شمارهٔ ۱۷
تا، به کی خورد بباید غم دانائی را
تا، به کی پیشه توان کرد شکیبائی را
نزد ارباب بصر لاف ز بینائی زن
پیش اعمی چه کنی دعوی بینائی را
ملک اسکندر و دارائی دارا چون شد؟
باش درویش و مکش زحمت دارائی را
جز، به زنجیر سر زلف تو گشتن پابست
چاره نبود دل دیوانه شیدائی را
هر که سودای تو دارد سر و سامان چه کند
سر و سامان نبود عاشقی سودائی را
پیش ناحق ز حقیقت چه زنی دم هشدار
چون به دریا فکنی وحشی صحرائی را
یوسفان دست ندانند و ترنج از حسنت
کردی افسانه عجب عشق زلیخائی را
خوش به گلزار، درآ، تا گل و سرو آموزند
از قد و خط تو، رعنائی و زیبائی را
نرگس از چشم تو مسکین شد و بیچاره بماند
تا فراموش کند شیوه شهلائی را
صوفی صافیم و ساده دل و ساده پرست
که پسندید چو من عالم رسوائی را؟
خشک و بی مغز جوانی که به پیری نرسید
چه بود، نی نکند خدمت اگر نائی را
هر کجا روی کند قبله بود ابروی یار
همه جا یافت توان آن بت هر جائی را
بخدائی نرسی تا نشوی بنده حق
ای پسر جمع کن اسباب خود آرائی را
نیست یک تن که زتنهائی من دم نزند
تا بداند پس از این لذت تنهائی را
تا که یکتا نشوی ظاهر و باطن نزنی
همچو «حاجب » بفلک نوبت یکتائی را
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تا، به کی خورد بباید غم دانائی را
تا، به کی پیشه توان کرد شکیبائی را
هوش مصنوعی: تا کی باید غم دانایی را تحمل کرد و تا کی باید صبوری و شکیبایی را به کار برد؟
نزد ارباب بصر لاف ز بینائی زن
پیش اعمی چه کنی دعوی بینائی را
هوش مصنوعی: هرگز در برابر کسی که بیناست، از بینایی خود صحبت نکن، چرا که در برابر فردی که نابینا است، چنین ادعایی بیمعناست.
ملک اسکندر و دارائی دارا چون شد؟
باش درویش و مکش زحمت دارائی را
هوش مصنوعی: پادشاهی مثل اسکندر و ثروتمندی مانند دارا چه فایدهای دارند؟ بهتر است که به زندگی ساده و درویشی بپردازی و خودت را از زحمتهای مالی رها کنی.
جز، به زنجیر سر زلف تو گشتن پابست
چاره نبود دل دیوانه شیدائی را
هوش مصنوعی: تنها راهی که برای دل دیوانه و سرگشتهام وجود دارد، این است که در زنجیر زیباییهای تو بمانم و نتوانم از آن رهایی یابم.
هر که سودای تو دارد سر و سامان چه کند
سر و سامان نبود عاشقی سودائی را
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش میخواهد به تو برسد، چه باید بکند وقتی که اصلاً در زندگیاش ثبات و آرامش وجود ندارد؛ برای عاشقانی که به عشق تو مشغولند، چنین ثباتی وجود ندارد.
پیش ناحق ز حقیقت چه زنی دم هشدار
چون به دریا فکنی وحشی صحرائی را
هوش مصنوعی: وقتی به باطل چیزی بگویی، دیگر واقعیتها را نادیده میگیری، مثل این که بخواهی حیوانی آزاد را به دریا بیندازی.
یوسفان دست ندانند و ترنج از حسنت
کردی افسانه عجب عشق زلیخائی را
هوش مصنوعی: در اینجا به جذابیت و زیبایی فردی اشاره میشود که باعث حیرت و شگفتی دیگران شده است. حتی کسانی که بر زیبایی و جذبه عشق آگاه نیستند، تحت تأثیر این جذابیت قرار میگیرند. به نوعی میتوان گفت این شخص چنان تأثیری دارد که داستان عشق او در دلها باقی میماند و به یک افسانه تبدیل میشود.
خوش به گلزار، درآ، تا گل و سرو آموزند
از قد و خط تو، رعنائی و زیبائی را
هوش مصنوعی: به باغ بیلک برو و ببین که گلها و درختان سرو چگونه از قد و زیبایی تو درس میگیرند و به رعنائی و زیبایی تو احترام میگذارند.
نرگس از چشم تو مسکین شد و بیچاره بماند
تا فراموش کند شیوه شهلائی را
هوش مصنوعی: نرگس به خاطر چشمان تو بیچاره و رنجیده شد و همچنان در حال تحمل است تا شیوهی زیبایی و جذابیت تو را فراموش کند.
صوفی صافیم و ساده دل و ساده پرست
که پسندید چو من عالم رسوائی را؟
هوش مصنوعی: ما در زهد و صداقت بیآلایش هستیم و دلمان پاک و بیریا است. حالا از چه کسی یا چه چیزی راضی شدهام که کسی مثل من این عالم را با تمام بیآبروییاش بپسندد؟
خشک و بی مغز جوانی که به پیری نرسید
چه بود، نی نکند خدمت اگر نائی را
هوش مصنوعی: جوانی که به پیری نرسیده و تجربهای کسب نکرده، مانند نیای است که بدون صداست. اگر نی نتواند آواز بخواند، هیچ فایدهای ندارد.
هر کجا روی کند قبله بود ابروی یار
همه جا یافت توان آن بت هر جائی را
هوش مصنوعی: هر جا که یار بخواهد یا به سمت آنجا برود، آنجا مانند قبلهای میشود که میتوان به آن سمت نماز خواند. محبت و جاذبه آن بت زیبایی همه جا را تحت تأثیر قرار میدهد و باعث میشود همه جا به زیبایی او اشاره کند.
بخدائی نرسی تا نشوی بنده حق
ای پسر جمع کن اسباب خود آرائی را
هوش مصنوعی: تا زمانی که بنده حقیقت نشوی و تسلیم خدا نگردی، به او نزدیک نخواهی شد. پس ای پسر، وسایل و زینتهای خود را آماده کن.
نیست یک تن که زتنهائی من دم نزند
تا بداند پس از این لذت تنهائی را
هوش مصنوعی: هیچکس نیست که از تنهایی من بگوید تا بداند بعد از این، لذت تنهایی چیست.
تا که یکتا نشوی ظاهر و باطن نزنی
همچو «حاجب » بفلک نوبت یکتائی را
هوش مصنوعی: برای اینکه به یکپارچگی درون و بیرون خود دست یابی، نباید مانند "حاجب" که در آسمان نوبت یکپارچگی را میزند، عمل کنی. بدین معنا که باید تلاش کنی تا همهچیز با هم همخوانی داشته باشد و در مسیر خود به توازن برسی.