غزل شمارهٔ ۳۹۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۳۹۶ به خوانش علی اسلامی مذهب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
طامات یا شطحیات در واقع کلامی نه کاملا صحیح بوده که از زبان عرفا در حالت وجد می شنیده اند
ببخشید ظریفی می خواند : دور فلک شتاب ندارد درنگ کن!!! مصرع نخست را به یاد نمی آرم به گمانم در باره افروختن آتش بود!!!
سلام. لطفاٌ در همین جا بفرمایید که خورشید می به زبان انگلیسی چه میشود؟ منظورم the sun of win نیست. منظورم در ادبیات شعری حافظ به ادبیات انگلیسی چه میشود؟
خورشید نوشته است به زبان انگلیسی خورشید می چه می شود... گمانم نمی توان این دو واژه را خارج از کل شعر ترجمه کرد چرا که حتر در فارسی دو واژه خورشید می معنایی ندارد اما وقتی با ساغر و می و مشرق در یک مصرع می آید معنی خود را پیدا می کند...نتیجه اینکه به نظرم می آید همان sun of win nvsj fhan.
توضیح اقای امین کیخای گرامی کمی پرسش برانگیز است .
زیرا حافظ طامات را در ردیف زهد و توبه می اورد و معمولا زهد را جدا از عرفان می بیند .
در لغت نامه دهخدا اشاره ای به حالت وجد نشده بلکه در یک تعریف به نوعی شیادی اشاره می کند . و در جایی دیگر اوراد و کرامات صوفیان و سخنان بی پایه !!
حالت اول در این بیت قابل درک است ولی قرار دادن اصطلاحی در تصوف در ردیف زهد قابل درک نیست .
طامات ، آنگونه که در فرهنگ معین آمده است،
جمع طامه حادثه های عظیم ، بلاهای سخت، اقوال پراکنده و در تصوف معارفی که صوفیان بر زبان رانند و در ظاهر گزافه به نظر آید
( گزافه گویی؟؟)
بادرودبراستادامین کیخاگرامی
نخست برپارسی نویسی شمادرپانوشت دیگرسروده هاکه ستودنی است،درودمی فرستم وبی گمانم از چنبرگسترده واژگان شمابهره هاتوانم بردبه ویژه اگربه فراخوانی من پاسخ داده ودرپانوشت سروده های یگانه سخنورپارسی گو فردوسی بزرگ،هنباز وهم بهره باشیم.
دودیگراین که شوربختانه باورمن بانوشته شما درپانوشت این سروده همسازنیست وبیشتر با دیگراستادفرهیخته گنجور،بانو روفیا همساز وهم پندارم و"طامات" و"شطحیات" را دو واژه جدای ازهم می دانم. پندار من این است که"طامات" بزرگ گویی(چنانچه دکترترابی گرامی نیز اشاره فرموده اند)، پریشان گویی و سخنان بی پایه واساس در "باخویشتنی" است که پاره ای بر زبان رانند و در برابر آن شطحیات گفتاری است که راهیان راه اهورایی آن را در"بی خویشتنی" و شوریدگی بر زبان رانند و اگرچه در پوسته و نماگزافه گویی و یا بی دینی وبی خدایی پنداشته می شود، در درون گونه ای دیگر است وجایگاهی خدایی و آن سویی دارد، چون "اناالحق" ویا"سبحانی ما اعظم شانی" گفتن. خشنود خواهم شداگرکاستی های پندارم را بازگو فرمایید.
با سلام خدمت دوستان
به نظر این بنده حقیر هدف اصلی حافظ از سرودن این غزل ناب تاکید بر نماز صبح است و پایه و اساس آن نیز ریشه در قرآن کریم دارد و اشاره آن به قرآن الفجر است
استادگرامی سرکارخانم روفیا
بادرودبرباریک بینی و ژرف اندیشی شما،همانگونه که اشاره فرموده ایدحافظ بزرگوار "طامات" را همسان وهمسنگ با"زهد"و"توبه"آورده وباورمن نیز با شماهمساز است که این واژه نمی تواندهمراه باشوریدگی راهیان اهورایی گفته آید.برداشتم ازاین دو واژه را در یادداشت به استادامین کیخا آورده ام واز بازگویی آن می پرهیزم و به همین بسنده می کنم که "طامات"پریشان گویی وگزافه گویی عارفان دروغین است زیرا راهیان راستین راکه بی خویشتنند چه به بزرگ گویی و "من هستم"گویی.واگراین واژه رابرابربا"زهد"آورده آن نیز هوشمندانه می باشد چراکه درفرهنگ واژه های حافظ "زاهد"نیز دین داری است که درون وبرونش یکی نیست وتنها دربرون خدایی می نماید وچون به خلوت درآیدآن کاردیگر میکند. پاینده باشید
نظر سرکارعالی ثاقب است.
سلام ساحل گرامی
چندیست که در راه شناخت حقایق با کمک نیاکان اندیشمندمان گام برداشته ام و چون طفل شیرخواره ای گاه یک دو قدم به پیش می روم و گاه زمین می خورم .
نه تنها استاد نیستم بلکه هیچ چیز دیگری هم نیستم .
از همفکری شما بی نهایت سپاسگزارم .
بادرودبرسرکارخانم روفیا
درودی دوباره بر بزرگواری وپاک اندیشی شما،من نیزدراین راه نوپاهستم و نوآموز وتشنه آموختن وچون ازژرف بینی شما بسیارآموخته ام می شایدکه استاد نامیده شوید. به راستی چنبرادب پارسی آنچنان گستردگی داردکه چه بسیاراستادان بزرگی که دراین راه برنوپابودن خویش خستوآمده اندچه رسد به من که آن یک دوقدم رانیز پیش نرفته وهنوزبرزمینم وبی گمان بی عنایت های او هیچم هیچ.به هرروی ازباشندگی دراین انجمن پربارفرهنگی که به راستی فرهنگستانی است پربار،برخود می بالم وبی گمانم که ازدانش دوستان گنجوربهره ها توانم برد.
جاداردازبنیان گزارفرهیخته گنجورنیزسپاسگزاری ویژه داشته باشم که این توانش(امکان)رابرای دوست داران ادب پارسی فراهم نمود.
سربلندوپاینده باشید.
سپاسگزارم ساحل گرامی
براستی واژه فرهنگ خود دنیایی است و از دو بخش فر+هنگ به معنای اهنگ و قصد حرکت به سوی فره ایزدی تشکیل شده است .
بی جهت نیست که گام نهادن در وادی فرهنگ و ادب پارسی نوعی سیر و سلوک است نه تنها یادگیری وزن و قافیه و عروض .
این شعر را به منزله طلای ناب به دست آهنگساز فرهیخته مانند آقای مشکاتیان و هنری مردی بزرگ به مانند محمد رضا شجریان بدهند تصنیفی در دستگاه چهارگاه آفریده می شود که به منزله جواهری درخشان، هر شنونده صاحبدلی را مست می کند از جذبه و زیبایی آن.
یکی از علما در قنوت نماز خود این بیت را می خواند:
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
که بنظرم منظورش طلب شهادت قبل از رسیدن مرگ طبیعی است
بسیار عارفانه و عاشقانه
با سلام به نظرم شهود را در این شعر باید جستجو کرد نه شهادت
به نظر می رسد حافظ در ارتباط با سحر خیزی صحبت می کند و این که زمان زیادی نداریم وباید شتاب کنیم در مورد خورشید می میتوان می را آنچه که ما را بی خود میکند بدانیم واین بیخودی را به خورشیدی درخشان تشبیه کنیم و برای کسی این سر خوشی و برگ عیش میسر میشود که سحر گاهان ترک خواب کرده و با خدا راز نیاز کند
سلام
نقل کرده اند که مرحوم ( 1343 ) ایت الله حاج شیخ جواد ملکی در نماز شب خود، بیت دوم این شعر را در قنوت میخواندند.
