غزل شمارهٔ ۴۶۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش محسن رحمتیان
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۶۲ به خوانش محمدرضاکاکائی
حاشیه ها
مَبسِم = دهان
نقش بازد = نقش بازی می کند.
قلاش و لاابالی = مست و بی پروا
قَد تَباهی = همانا مباهات می کند
جَده و جِده = "بخت و اقبال" و"سعی و کوشش"
مَعالی = مقام و خصلتهای ممتاز
مَسنَد = دستگاه دولت
کان = معدن
معنی بیت 1 : ای دهانی که به صندوقچه مروارید ، شباهت داری. بر گرد تو ، خط هلالی سبزه عذار ، چه خوش و به جا آمده است.
معنی بیت 7 : جام ضمیرمن در دوران آصف زمانه ، صاف و روشن است. برخیز وشرابی صاف تر از آب زلال به من بنوشان.
معنی بیت 8 : کشور از بخت و اقبال و تلاش و کوشش او ، سرفراز شده است. یارب دعا می کنم که این مقام و خصلتهای ممتاز ، جاودان بماند.
معنی بیت 9 : ابونصر ابوالمعالی ، فروزنده دستگاه دولت ، معدن جلال و شکوه و دلیل هستی سرزمین و ملت است.
چرا در بیت آخر تخلص شاعر نیومده؟ شاید بیت ششم باید در اصل بیت آخر باشه!
در بیت هفتم هم قافیه الزلال شاید باید به الزلالی تغییر کنه.
محاکاة به عربی همانند کردن و أدا دراوردن است و نیز حکایت کردن اینجا گمان کنم یحاکی باید مجهول باشد یعنی می شود مانسته شده است ، پس می شود ای خندگاهی ( دهانی) که به صندوقچه مروارید مانسته شده ای ، و دندانهای دلبر را می گوید . در خور هم می شود مناسب پس می شود ای خدا چقدر خط های هلالی گرد ان یعنی لب هایش مناسب دندان هایش است !
با پوزش از ملیحه
سر هم یک بار دیگر ترجمه میکنیم
ای خندگاهی ( دهانی) که به صندوقچه مروارید ( دندان ها ) مانسته شده ای خدایا چقدر لبهایش به دندان هایش میاید !
به این ترتیب خط سبز عذار که ترجمه قبلی بود بجا نیست .
امروزه در جلسات وقتی سران و بزرگان نشسته اند به عربی برای اغاز گفتار می گویند ، یا اصحاب المعالی یعنی ای بلند پایگان و صاحب منصبان
قد تباهی هم باید مانند حال کامل انگلیسی ترجمه شود یعنی الملک قد تباهی می شود شاهی به ..... نازیده است .
پس اینجا هم ترجمه سرکار رجایی باز بینی می شود
شاهی به نیای او و به کوششش می نازد !
با پوزش شاهی به نیای او و کوششش نازیده است
رحیق هم شهد است و گرده گل و زلال امروز البومین است که پروتیین خون است که باعث ایجاد فأشار اسمزی می شود که خون فشارش کاسته نشود و albumin خودش یعنی سپید پس
برخیز و مرا شهدی به صافی زلال و سپیدک بنوشان
اینجا شبهه پیش می اید ایا توجه و رویداشت جناب حافظ به دندان و دهان در بیت عربی اول و گرایشش به البومین خون و انهم اینکه اینها را به فارسی نگفته است امکان خوناشامی را پیش نمی کشد !
در ترجمه نخست سرکار رجایی رحیق شراب ترجمه شده است که نابجاست . با درود به تلاش سرکار رجایی که همیشه به زیبایی ترجمه می کنند .
رحیق = می و خوشترین و بهترین می و می خالص بی آمیغ یا صافی و می صافی بی دُرد.
منبع = لغتنامۀ دهخدا . ( با دو بار کلیک روی هر واژۀ گنجور به سایت واژه یاب می رسید که شامل لغتنامۀ دهخدا و فرهنگ معین است).
الرَّحیق: اسمٌ من أسماء الخمر، ویقال هی أفضَلُها.
منبع : مقابیس الغت. از سایت الباحث پیوند به وبگاه بیرونی
به معروف ترین قاموس های عربی می توان رسید.
