گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۱

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
آخرالامر گِل کوزه‌گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی‌یی چند پری‌زاده کنی
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
اجرها باشدت ای خسرو شیرین‌دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل‌افتاده کنی
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات؟
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
ای صبا بندگی خواجه جلال‌الدین کن
که جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنی

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
هوش مصنوعی: به این نکته توجه کن که برای رهایی از غم و اندوه، باید درون خود را آزاد کنی. اگر برای بدست آوردن روزی تلاش کنی و بر مشکلات غلبه کنی، دیگر غم و ناراحتی تو را نخواهد آزرد.
آخرالامر گِل کوزه‌گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
هوش مصنوعی: در نهایت تو به خاک و گِل تبدیل خواهی شد، بنابراین اکنون به فکر پر کردن سبو از شراب باش.
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی‌یی چند پری‌زاده کنی
هوش مصنوعی: اگر تو با افرادی که آرزوی بهشت را در سر دارند، معاشرت کنی و خوش بگذرانی، به شادی و لذت برسی.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی همه آماده کنی
هوش مصنوعی: برای این که بتوانی در جایگاه بزرگانی قرار بگیری، نمی‌توان به سادگی و بدون دلیل مناسب به آن تکیه کرد. باید همه امکانات و شرایط لازم برای رسیدن به بزرگی را فراهم کنی.
اجرها باشدت ای خسرو شیرین‌دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل‌افتاده کنی
هوش مصنوعی: ای پادشاه با سخن‌های شیرین، اگر به فرهاد که دلی پر از عشق و انتظار دارد، نگاهی بیندازی، پاداش تو بسیار خواهد بود.
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات؟
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
هوش مصنوعی: یاد تو چه زمانی از شادی و نعمت پر خواهد شد؟ مگر اینکه از طرحی که در هم ریخته است، ورق ساده‌ای درست کنی.
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
هوش مصنوعی: اگر بتوانی کار خود را به لطف خدا واگذار کنی، حافظ، چه بسیار لذت‌هایی که با سرنوشت خوبی که خداوند برایت تعیین کرده، می‌توانی تجربه کنی.
ای صبا بندگی خواجه جلال‌الدین کن
که جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنی
هوش مصنوعی: ای نسیم، به خدمت آقای جلال‌الدین بشتاب و او را خوشحال کن، زیرا که با این کارت می‌توانی دنیایی پر از گل و گیاه آزاد و زیبا بسازی.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش شاپرک شیرازی

حاشیه ها

1391/04/13 11:07
علی فیضی

معنی بیت سوم:اگر از آنآدم هایی هستی که آرزوی بهشت داری با چند آدمیزادفرشته نژاد به عیش و نوش بپرداز.
در بیت آخر نیز خواجه جلال الدین وزیر شاه شجاع بوده که نام او تورانشاه است و حافظ در چند غزل وی را ستوده است

1392/07/20 12:10
اندیشه

این شعر -به ویژه بیت چهارم- در رد آراء ساده دلانی است که روانشناسی مثبت نگر را فقط در طرح شعارهایی کلی، مبهم و به ظاهر مثبت چون "من موفق هستم" و " من ثروتمندم" و ... خلاصه کرده اند و واقع بینی؛ کسب توانایی و مهارت؛ و گردآوری اسباب آن را نادیده میگیرند.

1392/07/20 14:10
عشرت

آفرین به اندیشۀ عزیز که نکته سنج هستند و دایرۀ تفاسیر را گسترش میدهند. واقعا ادبیات پتانسیل برداشتهای روانشناسی و جامعه شناسی را بسیار دارد. اندیشه جان اگر بتوانی مباحث را دسته بندی کنی و به نتیجه برسانی کار بسیار موفقی خواهدشد.
مباحث هوش عاطفی، من والد و کودک شاعر، گستردگی من اجتماعی در شاعران مختلف و بسیاری از مباحث دیگر جایشان خالیست.
بازهم منتظرم از شما بخوانم. سپاس.

1392/07/20 15:10
سعید

اندیشه جان هله (آگاه باش) که تحت تاثیر این آفرین ها و زنده بادها قرار نگیری که بد دامیست که در آن سرها بریده بینی !عزیزم بگذار حالا که از روانشناسی گفتی چشمانت را باز کنم وآگاهت کنم نسبت به تکانه های رهگذرها و عشرت ها که سوپاپهای اطمینانی هستند که برای رهایی از انفجار ناهشیار ..اندیشه جان هر که باشی با هر سواد و ذوقی !اینجا امنیت نخواهی داشت تا امثال عشرت و رهگذر و..هستند پس دعوتت میکنم خواندن و اندیشیدن تا ندانستن و نوشتن خاصه این نوع نوشتن که با یک دابل کلیک ساده بر روی هر واژه در فضای همین تارنما هم امکان پذیر است پس خاموش بخوان به امید روزی که باز همه بیاییم و بنویسیم موافق و مخالف بدون تاختن به دیگری و بدون بی احترامی

1392/07/20 15:10
عشرت

سلام سعید عزیزم. ممنون که لغت نامه و دابل کلید را گوشزد کردی. بخدا نمیدانستم و به نوشتۀ سایت هم توجه نکردم! از همینجا از همه عذر میخواهم که تکرار مکرارات کردم، شرمنده.

