غزل شمارهٔ ۳۶۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش فؤاد معماریان
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش زهرا شعبانی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش محمدرضاکاکائی
غزل شمارهٔ ۳۶۴ به خوانش افسر آریا
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
در نسخه ای دیدم بیت اول مصرع اول که
ما سرخوشان مست دل از دست داده ایم
بیت 5 مصراع دوم این صحیح تره
انصاف می دهیم که از ره فتاده ایم
مصرع نخست اولین بیت را بدین گونه دیده ام ، که هم زیباتر مینماید والله اعلم
ما سر خوشان مست دل از دست داده ایم
سجاد جان این مصرعی که شما نوشتی از نطر وزن با بقیه مصرع ها مطابقت ندارد مگر اینکه اینگونه باشد:
انصاف می دهیم که از ره او ما فتاده این
***************************************
***************************************
کار از تو میرود، ....... ای دلیل راه!
کانصاف میدهیم و ز راه اوفتادهایم
نظری: 24 نسخه (801، 803، 813، 816، 818، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 836 و 12 نسخۀمتأخّر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی، جلالی نائینی- نورانی وصال
مددی: 15 نسخه (827، 843 و 13 نسخۀمتأخّر یا بیتاریخ) قزوینی- غنی، نیساری، سایه، خرمشاهی- جاوید
39 نسخه از جمله تمام نُسَخ کاملِ کهنِ مورّخ غزل 356 و بیت فوق را دارند. سایه مصرع دوم را به استناد نسخۀ مورّخ 843 اینگونه آورده است: (... / کانصاف میدهیم که از ره فتادهایم)
این ضبط افزون بر نسخۀ فوق الذکر در 7 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ دیگر نیز آمده است. دلیلی برای رجحان آن بر ضبط نسخ کهن که مصرع دوم را به شکل مسطور در صدر دارند به نظر نمیآید.
****************************************
****************************************
این شعر در برنامه گلهای تازه شماره 58 ، با همکاری هنرمندان : محمدرضا شجریان ، فرهنگ شریف و جهانگیر ملک در مایه بیات ترک اجرا شده است.
این برنامه را بشنوید :
پیوند به وبگاه بیرونی
این شعر به صورت تصنیف در آلبوم چشمه نوش توسط استاد شجریان و استاد لطفی اجرا شده است حتما گوش کنید
درود،این شعر توسط زنده یاد محمودی خوانساری در شور در برنامه گلهای رنگارنگ همراه با تصنیفی زیبا از رویا خوانده شده است.
عصاره و چکیده همه دیوان حافظ در این غزل نهفنه است.درک معانی این ابیات همتراز پژوهش کامل در اشعاروی است
ما آن شقایقیم ...
مابی غَمانِ مـسـت دل از دست دادهایـم
هـمرازعـشـق وهـمنـفـس جام بـادهایـم "بی غمان" :رندان، درویشان،کسانی که غم دنیا ندارند. دراینجا "غم" غم فراق وعشق نیست غم مادّیاتست.
"دل از دست داد ه ایم" یعنی : عاشقانیم واصلا وابدا به دنیا ومسایل مادّی توّجهی نداریم. مامست ومَدهوش ِ عشقیم وازپیرامون ِ خویش بی خبر.
"همرازعشق" :باعشق صمیمی ومانوسیم، رفیق ِشفیقمان عشق است،خوراک فکر واندیشه امان عشق است،خواب وخورمان عشق است. همدل،همنوا،همفکروهمکارِعشق هستیم
"هم نفس ِجام باده ایم": با پیاله رفیق و همدم وهم صحبت شده ایم.
مـعـنـی بـیـت : ما سرمست وبی غم وبی خبریم ازدنیاوپیرامون خویش جزعشق چیزی نمی دانیم ونداریم. تمام ِ وقت باعشق وجام باده سروکارداریم با جام شراب وعشق خلوت می کنیم دردِ دل می کنیم و رفیق و هم صحبت ِ هم هستـیـم .
