برگردان به زبان ساده
حکایت کرد مرا دوستی که در مقالت صفت عدالت داشت و در معاملت نعت مجاملت که وقتی از اوقات بحکم عوارض آفات با رفیقی اتفاق کردم و عزم سفر عراق.
هوش مصنوعی: دوستی برایم داستانی نقل کرد درباره کسی که در نوشتار خود به عدالت اشاره کرده و در رفتارهایش با دیگران مهربانی را نشان میدهد. او گفت که وقتی به دلیل شرایط نامناسب زندگی با رفیقی روبرو میشود، تصمیم به سفر به عراق میگیرد.
خواستم که آن سعی باطل نشد وآن سفر از فایده عاطل نگردد، بهر شهری که میرسیدم طلب اهل معانی می کردم و بنیت اقامت، نماز چهارگانی می گزاردم تا از غلوای شوق و عشق نزول کردم بخطه دمشق.
هوش مصنوعی: خواستار این بودم که تلاشم بیهوده نرود و سفرم بیفایده نماند. به محض اینکه به هر شهری میرسیدم، طلب اهل معرفت و دانش میکردم و با نیت اقامت، نماز چهاررکعتی میخواندم تا از هیجانات شوق و عشق، به خطه دمشق رسیدم.
دیدم شهری آراسته تر از سینه زاهدان و پیراسته تر از زلف شاهدان، چون عارض حوران پرنور، چون جیب عروسان پر بخور
هوش مصنوعی: شهر را دیدم که زینت بیشتری نسبت به سینه زاهدان داشت و زیباتر از زلف معشوقهها بود. این شهر مانند چهره حوران پرنور و مانند دامن عروسان پر از بوی خوش عود به نظر میرسید.
در تربتش پدید، امارات فرخی
اهل بهشت گشته ازومرد دوزخی
هوش مصنوعی: در زمینش نشانههایی از خوشبختی و سعادت اهل بهشت به وجود آمده، در حالی که او خود در دنیای دوزخی زندگی میکند.
پیراسته چو طره ترکان خرگهی
آراسته چو عارض خوبان خلخی
هوش مصنوعی: موهای زیبا و آراستهای مانند طرههای دختران ترک دارد، و چادرش به زیباییِ چهرهی زیبارویان است.
با خود گفتم که اگر بشتافتی بیافتی و اگر بدویدی برسیدی، انبان طوافی بنه که همیان صرافی بدست آمد، برو که این صورت زیبا بی معنی نبود و این خطه عذرا بی حاتم و معنی صورت نبندد.
هوش مصنوعی: با خودم گفتم که اگر به جلو بروی ممکن است به نتیجه برسی و اگر با سرعت بدوی به هدف میرسی. پس بهتر است آماده باشی و به سراغ این موقعیت بروی، چون زیبایی این لحظه بیمعنا نیست و این منطقه که در آن هستی بدون کسی که بتواند معنی و محتوایش را دریابد، بیمعنا خواهد ماند.
چون گامی چند برداشتم و رسته و صنفی چند بگذاشتم، جمعی دیدم انبوه و هنگامه ای بشکوه، بر سریر مربع پیری دیدم در مرقع انبانی بر دوش و طفلی در آغوش، سبلتی پست و عصائی در دست، گلیمی در بر و کلاهی بر سر.
هوش مصنوعی: با چند قدمی که برداشتم و از چند گروه عبور کردم، جمعیتی بزرگ و جشنی شکوهمند را مشاهده کردم. بر روی تختی مستطیلی، پیرمردی را دیدم که یک کیسه بر دوش داشت و کودکی در آغوشش بود. او موهایی بلند و ضعیف داشت و عصایی در دستش بود. همچنین، یک گلیم بر تن داشت و کلاهی بر سر داشت.
جمعی در بند دیدار او مانده و خلقی بسته گفتار او شده، پیر مشتکی بر عصای خود متکی، صموت کالحوت ساکت و صامت، حلقه کمین گشاده و دیده در زمین نهاده.
هوش مصنوعی: گروهی در انتظار دیدار او ماندهاند و عدهای دیگر به خاطر سخنان او خاموش و بیصدا شدهاند. پیرمردی با تکیه بر عصای خود نشسته است، همچون ماهی که به سکوت در آب باقیمانده. افراد در کمین نشستهاند و چشمانشان به زمین دوخته شده است.
