غزل شمارهٔ ۳۹۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش شاپرک شیرازی
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۳۹۲ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
به نظر میرسد حضرت حافظ در بیت
"فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن"
معاد و زندگی پس از مرگ را انکار کرده است
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
گر بگذریم نتوان دیگر به هم رسیدن
من با نظر محسن موافق هستم کلاً هرچه به آثار پایانی حافظ نزدیک میشویم بیشتر از اینگونه اشعار از حافظ پیدا میکنیم
farzad جان سلام
با احترام به نظرتون لطفا یک بار دیگه این مصرع رو بخون:
حضرت حافظ میفرماید اینجا که اینک هستیم دوراهی منزل است ،نه منزل.منزل بعد از دوراهی (دنیا) است.پس ایشان نه تنها رد نمیکنند بلکه تاکید میکنند.
ضمنا دوراهیست چون یکی به بهشت و دیگری به جهنم ختم میشوند.و اگر چون حافظ یار و دوست را بهشتی، و خود را غیر آن بدانی معلوم است که بعد از دو راهی دیگر احتمال دیدار مجدد نیست
دوراهه صفتی برای منزل است و باید دوراههمنزل را یکسره خواند. اگر میخواست بگوید چون از این دوراهه بگذریم و به منزل برسیم، باید در مصرع دوم میگفت «چون برسیم» و نه «چون بگذریم».
بنابراین توضیح جناب رضا ساقی معقول به نظر میرسد.
خود این منزل یک دو راهه است که یک سرش تولد و سر دیگرش مرگ است.
سپاس و درود منصور جان از یاریِ شما
حافظ متاسفانه دراشعاری که سروده وحدت کلام نداشته ، یعنی ابیات هر کدام سخن از مطلبی متفاوت دارند که در انتها به هم مرتبط میشن....این است که کار برای خواننده شعر بسیار سخت است که بخواد از اصل مطلب سر در بیاورد
ولی احساس بنده این بود که در اینجا مقصود از <> جهان هستی هست چون در معانی واژه <> در لغت نامه دهخدا کاروانسرا به چشم میخورد و یا چیزی که فرود آمده و آفریده و نازل شده کما اینکه در جای دیگر هم این مطلب به گوشم خورده بود اینجا عرض کردم
درود و سپاس برای اظهار نظر همۀ ادیبان گرانقدر، بله این مختصات و نشانه های شعر حافظ است که به او عظمت بخشیده است، نظر همه تون درست است، شعر یعنی نوشتن چیزی و برداشت چیزی دیگر
و اما ادیب ارجمند جناب آقای حسین منصوری پور، درودهای فراوان و ویژه بر روح بزرگ و قلب مهربانت، آفرین ها بر شما، به خودم و انسانیت بالیدم و افتخار کردم که این چنین همنوعانی داریم ، دریغ که دیر سویی از شما یافتم
درود بر ستاره خانم
اجرای ساز و آواز این شعر در برنامه ی شماره 224 برگ سبز
دانی که چیست دولت؟دیدارِ یار دیدن
کسی که این حرف رو زده،قطعا عاشق و دلباخته بوده.
و کسی میتونه این حرف رو درک کنه که حداقل یک بار در زندگیش دلباخته بشه.(نمیگم عاشق بشه.چون عشق از نظرِ من یعنی غیرِ دوست ندیدن.خود را ندیدن.همان چیزی که حضرتِ مولانا از عشق به انسان نشان میده)
ولی حتی اگر فردی یک دلدادگی از نوعِ دنیویش رو هم تجربه کرده باشه،میتونه این بیت رو درک کنه.میتونه احساسش کنه و میتونه مزه خوش اون رو بچشه.
اگر هم این تحربه رو نداشته باشه،بهتره از زیبائی خودِ شعر لذت ببره و دیگه آسمون و ریسمون به هم نبافه:
جنگِ هفتاد و دو ملت،همه را عذر بنه
چون ندیدند حقیقت،رهِ افسانه زدند
حرفی ازبهشت و جهنم نیست. چون در آنصورت باز هم عده ای همدیگر رو میدیدند. مخصوصا دوستان حافظ که اینهمه ازآنها تعریف کرده، حد اقل از روی احترام هم که شده بهشتی تصور میشوند.