ماقصّه ی سکندر ودارانخوانده ایم
ازمابجزحکایتِ مِهرووفامَپرس
بـر ما بـسی کمان ِ ملامـت کـشـیـدهانـد
تاکارخود ز ابــروی جـانان گــشادهایـم
دراین بیت نیزانتخابِ واژه ها حافظانه است. ملامت به کمانی تشبیه شده تا درمصرع دوّم با ابروی یارآرایه همخوانی وتناسب داشته باشد. درمصرع اوّل کمان ملامت درحال کشیده شدن وتیراندازیست ونشانه ی نارضایتی وخشم وتنبیه. درمصرع دوّم ابروی کمانی ِ یار درحالت ِ رضایت وخنده وگشایش کار است. آرایه های حافظ منحصربفرد وتماشاییست وکمترشاعری توان ِ خَلق ِ چنین آثارزیبائیست.
معنی بیت:
ما سرزنش ها شنیده ونکوهش هادیده ایم ما خون دلها خورده ایم ازکمان ِ ملامت ِ سایرین، تیر طعنه بسیار بردلمان نشسته وآزارها کشیده ایم تا اینکه درنهایت ازابروان ِیاراشاره ی ِ رضایت دریافته ایم ومشکلمان مرتفع گردیده است. دراینجا روشن می شود که چراحافظ ویارانش دربیتِ پیشین خوش بودند وهیچ غمی نداشتند!.
وفاکنیم وملامت کشیم وخوش باشیم
که درطریقتِ ماکافریست رنجیدن
ای گل تودوش داغ صبوحی کـشیـدهای
مـا آن شقایقیم که بــا داغ زادهایــم
"گل" : منظور گل سرخ است. گل استعاره از محبوب است امّا دراینجا منظورهمان خودِ گل سرخ است نه معشوق.
داغ: سرخ شدن
"داغ ِ صبوحی" : سرخ شدن ازشراب صبحگاهی
"صبوحی" : شراب صبحگاهی ، ثلاثـهی غسـّاله ، هنگام صبح سه جام شراب مینوشیدند : یکی برای دفع سر درد و خماری شب پیش ، یکی برای شادابی ، و یکی هم برای شستوشوی معده ، به این سه جام "ثلاثهی غسّاله" یا همان صبوحی میگویند.
حافظ به گل ِ سرخ طعنه می زند ومی فرماید:
معنی بیت: ای گل سرخ، اینگونه به سرخی ِ خویش مَناز وجلوه گری مکن، سُرخی تو ازاثراتِ شراب ِ صبحگاهیست که خورده ای، توهرروز صبح شراب می خوری ورُخسارت سرخ می شود. اگریک روزشراب نخوری معلوم می شود که صورتت چه رنگی دارد.! سرخی ِ صورت باید ذاتی وجاودانی باشد، همانگونه که ما شقایق ها با سرخ رویی زاده می شوییم وداغی ِ صورت ما ذاتیست. شقایق نمادِ عاشقیست. حافظ دراینجا خودرا جزو شقایق ها گرفته تابگوید که ما عاشقان ازآزل واوّل عاشق زاده شده ایم وداغی که بردلِ ماست اَزلیست. گلِ سرخ که به جلوه گری وخوشگذرانی وبی دردی معروف است هرروزصبحگاهان به عیش وعشرت با هزاران وبلبلان و...مشغول است وباخوردن ِ شرابِ صبوحی رخسارش راسرخ نگه می دارد.
سیاهی وسط شقایق را داغ دانسته ، "با داغ زادهایم" کنایه از عشق ازلی است.
