غزل شمارهٔ ۳۴
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش عبدالحمید ضیایی
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش زهرا بهمنی
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش اهورا هورخش
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۳۴ به خوانش محمدرضا ضیاء
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
با آن که متن این غزل با نسخه علامه قزوینی و دکتر غنی مطابق است ولی اعتقاد دارم در مصرع اول بیت نخست اشتباهی وجود دارد و کلمه آشیانه غلط است و باید آستانه باشد زیرا کلمات رواق ، منظر و آستانه اصطلاحات معماری در ساختن بناهای مسکونی قدیم بوده است . در مصرع دوم کلمه فرود آ بمعنای وارد شدن به خانه است . اگر بیت اول را به همین صورت که هست بخوانیم مثل این است که حافظ معشوق و منظور خود را بصورت پرنده ای در آسمان تصور کرده و به او خطاب میکند که چشم من آشیانه ای برای تواست و از آسمان برای نشستن در این آشیانه پائین بیا که معنائی بسیار سخیف و دور از تعابیر والای حافظ است . در ادبیات کهن فارسی به سرای فرود آمدن بمعنای واردشدن در خانه بکار میرفته است . عبید زاکانی با اشاره و زبان طنز میگوید(...غلام خواجه را گفت که خاتون به سرای فرود آمد و خواجه گفت ای کاش خانه بر خاتون فرود می آمد ...)
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
تو این مصراع کلمه های نقد و شوخ به چه معنایی هستن؟ اگه ممکنه معنی این مصراعو می خواستم بدونم
در جواب زینب:شوخ در ادبیات قدیم به معنی چرک،گستاخ وعشوه گر می باشد بدین ترتیب خواجه میگوید من به هر عشوه گر فریبکار ویا آلوده (به ریا)دل نمی بندم ومصرع دوم دلم در گرو مهرف توست
پیوند به وبگاه بیرونی
نشانی یوتیوب غزل با صدای دلنشین استاد شجریان
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن
که این مفرح یاقوت در خزانه توست
به تن مقصرم از دولت ملازمتت
ولی خلاصه جان خاک آستانه توست
من آن نیم که دهم نقد دل به هر شوخی
در خزانه به مهر تو و نشانه توست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که توسنی چو فلک رام تازیانه توست
چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز
از این حیل که در انبانه بهانه توست
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست
با بوزش برخی مواقع که می خواهیم نوشته را حذف یا تغییر دهیم چکار باید کنیم؟؟
نمی دانم در ابتدای دیوان فرصت شیرازی یا در جایی دیگر خوانده ام که فرصت تصمیم داشت در کنار حافظ دفن شود. روزی به همین نیت در کنار گور پر نور حافظ به دیوانش تفال زد و این غزل آمد. فرصت هم به گریه افتاد و... قبرش هم نزدیک مزار حافظ عزیز است.
سلام
این غزل دقیقا درزمان شاه شجاع سروده شده است گویند زمانیکه شاه بدور از شیراز بوده نامه ای را به حافظ میفرستت و ایشان را نزد خویش می خواند ،حافظ در پاسخ دعوت شاه این غزل را سروده مودبانه عذرمسافرت را می خواهد.
شاه شجاع خود اهل شعروادب بود ومجالس شبانه اش پیوسته از شعراوسخنوران زینت می یافت .
حضرت حافظ دربیت اول دیدار شاه را در شیراز می خواهد می گوید تو درخانه خود برگرد .
دربیت دوم و سوم میگه بالطف کلام و رفتار نیکت امثال مرا مسحور خویش ساخته ای هرجاباشی خوش باشی.
در بیت چهارم و پنجم میگه : هرچند من قادر به سفروفیض حضور شما نیستم ،آرزو دارم شما مرا در شیراز به دیدارت منور سازی.
دربیت ششم اظهاروفاداری می کند
دربیت هشتم : میفرماید توچنان آدم زرنگ وماهرهستی که بااین زبان چرب ونرمت نه من ساده لوح را بلکه فلک را هم فریفته ای.
دربیت نهم به شاه میگوید : باارسال این غزل شرین که من سروده ام در مجلس تو توسط مطربان خوانده میشود یقینا زهره را در آسمان به رقص خواهی کشاند.
