غزل شمارهٔ ۴۱۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۴۱۸ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با سلام
شعر، ناب، زلال چو ن اشک و صمیمی است.
نیاز ذاتی خود را در مقابل تظاهر به تقوی و پرهیزکاری می گذارد و بی چون و چرا نیاز ذاتی خود را به عشق ورزیدن بر میگزیند.
جای جای غزل از بردباری در راه وصال معشوق می نویسد و باز هم قصه کوتاه می کند تا در دام فریب و کلمه سازی نیفتد بسان واعظان و ...
یا جام باده یا قصه کوتاه!
یا جام باده برخواهد گرفت و به وصال خواهد رسید و یا که قصه فراق را کوتاه و موجز بیان م یکند .
بی غل و غش خود را رند و عاشق می داند آنهم در فصل گل، فصل زایش و...
بدون تردید اینها نه با رمل و اصطرلاب و حسابگری که از جان جانان حافظ می تراود.
بسیار می توئان سخن گفت که بر این غزل زلال اصلا نیازی نیست:
یا جام باده یا قصه کوتاه
در بیت پنجم کلمه اول mohr است یا mehr؟
بیفکند است یا نیفکند؟
در مورد بیت : مهر تو عکسی بر ما نیفکند " آئینه رویا" آه از دلت آه
لطفا توضیح بیشتر بدهید.. سپاسگذارم
سلام و وقتتون بخیر.
«آیینه رویان» هست که به اشتباه «آیینه رویا» نوشته شده
مهر تو عکسی بر ما نیفکند / آیینه رویان، آه از دلت آه
آه از دل تو که با این که آیینه رو هستی اما حتی تصویری از مهر تو هم شامل من نشد چه برسه به خود مهر و وفا
امیدوارم تونسته باشم منظوم رو برسونم
ناصر عبدالرضایی گرامی
سخن بزرگان هر یک کلیدیست برای سخنی دیگر
یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مهر تو بر چهره ما پیدا بود
چون تو را دیدم بدیدم خویش را
افرین ان اینه خوش کیش را
در بیت اول حافظ می گوید اگر تو در دل مهری و نظری به من داری چرا بازتاب ان بر چهره من هویدا نیست .
ای که رویت چون اینه بی زنگار است . نکند دلت با من نیست .
به نظر من درباره بیت شامل "ایینه رویا اه از دلت اه" این نکته مدنظر بوده که با وجود اینکه تو برای دیگران مهربانی و عطوفت داری ولی به من هیچ نظری نمیکنی و مهربانی ات شامل حال ما نمی شود (مهر تو عکسی بر ما نیفکند) و در مصرع دوم از دست معشوق مینالد و اه میکشد
در ضمن این بیت یک ایهام بسیار زیبا دارد
مهر به معنی ماه نیز هست و اینگونه نیز می توان برداشت کرد که چهره ی تو که مانند ماه آسمان زیباست ولی به ما نشانش نمی دهی و به این دلیل از دل سنگ یار آه می کشد.
امیدوارم تونسته باشم بخشی از خواسته ی شما رو براورده باشم.
ناصر جان
دیدم هیچ کس جواب دندان گیری به سؤال شما نداد
امید که برداشت من درست باشد و به مّصود شاعر نزدیک
مهر را هم به مانای خورشید و هم به مانای لطف و محبت می توان گرفت
مهر تو عکسی بر ما نیفکند ” آئینه رویا” آه از دلت آه
میگوید : ما از مهر تو برخوردار نشدیم ، یا خورشید تو بر ما نمی تابد . الف در روبا گویا حرف ندا باشد و روب از مصدر روفتن ، میگوید: ای آنکه غبار از آیینه می روبی ، آه از دل تو
{آه از دل سنگت}
تصحیح
مقصود
پیوند به وبگاه بیرونی این اجرا فوق العاده ست
شرح بیت ششم:
شکیبائی تلخ است و عمر فانی است ; کاش میدانستم چه وقت او را می بینم.