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد. چقدر زیبا ست . دنیا دیگر کسی همچون تو را نخواهد به چشم دید . کار هرکسی نباشد پدید اوردن این همه زیبایی . به به .خورشید می زمشرق ساغر طلوع کرد
توجه کردین حافظ توی همه ی بیت های این غزلش از باده حرف زده؟
بیت اول و چهارم: شراب
بیت 2 و 5 و 6: باده
بیت سوم: می
غزل می گون/ غزل شرابی/ غزل باده سار
متاسفانه فهمیدن حافظ کار هر کسی نیست: این دو ویدیو را در باره این غزل تماشا کنید، قبل از اینکه حافظ را محکوم کنید:
پیوند به وبگاه بیرونی
پیوند به وبگاه بیرونی
عبوری توصیه میکنم راهی هند شوی. آنجا بساط عیش و نوشت فراهم است.
اشعار حافظ مفاهیم عمیقی دارند
سطحی نگر نباشید دوستان به عمق سخنان گهربار لسان الغیب توجه کنید...
سلام
به نظرم میرسد که بیت چهارم اگر به این نحو خوانده شود معنای بهتری می دهد:
زود است چرخ از گل ما کوزه ها کند
زنهار کاسه ی سر ما پر شراب کن
چون در قرائت فعلی معنی می دهد که : پس از مرگ من در جمجمه ی من شراب بنوش.
به نظرم چنین خطابی را مگر حافظ به شاه اسماعیل صفوی بکند :)
اینکه گفته شده که فهم حافظ کار هر کسی نیست به نظرم صحیح نیست. باید گفت که هر کسی به گونه ای حافظ را می فهمد و این از ارزش های شعر حافظ است که با تمام مخاطبان خود ارتباط برقرار می کند. هرکسی به دنبال گمشده ی خود در کلام حافظ
می گردد...
با سلام و درود.پس از ذکر مقدمه ای بر احوال خویشتن از این باب که علاقمند به هنر و ادبیات فارسی هستم و مطالعه چندانی ندارم متذکر میشوم که به نظر حقیر برای درک مفاهیم هرموضوع باید با همان دیدگاه به قضاوت آمد. منظور این که در این شعر با توجه به مصرع گر برگ عیش مطلبی ترک خواب کن. که اشاره ی حافظ همچون ابیات مختلف در سراسر دیوان به اقامه ی نماز شب و مناجات با خالق یکتا و خوردن می و می پرستی است و با توجه به اینکه بیت زآن پیشتر که عالم فانی شود خراب مارا ز جام باده گلگون خراب کن که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی از بزرگان و عرفا و مجذوبان و سوختگان درگاه حق تعالی در قنوت نماز و دعا و نیایش سحرگاهی میخواند میتوان تمام و کمال به منظور جناب حافظ پی برد.باز هم از این که بدون مطالعه فراوان نگارشی بر شعر جناب حافظ مینمایم شرمسارم اما بحث و تبادل نظر با اهل نظر بسیار جذاب و پر از نکته برای آموختن است. با تشکر
خورشید می و علیرضای عزیز:
ترکیب خورشید می در اینجا اضافه تشبیهی است و نه ملکی. پس ترجمه sun of wine درست نیست. چیزی مثل sun like wine باید به جایش گذاشت.
دوستان ادبیات انگلیسی دان بیشتر راهنمایی بفرمایند.
چه غزلی!!
"لحظه" را بی نهایت ارزش است ..
با درود به معاشرانگرامی، حیف است که قبل از آشنایی با کلمات حافظانه و تعابیر بی مثالش اقدام به تفسیر و برداشت از اشعاری چنین گهربار کنیم ، کاش اول کمی مطالعاتمان رو بیشتر کنیم و بعد اظهار نظر نماییم .
می و شراب و باده در اشعار حافظ کناییه از روشنگری و آگاهی دارد، برخلاف می انگور که سکرآور است و حیف است که دوستان می حافظانه را با می خم اشتباه بگیرند، ساقی خداوند است و حافظ از خداوند میخواهد تا عمرش به دنیا باقیست و فرصت وصل دارد به سوی کمال رهنمونش شود و وی را از شراب آگاهی سیراب نماید ، به دیگران هم توصیه میکند اگر به دنبال لذت حقیقی از این مستی بی مثال هستید ترک خواب کنید، به بیداری دل و بیداری ذهن برسید تا از این شراب مست گردید
ناخورده شراب میخروشی
بنگر چه شود اگر بنوشی
این غزل در مرداد ماه جهرم سروده شده و شراب اشاره به شربت گرمی بر خاکشیر دارد.
درود بر دوستداران حافظ و ارجمندان ایران زمین
من در شگفتم که چرا برخی بر این پافشاری دارند که حافظ را آنگونه که دوست دارند، معنا می کنند.
شکی نیست که در این غزل، سخن حافظ از می، همان می حقیقی و نه مجاز است، چه ما خوشمان بیاید و بپسندیم یا نه.
پیدا است که کل غزل با نوعی از هستی شناسی خیامی همخوانی دارد، و با این بار معنایی بیت هایی مانند: زان پیشتر که عالم فانی شود خراب، دور فلک درن ندارد، روزی که چرخ از گل ما کوزه ها کند، هرگز نمی تواند معنایی مجازی برای آن دانست.
تفسیر یک متن باید کرانی داشته باشد، نمی شود میان ابژه و سوژه آنچنان وارونگی پدید آورد که بشود هر چه خواستیم از آن معنا کنیم.
در این باره، نگاهی همگانی به غزل های حافظ این نکته را روشن تر می کند.
اگر جایی حافظ می گوید:
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم!
باده از خون رزان است نه از خون شماست!
دیگر چه بی خردی و توهم خودبینانه است که آن را تفسیر دیگری کنیم. خون رزان را که دیگر نمی شود گفت باده معرفت و ... است!!!
کافی است همین مفهوم رز و دختر رز را جستجو کنید، روشن خواهد شد که بسیار به کار برده است.
مانند:
-جمال دختر رز نور چشم ماست مگر،
که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست!
-امام خواجه که بودش سر نماز دراز،
به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد!
-دوستان دختر رز توبه ز مستوری کرد،
شد سوی محتسب و کار به دستوری کرد!
- نامه تعزیت دختر رز بنویسید،
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند!
-به نیمشب اگرت آفتاب میباید،
ز روی دختر گلچهر رز نقاب انداز!
-فریب دختر رز طرفه میزند ره عقل،
مباد تا به قیامت خراب طارم تاک!
-عروسی بس خوشی ای دختر رز،
ولی گه گه سزاوار طلاقی!
-برسان بندگی دختر رز گو به درآی،
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت!
به بیان خود حافظ:
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند،
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را!
حال اگر شما این معناها را نمی پسندی، سخت در ستیز با فلسفه هستی شناسی حافظ که راستی و مستی را می ستاید، ناسازگاری، پس بی خیال حافظ شو! ولی حافظ را به تفسیر نادرست هم کیش خویش نشمار، که سخت ریاکارانه است.
آقا مختار
تند می روی برادر ، مواظب باش اینجا محل گفتگوست نه مجادله ، ای چه گفتار است
”دیگر چه بی خردی و توهم خودبینانه است که آن را تفسیر دیگری کنیم.“ ، یا
”پس بی خیال حافظ شو! ولی حافظ را به تفسیر نادرست هم کیش خویش نشمار ، که سخت ریاکارانه است“
هر کس نظری دارد چه درست چه اشتباه
با احترام
تصحیح
این چه گفتار است
""ناخورده شراب میخروشی
بنگر چه شود اگر بنوشی
این غزل در مرداد ماه جهرم سروده شده و شراب اشاره به شربت گرمی بر خاکشیر دارد.""