درود.
من فکر می کنم این غزل کاملا عرفانیست و ارتباطی با شاه شجاع ندارد و منظور از شهسوار شاه شجاع یا شاهان دیگر نیست.
بیت ششم شوخ به معنی ناپاک است
بیت آخر دو حالت می تواند تعبیر شود:
1- مضمون شعر حافظ هستی
2- ترانه ای که با موسیقی ات می خوانی سروده ی حافظ است
که هنگام گفتن اولی را گفتم اما دومی بهتر است!
جناب قاسمی،
گمان میبرم شوخ درین بیت به مانای زیبا، فریبا و دلرباست و نه ناپاک ،
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیر دام و دانه توست..
@گمنام1
تشکر. موافقم. به شرط این که وجهه مستحسن (جنبه مثبت) از زیبا و دلربا و فریبا را در نظر نگیریم! وجه فریبندگی و... را در نظر بگیریم.
رواقِ منظر ِچشم من آشیانه ی توست
کرَم نما و فرودآ که خانه خانه ی توست
به باوربعضی، شاه شجاع دریکی ازسفرهایِ خود، دلش برای انیس ومونس خویش تنگ شده وبه واسطه ی فرستاده ای یا پیامی ازحافظ، دعوت کرده تا اورا دراین سفر همراهی کند. حافظ که اهل سفرنبوده این غزل رادرپاسخ به اوسروده وارسال کرده است.!!
امّابه نظرنگارنده با توجّه به معنای ِ مطلع ِ غزل، این حدس وگمان صحّت نداشته ودرست بنظر نمی رسد! چراکه ازهمین ابتدای غزل، روشن است که شاعردرحال استقبال از ورودِ شخص محترم یا پادشاهی به خانه یاشهرشیراز ودرحال تعارف کردن وبفرمائید گفتن به اوست. این غزل نه تنها در پاسخ به دعوتِ کسی سروده نشده بلکه اتفاقاً برعکس این خودِحافظ است که دعوت کننده ی هست.
اگر به استناد واژه ها وترکیباتی که حافظ دراین غزل بکاربرده، قانع شویم وبپذیریم که این غزل خطاب به شاه شجاع سروده شده است احتمالاً زمانی بوده که شاه شجاع درپشتِ دروازه های شیراز، منتظرحمله وورودبه شهر وبازپس گیری آن ازاشغال شاه محمود بوده است.. به منظور روشن شدن این ادّعا، صفحه ای ازتاریخ شیراز را ورق می زنیم تا باشان نزول غزل بیشترآشنا شویم.
"شاه محمود برادرشاه شجاع که در کودتا برعلیه پدر( امیرمبارزالدّین ) همکاری کرده بود. پس از برکناری پدر وبه تخت نشستن شاه شجاع، پاداش همکاری خودراگرفت وحاکم ِ ابرقو و اصفهان گردید. درآن روزگاران که ایران قطعه قطعه شده بود، شهرهای بزرگی مثل یزد و کرمان وتبریز وخراسان واصفهان و...هرکدام برای خودحاکمی داشته وهرازچندی نیزبسانِ سگ وگربه به جان هم می افتادند و جنگهای خونینی به راه می انداخته وروزهای سختی رابرمردم بیچاره تحمیل می کردند.
شاه محمود پس ازمدّتی سودای فتح شیرازدر سرپرورانید وبه فکر تصرّفِ شیراز افتاد. اوبه کمک حاکم آذربایجان، شیرازرا محاصره وسپس به برادرخود شاه شجاع پیشنهاد داد که ازشیرازخارج و به ابرقو برود. شاه شجاع نیزبرخلافِ میل قلبی ناگزیربه پذیرش ِ پیشنهاد شد وموقّتاً ازشیرازخارج گردید.
شاه محمود باجلال و حشمت وارد شیراز شد و حدود سه سال بر شیرازحکمرانی کرد. تااینکه در سال 767 شاه منصور پسر شاه مظفر و برادر شاه یحیی از یزد به کمک عموی خود شاه شجاع آمدند وامید شاه شجاع رابه بازپس گیری شیرازقوّت بخشیدند. شاه شجاع نیز که بی صبرانه منتظرفرصت بود، مقدّماتِ حمله به شیراز راطرح ریزی وعزم خودراجزم وروی به شیراز نهاد و در همان سال شهر را فتح نمود وشاه محمود بیرون رفت و به اصفهان پناهنده شد والی آخر........