خواجه حافظ که معروف به حافظ قران بودن است در این بیت تلمیحی به آیۀ 85:25 ( مطففین) دارد:
یُسْقَوْنَ مِنْ رَحِیقٍ مَخْتُومٍ . تر جمۀ فارسی آن از مصطفی خرمدل چنین است: "
به آنان از شراب زلال و خالصی داده میشود که دست نخورده و سربسته است. [[«رَحِیقٍ»: شراب خالص. «مَخْتُومٍ»: مهر شده. سربسته. این تعبیر تأکیدی بر خلوص و پاکی و دستنخوردگی شراب بهشت است که هوش و عقل و نشاط و عشق و صفا میآفریند.]] "
ترجمه رحیق از قاموس المعانی ، عصاره الزهرة و به انگلیسی nectar a substance made by blooming flower to attract pollinating insect .
کتابی هم در مورد سیره رسول الله ص نوشته شده است به نام الرحیق المختوم به انگلیسی هم ترجمه شده است به sealed nectar یعنی شهد مهر شده .
در ترجمه مطففین به فرانسه هم نگاه کردم این گونه نوشته
On leur sert a boire un nectar cachete
که یعنی کسی به انها شهد مهر شده می نوشاند
و دلیلی ندارد برای فرانسوی های می پرست اسم شراب را فروکاستن و بجایش شهد گذاشتن
حالا عیبی ندارد رسته جان بنام ایزد که به بهشت برسیم .
نکتار فرانسوی از لغت لاتین و آن هم از یونانی آمده است و دقیفا معادل رحیق به معنی شراب الهی گرفته می شد معنی جدید آن معادل شهد و شیرۀ گل و گیاه از اوایل قرن هفدهم به کار رفته است . اگر به فرهنگ لاروس نگاه کنید اولین معنی نکتار همان معنای اسطوره ای آن نوشته شده و بعد به معناهای رایج امروزه پرداخته شده است. این است که در ترجمۀ فاخر در مقابل رحیق به دون شک لغت نکتار به کار می رود نه به معنی شیرۀ گل و گیاه بلکه به معنی شراب الهی بی مرگی. در اشعار فرانسوی و انگلیسی هم شاهد های زیادی برای این معنی وجود دارد.
خوب این زیبا بود می پذیرم ،
در جواب دومین حاشیه توسط آ.ک
باید بگویم:
اینکه چرا تخلص حافظ در بیت ششم آمده ؛
معمولا حافظ وقتی می خواهد زبان به مدح پادشاه یا بزرگی باز کند غزل را به پایان می رساند و در ادامه غزل (یعنی بعد از آوردن تخلص) شروع به مدح می کنه برای مثال به غزل
"ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی" مراجعه شود.
در مورد قافیه بیت هفتم هم باید بگم؛
گر چه الزلال نوشته شده ولی به سبب آنکه توسط"من جاره"
مجرور شده و کسره داده شده در تلفظ عربی الزلالی خوانده میشه گرچه الزلال نوشته شده!!
وحید جان درست میفرمایید ومنهم موافقم اما ان ا. ک هر چند ابتدای نام ونام خانوادگی من است اما ان را کس دیگری نوشته است
سلام بر خوانندگان محترم به هر حال این غزل تا حد زیاد اشاره به فانی بودن زندگی انسان داردو لذتهای دنیوی را نیز اشاره می کند که برای انسان لازم است و اشاره دارد بر اینکه دنیا جاوندانه نیست و حتی حافظ مستقیم خود را خطابه می کند که از لذاید دنیوی نیز باید استفاده کرد و به خود نهیب میزند .
تصحیح دیگری که از این غزل موجوده به نظر درست تره. هم انسجام معنایی بهتری داره و هم تخلص شاعر مثل بقیه غزل ها در آخر اومده.
دقت شود که ظاهرا "جای خالی" در زمان حافظ هم یک معضل بوده : از چار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک ... امن و شراب بیغش معشوق و جای خالی
چون نیست نقش دوران در هیچ حال ثابت
حافظ مکن شکایت تا می خوریم حالی
یا :
چه جای شکر و شکایت ز نقش نیک و بد است
چو بر صحیفه هستی رقم نخواهد ماند
ما همچنان از این تغییر و تغیر روزگار نیاموختیم که نه از آن کامیابی های دروغین سرمست شویم نه از آن ناکامی های گذرا گله مند !
از چار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
امن و شراب بیغش معشوق و جای خالی
؟؟!!
