گنجور

غزل شمارهٔ ۵۳

منم که گوشهٔ میخانه خانقاهِ من است
دعایِ پیرِ مغان وردِ صبحگاهِ من است
گَرَم ترانهٔ چنگ صَبوح نیست چه باک
نوایِ من به سحر آهِ عذرخواهِ من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدایِ خاکِ درِ دوست، پادشاه من است
غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواهِ من است
مگر به تیغ اجل خیمه بَرکَنَم ور نی
رمیدن از درِ دولت نه رسم و راهِ من است
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فرازِ مسندِ خورشید، تکیه‌گاهِ من است
گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ
تو در طریقِ ادب باش، گو گناهِ من است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش زهرا شیبانی
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش اهورا هورخش
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۵۳ به خوانش محمدرضا ضیاء

حاشیه ها

1389/08/09 15:11

صَبوح = شراب بامدادی
مسنَد = تخت
خانقاه = تکیه و مکان صوفیان
پیر مغان = مرشد
وِرد = به زبان همیشگی
گَرَم = اگرمن
نوا = فریا د ، صدا
فارغ = آسوده
وصال = رسیدن به معشوق
آستان = درگاه
اجل = مرگ
ورنه = وگر نه
معنی بیت 1: من گوشه و زاویه میکده عرفان و عشق راخانقاه خود کرده ام و دعای دولت پیر و مرشد میخانه را که رهبر روحانی من است، هر بامداد برزبان می آورم.
معنی بیت 3: بحمدلله از پادشاه و گدا آسوده خاطرم چون پادشاه من، آن گدایی است که چاکر خاک درگاه محبوب است.
معنی بیت 4: مقصود از مسجد و میخانه وصل شماست و خداوند شاهد و گواه من است که من خیال و فکری جز این ندارم.

1390/11/13 13:02
بی دین

سرکار خانم رجایی: در عبارت من گوشه و زاویه میکده عرفان و عشق ...، کلمه عرفان را شما از کجای بیت استخراج کردید. از کدام شواهد و قرائن به این نتیجه رسیده اید که منظور حافظ میکده عرفانی بوده و نه میکده زمینی، از کجا معلوم مراد حافظ خرابات مهریان نبوده است. خوشحال می شوم بدون آسمان و ریسمان و بدون حب و بعض و نسبت دادن آنچه خود می پسندید به حافظ یک دلیل شسته و رفته بیاورید برای اینکه منظور حافظ از میکده، میکده عرفانی است نه چیز دیگر.
خانم رجایی اگر بخواهید بگویید حافظ عارف بوده و چون عرفا منظوری غیر از می و میکده زمینی را در سر داشته اند، پس میکده آمده در شعر حافظ چنین است، باید ابتدا و بی ارجاع به دیوان ثابت کنید که حافظ عارف بوده است.

1402/03/07 11:06
Abbasrapper

درود بر شما خانم رجایی منظورش اینه که حافظ میگه من گوشه میکده به خدا نزدیکترم و دعای صاحب میکده برام بارزش تر از دعای روحانیه برای همین دعاش ورده صبحگاهه منست

1403/07/28 08:09
ماه تابان

حافظ یک عالم دینی هست جناب و در اصل، استاد بوده و در کنارش شاعر هم بوده، با گذر زمان اون جنبه اش مورد غفلت واقع شده و بیشتر به شکل یک ادیب دیده شده. آسمون و ریسمون نداره، اولا تخلصش گویای اینه که زمین تا آسمون فرق داره با شما و در ثانی اگر یکم دانش ادبی داشته باشید ادبیات عرفان کاملا قابل تشخیص هست. حالا چرا نمیخواید قبول کنید رو خدا میدونه. چون انگار حب و بغض بیشتر از اینکه در ایشون باشه متل شما است

1393/04/01 19:07
سحر

جناب بی دین شما می توانید با تفاسیر هوشمندانه تان منظور حافظ از میکده را میخانه ی زمینی و مشروب را حتی شامپاین تصور کنید.ما نیز با تصورات عرفانی مان از حافظ خوشیم.

1393/04/11 14:07
عیسی

سرکار سحر خانم، جناب بی دین صحیح میفرمایند. برای اثبات چیزی باید از بیرون و ورای آنچیز استفاده کرد. اما اگر مساله اثبات درمیان باشد. بیت " به گوینده منگر، سخن را نگر// سخن، گرچه باشد به دیوار و در" به خاطرم آمد. واقعا نیز چنین است. مساله عارف بودن حافظ شاید آنقدرها مهم نباشد که اشعارش را حتی اگر اوصاف جسمی و جنسی و زمینی باشند، میتوان برای استعاره های عرفانی و حظ روحانی استفاده کرد. گرچه جناب بی دین نیز قطعا از شواهد تاریخی که نشان دهنده نبوغ و شخصیت عالی حافظ بوده اند، بی اطلاع نیستند. تا عرفان را چگونه بنگریم؟

1393/07/16 09:10
ناشناس

جناببان عیسی و بی دین
اینکه بگوییم برای تفسیر معانی اشعار تنها باید به خود اشعار مراجعه کرد را ازکجا آورده اید؟
یعنی واقعا جای حافظ گوشه میخانه بود و ملت هم به درجه ای از مدارا رسیده بودند که این شرابخوار بی پروا را دوست داشتن و اشعارش را نقل میکردند؟
پاریس در امروز هم این وضعیت را ندارد که شیراز در آن زمان داشته باشد

1393/10/16 02:01
قدیر

با صدای بانو پریسا بشنوید. در ماهور با حسین علیزاده

1393/11/18 12:02

شراب تلخ میخواهم...این همان شرابیست که ازانگور میگیرند وهمان می میخانه و مستی است وهیچگونه ربطی به عرفان وغیرهم ندارد.

1394/04/04 14:07
ف ص

برای اظهار نظر درباره شخصیت جناب حافظ به قرائنی که در همان دیوان هست مراجعه می کنیم. منبع خوبی است. اگر کمی ذوق داشته باشیم بوی لطیف معرفت در سرتاسر این گنجینه موج میزند. شاید اینجا مجال کافی برای صحبت در این باب نباشد. ولی به اشعاری از خود جناب حافظ ارجاع می دهیم.
سال‌ها پیروی مذهب رندان کردم
تا به فتوی خرد حرص به زندان کردم
من به سرمنزل عنقا نه به خود بردم راه
قطع این مرحله با مرغ سلیمان کردم
...
صبح خیزی و سلامت طلبی چون حافظ
هر چه کردم همه از دولت قرآن کردم
و با
ای که دایم به خویش مغروری
گر تو را عشق نیست معذوری
...
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
تاکید میکنم و با توجه عرض می کنم که در همین شعر آخر نیز مقصود ایشان شراب مست کننده حاوی الکل نیست. با توجه و دقت کامل عرض کردم.

1394/11/27 23:01
عیسی

ناشناس عزیز، اولا بنده مجددا تاکید می کنم که برای اثبات چیزی نمیتوان از خود اون چیز استفاده کرد ( بدیهی هم هست. چون هنوز اثبات نشده که از صحتش استفاده کنیم برای اثبات هر چیز دیگری). بنابر این اگر قصد برداشت معنای تلویحی از یک بیت رو داریم ( و نه معنای صریح)، نمیتونیم از خود اون بیت استفاده کنیم و بگیم چون کلمه مثلا میخانه در این بیت تلویحا به یک موضوع عرفانی اشاره داره، پس این یک بیت عرفانیه. بلکه باید قبلا اثبات کنیم که (یا بر ما روشن بشه که) هرجا که شاعر میگه میخانه، پس ما یک برداشت عرفانی کنیم و بعد بیایم در این بیت چنین برداشتی رو انجام بدیم. برداشت های طوطی‌وار فقط نشاندهنده نگرش سطحی و بازگشتی نسبت به موضوع هستن. بنابراین اگر شخصی بخواد چنین معنایی رو ضمیمه کنه، باید توضیح بده که چرا و از کجا چنین برداشتی می کنه. این ها خیلی بدیهی هستن. ضمنا من هرگز نگفتم که فقط باید به خود بیت بسنده کرد و اتفاقا دارم عکسش رو میگم. با آرامش بیشتری ارسال‌ها رو مطالعه کنید.