نه این زمان دل حـافـظ در آتـش هوس ست
که داغـدار اَزل همچو لالـهی خـودرو ست
پـیـر مـُــغــان ز تـوبـــهی مــا گــر مـلــــول گـشـت
گـو : بـاده صـاف کـن کـه بـه عـذر ایـسـتــــادهایـم
" "پـیـر مـُغـان" : پیر مغان: پیر میکده ،انسان عارف کامل ، پیر و مرشدِ حافظ. بعضی بااستنادبه اینکه درمَسلک ومذهبِ زرتشت،شرابخواری حلال است وزرتشت مخالف هرگونه جنگ وخونریزی بوده وکسی رامجبوربه پذیرفتنِ مذهب نکرده،حافظ ارادتمندِ زرتشت شده ووی رابه عنوان پیر وراهنماپذیرفته است:
گفتم شراب وخرقه نه آئینِ مذهب است
گفت این عمل به مذهبِ پیر مغان کنند.
وبعضی دیگربراین باورند که این"پیر" اصلاً وجود نداشته ویک شخصیّت خیالی بوده است.حافظ به درکارگاهِ خیال دست به آفرینش یک پیری روشن ضمیرزده،به او شخصیّتِ کامل بخشیده،سپس وی رابه عنوان شاخص قرارداده ورفتارهای خودرا با اوتنظیم می کند.
برای احتمال اوّلی دلایل فراوانی وجود داردبرای نمونه:
به باغ تازه کن آئین دین زرتشتی
کنون که لاله برافروخت آتش نمرود
ضمن ِ آنکه معنای لغوی ِ مُغان (جمع مُغ،روحانی زردتشتی) نیزاین احتمال راتقویت وتایید می کند. درهرصورت "پیرمغان" در معنای کلّی مرشد، راهنما ودلیل ِ راه است.
"مـَلـول" : اندوهگین ، دلـخـور
مـعـنـی بـیـت : اگر راهنما وسرور ِما از توبه و ترکِ باده خواری ِ مـا اندوهناک گردیده، ازطرفِ ما به اوبـگـو که ماهم ازکرده ی خویش پشیمانیم! بنابراین شراب را صاف و آماده کـن که ما آمادهی ِ جبران وعـذر خواهی هستیم .
ازآستان پیرمغان سرچراکشیم؟
دولت دراین سَرا وگشایش دراین دَراست.
کار از تــو میرود مَددی ای دلـیـل راه
کـانـصـــــــاف مـیدهـیــــــم و ز ره اوفـتـــــادهایـم
"کار از تو میرود" : مشکل فقط به دست تـو حـل میشود. دیگران راآزمودیم ودیدیم که نجات ما بسته به تـدبـیـرتو است.
"دلیل ِ راه" : راهنما ، همان پـیـر مـُغـان در بیت پیش است.
"انصاف دادن" :درست قضاوت کردن و حق را به حق دار دادن ، "کانصاف میدهیم" تایید میکنیم که تـو درست میگفتی و حق با تو است .
"از راه افتادن" : راه را گم کـردن
این بیت در ادامهی بیت پیش ودرحقیقت عذرخواهی ازپـیـر مـُغـان است
مـعـنـی بـیـت : ای راهنما وراه بَلد اعتراف واقرار میکنیم که ماگـمراه شدهایـم و کارمان گره خورده است! نجات ورستگاری ما فقط بازگشت بسوی تو و بسته به تـدبیر تو است ، به ما کمک کن تا راه درست را در پیش گیریم.
خواهم شدن به کوی مغان آستین فشان
زین فتنه ها که دامن آخرزمان گرفت.
چــون لالــه می مَـبـیـن و قـدح در مـیــان کــار
ایـن داغ بـیـن کـه بـر دل خــونـیـن نـهـادهایـم
لالـه" ازلحاظِ شکل ظاهری بمانند جام ِ شراب است . داغی وسطِ آن شبیهِ شراب سرخ است.
"دل خونین" = دل دردمـنـد ، دل عاشقی که از هجران محبوب زجـر میکشد و رنج میبـرد.