1392/08/27 14:10
اندیشه

درود.
دوستی به من فرمودند ذیل غزل شماره 481 حافظ در گنجور، بر حاشیه ات، حواشی زده اند(!).
دیدم و خواندم، عشرت و سعید عزیز!
هر چه از دوست میرسد، نیکوست؛ ولی من سخنانتان را درنیافتم!
کاش کمی روشنتر بنویسید...
سپاسگزارم.

1392/08/27 14:10
امین کیخا

درود بر اندیشه نیکو رایم بله حق باشماست کمی تیرگی پیش امده بود میان دوستانمان به لطف پروردگار گذشت . اما چکیده نوشته ایشان این است که از نوشتن چون تویی همه به وجد امده ایم و اگر به ما منت بگزاری( بگذاری) باز بنویسی همه خواهیم خواند درود بر تو و نام بلندت

1392/08/27 21:10
تاوتک

استاد جانم درود
سایه تان بر سر ما و گنجور و گنجوریان مستدام و پاینده باد.

1393/11/06 12:02
مجتبی خراسانی

سلام
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
اغراق نیست (توضیحی پیرامون اغراق: احتمال دارد عقل بپذیرد عرف نپذیرد. غلو: نه عقل می پذیرد و نه عرف. مبالغه: هم عقل می پذیرد و هم عرف) اگر بر سردر جهان نوشته شود.
ورق باطن انسان است. نباید همانند چرک نویس خط خطی شود.
شک نیست که این همه مرقومات م

1393/11/06 12:02
مجتبی خراسانی

سلام
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
اغراق نیست (توضیحی پیرامون اغراق: احتمال دارد عقل بپذیرد عرف نپذیرد. غلو: نه عقل می پذیرد و نه عرف. مبالغه: هم عقل می پذیرد و هم عرف) اگر بر سردر جهان نوشته شود.
ورق باطن انسان است. نباید همانند چرک نویس خط خطی شود.
شک نیست که این همه مرقومات ما را در مزاج قابلیت او تاثیری بی نهایت خواهد بود و محتاج به تادیبی فوق غایت نخواهد شد.
والسلام خیر ختام

1393/12/23 14:02
روفیا

خاطرت کی رقم مهر پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
از همان سادگی سخن می گوید که منشا بسیاری برکات است و همی دانم من و تو ...
در جایی خواندم شاعری در عهد ویکتوریا به نام رابرت براونینگ کلمه قصاری گفت که به فارس ترجمه شده است : کمتر بیشتر است یا کمتر غنی تر است !!!
less is more
این کلام اسمانی هم با اموزه های مذاهب گوناگون سازگار است و هم می گویند جرقه پیدایش سبک minimalism در هنر بوده است و به دوستان پیشنهاد میکنم اثار هنرهای گوناگون که متاثر از این سبک هستند اعم از نقاشی و عکاسی و معماری را در google image مشاهده نمایند و از جادوی سادگی لذت ببرند و در عرصه های گوناگون زندگی خود و عزیزانشان را از برکات بی مانند سادگی بهره مند سازند .

1395/04/09 11:07
مهسا

سلام
عذر میخوام که بنده ادبیاتی همچون ادبیات زیبای شما ندارم..اما دلم گرفتبین این افراد غنی..یکی هم به "غلت" و "غلط" اشاره نکرد..شاید وبگذری به اینجا رسید و دانش نداشت و در همین نادانی ماند و رفت...توضیح بدهید که غلت ریشه ی فعل غلتیدن است و غلط همان اشتباه...تصحیحات بر عهده ی جنابان...فقط لطفا در جهل بیشتر نگذارید مردمان را...به اندازه ی کافی هست...هست...هست...

1395/07/28 17:09

سلام
من معنی بیت سوم رو مخصوصاً مصرع دوم رو هرچی فکر میکنم نمیفهمم منظورش چی بوده پر از ابهامه
لطفاً اساتید یه توضیحی بهم بدن
با تشکر

1395/07/28 18:09
ناشناخته

جناب شمس،
باور بفرمایید که " منت " میگذارند 
چه منت گذاشتنی است و نه گزاردنی.

1395/07/28 21:09
مهناز ، س

drjackool گرامی
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
می گوید: اگر دوست داری در بهشت زندگی کنی ، با مردم پری سیرت و فرشته خوی دوست باش که عیشی ست بهشتی
مانا باشی

1395/08/12 12:11
پیمان

بسی جای حیرت است که غزلی به این زیبایی، روانی و پر نغز را بخوانی و بعد حاشیه بزنی که منظور از جلال الدین وزیر فلان شاهک بوده است.
ای وای من، ای وای من، ای وای من.
غزل فریاد میزند: ورق ساده و عیش از بخت خدا داده بکن، ورنه خون خوری. شاه شجاع کیست که وزیرش که باشد؟!!
از جلال الدین به غیر از رومیش هیچ کس را حافظ منظور نیست.