آقا این طنز بود یا جدی؟
نه جدی گفته شد.فقط باید در نظر داشت که این درست که شربت خاکشیری که عارف ربانی مانند حافظ مینوشیده با شربت خاکشیری که دیگر مردمان نوش جان میکرده اند یکی بوده ولی اثر آنی و عرفانی آن فرق داشته و هر لیوان آن به اندازه چندین بطری نوشابه انرژی زای ردبول تاثیر عرفانی داشته است.البته باید مانند بسیاری از نیکان روزگار فابریک ومادرزاد عرفانی زاد بود تا به کشف این مهم بتوان نزدیک شد .
برای آگاهی بیشتر به شرح قرمزی بر حافظ رجوع شود تا از شواهد متعدد علاقه روزافزون حافظ به شربت خاکشیر و بستنی پاستورزه میهن و ...بهره گرفت.
خورشید چه میدهد؟ روشنی و گرمی - زیرا هم جنس آتش است
می چه میدهد؟ روشنی ( بزن روشن شی ) و گرمی - زیرا آب آتشین است
پس می همچو خورشید روشنی بخش است به روان و گرمی بخش به جسم و جان
پس می تشبیه شده است به خورشید که روشنی و گرمی میدهد
این معنا از می در تعبیر جسمانی اش البته در مورد معدود افراد میتواند کاملا صحیح و صادق باشد
سلام
کم وبیش تمام مطلب رو خوندم و هر کسی از ظن خود،خود رو یار خواحه در تفسیر وتبیین توصیف کرده بود.
کاری به پرمغزی و بیمایگی برخی نقدها ندارم وصدالبته توان کاملی برای اونهم ندارم اما بهرروی این گونه گونگی تفاسیر ناشی از مفهوم رند بودن خود حافظ هست که درتمام غزلیات علاقه وکشش خودش رو به اون ابراز کرده.و ما به عنوان نسلهای بعدی زبان فارسی همچنان درگیررندی خواجه و مستاصل ومردد میان نقد احسن هستیم.
حافظم در محفلی دردی کشم در مجلسی
بنگر این شوخی که چون با خلق صنعت میکنم
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
صواب در مصرع دوم باید به این شکل نوشته بشه " ثواب"
معنی صواب با ثواب فرق داره
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
صواب مانای درست و راست است
باده پرستی برای حافظ باده نوشی ست ، دوست دارد مِی نوش کند، کار درست برایش همین است ، می خواهد به میخانه برود و کار درست ”صواب“ انجام دهد.
ربطی به ثواب آخرت ندارد.
بادرودخدمت هموطنان خوبم.دوستان همتنطورکه میدانیم اشعارشاعربرگرفته ازشاخصهای احساسات عواطف اندیشه.زمان .جامعه .دین. مطالعه و... درآخربینش اودرزمانهای متفاوت از زندگی اوست.که همین شاخصهاهم در ادوارسنی ما انسانها اثرات گوناگونی بر ما یاشاعرمیگذاردکه آثارآنها درشعرما داستان ما آهنگ ما نقاشی ماو.... بطورکلی درهنریاسبک زندگی مانمایان میشود.(خودم شاعرهسم).بنابراین حافظ هم مثل همه ی اندیشمندان و آزاداندیشان و ادیبان در سرتاسراین کره ی عجیب و غریب اشعاری سروده که متاثرازدورانهای مختلف سنی اوست.گاهی درتنهایی سروده گاهی دراندوه گاهی درشرایط شادی گاهی درکناردوست و گاهی درکنارمعشوق و عشقبازیهای طبیعی .گاهی درمحضرسلطان و گاهی درجمع زاهدان و گاهی هم درعوالم تفکرو سیر درجهان هستی و خداوندوخودشناسی و عرفان و...تمام شرایطی که برای هر انسانی قابل پیش بینیست.سوال؟؟؟آیا انسانهای بزرگ و تاثیرگذاردرجهان مثل ادیسون.ویکتورهوگو.جرج واشنگتن.سعدی.حافظ.هرودت.هومر.کورش .داریوش.اسکندر.چنگیز.تیمور.ناپلئون عیسی.محمد و... دیگران درهررشته و زمینه ای آیا شراب نخوردند عاشق نشدند ازدواج نکردند باخدای خودشان حرف نزدند؟؟؟!!! آیا اگر حافظ شراب خورده باشدمیخواهیم تمام اشعار و افکاروآزادگی و انسانیت اورا رد کنیم؟؟؟!! اگر حافظ به دختری علاقه مندشده باشدودروصفش شعرگفته باشد باید اورا رد کنیم؟؟!!پس بهتراست تعصبات را کناربگذاریم و حافظ و دیگران را همانطورکه خودشان بوده اند و گفته اند قبول کنیم برای افکارش احترام قائل بشویم.حاکمان از گفته هایش درس بگیرند.زاهدان از صداقتش پندبگیرند.جوانان بااشعارش خوش بگذرانند.شرابخواران باشعرهایش درمجالسشان بخوانندوبرقصندوشادباشند...و اما درمورداین غزل کوتاه موردبحث:::به نظرم میرسدکه دارداز گذر عمرو شتاب زمانه و قهرها و آشتیها وتنبلیها و یکرنگیها و برگشتن به چیزهای جدیدی که تاالان به آنها درست فکرنکرده بوده اشاره میکند وتمام این موارد با خوردن شراب و صاف شدن و درصداقت کامل و یکرنگی میتواند انجام دهد نه در زهد و خواندن نماز و عبادت و ریاکاری و...نتیجه اینکه حافظ انسانیست آزاداندیش مخالف ریاکاری و مذاهب مخالف تعصب و در عین حال که شاعری تواناست شراب میخورد عشقبازی میکند ظلم نمیکند محبت سرلوحه ی زندگی اوست متملق و چاپلوس نیست و برای پست ومقام و بهترشدن اوضاع زندگی حاضرنیست از روی نعش دیگران ردشودو به هر قیمتی پله های ترقی را طی کند. بدرود.
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
این غزل یکی اززیباترین ودلنشین ترین غزلهای خواجه هست که با مضامین ناب، عبرت انگیز واندیشه زابه ماتلنگرمی زند تا بیش از پیش به ناپایداری زندگانی وفانی بودنِ دنیا توجّه کنیم دَم راغنیمت شمرده وایّام زندگی را باعیش وشادمانی بگذرانیم. آنها که حقیقتِ باده نوشی حافظ رابدلیل داشتن تعصّبات مذهبی برنمی تابند وهمچنان اصراربر برداشتهای عرفانی ازتمام غزلیّات خواجه رادارند براین باورند که این غزل نیزدارای مفاهیم عرفانی بوده و"ساقی وساغر وشراب وعیش ونوش" دارای بار معنایی مجازی هستند. آنهابراین باورند که دراینجا "ساقی" کنایه از خداوند! ، شراب کنایه ازنور وآگاهی ومعرفت وقدح نیزکنایه ازدل آدمیست! این دسته ازحافظ دوستان وحافظ خوانان برای اثبات ادّعای خویش ازابیاتی مانند:
مستی عشق نیست درسرتو/ روکه تومست آب انگوری وابیاتی دیگرازاین دست بهره گرفته وبردرستی برداشت خویش پای اصرارمی فشارند.