بنظرچنین می رسد که ِ شاه شجاع قبل ازورود به شهر،ازحافظ این یارقدیمی وصمیمی وموردِ اعتماد خویش، اوضاع شهررااستعلام نموده تا تصمیم نادرستی نگرفته باشد. حافظ نیز درپاسخ به این استعلام، غزلی روحیّه بخش وامیدآفرین نوشته وبه صورتِ پنهانی برای او فرستاده است. . حافظ به اواطمینان خاطرداده که مردم وهواخواهانت، مشتاقانه منتظر ورودِ توهستند. این شهر ازقبل نیز ازآن ِ توبوده وخانه ی توهست پس کرم نما وفرودآ که فرصت بسیارمناسب است.
اگراین حدس وگمان به یقین نزدیک بوده باشد ازهمین روست که حافظ اسمی ازشاه شجاع نبرده وبه رمزوکنایه حرف زده تا چنانچه، شاه شجاع نتوانست شیراز رابازپس گیرد، غزل مایه ی دردسرنگردد و ازسوی شاه محمود مورد غضب واقع نشود.
رواق: ایوان،سقفی که درمَقدم خانه ساخته می شود. پیشگاهِ خانه سایهبان.راهرو و مَدخل سقفدار در داخل ِ عمارت.
منظر: نظرگاه، دیدگاه، میدان دید، چشم اندازوجایی برای نظرانداختن.
معنی بیت:
نظرگاهِ چشمان من، قرارگاه و آشیانه ی توست. (همیشه پیش چشمم هستی) بزرگواری کن قدم های مبارک را برچشمان من بگذارو فرودآی که اینجا خانه ی خودِ توست.
میدان دید وافقِ نگاهِ حافظ، ومکانی که هرروز برآنجا نظرمی اندازد، شهرشیرازاست. دراینجا حافظ ضمن آنکه ازمخاطب تقاضا می کند برچشمانش قدم بگذارد شهر شیراز رانیزمدّ نظرقرارداده وبه کنایه ورمز به اومی رساند که اوضاع وفق مراد است وفرصت نیکو. این خانه متعلّق به توست فرودآی جای تودراینجاخالیست.
بعضی کج سلیقگی کرده وبه جای آشیانه (آستانه) راترجیح داده وبراین باورند که آستانه با خانه ورواق ومنظر ازنظرمعماری وساختمان سازی خویشاوندی دارد ومناسب تراز آشیانه است!! این کج سلیقه ها،بادرازدستی وزیرپاگذاشتن رسم امانت داری،اقدام به جایگزینی این واژه نموده ودلایل غیرقابل قبولی تراشیده اند. درپاسخ به این خودشیفتگان بایدگفت که اول اینکه حافظ معمارچیدمان ِواژه ها وکلمات است نه معمارساختمان وملات! دوّم اینکه درتمام نسخه های قدیمی معتبر وخطّی بلا استثنا همه آشیانه ثبت شده. سوم اینکه حافظ بارها درغزلیّاتِ خود آستانه رابکاربرده وقطع یقین درسرودن این بیت نیزآستانه مدّ نظرش بوده ولی تعمّداً آشیانه رابکاربرده است. چراکه حافظ علاوه برخویشاوندی ِ کلمات، معیارهای ظریف ولطیفِ دیگری نیز دارد. ازجمله معیارهای او موسیقی وتصویرشعر است. واج آرایی ِ وتولیدِ موسیقی وبُردن ذهن ِ مخاطب به حال وهوای موضوع مطرح شده، هنریست که درانحصار حضرت حافظ است وتاکنون هیچ شاعری نتوانسته به گرد اونیز برسد. "آشیان" تکرار واج "ش" رادرمصرع اوّل رقم زده وبا ترکیب شدن باتکرار واج " خ" درمصرع دوِم موجی ازشادی وشعف درخانه ی ذهن خواننده وشنونده تولید می کند وتصویری شفّاف ازشکوهِ فرودآمدن طایری بلندپرواز بر آشیانه رادرلوح مخاطب ترسیم می کند. درحالی که " آستانه" دراین بیت، فقط با مصالح فیزیکی خانه خویشاوندی داشته ونمی تواند تولیدِ موسیقی وتصویرکند. آستان دربیتهایی مثل( درآستان جانان گرسرتوان نهادن یا ازآستان پیر مغان سرچراکشیم) بارقم زدن تکرار واج "س" تولید موسیقی وتصویردارد لیکن دربیتِ رواق منظر من ....(آستانه) نه تنهاهیچ نقشی درزیبایی شعرندارد بلکه تصویر خیال انگیز فرودآمدن طایری برآشیانه رانیزتخریب وموسیقی ِ شعر را ازریتم دل انگیزش خارج می سازد.