1395/10/16 19:01
مرتضی

باسلام خدمت اساتید بزرگوار.به نظرتون مصرع «گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است»اینگونه نبوده?:::گر از آن آدمیانی که بهشتست هوس....
به نظرم اینجور به وزن شعر بیشتر میخوره.
ممنون

1396/02/10 01:05
امیر

خون خوری گر طلب روزیه ننهاده کنی.
جناب حافظ
به اسناد و احکام و اخبار و افکارِ شخص شخیص هر جنبنده ای متناسب با احوالاتشان، آن دم ک در حال خواندن غزل است
معنی خاصّه ای میبخشد.
از بابت اینکه ( معنیِ شعر، درون دل شاعر باشد(علی الخصوص حافظ) ) هیچ احد الناسی توانای تفسیر ابیات

1396/05/02 11:08
حامد نوری

حافظ در سطر سوم، گر از آن آدمیانی ..... میگوید که:
اگر از آن آدم هایی هستی که بهشت را می خواهی
تو پری زاده ای، تا چند می خواهی با آدمیان در عیش و عشرت باشی ( بطور خلاصه، اگر معنوی هستی به مادیات دل خوش نکن)

1396/09/29 13:11
محسن

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
مفهومش اینه که زمانی به فیض و لذت میرسی که از سوالات هدف آفرینش و قیل و قالی که آن ایجاد میکند رها شوی در بیت بعدی هم در تایید بیت قبل میگه کار دنیا رو به کرم و آنچه مقدر شده رها کن تا به عیش بسیار دست یابی

1396/09/29 16:11
حسین،۱

گمانم در مصرع :
کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ
به این صورت درست تر است:
کار خود گر به کرم بازگزاری حافظ
در اینجا ”کار“ چون نه مادُیست و نه قابل انتقال ، بهتر است گزار با ” ز “ نوشته شود.
با احترام

1396/09/29 17:11

باز گذاشتن،
مصدر مرکب ( مصدر پیشوندی ) سپردن ، تفویض
رها کردن . ترک کردن .

1396/12/20 16:03

کار ِ خود گر به کرم بازگذاری حافظ...
اگر کار خود را به کَرَم واگذار کنی.
بازگذاری اینجا درست مثل واگذاری امروز به کار رفته. یعنی اگر کار ِ خودت را به کَرَم واگذار کنی...

1397/03/02 19:06
احسان

مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی ... به گمانم ...
از کثرت به وحدت برسی ... ا
ز جزوی سوی کلی یک سفر کرد ...

1397/03/18 12:06
ب

به نام خداوند مهربان
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
"هر چه از دوست رسد نکوست"
یعنی از فرمانهای الهی در تدبیر امور بهره بریم و یا تدبیر و تعقل رها کنیم؟بسیار تدابیر موشکافانه را ما در وادی تعقل
می پنداریم و می اندیشیم این راه صحیح است،چه باید کرد من ندانم که مقصود چیست؟راهنمایی می کنید لطفا

1397/06/10 17:09
یاسر رحمانی

این درسته به نظرم
کار خود گر به خدابازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با لطف خداداده کنی

1397/06/10 17:09
یاسر رحمانی

به نظرم این درسته
کار خود گر به خدا بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با لطف خداداد کنی

1397/10/02 00:01
عبد الرحمان

سلام
اندیشیدن و تدبیر و تعقل ما قدرتی است که خداوند به ما عنایت میکند ، این جا منظور اینه که به آنچه بالاتر از توان توست ( عقلی و روحی و مالی و جسمی و .... ) نیندیش چون چنین توانی نداری چون این اندیشیدن نیست بلکه تصوریر ذهنی ( خیالات و توهم )
و در ثانی هر تدبیری هم کنی اول و آخرش ختم به خداوند میشود
و نکته اینکه زمانی تدبیر در کاری و امری نمیشود که عاشق آن کار یا چیز یا امر باشی و از هر جای بویی از آن حس کنی به سمتش میروی بدون تعقل و همین خطرناک است ، چون شاید بوی از طرف نادرست آشنا برات بیاد و به سمتش بری و در دام افتی
بدرود