1394/11/19 00:02
ناشناس

در جواب عیسی عزیز -لابد در غزل -دوش از مسجد سوی میخانه امد پیر ما یعنی ایت الهی از مسجد به مرکز فسق و فجور رفته؟؟؟ما مریدان روی سوی کعبه چون اریم چون ؟؟؟روی سوی خانه خمار دارد پیر ما==لابد طلبه ها می خواستند بدنبال پیر به میخانه بروند و چتول بزنند نه؟؟؟

1395/01/26 01:03
فرهاد

"غرض از مسجد و میخانه‌ام وصالِ شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است"
در اینجا می‌بینید که حافظ به دنبال وصال با "معشوق الهی" نیست، وگرنه خداوند را شاهد نمیاورد! آن‌ معشوقی که حافظ بدنبال وصال اوست زمینی‌ست. اما چه میشود کرد که برخی‌ از دوستان پای را در یک کفش کرده‌اند :)

1395/01/16 13:04
عیسی

ناشناس عزیز؛ متاسقانه یا خوشبختانه شما در مورد حافظ با یک موضوع مشخص سر و کار ندارید. مثلا در رابطه با اشعار خیام، بزرگترین چالش شما این خواهد بود که کدام یک از این اشعار واقعا از آن خیام هستن. اما در رابطه با "دیدگاه خیام"، بعید میدونم در یک جمع صد نفری حتی دو نفر پیدا بشن که ادعا کنن برخی از اشعار خیام کنائی هستن، یعنی مثلا بیتی که در اون توصیه به مصرف مشروب می کنه، در رابطه با یک حظّ عرفانی هست. دلیلش رو میدونید؟ دقیقا برمیگرده به شخصیت‌شناسی و مطالعه تاریخی زندگی خیام به اضافه سیطره غالب اشعار خیام. شما نمیتونید بگید: "نه؛ مقداریش هم برمیگرده به خاصیت رباعی. چون رباعی این قوّه رو نداره که بشه مفاهیم عمیق رو در قالب اون بیان کرد." چراکه من به سرعت باباطاهر رو مثال میزنم که به زعم بسیاری از اهل فن، عمیق‌ترین معانی رو در اشعارش در همون دوبیتی ها گنجونده. اما درمورد "شاعری ( عارفی؟)" مثل حافظ مساله به این ساده‌گی‌ها نیست. تمام عواملی که راجع‌به خیام برشمردم، در مطالعه شعر حافظ وجود دارن. اون چه چیز (هایی)ه که باعث میشه در اون جمع 100 نفره اختلاف‌نظرهای گوناگونی راجع‌به تقریبا تمام اشعار حافظ بوجود بیاد؟ ایهام! ایهام در تاریخ، شخصیت حافظ، موضوعاتی که در شعر حافظ بهشون اشاره شده، غزل، کنایه‌ها و استعارات بسیار زیاد در شعر حافظ و البته "هیجان". هیجان شخص خواننده برای برداشت متفاوت نسبت به برداشت‌های حال حاضر. در شعر مثلا خیام، شاعر تلاشی برای ایجاد صنعات ادبی در شعرش نمی کنه؛ چرا که همین‌هائی که در دست داره برای بیان مفاهیمی که میخواد کاملا کافی هستن ( البته حقیقتش رو بخواید زیاد امیدوار نیستم تا مثال من رو فقط بعنوان یک مثال تمیز بدید). درمورد شعر حافظ، چرا شاعر خودش رو می‌کشه تا این‌همه صنعات ادبی رو استفاده کنه، وام بگیره و حتی ایجاد کنه؟ آیا نمیتونست مفاهیم "کاملا زمینی" رو به صورت ساده‌تری عنوان کنه تا ما اینجوری دچار سوبرداشت نشیم؟ در بسیاری از ابیات حافظ ملاحظه می‌کنید که مفهوم از تمام ابزاری که حافظ در دست داره و مثل موم میتونه اونها رو به اشکال دلخواه دربیاره، پیشی میگیره. مشخصه که باید هوشمندانه‌تر اونها رو مطالعه کرد. به نظر من تعابیر سطحی درمورد اشعار حافظ که اشعار رو در حیطه عشق و کام‌جستن زمینی قرار میده درجاهائی صحیح هستن. اما گاهی تبدیل میشن به توهم، آنچنانکه سیروس شمیسا این توهمات رو راجع‌به او و بسیاری دیگه جمع‌آوری هم می‌کنه و میگه "حتی میتونستم 10 برابر بنویسم". گرچه برخی از صحبتاش صحیح هستن ولی لابلای توهماتش گم میشن. از اونطرف هم برخی‌ها کاسه داغ‌تر از آش میشن و دفاع می کنن ازینکه او عارفی بی‌نظیره و تمام اشعارش تعبیر عرفانی دارن. به نظر من هردوی این دسته افراد، در حماقت به‌سر میبرن. من اگه درمورد بیتی از حافظ دچار شک بشم و دانش تاریخی و شخصیت‌شناسی و شعرشناسی، سبک‌شناسی، ایماژ و مطالعه‌ام کفایت نکنه، نظرات بزرگان رو درباره اون میخونم و برمبنای دانسته‌هام تعبیر می‌کنم. اصلا هم علاقه‌ای به این ندارم که در این کشمکش‌های عاری از اخلاق و دانش شرکت کنم. ضمنا کاملا مطرود و غیرصحیح میدونم که مجموعه‌ای از نوشته‌های برخی وب‌گاه ها رو بدون اینکه حتی منظمشون کنم ذیل بسیاری اشعار کپی-پیست کنم. چون مطمین‌ام باعث کسالت خواننده میشه و خواننده مجبوره بسرعت از روی اونها عبور کنه. در اینگونه موارد که کثرت مطلبی که شخص برای نقل قول انتخاب می‌کنه زیاده "عاقلانه" اینه که "لینک" داده بشه. امیدوارم بجای تلاش القای نظرات شخصی، قدری "مطالعمون درکنار تعقل" رو بیشتر کنیم.

1395/05/04 08:08
امیرحسین

نوای من به سحر آه عذرخواه من است
وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ

1395/06/10 23:09

بیت آخر: حافظ با این که گناهکار نیستی (اصولاً اختیاری به گناه نداری) اما تو راه و رسم ادب را رعایت کن و گناه را گردن بگیر (بگو گناه ِ من است).

1396/01/18 00:04

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
این ادب مقام است، ادب سفره، ادب نان، ادب طبیعت، ادب شادی، ادب حضور در برابر یک بزرگ،گرچه هم از او شکسته ست هم از وی درست، گردن کلفتی مکن و هیچ مگوی، که خواجه خود روش بنده پروری داند...
گفت و گو آیین درویشی نبود
ورنه با تو ماجراها داشتیم
گویا این ابیات که تضمین همین گفتمان ادب آموز را در بر دارند در فیه ما فیه باشند :
بعد توبه گفت: ای آدم، نه من
آفریدم در تو آن جرم و محن؟
نی که تقدیر و قضای من بُد آن؟
چون به وقت عذر کردی آن نهان؟
گفت: دانستم، ادب بگذاشتم
گفت من هم پاس آنت داشتم