مـعـنـی بـیـت : ظاهربین مباش گرچه بنظرچنین می رسد که جام سرشارازشراب پیش رودارم و روزگارم بانشاط وهمه چیز وفق ِ مراداست! نه من همانندِ لاله ظاهراً شاداب و چهرهی سرخ دارم. ما را با ظاهر لاله قیاس مکن واگرمقایسه کردی ببین که همچون لاله داغی بر دل داریم. داغ ِ فراق وداغ عشق است که ازاَزل بردل مانهاده شده است.
تمثیلات ونکته های حافظ واقعاً خیال انگیز وقابل تامل واندیشه زاست.
وسطِ لاله همانند دل یاقلب ِسرخ رنگ است وبه دل آدمی تشبیه شده است.
دل شکسته ی حافظ به خاک خواهدبرد
چولاله داغ هوایی که برجگر دارد.
گفتی که؛حـافــظ !این همه رنگ و خیال چیست؟
نـقـش غـلـط مـبـیـن کـه هـمـان لـوح سـادهایـم
"رنگ" : ایهام دارد : 1- رنگ ، لـون 2- ریا،مکر و فریب.
"خـیـال" = تصـوّر ، گـمـان
"رنـگ و خیال" اشاره به تصویر سازی درکارگاه ِ اندیشه نیز دارد.
"نـقـش" : تصـویـر ، نـقـاشی
"غـلـط" : نا درست ، اشتباه
مـعـنـی بـیـت : خطاب به منتقدین ومخالفان است.
ای که می گویی ای حافـظ توبااین زبان ِ شعری ِ خیال انگیز دست به ریا وفریبکاری می زنی واعمالت باگفته هایت همخوانی ندارد. نه اینگونه که تومی پنداری نیست وما مثل ِ لوح بی رنگ هستیم. هیچ نقاب وماسکی برصورت نمی زنم وآنچه که می گویم ازسرچشمه ی باورها واعتقاداتم برمی خیزد.
حافظ توختم کن که هنرخودعیان شود
بامدّعی نزاع ومحاکا چه حاجت است؟
ممنون آقا رضا مثل همیشه خوب و عالی و ساده و فصیح
با تشکر از آقای رضا بابت تفسیر فصیح و روان
سلام
میخواستم بپرسم (ما سرخوشانِ مستِ دل از دست داده ایم ) صحیحه یا ( ما سرخوشان مست، دل از دست داده ایم)
متشکرم
با سلام به علیرضای عزیز
هر چند پاسخی دیر هنگام به پرسش شماست ولی بنظر این کمترین با هر دو خوانش یک معنی در ذهن متبادر می شود .
برمابسی کمان ملامت کشیده اند تاکارخودزابروی جانان گشاده ایم
شاید بتوان بدین صورت معنی کرد..ازروزی که ابروی توگشایشی برای دل ماشدبسیارازانهایی که انتظار داشتند توجه ما به انان باشدباکمان ابروی خود (اخم وابرو درهم کشیدن)نارضایتی خودراابرازکردند
احسنت و صد احسنت بر آقا رضای عزیز،
در نسخه ای مصرع اول را اینگونه دیدم: ما سرخوشان دل از دست داده ایم
شهرام ناظری هم با مرحوم ذوالفنون این قطعه را اجرا کرده اند
شهرام ناظری با مرحوم ذوالفنون هم این قطعه را تجرا کرده اند
استاد شهرام ناظری هم به همراه استادجلال ذوالفنون این قطعه را اجرا کرده اند
در قدیم وقرون سوم و چهارم هجری شراب سازی و شرابخواری یک ضد ارزشنبوده مثلا رودکی شاعر توانی انزمان مراحل ساختن شراب را در شعر به طور کامل سروده با مطلع
مادر میرا بکرد باید قربان بچه اورا گرفت و کردبه زندان
و الی اخر، پس در دوران قدیم برای شراب خواری هم آداب و روسمی قائل بودند وحتی برای مراحل مستی یا تاثیر گذاری شراب هم نامهایی داشتند مثلا 0هار مرحله از میتی به ترتیب 1سرخوشی2تردماغی3بدمستی4سیه مستی و انچه مسلم است حافظ با این الفاظ و پیشینه ایرانی بی اطلاع نبوده و مهم شنیدند که مستی و راستی وحافط برای مبارزه با ریا همیشه پنا به شراب برا رساندنصدق و بی ریایی را استفاده میکند.