1397/10/02 00:01
عبد الرحمان

با تقدیرت نجنگ

1397/10/07 01:01
حسن ک

بیت ششم را خانم پریسا با گروهی که یکی از اعضا آقای ذولفنون بودن خوندن

1397/10/08 21:01

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی
حافظِ فرزانه دراین غزل زیبا یک الگوی رفتاری حافظانه ای برای سعادت ونیکبختی ارایه می دهد. الگویی که پیشنیازآن رهایی ازغم وآماده شدن برای پذیرش شادمانیست. شادی درنظرگاه حافظ، تنها خندیدن دایمی و خوشگذرانی نیست بلکه زندگانی متفکّرانه، عشق ورزی وجستجوی حق وحقیقت است. دراین الگوی رفتاری رضابه داده دادن،قناعت ومهمترازهمه دل سپردن به عشق است که آدمی رابه سرمنزل سعادت رهنمون می سازد. یک آدم شاد هزارباربهتر وباکیفیّت ترازیک آدم عبوس، عبادت می کند بهتر عشق می ورزد وبهترمی تواند بردَم غنیمتی ودرلحظه زندگی کردن تمرکزکند. کسی که به خرسندی رسیده ودارای چهره ای خندان است درزدودن غم واندوه غمدیدگان ،پاک کردن اشک دیگران ونشاندن لبخند برلب آنها بسیارتاثیرگذارتر وموفّق تراز دیگران عمل می کند وحافظِ فرهیخته دراین غزل ناب وحکمت آمیز می خواهد مارابا این الگوی سعادت بخش آشناسازد.
نکته: مسئله ی لطیف وظریفی که با دقّت نظر به‌دست آید.، جمله ی لطیفی که در شخص تٲثیر کند و مایه ی انبساط خاطر شود.
خون خوری : غصّه و اندوه می خوری، خودرابه رنج وعذاب دچارمی کنی
روزیی ننهاده: آن چیزی که سهم تونیست وبرای تو مقدّر نشده است.
معنی بیت: این مسئله ی لطیف ودقیق را بادقّت بشنو وبپذیرتا بدینوسیله توانسته باشی خودرااز دام غم واندوه نجات دهی مسئله این است که تومی بایست بدانی که اگرمدام درحسرت بدست آوردن چیزی باشی که سهم تونیست وبرای تومقدّرنشده بی گمان دررنج واندوهی بی پایان گرفتارخواهی شد. باید درقدم اوّل ازآنچه که داری رضایت داشته وشکرگذار باشی وسپس برای رسیدن به کمال قدم بعدی رابرداری. بدون رضایت وسپاسگزاری ازداشته ها، به رنج واندوهِ حسرتِ نداشته ها گرفتارشده وازجاده ی نیکبختی منحرف خواهی شد.
رضا به داده بده وزجبین گره بگشا
که برمن وتو دراختیارنگشادست
آخرالامرگل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی
آخرالامر: سرانجام
سبو: کوزه ای که درآن شراب یاآب ریزند.
معنی بیت: به هرموفّقیتی که برسی عاقبتِ کار روزی رخت بربسته ازاین جهان به جهانی دیگرخواهی شتافت وجسم تو تبدیل به گِل زیرپای کوزگران خواهدشد شایسته آن است که امروز که فرصت داری کوزه ی دل وجان را ازشراب عشق ومعرفت پرکن بنوش ،وبه دیگران بنوشان که تنها راه نیکبختی همین است.
به می عمارت دل کن که این جهان خراب
برآن سراست که ازخاک مابسازدخشت
گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
بهشتت هوس است: توراهوس بهشت در سر است
آدمی ای : آدمیزاده ای.
پری زاده: پری نژاد، کنایه اززیبارویان
معنی بیت: اگرازآن آدمیان هستی که آرزوی بهشت رفتن درسرتوست درهمین چندروزه فرصتی که داری باپرداختن به عیش وعشقبازی بازیبارویان درهمین جا بهشت راخَلق کن. بی تردیددرآن دنیا نیزاگربهشتی بوده باشد ازآن ِ کسانی خواهدبود که سبوی جان پرازباده ی عشق و شادمانی کرده،خودنوشیده به عیش پرداخته وبه دیگران نوشانیده اند نه ازآنِ کسانی که به جای نشستن باشاهد،عبوس نشسته ، یارضابه داده نداده وروزی ننهاده طلب کرده وبه جای نشاندن لبخند برلب دیگران، باتندخویی اشکی برگونه ی آنهانشانده است.
زمیوه های بهشتی چه ذوق دریابد؟
هرآنکه سیب زنخدان شادی نگزید
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگراسباب بزرگی همه آماده کنی
به گزاف: از روی مبالغه وبسیار خواهی، بیهوده وعبث
معنی بیت: نشستن برجایگاه بزرگان،فرهیختگان ووارستگان، تنهابابلندپروازی ولاف وگزاف گویی میسّرنمی شود بایدسعی وتلاش کنی، ،باید شاگردی ِ استاد کنی وهمه ی آنچه راکه برای بزرگ بودن لازم وضروریست فراهم کنی تاشایستگی گرفتن مزد رابه دست آوری.
سعی نابرده دراین راه به جایی نرسی
مزد اگرمی طلبی طاعت استاد ببر
اجرها باشدت ای خسرو شیرین دهنان
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی
اجر: پاداش، ثواب
خسرو: شاه.
دل افتاده: عاشق و دل از دست داده.
معنی بیت: ای پادشاه شیرین سخنان ونوشین لبان، اگربه عاشق ِ خویش که همچون فرهاد، درعشق تودل ازدست داده وشیداشده است التفاتی بکنی بی تردید اجروپاداش زیادی نصیب توخواهدشد.
یارب اندردل آن خسروشیرین انداز
که به رحمت گذری برسرفرهاد کند
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
خاطر: دل، قلب، ضمیر
رقم پذیرفتن: صورت گرفتن
فیض: بهرمندی ازلطف واحسان خداوند.
هیهات: افسوس، هرگز
نقش پراکنده: تصویرهای گوناگون،رنگارنگ ومتفرقّه. هوسها وآرزوها یابُتهای گوناگونی که درصفحه ی ذهن آدمی شکل می گیرند.
"ورق" کنایه ازذهن یاخاطر
ساده کردن: دراینجا کنایه ازپاک کردن افکارمتفرّقه
معنی بیت: زمانی که خاطر ودل وجان تو، ازهوسها وآرزوها ومِهربُتان لبالب است هرگزاز لطف واحسان خداوندی بهره مند نخواهی شد برای پیدا کردن شایستگی ولیاقت، می بایست صفحه ی ذهن خودرا ازافکار متفرقّه وگوناگون پاک کنی.
زفکرتفرقه بازآی تاشوی مجموع
به حکم آنکه چوشداهرمن سروش آمد
کار خود گر به کرَم بازگذاری حافظ
ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی
معنی بیت: ای حافظ اگرامورات خودرابه خداسپرده وبه اوتوکّل کنی اگربه لطف و احسان خداوند اطمینان داشته وامیدوارباشی چه بساکه لطف خدا شامل حال توگردد وازبخت واقبال خداداده عشرت ها بکنی.
تورا که حُسن خداده هست وحجله ی بخت
چه حاجت است که مشّاطه ات بیاراید؟
ای صبا بندگی ِخواجه جلال الدین کن
که جهان پرسَمن و سوسن آزاده کنی
معنی بیت: ای باد صبا اگربرای خواجه جلال الدّین تورانشاه (وزیرباکفایت شاه شجاع ودوست صمیمی حافظ) خدمتگری کنی ازصفای باطن اوبهره مندمی شوی وجهانی را می توانی به گلشن به تبدیل کرده وهمه جارا پر از گلهای سوسن ویاسمن کنی.
توبدین نازکی وسرکشی شمع چگل
لایق بندگی خواجه جلال الدّینی

