گنجور

شمارهٔ ۱

وقت آنست که گلبن تر و خندان گردد
گریه ابر همه زیور بستان گردد
شکل اوراق بر اشجار چو خنجر باشد
صورت غنچه سیراب چو پیکان گردد
قطره ای کابر درافشان به بحار افشاند
باز در کام صدف در درافشان گردد
باد آئین دم عیسی مریم گیرد
تا شکوفه چو کف موسی عمران گردد
خطبه بر نام گلسرخ کند بلبل مست
به چه رخصت چو بود مست خطب خوان گردد
چشم نرگش متحیر نگرد عاشق وار
به تبسم دهن غنچه چو خندان گردد
چون خط سبز بنفشه بدمد از غیرت
طره سنبل سیراب پریشان گردد
گاه آنست که در حجله نشیند غنچه
صبحدم لاله سیراب چو ساغر گیرد
در چمن گرد سمن چونکه بنفشه بدمد
عارض یار من آن را به زنخ برگیرد
بلبل از منبر گلبن چونکه درآید به سخن
سرخ گل جامه دران پایه منبر گیرد
قمری از سرو چو آهی بزند سوخته وار
فاخته ناله به آهنگ دگر درگیرد
بزم در باغ نموداری فردوس کند
باده در ساغر خاصیت کوثر گیرد
هر که عاشق بود و باده خورد درهر جام
یاد نظم و سخن عالی همگر گیرد
گاه آنست که لاف از گل خود روی زنند
چون سراپرده گل بر طرف جوی زنند
وقت آنست که مستان به سحر برخیزند
می آذرگون در جام بلورین ریزند
عیش سازند و می آرند و سماع آغازند
پای کوبند به یکبار و نشاط انگیزند
گاه مستی چو سر از خواب گران آیدشان
هر یکی در سر زلف صنمی آویزند
شاهدان چون طلب جام می و رود کنند
عاشقان از سر جان و غم تن برخیزند
نوعروسان چمن هر سحری جلوه کنند
نقشبندان صبا رنگ بهار آمیزند
هر سحر ابر گهربار و نسیم سحری
بر سر سبزه و گل لولو و مرجان ریزند
لشکر بلبل ترکی لقب آیند به باغ
خیل زاغ حبشی روی همه بگریزند
گاه آنست که مر صومعه بدرود کنند
زاهدان نیز حکایت ز می و رود کنند
وقت آنست که یاران می روشن گیرند
بزم آراسته را درگل و سوسن گیرند
صبحدم باده خوران سوی گلستان آیند
شامگه مست و خرامان ره گلشن گیرند
شاهدان میل همه سوی در دوست کنند
عاشقان بر سر ره منزل و مسکن گیرند
دلبران چون می و رود و گل و صحرا طلبند
بیدلان ترک دل و جان و سر و تن گیرند
قمری و ساری در باغ وطنگه سازند
بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند
بلبلان چون به سحر زمزمه و ناله کنند
همه آهنگ ز آه سحر من گیرند
پختگانی که به هر جام می خام خورند
همه بر یاد من سوخته خرمن گیرند
گاه آنست که سرمست در یار زنیم
دست در دامن آن دلبر عیار زنیم
وقت آنست که بلبل به گلستان آید
هر که عاشق بود از خانه به بستان آید
غنچه در پوست نگنجد ز نشاط می و رود
تا که از طرف گلستان به شبستان آید
راستی گل به وفا یار مرا می ماند
که وصالش به یکی هفته به پایان آید
گل به بزم همه کس عیش کند چون بت من
تا چو من بلبل بیچاره به افغان آید
بلبل خسته چو من از پی یکهفته وصال
رنج یکساله کشد چون گه هجران آید
همه شب ناله کنم بر صفت بلبل لیک
ناله بلبل و من هردو نه یکسان آید
ناله بلبل مست از طرب گل خیزد
ناله من همه از سوز دل و جان آید
گاه آنست که آهنگ خرابات کنیم
خاک در دیده سالوسی و طامات کنیم
وقت آنست که بر دشت تماشا باشد
باغ را زینت و زیب از گل رعنا باشد
هر که او جانور است آرزوی یار کند
هر که را هست دلی عاشق و شیدا باشد
ذره سنگ همه لعل بدخشان گردد
قطره ابر همه لولو لالا باشد
صبحدم سوی گلستان به تماشا بنگر