به نظر میرسد خوانش مصرع اول به اینگونه خالی از لطف نباشد:
ما بیغمان مست ، دل از دست داده ایم
یعنی بیغمان و مست صفت برای ما باشند و دل مفعول باشد.
بر طبق تحقیق استاد گرامی دکتر قلیچخانی (در این مقاله)، حافظ در این بیت:
«چون لاله می مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهادهایم»
تحت تأثیر حسن دهلوی در این بیت بوده است:
«در موسمی که سنگ ز لاله نشان گرفت
داغی چو لاله بر دل خونین نشانده ایم»
با تشکر از رضا به خاطرآشکاری معنایی زیبا
ما بی غمان دل از دست داده ایم
همراز عشق و هم نفس جام باده ایم
بی غمانِ یعنی انسانهایی که از غم رها شده و و شادمان هستند، دل از دست داده دارای ایهام است که یکی به معنیِ عاشق است و دیگری یعنی کسی که دلِ دلبسته به جهانِ گُذرا را از دست داده است که البته این دو لازم و ملزومِ یکدیگرند، پسحافظ و عاشقانی که در طریقتِ این راه قرار گرفته اند شادی هایِ بدونِ علت واسبابِ بیرونی را به سببِ از دست دادنِ دلِ ذکر شده و جایگزین شدنِ دلی که به عشق زنده شده است تجربه می کنند، در مصراع دوم چنین عاشقانی همرازِ عشقند، یعنی حجاب و پرده ای بینِ آنان و عشق یا زندگی وجو ندارد، و هم نفسِ باده اند، یعنی نفَس و حیاتشان به نَفَسِ باده گرده خورده است و اگر شراب به آنان نرسد مردگانی متحرک خواهند بود.
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
تا کار خود از ابروی جانان گشاده ایم
گشاده شدنِ ابرویِ جانان یا حضرتِ معشوق نشانهٔ رضایتمتدیِ او از عاشقانِ بیتِ نخست است و همچنین کارِ عاشقان که پیش از این در طریقتِ عاشقی گره خورده بود با ابرویِ معشوق که نشانهٔ لطف و عنایتِ اوست گشاده شده است، پسحافظ که شادمانیِ حاصل از همراز بودن با عشق را با گشایشِ ابرویِ جانان در ارتباط می بیند می فرماید پس از این است که تیرهایِ بسیاری از کمانِ ملامت بسویِ عاشقان رهسپار می گردند، اما چه کسانی هستند که زهِ کمانِ سرزنش را کشیده اند و تیرهای ملامت را بسویِ عاشقان پرتاب می کنند؟ بنظر می رسد اطرافیانی که همرازِ عشق نیستند و بلکه با آن بیگانه اند عاشقان را سرزنش می کنند که در این راه بیچاره خواهند شد و هست و نیستِ خود را از دست خواهند داد، لذتی از زندگی نمی بَرَند و کمانِ ملامت را یکی پس از دیگری می کشند تا حافظ و عاشقان را از راهی که انتخاب کرده اند باز دارند، اما آنان نمی دانند که حافظ سروده است" عاشق چه کند گر نکشد بارِ ملامت". تناسبِ خَمِ کمانِ با ابرویِ جانان نیز بر زیباییِ بیت افزوده است.