بیت با توجه به نظری که علامه مرحوم قزوینی درباره حَتّام َ اظهار کرده اند معنی شد، و این است یادداشت قزوینی ذیل این بیت : چنین است در غالب نسخ ، بعضی نسخ چاپی : حتّی م َ، و این املای اخیر غلط است چه الی و علی و حتّی در صورت اتّصال بمای استفهامیّه پس از حذف الف ما چنانکه در علم صرف مقرّر است حتماً باید بصورت الف نوشته شوند یعنی اِلاَ م و علاَ م و حتّام نه الی م َ و علی م َ و حتّی م َ (رجوع شود به شرح رضی بر شافیه )، - و این نکته را نیز ناگفته نگذریم که حتّام در عربی بمعنی تاکی و تا چه زمان و تا چه وقت است نه به معنی کی و چه زمان و چه وقت ، شاعر عرب گوید:فتلک ولاة السّوءِ قد طال مکثهم فحتّام العناء المطوّل ،و به این معنی اخیر یعنی کی عرب متی گوید نه حتّام و بنابراین با اندک تأملی واضح می شود که استعمال حتّام در بیت محل بحث ما یعنی یا لیت شعری حتّام القاه بجای خود نیست چه مقصود اینست که ایکاش می دانستم کی او را می بینم نه تا کی او را می بینم که به کلّی ضد مقصود است ، پس برای توجیه کلام خواجه یا باید که فرض کرد که عموم نسخ در اینجا محرّف است و در اصل کلمه دیگری بوده به جای حتّام ، یا آنکه (بر فرض صحّت نسخ ) باید کلام را به تقدیر نفی گرفت یعنی یا لیت شعری حتّام لا القاه یعنی ایکاش می دانستم تا کی او را نمی بینم و تا چندی به بلای حرمان و هجران او مبتلا خواهم بود، نظیر توجیه بعضی از مفسرین در آیه شریفه یبیّن اللّه لکم ان تضلّوا یعنی لئلاّ تضلّوا
توضیح و شرح برگرفته از:
پیوند به وبگاه بیرونی
ای آینه روی آه از دل سنگ تو.
الف در انتهای رویا حرف نداست.و رویا rooya تلفظ میشود نه roya.
به نقل از دکتر ناتل خانلری.
مهر تو عکسی بر ما نیافکند
آیینه رویا ، آه از دلت آه
خورشید روی تو بر ما نتابید اگرچه آیینه از تابش خورشید روی تو در رویش است ، آه از دلت آه .
در دیگر اشعار حافظ نیز حسادت به آیینه که در بر گیرنده رخسار معشوق است و شکایت از روی پوشاندن معشوق چندین بار آمده
در این بیت به زیبایی از کلمات تکمیل کننده مصرع دوم در مصرع اول استفاده شده که البته بدون مصرع دوم نیز کاملا با معنی است :
دیدار روی چون خورشید تو نصیب ما نشد
در صورتی که عکسی بر ما نیافکند : در عین حال در کنار مصرع دوم : آیینه رویا ( یا در بعضی نسخه ها رویان ) شکایت از خودستایی معشوق و نصیب بردن آیینه و بعد آه از دلت آه که شکایت از این روی پوشاندن معشوق دارد
ضمنا اعتقاد دارم در این شعر نیز مانند بسیاری از دیگر اشعار جناب حافظ صحبت از عشقی واقعی و زمینی است
الصبر مر ، والعمر فانٍ
یا لیت شعری ، حتام القاه (یا حتی ما للقاه )
مصرع اول به این معناست که صبر تلخ است و عمر (دنیا) فانی
در صورتی که اگر صحبت از خدا و عشق الهی و این دست مفاهیم بود ، فانی بودن دنیا و عمر انسان باید امتیاز مثبتی محسوب میشد و در جهت وصل
در صورتی که در راستای مفهوم کلی شعر و نیز دیگر عبارات همین بیت شاعر شکایت از فانی بودن جهان و کوتاهی عمر داشته و این مساله را نیز در ادامه فراغ یار و دوری بیشتر دانسته
درک بیت پنجم آنقدر سخت نیست که دوستان با این همه تناقضگویی نمایاندند. همه چیز با آیینهرویا معنا میشود:
به من نظری نکردی که خویش را در آیینهی رویت ببینم. آه از سنگدلی تو!
آیینه رویا : به معنی ای رویت مثل آیینه
آیینه رویا آه از دلت آه
رویت همچون آیینه ولی آه از دلت که مثل سنگ میماند
ای رویت همچون آیینه و دلت مثل سنگ
باری در توشیح بیت پنجم، مِهر به معنای خورشید است و ایهامی دل انگیز دارد. ضمناً بنده تصور میکنم منظور نظر از "آیینه رویا" در مصرع دوم، عدم توفیق در راهیابی به کنه و چیستی ست همچنانکه منزوی فرمود:
بسته خواهد ماند این در همچنان تا جاودان
گرچه بر آن کوبه های مشتمان رگبار شد...
