گنجور

شمارهٔ ۷۵

ای باد یاد روضه بغداد تازه کن
تا تازه گردد از تو دل خویش کام من
یک صبحدم به فال همایون سفر گزین
وانگه دعای سدره گذار و پیام من
از روی مکرمت سوی آن خواجه بر که هست
از بندگیش خواجه گردون غلام من
گو ای مثال جود تو وجه معاش خلق
گو ای نوال جود تو فیض غمام من
گو ای ز سعی کلک تو چون تیر کار ملک
گو ای ز نور رای تو چون صبح شام من
گو ای ز مطبخ نعمت سیر شخص آز
گو ای ز آتش کرمت پخته خام من
گو ای مشام عقل ز کلک تو پر عبیر
از کلک مشکبار تو خوشبو مشام من
دارالخلافه از تو چو دارالسلام شد
شاید که یابد از تو جواب سلام من
تو در مقام و شهر سلامت چه باشد ار
عالی کنی به رد سلامی مقام من
سردفتر عطای خدا چون توئی چرا
از دفتر عطای تو محو است نام من
این لفظ درگذار قوافی فتاد چین
ورنه ازین مدیح تو بوده ست کام من
مدح تو چون تمام کند خاطر بشر
خاصه ضمیر شیفته ناتمام من
ننتوان گذارد حق سر موئی از ثنات
گرچه شود زبان همه موی مسام من
آب مدیح تو جهد از آتش دلم
روزی که باد خاک برد از عظام من
در ذمت تو حق دعائیست بنده را
از حق جاه باقی بگذار وام من

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای باد یاد روضه بغداد تازه کن
تا تازه گردد از تو دل خویش کام من
هوش مصنوعی: ای باد، یاد و خاطره باغ و گلزار بغداد را زنده کن تا از این یاد، دل من هم شاد و شاداب شود.
یک صبحدم به فال همایون سفر گزین
وانگه دعای سدره گذار و پیام من
هوش مصنوعی: در یک صبح زیبا و خوش یمن، سفری را آغاز کن و سپس دعا و نیکی را نثار کن و پیام من را به دیگران برسان.
از روی مکرمت سوی آن خواجه بر که هست
از بندگیش خواجه گردون غلام من
هوش مصنوعی: با توجه به سخنان آن آقا و بزرگواری‌اش، من هم از بندگی او زندگی‌ام را می‌گذرانم و به او خدمت می‌کنم.
گو ای مثال جود تو وجه معاش خلق
گو ای نوال جود تو فیض غمام من
هوش مصنوعی: ای نمونه بخشندگی تو، دلیل روزی و معیشت مردم هستی. ای بخشش تو، دارایی و نعمت من در این جهان همچون بارانی است که به آسمان می‌بارد.
گو ای ز سعی کلک تو چون تیر کار ملک
گو ای ز نور رای تو چون صبح شام من
هوش مصنوعی: ای کسی که تلاش و کوشش تو همچون تیر است که در هدف قرار می‌گیرد، بگو که ای روشنایی فکر و اندیشه‌ات همچون صبح، تاریکی‌های شب مرا از بین می‌برد.
گو ای ز مطبخ نعمت سیر شخص آز
گو ای ز آتش کرمت پخته خام من
هوش مصنوعی: ای کسی که از سفره نعمت سیر و خوشحالی، بگو که از آتش لطف و محبت تو، من پخته و آماده شدم، اما هنوز نیمه‌خام هستم.
گو ای مشام عقل ز کلک تو پر عبیر
از کلک مشکبار تو خوشبو مشام من
هوش مصنوعی: ای عقل، بوی خوشی که از قلم تو به مشام می‌رسد، مانند بوی عطر و مشک برای من خوشایند است.
دارالخلافه از تو چو دارالسلام شد
شاید که یابد از تو جواب سلام من
هوش مصنوعی: پایتخت از تو به امنیت و آرامش تبدیل شده است، شاید که از تو پاسخی برای سلام من پیدا کند.
تو در مقام و شهر سلامت چه باشد ار
عالی کنی به رد سلامی مقام من
هوش مصنوعی: اگر تو در جایگاه و مقام خود، نیکی و احترام را فراموش کنی و سلامی را نپذیری، مقام و مرتبه من هیچ ارزشی نخواهد داشت.
سردفتر عطای خدا چون توئی چرا
از دفتر عطای تو محو است نام من
هوش مصنوعی: تو که دفتر و نوشته‌ی بخشش‌های خدا هستی، چرا نامم از دفتر بخشش‌های تو دیده نمی‌شود؟
این لفظ درگذار قوافی فتاد چین
ورنه ازین مدیح تو بوده ست کام من
هوش مصنوعی: این عبارت به این معناست که اگر قافیه‌ها در شعر به خوبی تنظیم نمی‌شوند، اشکالی ندارد، زیرا این مدح و ستایش از تو برای من کافی است.
مدح تو چون تمام کند خاطر بشر
خاصه ضمیر شیفته ناتمام من
هوش مصنوعی: ستایش تو زمانی به پایان می‌رسد که ذهن انسان، به ویژه دل اشتیاق‌مند من، هنوز ناتمام و سیراب نشده باشد.
ننتوان گذارد حق سر موئی از ثنات
گرچه شود زبان همه موی مسام من
هوش مصنوعی: نمی‌توانی حتی حق یک موی سرم را از تو بکنی، هرچند که تمام زبان‌ها درباره همه موی‌های بدن من سخن بگویند.
آب مدیح تو جهد از آتش دلم
روزی که باد خاک برد از عظام من
هوش مصنوعی: در روزی که باد، خاک بدنم را از هم می‌پاشد، آب مدح تو سعی دارد که از شعله‌های آتش دل من بگریزد.
در ذمت تو حق دعائیست بنده را
از حق جاه باقی بگذار وام من
هوش مصنوعی: در حق تو دعایی مطرح است و من از خدا درخواست می‌کنم که در بین جاه و مقام تو، دین و نیازم را در نظر بگیرد و طلب من را باقی بگذارد.