معنی ساده است: "هیچکس هیچکس را بعد از مرگ نمیبیند." کلمه دوراهی اشاره به جداییِ اجباری در پسِ این منزل(=دنیا) است.
درود جناب فرخ
با تفسیر شما از ندیدن دیگری پس از مرگ آنوقت باید به اندازهی تمامی آدمها راه باشد برای جدا شدن مسیر. اگر نباشد منطق شاعری زیر سوال میرود و اگر مقصود از دوراهی همان چندراهی باشد ضعف حافظ در واژهپردازی است. زیرا دو عدد کثرت که نیست هیچ، از قضا عدد قلت است. با توجه به شناخت بنده از واژهپردازی و بینش دقیق حافظ چیزی که میگویید نمیتواند صحیح باشد.
از طرفی مشخص نیست خطاب حافظ چندم شخص است. اگر یک نفر باشد آنوقت بحثتان درمورد دوستان حافظ اساسا موضوعیت ندارد.
در ادامه به درستی گفتید مقصود از منزل همان دنیاست. ولی توجه بدارید که دوراهی بر سر مسیر و راهی است که آغاز و پایانی دارد. منظور حافظ این است که هر انسان از یک جا میآید و در ادامه به جایی خواهد رفت و ما در طی این مسیر، در حال حاضر وسط یک دوراهی ایستادهایم. اگر مقصود از دوراهی مرگ و ماندن بود آنوقت حافظ منزلی را مثال میآورد که کسی بماند و کسی برود. ولی اینجا مشخص است که دو راه است و شخص مورد خطاب حافظ هم قرار است راه دیگر را برود.
علی نقی وزیری برای این شعر بسیار زیبا، آهنگی شاهکار به نام دلتنگ ساخت. شرح شعر و آهنگ توسط خالقی در جلد دوم سرگذشت موسیقی ایرانی به تفصیل آمده است. این آهنگ سال ها بعد توسط روح الله خالقی با همکاری بنان دوباره اجرا و در برنامه گل های رنگارنگ شماره 252 پخش شد.
از دوستاران موسیقی خواهش می کنم که دلتنگ رو گوش کنند تا دریچه جدید بروی این غزل حافظ برایشان باز شود.
دوستان ارجمند، شرح شعر شاعرانی همچون حافظ که جهانی از اندیشه، علم و... در کلامشان نهفته است بدین سادگی نیست. بی تردید لسان الغیب که به گواهی سخن خویش حافظ کلام الهی است و در بحث و فحص معلومات زمان خود اندکی فروگذار نمی کرده است، تسلطی اگر نه بی نظیر بل کم نظیر بر دانش های دینی داشته است. آنگونه که از روایات بر می آید، در جهان آخرت روابط عاطفی این جهانی حکمفرما نیست... چنان که مثلا هیچکس در آن جهان در پی یافتن آنانی که در این جهان بدیشان علقه و پیوستگی ای داشته است برنخواهد آمد... ساختار سرشتین جهان مینوی چیزی است به غایت دیگرگون از جهانی که امروز در آن به سر می بریم... به سخن ساده تر، در آن جهان هیچ فرزندی در پی مادر خویش و یا هیچ مادری در پی فرزند خود نخواهد بود... فرصت صحبت (همنشینی) فقط در همین منزل (جهان فانی) است و چون بگذریم (رحلت کنیم)، دیگر نتوان به هم رسیدن....