آن روزها هم؟
غزل در مدحِ خواجه برهان الدین ابونصر فتح الله، پسرِ خواجه کمال الدین ابوالمعالی(از نسبِ خلیفه ی سوم اهل سنّت) سروده شده؛ که در شمارِ رجال نیکِ دورانِ حضرت خواجه به شمار می آمده و حافظ بی دلیل کسی را ممدوح خود نمی گرداند. برهان الدین به مدت ده سال (از 742الی 752) در یزد، وزیرِ امیر مبارزالدین محمد مظفّری بوده و در سال مذکور استعفانامه ی خود تسلیم مبارزالدین کرده، تا سنه ی 756 که از بخت بد امیر مبارزالدینِ قصی القب فارس را مسخّر خود نمود و برهان الدین را دوباره بر منصب وزارت خود، امّا این بار در فارس نشاند و چون در همین سال قاضی مجدالدین اسمعیل(از ممدوحین دیگر حضرت حافظ که پدرش، قاضی رکن الدین یحیی ممدوح شیخ اجل سعدی بوده) وفات یافت، منصبِ قاضی القضاتی فارس را هم بدو وانهاد.
چنانچه میدانیم امیر مبارزالدین منفور حافظ و کلّ شیراز بوده و اینکه وزیر چنین شخصی ممدوح حضرت خواجه قرار گیرد، تنها از بزرگمردِ روشن فکری چون حافظ و تنها از چشمانِ تیزبین و ذهنِ دور از تعصّب حضرت بر می آید. در دیوانِ خواجه دو غزل در مدحِ این شخص آمده که در هر دو، مدح، پس از بیتِ تخلّص جاری گشته. غزلِ دیگر غزلِ معروفِ:
دیدار شد میسّر و بوس و کنار هم
الی آخر
یا مَبْسَماً یُحاکی دُرجَاً مِن اللَالی
یارب چه درخورآمدگِردش خط هلالی
یا:ای
مَبْسَماً: جای تبسم، کنایه از دهان خندان.
یُحاکی: حکایت میکند،نشان می دهد
دُرج: صندوقچه ی جواهر، دندانها به مرواریدی تشبیه شده که درصنوقچه ی دهان جای گرفته اند. مِن: از
لَآلی : مرواریدها، کنایه از دندانها.
درخور: شایسته
گِرْدَش: گِرداگرد و اطراف آن
خطّ هلالی : موهای لطیفی که پشت لب سبزمی شوند. خط نیم دایره
معنی بیت: ای دهان خندانی که صندوقچه ی مروارید را نمایان می سازد خداوندا موهای لطیفی که گِرداگرد آن دهان روئیده چقدر درخور ومناسب است.
برآن نقّاش قدرت آفرین باد باد
که گرد مَه کشد خطّ هلالی
حالی خیال وصلت خوش میدهد فریبم
تا خود چه نقش بازد این صورت خیالی
حالی: اکنون
نقش بازد: چه نقشی بازی کند وچه چیزی رقم بخورد.
معنی بیت: اکنون که تصوّرِدسترسی به حرم وصال تو مرابسیارزیبا به وسوسه می اندازد بایدبه انتظار نشست ودید که این تصوّرات خیالی چگونه رقم خواهد خورد آیا تحقّق پیداخواهدکرد.
نقشی بر آب می زنم ازگریه خالیا
تاکی شودقرین حقیقت مجازمن
می ده که گرچه گشتم نامه سیاه عالم
نومید کی توان بود از لطف لایزالی
نامه سیاه: سیاه نامه، گناهکارِ رسوا.
لطف لایزالی :لطف خدایی که جاویدان وزوال ناپذیراست.
معنی بیت: ازلطف ومرحمت خداوند نمی توان نومید شد بااینکه گناهکار وبدنام جهان هستم شرابم بده که به لطف اوامیدوارم.
هاتفی ازگوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشندگنه می بنوش
لطف خدابیشترازجرم ماست
نکته ی سربسته چه دانی خموش
ساقی بیار جامی و از خلوتم برون کش
تا دَر به در بگردم قَلّاش و لااُبالی
خلوت: گوشه ی پرهیزگاری و تنهایی
قَلّاش : زیرک حیله گر،مردم بی نام و ننگ و لوند و بی چیز و مفلس مکّار و میخواره،خراباتی و مقیم در میکده
لاابالی: بی پروا و بی بند و بار
معنی بیت: (ازپرهیزگاری درگوشه ی خلوت نتیجه ای نگرفتم) ای ساقی جام شرابی بیاور (می خواهم به سیم آخربزنم) شراب بیاورومراازکُنج خلوت خویش بیرون آرتامست وسرخوش،قلم برننگ ونام بکشم وازهرچه قید وبند هست آزادگردم.
