غزل شمارهٔ ۴۱۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش پانیذ علیپور
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۱۶ به خوانش افسر آریا
حاشیه ها
در این بیت خواجه از طریقت مهر سخن گفته است:
زدوستان تو آموخت در طریقت مهر سپیدهدم که صبا چاک زد شعار سیاه
خواجه شاعرانه میگود که صبا پیرو کیش مهر است، چون رفتاری مهریانه دارد و آن این است که سپیدهدم جامه سیاه شب را فرو میشکند تا جامه فروغ بر تن بپوشد. من خوش میدارم بگویم این جامه جامه سرخ است. خواجه میخواهد بگوید تیرگی شب به سرخی بامدااد دگرگون میشود. سرخ، رنگ مهرپرستان بوده است. درست است که رنگ آیین اورمزد نزد ترسایان مانند تازیان، رنگ سیاه است، اما هنوز رنگ سرخ هم در باورشناسی ترسایی یکسره کنار گذاشته نشده است. در جشنها کاردینالها لباس سرخ میپوشند و کلاهی بر سر مینهند که یادآور کلاه مهری است و آن را «میتر» (ریخت کهن تر و پهلوی وار میترا) مینامند.
------
از متن یک سخنرانی از دکتر کزازی
خنـک نـسیـم مـُعـنـبـر ، شـمـامــهای دلـخــواه
کـه در هــــوای تـو بـرخـاسـت بـامـــداد پـگـــاه
خـُنـک: سـرد ، در اینجا شبه جمله است به معنی تحسین است: خوشا ، آفرین
مـُعـَنـْبـَر:آمیخته شده به عنبر،
شـَمـامـه در اصل "شـَمـّامه" با تشدید میم است :دستـنـبـو ، عطردان طلاییِ گـوی مانندی که در دست میگرفتند و با تکان خوردن از آن بوی خوش در فضا پخش میشد.
دلـخـواه :مطلوب ، دلـپـذیـر
هـوا :ایهام دارد : 1- هـوا ، جوّ 2- آرزو ، میـل 3- پشتیبانی،هواداری
بـامـداد :صبح
پـگاه:زود
بامداد پـگاه :صبح خیلی زود ، سحر
خطاب به معشوق می فرماید:
چه نیکو است نسیم خوشبـوی عطردان دلـپـذیـری که صبح زود از هوای تـو( معشوق) بر میخیزد.
دلـیـل راه شـــــــو ای طـایــر خـجـسـتــه لـقــا
کـه دیـده آب شـــــد از شــوق خـاک آن درگــاه
دلیل: راهـنـمـا
طـایـر : پـرنـده
"دلیل راه شو ای طایر خجسته لقا" اشاره ی ملیحی به "هـُدهـُد" در داستان حضرت سلیمان دارد که خبر خوشی از یافتن سرزمین "سبـأ" و دیـدن "بلقیس"(استعاره از معشوق) میآورد.همچنین داستان "منطق الطیر"ِعـطـّار راکه هـُدهـُد راهنمای پـرنـدگان میشود برای دیـدن سـیـمـرغ هم در ذهن متبادر میشود.
لـقـا : دیـدار
دو معنا از "دیده آب شدن" میتوان برداشت کرد :
1: ذوب شدن چشم و در نتیجه کور و نابینا شدن. ب ) : چشم پر از اشک شدن.
: ای پـرنـده مبارک وخجسته ی دیدار ، که از کوی معشوق خبر داری ،بـیـا و مـرا در رسیدن به کوی معشوق راهنمایی کن زیرا که چشمانم از شوق دیـدار خاک درگاه معشوق پـر از اشک شوق( لزوماً نابیناشده) ومن سخت نیازمندراهنماییِ توهستم.
بـه یـاد شخـص نـزارم که غـرق خـون دل سـت
هــلال را ز کـنــار افـــق کـنـیــد نـگــــاه
شخص :وجود، تـن ، بـدن ، کالبـد
نـزار :لاغر ، نحیف ، بیمار
خون دل : کنایه از زجر کشیدن و رنج فراوان بردن است.
در بعضی نسخه ها مصرع دوم به این شکل: هـــــلال را ز کـنــار شفــــق کـنـنـد نـگــــاه
و:
هــــــلال را ز کـنــار افق کنندنگاه
و:
هــلال را به کـنــار شفــق کـنـیــد نـگــــاه
اما
با تـوجه به "خون دل" در مصرع اول و اینکه هلال را در هنگام غروب میتوان دید "شفـق" حافظانه تر از "افـق" است.
هـلال : ماه نـو ، شکل مـاه در شب های اول ماه های قمری"هـلال" اشاره به همان شخص لاغر است.
شفـق: کرانهی غربی آسمان در هنگام غروب خورشید که سرخ رنگ است. "شـفـق" اشاره به خون دل نیزاست.
: برای اینکه تن لاغر و نحیف مرا که غرق در رنج و مشقت است به یـاد آورید (مجسّم کنید) به هلال ماه در سرخی هنگام غروب نـگـاه کـنـیـد.من به مانند هلال ماه ضعیف ونحیف شده وغرق درخون دل هستم.
منم که بی تـو نـفـس میکشم ؟ زهی خجلت
مـگـر تـو عـفـو کنـی ور نـه چـیـسـت عـذر گناه
نفس کشیدن: کنایه از زنـده بـودن است ، دم بر آوردن
زهی خجلت: شبه جمله است به معنی کمال شرمندگیست.
عـفـو کردن : از گناه کسی صرف نظر کردن
: این که من بدون تـو زنـده هستم وازغصه واندوه ازبین نرفته ام برای من بسی مایه ی خجلت و شرمساریست. فقط تـو( معشوق) باید ازسربزرگواری مرا موردبخشش قراردهی وگـر نه هیچ عذروبهانهای برای پـوزش خواستن از این گناه وجود ندارد.