دانی که چیست دولت، دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
به استنادبیت پایانی ظاهراً مخاطب این غزل زیبا شاه یحیی می باشد امّا در بعضی از نسخ به جای یحیی نام شاه منصور آمده است به هرحال چندان تفاوتی نمی کند واهمیّتی برای ما ندارد که مخاطب غزل کدام ازاین دوپادشاه است. روشن است که حافظ به سبب دوستی وقرارگرفتن در شرایط خاص ویا احیاناً رفع تکلیف، نام یکی ازدوستان خودراذکروبه اصطلاح غزل را تقدیم آنها می کرد آنچه که اهمیّت دارد این است که ما به بهانه ای با پرده ای دیگر ازاندیشه های ناب حافظانه آشناشده وازطرزبیان سخن، مضامین بکر وبدیع این فرزانه ی روزگاران لذّت می بریم. چراکه بارها وبارها تجربه کرده ایم که حافظ حتّا اگرغزلی را درمدح دوستی یا پادشاهی می سراید صرفاً درموردمخاطب اویارابطه ی فی مابین ِ دونفره سخن نمی گوید که کلام کسالت بار وخسته کننده باشد بلکه بلعکس، مضامینی ناب ازعشق،انسانیّت، آزادگی، اخلاقیّات وخلاصه اززمین وزمان خَلق می کند وآنچنان آنها راباغنی سازی پُرمایه می سازد وآنقدر تنوّع وپیچ وتاب آهنگین به رشته ی کلام می بخشد که دربسیاری اوقات، مخاطبِ خاص غزل کمرنگ ومحو وناپیدامی شود. ازهمین رو دربعضی ازغزلها همانند این غزل، اینکه آیامخاطب سخن شاه یحیی ویاشاه منصوراست هیچ اهمیّتی نداشته وتاثیری درلذّت بردن ما ازشیرین زبانیهای حضرت حافظ ندارد.
دولت: ثروت ، قدرت ، سعادت، رستگاری
خسروی: پادشاهی
معنی بیت: آیا می دانی آنچه که مایه ی سعادت ورستگاری آدمی هست چیست؟ آری هیچ چیزی مثل دیدار معشوق، رضایت خاطرعاشق را فراهم نمی سازد. دیدار رخسار محبوب، برای عاشق والاترین ثروت، لذّت وسعادت است. عاشق با اشتیاق تمام گدایی درکوی معشوق را برپادشاهی درفراق او ترجیح می دهد حاضراست باسخت ترین شرایط درحوالی معشوق نفس بکشد امّا بدون حضوردوست به بهشت نرود.
گدای کی تو ازهشت خُلدمستغنیست
اسیرعشق توازهردوعالم آزاداست
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
دوستان جانی: دوستانی که مثل جان عزیزند
معنی بیت: بااینکه عذاب جان کندن وترک دنیاکردن درنظرگاهِ همه دردناکترین درد است امّا برای منِ عاشق وشیفته ی دوست ورفیق، جداشدن ازدوستانِ صمیمی وهمدل، بسیار دردآورترازهردردیست. من به راحتی می توانم دو دست از دل وجان بشویم و زندگانی راترک کنم امّاهرگزنمی توانم ازرفیقان ویاران خویش جداگردم.
دریغ ودرد که تااین زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود ورفیق
خواهم شدن به بُستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن
امّاپیراهن به نیک نامی دریدن چیست؟
پیراهن به دوسبب ممکن است دریده شود یکی به بدنامی ودیگری به نیکنامی. "بدنامی" ازآنِ کسیست که درحال بدمستی وعربده کشی بوده باشد وپیرهن برتن خویش بدرد یا همانندِ زلیخا به قصد هوسرانی وکامجویی ازیوسف پاکدامن، پیراهن خویش بدرد که توانسته باشد دیگری رابدنام کند. امّا "نیکنامی" ازآنِ کسیست که ازاشتیاق وشعَف چیزی اختیارازکف می دهد وپیراهن برتن خویش می درد همانندِ غنچه که ازشنیدن بوی دوست ازصبا، از شوق پیرهن می درد ومی شکفد. حافظ دراینجا قصد ندارد که ازروی بدمستی ورندی یا به قصدهوسرانی چاک برپیرهن بزند بلکه همانگونه که خودش می فرماید می خواهد به سبک غنچه وبه هوای عطردوست پیرهن بدرد وبشکفد.
معنی بیت: دلم درفراق یارهمچون غنچه ی فروبسته، گرفته وتنگ وملول است به دشت ودَمن خواهم شتافت وبسانِ غنچه ازشوق عطر وبوی دوست چاک برپیراهن خویش خواهم زد.