درپاسخ به این دسته ازحافظ خوانان محترم باید گفت که حافظ به مددنبوغ وذوق خارق العاده ی خویش، میکده ای بنا نهاده که درطاقچه ها وویترین آن انواع شرابهای رنگارنگ باطعم های گوناگون شامل: ( شراب عشق،شراب آگاهی،شراب محبّت،شراب چشم،شراب لعل لب، شراب انگوری مردافکن و.....) وجودداردومشتریان می توانند به فراخورذائقه ی خویش ازآنهانوش جان کنند.
دردیوان حافظ معنای "شراب وساقی وساغر" درهرغزل ودرهربیت متفاوت و متناسب باواژگان مجاور معنامی پذیرند ودایماًمتغیّراند. چنانکه "ساقی" گاه به معنای شراب دهنده،گاه به معنای معشوق زمینی وگاه کنایه ازخداوندمتعال است. اگرحافظ درغزلی به مخاطبِ کلام خویش می فرماید : "روکه تومست انگوری" مربوط به همان غزل ومتناسب باموضوع سخن درهمان غزل است. نمی توان بااستناد به آن بیت یابیتهای دیگر در سایر غزلها، جنس سایرشرابها را تعیین وتشخیص داد. بنابراین معنای واژه ی "شراب" وحقیقی بودن یا مجازی بودن آن درهریک ازابیات را تنها بانظرداشتِ واژگان مجاورمی توان تشخیص داد نه بااستنادبه غزلهای دیگرکه درموضوعی متفاوت ودرزمانی دیگروبه مخاطبی خاص سروده شده است.
دراین غزل اگر"ساقی" راخداوند فرض کرده وشراب را به معنای دانش ومعرفت درنظربگیریم یک معنای غیرقابل درک ،نابخردانه وخنده آور به این شرح بدست خواهدآمد:
"صبح است خدایاکاسه ی دل وجام جان ماراباشراب نورمعرفت ودانش پرکن چرخ فلک بی وقفه می چرخد وزمان درحال گذراست درنگ مکن شتاب کن" !!
آخرکدام عارف وفرزانه در محضر کبریایی خداوند اینچنین گستاخانه وبی ادبانه سخن می گوید؟ آیابراستی حافظ که خداوندگار بی بدیل عرصه ی ادب ورزی و سخنوریست به خوداجازه می دهد درمحضر پروردگار خویش با این ادبیّات سخن بگوید؟ اصلاًچه لطفی دراین سخن نهفته که حافظ به خداوندکه خودخالق این چرخ فلک است بگوید: دورفلک درنگ ندارد شتاب کن؟ مگر خداوند از سرعت چرخی که خود خلق کرده بی خبراست که حافظ لازم دیده با یادآوری سرعتِ چرخش روزگار، خداوندراتحت تاثیرقراردهد و به تعجیل وشتاب درانجام درخواستش وادارد؟
البته روشن است که ذات کلام حافظ دراین بیتِ موردبحث، نشانه ای ازگستاخی نداشته وکاملاًعاری ازبی ادبیست لیکن مخاطب سخن وقتی به خطا، خداوند فرض گرفته شود درآنصورت کلام رنگ گستاخی به خودگرفته جسارت آمیز وخارج ازادب وناشایست می نماید.
اگرازمنظرسخن شناسی به مصرع دوّم نگاه کنیم درمی یابیم که نوعی تذکّر درپس زمینه ی کلام به چشم می خورد وهمزمان بادریافت معنی، تلنگر بیدارباشی نیزبه شانه ی دل شنونده واردمی گردد که هان به خودآی تعلّل تابه چند؟ حافظ دراینجابالطافت حافظانه ای نرم ونازک، به ساقی وکارگر میخانه نهیب می زند که تعلّل مکن ای ساقی! دورفلک که مانند تودرنگ وتعلّل نمی کند هان بشتاب که زمان درگذراست. لذا این کلام ِ تذکّرآلود وتلنگرانه را نه تنهاحافظ ونه تنها هیچ عارفی دیگر بلکه هیچ عامی بیسواد نیز به خداوند نمی تواند بزند چون این کلام برای همنوعان است وبرای خداوندناروا وبی معنی محسوب می گردد.
آنان که اصراربرچنین برداشتهای شخصی (به ویژه دراین بیت موردبحث) دارند ومعتقدندکه هرکس حق داردبه فراخور دانش وفهم خویش برداشت معنانماید بی تردید دانسته وندانسته جفای عظیم درحق خداوند، جفا در حق عرفان ومعنویّت وصدالبته ستمی نابخشودنی درحق حافظ عزیز روامی دارند وبااین برداشت لطایف وظرایف شعر را بکلّی پایمال می سازند.
معنی بیت:ساقیاصبحی دیگراز راه فرارسیدبرخیز ومِی به ساغرکن که دورفلک لحظه ای توقّف ندارد وملاحظه ی تعلّل مارانخواهدکردبشتاب که زمان درحال فوت شدن است بشتاب.
صبح است وژاله می چکد ازابربهمنی
برگِ صبوح ساز وبده جام یک منی
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن
معنی بیت: ای ساقی بشتاب تادنیا به فنانرفته وویران نشده، مارابا شراب گلرنگ مست وازخودبیخودکن. حال که دیریازود دنیای فانی ویران خواهدشد بهترآن است که ما باشراب ویران گردیم چراکه خراب شدن باشراب گنجی(مستی)به دنباله دارد امّا خراب شدن بادنیای فانی جزویرانی هیچ سودی ندارد.
بیا بیا که زمانی به می خراب شویم
مگررسیم به گنجی دراین خراب آباد
خورشیدِ می ز مشرق ساغر طلوع کرد
گر برگ عیش میطلبی ترک خواب کن
خورشید مِی: می به سبب زلالی ونورانی بودن به خورشیدتشبیه شده است. ازآن رو که هردو گرم کننده وروشن کننده هستند. بااین تشبیه زیبا حافظ ناب ترین مضمون درموردِ شراب رانیزخَلق کرده است مضمونی که خَلق آن ازعهده ی هرشاعری برنمی آید وفوت وفن آن تنهادرانحصارخواجه ی شیرازاست.
برگ: ساز و نوا،سامان اسباب، توشه
عیش: خوشگذرانی،خوشی وشادمانی
صبح است وخورشید بردمیده وهرکس بادمیدن آفتاب، ازخواب برمی خیزد وبه دنبال کسبِ روزی واسباب معیشت روان می گردد امّا درنظرگاه رندان باده نوش که به دنیا ازدریچه ی خوشباشی می نگرند خوشی وشادخواری ازواجب ترین کارها می شمارند ماجرای معیشت متفاوت است. خورشیدِ رندان باده ی نورانیست که ازشرق ساغرطلوع می کند آنها نه بدنبال کسب روزی بلکه به دنبال کسبِ اسبابِ عیش وعشرت ترک خواب می کنند. حافظ دراین مضمون ناب، ناپایداری وبیهودگی دنیارابرجسته نموده ومارابه اهمیّتِ خوشباشی دررسیدن به خوشبختی دلالت کرده است. خوشدلی وشادمانه زیستن مهمّترین نیاز بشر مانند نیاز به غذاهست که ضرورتی اساسی برای ادامه ی حیات و سلامت جسم و روان انسان است. ارسطو می گوید: "شادمانی نتیجه ی پروراندنِ عالیترین صفات و خصایص انسانیست"
بنابراین بی دلیل نیست که حافظ این همه مارا به عیش وعشرت وشادزیستن توصیه می کند تنها انسان شاداست که زودترازانسان عبوس وتندخو به داد دردمندان برسد وبه همنوع خویش کمک کند، انسان شادمان بهترازعبوس بندگی می کند ودریک لحظه می تواند شادی رابه دیگران هدیه دهد موفّقیّت درسایر امورات زندگی درگِرو شادمانه زیستن است وحافظ این پیام آورعشق ومحبّت وشادمانیست که بی وقفه مارابه عیش وعشرت دعوت می کند.