1402/01/11 08:04
رومینا

سپاس از توضیحات عالی شما بزرگوار🌹

1402/11/09 00:02
کهربا ابراهیمی

من هر شعر حافظی میخونم همیشه میام و دنبال کامنت شما میگردم تا تفسیر رو بفهمم. ممنون بابت توضیحاتتون. آیا از منبعی تفسیر رو مینویسید؟

1398/11/25 15:01
تنها خراسانی

گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است
عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی
"چند"احتمالا به معنای" تاکی "باشد در این بیت!
بیت بعد روشنگری می کند که اسباب بزرگی در این عیش چند روزی نمی باشد.

1398/11/06 01:02
تنها خراسانی

ذات و جبلت این جهان رنج است.هر چه عمیق تر بنگری دردناکتر!
جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست
ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی
حافظ

1399/01/06 05:04
تنها خراسانی

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیات!
مگر از نقش پراگنده ورق ساده کنی
نجم الدین علامه حسن زاده آملی: معرفت نفس همان روان شناسی و خودشناسی است که اقرب طرق به ماورای طبیعت و صراط مستقیم خداشناسی است.
انسان بزرگترین جدول بحر وجود و جامع ترین دفتر غیب و شهود و کامل ترین مظهر واجب الوجود است.
این جدول، اگر درست تصفیه و لایروبی شود، مجرای اب حیات و مَجلای ذات و صفات می گردد.
دفتر حقست دل، به حق بنگارش/نیست روا پرنقش باطله باشد
انسان کاری مهمتر از خود سازی ندارد، و ان مبتنی بر خود شناسی است.

1399/01/06 06:04
تنها خراسانی

خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات

با سلام بر همه حافظ نشینان؛
بیت هفتم در دیوان خواجه حافظ شیرازی به اهتمام مرحوم انجوی شیرازی (کار خود گر به کرم بازگذاری حافظ) به جای کرم ، خدا آمده است (کار خود گر به خدا بازگذاری حافظ) و به گمان بنده این مصرع درست تر باشد، به دلیل اینکه باز گذاشتن به معنای تفویض نمودن است و آن اشاره به یکی از منازل و وسایل سیر و سلوک در اخلاق عرفانی «تفویض الامر الی الله » می باشد. لذا می توان نتیجه گرفت که کار به خدا واگذاردن در مصرع مورد نظر احیانا منظور این شاعر عارف الهی بوده که نتیجه آن خوشبختی خدادادی است که نصیب انسان می گردد.
ضمنا لازم به یادآوری است که دیوان مذکور بیت هشتم را هم ندارد. سلام و درود خداوند بر همه عارفان مخلص باد....

1399/06/16 14:09
طهرانی

شاید زبان فارسی و فرهنگ ایرانی من اندازه دوستان گرانقدر غنی نباشد.
من به نیتی فالی گرفتم و این غزل برایم آمد، دیدم تمام دروسی که در غرب خوانده‌ام در این ابیات آمده است و بسی منقلب شدم
از دیدگاه من : در این ابیات درس‌هایی است که در بزرگترین دانشگاه های جهان به صورت آکادمیک تدریس می‌شود ضمن اینکه لازم به ذکر است که من هنوز این ابیات را حفظ نیستم معتقدم حافظ در این غزل بر چند نکته مهم اشاره کرده است اولی انتخاب اساتید برجسته، دومی تمرکز ذهن بر روی هدف، سومین تلاش برای ایجاد بستر مناسب برای رسیدن به اهداف چهارمین دستگیری از افراد نیازمند به علمت و در آخر یادآوری این نکته که از همان مبدأ که آمده ای به مقصود میرسی

1399/07/25 20:09
داور

نظرم منظور شاعر اینه که تویی که آرزو و هوس بهشت راداری چقدر درزندگی خود با انسان های واقعی نشست و برخاست داشتی همون انسانها که سزاوار نام آدم هستند نه آنها که فقط نام انسان را یدک می‌کشند

1399/07/20 12:10
ناصر

آقارضاساقی دوست گرامی اززحمتی که بابت تفسیراشعارمی کشیدبی نهایت سپاسگزارم شادوپاینده باشید