1396/02/28 09:04
محمد

خیلی کظم غیظ کردم تا برخی افراد بی اطلاع از ادب و معرفت رو که اینجا بی ربطیاتی راجع به حضرت لسان الغیب بافته اند آنچنان که مستحقش هستند ننوازم
ای کاش به اندازه قطره ای از دریای دیوان اشعار حافظ اطلاع داشتند! حتی به همین سبک قشری و خالی از عمق!
کسی که از سویی معنی سمبلیسم در ادبیات عرفانی کهن ما را نمی فهمد و از سوی دیگر حتی مصرحات و محکمات اشعار حافظ را اصلا ندیده و نخوانده و معلوم است حتی یک بار هم این دیوان گرانسنگ را روخوانی هم نکرده و از سوی اخری خود لاابالی مسلک و بی دین است حق ندارد راجع به عالم ربانی و عارف صمدانی مانند حافظ نظریه بافی کند!
تصریحات حافظ در اشعارش برای فهماندن منظور حقیقی اش به قدری مکرر و روشن است که نیازی به ذکر بنده نیست
باری اگر چشم بینا و گوش شنوا و قلب گیرایی بود در همین شعر حاضر هم می دید این قبیل محکمات را! لیکن چه چاره که فرمود ختم الله علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوه!
هرکس طالب فهمیدن است به کتب و مقالات متعددی که در اینباب نوشته شده مانند عرفان حافظ و آیینه جام شهید مطهری یا حافظ نامه خرمشاهی مراجعه کند
یا حداقل در حوزه ای که در آن از بیخ نادان است گنده گویی نکند!!

1396/02/29 08:04

محمد جان
اگر کظم غیظتان این است خشمتان چیست؟
لابد گنجور را با خشک و ترش....
؟!

1396/02/29 11:04
پریشان روزگار

سفارش می کنم شما را یا محمد!!
کظم غیظ بفرمایید، نک که قطره ای از دیوان اشعار حافظ را با سبک عمیق و غیر قشری میدانید
گنده گویی کنید و با سمبلیسم !! عرفان دل خوش نمایید
من الله توفیق و ......

1396/02/29 13:04
پریشان روزگار

فراموش شد
مبادا خشم خویش فرو برید ءتنها کظم غیظ فرمایید

1396/02/30 17:04

چون کسی که خورده باشد آش بد
می‌بشوراند دلش تا قی کند
کظم غیظ اینست آن را قی مکن
تا بیابی در جزا شیرین سخن
چون نبودش صبر می‌پیچید او
کین سگ زن‌روسپی حیز کو
تا بریزم بر وی آنچ گفته بود
کان زمان شیر ضمیرم خفته بود
در دفتر اول مولوی می گوید آن رنجور که از جواب های ناخوشایند عیادت کننده کر خشمگین بود، منتظر فرصتی بود تا خشم خود را بروی او بالا بیاورد،
کان زمان شیر ضمیرم خفته بود!
نه اینکه هر سکوتی یا هر پاسخی کظم غیظ بوده باشد، آن زمان شیر ضمیرش خفته بود!
آش بدی خورده و در دلش شورشی برپاست، در فرصت مناسب حتما این آش بد و مسموم (خشم) را بالا خواهد آورد!
دوستی می گفت اگر همسرش چیزی به مذاقش خوش نیاید فی المجلس چیزی نمی گوید، ولی بعدا حتما تلافی خواهد کرد، گفتم آری، قضایش را به جای می آورد!
کظم غیظ این است که خطای خطاکار را مورد آمرزش ماحی قرار دهیم،
ما را خبری نی که خبر نیز چه باشد
خود مغفرت این باشد و آمرزش ماحی
یعنی آمرزش محو کننده، چنان آمرزیدنی که هیچ اثری از خشم و کین و لحظه شماری برای انتقام به جای نماند، نه این که حافظه تاریخی مان را پاک کنیم، زخمی که خوردیم را به خاطر می سپاریم تا دوباره تکرارش نکنیم، کینه و نفرت را پاک می کنیم. و این میسر نمی شود الا به اینکه آدمیان را موجوداتی با توانایی ها و ناتوانی های تحمیلی بدانیم!

1396/04/29 21:06
یحیی

همه را عذر باید نهاد هم خودم هم شما را
باور کنید دوستان:
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی

1396/10/09 10:01
نیکومنش

درود بی پایان بر دوستان جان
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر اه عذر خواه من است
معنی :اگر معشوق مذاق مرا به وقت صبح گاه از بانگ چنگ گون صبوحی مترنم و اهنگین نمی سازد(می صبحگاهی به کامم نمی ریزد)هیچ باکی ندارم چراکه می دانم این عذر خواهی من که در سحرگاه با اه حسرت من از می معشوق بلند می شود روزی کار خود را خواهد کرد و دل معشوق به ترحم به من متمایل خواهد شد
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
طریق ملامتیه -معنی بیت:حافظ اگر تو را که الوده به عشق من شده ای و درک نمی کنند و گناهکار و کافر می خواننت تو رسم ادب را نگهدار و در مقام دفاع از خود فقط بگو بله من گناهکارم با این روش از خود دفع بلا خواهی کرد

