«یا فتیان العرب و یا خلصان الادب و ابناء السیف و القلم و اخوان الجود و الکرم و اهل العمل و العلم و اصل الادب و الحلم، فوالذی حلاکم بالعلم الراجح و قواکم بالحلم الناجح، ان الدهر قد فسد و ان السوق قد کسد و الکرام قد خلت عراصها و زمت بالبین قلاصها و انقطعت جوائزها و استعجلت جنائزها، دیارهم خالیة و عظامهم بالیة و رسومهم قد عفت و جسومهم قدانطفت، فما بقی منهم مطعم و لا طاعن، و لاثاو و لا ظاعن و لا مجیب و لا داع و لا موف و لا مراع.»
هوش مصنوعی: ای جوانان عرب و اهل ادب و خانواده‌های اصیل، ای برادران سخاوت و بخشش و عزیزان علم و عمل و آداب و حلم، سوگند به آن‌کس که شما را به علم برتر آراسته و به حلم نیکو نیرومند کرده است که زمانه به فساد افتاده است و بازار کساد شده، نیکوکاران از دنیا رفته و آبادانی‌هایشان خالی مانده و نشانه‌هایشان از بین رفته است. دیگر هیچ‌کس از آنان باقی نمانده، نه خوارکی برای خوراک و نه کسی برای جنگ و نه کسی برای سفر و نه کسی پاسخگو و نه دعوت‌کننده و نه کسی که به کسی کمک کند یا کسی که به فکر دیگری باشد.
فاین الکرام الصید من آل هاشم
فلا هاشم باق و لا انهم بقوا
هوش مصنوعی: بزرگواران و نیکان، شکارچیان از خاندان هاشم هستند. اما نه هاشم باقی مانده و نه آن‌ها هنوز وجود دارند.
فبددهم ایدی البلی فتبددوا
و فرقهم ریب المنون ففرقوا
هوش مصنوعی: آنگاه بلاها دستانشان را گرفت و آنها پراکنده شدند و اختلافات مرگ آن‌ها را از هم جدا کرد.
«فلا رعیتم یا معشر الکرام و لا منتم و لقد کنا و الله کما کنتم ناعم البال، ساحب الاذیال، لنا فی النادی ثغاء و فی الوادی رغاء فی المهالک اقتحام و فی المعارک اقدام و فی المکارم جفان دائرة و عن المحارم اجفان غائرة حتی سطا الدهر و غلب و سلب منا ما سلب و انعکس الحال و انقلب، فارحموا صائما بین ایدیکم قائما مناجیا، لمنایحکم راجیا،
هوش مصنوعی: ای عزیزان، آیا توجه کردید که ما نیز زمانی مانند شما زندگی آرام و خوشی داشتیم؟ در آن روزها، در جمع‌های خود با صدای بلندی حرف می‌زدیم و در دشت‌ها و جنگل‌ها به شکار می‌پرداختیم. در میدان‌ها شجاعت نشان می‌دادیم و در کارهای نیک پیشقدم بودیم، اما اکنون روزگار تغییر کرده و مشکلاتی ما را احاطه کرده است. بر ما رحم کنید و به پیشگاه خداوند دعا کنید، چرا که من که در اینجا ایستاده‌ام، در حال عبادت و درخواست رحمت از او هستم.
ورائی أکباد جائعة و خلفی بنات ضائعة فرحم الله إمرأ بسط کفّ النّوال و زیّن صفّ الرّجال و حلّ عنّی عقد هذا العقال حتّی أُحیلَه بالمکافات علی ملی غنی و الدله، فی المجازات علی غصن طری، فلا تقطعو عن اعتیاض الاحسان أَمَلًا، فإنّ الله لا یضیع اجر من أحسن عملا»
هوش مصنوعی: در این متن بیان شده است که در شرایط سخت و نیازمندی، انسان‌ها باید یکدیگر را یاری کنند و به هم کمک نمایند. دعا می‌شود که افرادی که در توان دارند، دست سخاوت و generosity را دراز کنند و به دیگران یاری رسانند. همچنین اشاره شده است که هیچ‌گاه از انجام کارهای نیک و کمک به همنوعان ناامید نشوید، چرا که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد.