حیف است طایری چوتو درخاکدان غم
زینجا به آشیان وفا می فرستمت
به لطفِ خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفههای عجب زیردام ودانه ی توست
به لطفِ خال وخط: به مددِ خال وخطِ زیبایی که داری خط: موهای لطیفی که گِرداگِردصورت وپشت لب وبناگوشِ جوان می روید وبرباعثِ جاذبه وزیبایی می گردد.
عارفان: آگاه دلان، دانایان وصاحبنظران. عارف درحقیقت کسیست که خدارا چون مستحق پرستش می بیند اورامی پرستد نه به طمع بهشت وترس ازدوزخ
لطیفه: سنجیده ودقیق، ظریف ونرم ودلپسند
دام ودانه: همان خال وخط است. خال (دانه) خط (دام)
معنی بیت: به مددِ لطافتِ وزیبائی ِ خال وخط، توجّه هرصاحبنظری رابه خودمعطوف کرده و دلهای آنان راربودی ومبتلا به عشق خودکردی. شگفتا چه جاذبه ای در دام ودانه ی سنجیده ودقیق ودلپسندِ تونهفته ،عجب خوب شکارمی کنی! هرکس نه تنها افرادعادی بلکه دانایان وصاحبدلانی که به هربادی نمی وزند بایک نظر دل به تومی بازند وبه دام می افتند.
گویند که شاه شجاع سیمای جذّاب و زیبایی داشته ودلرُبایی ِ اوزبانزدِ عام وخاص بوده است. روزی به اتّفاق ِ همراهان ازمحلّه ای درحال عبوربوده، همه ی مردم اعم اززن ومرد غافلگیرشده ومحو تماشای شاه شجاع جوان وخوش اندام شده بودند. ناگهان صدای زنی که فریادمی زد آی فاطمه خانم زود بیاشاه شجاع آمده، ببین که چقدر دلربا وخوشگل است.... شاه شجاع لحظه ای درنگ کرد....همراهان سبب درنگ پرسیدند. شاه شجاع گفت: حال که این خانم ازشیفتگان ماست دقایقی توقّف می کنیم تا اوبه مُرادِ دل برسد.!
شاید این روایت افسانه ای بیش نباشد. لیکن وقتی درموردِ کسی چنین داستانهای نَقل می شود بیانگر این است که اوبهره ی خوبی ازجذابیّت ودلربایی بُرده بوده وضمن داشتن صورتِ زیبا،سیرت زیبایی نیز داشته است. بی گمان خوش سیمابودن شاه شجاع درارادتِ عاشقانه ی حافظِ نظرباز بی تاثیرنبوده است.!
درآب ورنگِ رُخسارش چه جان دادیم وخون خوردیم
چونقشش دست داد اوّل رقم برجان سپاران زد
دلت به وصل گل ای بلبلِ صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه ی توست
اگرحدس وگمان مادرموردِ شان ِ نزول غزل درست بوده باشد، معنای این بیت قابل فهم ترخواهدبود وما به بخشی ازظرافت ولطافتِ جادوییِ بیان حافظانه پی خواهیم برد.