1399/09/16 11:12
جواد

سلام به همه گنجوری های عزیز...من آدم ادبی نیستم ولی خب تفاسیر دوستان رو که میخونم واقعا لذت میبرم
خواستم بگم که از یک مسئله ذهنی و آشفتگی افکار و اوهام خیالات به شدت آزرده خاطر میشدم تا این که ی تفالی به حضرت حافظ زدم این غزل اومد برام
خاطرت کی رقم فیض پذیرد هیهات
مگر از نقش پراکنده ورق ساده کنی
پیروز و سربلند باشید..یا علی

1399/10/24 16:12
حسین

سلام به اهالی شعر و ادب و اساتید گرانقدر
در بیت هفتم مصرع اول من کار خود گر به خدا باز گذاری حافظ شنیدم و البته گر به کرم باز گذاری هم زیاد شنیدم، اساتید اگه لطف کنن وراهنمایی خوشحال میشم. والبته این بیت در رابطه با داستان بشر پرهیزکار هست که بسیار داستان جالبیست

1400/01/21 15:03
ایمان عبیدی

توی برنامه پرگار قسمت زندگی ارزشمند و جواب رواقیون
. در این قسمت که کپی کردم از این بیت حافظ استفاده میشه به زیبایی و ربط دادم به موضوع پذیرش و سرنوشت و تقدیر
پیوند به وبگاه بیرونی

1400/03/27 17:05
هِرش

این غزل زیبا را بانو پریسا در آواز بیات ترک خوانده‌اند؛ لطفاً این مطلب را در سوابق غزل ثبت فرمایید. با سپاس

1400/05/29 17:07
جهان

در مصراع(کار خود گر به کرم باز گذاری حافظ)، بنظر میرسد که باز هم اشتباه جا افتاده در نوشتار فارسی دیده می شود.گزاردن «گزاشتن»به معنی(انجام دادن)با(ذ) نیست.شوربختانه در بسیار موارد این نوع نوشتن تکرار می شود.حتی در دانشنامه برای پیشنهاد معنی واژه(بنیاگزاری) آنرا با(ذ) نوشته اند. بهتر است در نوشتن واژگانی چون،نامگزاری،بنیانگزاری(پی ریزی کردن)سپاسگزاری،نمازگزاری،سرمایه گزاری، قرارگزاشتن (پیمان بستن)،پا پیش گزاشتن(شروع بکاری کردن)،دست روی دست گزاشتن(معطل کردن)،دست روی دل کسی گزاشتن(درد کسی را یاد آوری کردن)،واگزار کردن(سپردن کار یا چیزی به کسی)،برگزاری(اجرا)، در میان گزاشتن(مطرح کردن)،به نمایش گزاشتن(نشان دادن)،کم گزاشتن(از اصل کار زدن)، و این دست بیشتر دقت کنیم. (جمعیت با داد و هوار خود،محله را روی سرشان گزاشته بودند!!)   با سپاس

1400/10/01 22:01
مست خیال

با سلام
بنظرتون در بیت چهارم منظور نظر حافظ از "اسباب بزرگی" چیست؟

1400/10/06 06:01
حمید دشتی

چون بسن هفتاد سالگی رسیده ام شاید این امر مسلم شده باشد در زیر سنگ اسیاب۔

هر رهبری هر پدری هر مادری هر خان دایی بزرگ خانواده، هر انسانی خیال بزرگی به معنای تحسین شده، قبول آمده، راستین و بیدریغ، بزرگ خانواده باشد۔ چه در خانواده چند نفره یا چندین نفره۔

 

حافظ عزیز براستی بافت نخی داشت که همه را در این شعر پاینده کرد، بزبان امروزه:

پز الکی نیا که یه جا دست وا میشه میفتی گردنت میشکنه ، حیفی ✌✌

1402/03/12 11:06
(نگین)در ابتدای راه

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی

مست خیال گرامی، یکی از این سبب هارا حافظ در این شعر خود آورده است، خود را از غم آزاده کردن، کار بس شگرفیست، گر انسان توان آزاد کردن خود از غم و اندوه های دنیایی را داشته باشد و رنج مادیات را از روی دوشش پایین بگذارد، همانا راه انسان های بزرگ را در پیش گرفته است و انجام اینکارِ سخت یکی از اسباب بزرگیست

1401/06/02 23:09
حسین کردعلی hkordali۷@gmail.com

درود بر همه دوستان.

پری زاده به گمانم بار منفی دارد.

پری در اساطیر خوش صورت و زشت سیرت و هوس باز است. تهمینه مادر سهراب و مادر سیاوش پری بوده اند.

به نظرم این مصرع رو باید پرسشی خوند.

عیش با آدمی ای چند پری زاده کنی؟

 

ممنون میشم دوستان معنای درست بیت و با ارائه سند و ابیات شاهد بفرمایند.

1401/10/16 02:01
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید:

پیوند به وبگاه بیرونی

1401/12/28 01:02
آذر بهار

با احترام به همه نظرات

ولی به نظر من حافظ در بیت سوم کنایه میزنه 

میگه اگه بهشت رو بخاطر حوری هاش می خای همین جا میتونی 

درک ما از بهشت حوری و شراب .