ز دوسـتـان تـو آمــوخـت در طـریـقـت مـهــــر
سپـیــده دم کـه صـبـا چـاک زد شـعـار سیـــاه
مـهـر ایهام دارد :
1- مهرومحبت،
2- خورشید
بنا بر این "طریقت مهر" دو معنا پیدا میکند :
الف ) : راه و رسم عشق ورزیدن و مهربانی
ب ) : آئـیـن مـهـر ، که آیین باستانی ایرانیان است ، "مـهـر" ایزد باستانی است که همیشه همراه خورشید بوده است .
از طرف دیگر "مـهـر" تغییر شکل یافتهی "مـیـتـرا" است که نام فرشتهای است که واسطهی میان آفریـدگار و آفریدگان و نیز ایـزد نگهبان عهد و پیمان و فرشتهی فروغ و مهربانی است ، پس "طریقت مهر" اشاره به آیین "میترائیسم" دارد. حافظ دربسیاری ازغزلیات خود، به آیین باستانی ازجمله میترایی وبه ویژه زردشت احترام خاصی قائل شده وهرگز به فرهنگ نیاکانمان نه تنها بی توجهی نکرده ،بلکه حرمت آنهارا به وجه احسن نگاه داشته است.
دراین بیت به این نکته اشاره دارد :
«مـهـر سحرگاهان به پیکار با تاریکی ِ اهریمنی برمیخیزد ، بامدادان بر جهان ظـاهر میشود و همهی آفریـده های نـیـک را روشن میسازد که پیش از آن در حجاب ظلمت نادیدنی بودند.....
می فرماید : اگر صبا در سپیده دمان به پـیـکار تاریکی برخاست و جامهی سیاه او را از هم دریـد ، از آن روی است که ایـن شیوه را از دوستان "مهر آیین" تـو آموخته است.
شعار: جامهای که از مـو بافنـد، لباس زیرین
شعار سیـاه : لباس سیاه ، استعاره از شب
: باد صبا که هنگام سپیده دم جامهی سیـاه شب را از هم درید ، ایـن را در آیین میترایی ( راه و رسم مهر ورزی) از دوستـان تـو آموخته است.
بـه عـشـق روی تـو روزی که از جـهــــان بـروم
ز تـُربـتـــم بـدمـــــد ســرخ گل بـه جـای گـیــاه
این مطلب که از خاک مهرویان و عاشقان گل میروید در ادبیات فارسی و در ادبیات جهان بسیار آمده است :
در ادبیات یـونان آمده که جوان زیبایی به نام "نارسیس" زنان بسیاری عاشقش میشوند امّا او آنان را آزرده دل میکند و زنان او را نفرین میکنند واو به نفرین زنان دچار میشود. روزی نارسیس چهرهی خود را در آب میبیند و عاشق خود میشود و سرانجام از خود شیفتگی دست به خود کشی میزند. پس از مدتی از خاک گـور او گلی میروید که آن را "گل نارسیس" مینامنـد و بعدها در فارسی به آن "نـرگس" گفتند.
گلِ لالـه نـمـاد شهیـد و "گل سرخ" نـمـاد عشق است.
تـُربـت :خاک ، خاک گـور
خطاب به معشوق : ازآن رو که من عاشق توهستم روزی که بـمـیـرم قطعن از خاک گور من به جای علف گلهای سرخ خواهدرویی.
مـــــــده بـه خـاطــر نـازک مـلالـت از مـــن زود
که حـافـــظ تـو خود این لـحظه گفت بسم الله
نـازک : لطیف
مـلالـت : انـدوه
بسم الله : به نام خدا ، در فارسی به عنوان شبه جمله نیز به کار میرود ؛ به معنی : آغاز کردن وشروع هرکاری
و اگربه صورت امری خطاب به کسی گفته شود یعنی : بـفـرما ، که معمولاً در هنگام آغاز به خوردن گفته میشود.
: به همین زودی دراول کار از من دلگیرو ناراحت مشو و اندوه به خاطر لطیفت راه مـده، زیرا که حـافـظ تـو (عاشق تـو) تازه مصاحبت و دوستی با تـو را آغاز کرده است ...
حافظ اندیشه کن ازنازکی خاطریار
بروازدرگهش این ناله وفریادببر
سلام و سپاس
داشتم فکر می کردم که آنجا که می فرماید دیده شد آب... شاید اشاره به این داره که هدهد آب شناس معشوق رو به سمت چشمه های چشم عاشق هدایت کنه
نسیمِ معنبرشمامه: نسیمی که بوی عنبر میدهد
سلام جا داره از ساقی و رضا تشکر کنم، من در هر تفالی تفسیر این دو بزرگوار رو حتما مطالعه میکنم. / پایپده باشید
حالتهای عرفانی حضرت حافظ پس از تجهد سحرگاه و نماز صبح و درخواست اشراق از خداوند ، نشان از طلب و تلاش ایشان در دیدن ملکوت دارد.
درود بر گنجور که این غزلیات شرین حافظ رو در اختیار ما میگذاره و درود بسیار بر سید علی و رضا ساقی عزیز.. من هم میخواستم بگم که مثل دوست عزیزم که عنوان کرد من هم بعداز هر تفالی حتما تفسیرهای این دو بزرگوار رو میخونم. اوایل برای درک مقصود غزل اینکارو انجام میدادم اما رفته رفته علاقه م به یادگیری نکات ادبی ارزشمندی که شما در اختیارمون قرار میدید بیشتر شد. برقرار باشید
این غزل را "در سکوت" بشنوید