مِهر ِ تو عکسی بر ما نیَفکند
آیینه رویا! آه از دل ات آه!
آیینه روی یعنی کسی که روی اش چون آیینه است. و آن «ـا» بعد از آئینه روی حرف ندا است. یعنی ای آیینه رو!
مهر، هم محبت است و هم خورشید.
مثل ِ آیینه که انعکاس ِ نور را بر جایی می افکند. (بچه بودیم یادم است خاموشی (قطع برق) زیاد بود! آیینه بازی می کردیم. یعنی نور را با آیینه روی صورت کسی می انداختیم برای بازی و اذیت!)
آیینه ی روی تو عکسی از خورشید ِ وجودت بر ما نیفکند. آه از دل ات آه. یعنی افسوس که سنگ دل هستی. و دوم این که آه که به آینه کنی آینه کدر می شود و دیگر عکسی نمی افکنَد...
گــر تیــغ بــارد در کــوی آن مـــاه
گــــردن نــهــادیــم، الــحــکــمُ لـِللّه
اگردرکوی آن محبوبِ ماه رُخسار، تیغ وشمشیر برسرماببارد،ماعاشقان قدمی به عقب نخواهیم گذاشت. برای عاشق ِ صادق چه چیزی والاترازاین است که درراهِ عشق ودرکوی معشوق شهیدشود. مابرای هراتّفاقی آماده ایم و هیچ بیم وخوفی ازبلایا نداریم وتسلیم ِعشق هستیم.شمشیری که درمسیرعشق ورزی به فرق ِ سرعاشق فرودمی آید رحمت است و افتخار.هرچه که خواست ِ خداباشد مابرهمان گردن ِ تسلیم نهاده ایم.
زیـر شـمـشـیـر غـمــش رقـص کنان باید رفت
کان کـه شـد کـشـتهی او نیک سرانجام افتاد
آیـــیـــن تـــقــوا مــــــا نــیــز دانــیــم
لیکن چـه چـاره بـا بـخـت گمـراه آیـیـن : راه و روش ، مـذهب
تـقـویٰ : پـارسایی ، پرهیزکاری
دردفاع ازعشق ورزی خطاب به شیخ و زاهد وعابد، که حافظ رادعوت به پرهیزگاری وتقوا می کنن می فرماید:
اینگونه نیست که ما ازروی ناآگاهی وجهالت، عشقورزی را انتخاب کرده باشیم. ما ازروی شناخت ومعرفت این طریق را انتخاب کرده ایم وراه ورسم ِآئین تقوا وپرهیزگاری رانیز می شناسم. مارستگارانیم وطریقِ عشق راه درستی هست که ماانتخاب کرده وبدان پایبندیم. لیکن ما ازنظرگاهِ شما گمراهانیم، پس بختی گمراه داریم وسرنوشت ِ ما این است. شما راه درست راعبادت در مسجد میدانید ، و ما طریقت ِعشق ورزی ومهرورزی راگزیده ایم.سرنوشت ما از اول اینگونه رقم خورده است که از زُهدِ ریایی دورباشیم هرچندکه در نظرگاهِ زاهدان طریقِ عشق ،گمراهی وگناه است!.مابه این گمراهی وگناه مفتخریم.
درطریقت هرچه پیش سالک آیدخیراوست
درصراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست.
مـا شـیـخ و واعـظ کـمـتـر شـنـاسیم
یـا جـام بــاده ، یا قــصّـه کـوتـاه
حافظ هرگزباشیخ وزاهد وعابد میانه ی خوبی ندارد، وآنها ازچهره های منفی دردیوان حافظ هستند. دراینجا "کمترشناسیم" دراصل به معنای "بیشترمی شناسیم" است! چراکه درحقیقت، هیچکسی مثل ِ حافظ این قشر ریاکار،فریب کاروطمع کار را نمی شناسد! حافظ درون وباطن ِ آنها را به درستی دریافته که به این نتیجه رسیده است.لیکن دراینجا "کمترشناسیم" را به معنای "باآنها سروکاری نداریم" آورده وخواسته است نسبت ِ به آنهابی اعتنایی نشان دهد.َ
شیـخ و واعـظ وعابد اهل شریعتاند امّا حافظ اهل ِ عشق ومعرفت وحقیقت است وسروکارش بیشتربارندان وعاشقان ومیگساران است.می فرماید:
حساب ِمرا ازشیخ وواعظ وزاهد جدا کنید من باآنها هیچ خویشاوندی ندارم! یا جام باده بیاورید تامیگساری کنیم یا اگر شراب دردسترس نیست، حداقل ازاین قوم صحبت نکنیدکه خاطرمان مُکدّرنگردد.
