گنجور

شمارهٔ ۷۶

گرفتم رای پیوندی نداری
به عشوه هم زبان‌بندی نداری
به لابه تا کی‌ات گویم مرا باش؟
بگو آری که سوگندی نداری
امید آرزو از تو که دارد
که پاس آرزومندی نداری
مکن یکچند با من سردمهری
که رونق بیش یکچندی نداری
اگر چه در میان خوبرویان
به لطف و حسن مانندی نداری
ز چندان گنج حسن آخر بدیدم
که جز طرّه پس افکندی نداری
مکن بر من سرافرازی که باری
چو سلغر شه خداوندی نداری

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گرفتم رای پیوندی نداری
به عشوه هم زبان‌بندی نداری
هوش مصنوعی: من متوجه شدم که تو هیچ ارتباطی با من نداری و حتی نمی‌توانی به زیبایی صحبت کنی.
به لابه تا کی‌ات گویم مرا باش؟
بگو آری که سوگندی نداری
هوش مصنوعی: چقدر می‌توانم از تو بخواهم که با من باشی؟ فقط یک بار بگو آری، چون تو قسمی به این موضوع ندادی.
امید آرزو از تو که دارد
که پاس آرزومندی نداری
هوش مصنوعی: کسی که به تو امید و آرزو دارد، باید بداند که تو نمی‌توانی آرزوهای او را برآورده کنی.
مکن یکچند با من سردمهری
که رونق بیش یکچندی نداری
هوش مصنوعی: لطفاً در مورد من بی‌محبت و سرد رفتار نکن، زیرا دوام خوشی و خوشحالیم بیشتر از این نیست که ادامه پیدا کند.
اگر چه در میان خوبرویان
به لطف و حسن مانندی نداری
هوش مصنوعی: اگرچه در میان زیبایان کسی به لطافت و جمال تو نمی‌رسد، صدای تو همواره دلنشین و جذاب است.
ز چندان گنج حسن آخر بدیدم
که جز طرّه پس افکندی نداری
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های فراوانی که دیدم، تنها چیزی که باقی ماند، موهای طولانی‌ات بود که آن را به عقب انداخته‌ای.
مکن بر من سرافرازی که باری
چو سلغر شه خداوندی نداری
هوش مصنوعی: برتری و فخر بر من نکن، زیرا که تو هم مثل من در برابر قدرت خداوندی هیچ الهامی نداری.