غزل شمارهٔ ۳۹۹
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۹۹ به خوانش افسر آریا
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
کلاه گوشه به معنی گاه و جلال امده اما کلاه شکستن به معنی تفاخر در نتیجه شعر تو دار و چند لایه شده است. درود بر پیر مغان که ذکرش به خیر باد. و این شعر ارمغان و رهاورد جانهای برگزیده است
واقعا به سخن گفتن دری بر هر گویشگری پیشی گرفته و درود به حافظ درود به دری که مروارید نابند واژگانش
با سلام
مراعات و نظیری که در بیت پنجم میان کلمات برقرار شده، شگفت انگیز است.
آهوان - نظر - شیر - آفتاب / ابروان - دوتا - قوس - مشتری
حقیقتاً موجب حیرت آدمی می شود.
سلام و درود
به آهوان نظر شیر آفتاب بگیر
به ابروان دوتا قوس مشتری بشکن
هر آسمان مربوط به مرتبه ای از خلقت است.
هفت مرتبه قوس نزول و هر مرتبه قوس صعود.
سبع سماوات و السماوات السیع
توجه فرمایید که این غزل خواجو باید در غزلیات مشابه درج شود:
خواجوی کرمانی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۸/
کرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق بازار سامری بشکن
برون خرام و ببر گوی نیکی از همه کس
سزای حور بگو رونق پری بشکن
کِرشمهای کن و بازار ساحری بشکن
به غمزه رونق وناموس سامری بشکن
دراین غزل زیبا وسرشارازمضامین ناب حافظانه، علی الظاهر شاعردرحال تشویق و ترغیبِ مخاطب به ظهور وقیام برعلیه غاصبین واشغالگران حکومت است. بعضی براین باورند که مخاطب غزل شاه شجاع، این جوان خوش وقدوقامت وانیس ومونس حافظ است که مدتی به توسط برادرخود شاه محمود ازحکومت برکنار وبه بیرون ازشیرازرانده شد. لیکن باتوجّه به اینکه هیچگونه اسمی ازکسی برده نشده این ادّعا چیزی بیش ازظن وگمان نیست ونمی توان بصراحت دراین مورد نظرداد گرچه معنا ومفهوم اغلب ابیات درهمین راستا ودرتایید این ظن وگمان هست.
کِرشمه: حرکات دلسِتانانه ،عشوه و ناز.
ساحری: جادوگری
بِشکن: ازرونق بینداز
غمزه: حرکات دلبرانه با چشم وابرو
ناموس: سر، راز، قاعده و روش، دستور، شریعت.
سامری: اهل سامره، نام مردیست که در غیبت حضرت موسی،به منظورفریب مردم گوساله ای اززر ساخت و به حیله درآن دمید وصدای گاو تولیدکرد ومردم را بپرستش گوساله ای گمراه ساخت. " سامری" دراینجا کنایه از متقلّبیست که به ناحق برجای محبوب حافظ تکیه زده است.
معنی بیت: ای محبوب، باحرکات دلسِتانانه به تجّلی درآی ومُشت شعبده باز را واکن ارزش پوشالی اورابشکن. بااشارات دلبرانه ظهورکن ،متقلّب رارسواکن واسرارفریبکاری اورابر ملا ساز.
بانگ گاوی چه صدابازدهد؟ عشوه مخر
سامری کیست که دست ازید بیضاببرد؟
به باد ده سر و دستار عالمی یعنی
کلاه گوشه به آیین سروری بشکن
دستار: پارچه ای که برسربندند، عمامه
کلاه گوشه: گوشه ی کلاه. گوشه ی کلاه شکستن کنایه از فخرفروختن وبا غرور حس برتری نشان دادن است.
معنی بیت: با نازوتکبّر به رسم سروران بیرون آی وگوشه ی کلاه خویش بشکن تا کلاهداران ِ دروغین بادیدن شمایل تو شرمسار گردند وبه احترام توکلاه ازسربر دارند وبساطِ فخر فروشیشان(کلاه وسرشان) برباد رود.
نه هرکه طَرف کلاه کج نهاد وتندنشست
کلاهداری وآئین سروری داند
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار
به غمزه گوی که قلب ستمگری بشکن
"بگذار" هم به معنای برپادار وهم به معنای رها کن هست. باتوجّه به اینکه شاعرازاوّل تاآخرغزل، معشوق راتشویق به بیرون خرامیدن وجلوه گری ومبارزه می کند دراینجا به معنای بر"پادار" هست.
به زلف گوی که آیین دلبری بگذار: به زلف خویش بگو که رسم دلبری به جای آر،کنایه ازاینکه زلف خویش رادلبرانه بیارای وآغازبه دلبری کن
قلب: 1- دل، 2- ناحیه مرکزی سپاه و لشکر.
معنی بیت:
زلف خویش رابه رسم دلبران بیارای وپریشان کن وبا حرکات واشارات چشم وابرو قلب ستمگرانی که درحق توستم کرده وبه ناحق برجای توتکیه زده اندرابشکاف.
بی گفت وگوی زلف تودل راهمی کشد
بازلف دلکش توکه را روی گفتگوست؟
برون خرام وبِبَرگوی خوبی ازهمه کس
سزای حور بده رونق پری بشکن
برون خرام: باناز واَدا بیرون بیا
گوی خوبی: "خوبی وزیبایی" به بازی چوگان تشبیه شده، زیبارویان وخوبان درحال رقابت هستند وتوپ این بازی خوشگلیست.
"حور وپری" کنایه اززیبارویان وخوبرویان
سزای حور بده: حور راتنبیه کن تا دیگربه جلوه درنیاد
رونق پری بشکن: بیا باجلوه گری،زیباییِ ِپری راکمرنگ کن تا شرمسارگردد وقیمتش بشکند.