بیا وکشتی ماراشَطِ شراب انداز
خروش ووَلوله درجان شیخ وشاب انداز
مـن رنـد وعـاشـق درموسم گل
آن گـاه تـوبـه ؟ استغفِـرُالله
رند : به ظاهرلا اُبالی و بی قیدوبند وشرابخوار وخراباتی،لیکن پاک باطن ،خیرخواهِ دیگران،عاشق مسلک وآزاداندیش.
استـَغـْفـِرُالله : پناه برخدا،از خدا آمرزش میطلبم. در ادبیـات فارسی "اسنتغفرالله" علاوه بر طلبِ بخشش، برای ِ "نـفی و انکار، بیان بیزاری و خشم، درمقام تعجّب و به جای "الله اکبر" در مقام تـعـویـذ به جای "اَعـوذ بالله"وغیره بکارمی رود.
می فرماید:: من به چه زبانی گویم که من رند و عاشق هستم، ازمن انتظارتقوا وپرهیزگاری آن هم در فصل بهارنداشته باشید من تـوبـه نخواهم کرد،هرگزبه چنین کاری اراده نخواهم نکرد.
من ترکِ شاهد وساغرنمی کنم
صدبارتوبه کردم ودیگرنمی کنم
مِهـرتـوعـکـسـی بـرمـا نـیـفـکـنــد
آیــــیــنـه رویــا ؛ آه از دلـــت آه
مِهر : ایهام دارد : الف : محبّت ، دوستی ب : خورشید ، استعاره از رُخسار معشوق
عـکـس نیز به چند معنا به کار میرود: 1- تابیدن 2-فروغ، پرتو ، اشعه 3- سایه 4- انعکاس تصویر در آب و آیـنـه
منظورازآه حسرت و افسوس است(آه کشیدن) وهمچنین باتوجّه به آئینه، بخارنفسی که درآیینه می نشیند. آئینه تاب وتحمّل آه راهم ندارد وبیدرنگ مُکدّرمی شود.امّا دراینجا گرچه چهره ی معشوق چون آینه هست لیکن سخت دل است وآه ِ عاشق هیچ تاثیری درآن ندارد!
خطاب به معشوق می فرماید:
ای روی توچون آئینه، آه وفغان ازدستِ بی مهری تو، نسبت به من ِ عاشق هیچ توجّهی وعنایتی نکردی. اگرازسرلطف ومرحمت عنایتی به من می کردی، ازفروغ ِ رخسار تو برمن می تابید وتاریکی های جان ودلم را روشن می نمود.دریغ وافسوس که چنین نشد. دل تـو سخت است و من چارهای ندارم جز رنج و آه کشیدن.امّاچه سود؟
یارب این آینه ی حُسن چه جوهردارد؟
که دراوآه مراقوّتِ تاثیرنبود.!
حـافــظ چـه نـالـی گر وصل خواهی
خـون بـایدت خورد در گاه و بیگاه
ای حافظ اگرهدفت رسیدن به وصال است پس برای چه ضجّه وزاری می کنی، مگرنمی دانی که بایدگاه وبیگاه خون ِ دلها خورد باید رنج بسیار کشید، بایدصبر وشکیبایی کرد تاشایدرستگاری شامل حالت شود وروزی به سرمنزل مقصود برسی.
دلش به ناله میازار وختم کن حافظ
که رستگاری جاوید درکم آزاریست
با سپاس ار رضا جان و توضیحات چون آب روانش.