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم
عارفان و حکیمان انسانها را گُلی می بینند که قابلیتِ شکفته شدن در همگیِ آنان وجود دارد، دوش یعنی هر لحظه و داغِ صبوحی کشیدن یعنی انسان هر لحظه قصدِ نوشیدنِ شراب از چیزهایِ بی اعتبارِ این جهانی مانند مقام و ثروت و شهرت و امثالِ آن را دارد اما روزگار نیز هر لحظه داغِ چیزهایِ ذکر شده را بر دلِ انسانها یا این گُلهایِ بالقوه می گذارد، یعنی اجازهٔ نوشیدنِ شراب و صبوحی که طلبِ سعادتمندی از چیزهایِ این جهانی ست را به گُل یا انسانی که بر عاشقان کمانِ ملامت کشیده است نمی دهد، در مصراع دوم گُلِ شقایق نمادِ عاشقی ست و داغِ عشقی که در دل دارد، پسحافظ ضمن مقایسهی این دو گُل میفرماید ذات و فطرتِ گُلِ شقایق عاشقی ست، پس او و دیگر هم رازانِ عشق با این داغ زاده شده اند، یعنی بجز عشقِ ازلی ک در دل دارند چیزی نمی شناسند، پس به این ترتیب درخواهیم یافت که همهٔ گُلها به راحتی قابلیتِ تبدیل شدن به شقایق و قرار گرفتن در راهِ عاشقی را ندارند چنانچه حافظ پیش از این سروده است؛ "گوهرِ پاک بباید که شود قابلِ فیض/ ورنه هر سنگ و گِلی لوءلوء و مرجان نشود" چنین دیدگاهِ جبرگرایانه ای با نظرِ دیگر بزرگان مانندِ مولانا که قابلیتِ تبدیل و شکوفایی را در هر انسانی میبینند متفاوت است اما در عینِ حال حافظ میفرماید دیگر گلهایی که با داغِ عاشقی زاده نشدند باید آنقدر داغِ صبوحی بکَشند تا سرانجام شاید از طریقِ ناکامی هایِ خود پِی به اصلِ خود برده و آنان نیز هم رازِ عشق و هم نفسِ جامِ باده شوند.
پیر مغان ز توبه ما گر ملول شد
گو باده صاف کن که به عذر ایستاده ایم
در اینجا حافظ به سالک تازه کاری که کار خود را از ابروی جانان نگشوده و هنوز در کار معنوی خود پایدار نیست بازگشته و از زبان او سخن گفته ، میفرماید اگر پیر مغان یا انسان کامل و راهنمای ما یا خداوند ( پیر مغان همه این معانی را شامل میشود) از توبه سالک از دریافت شراب خرد و معرفت ملول و آزرده شده که قطعآ شده است، به او بگویید باده صاف کن که دو معنی را در بر میگیرد ، ، باده میتواند همان جام باده باشد که به معنی قلب مملو از معرفت عارف کامل یا پیر مغان است ، یعنی دلت را با ما صاف کرده و آزرده خاطر مباش زیرا که به عذر خواهی ایستاده ایم ، یعنی تا آخر عهد و پیمان با خدا یا زندگی ایستاده و به راه خود ادامه می دهیم، این تعللها و رفت و برگشت ها مقطعی ست ، حافظ در بیت دوم فرموده بود که او یا عرفای دیگر نیز چنین بوده اند ، پس در حقیقت راهکار باز گشت را به سالکی که قصور کرده و در کار خود استمرار نداشته است بیان میکند .باده صاف کن ، همچنین میتواند زلال و بدون درد کردن شراب و باده معرفت الهی باشد ، یعنی عصاره خالص تعالیم معنوی را آماده و به سالک مشتاق معرفت برساند .
کار از تو می رود مددی ای دلیل راه
کانصاف می د هیم و از راه اوفتاده ایم
در ادامه ، از زبان سالک قصور کرده و از راه مانده میفرماید ای راهنمای راه عاشقی ، کار با استمداد تو پیش میرود ، در واقع نیز بدون دلیل راه نمایانی مانند عطار ، مولانا ،حافظ و سایر بزرگان کسی در این راه معنوی توفیقی بدست نخواهد آورد ، پس سالک مقصر اگر منصف باشد به خطا و کوتاهی خود اذعان نموده ،با کمک گرفتن از پیر معنوی خود راه را با جبران عقب ماندگی ها ادامه خواهد داد .انصاف می دهیم همچنین میتواند به معنی از دست دادن انصاف و اعتدال باشد که وقتی سالک از اعتدال خارج شود از راه باز خواهد ماند .