معنی بیت: آفتاب گرم و نورانی باده ازشرق پیاله طلوع کرد اگربه دنبال کسبِ سازوکارشادمانه زیستن وبه دست آوردن ره توشه ی زندگانی هستی برخیز وخواب راترک کن.
چوآفتاب می ازمشرق پیاله برآید
زباغ عارض ساقی هزارلاله برآید
روزی که چرخ از گِل ما کوزهها کند
زنهار کاسه ی سر ما پرشراب کن
زنهار: به هوش باش
معنی بیت: پس ازمرگ، ای ساقی، روزی که کالبد ما تبدیل به خاک شد وروزی که چرخ فلک قصد کرد ازخاک ما کوزه هابسازد به یادداشته باش لطف کن درون کاسه ی سرماراپرازشراب کن
خیزودرکاسه ی سرآب طربناک انداز
پیشترزانکه شود کاسه ی سرخاک انداز
ما مرد زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جام باده صافی خطاب کن
طامات: پریشان گویی وسخنان ادّعاآمیز. بعضی از صوفیان درحالت رقص وسماع سخنانی برلب می آورند که به ظاهر پریشانگویی وگزافه وادّعاست. آنها چنین وانمودمی کنند که دراثرزهدزیاد وتوبه وتقوا به این درجه رسیده اند درحالی که اغلب گزافه وکذب است وبرای خودنمایی وفریب دیگران مطرح می شود. (مثل: من به حق واصل شده ام،من می توانم مریضاراشفابدهم یاکارهایی که ادّعای کارهایی که بنظرغیرممکن می نماید)
خطاب کن: سخن بکو
معنی بیت: ما اصلاًاهل توبه وزُهد نیستیم چه رسد به اینکه سخنان ادّعا آمیزی برزبان برانیم مااهل عیش وعشرت وباده نوشی هستیم لطف کنید باما ازجام وباده ی زلال سخن بگوئید نه اززهد وتوبه وطامات
کارصواب باده پرستیست حافظا
برخیزوعزم جزم به کار صواب کن
صواب: درست ،راست
باده پرستی: پیوسته وبااشتیاق باده نوشیدن وهمیشه مست بودن، دوست داشتن باده وایمان به اینکه باده می تواند زنگارغم وغبارغصّه ازدل بزداید ومستی وراستی وشادمانی ببارمی آرد.
عزم: اراده، تصمیم.
جزم : استوار،قطعی
معنی بیت: ای حافظ درست ترین کاردرزندگانی باده نوشی ودوست داشتن وایمان آوردن به باده هست باده می تواند زنگارغم وغبارغصّه ازدل بزداید ومستی وراستی وشادمانی ببارمی آرد بنابراین برخیز واراده ی خویش رامستحکم کن وپیوسته باده بنوش تادرونت ازرنگ وریا پاک گرددوبه مسنی وراستی برسی.
تاکید به باده نوشی وباده پرستی درراستای تقابل با زهد فروشان ریاکاراست هم آنهاکه باده را که زایل کننده ی منیّت وصفادهنده ی دل است نجس می پندارند وازآن دوری می کنند درحالی که ازریا ونیرنگ وتظاهر که پلیدی وپلشتی وناپاکی می آورد دوری نمی کنند. حافظ باده نوشی را هزارباربهتراززهدفروشی می داند ومی فرماید:
باده نوشی که دراو روی وریایی نبُوَد
بهتراززُهدفروشیست که باروی وریاست
شگفتا که بسیار جالب مینماید ، عده ای فقط به دنبال آنند که راهی پیش گیرند و سخنی بر زبان آورند خلاف آنچه در کثرت باشد ، نه بدانجا که وقتی عده ای کثیر اشعار خیام را صریحانه و بدون قصد در ایجاد ایهام و ابهام میدانند ، گروهی
مبادرتی شدید میورزند تا خیام را غرق شده در دریای تصوف نشان دهند و نه به اینجا که می آیند و میگویند
حافظ از عرفان هیچ نمیدانسته و شراب و باده اش ، ربطی به شراب عرفانی ندارد.
سلام
این اثر در قالب 6 بیتی است، که 20 غزل 6 بیتی در دیوان ثبت شده است.
یکی از بیتها که در خور است بیت مطلع است
طباق و تکرار (دال)
خراب نخست ویران
خراب دوم شاید آباد باشد
چرا عالم فانی استفاده شده است؟
مگر عالم فانی است؟
کار سر پر شراب کردن چرا زنهار را استفاده کرده است؟
نسخه بدلها
مصرع 2 بیت 5
نسخه 813 پر دل
نسخه 818/825 جام برده
چون پر دل را متوجه نشده اند بر دل ضبط کرده اند
نسخه 827 جام باده
مصرع2 بیت6
نسخه 813/818 روی عزم
827 عزم جزم
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
صواب در مصرع دوم باید به این شکل نوشته بشه ” ثواب”
معنی صواب با ثواب فرق داره
به نکته ی خوبی اشاره کردی رضا جان ، من هم در ادامه به چند نکته اشاره میکنم تا احتمالا هدف شما که بهره بردن جامعه ی کنکوری از این نکات است بهتر محقق شود.
معنی شوید با شوید فرق دارد ، یکی سبزیجات است و دیگری از فعل شود می آید
معنی لحم با لهم فرق دارد ، یکی به معنای گوشت بوده و دیگری به معنای فشرده شدن و در آخر به فنا رفتن است. که البته بصورت "لهم کردی" کاربرد دارد.مثل اینکه گفته شود :"رضا لهم کردی با این حاشیه ای که نوشتی"
معنای اساس و اثاث هم که ضایع هست دیگر.
امیدوارم توانسته باشم گامی هر چند کوچک در راستای اهداف والای شما برداشته باشم.
محسن جان چندم
{محسن.2 نوشته:
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
صواب مانای درست و راست است
باده پرستی برای حافظ باده نوشی ست ، دوست دارد مِی نوش کند، کار درست برایش همین است ، می خواهد به میخانه برود و کار درست ”صواب“ انجام دهد.
ربطی به ثواب آخرت ندارد.}
عزیزم ، حافظ که شراب نمی خورد تا ثوابی ببرد ، می گوید کار درست {صواب}باده نوشیدن است، پس کار درست را انجام بده
ناصر جان
احتمالا شما با حاشیه ی حقیر همانگونه برخورد کرده اید که حقیر با حاشیه های طولانی و آموزنده ی اینجا برخورد میکنم.بدین سان که جمله ی اول را خوانده و سپس با دیدن طومار گونه بودن حاشیه ی مزبور ، در طرفه العینی نگاه خود را به حاشیه ی بعدی میدوزم.که البته این کار نیز خود به صبر و تمرکز بسیار نیاز دارد ، هر چه باشد بحث ، بحث دوختن است . لکن خبر خوش این است که حاشیه ی حقیر(تا 3 نشه...) خالی از هرگونه ارزش مادی و معنوی بوده و صرفا پیگرد قانونی دارد
ببخشید یک لحظه حواسم پرت شد ، و صرفا پینوشتی است در تایید سخن حکیمانه ی رضا[محل جلوه گری شماره تلفن همراه نامبرده]
کار صواب باده پرستیست حافظا
برخیز و عزم جزم به کار صواب کن
به نظر من نیز {صواب} در هر دو مصرع به معنای کار خوب و درست است.