فکر می کنم در بیت" ...لیکن چه چاره با بخت گمراه " حافظ با شوخ طبعی اش می گوید قسمت ما این بود و بد آوردیم دیگه
یا آنجا که می فرماید: ما شیخ و واعظ کمتر شناسیم احتمالا یعنی من این ها رو آدم حساب نمی کنم
سر مکش حافظ ز (آهِ) نیمشب
(تا)چو صبحت(آینه)(رخشان)کنند
حافظ عروسِ طبعِ مرا(جلوه)آرزوست
(آیینه ای)ندارم از آن( آه) می کشم
(مهرِ) تو (عکسی) بر ما نیفگند
(آیینه)رویا(آه) از دلت(آه)
(آه)کز طعنه ی بدخو(اه) ندیدم (رویت)
نیست چون (آینه ام) (روی) ز (آهن) چه کنم
حافظ
1: هنوز هم برای پاک کردن و صیقلی کردن آینه ها از (آه) استفاده می کنیم و ضرب المثل هم داریم که دلت رو باهاش صاف کن(رابطه ی آه و آینه)
2: رابطه (سر) در کشیدن (آه) و رو به آسمان برداشتن و خواستن آرزویی یا کشیدن نفرینی که مخاطبش (خدا=آسمان) باشد با حرف (تا) و (تا شدن شکلی) به معنای خم و قوس شدن و (تا) نکردن یار با حافظ
که در این صورت (سر) (حافظ= عاشق) رو به زمین و مانند کمان و تای
شکلیست و او از این تا نکردن یار با او خیالی شده و سر به آسمان می کشد و آه و ناله اش سر به آسمان برداشته تا با معجزه آسمان یار از این کدری و کدورت با او دست بر دارد
یارب کجاست محرمِ رازی که یک زمان
دل شرحِ آن دهد که چه گفت و {چ(ها)} شنید
از {(دیده خونِ دل همه بر رویِ)(ما) رود}
(بر رویِ ما ز دیده چه گویم){چ(ها)} (رود)
شیر در بادیه ی عشقِ تو {روب(اه)} شود
(آه) ازین{ر(اه)} که در وی خطری نیست که نیست
تُرکِ ما سویِ کس نمی نگرد
(آه) از این{کبریا} و{ج(اه)} و جلال
{(مهرِ) تو (عکسی)} بر ما نیفگند
آیینه رویا(آه)از دلت(آه)
حافظ
تا چه اندازه حروف و کلمات در دست آن نازنین موم است؟ (حافظ) با(دوبار آه کشیدن )از اعماقِ جان و تن و دل خود در (آیینه ی رویِ) یار خواهان آن است که وی دستی بر(روی= آینه) و (چشمِ سرش) کشیده تا(دلش)که با (حافظش= عاشق) (تار و کدر شده) پاک و صاف و نرم تر گردد، تا او را بهتر ببیند. در اینجا دیدن دو طرفه است
(آینه و چهره= عکس چهره در مردُمک) "باز به پرگارِ دگر"
(آه) کز {(طع)نه ی} {بدخو(اه)} {ندی(دم)} (رویت)
نیست چون {(آ)ینه ام} (روی) ز {(آه)ن} 《چه》 کنم
حافظ
شاید آه دمیدن پس از آه کشیدن در آینه برعکس آه نوشتن( آ)، چون (چه)نوشتن در دمیدن باشد.
(رویِ) {(جا)(نا)ن} طلبی {(آ)ینه} (را) {(قا)بل} {(سا)ز}
{ور(نه)} هرگز گل و نسرین {ن(دمد)} ز{(آه)ن} و (روی)
{ص(با)}《بگو》که{چ(ها)}بر(سرم) {(در)ین(غمِ) عشق}
{ز(آتشِ دلِ سوزان)}و{(دودِ《آه} (رسید)
حافظ
مهر تو عکسی بر ما نیفکند آئینه رویا آه از دلت آه
:
حافظ گرامی از فرط ندیدن روی یار غمین و نالان است و شکوه سر می دهد که " مهر تو در من نمی گیرد و پرتوی از جمالت بر ما نمی افکند ای رویت چو آئینه " غماز و عشوه گر" اه از دل سنگینت ".
عکسی ز روی افکندن، گذر کردن و یا رخ گشود معشوق است عاشق را
نشاط وار برراندازم از نسیم کلاه
اگر ز روی عکسی ز جام ما افتد
بازهم محسن نامجو، بازهم محسن نامجو
چه کرده با غزل و چه خونده
آیینه رویا آه از دلت آه
تقریبا به صورت نفرینی لطیفه
چیزی که باعث پوشاندن آیینه میشه بخاره
و این دوبار آه گفتن حافظ به این منظوره
در واقع پاسخی به جور و جفای معشوقه
سلام اون که روی آینه باعث بخار میشه ها است ها . نه آه
باسلام، بیت آخر در بعضی جاها اینگونه آمده: ای دل تا کسی وصلش نخواهد / خون بایدش خورد در گاه و بیگاه. کسی میدونه تو کدوم نسخه ست و چقدر معتبره؟؟
حضرت حافظ چه زیبا بیان می کندراه خروج تقوا است و تلاش.
و با وجود مشکلات همچنان مصمم به رسیدن است.
خاطره ی من از این شعر در جلسه ی استیضاح عطا اله مهاجرانی وزیر ارشاد خاتمی بود که وقتی فهمید که براش چه خوابهایی دیدند در پایان این غزل رو خوند وپایین اومد
ایین تقوا ما نیز دانیم .......