چون لاله می مبین و قدح در میان کار
این داغ بین که بر دل خونین نهاده ایم
قدح در ادبیات عارفانه ظرفیت متفاوت انسان و یا هر ذره و اجزای این عالم است در دریافت شراب معرفت که نسبت به میزان هشیاری در باشندگان عالم متغییر میباشد . لاله در اینجا نماد دیدن یا سنجش و مقایسه مقدار می دریافتی با دیگر سالکان و در یک کلام بررسی میزان پیشرفت معنوی توسط سالک میباشد ، پس حافظ میفرماید مانند لاله مباش که دم بدم میزان پیشرفت معنوی خود را بازبینی کرده و بخواهی بدانی چه مقدار می معرفت دریافت کرده ای ، قدح و ظرفیت دریافت می در میان کار است ، یعنی هر انسان و بطور کلی هر ذره ای در این هستی ،بنا بر مقدار ظرفیت خود شراب آگاهی دریافت خواهد نمود ، انسان که از جنس خدا و بینهایت اوست ، محدودیتی برای دریافت می خرد و آگاهی نداشته و مقدار آن بستگی کامل به شخص سالک دارد که تا کجا بخواهد پیشرفت کند . اجسام بی جان ، گیاهان و جانوران نیز هر کدام نسبت به جنس خود از این می هشیاری برخوردار میشوند ولی مقدار آن محدود و بنا بر جنس آن باشنده توسط خدا یا هستی مطلق تعیین شد است ، تفاوت بنیادی انسان و حیوان نیز در همین مطلب است .در مصرع دوم حافظ میفرماید که سالک بهتر است بجای این اندیشه غلط ، به مطلب مهمتر و داغ عشقی که از روز ازل بر دل انسان نهاده اند توجه و تمرکز کند . یعنی به کار عاشقی خود بپردازد ، مولانا میفرماید :
چنان گشت و چنین گشت چنان راست نیاید
مدانید که چونید، مدانید که چندید
گفتی که حافظ این همه رنگ و خیال چیست
نقش غلط مبین که همان لوح ساده ایم
حافظ میفرماید ممکن است پرسشی در ذهن خواننده این غزل پدید آید که اینهمه نقاشی و خیال پردازی شاعر برای چیست ؟ چرا حافظ ساده تر با ما سخن نمی گوید ؟ پاسخ این است که تصویر را غلط مبین ، ما مطالب را پیچیده بیان نمی کنیم ، اگر زبان عرفا را بدانی درخواهی یافت که مطلب ساده میباشد، همان لوح ساده ایم همچنین میتواند اشاره به پاک بودن صفحه زندگی هر انسانی باشد که او خود بر این صفحه ساده خواهد نوشت و چگونگی این نوشتن در دست انسان است و نه شخص دیگری ، اشاره ای به اختیار داشتن انسان در امور مربوط به زندگی خویشتن تا حافظ را متهم به جبر گراییِ مطلق نکنیم.
این غزل را "در سکوت" بشنوید
مصرعِ نخست بیتِ اول دو خوانشِ متفاوت دارد که هردو مفیدِ معنا هستند. جالب آنکه محمدرضا شجریان در یکی از اجراهایش، این بیت را دو بار میخوانَد، اما هر بار با یکی از این خوانشها:
۱. ما سرخوشانِ مستِ دلازدستدادهایم
۲. ما سرخوشانِ مست، دل از دست دادهایم
درود بر دوستان
از یه دختر خانمی خوشم اومده ، مونده بودم بگم بهش یا نگم؟ نمیدونستم چیکار کنم، تفأل به فال حافظ زدم، این فال اومد،
سر از معنی و مفهوم اش درنمیارم، موندم چه بکنم بر اغتشاش ذهنم افزود