دامنی گرچاک شد درعالم رندی چه باک؟
دامنی درنیکنامی نیز می باید درید
گه چون نسیم با گل رازنهفته گفتن
گه سرّ عشقبازی از بلبلان شنیدن
معنی بیت: (درادامه ی سخن که می فرماید برآن سرم که پیراهنی درگلشن بدرم وچون گل بشکفم) سپس، گاه از زبان نسیم رازپنهان دوست بشنوم وگاه ازرفتاربلبلِ عاشق، اسرارعشقبازی رابه تماشابنشینم تامگرگره ازکارفروبسته گشوده شود.
چوغنچه شکایت زکاربسته مکن
که بادصبح نسیم گره گشا دارد
بوسیدن لب یار اوّل ز دست مگذار
کآخرملول گردی ازدست ولب گزیدن
معنی بیت: اوّل کاری که درعشقبازی نبایدفراموش کنی بوسیدن لب یاراست اگرغفلت کنی وفرصت راغنیمت نشماری بدانکه خیلی زود ازاین غفلت خود ملول ودلخورخواهی شد وازپشیمانی دست ولب خویش راخواهی گَزید.
سوی من لب چه می گزی که مگوی
لب لعلی گزیده ام که مپرس
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
دوراهه منزل: منزلی که دو راه دارد دو دَر است. ازیکی وارد(تولّد) واز یکی دیگرخارج(مرگ) می شویم.
"منزل" کنایه ازدنیاست
معنی بیت: منزلی که موقتّاً درآن اقامت داریم دوراهه ودو دَر است راهِ برگشت یاامکان توقّف دایم وجودندارد خواه ناخواه ،دیر یازود بایداین منزل راترک کنیم ازراه اوّل آمدیم وبابیستی ازراه دوّم خارج شویم واگراین اتّفاق بیافتد دیگر همدیگررانخواهیم دید تافرصت هست قدریکدیگررابدانیم ونسبت به هم محبّت کنیم.فرصت راغنیمت بشمارید که خیلی زود دیرخواهدشد.
غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تاصبحدم نخواهد ماند
گویی برفت حافظ از یاد شاه یحیی
یارب به یادش آوردرویش پروریدن
معنی بیت: چنین که بنظرمی رسد گویی که شاه یحیی حافظ رابکلّی فراموش کرده وازیادبرده است خدایا به یادش بیاور آن روزهایی که حافظِ درویش را چگونه مورد لطف وعنایت خویش قرارمی داد ومحبّت می کرد.
سپاس از شما دوست عزیز
سپاس،
نتوان به هم رسیدن مثل اینکه شاعر دارد میگوید همانطور که حضرت علی ع حدیثی با این مضمون دارند اگر مردم محدودیت زندگی دنیا را درک میکردند محبتشان به هم بسیار میشد! درست است که بعد از مرگ میتوانیم یکدیگر را ببینیم ولی در این دنیاست که عشق خالصانه حقیقی در تیررس آزمون اثبات میشود و از این دوراهه منزل نمیتوان دیگر آن عشق را اثبات کرد
ثانیا ادامه این در بیت بعدی چون مخاطب ویژه ی اشعار حافظ عمدتا امام زمان است گویی دارد آخر عمری از امام زمانش کسب فیض و مقامات را تمنا میکند "یا رب به یادش آور درویش پروریدن!"
شعر حافظ بسیار به قرآن شبیه است مثل قرآن حتی از ان جهت که " یهدی به کثیرا و یضل به کثیرا است "
در جواب اندوست سخن شناس باید کفت یکی از وجوه افتراق خواجه نسبت به دیگر شاعرا به ویژه نسبت به سعدی ومولانااین است ک شیخ اجل در عاشقانه سرودن و مولانار عارفانه سرودن یکه تاز میدان بودندبنابراین حافظ اگر میخواست عاشقانه بسراید یا عارفانه یک سعدی کم رنگ یا یک مولوی کم رنگ بود که هرگز نمیتوانست بدین اشتهار دست یازد لذا این رند عالمسوز با زیرکی این دو را باهم امیخته و از طرفی با است
واز طرفی بااستقلال ابیات انقلابی را در این عرصه بوجود اورده که شعر ایشان ممتاز نموده است
معنی این قسمت از شعر رو ممکنه کمک کنید
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کاخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
اینجا داره نهی میکنه، درسته؟
گرامی آرام
نهی نیست ترغیب است
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
لب یار را در همان ابتدا که که دست می دهد ببوس، وگر نه در آخر ، از پشیمانی، از بس که لب و دندان خود را می گزی ملول می شوی.