1396/10/09 17:01

منم که گوشه ی میخانه خانقاهِ من است
دعای پیر مُغان وردِ صبحگاه من است
میخانه: مکانی برای می فروشی ومی خواری
خانقاه: محل عبادت صوفیان،صوفیان پایبندشریعت بوده،شراب راحرام می دانسته وازشراب خوردن پرهیزمی کردند(البته به ظاهر) حافظ دراینجا به صوفیان طعنه می زند ومیخانه را عبادتگاه خویش معرفی می کند. چراکه درخانقاه ریاکاری وتظاهر رواج داشته ولیکن درمیخانه مستی وراستی جریان دارد.
پیرمُغان:
درموردِ "پیرمغان" قبلاً توضیحات زیادی داده شده است. درست است که به روشنی مشخصّ نیست که منظورازپیرمغان چه کسی است، واحتمال قوی این است که این"پیر" اصلاً وجودِ خارجی نداشته ویک شخصیّتِ خیالی بوده است. بنظرچنین می رسد که حافظ ازآنجا که وسواس زیادی برای انتخابِ راهنما وپیرداشته،پس ازآنکه درپیداکردن راهنما وپیری روشن ضمیربه سلیقه وسیاق خویش توفیقی بدست نمی آورد، ناگزیر در کارگاهِ خیال دست به آفرینشِ یک پیری پاک باطن به سلیقه ی خود زده، به او شخصیّتِ کامل بخشیده،سپس وی رابه عنوان الگو و شاخص قرارداده تارفتارهای خودرا با اوتنظیم کند.
به هرحال پیر مغان ِ حافظ،هرکه بوده باشد باتوجّه به ویژگیهایی که ازاو درغزلهای خودتوصیف کرده یک انسانِ کامل،آگاه،پاک نیّت وپاک رفتاری بوده است.
به ترکِ خدمتِ پیرِ مغان نخواهم گفت
چراکه مصلحتِ خود درآن نمی بینم.
بعضی ها باتوجّه به معنای لغوی مُغان( پیشوا وروحانی زردشتییان) براین عقیده هستند که چون زردتشت دارای افکاری فرامذهبی وفراقومی بوده وشعارهایی منطبق باحقوق بشر سرداده وپیروانش راازجنگ وخونریزی برحذرداشته،حافظ به مذهب زرتشت گرویده بوده است. امّا باتوجّه به افکارآزاداندیشانه ی حافظ این باور درست بنظرنمی رسد. حافظ به عشق وانسانیّت ومحبّت می اندیشیده، اوخودبه تنهایی یک مذهب ومَسلکِ تمام عیاربا محوریّتِ انسانیّت است وعشق درسرلوحه ی باورها واعتقاداتِ اوست. فقط می توان گفت حافظ حافظ است وهیچ برچسبی براندیشه های جهانی اونمی چسبد.
جنگِ هفتادودوملّت همه راعذربنه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند.
ورد: ذکر دائم، دعای زیرلب.
معنی بیت: این من هستم که درگوشه ی میخانه ساکنم، این گوشه عبادتگاه من است. دعاهای من با دعاهای دیگران تفاوت دارد دعاهایی که درسحرگان زمزمه می کنم همانهائیست که ازپیرمغان آموخته ام.
گرمُرشدِ من پیرمغان شد چه تفاوت
درهیچ سَری نیست که سِّری زخدانیست
گرم ترانه ی چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
ترانه چنگ: سرودی که با نغمه چنگ خوانده شود.
صبوح: صبح‌گاه.
ترانه ی چنگ صبوح: آوازهایی که درهنگام شرابخواری سرگاهی با صدای چنگ سرمی دادند.
نوا: پرده موسیقی، مقام، لحن، ناله انسان و مرغان، وسایل زندگی.
اگرمن دراین گوشه(میخانه) امکانات زیادی دراختیارندارم وازشرکت در مراسم صبحگاهی(آوازخوانی وموسیقی) محروم هستم باکی نیست، آه وناله ی من به جای آواز وموسیقی کفایت می کند ومن به همین وضع رضایت دارم.
یادبادآنکه صبوحی زده درمجلس اُنس
جزمن ویار نبودیم وخدا باما بود
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله
گدای خاک در دوست پادشاه من است
فارغ: آسوده خیال، بی‌نیاز.
بحمدالله: شکرخدای را، خوشبختانه.
معنی بیت: دراین گوشه ی میخانه ، خدا را شکر که خیالم ازپادشاه وگدا راحت شده است(نه منّتِ پادشاهی برگردن دارم نه برگداوفقیری حکمرانی می کنم، آزاد ورهاهستم) ودرعالم خودم به دوست (معشوق اَزلی) ارادت می ورزم گدای کوی دوست(معشوق اَزلی) برای من درحکم پادشاه است.
حافظ دراینجا یک پارادکس حافظانه رقم زده است. ازیکسو ازپادشاه وگدا بی نیاز شده،ازسوی دیگر گدای درِدوست پادشاه اوست. دوباره هم پادشاه هم باگدا مرتبط شده است! البته ظاهرواژه ها این پارادکس را رقم زده است. چون پادشاه مصرع دوّم به معنای حق تعالی وگدا نیز به معنای نیازمندِ بارگاهِ الهیست.
بنظرمی رسد این غزل زمانی سروده شده که رابطه ی حافظ وشاه شجاع تیره شده بوده است. حافظ نیز با کنایه به اومی رساند که من درگوشه ی میخانه عالمی بهترازمجلس انس باتودرست کرده وبا یاد معشوق خویش به خوشگذرانی مشغولم. ای شاه شجاع حال که مرا ازخودرانده ای من نیز بی پادشاه نمانده ام، گدای خاک دردوست(خداوند) پادشاه من است!
احتمالاً شاه شجاع تحتِ تاثیر وفشار تندرویانِ متشرّع به ویژه خانقاهیان که نفوذ بیشتری دربارگاه ودستگاههای دولتی داشتند رابطه ی خودرا باحافظ که بی محابا به همه چیز می تاخته ومقدّسات را به سُخره می گرفته قطع کرده بوده تامبادا به سببِ نشست وبرخاست با حافظِ فتنه گر صلاحیّت وکفایت خودراازدست داده باشد ودردور دوّم نتواندبه تختِ پادشاهی تکیه بزند!
امّا می بینیم که باهمه ی این مسایل، حافظ نه تنهاعقب نشینی نکرده بلکه جری ترنیزشده وبی باکانه تر به حملات خود افزوده است. بطوریکه گوشه ی میخانه را پاک ترازخانقاه عبادتگاهِ صوفیانِ متشرّع ریاکار دانسته است!
زخانقاه به میخانه می رود حافظ
مگرزمستی ِ زُهدِ ریا به هوش آمد
غرض زمسجدومیخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است
دراین بیت حافظ اندکی ملایمت بخرج داده و نمی خواهد همه ی پل های پشت سر خودراخراب کند می فرماید:
هدف ِ من از به مسجد رفتن ودرمیخانه ساکن شدن فقط به قصدِ نزدیک شدن به تو(شاه شجاع) هست برای من مهم نیست که درمسجد یامیخانه باشم برای من تنها تواهمیّت داری خداوند گواهِ این مطلب هست وجزاین نیست.
بعضی ازاین بیت برداشت عارفانه کرده وبراین باورند که حافظ می فرماید غرض من ازمسجد ومیخانه وصال خداست! درصورتیکه اگرچنین بود حافظ چرادر مصرع دوّم "خدا گواه است" را می آورد! نمی شود که کسی خطاب به خدا مطلبی رابیان کند وسپس برای تایید ادّعای خود بگوید "خداگواه است" !
جبین وچهره ی حافظ خداجدامکناد
زخاکِ بارگهِ کبریای شاه شجاع
مگر به تیغ اجل خیمه برکنَم وَر نی
رَمیدن ازدردولت نه رسم و راه من است
خیمه برکنم: خیمه برچینم و جمع کنم، رخت بربستن از بارگاه شاه شجاع.
معنی بیت: مگرآنکه بمیرم و تیغ مرگ، بندهای خیمه ی محبّت مرا ازخاکِ درگاهِ تو(شاه شجاع) جداسازد. جدایی ازبارگاهِ کبریایی ِتودررسم وراه من نیست.
ندارم دستت ازدامن بجزدرخاک وآندم هم
که برخاکم روان گردی بگیرددامنت گردم
از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسندِ خورشید تکیه گاه من است
براین آستان: اشاره به آستانه ی بارگاه شاه شجاع
فراز: بالا،صدر
مسند : 1 - تکیه گاه . 2 - بالش بزرگ . 3 - مقام ، مرتبه . 4 - فرشی گرانبها که بالای اطاق می افکندند و بزرگان بر آن جلوس می کردند.
فراز مَسندخورشید: شاعرخورشید رابه فرشی گرانبهاتشبیه کرده وخودنیزبر صدراین فرش تکیه زده است.
معنی بیت: ازآن روزی که عشق توبردلم افتاد ودربارگاه توراه پیداکردم درآسمانها سِیرمی کنم وبرصدرفرش خورشیدِ تکیه زده ام.
حافظا سرزکُله گوشه ی خورشیدبرآر
بختت اَرقرعه بدان ماه تمام اندازد
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو درطریق ادب باش گو گناه من است
ای حافظ اگرچه تعمّداً مرتکب گناه نشدیم (قصدِ خاصّی نداشتیم ونمی خواستیم خاطرمبارک شاه شجاع مکدّرشود سرنوشت ما ازروزل اینچنین رقم خورده که برطبل عشق بکوبیم واززُهدِ ریایی بیزارباشیم) لیکن بااین همه، ای حافظ توادب را رعایت کن واقرارکن که مرتکب گناه شده وخاطرشاه راآزرده ای. به بیانی دیگرهرچند درحقیقت تو گناه کار نبوده ای اماازروی ادب ومعرفت، گناه را به گردن بگیر.
نکته ی ای که دراین غزل نهفته ودرلایه های زیرینِ معانیِ تک تک بیتها موج می زند این است که رابطه ی حافظ ومحبّت اونسبت به شاه شجاع، بسیارفراتراز رابطه ی شاعر باشاه است که درآن روزگاران رایج بوده است. حافظ نسبت به شاه شجاع یک احساس عاطفی ِ وعاشقانه دارد واین محبّت هیچ ارتباطی به پادشاه بودن معشوق ندارد. یعنی چنین نیست که شعله ورشدن یافروکش کردن آتش محبّت شاعر،با برقراری وافزایش حقوق ماهیانه ویاقطع حقوق ومواجب، نسبت مستقیم داشته باشد.به رغم فرازوفرودِ فراوانی که تحت تاثیرمسایل اجتماعی،مذهبی وسیاسی درارتباط این دو بوده، نه تنها ازمحبّت حافظ کاسته نشده بلکه روزبروز فزونی نیزیافته است. ازمعانیِ عبارات،کنایه ها واشاره های حافظ دربیش ازپنجاه غزلی که درارتباط با این شاه جوانِ خوش سیمای دلسِتان سروده شده، کاملاً روشن است که اوعلاقه ای عاشقانه، خالص وقلبی به شاه شجاع داشته ومحبّتِ قلبی عامل اصلی این ارتباط بوده است نه چیزدیگر.
کمال سِرّمحبّت ببین نه نقص گناه
که هرکه بی هنرافتد نظربه عیب کند