شیرازازقدیم به سببِ سرسبزی وشاعرپروربودن به شهر گل وبلبل معروفست. حال که شاه شجاع این پادشاه اهل دل وشعروادب(بلبل) درحالِ فرودآمدن برآغوش گل(شهرشیراز) درآتش اشتیاق می سوزد، حافظِ خوش ذوق به لطفِ نبوغ اعجاب انگیز خود ،چه مضمون ِ ناب وخیال پرور ومناسبی خَلق کرده است. این بیت چقدرمی تواند درچنین شرایطِ حسّاسی، روحیّه بخش وموثرواقع گردد. حافظ پیشاپیش این فتح وپیروزی راجشن گرفته است.
معنی بیت: ای بلبل صبا( ای شاه شجاع) انتظاربه پایان آمدخزان رخت بربست، گل(شیراز) آغوش خودرا برای توبازکرده تاتورابه لذتِ وصال برساند. دلت خوش وخرّم وخندان باد گواراباد این فتح وظفر(وصلت) که درچمن( دربین مردم شهر) ترانه های عاشقانه ی(کنایه ازاشعارعاشقانه ی شاه شجاع وهمچنین ترانه های حماسی که مردم برای پیروزی شمازمزمه می کنند) پیچیده است.
آن شاهِ تُندحمله که خورشیدِ شیرگیر
پیش اَش به روزمعرکه کمترغزاله بود
علاج ضعفِ دل ما به لبِ حوالت کن
که این مُفرّح ِیاقوت در خزانه ی توست
حوالت کن: واگذارکن
مفرّح: فرحبخش، روح افزای وشادی بخش
یاقوت: گوهر وسنگِ قیمتی ،سرخ رنگ که خاصیّت ِ درمانی داشته وفواید زیادی ازدارد. حافظ اغلب درتوصیفِ لبِ یار،به سببِ همرنگ بودن بایاقوت، ازاین واژه استفاده می کند. ضمن آنکه درنظرگاه حافظ، لب یارنیزهمانندِ یاقوت ارزشمند وخاصیّتِ درمانی دارد!
منظور ازمفرّح یاقوت، شربتی گواراست که باسائیدن یاقوت ودرآمیختن باشراب وقند وگلاب درست می شده وبرای تقویتِ بیماران بکارمی رفته است. به سببِ قیمتی بودن معمولاً درگنجینه وخزانه نگهداری می شد.حافظ خودرا به بیماری زده تا شربتی شیرین ونشاط آورازلعل لب یاربنوشد!
خزانه: کنایه ازدهان یاراست . مخاطب که خودپادشاه است وشاعر ومعشوقِ حافظ، به سببِ آنکه سخنان ارزشمند وشیرین(شعر) دارد به خزانه تشبیه کرده است که اشیای قیمتی وطلا وجواهرات درآن نگهداری می شد.
معنی بیت: ما عاشقان تو بیماران عشق توهستیم وازشدّتِ بیماری ضعیف وناتوان شده ایم. لبِ سرخ وشیرین تو وبوسه های توتنهاداروی شفابخش ماست. فرمان بده تا لبها ی نوشینت برای ما ازآن شربت گوارا،جرعه ای بنوشاند.(فرمان ِ پادشاه نیزکه ازدهان او(خزانه) خارج خواهدشد،همانند دُرّ وگوهر ارزشمند هستند چراکه می خواهد بوسه تجویز کند!
بوسه بر دُرج عقیق تو حلال است مرا
که به افسوس جفا مُهروفا نشکستم
به تن مُقصّرم از دولتِ مُلازمت اَت
ولی خلاصه ی جان خاکِ آستانه ی توست
آنها که قبول زحمت فرموده وبادست درازی "آشیانه" رادرمطلع غزل به "آستانه" تغییرداده اند، باید فکری هم به حال ِ این بیت کنند وواژه ای مطابق سلیقه ی خود جایگزین ِ "آستانه" پیداکنند! تا مانع تکرارقافیه شوند! بنابراین چنانکه درشرح مطلع غزل گفته شد "آستانه" درنظر حافظ بوده که دراین بیت بکارگرفته است. "آشیانه" بنابه همان دلایل، ازروی عمد وانتخاب بوده نه تنگ بودن قافیه!