در همین زمینه ی گزیدنِ پشت دست شاعری به نام ” نیا “ میگوید
کفاره ی خطا و گناهان بی شمار
شرمنده پشت دست به دندان گزیدن است
مانا باشی
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن...
اَللّهُمَّ اِنّا نَرْغَبُ اِلَیْکَ فی دَوْلَةٍ کَریمَةٍ.... (مفاتیح الجنان: دعای افتتاح)
آری دولت در لغت به معنای؛ ثروت، قدرت، سعادت و رستگاری است. اما حافظ الهی ما خود آن را به زیبایی معنا کرده است؛ دیدار یار دیدن، همان یاری که گدایی سر کوی او از خسروی نمودن یعنی پادشاهی برای هر کسی و بر هر چیزی برتر و بالاتر است. حال باید قدری درنگ کرد و از خود پرسید که این چنین یاری کیست؟ و چگونه است و در کجا می باشد؟ آری آن همان شاهی است که یحیی است یعنی زنده کننده است و همچون عیسی علیه السلام از نَفَس روح القدسی برخوردار می باشد. و درویش پروری از ویژگی های شاخص اوست(وَلِیّاً وَ حَافِظاً)، آری معشوق حافظ لسان الغیب، هم آسمانی است و هم زمینی یعنی انسان کامل است و اوهمچون پادشاهی است که همیشه منصور است(قَائِداً وَ نَاصِراً) یعنی همیشه پیروز است. او تنها پادشاهی است که زندگی تحت ولایت او را باید در دنیا غنیمت شمرد. چرا که دولت او کریمه است و عاشقانش مستضعفان (درویشان) روی زمین هستند. و در این دنیای دو در؛ یعنی از یک در همه وارد آن می شوند(تولد) و از در دیگر همه از آن بیرون می روند(وفات) و لذا آنکه می آید، آنکه را که می رود نمی بیند و نمی شناسد که کی آمد و کی رفت و چون عالَم بعد دنیا جهان فردیت و فردانیت است لذا هرکس آنجا در ولایت عالَم خود به سر می برد. بنابراین تا در این دنیا هستیم بایست قدر یاران جانی(فداکاران الهی) را بدانیم و از آنان دست نکشیم، زیرا چنین یارانی جانبخش بوده و بخشنده جان خود به دیگران هستند و این یعنی همه وجود خود را فدای معشوق می کنند و آرزو می کنند در راه او و در پیش پای او شهید شوند و همه وجود خود را در وجود مبارک او ذوب نمایند. و این اشاره به دعای عهد است که می گوید: ...اللّٰهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ أَنْصارِهِ وَأَعْوانِهِ ، وَالذَّابِّینَ عَنْهُ ، والْمُسارِعِینَ إِلَیْهِ فِی قَضاءِ حَوَائِجِهِ ، وَالْمُمْتَثِلِینَ لِأَوامِرِهِ ، وَالْمُحامِینَ عَنْهُ ، وَالسَّابِقِینَ إِلیٰ إِرادَتِهِ ، وَالْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْهِ؛.... دعای عهد از امام صادق(ع) روایت شده است و سید بن طاووس در مصباح الزائر، ابن مشهدی در المزار الکبیر، کفعمی در المصباح و البلد الامین، و مجلسی در بحارالانوار و زاد المعاد این دعا را نقل کردهاند. نقل این دعا توسط عالمان بزرگی همچون سید بن طاوس، کفعمی و علامه مجلسی نشان از اعتماد آنان به دعای عهد دارد؛ و محتوای این دعا در ادعیه دیگر مورد تأیید قرار گرفته است. امام صادق(ع) میفرمایند: هرکس چهل صبحگاه این دعا را بخواند از یاوران حضرت قائم (عج) خواهد بود و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد خدای تعالی او را زنده خواهد کرد تا در رکاب آن جناب جهاد نماید و به شماره هر کلمه از آن هزار حسنه برایش نوشته میشود و هزار کار بد از او محو میگردد. (مجلسی، بحار الانوار، 1403ق، ج83، ص284)
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفتهای تو در آغوش بخت خواب زده
به نام الله. سلام.