در حالی حافظ میدونه بهشت یعنی چی ولی نمی‌خواد بگه

تو طوبی و منو قامت یار** فکر هر کس بقدر همت اوست

1401/12/17 09:03
سمیه نورافشان

خانم پریسا در مایه بیات ترک این غزل را به چه زیبایی خواندند.

1402/05/18 08:08
احسان چراغی

در این بیت بهتر بود به جای واژه‌ی «کرم»، از واژه «خدا» استفاده می‌شد

1403/01/26 18:03
علی عابد

مخالفم. اگر از کلمه خدا استفاده کنیم اشاره مستقیم به چیزی داره که ممکنه کسانی بهش معتقد نباشن مثل من. اما استفاده از واژه کرم زیرکانه بود چون اشاره به هرچیز یا موضوعی است که ما از آن بوجود اومدیم یا سرنوشت ما است. مثل کائنات یا طبیعت و...

1403/08/15 06:11
برگ بی برگی

بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی

خون خوری گر طلبِ روزیِ ننهاده کنی

مخاطب کسی ست که غمِ چیزهای این جهانی را می خورد و با عنایت به بیتِ سوم بنظر می رسد در اینجا رویِ سخن با زاهد و عابدی ست که خداوند را با طمعِ بهشت عبادت می کند و همهٔ هَمّ و غمش رسیدن به عیش های بهشتی می باشد، پس می فرماید اگر می خواهی که خود را از این غم و اندیشه آزاد کنی این سخنِ حافظ را آویزه گوشَت کن و بکار بند که اگر طلبِ روزی و قسمتی نانوشته را داشته باشی خون می خوری و درد در دل انباشته می کنی، یعنی تو به هر کاری که گمان می کنی عبادت است و دعا و راز و نیاز بپرداز بی آنکه غمِ پاداش داشته باشی و باقیِ امور را به مقدراتِ خداوند واگذار کن. طلبِ روزیِ ننهاده در همهٔ امورِ مادی هم صدق می کند چنانچه گاهی اوقات به هر دری که می زنیم توفیقی بجز خونِ دل حاصل نمی شود مگر آنکه توأم با خواستِ خداوندِ رزاق و روزی رسان باشد.

آخر الامر گِلِ کوزه گران خواهی شد

حالیا فکرِ سبو کن که پر از باده کنی

بیت که مضمونی خیامی دارد در ادامهٔ سخن و پندِ پیشین است و می فرماید وجودِ جسمانیِ هر انسانی تبدیل به خاک و گِلِ کوزه گران خواهد شد، حالیا و اکنون که در حیاتِ جسمانیِ خود هستی در اندیشهٔ سبو باش تا آنرا پر از باده کنی، سبو و کوزهٔ تن که آخرالامر شکسته و فرو می پاشد پس پر کردنش از باده و شرابِ انگوری کاری بیهوده می نماید اما اگر سبو و پیمانهٔ جان را پر از بادهٔ عشق و خرد کنی احتمالآََ به هوس و مُرادِ خود که بهشت است خواهی رسید اما نه آن بهشتی که مولودِ ذهن و جسمانی ست.

گر از آن آدمیانی که بهشتت هوس است

عیش با آدمی‌یی چند پری‌زاده کنی

پری زاده یعنی از جنسِ پری که موجودی افسانه‌ای ست و در مقابلِ دیو آمده است، در اینجا یعنی وجودی که زیبا و از جنسِ جان باشد، پس‌حافظ در ادامهٔ بیتِ قبل می فرماید اگر از آدمیانی هستی که در سبویِ جانِ وجودت شرابِ آگاهی نریخته ای یقیناََ هوسِ بهشتی جسمانی و ذهنی را داری تا از میوه هایِ آن تناول کنی، شرابی نوشیده و عیشی با حوران داشته باشی، اما نکته اینجاست که تلقیِ چنین آدمیانی از حور کاملن خطاست چرا که اگر آدمی سبویِ جان را پر از مِی کند زیبا شده و به جنسِ اصلیِ خود که حور و پری ست باز گردد در آن بهشت جاودانه می گردد و چنین نیست که حوریانی جسمانی را پیش از این برای مؤمنین در نظر گرفته باشند، پس‌حافظ می فرماید اگر تو نیز از آن دسته آدمیانی هستی که سبویت را لبریز از مِی نکرده ای بدان که هنوز در ذهن و جسم بسر می بری و آنگاه قصدِ عیش و درآمیختن با پری زادگانی چند را داری که از جنسِ جان شده اند و این امری محال است چرا که اصولاََ به آنجا راه نداری. علاوه بر این جنسِ جان جنسیت ندارد، یعنی در عالمِ جان یا معنا تفکیکِ جنسیتِ زن و مردی وجود ندارد و همهٔ بهشتیان یا آنانی که به‌ ملکوتش راه یافته اند از جنسِ خداوند هستند چنانچه پیش از حضور در این جهانِ مادی بوده اند. در تمثیلِ قرآنی هم آمده است آدم و حوا پس از اینکه از میوهٔ ممنوعه خوردند عورتشان آشکار شد، یعنی دارای جنسیت و جسمانی شدند.

تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف

مگر اسبابِ بزرگی همهٔ آماده کنی

بیتی ست که از دیرباز و هم اکنون نیز ضرب المثلی معروف در میانِ مردم شده است و حافظ در ادامه می فرماید آن بهشتِ موعود که در جسمانی بودنش تردید است جایِ کسانی ست که در این جهانِ جسمانی سبویِ جان را پر از شراب کرده و همچون فردوسی، مولانا، سعدی و حافظ بزرگ شده اند، پس آنانی که به‌ هوسِ این جایگاه و بهشت به کارهایی سطحی و ذهنی پرداخته اند در این بهشت جایی نداشته و به گزاف و کارهای بیهوده هم نمی توانند بر آن تکیه زنند یا بدان راه یابند و لاجرم دستشان به آن بزرگانی که پری رو، زیبا و از جنسِ جان شده اند نخواهد رسید مگر اینکه اسبابِ این بزرگی را به تمامیت در حالی که در این جهان هستند و پیش از آنکه وجودِ جسمانیِ آنان خاک و گِلِ کوزه گران شود فراهم کنند که از نظرِ حافظ فقط با پر کردنِ سبوی جان از بادهٔ ناب امکان پذیر خواهد بود.

اجرها باشدت ای خسروِ شیرین دهنان

گر نگاهی سویِ فرهادِ دل افتاده کنی

بیت ضمنِ گریزی به داستانِ خسرو و شیرین و در ادامهٔ بیتِ پیشین است، خسرو عاشقِ شیرین است اما خود شیرین دهن است، یعنی با سخنانی زیبا سعی در بدست آوردنِ دلِ معشوق می کند و در مقابل این فرهاد است که با کارِ عملی به کندنِ کوه می پردازد تا از دلِ کوهِ ذهن آبِ حیات را جاری و رضایتِ شیرین را فراهم کند، حافظ آن مردمانی را که در طلبِ روزیِ ننهاده خون می خورند و هوسِ بهشت در سر دارند تا بر جایِ بزرگان تکیه زنند را خسروانی می نامد که شیرین سخنانند و در کلام استادند اما از پر کردنِ سبویِ جان از بادهٔ عشق و آگاهی طفره می روند، پس از آنان می خواهد تا نگاهی به فرهادِ دل از دست داده و عاشق کنند که حتی از تقدیمِ جانِ خود به معشوق ترسی به دل راه نداد، که اگر بجایِ سخنانِ شیرین چنین نگاهی به عاشقی چون فرهاد داشته باشند و راه و رسمِ عاشقی را از او بیاموزند بدونِ شک اجر و پاداشِ فراوان را نصیبِ خود خواهند کرد.

خاطرت کی رقمِ فیض پذیرد؟ هیهات

مگر از نقشِ پراکنده ورق ساده کنی

" خاطر" در معانیِ گوناگونی آمده است که در اینجا مرکز و یا قلبِ انسان مورد نظر است و رقم زدن یعنی ثبت کردن و یا نوشتن، پس چنین می نماید که فیض و رحمتِ خداوندی باید شاملِ هر انسانی گردد تا او نیز بتواند با نگاهی به فرهادِ عاشق اَجرها را نصیبِ خود کند اما هیهات و افسوس که ضمیر و قلبِ اغلبِ ما پس از دورانِ کودکی پر از خطوطِ زشت و درهم و برهمی شده است که طیِّ سالیانِ متمادی بر آن نقش بسته اند، نقش‌هایی چون دلبستگی ها و همچنین کینه و حسادت یا حرص و بخل و دشمنی ها یا خشم و ترس و امثالِ آن آئینهٔ دل را که در آغاز زندگی ورقی ساده بود تیره و تار نموده است و حافظ می فرماید تا وقتی که این ورق بار دیگر ساده و بدونِ نقش نگردد رقمِ فیضِ خداوندی را نمی پذیرد.

کارِ خود گر به کَرَم بازگذاری حافظ

ای بسا عیش که با بختِ خداداده کنی

حافظ که همواره نقشِ لطف و کَرَمِ خداوندی را در آزاد شدنِ انسان از غمها در نظر دارد در اینجا نیز پس از کارِ معنوی یا پاک و ساده کردنِ خاطر از نقش های زشت به خود و سالکانِ طریقت توصیه می کند تا کارِ عاشقیِ خود را به او واگذارند که در اینصورت چه بسا و به احتمالِ زیاد به عیشِ مورد نظری می رسند که با بخت و اقبالی که از جانبِ خداوند است بدست می آید.

ای صبا بندگیِ خواجه جلال‌الدین کن

که جهان پُر سمن و سوسنِ آزاده کنی

بدیهی ست که غزل با بیتِ تخلص به پایان رسیده است و این مدح بیتِ الحاقی بوده که حافظ هنگامِ پیشکشِ غزل به مقام یا شخصیتی و در محفلی به آن افزوده است اما بی ارتباط با متنِ غزل هم نیست، یعنی چنانچه کسی توصیه های حافظ در این غزل را بشنود و بکار بندد خواجه و سروری خواهد شد که بر صبا فرض است تا در خدمتِ او درآمده و از نفسِ او جهان را پر از عطرِ یاسمن و پیغامهای معنویِ سوسنِ آزاده کند، آنگونه که هم اکنون از طریقِ درگاهِ ارزشمندِ گنجور به خدمتِ حافظ و ابیات و غزلهای نابش درآمده است و عطرِ آنرا در سراسرِ گیتی می افشاند.