به تن مقصّرم: معذورم ازاینکه نمی توانم من نیز مثل سربازی دررکابِ تو، دراین حمله شرکت کنم
دولتِ مُلازمت اَت: سعادتِ همراه بودن باتو
معنی بیت: خطاب به شاه شجاع: پوزش می طلبم ازاینکه با این شرایطِ سنّی وضعف بدنی، درجمع همراهان وسربازانت حضورفیزیکی ندارم، حضور درآن جمع ،سعادتِ بزرگیست که من متاسّفانه من محروم وبی نصیب هستم. ولی بااینحال، جانم با عشق واشتیاق،همچون خاکِ آستانه ی توست. جانم متعلّق به توست.
من آن نیم که دهم نقدِدل به هر شوخی
در ِخزانه به مُهر تو و نشانه ی توست
من آن نیم: من آن نیستم
نقد دل: نقدینگی دل،چون مضمون بیت دررابطه با خرج نکردن دل وبسته ماندن خزانه هست، دل به سرمایه ای ارزشمند تشبیه شده مثل پول وطلا وجواهرات. تا با واژه های خزانه وشکسته نشدن مُهر آن همخوانیِ ظاهری وباطنی پیداکند.
شوخ: طنّاز،عشوه گرگستاخ
خزانه : سینه که جایگاهِ دل است به خزانه تشبیه شده است. دَرخزانه نیز دهان ِ عاشق است.
درخزانه به مُهر ونشانه ی توست: یعنی دهانم بابوسه ای که برلبانم نهادی بسته مانده است. بوسه ی تو همانندِ مُهری بردر ِ این خزانه خورده وکسی نمی تواند بازکند.فقط خودت می توانی بگشایی. درقدیم وکم وبیش امروزه نیز چیزهای با ارزش را در درون صندوقچه یا خزانه ای گذاشته ودر آن را مُهر وموم کرده وعلامت بخصوصی برروی آن می زدند تاکسی نتواند به درون صندوقچه دسترسی داشته باشد،حافظ بااشاره به این موضوع،مضمونی عاشقانه خَلق کرده است.
معنی بیت: من بی وفانیستم ودراین مدّتی که نبودی، دل به کسی نسپردم. هیچ شوخ وطنّازی نمی تواند دلم را به رُباید،هرچه عشوه گری وگستاخی کند من سرمایه ی دلم را خرج اونمی کنم. دلم درگنجینه وخزانه ی سینه محفوظ مانده، مُهر لبِ تو بردهانم هست وبه همان نشانی که زدز است.
دردل ندهم ره پس ازاین مِهربُتان را
مُهرلبِ تو بر دراین خانه نهادیم.
تو خود چه لُعبتی ای شهسوارِ شیرین کار
که توسَنی چوفلک رام ِتازیانه یِ توست
لعبت: بازیچه ،هرآن چیزی که بتوان باآن بازی کرد، معشوق ودلبر
توسن: اسب شوخ وسرکش
معنی بیت: ای شهسوار دلیر وبی باک عجب دلبرشیرین کار وخوش رفتاری هستی، توچه رازی دردلسِتانی داری؟ وچه سوارکارماهری هستی که اسبِ سرکش و وحشی ِ فلک نیز مطیع تو وتحتِ فرمان توست؟
جالب است که حافظ واژه ی "شهسوار" را هرجابکاربرده، شاه شجاع را مدّ نظرقرارداده است. گویی حافظ به عمد این واژه رابرای شاه شجاع اختصاص داده بود تا جویندگان حقیقت شان نزول غزلها را دریابند.
به پیش خیل خیالش کشیدم اَبلق چشم
بدان امید که آن شسهواربازآید
چه جایِ من؟ که بلغزد سپهر ِشعبده باز
از این حیَل که در انبانه ی بهانه ی توست
چه جای من: من که جای خود دارم، یا من کیستم؟
سپهرشعبده باز: چرخ فلک که کسی ازرازکارهای اوسردرنمی آورد. خیلی تردست وقوی هست.
حیل: حیلهها وترفندها.
انبانه: کیسه ای که ازپوستِ دبّاغی شده ی گوسفند درست می کنند.
بهانه: دلیل تراشیدن برای سرپیچی کردن، عذرخواهی برای انجام ندادن وبه اصطلاح پیچاندن کسی
بهانه های شاه شجاع به منظور پیچاندن وسرکارگذاشتن عاشقانش، آنقدرزیادند که برایش کیسه دوخته است! این کیسه پراز عذروبهانه های رنگارنگ وگوناگونست.