گفتنی است که این رندانه گویی و ایهام گرایی ریشه در افکار باطنی عرفان شیعی دارد.
لذا اخلاق عرفانی و مناجات عاشقانه همراه با شور و شیدایی در بسیاری از اشعار جناب حافظ شیراز، لسان الغیب موج می زند.
می و شراب و باده در اشعار حافظ کناییه از روشنگری و آگاهی دارد، برخلاف می انگور که سکرآور است و حیف است که کسانی می حافظانه را با می خم انگوری اشتباه بگیرند، ساقی ولیّ خداوند است و حافظ از او می خواهد تا عمرش به دنیا باقیست و فرصت وصل دارد به سوی کمال رهنمونش شود و وی را از شراب آگاهی سیراب نماید ، به دیگران هم توصیه میکند اگر به دنبال لذت حقیقی از این مستی بی مثال هستید ترک خواب کنید، تا به بیداری دل و بیداری ذهن برسید بلکه از این شراب مست گردید.
بنابراین منظور این که در این شعر با توجه به مصرع « گر برگ عیش مطلبی ترک خواب کن»؛ که اشاره ی جناب حافظ همچون ابیات مختلف در سراسر دیوان به اقامه ی نماز شب و مناجات با خالق یکتا و خوردن می و می پرستی است و با توجه به اینکه بیت « زآن پیشتر که عالم فانی شود خراب ما را ز جام باده گلگون خراب کن» که مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی از بزرگان و عرفا و مجذوبان و سوختگان درگاه حق تعالی در قنوت نماز و دعا و نیایش سحرگاهی میخواند میتوان به تمام و کمال به منظور جناب حافظ لسان الغیب پی برد.
نیز نسخه مرحوم انجوی شیرازی این بیت در این غزل قبل از بیت آخر آمده است؛
ایام گُل چو عمر به رفتن شتاب کرد
ساقی به دور باده ی گلگون شتاب کن
بنابراین همه باید به پا خیزیم و عزم خود را جزم نماییم و بدین کار صواب یعنی باده پرستی(عاشقی و پارسایی آگاهانه) در بیداری و هوشیاری بپردازیم.
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
ما را ز جام باده گلگون خراب کن
چرا که؛
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی
یا علی مدد، ای ساقی کوثر الهی... ادرکنی و اغثنی!!!
صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
دوستان منظور از دور فلک درنگ ندارد دقیقا چیست؟
با سپاس
OliveLand.ir
دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
گذشتِ زمان بی وقفه است ، عمر می گذزد ، تا عمر ما به سر نرسیده ، ما را از باده ی گلگون سیراب کن
این غزل شاهکار غزلیات حافظ است
استاد سعادت پرور اواخر عمر رو به شاگردان گفتن وعده من و شما سحر با این شعر
سحرم دولت بیدار به بالین امد .
گفت و برخیز که ان خسرو شیرین امد .
قدحی در کش خوش به خرام به تماشا .
تا ببینی که نگارت به چه ایین امد .
بیان حافظ دو پهلوست .
اگر ان ترک شیرازی .
یارب دلیرن این بچه ترکان .؟؟مم
(ختامه مسک و فی ذلک فلیتنافس المتنافسون ):(شرابی که مهر و مومش مشک است و شایسته است که مردم برای رسیدن به چنین زندگی از هم سبقت بگیرند)
هرکه سحر ندارد از خود خبر ندارد!
دوستان عر ادب براین جماعت ادیب دارم در خصوص خورشید می که تا آنجایی خواندم نتوانستم بپذیرم آنچه را دوستان میفرمودند ولی اگر انسان را موجودی خلاصه شده از دنیا تلقی کنیم خودش در نظر حافظ مانند ظلمتکده این دنیاست.
دنیا چنان است که خورشیدی دارد و تاریکی اش با طلوع این خورشید زایل شود حافظ اشارتی دارد به می که کاری در دنیای کوچک آدمی میکند که خورشید دردنیای بزرگ ادمی یا همین جهان هستی میکند.
بعبارتی آن دگرگونی حاصل از خورشیددر جهان هستی با این کارعجیب که می باکالبد آدمی کند با نوشیدن می یک طلوع است که در جان آدمی رخ میدهدبگذریم از اینکه این می میرسعادت است یا آن می که شقاوت آرد
خرم دل آن که همچو حافظ
جامی ز می الست گیرد
الست بربکم قالو بلی.اعراف ایه 171
بیاد حق از خلق بگریخته /چنان مست ساقی که می ریخته
بوستان باب سوم
الست و عهد الست،
تفسیر از خواجه عبدالله انصاری ص793،جلد سوم کشف الاسرار میبری( تصحیح علی اصغر حکمت):
از روی فهم برسان حقیقت، این ایت رمزی دارد و ذوقی دیگر.
اشارت است به هدایت احوال دوستان و بستن پیمان و عهد دوستی با ایشان، روز اول در عهد از ل که حق بود حاضر و حقیقت حاصل...
چه خوش روزی که روز نهاد بنیاد دوستی است.چه عزیز وقتی که وقت گرفتن پیمان دوستی است!
مریدان روز اول ارادت فراموش هرگز نکنند.مشتاقان هنگام وصال دوست را تاج عمر و قبله روز گارر دانند...
ای مسکین یاد کن ان روز که ارواح و اشخاص دو ستان در مجلس انس از جام محبت" شراب عشق "ما می آشامیدند و مقربان ملأ اعلی می گفتند، اینت عالی همت تو می که ایشانند!
ما باری از این شراب هرگز نچشیده ایم و نه شمه ای یافته ایم و های و هوی ان گدایان در عیوق افتاده که « هل من مزید»
زان می که حرام نیست در مذهب ما/تا باز عدم خشک نیابی لب ما
هر وقت لیوان شرابم رو پر می کنم این شعر حافظ رو زیر لب زمزمه می کنم .
می عرفانی و شراب قرمز هر دو یک اثر در انسان اهل حقیقت دارند. هر دو انسان را چنان مست می کند که جز حقیقت چیزی در مقابلش نمی بیند. حقیقت مست کننده است .
سلام شهرام جان
هر دو مست کننده است، اما این کجا و آن کجا....
گویا شما گرفتار اشتراک در لفظ شده اید و لذا هر دو را یکی می بینید در حالی که چنین نیست. بلکه مانند دو لفظ شیر و شیر است؛ مولوی در مثنوی خود این حقیقت را به خوبی و زیبایی چنین شرح می دهد:
کار پاکان را قیاس از خود مگیر
گر چه ماند در نبشتن شیر و شیر
آن یکی شیر است اندر بادیه
آن دگر شیر است اندر بادیه
این یکی شیر است کآدم می خورد
و آن دگر شیر است کآدم می خورد
جمله عالم زین سبب گمراه شد
کم کسی ز ابدال حق آگاه شد
همسری با انبیا برداشتند
اولیا را همچو خود پنداشتند...
گفته اینک ما بشر ایشان بشر
ما و ایشان بستهٔ خوابیم و خور...
صد هزاران این چنین اشباه بین
فرقشان هفتاد ساله راه بین...
زشتی آن نام بَد از حرف نیست
تلخی آن آب بحر از ظرف نیست
حرف ظرف آمد درو معنی چون آب
بحر معنی عنده ام الکتاب
بحر تلخ و بحر شیرین در جهان
در میانشان برزخ لا یبغیان
آن شراب حق ختامش مشک ناب
باده را ختمش بود گند و عذاب
زنده و بیدار باشید.