1396/11/07 10:02
نیکومنش

درود بیکران بر دوستان جان
_منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
من ان عاشق زارو نزاری هستم که مقیم کنج میکده عشق به ساقی گری
پیر مغان (عاصف دهر ،خلیفه خداوند نماینده و واسطه فیض ورحمت الهی)بوده و هر صبحگاه سلامتی وجود ان نازنین را از پیشگاه احدیت خواستارم.
2_گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
اگر معشوق مذاق مرا به وقت صبح گاه از بانگ چنگ گون صبوحی مترنّم و اهنگین نمی سازد(می صبحگاهی به کامم نمی ریزد)هیچ باکی ندارم چراکه می دانم این عذر خواهی من که در سحرگاه با اه حسرت من از دست بی رحمی و بی توجهی معشوق بلند می شود روزی کار خود را خواهد کرد و دل معشوق را اسیر خویش کرده وان را به ترحم به سوی من متمایل خواهد کرد
3_ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله‌
گدای خاک در دوست پادشاه من است
در زندگی به لطف خداوند من هیچ توجه و چشم داشتی از امرا و حکمرانان و پادشاهان حکومتی و اطرافیان انان که چون گدایانی به دست وپای انان پیچیده اند نداشته و تنها ارادتمندیم به پیشگاه سلیمان زمان بوده چنانکه گدای کوی منزل او برای من در حکم پادشاه می باشد
4_غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست
جز این خیال ندارم خدا گواه من است
خداوندا ای معشوق ازلیم تو خود گواه انی که این اوارگی و مقیمی این حقیر در مسجد و ومیخانه و کوی نماینده و خلیفه ات فقط و فقط به خاطر ان است که به دنبال راهیابی به کوی توو وصال تو بوده و هیچ چیز دیگری به غیر وصال تو در سر نمی پرورانم
5_مگر به تیغ اجل خیمه برکنم ور نی
رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
چنان بر درگه پیر و خلیفه الهی خیمه گسترانیده و مقیم کوی او شده ام که هیچ چیزنمی تواندبه جز مرگ ،خیمه گاه مرا از بیخ بر کند و من تحت هیچ شرایطی از این درگاه که چون دولت و سعادتی برای کل عالمیان است به در نرفته واین راه و رسم بندگی را فراموش نخواهم کرد.
6_از آن زمان که بر این آستان نهادم روی
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
ای مردم و ای اشنا و نا اشنا، از ان زمان که روی نیاز به آستان قدسی پیر مغان
(صاحب نظر و خلیفه الهی ) اورده ام و رسم بندگی ان جا را به جا اورده ام چنان مقام و منزلتی در عشق ورزی به دست اورده ام که مسند خورشید در مقابل ان مقام هیچ است.
_گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ
تو در طریق ادب باش گو گناه من است
پیغام سروش از سوی خداوند به گوش جان حافظ؛
حافظ اگر تو را که الوده به عشق من (خداوند)شده ای و مرا انتخاب کرده ای وبه خاطر من آواره و مقیم مسجد و میخانه و صومعه وخانقاه گشته و بندگی خلیفه الهی را در پیش گرفته و خالص شده ای ،درک نمی کنند و گناهکار و کافر می خوانن ؛تو رسم ادب را نگهدار و در مقام دفاع از خود فقط بگو بله من گناهکارم با این روش از خود دفع هزاران بلا را خواهی کرد.
سربه زیر و کامیاب

1396/11/07 10:02
نیکومنش

درود بیکران بر دوستان جان
برای اگاهی از ابعاد روانشناختی حافظ و ایدئولوژی و روش شناسی معرفتی او توجه به این غزل بسیار مفید خواهد بود.
سر افراز باشید

1396/12/18 23:03
غزالی

این همان جدال صورت پرستان و معنی گرایان است که شیخ سعدی می فرمایند
ولی اهل صورت کجا پی برند
که ارباب معنی به ملکی درند
با این تفاوت که روشن ضمیران گذشته ی ادب ما از سعدی و مولانا تا حافظ پیرو معنی بوده اند و رسالت خود را صورت زدایی از جامعه می دانستن ولی منورالفکران امروز ما صورت پرست و معاند عالم معنا.
اصلا نمی دانم مگر معنی رند بودن که آقایان منور الفکر جار می زنند این نیست که باطنی پاک داشته باشی اگر چه قضاوت عموم بر ظاهرت خلاف این را اثبات کند.خوب من نمی دانم کجای هوس رانی و شراب شرابخواری باطن پاک محسوب میمشود ولی اگر بگوییم که حافظ قلب آکنده از لطایف ربانی و معانی عرفانی داشته باطنی پلید است. اتفاقا اگرحافظ رند است پس قلبی منور و مالامال از حقایق بوده مانند استادانش سعدی،مولانا،سنایی و ... . و از می دوساله و معشوق چهاده ساله متنفربوده.آخر خواجه که واعظان را به خاطر انجام آن کار دیگر در خلوت نکوهش می کند چگونه خودش در شب تار دُر می سُفتد

1397/08/10 12:11
Mohammad

یعنی واقعا که
یه نفر اون وسط نظرات راست گفت که واقعا هیچکدومتون یک بار هم دیوان حافظ رو نخوندید
اسم اصلی ایشون شمس الدین محمد هست ملقب به حافظ شیرازی. علت لقب حافظ هم بخاطر اینه که حافظ قرآن بوده
عشقت رسد به فریاد گر خود به سانِ حافظ / قرآن ز بر بخوانی با چارده روایت
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد / لطایفِ حکمی با نکاتِ قرآنی

1397/09/30 09:11
محمد

دوستان عزیز اگر به پایان برخی فیلمهای سینمایی توجه کرده باشین ملاحظه میکنید بعضی کارگردانان بزرگ سینما برداشت را آزاد گذاشته وبنوعی فیلم گنگ میباشد که سرنوشت فلان شخص ویا...... چه شد این بستگی به نگاه شما وروحیات شما دارد بنظرمن حافظ چنین نظری دارد ودر غزلیات خود برداشت را آزاد گذاشته ونظر خواننده وشنونده رامهم دانسته نه اینکه خود مطلبی را تحمیل کند وبگوبد همین است وجز این نیست.

1398/03/01 00:06
حمیدرضا

مشغول خواندن بهشت گمشده از جان میلتون وترجمه شجاع الدین شفا بودم که نظرم به این توضیح ضفا افتاد که مناسب این گفتگو هست:
میلتون می کوشد تا مسئله غامض جبر و اختیار را حل کندو راهی برای توجیه گناه محتومه بیابد، ولی مثل همیشه، این کوشش به نتیجه رضایت بخشی نمی رسد.
در اینجا از زبان خداوند گفته می شود که:
آدم آزادانه خطا خواهد کرد، و با اختیار روی به جانب گناه خواهد برد، و ناچار بار مسئولیت این گناه را به دوش می کشد
ولی معلوم نیست چطور وی در ارتکاب گناهی اختیار دارد که خداوند، پیش از انجام آن به وقوع حتمی آن وقوف داشته و عواقب آن را هم به چشم می دیده است
اگر آدم می توانسته است به اختیار خود از آن سرباززند،در این صورت علم آن کس( که واقف السر و الخفیات، است )باطل می شده است.
این همان سخن خیام است که:
مِی خوردنِ من حق ز ازل می دانست
گر مِی نخورم علمِ خدا جهل بود
نیز، همان مسئله غامضی که قطعا مورد نظر حافظ بوده و با نزاکت تمام از طرف او مورد تخطئه قرار گرفته است:
گناه اگر چه نبود اختیارِ ما حافظ
تو در طریق ادب کوش و گو گناه من است!