معنی بیت: خوبرویان درحال رقابت وجلوه گری هستند با ناز وعشوه بیرون بیا وگوی زیبایی راتصاحب کن بیا تا حور وپری با دیدن زیبائیهای توتنبیه گردند قیمتشان رابشکن وبرسرجایشان بنشان.
نرگس کرشمه می بردازحد برون خرام
ای من فدای شیوه ی چشم سیاه تو
به آهوان نظر شیرآفتاب بگیر
به ابروان دوتاقوس مشتری بشکن
آهوان نظر: چشمانی که به زیباییِ آهوهستند.
شیرِ آفتاب: بُرجِ اسد که در آن بُرج، خورشید بر پشت شیری قرار گرفته است.
قوس:ایهام دارد: 1- انحنا وخَمی، کمان،2- نام یکی از بُرجهای دوازده گانه. 3- خریدار کنایه ازکسی که برجایگاه معشوق چشم طمع دوخته وبه اصطلاح طالب وخریداراست.
قوس نام برج نهم از دوازده برج فلکی که بدان کمان و کمان گردون نیز گویند. بدان سبب که ستاره های برج نهم به شکل مرد تیرانداز به حالت خمیده تصوّرشده است. حوت و قوس هر دو خانهای مشتری اند.
مشتری: بزرگترین ستاره ی منظومه ی شمسی که مدار آن مابین مرّیخ و زُحل است وبعد از زهره به چشم ما درخشان ترین ستارگان است . مشتری : ستاره ایست که نقطه اوج و قوّت آن در برج قوس است.
قوس مشتری: زمانی که مشتری در برج قوس قرار گرفته و در اوج قوّت خویش است.
نکته ی جالبی که دراینجا هست اینکه: معمول است که شیرآهورا شکارمی کند امّا ازآنجا که دردنیای عشق همه چیز برعکس است ! حافظ ازمعشوق خویش می خواهد که با آهوان چشم شیرشکارکند! عجیب اینکه این رویارویی وشکارتوسط چشم معشوق است چشمی که درمقابل تابش آفتاب ناتوان است امّا وقتی معشوق حافظ باشد می تواند برآفتاب خیره شده وبراوچیره گردد.
وعجیب ترازآن اینکه: معمول است که شکارکننده ازغفلتِ شکاراستفاده می کند ویورش می برد لیکن دراینجا حافظ معشوق را تشویق به شکار درزمانی می کند که شیرآفتاب ومشتری دراوج قرارداشته باشند! چراکه اطمینان دارد که درهرشرایط موفق به شکارخواهدبود.
معنی بیت:
بیرون بیا و بوسیله ی آهوان چشمانت شیر راکه دراوج قدرت خودنمایی می کند (خورشید بر پشت شیر سوارشده است) شکارکن با ابروان خمیده ات قدر وقیمت مشتری راآنگاه که دراوج قدرت (زمانی که در برج قوس قرار گرفته ) بشکن وازنظرها بینداز. ضمن آنکه قوس به معنای کمان ومشتری به معنای خریدار، این معنی رانیز دربردارد که بیرون بیا و کمر خریدار را بشکن.
گرچه خورشیدفلک چشم وچراغ عالم است
روشنایی بخش چشم اوست خاک پای تو
چوعطرسای شود زلف سنبل ازدَم باد
تو قیمتش به سر زلف عنبری بشکن
عطرسای: عطرآگین،معطّر
دَم باد: نفس باد
عنبر: مادهای قیمتی ،خوشبو و که در معده یا روده ی عنبرماهی تولید و روی آب دریا جمع میشود. گاهی خود ماهی را صید میکنند و آن ماده را از شکمش بیرون میآورند. عنبرآلود،معطّر
معنی بیت: آن زمان که ازنفس خوش نسیم، گیسوان سنبل خوشبو می گردد توبیرون خرام وبا زلف عنبرآگین خود جلوه ی سنبل را کمرنگ کن وقیمتش رابشکن.
آن راکه بوی عنبر زلف توآرزوست
چون عودگوبرآتش سودا بسوز وساز
چو عندلیب فصاحت فروشد ای حافظ
تو قدر او به سخن گفتن دری بشکن
عندلیب: بلبل، هزاردستان ، کنایه ازشاعری که برای این ساحرمتقّلب غزلسرایی می کند.
فصاحت: شیوایی وبلاغت
قَدْر: ارزش، مقام.
سخنِ دری: سخن فارسی.
معنی بیت: ای حافظ وقتی بلبل با ترانه خوانی جلوه گری می کند وبلاغت وشیواییِ زبان خویش را به رخ می کشد(وقتی که شاعر ومدّاح ساحرسامری نکته ولغز می فروشد) تونیزقدر ومنزلت اورا باسرودن غزلهای ناب ونغز به زبان شیرین پارسی بشکن.
ز شعر دلکش حافظ کسی بودآگاه
که لطف طبع وسخن گفتن دری داند
اگر در بیت سوم 'بگذار' را بخواهیم در معنی بهجا آوردن استفاده کنیم، پس نباید املای آن 'گزاردن' باشد؟
چقدررررر زیباست این غزل چقدر باشکوهه
سپاس جناب رضا ساقی
شرحهای شما بر تمام غزلیات حافظ در سایت گنجور چونان شرابی گوارا تشنگان را سیراب کرده ، سرمستی و نشاط می بخشد
سپاس از مهر بیکران شما که از شراب شعر حافظ مست شده اید و ما را شریک الاذواق خویش می نمایید
این غزل را "در سکوت" بشنوید