جناب دکتر محمد ادیب نیای ارجمند،
حتی دو برادر و یا دو خواهر دوقلو که در یک خانواده رشد کرده اند، می توانند دیدگاه ها و روش های زندگی متفاوتی با یکدیگر داشته باشند…
چه رسد به مولوی و حافظ که هم از لحاظ زمان و هم مکان از هم بسی دور بوده اند.
از آن گذشته، به خاطر چند بیت سروده نمیتوان نتیجه گیری کرد که هیچ شاعر پارسی زبانی، واژه شراب را به معنای حقیقی اش استفاده نکرده و هرگز لب به آن نیز نزده.
حتی خود مولوی!
با سپاس
سلام دوستان
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
تشبیه ساغر به مشرق چه معنی دارد؟
گرامی مهران
خورشید می ز مشرق ساغر طلوع کرد
ساغر را به مشرق تشبیه نکرده
نورِ برخاسته از شراب رابه نور خورشید تشبیه کرده که از گوشه ی ساغرِ می می تابد.
با درود و آفرین فراوان به رضا ساقی گرامی
که بدون توجه به حاشیه های این حاشیه شرح سنجیده, ساده, کاربردی و دلنشین خود را حافظانه بیان نمود.
همیشه در یاد و خاطره بسیاری از اهالی میکده گنجور خواهید ماند.
بسیار سپاسگزارم
این علامت گزارش تخلف عکس آدمک ناراحت هست که زیر همه کامنتا گذاشتید. لطفا عوضش کنید حس بدی منتقل میکنه.
با سلام به تمام بزگوارن .
نظر حقیر در مورد می و شراب که در اشعار شعرای بزرگ آمده است همان فیوضات الهی و شاه کلیدهای معارف هستند و خود ساغر و قدح و تعابیری از این قبیل کنایه از دل البته نه این دل صنوبری شکل مادی بلکه مرکز روح آدمی که قابلیت ادراکات معنوی رو دارد میباشد و به گمان حقیر یک تعبیر دیگری که میتوان از می و شراب کرد این هست که چون می و شراب عقل انسان رو زایل میکنند ، از این رو آدمی رو باروح خود دمساز میکند و حجاب جسمانی رو از بین میبرد و به قول شیخ بهایی :
ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی
یا به قول لسان الغیب حافظ شیرازی :
میان عاشق و معشوق هیچ حائل نیست
تو خود حجاب خودی حافظ از میان
یعنی همان خود خواهیها و خودبینیها که مانع دیدن ذات وجود ما و در واقع همان روح ما میشوند . و روح ما همچو نی از نیستان عالم بالا بریده شده و از عالم عرش به فرش به مهیمانی آمده و میزبان آن همین کالبد فیزیکی ما هست و همچو پرنده ای در قفس تن گرفتار آمده که میتواند با شکستن این قفس تن به عروج الهی نایل گردد .
و به قول مولانا "مستی و راستی" چون هنگام مستی انسان از چرتگه اندازیهای مغز دور میشود و تبدیل به یک فرد دست و دلباز و نهایتا پاکباز میشود . در عرفان هم داریم وقتی که همه چیز خود رو دادیم و از خود و خودبینی و خودخواهی و منیتها رها شدیم به حقیقت خواهیم رسید . و حقیقت چیزی نیست جز به غواصی کردن درون و رسیدن به روح خود که رودیست سرازیر شده از دریای لامتناهی پروردگار هستی با به عبارتی از خود به خدا رسیم . و صرفا پیروی از عقل محاسبه گر باعث خودخواهی و دو دوتا چهارتا کردنها و فارغ از غمخواری همنوع میشود .به قول شیخ اجل عبادت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست ممکن است این سئوال پیش بیاید که این همه سر و راز و رمز در اشعار عرفا به چه منظوری گنجانده شده به نظر حقیر حکام و فرشیان آن زمان که دوست نداشتن فردی انقدر محبوبیت پیدا کند که پیروان زیادی همچون منصور حلاج به او بپیوندند که برای حکم رانی آنها مخاطره آمیز شوند سعی بر این داشتند که آنها رو از بین ببرند ، در نتیجه این بزرگواران معانی واقعی اشعار خود رو در قالب می و شراب و قدح و .... بیان میکردند که فقط برای اهل معنا قابل ادراک بودند . در نقطه مقابل عقل هم که عرض کردم افزون طلب هست دل آدمی ایثار گر و نوع دوست و فداکار است ، در قرآن هم خداوند فرموده اند :
سوره مبارکه آل عمران آیه 92
لَن تَنالُوا البِرَّ حَتّیٰ تُنفِقوا مِمّا تُحِبّونَ ۚ وَما تُنفِقوا مِن شَیءٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلیمٌ﴿92﴾
هرگز به (حقیقت) نیکوکاری نمیرسید مگر اینکه از آنچه دوست میدارید، (در راه خدا) انفاق کنید؛ و آنچه انفاق میکنید، خداوند از آن آگاه است .
و این فقط از دل آدمی برآید .
و من الله التوفیق .
سلام : کلمه شتاب کن مغایر با شراب می و باده است . چون این مایع باعث از خود بی خود شدن . عدم هوشیاری و خواب غش وار میشود . و در این حالت شتاب کردن امکان ندارد . آدم منصف حتی اگر شراب خوار هم باشد نباید این حالت که باعث هدر رفتن عمر است را با هوشیاری که لازمه ( ترک خواب کن و بر خیز و عزم کار صواب کن ) مطابق نیست .
منظور از کلمه ساغر مراقبه است
مراقبه یک لغت عربی است و به زبان انگلیسی مدیتیشن و به زبان هندی دیانا و به زبان چینی ذاذن و به زبان ژاپنی ذن و به زبان فارسی درون پویی گفته میشود
بسیار عالی
این غزل را "در سکوت" بشنوید
بی تردید ،اندیشه های سترگ خیامی ،در این غزل موج زند
سلام
هرچند نخست باید با حافظ پژوهی آغاز کرد ولی دربارهی معنا و مفهوم «می» و «مستی» در اشعار حافظ پندارهای فراوانی ازجمله اینکه «همهی بادههای حافظ عرفانی نیست»! وجود دارد و کمابیش میتوان به درستیِ هر یک از آنها گواهی داد؛ با این حال، وی را دینباوری میدانم که نمیتواند دیگران را به مِی و مستیِ آشکار بخواند.
پیشنهاد میکنم در کنار اندیشهی بزرگان ادب و عرفان،
مصاحبهی خبر آنلاین که در تاریخ ۱۹ مهر ماه ۱۳۸۹ با آقای بهاءالدین خرمشاهی صورت گرفته است و همچنین کتاب «حافظ نامه» ایشان
را مطالعه بفرمایید.
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرم نرمک باده خور و چنگ و نواز
کانها که بجایند نپایند بسی
و آنها که شدند کس نمی آید باز
حافظ ، خیام غزل سراست .