چون ساعتی از روز در نوشت ازدحام از حد گذشت پس با عارض پر دمع روی بر آن جمع آورد و گفت ای مردمان خطه دمشق، منم طبیب علت عشق، صورتی که از عنقا و نعامه غریب تر است و شکلی که از زرقاء یمامه عجیب تر است منم.
هوش مصنوعی: وقتی مدت زیادی از روز گذشت و شلوغی بیش از حد شد، عارض پر دمع به آن جمعیت روی آورد و گفت: ای مردم دمشق، من طبیب عشق هستم. صورتی که من دارم از عصفور و نعامه غریبتر است و شکلی که دارم از زرقاء یمامه عجیبتر است.
منم آنکه خبایای ضمیر بر خوانم و زوایای اثیر بدانم مغیبات اوهام دریابم و مستحیلات ایام بشناسم، از جسم و جان سخن گویم و از انس و جان خبر دهم، اخبار ناشنوده بیان کنم و آثار نابوده عیان، رنگ آرزوها بوعید بر بایم و زنگ از دلها بحدیث بزدایم.
هوش مصنوعی: من کسی هستم که اسرار درون را درک میکنم و زوایای پنهان را میدانم. غیبتهایی که در تصور انسانهاست را میشناسم و دشواریهای روزگار را میفهمم. درباره جسم و جان سخن میگویم و از ارتباطات انسانی خبر میدهم. اخبار ناشنیده را بازگو میکنم و حقایق پنهان را نمایان میسازم. آرزوها را به تصویر میکشم و از دلها غبار غم را پاک میکنم.
آنرا که خواهم بنکوهم و آنرا که خواهم بستایم، قدوه فضلای دهر و قبله علمای شهر منم، کراست سئوالی تا جواب گویم؟
هوش مصنوعی: هر کسی را که بخواهم سرزنش میکنم و هر کسی را که بخواهم ستایش میکنم، من نماینده فضیلتمندان زمان و مرجع علمای شهرم. آیا کسی وجود دارد که سوالی داشته باشد تا به آن پاسخ دهم؟
و برهان عقل و صدق و صواب گویم، چون اسماع جمع دربند شد و آتش دعوی بلند گشت جوانی برپای خاست، نیکو دیدار، شیرین گفتار، ملیح بیان و فصیح زبان.
هوش مصنوعی: با دلیل و استدلال روشن و درست میگویم که زمانی که جمعی از اسماع (افراد) درگیر مشکلات و درگیریها شدند و مناقشهها شدت گرفت، جوانی برخاست. او بسیار خوشچهره بود، سخنان شیرینی داشت و بیان او لطیف و شیوا بود.
گفت ای پیر لاف جوی گزاف گوی، درخت دعوی را بسیار شاخ است و عرصه گفت بس فراخ، چندین متاز، که عرصه بس تنگ است و چندین مناز که این حرف مایه ننگ، از دایره پرگار بنقطه کارآی و از عالم گفتار بعالم کردار، که بضاعت شاعری نه صناعت ساحریست
هوش مصنوعی: بزرگسال، از حرفهای بیاساس خودداری کن. درخت ادعای تو شاخههای بسیاری دارد و میدان گفت و گو وسیع است، اما نباید به اینجا بیجهت تکیه کنی، زیرا این فضا بسیار محدود است و حرفهای تو باعث خجالت است. باید از کارهای واقعی استفاده کنی و به عوض گفتن، به عمل بپردازی. شاعری تواناییای دارد که به سحر و جادو ختم نمیشود.
که بر وی چندین سخن لاف توان افزود و از درد او چندین صاف توان نمود که زنان با مردان درین حلیه شریک و انبازند و پیران با کودکان درین حلبه همتک و تازند.
هوش مصنوعی: میتوان درباره او به راحتی صحبت کرد و دردهای او را کم کرد. در این زمینه، زنان و مردان با هم شریک و همیارند، و همچنین پیران و کودکان نیز در این عرصه همکاری و تلاش میکنند.
پس گفت ای پیر کاهن و واعظ مداهن درین دعاوی عریض و انشای قریض حق تو ابتر است، امتحانی در لغز شاعری گوش دار.
هوش مصنوعی: پس گفت: ای پیر کاهن و واعظی که در این مباحثات بزرگ و نوشتههای تو در حق خودت چیزی وجود ندارد، توجه کن که در اینجا یک آزمایش در خصوص شعر وجود دارد.
چیست آن معشوقه ای کورانه خاص است و نه عام؟
با حریفان سربسر یکسان بود در ابتسام
هوش مصنوعی: این معشوقه چگونه است که تنها خاص عدهای خاص است و عموم مردم از آن بیبهرهاند؟ او با دوستانش که در کنار هم هستند، در لبخند و خوشحالی یکسان است.
