گنجور

قطعه شمارهٔ ۹

دادگرا تو را فلک جرعه کش پیاله باد
دشمن دل سیاه تو غرقه به خون چو لاله باد
ذروهٔ کاخ رتبتت راست ز فرط ارتفاع
راهروان وهم را راه هزار ساله باد
ای مه برج منزلت چشم و چراغ عالمی
بادهٔ صاف دایمت در قدح و پیاله باد
چون به هوای مدحتت زهره شود ترانه‌ساز
حاسدت از سماع آن محرم آه و ناله باد
نه طبق سپهر و آن قرصهٔ ماه و خور که هست
بر لب خوان قسمتت سهلترین نواله باد
دختر فکر بکر من محرم مدحت تو شد
مهر چنان عروس را هم به کفت حواله باد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

قطعه شمارهٔ ۹ به خوانش محسن لیله‌کوهی
قطعه شمارهٔ ۹ به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1390/07/16 09:10
جمشید پیمان

لطفن در مصرع دوم از بیت چهارم محروم را به محرم تصحیح کنید:
حاسدت از سماع آن مــحـــرَمِ آه و ناله باد

1392/02/30 12:04
امین کیخا

منزلت میشود پایگاه

1396/07/24 03:09
اروند

در قدیم آسمان را نه طبقه فرض میکردند.
ای مه برج معدلت به نظر صحیح تر می آید برج معدلت یا همان برج میزان که ستاره های به شکل ترازو میباشد که ممدوح خود را به عدل خواهی میستاید.
دختر فکر بکر همان شعر حافظ است که در این بیت تقاضای صله کرده با بدیعترین شیوه.
دو بیت هم آورده نشده:
زلف سیاه پرخمت چشم و چراغ عالم است...جان ز نسیم گلشنت در شکن کلاله باد(بیت سوم)
حافظ تو در این غزل حجت بندگی دهد...لطف عبید پرورت شاهد این قباله باد(بیت هشتم)

1396/12/18 01:03
سحربهلولی

کلمه محروم در مصرع دوم بیت چهارم اشتباه است و صحیح آن در نسخه قدیمی دیوان حافظ همدم است
همدم آه و ناله باد

1398/10/31 08:12
سالار

چرا در دیوان حافظ بعد انقلاب این همه دستکاری شده است جای خجالت داره

1402/11/15 10:02
محمد طاها کوشان mkushantaha@yahoo.com

این غزل نغز پرمغز  ژرف و دانه دار همانند انار شیرین لایه دار حضرت حافظ رحمة الله علیه؛ را در سال ۱۹۷۹ ترسایی جناب حضرت دکتور عبدالغفور روان فرهادی  که تازه از زندان ستم کاران کمونیست رهایی یافته بودند، برایم برگزیدند و از روی نسخه ای بسیار کهن و تصحیح شده  نوشتند و به دستم دادند. جناب حضرت استاد محمد حسین سرآهنگ (رح) برایم در راگ مشکلی آهنگی ساختند. این آهنگ را برای نخستین بار در رادیو افغانستان آن وقت ثبت  نمودم( اکنون همان نام مستعارم را فراموش نموده ام) و دوسه باری پخش آنرا از رادیو خودم شنیدم؛ بعد آن، راهی سفر هجرت شدم و تا امروز کاپی آنرا ندارم. شاید بتوانم روزی پیش از سفر نابرگشتنی،  دوباره خوانی کنم.

دادگرا! فلک ترا، جرعه کش پیاله باد

دشمن دل سیاه تو، غرقه به خون چولاله باد

ذروهِ کاخ رفعتت راست ز فرط ارتفاع

راه روان وهم را  راه، هزار ساله باد

زلف سیاه  پُرچَمَت چشم و چراغ  عالم است

جان ز نسیم دولتت، در شکن کلاله باد

ای مهِ برج معدلت، مقصد کُل- ز آدمی

بادّهِ صاف دایمت، در قدح و پیاله باد

چون بهوای قامتت، زُهره شود ترانه ساز

حاسدت از سَماعِ آن، همدم آه و ناله باد

نُه طبق سپهر و آن ، قرضهِ سیم و زر که  هست

از لب خوان حشمتت، سهلترین نواله باد

دختر فکر بکر من، همدم صحبت توشد

مَهر چنین عروس را، هم به کفت حواله باد

حافظ تو در این غزل، حجت بندگی نوشت

عیب عَبید پرورت  شاهد این قباله باد./