پس روی از طوایف اهل طائف بگردانید و گفت: ای اهل بلاد عجم و ای قادحان زناد کرم و ارباب فتوت و مروت و مستظهران ابوت و بنوت، بدان خدائی که آفتاب منور بدین سقف مدور بگردانید و از بساط اغبر نبات اخضر برویانید که دنیا سرای گذشتنی است و حطام او سرمایه گذاشتنی، جستجوی او به گفتگوی او کرا نکند و رنگ و بوی او به تک و پوی نه ارزد.
هوش مصنوعی: پس افرادی که اهل طائف بودند را مخاطب قرار داد و گفت: ای کسانی که در سرزمین‌های بی‌زبان زندگی می‌کنید و ای بندگان بزرگوار و صاحبان جوانمردی و شرافت، بدانید که خدایی که خورشید تابان را به این سقف گردانید و گیاهان سبز را از خاک برآورد، دنیا مکانی زودگذر است و دارایی‌های آن تنها سرمایه‌ای برای مصرف است. جستجو کردن برای آن، انسان را به خود نمی‌آورد و رنگ و بوی آن هم ارزش تلاش و کوشش را ندارد.
حلال او را باد شمار در پی است، حرام او را نار شرار در رگ و پی، کأس او بی وحشت خس نباشد و کاسه او بی زحمت مگس، کراست نفسی عصامی و همتی عظامی و نهمتی حاتمی و نخوتی فاطمی کفی فیاض و کرمی فضفاض که مروت بتوزد و شمع فتوت بیفروزد و ابنای عهد و اطفال مهد را چون سحاب ربیعی کرم طبیعی بیاموزد و پیش از آنکه خلق زحمت کند بدین غریب رحمت کند.
هوش مصنوعی: انسانی که می‌خواهد در زندگی‌اش از خوبی‌ها و حلال‌ها بهره‌مند شود، باید از چیزهای ناپسند و حرام دوری کند. او باید به دنبال خوبی‌ها باشد و از ترس یا زحمت پرهیز کند. چنین فردی باید روح بزرگ و اراده‌ای قوی داشته باشد و به دیگران نیز کمک و محبت کند. او باید جوانمردی و نزاکت را در زندگی‌اش جاری سازد و به تلاش برای تعلیم و تربیت نسل‌های آینده بپردازد، پیش از آنکه دیگران دچار زحمت و مشکل شوند.
پس با این دو حج تدبیر عمره کرد و روی به هر دو زمره کرد وگفت: ای اصحاب صناعت و ارباب بضاعت و رفقه بلاغت و براعت و طایفه سنت و جماعت، سپاس خدای را که اگر به صورت اختلاف اشباح است به معنی ائتلاف ارواح است و اگر به ظاهر تباین بلاد است، به باطن اتّحاد اعتقاد است.
هوش مصنوعی: با این دو روش کار را ساماندهی کرد و به هر دو گروه روی آورد و گفت: ای دوستان حرفه و هنر و بلاغت و مهارت، و ای پیروان سنت و جماعت، خدا را سپاس می‌گوییم که اگر در ظاهر، افراد مختلفی هستیم، در معنا و روح جمعیت ما یکی هستیم و اگر در ظاهر، سرزمین‌ها متفاوت است، در باطن، اعتقادات ما یکسان است.
من جمع کنم میان شما جمع کردن ظروف مرطعام را و به هم آوردن حروف مرکلام را، و بی سفارت کاغذ و کلک همه را درکشم در یک سلک و بیک قطعه از نظم، کاللحم مع العظم، در همتان پیوندم و بر همتان بندم، چنانچه بلخی با کرخی و مروزی با غزی و رازی با حجازی درین میزان همسنگ آیند و بدین معیار همرنگ.
هوش مصنوعی: من می‌خواهم میان شما، غذاها را جمع کنم و حروف را به هم بیاورم. بدون اینکه از کاغذ و قلم استفاده کنم، همه چیز را در یک ساختار واحد و در قالبی منظم به هم متصل کنم. مثل پیوندی که میان اجزای مختلف وجود دارد، قصد دارم همه چیز را به گونه‌ای به هم پیوند دهم که مانند مردم بلخ و کرخ، مرو و غزنی و رازی و حجاز، در این مقیاس برابر و با هم هماهنگ باشند.
قد قامت القیامة یا ایها النیام
هبوا عن المنام و کفوا عن الحرام
هوش مصنوعی: روز قیامت برپا شده است، ای خواب‌آلودگان بیدار شوید از خواب و از ناپاکی‌ها دست بردارید.