گاه در تیمار یار و گاه در دیدار خود
خوش همی خندد مقیم وزار می گرید مدام
هوش مصنوعی: گاه در دلمشغولی یار و گاه در دیدار او، من خود را شاد میبینم و به لبخند میزنم، در حالی که او همواره در حال گریه است.
در پناه وصل او یکرنگ باشد روز و شب
با جمال روی او یکسان نماید صبح و شام
هوش مصنوعی: در زیر سایهی حضور او، رنگ و روح روز و شب با هم یکی میشود و زیبایی چهرهاش، صبح و شب را مشابه و یکسان میسازد.
هر کجا دیدار او باشد خجل ماند ضیا
هر کجا رخسار او باشد نهان گردد ظلام
هوش مصنوعی: هر جا که او حضور داشته باشد، نور و روشنی وجود دارد و در آنجا هیچ جایی برای تاریکی نیست.
نیست او را سوختن در مذهب صوفی وبال
نیست او را کشتن اندر ملت تازی حرام
هوش مصنوعی: او در مذهب صوفی دلیلی برای سوختن و رنج کشیدن ندارد و در دین عربی هم کشته شدن او گناه و حرام است.
گاه باشد جسم او در تارهای شعر زر
گاه باشد پای او در فرشهای سیم خام
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است جسم او در شعرهایی که به زیبایی با طلا گفته شده، قرار گیرد و گاهی نیز پای او در فرشهایی از نقرهای که هنوز تصفیه نشده است، بیفتد.
در فنون انتفاع و در صنوف فایده
ابتر او چون صحیح و ناقص او چون تمام
هوش مصنوعی: در زمینههای مختلف سود و در انواع کارهای مفید، او به گونهای ناچیز و ناتمام است، در حالی که در موارد درست و نادرست، او کامل و بینقص به نظر میرسد.
پیر چون این ابیات بشنید طنازوار بخندید وگفت ای جوان، این در احمقانه سفتی و این سخن کودکانه گفتی، همانا که ازین بحور جوئی بتو نرسیده است و از این بخور بوئی بتو نوزیده است.
هوش مصنوعی: پیر، وقتی این اشعار را شنید با نگاهی شوخ و خندان گفت: ای جوان، این حرفهای احمقانه و این سخنان کودکانه را چرا میزنی؟ به راستی، تو از این دریاها چیزی نیافتهای و از این عطرها نیز بویی نبردهای.
شعر هست که محل او شعری است و شعری است که مقر او ثری است، نه هر نظمی روایت را شاد و نه هر رازی حکایت را، درین معنی استادان را شعرهای رقیق بسیار است و معنی های دقیق بیشمار.
هوش مصنوعی: شعر مقامی خاص دارد و نوعی از زیبایی و احساسات را در خود جای میدهد. نه هر نوع نظم و ترتیب میتواند داستانی را شاداب کند و نه هر راز و رمزی میتواند حکایتی را به خوبی منتقل کند. در این زمینه، شاعران بزرگ آثار لطیف و معانی دقیقی دارند که بسیارند.
این شکر که تو افشاندی و این قطعه که تو برخواندی بس غث ورث و معیوب و مغضوب بود و هم درین مسمی بر وجه معمی گفته اند.
هوش مصنوعی: این شکر و زیبایی که تو به نمایش گذاشتی و این قطعه شعری که تو خواندی، همگی در حقیقت نقصها و عیوبی داشتند و همچنین دربارهی این موضوع به صورت رمزآلود صحبت شده است.
آن چسیت چورخساره عشاق مذهب؟
مجلس بوی آراسته و بزم مرتب
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حال و هوای زندگی عاشقانه و جشن و سرور میپردازد. شاعر میپرسد که این مذهبی که عاشقان دارند چیست؟ سپس به زیبایی و ترتیبی که در مجلس و مهمانی وجود دارد اشاره میکند. به طور کلی، این توضیح بیانگر نشاط و عشق در یک محفل شاداب و دلپذیر است.
تابنده چو ما هست و درخشنده چو خورشید
رخشنده چو برق است و نماینده چو کوکب
هوش مصنوعی: تابندگی و درخشش او به اندازهی خورشید است، زیباییاش به مانند برقی زنده و نمایشش همچون ستارهای درخشان است.