که به هرگوشه یکی عیش مهیا باشد
من مسکین حزینم که ندارم این بخت
که به صحرا شدنم زهره و یارا باشد
محنت فرقت یارم چو بدین روز نشاند
گر نشاطی کنم آن از سر سودا باشد
با چنین خاطر آشفته و این دل که مراست
کی مرا خاطر باغ و سر صحرا باشد
گاه آنست که عشق کهنم تازه شود
عالم از ناله من باز پرآوازه شود
وقت آنست که شوریده سری پیشه کنم
باز بر قاعده بیخواب و خوری پیشه کنم
چون دل من به جز از عشق ندارد پیشه
به جز آن نیست که آن پیشه وری پیشه کنم
طرب و عیش چو با باده خوران می بینم
تا توانم طرب و باده خوری پیشه کنم
چون ز احداث جهان بیخبران بیخبرند
من بکوشم که همه بیخبری پیشه کنم
همچو بلبل که به گلزار بنالد بر گل
من بر دلبر خود لابه گری پیشه کنم
وگر از من بت من لابه گری نپسندد
گوشه ای گیرم و خونابه گری پیشه کنم
رسم مداحی و آئین تخلص چو نماند
در غزل پروری و شعروری پیشه کنم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: ترکیب بند
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

وقت آنست که گلبن تر و خندان گردد
گریه ابر همه زیور بستان گردد
هوش مصنوعی: زمان آن فرا رسیده که گل‌های باغ سرزنده و شاداب شوند و اشک‌های باران، زیبایی باغ را دو چندان کند.
شکل اوراق بر اشجار چو خنجر باشد
صورت غنچه سیراب چو پیکان گردد
هوش مصنوعی: شکل برگ‌ها بر درختان مانند خنجر است و چهره غنچه‌های پرآب مانند تیر می‌شود.
قطره ای کابر درافشان به بحار افشاند
باز در کام صدف در درافشان گردد
هوش مصنوعی: قطره‌ای که در دریا پخش می‌شود، دوباره در دهان صدف به شکل الماس در می‌آید.
باد آئین دم عیسی مریم گیرد
تا شکوفه چو کف موسی عمران گردد
هوش مصنوعی: باد به مانند دم عیسی مریم عمل می‌کند، تا گل‌ها به شکوفه بنشینند و مانند عصای موسی عمران به سبزی و زندگی درآیند.
خطبه بر نام گلسرخ کند بلبل مست
به چه رخصت چو بود مست خطب خوان گردد
هوش مصنوعی: بلبل مست به نام گلسرخ نغمه سرایی می‌کند و عجیب این است که خود را در حال مستی نمی‌بیند و به چه اجازه‌ای به این کار دست می‌زند.
چشم نرگش متحیر نگرد عاشق وار
به تبسم دهن غنچه چو خندان گردد
هوش مصنوعی: چشم نرگس عاشق را به حیرت می‌اندازد، وقتی که غنچه با لبخند خود شاداب و خندان می‌شود.
چون خط سبز بنفشه بدمد از غیرت
طره سنبل سیراب پریشان گردد
هوش مصنوعی: هنگامی که خط سبز بنفشه در اثر غیرت و عشق از زیبایی خرمن سنبل تابیده شود، دل‌باختگان در اضطراب و حیرت فرو می‌روند.
گاه آنست که در حجله نشیند غنچه
صبحدم لاله سیراب چو ساغر گیرد
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که در زمان صبح، غنچه بهاری در حجله‌ای به آرامی نشسته و چون لاله‌ای سیراب می‌شود، گویی که در دستش جامی دارد.
در چمن گرد سمن چونکه بنفشه بدمد
عارض یار من آن را به زنخ برگیرد
هوش مصنوعی: وقتی که گل بنفشه در چمن شکوفه می‌زند، معشوق من آن را با زیبایی خاصی که دارد، به خود می‌کشد.
بلبل از منبر گلبن چونکه درآید به سخن
سرخ گل جامه دران پایه منبر گیرد
هوش مصنوعی: بلبل وقتی از منبر گلستان شروع به صحبت می‌کند، چون به سخن می‌آید، از سرخ گل مانند جامه‌ای برتن می‌کند و خود را در مقام بالا قرار می‌دهد.