حافظ چه شداَرعاشق ورنداست ونظرباز
بس طورعجب لازم ایّام شباب است
از چار چیز مگذر گر عاقلی و زیرک
اَمن و شراب بیغش معشوق و جای خالی
اَمن: جایی که امنیّت دارد
بی غَش: ناب و بی آلایش
معنی بیت: اگرعاقل وزیرک هستی توصیه می کنم ازچهارچیزچشم پوشی نکن شراب ناب،جای خالی اَمنیّت وآرامش ومعشوق که اگرخوش اقبال باشی وبرایت میسّر گردد کارجهان بکامت خواهدبود.
شراب لَعل وجای اَمن ویار مهربان ساقی
دلاکی بِه شودکارت اگراکنون نخواهدشد
چون نیست نقش دوران در هیچ حال ثابت
حافظ مکن شکایت تا مِی خوریم حالی
نقش دوران: بازی روزگار، حوادث زمانه
معنی بیت: ای حافظ ازآنجاکه چرخ فلک بی وقفه درچرخش وحال دوران دایماً درحال تغییراست تونیزگله وشکایت مکن تا به عیش وبپردازیم وشراب بنوشیم.
دورگردون گردوروزی برمرادما نرفت
دایماً یکسان نباشدحال دوران غم مخور
صافیست جام خاطر در دور آصف عهد
قُم فَاسقنِی رَحیقاً اَصفی مِن الزُّلالِ
صافی: زلال و بی غش
جام خاطر: خاطروذهن وضمیرآدمی به جامی تشبیه شده است.
"آصف" وزیرحضرت سلیمان، دراینجا لقبیست که حافظ به بونصر بوالمعالی وزیروقت داده است.
عهد: زمانه
قُم: به پاخیز، برخیز
فَاسْقِنی: پس سیراب کن مرا.
رحیق: شرابِ خالصِ وناب.
اَصفی: صاف تر
مِن: از
زلال: صاف وبی آلایش
معنی بیت: در دوران وزیرباکفایت وقت وقاضی القضات (بونصربوالمعالی) جام خاطرمردم صاف و روشن وزلال است(مردم هیچ دغدغه ای ندارند ودرامنیّت بسرمی برند ساقیا...) برخیز و از شرابِ زلالِ روشنتر ازآب بیاور مرا سیراب کن
ساقیا می ده که رندیهای حافظ فهم کرد
آصف صاحب قران جرم بخش عیب پوش
اَلمُلکُ قَد تَباهی مِن جَدِّه و جِدِّه
یا رَب که جاودان باد این قدر و این مَعالی
اَلمُلک: کشور، مملکت
قد: به تحقیق
تباهی: فخرورزی، مباهات کردن
جَدِّه: بخت و طالع او
جِدِّه: کوشش او
قَدَر: درجه
معالی : خصلتهای ممتاز و عالی
معنی بیت: به برکت لیاقت وکفایت خواجه بونصر مملکت رونق واعتلاپیداکرده و به خود می بالد خدایا کاش این مقام و اقتدار و اعتلا را پیوسته پایدار بماند وزوال نپذیرد.
مَسندفروز دولت کانِ شکوه و شوکت
بُرهان مُلک و ملّت بونصر بوالمعالی
مَسْنَد: جایی که برآن تکیه زنند، جایگاه، دستگاه دولتی
مَسندفروز: روشن کننده ی جایگاه و رونق دهنده
کان: معدن
شکوه و شوکت: جاه و جلال
بُرهان: دلیل
بونصر بولمعالی: قاضی القضات خواجه برهان الدین ابونصر خواجه کمال الدین ابوالمعالی
معنی بیت: روشن کننده ی دستگاهِ وزارت ومعدن اقتدار وعظمت خواجه ابونصربوالمعالی، دلیل شکوه واعتلای مُلک و ملت است.
برهان مُلک ودین که زدست وزارتش
ایّام کان یمین شد ودریا یسارهم
سلام و درود
نسخه و کتابی که دارم این غزل 16 بیت دارد.
سلام و درود
صافیست جام خاطر، در دور آصفِ دهر
قُمْ فَاسْقِنی رَحیقاً، اَصفی من الزُّلالِ
معنی مصرع عربی: برخیز و مرا با شراب ناب که از آب زلال، صافتر است، سیراب نما.
به جای «عهد» واژه «دهر» جایگزین شود.