روح است گه نازش و سرمایه او چشم
روز است برخساره و پیرایه او شب
هوش مصنوعی: روح بسان جلوهای لطیف و زیباست و برای خود، زیباییاش را از نور روز میگیرد که مانند زینتی بر سر دارد، در حالی که شب همواره همراه اوست و به نوعی مکمل زیبایی او به حساب میآید.
گه نقره آزاد نهد بر پی او رخ
گه آهن و پولاد نهد بر لب او لب
هوش مصنوعی: گاه او به نقرههایی زیبا خود را زینت میدهد، و گاه در برابرش با قدرت و صلابت آهن و پولاد را به کار میبرد.
نی ساخته از آتش و از آب ولیکن
هم آتش و هم آب در اجزاش مرکب
هوش مصنوعی: نی از ترکیب آتش و آب ساخته شده است، اما در اجزای آن هم آتش و هم آب وجود دارد.
هم طلعت خورشید سپهر است در آفاق
خورشید که دیده است که دارد فلک از شب
هوش مصنوعی: چهره ی زیبای خورشید در آسمان، در جزیرههای نورانی موجود است و کسی که آن را دیده، میداند که آسمان پر از شب است.
پس پیر گفت: یا قوم قد شغلنی السؤال عن الجدال و الهانی الحطام عن الخصام، کرا افتد که بی ملاحظه بچشم کرم ملاحظه نعم کند و بیمکاوحت مسامحت نماید و آنچه دارد در بند بسته درین رسته بگشاید.
هوش مصنوعی: پیر گفت: ای مردم، من همواره درگیر سوالات بیپایه و جدالهای بیفایده بودهام و ثروت دنیوی مرا از بحثهای سازنده بازداشته است. اگر کسی بدون توجه به بزرگی و مقام خود به دیگران احترام بگذارد و در برابر اشتباهات دیگران مهربانی نشان دهد، میتواند آنچه را که در آن گرفتار است، رها کند و به سوی بهبود و درستی حرکت کند.
راوی حکایت گفت که چون کار مناظره بدین حد رسید و جزر محاوره بدین مد کشید، گفتم چه گویی درین دینار مدور و منور، مانند رخساره معشوقان رنگین و چون دل رقیبان سنگین
هوش مصنوعی: راوی داستان میگوید که وقتی بحث و گفتوگو به این مرحله رسید و شدت آن به این اندازه کشید، از طرف مقابل پرسید که نظرت در مورد این دینار گرد و درخشان چیست، که مانند چهره معشوقان رنگارنگ و دل رقبا سنگین است.
درمان دل عاشقان شیدا و طعمه معشوقان رعنا، بستد و بنواخت و بناخن برانداخت و بر بدیهه و ارتجال این ابیات بپرداخت.
هوش مصنوعی: درمان دل عاشقان شیدا و طعمه معشوقان زیبا را به دست گرفت و با نوازش و محبت به آنها رسیدگی کرد و با هنر خود به صورت بداهه و غیرمترقبه این اشعار را سرود.
ای آفتاب طلعت تو مشتری محل
امروز مر تراست در آفاق عقد و حل
هوش مصنوعی: ای خورشید، زیبایی تو امروز در مرکز توجه است و در گوشه و کنار دنیا همه در حال گفتگو درباره تو هستند.
که بسترت ز آتش و گه چادرت ز آب
گه خازنت زمین و گهی مادرت جبل
هوش مصنوعی: بستر تو از آتش ساخته شده و چادر تو از آب است. گاهی مهد و جایگاه تو زمین است و گاهی مادر تو کوه است.
روی تو روز تیره من کرد پر ز نور
وصل تو عیش تلخ مرا کرد چون عسل
هوش مصنوعی: چهره زیبای تو در روزهای تاریک زندگیم نورانی بود و لحظات تلخ من را شیرین کرد.
در تست مانده خلق زمین را همه امید
در تست بسته اهل جهان را همه امل
هوش مصنوعی: در این دنیا، مردم در حال انتظار و امیدواری هستند، اما همه امیدهای آنها به تو وابسته است. تمام آرزوها و خواستههای انسانها به تو گره خورده است.
یکسو شود بعون تو از حالها فتور
بیرون شود بسعی تو از کارها خلل
هوش مصنوعی: بدون کمک و لطف تو، مشکلات و کمبودها برطرف میشوند و تلاش تو موجب میشود که کارها با اخلال مواجه نشوند.
جویان تست تاجر و غواص در بحار
پویان تست طالب و صیاد در قلل
هوش مصنوعی: کسانی که به دنبال دانش و تجربهاند، مانند تاجران و غواصان در دریا، همواره در جستجوی گنجها و ارزشیابی هستند. همچنین، جستجوگران و شکارچیان در قلهها، در پی یافتن هدفها و دستاوردهای بلندمرتبهاند.