قمری از سرو چو آهی بزند سوخته وار
فاخته ناله به آهنگ دگر درگیرد
هوش مصنوعی: پرنده‌ای از درخت سرو با اندوهی شبیه به آه می‌زند و فاخته با ناله‌ای متفاوت شروع به خواندن می‌کند.
بزم در باغ نموداری فردوس کند
باده در ساغر خاصیت کوثر گیرد
هوش مصنوعی: در میهمانی که در باغی زیبا برگزار می‌شود، شراب در جام‌هایی ریخته می‌شود که مانند آب کوثر، خاصیت و لذت فوق‌العاده‌ای دارد.
هر که عاشق بود و باده خورد درهر جام
یاد نظم و سخن عالی همگر گیرد
هوش مصنوعی: هر کسی که عاشق است و شراب می‌نوشد، در هر جامی که می‌نوشد، به یاد نظم و سخن زیبا و دلنشین می‌افتد.
گاه آنست که لاف از گل خود روی زنند
چون سراپرده گل بر طرف جوی زنند
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که برخی افراد به زیبایی‌های خود مغرور می‌شوند، مانند زمانی که پرده‌ای از گل بر کناره جوی آب می‌کشند و خود را در آن زیباتر از آنچه که هستند، نشان می‌دهند.
وقت آنست که مستان به سحر برخیزند
می آذرگون در جام بلورین ریزند
هوش مصنوعی: زمان آن فرارسیده که عاشقان مست در سحرگاه بیدار شوند و شراب قرمز رنگ را در جام روشن بریزند.
عیش سازند و می آرند و سماع آغازند
پای کوبند به یکبار و نشاط انگیزند
هوش مصنوعی: آنها زندگی را جشن می‌گیرند و مشروبات الکلی می‌آورند و رقص و پایکوبی را آغاز می‌کنند. همه با هم به یکباره پای می‌کوبند و شادی و نشاط را به جمع می‌آورند.
گاه مستی چو سر از خواب گران آیدشان
هر یکی در سر زلف صنمی آویزند
هوش مصنوعی: گاهی اوقات، وقتی که حالت مستی برطرف می‌شود و از خواب عمیق بیدار می‌شوند، هرکدام از آن‌ها به زلف‌های معشوقی می‌آویزند.
شاهدان چون طلب جام می و رود کنند
عاشقان از سر جان و غم تن برخیزند
هوش مصنوعی: شاهدان وقتی که برای نوشیدن می به دنبال آن می‌روند، عاشقان با تمام وجود و به خاطر غم و درد جسمشان از جا برمی‌خیزند.
نوعروسان چمن هر سحری جلوه کنند
نقشبندان صبا رنگ بهار آمیزند
هوش مصنوعی: دختران جوان در سپیده‌دم هر روز مانند گل‌های تازه در چمن جلوه‌گری می‌کنند و نسیم صبحگاهی به آن‌ها جلوه‌ای از زیبایی بهاری می‌بخشد.
هر سحر ابر گهربار و نسیم سحری
بر سر سبزه و گل لولو و مرجان ریزند
هوش مصنوعی: هر صبح، ابرهایی که مثل جواهر می‌درخشند و نسیم خوشبو بر روی چمن و گل‌ها مانند لولو و مرجان می‌بارند.
لشکر بلبل ترکی لقب آیند به باغ
خیل زاغ حبشی روی همه بگریزند
هوش مصنوعی: در باغ، بلبلان با صدای زیبا و ترکیب رنگ‌های جذاب خود، چون لشکری به سوی شگفتی‌ها می‌روند و زاغ‌های سیاه و زشت به سرعت از آنجا فرار می‌کنند.
گاه آنست که مر صومعه بدرود کنند
زاهدان نیز حکایت ز می و رود کنند
هوش مصنوعی: زمان‌هایی هست که حتی زاهدان هم برای ترک صومعه و دوری از آن تصمیم می‌گیرند و به سمت می‌خانه می‌روند.
وقت آنست که یاران می روشن گیرند
بزم آراسته را درگل و سوسن گیرند
هوش مصنوعی: زمانی فرارسیده است که دوستان دور هم جمع شوند و مهمانی را با گل و سوسن زیباتر کنند.
صبحدم باده خوران سوی گلستان آیند
شامگه مست و خرامان ره گلشن گیرند
هوش مصنوعی: صبح زود، نوشیدنی‌نوشان به سمت باغ گل می‌آیند و در شب، مست و با طمأنینه، راهی به سوی گلزار پیدا می‌کنند.