بی شک حافظ یکی از برترین فیلسوف های جهان. این کم لطفی است که او را تنها یک شاعر بخوانیم. حافظ ، فلسفه خود را به صورت شعر بیان کرده است. از اینرو فلسفه او نیز از برترین فلسفه های جهان است ، زیرا فلسفه او توانسته است که شعر شود و برترین فلسفه ، فلسفهای است به صورت شعر درآید. چنین فلسفهای است که میتواند پرواز کند. فلسفهای خالی از کلمات قلمبه و دهان پر کن.
اشعار حافظ فلسفهای هزارتو و پیچ در پیچ دارند. این اشعار نقاب بر چهره دارند. مراقب باشید که در دریای ظاهر واژگان غرق نشوید و دچار برداشت هایی نگردید که شما به جای رساندن به بلندترین بلندا ، بر زمین کوبد.
همچون برداشت آن دوستانی که میگویند حافظ در این شعر معاد و آخرت را انکار کرده است.
سلام دوستان.به نظر من حضرت حافظ بیشتر در مورد مسائل انسانی و قابل لمس اجتماعی صحبت میکند .واینکه در پس این مسائل قابل لمس از مسائل ماورا که قرآن به جهان غیب اشاره فرموده.پس باید قدر زندگی دنیا رو بدانیم و بهترین استفاده رو بکنیم.
سلام.حافظ هم به مسائل دنیا و چگونگی روابط اجتماعی و بین فردی ودر کنار مسائل ماورائ سانی که قران جهان غیب اشاره فرموده پرداخته که قدر زندگی در دنیا رو بدانیم.
دیداریار دیدن
چرا دیدار ودیدن باهم بکاررفته
گرامی نسی
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
دانی که چیست دولت دیدار یار نائل شدن
دانی که چیست دولت دیدار یار داشتن
دیدن را اینجا به اقتضای شعر آورده
حافظ و خیام
میان ابوالعلا معری ، خیام و حافظ همسویی هایی وجود دارد که همه این اشتراکات نه در اثر تاثیر مستیم آنها از یکدیگر است . اشتراکات فکری حافظ و خیام را می توان در سه مقوله : خدا ، انسان ، جهان بررسی کرد . بیگمان زیر بنای فکری خیام ، ارسطویی است و زیر بنای فکری حافظ افلاطونی و اشراقی است . ولی آن دو درباره جهان و انسان غم مشترکی دارند برای مثال مرگ ، ناپایداری های جهان و اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار آنها بسیار رنج می دهد و به اندیشه وا می دارد ، بنابر هر دو سفارش هایی به دریافت وقت و اغتنام فرصت دارند . هر دو معتقدند به نیرویی مسلط بر اراده انسان هستند و از دست این نیروی ناگزیر با زبان شعر به فغان آمده اند . هر دو از وضع جهان و اداره آن ناراضی هستند و شکایت دارند . هر دو رند و سنت شکن هستند.
پیوند به وبگاه بیرونی
حافظ و خیام
میان خیام و حافظ همسویی هایی وجود دارد که همه این اشتراکات نه در اثر تاثیر مستیم آنها از یکدیگر است . اشتراکات فکری حافظ و خیام را می توان در سه مقوله : خدا ، انسان ، جهان بررسی کرد . بیگمان زیر بنای فکری خیام ، ارسطویی است و زیر بنای فکری حافظ افلاطونی و اشراقی است . ولی آن دو درباره جهان و انسان غم مشترکی دارند برای مثال مرگ ، ناپایداری های جهان و اوضاع سیاسی و اجتماعی روزگار آنها بسیار رنج می دهد و به اندیشه وا می دارد ، بنابر هر دو سفارش هایی به دریافت وقت و اغتنام فرصت دارند . هر دو معتقدند به نیرویی مسلط بر اراده انسان هستند و از دست این نیروی ناگزیر با زبان شعر به فغان آمده اند . هر دو از وضع جهان و اداره آن ناراضی هستند و شکایت دارند . هر دو رند و سنت شکن هستند.