1402/06/19 01:09
میر نور الدین علوی

این شبهه (که در بیت خیام یا منسوب به وی مطرح شده)، مردود است چرا که منافاتی بین علم خداوند و اختیار انسان در افعالش، نیست

و در جواب آن سروده اند: 

آن کس که ز روی علم و دین اهل بود

داند که جواب شبهه بس سهل بود

علم ازلی علت عصیان بودن

پیش حکما ز غایت جهل بود (و در نقلی: نزد عقلا ز غایت جهل بود)

1398/06/18 01:09
رضا س

خوانش سهیل قاسمی خیلی درست‌تر و مفهوم تر از خوانش فریدون فرح‌اندوز به نظر میاد. لطفا اولویت رو به خوانش سهیل قاسمی بدید.

1398/10/23 02:12
بقائی.پرویز

باسلام و سپاس از همه دوستانی که با اظهار نظرهایشان، بر حافظ دوستی خود مهر تایید زده اند.
توصیه ی یکی از بزرگواران، این بود که حافظ نامه ی استاد خرمشاهی و نوشته ی استاد مطهری را در باره ی حافظ بخوانیم، به روی چشم ، و البته دقت در حافظ نامه و شرحی که شخص استاد، برآن نوشته اند، اولی.
اما، اگر کسی بگوید که این نوشته ها را خوانده ام و نیز نوشته های سایرین را که برخی، حافظ را شاعری عارف معرفی کرده اند و برخی ، در عین احترام به این وجه، تعبیری زمینی از می و معشوق و... در شعر حافظ یافته اند، و هنوز مطمئن نیستم به تعیین حافظ در یکی از این دو ، آیا مستحق عتاب و مستوجب عذاب است؟
چگونه است که نظرات اهل ادبیات، ازجمله احمد شاملو، عبدالکریم سروش و... را نخوانده، رای به این یا آن بودن "حافظ " می دهیم؟
قدری تامل، قدری تفکر، قدری سعه صدر، که حافظ بر هر طریقی که بوده باشد، بر این آخری راضی تر به نظر می رسد.

1398/10/06 00:01
سید طه لاجوردی

حافظ در شعری دیگر حافظ میفرماید:
در کار خانه ای که ره عقل و فضل نیست
فهم ضعیف رای فضولی چرا کند
از دیدگاه حضرت حافظ،سر از کار جهان، عقل و فضل در نمی آورند چه رسد آنکه ما با فهم مخدوش خود از اسرار این کار خانه سر در آوریم‌.
پس با استدلال منطقی نمی توان و نباید اشعار حافظ را بررسی کرد

1398/12/24 11:02

منم که گوشه میخانه خانقاه من است
دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گوشه میخانه با حال خوش شراب، خانقاه من است.دعایی که از پیر میکده آموختم(ایهام :رضایت و دعایی که او برایم می کند.نسبت دادن دعا به پیر مغان نوعی طنز و کنابه به زاهد است )ورد صبحگاهم هست.
گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک
نوای من به سحر آه عذرخواه من است
گرچه ترانه خوانی همراه با شراب و موسیقی ندارم(به نهایت حال خوش نرسیده ام) اما آه از روی روی شرمندگی(شرم از لایق نبودن نه ناسپاسی) و این نوای خوش سحرگاهم هست.
3-اکنون در سایه این حال خوش(شراب میخانه-دعای پیر میکده-ترانه سحرگاه) از پادشاه و گدا آسوده ام(از فراز آسمان فرامن، پادشاه و گدا یکی هستند).
4-و باز از فراز این حال خوش مسجد و میخانه هم یکی است و مقصود من از هر دو رسیدن به توست.
5-شاید با شمشیر مرگ اساس خویش را برآورم ( ایهام: بمیرم ، یا خود از فراز آسمان فرامن اجل را به سوی خویش بکشم) وگرنه رمیدن از درگاه تو خواسته جانم نیست.
6-زمانی که روی جان به درگاهت نهادم بر بالای خورشید تکیه زده ام.(باز هم نگرش از آسمان فرامن و ثمره حال خوش)
7-اگر چه با اراده خود گناه نمی کنیم اما ادب نگه دار و گناه را بر گردن بگیر(ایهام در اختیار: 1-جبرگرایی2-اصلا گناه را انتخاب نکرده و انجام نداده ایم ولی با زهم بر گردن بگیر)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

 پیوند به وبگاه بیرونی

اینستاگرام:drsahafian

1399/01/10 04:04
تنها خراسانی

جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
ما را چگونه زیبد دعوی بی‌گناهی
حافظ
دکتر سروش بزرگوار حافظ را پیامبر گناه شناسی معرفی می نماید.
براستی گناه و هنجار شکنی از لازمه های وجودی بشر است که بواسطه توبه ، به کمال رسید.
آری!
طریق ادب، توبه و عیب پوشی خطای دیگران است.
زاهد در قامت ریا و سالوس خواسته است گناه خود را مخفی کند.با عیب جویی قصد در آشکار کردن گناه دیگران داشته و خود را پاک جلوه داده است.
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت
و چه زیبا فرموده است خیام نیشابوری؛

1399/01/10 04:04
تنها خراسانی

ناکرده گنه در این جهان کیست بگو
آن کس که گنه نکرده چون زیست بگو
من بد کنم و تو بد مکافات دهی
پس فرق میان من و تو چیست بگو

1399/01/10 04:04
تنها خراسانی

پروردگارا بنده رو سیاه تو هستم.مرا به فضل خودت مورد کرامت قرار ده....
«نوای من به سحر آه عذرخواه من است»

1399/01/13 10:04
تنها خراسانی

«دعای پیر مغان وردگاه صبح من است»

ای کریم و ای رحیم سرمدی
در گذار از بدسگالان این بدی
ای بداده رایگان صد چشم و گوش
بی ز رشوت بخش کرده عقل و هوش
پیش از استحقاق بخشیده عطا
دیده از ما جمله کفران و خطا
ای عظیم از ما گناهان عظیم
تو توانی عفو کردن در حریم
ما ز آز و حرص خود را سوختیم
وین دعا را هم ز تو آموختیم
حرمت آن که دعا آموختی
در چنین ظلمت چراغ افروختی
مثنوی معنوی دفتر سوو

1399/01/13 10:04
تنها خراسانی

ببخشید بعضی کلمه ها را جابجا تایپ می کنم.
ورد صبحگاه

1399/01/13 10:04
تنها خراسانی

«گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ/
تو در طریق ادب باش گو گناه من است»
حیفم آمد این قسمت از مثنوی معنوی/دفتر پنجم را به اشتراک نگذارم.
عفو کن ای عفو در صندوق تو
سابق لطفی همه مسبوق تو
من کی باشم که بگویم عفو کن
ای تو سلطان و خلاصهٔ امر کن

1399/01/13 11:04
تنها خراسانی

حافظ طناز و ایهام پرداز است ، مولانا صریح و رک گوست!
دکتر عبدالکریم سروش در قصه ارباب معرفت چنین بیان می کند؛ شعر حافظ شعری است آرام،غنایی،آکنده از صنایع بدیعی، ایهام آلود چون جویباری روان جریان یکنواختی دارد.
با آوایی حزین داستان روح یا روحی بزرگ را بازگو می کند که گویی در نهان خانه خلوت خویش ماجراهای شگرف عشقی و انسانی را آزموده و چشیده و صد ها سِرّ نهان را از «مکمن غیب»شنیده و خرقه و خرمن خویش را به دست بوراق کرشمه حسن و غیرت سپرده و سوخته است.
برق غیرت که چنین می جهد از مکمن غیب/
تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم

1399/01/13 12:04
تنها خراسانی

«از آن زمان که بر این آستان نهادم روی/
فراز مسند خورشید تکیه گاه من است»
استغفار در سحر، اوج عبادت است.
"سحر" در غزل حافظ جایگاه ویژه دارد.در غزل صبح است ساقیا ، نگفته است که صبح شد یا صبح می آید! حافظ نیمه شب را به صبح رسانیده که این خود مستلزم عبادت شبانگاهی است.
آنها کمی از شب را می خوابیدند و در سحر گا هان استغفار می کردند.( ایه17/28سوره الذّاریات)
و از روی ادب به در گاه پروردگار اظهار عجز نموده ؛
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن

1399/01/13 12:04
تنها خراسانی

آیه 17و 18
تصحیح می کنم.