شاهدان میل همه سوی در دوست کنند
عاشقان بر سر ره منزل و مسکن گیرند
هوش مصنوعی: شاهدان تمام توجه و عشق‌شان به در دوست جلب می‌شود، در حالی که عاشقان در راه رسیدن به خانه و آرامش خود می‌ایستند.
دلبران چون می و رود و گل و صحرا طلبند
بیدلان ترک دل و جان و سر و تن گیرند
هوش مصنوعی: دلبران مانند شراب، رودخانه، گل و دشت جذابیت دارند و کسانی که بیدار و هوشیارند، باید جان و دل و همه وجودشان را به آنها بدهند.
قمری و ساری در باغ وطنگه سازند
بلبل و فاخته بر سرو نشیمن گیرند
هوش مصنوعی: قمر و سار در باغ و دشت می‌نوازند، در حالی که بلبل و فاخته بر درخت سرو جا می‌گیرند.
بلبلان چون به سحر زمزمه و ناله کنند
همه آهنگ ز آه سحر من گیرند
هوش مصنوعی: بلبل‌ها وقتی در صبح زود آواز می‌خوانند و ناله می‌کنند، همه با صدای آه من هم‌نوا می‌شوند.
پختگانی که به هر جام می خام خورند
همه بر یاد من سوخته خرمن گیرند
هوش مصنوعی: افرادی که با تجربه و دانا هستند و در هر میخانه‌ای شراب می‌نوشند، همواره به یاد من هستند و از خاطر من نمی‌روند.
گاه آنست که سرمست در یار زنیم
دست در دامن آن دلبر عیار زنیم
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که با حال سرخوشی، دست در دامن محبوب فریبنده‌ای می‌زنیم.
وقت آنست که بلبل به گلستان آید
هر که عاشق بود از خانه به بستان آید
هوش مصنوعی: زمان آن رسیده که بلبل به گلستان بیاید; هر کسی که عاشق است باید از خانه به باغ بیاید.
غنچه در پوست نگنجد ز نشاط می و رود
تا که از طرف گلستان به شبستان آید
هوش مصنوعی: غنچه به قدری از شادی و زندگی پر شده که نمی‌تواند در پوست خود جای بگیرد و همچون جویباری به سمت شبستان می‌رود تا به جویایی و تازه‌تری به سرزمینی دیگر برود.
راستی گل به وفا یار مرا می ماند
که وصالش به یکی هفته به پایان آید
هوش مصنوعی: راستی، گل مثل یار وفادار من است که ارتباطم با او بعد از یک هفته تمام می‌شود.
گل به بزم همه کس عیش کند چون بت من
تا چو من بلبل بیچاره به افغان آید
هوش مصنوعی: گل در مهمانی همه شاد و خوشحال است، اما چون محبوب من در کنار من نیست، من مانند بلبل بیچاره به نوحه‌گری و ناله مشغولم.
بلبل خسته چو من از پی یکهفته وصال
رنج یکساله کشد چون گه هجران آید
هوش مصنوعی: بلبل، مانند من خسته است و پس از یک هفته دیدار، رنجی به اندازه یک سال تحمل می‌کند وقتی که زمان جدایی فرا می‌رسد.
همه شب ناله کنم بر صفت بلبل لیک
ناله بلبل و من هردو نه یکسان آید
هوش مصنوعی: هر شب به یاد بلبل ناله می‌زنم، اما ناله من و بلبل هر دو به یک شکل نیست.
ناله بلبل مست از طرب گل خیزد
ناله من همه از سوز دل و جان آید
هوش مصنوعی: بلبل به خاطر شادی و خوشحالی ناشی از زیبایی گل ناله می‌زند، اما ناله من از درد و آتش دل و جانم برمی‌خیزد.
گاه آنست که آهنگ خرابات کنیم
خاک در دیده سالوسی و طامات کنیم
هوش مصنوعی: گاهی پیش می‌آید که می‌خواهیم به میخانه برویم و غبار کینه و نفاق را از چشمان خود پاک کنیم و زندگی‌مان را به وضوح بهتر کنیم.
وقت آنست که بر دشت تماشا باشد
باغ را زینت و زیب از گل رعنا باشد
هوش مصنوعی: زمانی است که در دشت تماشا، باغ به وسیله گل‌های زیبا و خوشبو زینت گرفته و به شکوه و زیبایی خود افزوده است.