پیوند به وبگاه بیرونی
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار!
آخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
غافل نباش !
در حضور باش ،پیوسته!
فرصت در لحظه پدید خواهد آمد
وگرنه باید انگشت سبابه را در دهان به جای لب گرفتن بگزی؟
غفلت=حصرت
تنها خراسانی
حسرت است به معنای اندوه بر گذشته و ندامت و پشیمانی
غفلت، اهمال و فراموشی ست
ضمناً: پشت دست را می گزند
کفاره ی گناه وخطاهای بی شمار
شرمنده پشت دست به دندان گزیدن است ” نیا “
این غزل را "در سکوت" بشنوید
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وآنجا به نیکنامی پیراهنی دریدن
.
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن...
سلامها
در جواب دوستی که پرسیدند دیدار و دیدن چرا هر دو در یک مصرع آمده.
با مراجعه به لغتنامه دهخدا متوجه میشوید یکی از معانی دیدار، چهره و رخسار و منظر است.
شاهد مثالش نیز ابیات زیر. درین ابیات دیدار در معنی چهره آمده است:
از دور بدیدار تو اندر نگرستم
مجروح شد آن چهره ٔ پر حسن و ملاحت
بوشکور بلخی
دانش او نه خوب و چهرش خوب
زشت کردار و خوب دیدار است
رودکی
نبید روشن و دیدار خوب و روی لطیف
کجا گران بد، زی من همیشه ارزان بود
رودکی
پدر گفت با دختر ای آرزوی
پسندی تو او را بدیدار و خوی
فردوسی
دیدار یار دیدن
با سلام و ادب خدمت دوستان گنجوری عرض کنم که حضرت حافظ در این قسمت از اشعارشان به زیبایی تمام سوره جمعه ،آیه ۹ تا ۱۱ توصیف و سفارش نمودند
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن ،در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن : در واقع تا انتهای این قسمت از اشعار حال کسی رو توصیف میکند که دست از کاسبی و درآمد میشوید و برای دیدن و رازو نیاز کردن با معشوق واقعی و طلب (گدایی )نعمات الهی را انتخاب میکند ،
از جان طمع بریدن اسان بود ولیکن از دوستان جانی مشکل توان بریدن ،
این بیت دلالت بر اهمیت نماز خواندن دارد که در قرآن سفارش شده حتی در میدان جنگ تعدادی از افراد در هنگام ادای نماز در اطراف نمازگزاران بایستند و در واقع ،از جان خودشان بگذرند ،
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دلی تنگ وانجا به نیکنامی پیراهنی دریدن ، حضرت حافظ به زیبایی حال دل یک نماز گذار واقعی را توصیف کرده که چطور با دلی که به غنچه تشبیه شده و به سمت بوستان برای شکفتن میرود را زیبا بیان کردند ،منظور از پیراهن دریدن هم آماده شدن برای وضو که آستین و کلاه و پاپوش میدرانند،
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن ،گه سر عشق بازی از بلبلان شنیدن ،تشبیهی بسیار زیبا از راز و نیاز کردن شخص با خداوند و گاه شنیدن بی اختیار سخن اطرافیان که با چه خلوصی با پروردگارشان سخن میگویند
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار ،که آخر ملول گردی از دست لب گزیدن ،
سفارش به نماز اول وقت ،که توسط اذان و اذان گو بدان دعوت میشوید، مورد نظر حضرت حافظ میباشد و منظور از ملول شدن حال کسی است که نماز را بخاطر مشغله کاری به زمان دیرتر از اول وقت معوق میگذارد و زمانی متوجه میشود که وقت نمازش گذشته و بی اختیار لب خود را گاز میگیرد یا میگزد ،
به نظر من حافظ و اشعارشان به زیبایی غیر قابل وصفی گویای عشق بین خالق و مخلوق است که در همه کتب آسمانی بیان شده
رهرو منزل عشقیم و ز سر حد عدم
تا به اقلیم وجود این همه راه آمده ایم