زیبد لقب نهاد ترا خواجه بزرگ
شاید خطاب کرد ترا صاحب اجل
هوش مصنوعی: شایسته است که تو را به عنوان بزرگترین آقا خطاب کنند و شاید به تو بگویند که صاحب سرنوشت هستی.
چون داد این سخنان بداد بوسه بر وی داد و بر سر نهاد و زبان بدعا و ثنا بگشاد، گفتم چه گوئی در دومین همرنگ او و در دیگری همسنگ، تا بر اول ضم کنی و چنان کش مدح کردی ذم کنی، بدید و بخندید و چون گل از شادی بشگفت و بربدیهه این ابیات گفت.
هوش مصنوعی: وقتی که این سخنان را شنید، بوسهای بر او نثار کرد و دستش را بر سرش گذاشت و زبانش به دعا و ستایش باز شد. گفتم نظر تو در مورد شخص دیگری که در این صفت به او شبیه است چیست، تا آن را به اولین نفر اضافه کنی و مانند آنکه برای او مدح گفتی، برای دیگری نیز ذم کنی. او به این حرفها گوش داد و خندید و از شادی مانند گل شکفت و سپس این ابیات را بیان کرد.
ای طلعت تو نحس تر از صورت زحل
وی خوی تو نفایه وای نیک تو بدل
هوش مصنوعی: ای چهرهی تو بدتر از زحل است و ویژگیهای تو ناپسند است، حال آنکه خوبیهای تو به ظاهر است و واقعی نیست.
احباب را ز مهر تو با یکدیگر نفاق
ز هاد راز عشق تو با یکدیگر جدل
هوش مصنوعی: دوستان به خاطر محبت تو، با همدیگر به دعوا و نفاق میپردازند و بر سر راز عشق تو، با یکدیگر مشاجره میکنند.
مر مرد را توئی بهوی سائق قضا
مر خلق را توئی بهوس رهبر اجل
هوش مصنوعی: تو مردان را به بیماری حاکم سرنوشت و تقدیر هدایت میکنی و انسانها را به خواسته و تمایل خود به سمت مرگ و پایان زندگی رهنمون میشوی.
دلبند بی ثباتی و دلدار شوم پی
محبوب بیوفائی و معشوق مبتذل
هوش مصنوعی: محبوب من بیقرار است و من در پی عاشق واقعی هستم، نه معشوقی که بیوفا و سطحی باشد.
مسجود احمقان شده چون نارو چون صلیب
معبود ابلهان شده چون لات و چون هبل
هوش مصنوعی: افرادی که عقل درستی ندارند، به چیزی احترام میگذارند و آن را میپرستند، همانطور که برخی از بتها در گذشته مورد worship میشدند. این موضوع نشاندهنده نادانی آنهاست و نشان میدهد که چگونه آیندهنگری و بینش درست میتواند در انتخاب ارزشها و معیارهایمان تأثیرگذار باشد.
در چشم اهل دانش و در دست اهل عقل
بی وزن همچو بادی و چون خاک بیمحل
هوش مصنوعی: در نگاه دانشمندان و در دست انسانهای با فهم، چیزهایی که بیمقدار و بیارزش هستند، مانند باد و گرد و غبار بدون محل و وجود به نظر میرسند.
چون کنه فضل او بشناختم، کیسه و آنچه در وی بود انداختم و بعد از آن بسیار دویدم بگرد او نرسیدم.
هوش مصنوعی: پس از آنکه به حقیقت فضیلت او پی بردم، کیفم و تمام چیزهایی که در آن بود را دور انداختم و سپس بسیار دویدم تا به او برسم، اما نتوانستم.
معلوم من نگشت که ایام خود چه کرد؟
با وی سپهر منقلب و بخت بدچه کرد؟
هوش مصنوعی: نمیدانم در روزگارم چه اتفاقاتی افتاده است. آیا سرنوشت من تحت تأثیر تغییرات زمان قرار گرفته یا بدبیاریهای من چه نقشی در این ماجرا داشته است؟
از وی قضای مبرم و حکم ازل چه خواست؟
با وی حوادث فلک بیخرد چه کرد؟
هوش مصنوعی: چه نیازی به خواستههای سرنوشت و تقدیر از او بود؟ حوادث بیخرد آسمان چه تاثیری بر او گذاشتند؟