ای زمره معارف و ای رفقه کرام
تا کی هوای باده و تا کی حدیث جام
هوش مصنوعی: ای دوستان گرامی و اهل معرفت، تا کی به فکر لذت‌بردن از شراب و گپ‌زدن درباره جام هستید؟
فالرمح حین یختلس القرن فی اهتزاز
واللیث حین یفترس الصید فی ابتسام
هوش مصنوعی: وقتی که نیزه‌ ببرد شکار را به تند و تیزی و شیر زمانی که با خنده به صیدش حمله می‌کند، لحظه‌ ای پر از هیجان و توجه است.
منگر بدانکه هست ترا مال‌ها به دست
منگر بدانکه هست ترا کارها به کام
هوش مصنوعی: نگاه نکن که ثروت و دارایی‌ات به دست توست، و به کارهایی که انجام می‌دهی دلخوش نباش.
فالنجم، حین لا قذاسود بالدجی
و البدر حین تم قداغتم بالغمام
هوش مصنوعی: در این بیت به زیبایی و درخشانی ستاره‌ها در شب اشاره شده است. گفته شده که ستاره‌ها زمانی که آسمان تاریک است و ابرها آن‌ها را نمی‌پوشانند، جلوه بیشتری دارند. همچنین، ماه نیز زمانی که ابرها آن را در برنگرفته‌اند، نورش بیشتر نمایان می‌شود. به طور کلی، این بیت بیانگر روشنایی و زیبایی در شرایط خاص است.
عارض چو شیر گشت، مدام از دو کف بنه
کاندر پیاله کس نکند شیر با مدام
هوش مصنوعی: وقتی که شیر مانند عارض (چهره) زیبا و جذاب می‌شود، همیشه در دو دست نگه‌دار، زیرا در پیاله کسی نمی‌تواند شیر را با مدام (شراب) یکی کند.
فالشیب قد تبلج و الصبح قد بدا
یا قوم، قد نصحتکم الیوم و السلام
هوش مصنوعی: روزگار پیری موهای سفید من نمایان شده و صبحی تازه سر برآورده است. ای مردم، امروز به شما نصیحت کردم و اکنون خدا حافظی می‌کنم.
پیری به تو رسید و جوانی ز تو رمید
کردیم ما نصیحت و رفتیم، و السلام
هوش مصنوعی: زمانی پیری به تو نزدیک شد و جوانی از تو فاصله گرفت. ما هم نصیحت را پذیرفتیم و رفتیم. خداحافظ!
پس ترتیب نظم بگذاشت و دست بدعا برداشت، و چون باد بشتافت، بسیاری بر اثر وی بدویدم، در گرد او نرسیدم، بقیت عمر در جستجوی او بودم و به عاقبت از وی اثری ندیدم و خبری نشنیدم، معلوم من نشد که پای افزار غربت کجا گشاد و بار کربت کجا نهاد؟
هوش مصنوعی: پس او نظامی ترتیب داد و دست به دعا برداشت. وقتی باد به حرکت درآمد، بسیاری از مردم از جمله من به دنبال او دویدیم، اما نتوانستم به دور او برسم. باقی عمرم را در جستجوی او گذراندم و در نهایت هیچ اثری از او ندیدم و خبری از او نشنیدم. برای من معلوم نشد که او چگونه از سرزمین غربت جدا شد و بار درد و غم را کجا گذاشت.
تا گردش زمانه وارون بدو چه کرد؟
گیتی چه باخت با وی و گردون بدو چه کرد؟
هوش مصنوعی: در این بیت به تغییرات زمانه و سرنوشت انسان اشاره شده است. سوال مطرح می‌شود که وقتی زمان و دنیا با انسان بد رفتار کردند، چه بر زندگی او تاثیر گذاشتند و چه خسارتی به او وارد کردند. در واقع، به تبعات منفی دوران و زندگی در کنار یکدیگر پرداخته شده است.
تا چرخ نامهذب مفتون ازو چه خواست؟
یا بخت ناممیز مجنون بدو چه کرد؟
هوش مصنوعی: چرا چرخ فلک به این موضوع دلبسته است؟ یا بخت بی‌ثباتی که مجنون است، چه کاری با او انجام داده است؟

حاشیه ها

1402/09/01 01:12
امیر رحیمی

یا خدا ... این دیگه از حریری هم بالاتر رفته