1399/10/10 20:01
امیر

سلام بیت 2:چنانچه اگر برای من شرایط خوشگذرانی و حس خوش زمان نواخته شدن چنگ هنگام سحر گاه ، نوشیدن صبوح پاک و زلال نیست اما مشکل و افسوسی ندارد زیرا من در حال هم صحبتی با خدای خویشم و این اه و ناله من که به پا شده امرزش طلبیدن از خداست که این کار حتی صد برابر بهتر از خوشگذرانی در میخانه است که اینجا شاعر با خدا بودن را ارجح دانسته تا بامخلوق ان بودن و این را تاکید می کند که نباید خدا را از یاد برد و همیشه در حال استغفار بود.

1400/12/08 16:03
Omid Farian

چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید.

اگر من در خانواده چینی و یا یهودی و یا مسیحی و یا دیگری زاده میشدم ، جور دیگر میشدم. خرد گرایی تنها راه رهایی از تعصبات و دشمنی است.

1400/12/17 23:03
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

 

1401/06/02 04:09
برگ بی برگی

منم که گوشه میخانه خانقاه من است 

دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است 

حافظ در این بیت به معرفی خود پرداخته و درواقع از انسانها میخواهد که اگر علاقمند به او هستند و قصد آن دارند تا ویژگی های او را در خود ببینند  به نکاتی چند دقت و عمل کنند ، گوشه در اینجا به معنی خلوتگاه آمده  است و خانقاه نماد باورهای مذهبی و فرقه ای ست ، پس حافظ می‌فرماید که او باورهای فرقه ای و مذهبی را رها کرده و بجای خانقاه ، خلوتگاه میکده عشق را راهی کوتاه تر و نتیجه بخش تشخیص داده است برای منظور اصلی حضور در این جهان ، در مصرع دوم پیر مغان تمثیل خداوند است که پیر ، قدیم ، یا ازلی بوده و دعا یا کلام ارتباط با خود را هم او به انسان آموخت ، وردهای مربوط به مذاهب مختلف  برداشت های شخصی پیروان مذاهب از آن دعا و کلام اصلی الهی هستند که بری از اشکال نیستند ، مولانا می‌فرماید  : بس دعاها که زیان است  و هلاک / وز کرم ، می نشنود یزدان پاک  ، پس حافظ بجای ورد و دعاهایی که غالبن چیزهای دنیوی و اخروی را از خداوند طلب میکنند ، کلام و پیغامهای حقیقی و بدون دخل و تصرف او را به منظور دمیدن صبحگاه و طلوع خورشیدش آویزه گوش کرده به زبان می آورد . 

گرم ترانه چنگ صبوح نیست چه باک 

نوای من به سحر ، آه  عذر خواه من  است 

چنگ صبوح کنایه از آهنگ بیدار باش صبحگاه است که انسانها را به بیداری از خواب ذهن فرا می خواند و بزرگانی چون حافظ  ترانه خوان این آهنگ زیبای چنگ صبحگاهی هستند تا  از میخانه عشق ، می ناب یا دعای فراگرفته بدون واسطه از پیر مغان را در قالب غزل و ترانه به تشنگان بیدار شده از خواب بچشاند ، حافظ می‌فرماید  اگر اکنون چنین ترانه ای بر زبانش جاری نمی شود چه باک ؟ جای نگرانی نیست ، نوا  یا ساز و برگ او در سحرگاه بیداری که  غزل و ترانه هایش از آن تراوش میکنند همان آه عذر خواهی ست و تقاضای عفو و رحمت  از خداوند مغان .

ز پادشاه و گدا فارغم  بحمدالله 

گدای خاک در دوست ، پادشاه  من است 

حافظ در ادامه بیت قبل می‌فرماید خدا را شکر که او نه قصد آن دارد که پادشاه و مراد کسی باشد و نه گدا و مرید کسی ست ، یعنی همان مطلب که در بیت نخست به آن اشاره کرد ، درواقع همین مرید و مراد بودن است که بیشترین صدمه را به کار معنوی انسان زده و او را از منظور اصلی حضور در این جهان دور می کند ، حافظ در ابیات مختلفی به لزوم برگزیدن پیر و راهنمای معنوی برای طی طریق عاشقی  تاکید کرده است ؟ آیا این مطلب تضادی با آن ابیات دارد ؟ برای پاسخ به این پرسش  بیتی از مولانا راهگشاست که می‌فرماید  : ساعتی میزان آنی  ساعتی موزون این / بعد از این میزان خود شو تا شوی موزون خویش  ، معنی بیت کاملأ  روشن بوده و بدلیل اینکه انسان از جنس خداوند است میتواند با رجوع به خرد و هشیاری  اصیل و خدایی خود ، میزان خود شده و استاد معنوی خود را تشخیص داده و از انسانهای کاملی چون حافظ و مولانا  بهره لازم را ببرد اما مطیع و مرید یا گدای محض و بدون تحقیق است که بصورت جمعی و فردی انسان‌ را به ناکجاآباد سوق می دهد . در مصرع دوم  خاک در حضرت دوست همان شرح صدر و گشودن فضای درون تا بینهایت اوست و  گدایی ، طلب و قرار گرفتن در چنین درگاهی ست که میتواند انسان را به پادشاهی برساند ،پس  بزرگانی چون حافظ که به این مرتبه پادشاهی رسیده و از غیر بریده اند ، موزون خویش ( خداوند ) شده اند ، می‌توانند از فضای گشوده شده درونی به حقایق دست یابند و به دلیل همین قوه  تشخیص است که حافظ ، حضور در میخانه عشق را  به رفتن به خانقاه ترجیح می دهد .

غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست 

جز این خیال ندارم ، خدا گواه من است 

مسجد همان سجده گاه یا خاک در  دوست و فضای بینهایت  درون است که حافظ با دعای صبح یا پیغامهای بدون واسطه حضرتش به آن راه یافت و میخانه عشق نیز معنایی جز این ندارد ، پس حافظ می‌فرماید غرض اصلی از بیان موضوعات ذکر شده وصال حضرت دوست است ، یعنی یکی شدن و رسیدن خود و دیگر انسانها  (شما ) به وحدت با هستی کل ، و خدا را گواه می گیرد که خیال و سودایی جز این در سر ندارد ، یعنی بیان پرهیز از شاهی و گدایی ، برای آجر کردن نان زاهدانی نیست که خیلی علاقه به میزان و شاه شدن دارند ،‌ بلکه او می‌خواهد که شما ، یعنی همه انسانها و حتی زاهد به وصال حضرت دوست رسیده و عمری را در بطالت و اعتقادات کهنه خانقاهی بیهوده تلف نکنند .

مگر به تیغ اجل خیمه بر کنم ور نی 

رمیدن  از در دولت نه رسم و راه من است 

حافظ می‌فرماید مگر اینکه به تیغ اجل بتوان طناب های این خیمه را بریده و آن را از جا بر کند ، یعنی فرا رسیدن مرگ جسمانی ، در غیر اینصورت بازگشت از در دولت یا  سعادتمندی  بدست آمده کار و رسم و راه او یا هیچ انسان عاشقی نیست ، در بیت بعد می بینیم که او خیمه سعادت و نیکبختی  خود را در مسند خورشید برپا نموده و بر آن تکیه زده است ، که در اینصورت مرگ نیز قادر به برکندن این خیمه نخواهد  بود . 