این غزل را "در سکوت" بشنوید
سلام من نمی دانم چرا استاد فرح اندوز هفت تا از غزل های حافظ را نخوانده اند ( غزل های : ۳۱۲ ، ۴۲۶ ، ۴۶۹ و ۴۶۰ تا ۴۶۳ ) لطفاً بی زحمت اگر فایل صوتیشان را پیدا کردید قرار دهید
از چــار چـیـز مگــذر گــر عـاقـلی و زیرک
امن و شراب بیغش، معشوق و جای خالی
ایرادی اساسی به بیت مذکور وارد میباشد و آن گریز شاعر از پیچ و تاب "علم عروض" است که شاعر را از چاله به در کرده و به چاه انداخته است!
ایراد ما به شاعر آنست که ایشان به جای واژه "دو" از واژه "چار" استفاده نموده تا که هجای کوتاه را به هجای بلند عوض کرده و به وزن مطلوب برسد!
«این عیب رفع کرده اما از مفهوم رد کرده»
ابتدا باید عرض کنم که در زمان حیات شاعر به دلیل منع ارشاد (همان محتسب) از #میگساری، ناچار افراد شرابخوار میبایست مکانی امن و به دور از چشم ایشان جسته و به بادهگساری میپرداختند. عمدتا این اماکن خرابههایی در خارج از شهر میبود. بعداً این افراد نزد عامه خراباتیان لقب گرفتند. پس خراباتیان کسانی بودند که در خرابهها -همان مکان امن و به دور از چشم محتسب- به بادهگساری میپرداختند و شخص شخیص خواجه حافظ، نمونه برتر خراباتیانست.
مطلب دوم شاعر بیان #عشقبازی است و شرایط خاص خودش را دارد که به خوبی در بیتش عیانست و ما از بیانش میگذریم!
همانطور که گفته شد شاعر قصد دارد دو مورد از لذّات وجودیاش را بیان کند نه چار مورد! درست است به ظاهر چار چیز در مصرع دوم نمایان میشود لیکن نباید فریب خورد! خود شاعر به خوبی میداند که مکان امنی نباشد، شرابخواری وجود نخواهد داشت و بالعکس.
و همینطور معشوق نباشد، جای خالی را میخواهد چه کند و بالعکس؟!
واژه خرابات در عرفان و ادبیات و شعر عارفانه ، یک موقعیت مکانی در خرابه ای دور از شهر و چشم محتسب نیست و معناهای وسیع تر از اینها میدهد .
البته واژه خرابات در مصراع مورد نظر نیست و این مطلب را در مورد متن شما در مورد خراباتی بودن حافظ بیان کردم تا شما چون برخی افراد دیگر در فهم و درک شعر و مقام بلند معنوی و فکری حافظ دچار اشتباه نشوید و ایشان را با عده ای افراد بی سر و پا در گوشه خرابه های شهر یکی نپندارید.
اگر به قول شما شخص شخیص حافظ جزو آن دسته از خراباتیان باشد ،که از هر کنج خانه و خرابه ای میتوان صدها حافظ بیرون کشید ولی میبینیم که مادر دهر قرنهاست که چون اویی نزاییده است .
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر ازین( حافظ)
اما در مورد ایراد شما به شعر..
ابتدا عرض کنم که شعر حافظ خالی از ایرادات دستور زبانی نیست و بنده خود در یکی از مطالبم در گنجور( از بیان مرحوم استاد آهی) به یکی از اشتباهات دستور زبانی حافظ اشاره کرده ام، ولی ایراد شما تا حدی بی مورد است.
شاعر گفته از چار چیز مگذر...
مقام امن
شراب
معشوق
جای خالی
حالا اینها چار چیز هستند یا دو چیز؟!!
دو لذت وجودی و دو موقعیت مکانی که شاید به قول شما لذت از یکی مستلزم دیگری باشد ولی چار چیز هستند .
فرشید جان سلام
با فرض اینکه نظر شما درست باشه ،فکرش رو کردی ،بازم بقول شما شخص شخیصی مثل حافظ جایگاهی در پیش حاکمان وقت وبزرگان شهر داشته که همه آرزو داشتن با ایشون هم محفل بشن وباهم پیکی بزنن ولبی تر کنن دیگه تو خرابه رفتن نمیخواست فدات شم اینجوری که شما حافظ رومعرفی کردی ، ایشون رو با کارتن خوابهای دروازه غار اشتباه میگیره آدم .
مضافا در بیت هفتم قافیه رعایت نشده است.
شاد باشی
چطور چهار چیز رو دو چیز فرض کردن ؟! جز با عناد به قافیه و عروض نمیتوان چنین مغلطه ای کرد
از چار چیز مگذر ، گر عاقلی و زیرک