درود بر دوستان عزیز
من فکر میکنم حضرت حافظ این غزل رو برای بیدار کردن همسر خویش در سحر ماه مبارک رمضان سروده و بس. نزدیک اذان بوده و خواجه بدون سحری مونده.😍😅
صبح است ساقیا قدحی پر شراب کن
دورِ فلک درنگ ندارد شتاب کن
صبح در اینجا صبحِ بیداری ست که تنها با عبور از تاریکیِ شب و ظلمت است که انسانِ عاشقی چون حافظ پِی به ارزشِ وقت می بَرَد و از لحظه و دَمِ عُمرِ خود نیز غفلت نمی ورزد، بزرگان و عارفانی که صبحِ دولتشان دمیده و به یگانگی رسیدند ساقی و مطرب و شراب و شاهد همگی را یکی می بینند، چنانچه مولانا میفرماید؛ "آب گردد ساقی و هم مست آب چون مگو الله اعلم بالصواب" پس خطابِ حافظ به ساقی از دیدگاهِ ما باید به شخصی خاص اطلاق شود اما از نگاهِ عارف و حکیم چنین معنایی نمی دهد، چرا که آنان با زبانِ آفرینش یا تکوین سخن می گویند و نه همچون ما با زبانِ ذهن، پس حافظ از ساقی یا زندگی می خواهد تا قدح یا ظرفِ بزرگی را پر از شراب کند، و دلیلِ این کار را عدمِ درنگِ دورِ فلک یا چرخِ روزگار می داند، یعنی لحظاتِ عُمرِ گرانقدر با شتاب در گذرند و هرگز باز نخواهند گشت، پس حافظ میفرماید حتی لحظاتِ مورد نیاز برایِ پر کردنِ جام های کوچک نیز اتلافِ وقت است، و از ساقی درخواستِ قدح می کند تا یکجا و به وفور شرابِ گلگونِ عشق را در اختیار گرفته و بهرمند شود.
زان پیشتر که عالمِ فانی شود خراب
ما را ز جامِ بادهٔ گلگون خراب کن
عالمِ فانی در اینجا معنایِ عام ندارد، یعنی با مرگِ کسی عالمِ او پایان می پذیرد اما برای نوزادی که تازه متولد شده است عالمش شروع می گردد، پس عالمِ فانی مربوط به عالمِ شخصیِ هر انسانی ست که فناپذیر است و شاملِ زیست و حیاتِ دنیویِ او می شود، و حافظ در ادامه از ساقی می خواهد تا پیش از خراب شدنِ حیاتِ جسمانی که فانی ست همهٔ ما را از جامِ بادهٔ گُلگونِ مست و خراب کند، درواقع می فرماید تنها فرصتِ انسان برای عاشقی در این جهان و پیش از فنا شدن و مرگِ جسمانیِ اوست، جام کنایه از ظرفیتِ هر انسانی برای دریافتِ شراب است، و بادهٔ گُلگون یعنی شرابِ عشق، حافظ مثالِ گُلگون را می زند، یعنی به رنگِ گُلِ سرخ و چنانچه می دانیم گُلِ سرخ نمادِ عشق است. حافظ در ابیاتی چند بوضوح به شرابِ انگوری اشاره کرده است که باید در قالبِ غزل معنی شود اما بنظر می رسد قصدِ وی از سرودنِ چنین ابیاتی این است که بگوید مسئلهٔ اصلی بسیار مهم و ورایِ شراب و حلال و حرام بودنِ آن است، چنانچه در بیتی می فرماید؛ " فریادِ حافظ اینهمه آخر به هرزه نیست هم قصه ای عجیب و حدیثی غریب هست"، اما شوربختانه در این روزگار نیز شاید نود درصد از نظرات و تحلیلها و انرژیِ آزاد شده پیرامونِ شراب و توصیه به شراب خواری و عشرت طلبیِ ادعایی به هرز می رود.
خورشید مِی ز مشرقِ ساغر طلوع کرد
گر برگِ عیش می طلبی ترکِ خواب کن
ساغر در اینجا استعاره از عالم و هستی ست که در شب و تاریکیِ ذهن خالی از هرگونه شرابی ست، اما وقتی عارف و یا بزرگی که خود شرابِ ناب است همچون خورشیدی از مشرقِ این جام طلوع می کند بشارتِ آمدن صبح را می دهد، حافظ "مشرقِ ساغر" را آورده است زیرا تمامیِ پیامبران و غالبِ عارفانِ بزرگ همچون خورشید عمدتاََ از ایران و یا مشرق زمین طلوع کرده اند، از زرتشت و فردوسی و عطار و مولانا، تا نظامی و سعدی و حافظ و دیگرانی که هر یک به تنهایی خورشیدی فروزانند، و اگر غربی های انگشت شماری هم طلوع کرده اند در اندازهٔ اقمارِ خورشید هایِ مشرق زمین هستند و این بیان و اقرارِ شاعران و حکیمانی چون گوته و نیچه است که حافظ را همان شرابِ مطلوب نامیده اند. پس می فرماید اکنون که حافظ اینچنین شرابِ نابی را در ظرفِ این جهان می ریزد اگر واقعاََ و به صدقِ دل ساز و برگِ عیش و عشرتی حقیقی را می طلبی بپا خیز و از خوابِ ذهن بیدار شو که خورشید طلوع کرده است و از این پس بهانه ای برای خواب وجود ندارد.
روزی که چرخ از گِلِ ما کوزه ها کند
زنهار، کاسهٔ سرِ ما پرشراب کن
چرخ یعنی روزگار و زنهار به معنیِ حذر و امان آمده، حافظ در این بیتِ خیامی هشدار می دهد که انسان برحذر باشد و بترسد از روزی که روزگار از خاک و گِلِ ما کوزه ها بسازد و ما از شرابِ خورشید هایی که دمیده و طلوع کردند بهره ای نبرده باشیم، پس پیش از این اتفاق و در هنگامی که هنوز در زندگی و در قیدِ حیاتِ جسمانی هستیم باید از ساقی بخواهیم تا کاسهٔ سرِ ما را قدحی در نظر گرفته و آنرا پر از شراب کند. درواقع می فرماید سری که خالی از شرابِ عشق باشد در جهانِ پس از مرگ موجبِ افسوس و حسرت انسان خواهد بود.
ما مردِ زهد و توبه و طامات نیستیم
با ما به جامِ بادهٔ صافی خطاب کن
مرد در اینجا یعنی انسان، و طامات ادعا و گزافه و پریشان گویی هاست که بر زبانِ زاهدان و توابان جاری می شود، پس حافظ میفرماید سخنانِ او در بارهٔ خورشیدِ مِی را با طاماتی که از زبانِ زاهد می شنوید مقایسه نکنید، او کسی نیست که اهلِ زهد و توبه هایِ بی بنیاد و لاف و طامات بافی ها باشد، پس اگر خورشیدِ مِی را نمی توانی بپذیری، می توانی حافظ را همان جامِ بادهٔ صافی خطاب کنی، درواقع همان که مولانا فرمود "آب گردد ساقی و، هم مست آب" یعنی حافظ واقعاََ خورشیدی ست که با زندگی یا خداوند به یگانگی رسیده است و این سخنی به گزاف نیست. فراموش نکنیم فیلسوفی چون نیچه که اشعارِ بسیاری در توصیفِ حافظ دارد و او را همان شرابِ مطلوب می داند کسی ست که اندیشمندانِ بزرگِ غرب همچون افلاطون و سقراط را بطورِ جدی نقد می کند.
کارِ صواب باده پرستی ست حافظا
برخیز و عزمِ جزم به کارِ صواب کن
اما حافظ از توصیفِ خود به جامِ بادهٔ صافی و خورشیدِ مِی مغرور نمی شود و همچنان خویش را نیازمندِ باده ای می داند که از سرچشمهی جوشانِ زندگی بر او جاری می گردد، پس تنها کارِ صواب یا شایسته را باده پرستی می داند، خود و دیگر عاشقان را به عزمِ جزم برای این کارِ صواب دعوت می کند، یعنی کارِ باده نوشی آنچنان که ما بوسیلهٔ ذهن گمان می کنیم کارِ راحتی نیست و نیازمندِ عزم و اراده ای مستحکم است. (مژده به دوستانی که در پیِ بادهٔ انگوری هستند، آنان نیازی به ارادهٔ استوار و عزمی جزم و راسخ ندارند، تنها کافی ست تک زنگی به ساقیِ خود بزنند تا بساطِ عیش مهیا شود)