از آن زمان که بر این آستان نهادم روی 

فراز مسند خورشید  تکیه گاه من است 

حافظ می‌فرماید منظور از  اینکه انسان خیمه خود را بطور موقت در این جهان مادی برپا نموده است  همانا روی نهادن بر آستان حضرت دوست است ، یعنی تسلیم و باز کردن درون خود تا بینهایت  خداوندی  ، و از زمانی که او به این امر آگاه شده و کار معنوی خود را شروع کرده است بر فراز و بلندای جایگاه خورشید تکیه زده و درواقع خیمه خود را آنجا بر پا نموده است ، یعنی عالی‌ترین  مرتبه انسانی که دست فرشتگان نیز از آن کوتاه است .

گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ 

تو در طریق ادب باش و بگو  گناه من است 

حافظ میفرماید  درحقیقت مسند انسان از آغاز و روز الست نیز فراز مسند خورشید بوده است ، اما با زیر پا گذاشتن آن عهد ، و گناه آدم  که فریب شیطان را خورده و مرتکب آن خطا شد ، موجب هبوط به زمین فرم گردید ، ولی خداوند با لطف و عنایتش عذرخواهی انسان را پذیرفت  هرچند این گناه نیز بواقع در اختیار آدم نبود ، بلکه طرح و اراده حضرتش بر این قرار گرفته بود که انسان ابتدا در زمین وارد ذهن شده و سپس با خروج از آن بسوی خداوند و مسند اولیه خود بازگردد ، اما همچنان که آدم از روی ادب این مطلب را به روی خداوند نیاورد ، تو هم رسم ادب را بجا آورده و بهانه جویی نکن ، خطای خود را بپذیر تا مورد رحمت بی پایانش قرار گیری ، حافظ در بیت دوم آنرا آه عذر خواه نامیده است . نکته این است که شیطان نیز از ملائک مقرب درگاهش بوده و اگر بپذیریم که فرشتگان تسلیم محض بوده و از خود اختیاری ندارند ، پس چگونه با ستیزه و منیت ، امر خداوند را اطاعت نکرده و به انسان که از جنس و روح خداوند است سجده نکرد ؟ مگر اینکه بگوییم اراده و مشیت خداوند چنین بود است ، اما آنچه مهم است لطف و کرامت و گذشت خداوند  است پس از آن تمرد و حتی خطاهای این جهانی انسان و  ایجاد امکان بازگشتش به فراز و بلندای مسند خورشید ، حافظ و بزرگان دیگر این توفیق را بدست آوردند ، پس با مدد فیض روح القدس ،  دگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد .

 

 

 

 

1401/11/09 08:02
رضا تبار

معنی ابیات

۱- گوشه میخانه( باطن/ مجلس انس دوستان/ جای مناجات با خدا) جایگاه اصلی من ( حافظ/ انسان) است،

- در چنین جایگاهی، دعای پیر مغان(نماد انسان کامل و دانا) را در دعای صبحگاهان خود بر زبان دارم.

 

۲- اگر در این جایگاه به رسم میخانه های معمول، صدای چنگ و صبوح(شراب)از من بلند نمی شود، باکی نیست،

زیرا زیرا ناله سحرگاهی من حکم آهنگی است که نبود توای چنگ را جیران می کند.

 

۳- نه نگران فقر ( تعلقات مادی ) هستم و نه در فکر پادشاهی( قدرت) و سیطره بر دیگران،

- خدای را سپاس که که گدای خاک در دوست( خداوند) هستم که پادشاه حقیقی( جهان)است.

 

۴- مقصود من از حضور در مسجد و میخانه وصال شما و یگانگی با شما است،

خدا شاهد است که قصدی جزء این ندارم.

 

۵- مگر اینکه اجل بین من و معبود جدایی افکند( مگر مرگ من فرا رسد) وگرنه،

- گریختن و دور شدن از درب خانه دوست راه و روش من نیست.

 

۶- از آن زمان که بدرگاه محبوب( خداوند) روی نهاده ام( چهره بر خاک نهاده ام)،

- به مقام و مرتبه ای رسیده ام که خود را در آسمان می بینم که بر خورشید تکیه زده ام( به مرتبه عالی رسیده ام).

 

۷- گرچه ارتکاب گناه از اختیار ما نبوده است،

ولی حافظ تو از روی ادب بگو گناه از من است.

( خداوندعالم را طوری آفریده که انسان بتواند به گناه مبادرت ورزد.تنها انسان در بستر سنتی که خداوند فراهم آورده ،اختیار دارد وآزاد است که آنرا انجام ندهد.بنابراین اگر گناهی از انسان سر می زند در بستر همان سنتهایی است که خداوند فراهم کرده است.زیرا برگی بدون اذن او از درخت نمی افتد.عبدالله سنان گوید از امام صادق شنیدم  که می فرمود: حق تعالی ممکن است امری را  بفرماید ولی آنرا نخواهد و بوجود بیاید ، به ابلیس دستور داد به آدم سجده کن و خواست که سجده نکند و اگر میخواست حتما سجده میکرد و آدم را از خوردن میوه درخت نهی کرد و میخواست  که آدم از آن درخت بخورد و اگر میخواست که نخورد،حتما نمی خورد. الکافی - جلد ۱ - ص ۱۵۱)

1402/02/22 20:04
یوسف شیردلپور

مسند خورشید اجرای خصوصی استادان حسن کسایی، رضاکسایی، شاهزیدی وشجریان فوق‌العاده زیباودلنشین 🌹🌹

1402/05/01 00:08
مصطفی س

با سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی 

مستحضرید در باب اینکه حافظ بر چه مسلکی بوده بین محققان اختلافات فراوانی هست. در نهایت می‌توان با استفاده از مفهوم مرگ مؤلف به سراغ اشعار حافظ رفت و مؤلف را از متن و تفسیرش جدا کرد، چرا که خود مؤلف هم پس از خلق اثر بسان مخاطب است. از تفسیر خود لذت ببرید🌷

1402/05/10 22:08
میر نور الدین علوی

شعرِ حافظ همه بیتُ الْغَزَلِ معرفت است

آفرین بر نَفَسِ دلکَش و لطفِ سخنش

----------

آن کس است اهلِ بشارت که اشارت داند

نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟

 

اسرار و بشارات را اهلش می یابند؛

و الا که: هر کسی از ظن خود شد یار من - از درون من نجست اسرار من!

1402/05/12 18:08
میر نور الدین علوی

گوته در "حافظ نامه" خود می نویسد:

ای حافظ مقدس، تو را لسان الغیب نامیدند و باز سخنت را آنچنان که باید وصف نکردند. عالمان خشک علم لغت نیز کلام تو را به میل خود تأویل می کنند، زیرا از سخن نغز تو جز آن مهملات که خود می پندارند درنیافته اند. لاجرم دست بتفسیر سخنت می گشایند تا شراب آلوده خویش را بنام تو بر سر کشند.

ولی تو، بی آنکه راه و رسم زاهدان ریائی پیشه کنی، راز نیکبختی آموخته و صوفیانه ره بسرچشمه سعادت برده ای؛ اینست آنچه فقیه و محتسب در حق تو اقرار نمی خواهند کرد. (دیوان شرقی گوته، به ترجمه شجاع الدین شفا)

1402/06/02 10:09
‌ جعفری

و دقیقا چرا نمیشه از اشعار دیوان استفاده کرد تا ثابت کرد حافظ عارف بوده؟ چه کسی بهتر از خود حافظ می‌تونه خودش رو معرفی کنه؟ شمایید که تلاش می‌کنید حافظ رو سانسور کنید و آنچه خودتون می‌پسندید رو به اون نسبت بدید.