مهر تو عکسی...
انگار صورت آیینه گون معشوق می توانست محبت را که در اینجا به نور خورشید تشبیه شده انعکاس دهد اما این کار را نکرده. (درست مثل گرفتن تکه ای آیینه جلوی نور خورشید و انعکاس آن به روی آدم ها، وقتی بچه بودم این بازی را با مادربزرگم می کردم.) یعنی حافظ از این گله دارد که معشوق می توانست مهر و محبت را در چهره اش نشان دهد اما به سبب سنگدلی این کار را نکرده.
مهر تو عکسی بر ما نیفکند
آیینه رویا آه از دلت آه
مصرعِ اول خطاب به حضرتِ دوست است که مهر و مهربانیش بینهایت و بر کلِ هستی محیط میباشد و روی سخن مصرع دوم به انسان بوده، میفرماید ای انسان تو آیینه روی هستی یعنی اینکه حضرتِ حق برای دیدنِ خود به روی تو می نگرد چرا که تو نیز ذاتاً دارای همان صفاتِ او هستی. حافظ مرتبه انسان را به او یادآوری میکند و با افسوس آه از نهادش بلند میشود چرا که انسان بجای اینکه خداوند را در مرکز و دلش قرار دهد دلبسته و شیفته چیزهای این جهان شده و آنها را در مرکز خود گذاشته است و درنتیجه دلِ او زنگار زده، خود را از لطف و مهربانی حضرتش محروم کرده و حضرت حق نمیتواند خود را در این انسان که از جنس خویش است ببیند یعنی که با چنین انسانی بیگانه است و او را از خود باز نمی شناسد. بیت مختصر ولی دارای معانی وسیع و پر نغزی ست که اصلِ مشکلات انسان را بیان میکند .
موفق و پایدار باشید
سلام اگر مهر ومهربانی خدا بینهایت و همه گیر است .پس چرا حافظ با قطعیت میگه مهرت به درد ما نخورد ؟
دل که آئینهٔ شاهی ست غباری دارد
از خدا می طلبم صحبتِ روشن رایی
سلام بنظرم بدلیل اینکه دلِ ما از آه و درد ها غبار آلوده شدند عکسِ مهرِ او بر دلمان نمی افتد.
سلام حمید جان
شما از کدوم بیت این برداشت را داشتی ؟
سلام و درود
بسیار عالی.
حجاب دیگری از روی این بیت برداشتید.ممنون
من خودم باعث عدم مهر افشانی شما هستم
سلام و درود بر شرف پاک حافظ شیرازی و قلب پاک و قبلگاه معطر وی
تحت تاثیر این شعر بسیار زیبا در وصف سرورم شدم
یارب نظر تو برنگردد
مِهر تو عکسی بر ما نیفکند / آیینه رویآ، آه از دلت آه
مصرع دوم با اولی معنی زیبایی پیدا میکند:
ای کسی که رویت مثل آینهیست که عکس بر ما میافکند آه از دلت که مِهری بر ما منعکس نمیکند
استاد علیرضا افتخاری در آلبوم سرمستان تصنیف زیبایی را با این غزل اجرا کرده اند
آیننه روی آ
همانند آیینه بیا و حد بالای تشبیه مانند آیینه باش
آه از دلت آه حد اعلای افسوس
مع الاسف ترجمان بیت مذکور مشکل است:
مهر تو چونان خورشید از شدت جلوت بر ما عکسی از رخت نیفکند و نابیناییم از دیدن جمالت
ای آیینه روی تنها در تو خود را میبینیم، نه بل که تو از جانب ما آه میکشی و در آیینه جمالت تنها انعکاس آه خود را میبینیم و نه جلوه مهرتابت را.
این غزل را "در سکوت" بشنوید
وزن ابیات این غزل فع لن فعولن فع لن فعولن است.
اگر از فعولن یک حرف حذف شود و از آن دو هجای کوتاه فع لن بماند به آن اثلم می گویند. پس این غزل در بحر متقارب مثمن می باشد.
وزن این غزل را گنجور مستفعلن فع نوشته است که اشتباه است و باید به ترتیب فوق اصلاح شود
آیینه رویا، آه از دلت آه...
ای آیینه رو (ای کسی که خودِ من هستی)،
بیا!
در حقیقت "رویآ"
تبدیل به رویا شده است.
آه از دلی که میدانم خون است. (چون من و تو یک دله هستیم).