هر که او جانور است آرزوی یار کند
هر که را هست دلی عاشق و شیدا باشد
هوش مصنوعی: هر کسی که روح و جان دارد، به دنبال محبوبش می‌گردد و هر آن کس که دلی عاشق و بی‌تاب دارد، آرزوی وصال یار را در سر می‌پروراند.
ذره سنگ همه لعل بدخشان گردد
قطره ابر همه لولو لالا باشد
هوش مصنوعی: هر ذره سنگ می‌تواند به زیبایی لعل بدخشان تبدیل شود و هر قطره ابر می‌تواند به درخشندگی مروارید تبدیل گردد.
صبحدم سوی گلستان به تماشا بنگر
که به هرگوشه یکی عیش مهیا باشد
هوش مصنوعی: صبح هنگام به گلستان نگاه کن، که در هر گوشه آن شادی و لذت آماده‌ است.
من مسکین حزینم که ندارم این بخت
که به صحرا شدنم زهره و یارا باشد
هوش مصنوعی: من آدمی بیچاره و غمگین هستم که بخت من به گونه‌ای نیست که بتوانم به دشت بروم و در آنجا نشاط و توانایی لازم را داشته باشم.
محنت فرقت یارم چو بدین روز نشاند
گر نشاطی کنم آن از سر سودا باشد
هوش مصنوعی: رنج و دردی که از جدایی محبوبم کشیدم، وقتی به این روز افتاده‌ام، اگر هم شاد باشم، شادی‌ام تنها از احساس دلتنگی و عشق به اوست.
با چنین خاطر آشفته و این دل که مراست
کی مرا خاطر باغ و سر صحرا باشد
هوش مصنوعی: با این دل آشفته و حال نامعلوم، چطور می‌توانم به زیبایی‌های طبیعت و خوشی‌های زندگی فکر کنم؟
گاه آنست که عشق کهنم تازه شود
عالم از ناله من باز پرآوازه شود
هوش مصنوعی: گاهی اوقات عشق قدیمی دوباره زنده و تازه می‌شود و با ناله‌های من، دنیا پر از صدا و آواز می‌گردد.
وقت آنست که شوریده سری پیشه کنم
باز بر قاعده بیخواب و خوری پیشه کنم
هوش مصنوعی: حالا وقت آن رسیده که دوباره مثل قبل بی‌خبر از خواب و خوراک به زندگی ادامه دهم و شوری در وجودم ایجاد کنم.
چون دل من به جز از عشق ندارد پیشه
به جز آن نیست که آن پیشه وری پیشه کنم
هوش مصنوعی: دل من فقط در عشق مشغول است و به جز عشق کاری ندارد. پس به جز عشق، هیچ کار دیگری نمی‌توانم انجام دهم.
طرب و عیش چو با باده خوران می بینم
تا توانم طرب و باده خوری پیشه کنم
هوش مصنوعی: وقتی شادی و لذت را در کنار می‌نوشیدگان می‌بینم، تصمیم دارم تا جایی که بتوانم به شادابی و می‌نوشیدن ادامه دهم.
چون ز احداث جهان بیخبران بیخبرند
من بکوشم که همه بیخبری پیشه کنم
هوش مصنوعی: چون مردم از ایجاد جهان بی‌خبرند، من تلاش می‌کنم که خودم را به نادانی بیفکنم.
همچو بلبل که به گلزار بنالد بر گل
من بر دلبر خود لابه گری پیشه کنم
هوش مصنوعی: مانند بلبل که در باغ به گل ناله می‌کند، من نیز بر دلبر خود شکایت می‌کنم و ناله‌ای به‌راه می‌اندازم.
وگر از من بت من لابه گری نپسندد
گوشه ای گیرم و خونابه گری پیشه کنم
هوش مصنوعی: اگر معشوقم از ناله و زاری من خوشش نیاید، در گوشه‌ای می‌نشینم و به گریه و lamenting می‌پردازم.
رسم مداحی و آئین تخلص چو نماند
در غزل پروری و شعروری پیشه کنم
هوش مصنوعی: وقتی دیگر خبری از مداحی و فنون شعر نیست، تلاش می‌کنم تا در نوشتن اشعار و غزل به شیوه‌ای دیگر فعالیت کنم.