معنی بیت: من کیستم که فریبِ تورانخورم؟ من که جای خود دارم، حتّا چرخ فلک که درتردستی نظیرندارد فریب تورامی خورد. بالای دست فریبندگیِ تو دستی نیست. توآنقدرترفند بلدی که برای آنها کیسه ای دوخته ای وبه همراه داری ودرمواقع مختلف ازآنها برای پیچاندن عاشقان استفاده می کنی. طوری ماهرانه عمل می کنی که طرف متوجّه نمی شود ازکجا ضربه خورد!
به عبارتی دیگر حافظ به شاه شجاع می فرماید: توآنقدرخوبِ خوب نیستی که کسی بتواند ازتو سواستفاده کند ! وتوآنقدر هم بدِ بد نیستی که حق کسی راپایمال کنی! تویک رندِ به تمام معناهستی ومی دانی با اطرافیان وعاشقانت چگونه رفتارکنی، من مجذوبِ سیرت زیبا وصورتِ زیبای توهستم،تونظیرنداری.چشم بد ازتودورباد.
آب وآتش به هم آمیخته ای ازلبِ لعل
چشم بد دورکه بس شعبده بازآمده ای
سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد
که شعرحافظ شیرین سخن ترانه ی توست
حافظ خود بهترازهمه می داند که چه غزل ناب وپُرمایه ای برای محبوبِ دلبندش سروده وارسال کرده است. اوخوب می داند که آوازه خوانان ِ محفل اُنس دوست، غزل آبدارش را باصدای دلنواز خواهندخواند وحاضرین حظّ ها خواهند بُرد. ازهمین رو با اطمینان خاطری غرورانگیز می فرماید:
دراین حال که شعرحافظ شیرین گفتار درمحفل اُنس تو به آواز وترانه خوانده می شود، چرخ فلک نیز ازسر شوق وشَعف به رقص درخواهدآمد!. عجبا چه مجلس باشکوهی داری گوارای وجودت باد که سزاوار این فرّ وشکوه هستی.
ازمیان همه ی شاعران پسین وپیشین ِ روزگار حافظ، هیچ شاعری به خوداین حق را نداده وحق نیزنداشته وندارد که اینچنین غرورآمیز از شعر خود تمجید کند، امّاحافظ این حق رابخود داده و الحق که اوحق داشته که ازخود تجلیل کند. فقط حافظ می تواند ازخود بگوید طوری که هیچکس ظَنّ بد نَبرد وخطانگیرد.
صبحدم ازعرش می آمد خروشی عقل گفت:
قُدسیان گویی که شعرحافظ ازبَر می کنند!
خیلی استفاده کردم. ممنون از به اشتراک گذاری اطلاعات خواندنی شما
سپاسگزاریم آقا رضا
درود.
بنده فکر می کنم منظور از خانه، خانهی دل هست و غزل کاملا عرفانیست و از عشق الهی سخن می گوید.
درود فراوان بر دوستان
دوباره عرض می کنم با تشکر از تلاش رضای عزیز و کمال احترام به نظرات ایشان در خصوص تفسیر ابیات حافظ
به عرض می رساند تلاش ایشان به نسبت دادن اکثریت ابیات حافظ به شاه شجاع فقط ابیات حافظ را از بار معنایی و مفهومی خالی کرده و دل خوانندگان را سست خواهد کرد و بهتر است دنبال شان سرود اشعار حافظ و تاویل ابیات او نبوده و معانی ظاهری اشعار که به دلیل فرم شعری جابه جا شده اند رو مشخص سازیم و اجازه دهیم هرکس تعبیر خود را داشته باشد وبه این شکل زیبایی شعر حافظ را دو چندان کنیم مثلا دقت کنید ارزوی لب یار رو که ایشان به شاه شجاع نسبت داده اند به دلیل ظرافت های شعری و تشبیهی بسیار سخیف و پست می نماید لذا بهتر است در ترجمه اشعار مخاطب حافظ رو معشوق نهانی او قلمداد کنیم که به مذاق همه خوشایند تر خواهد بود
درود بر جویندگان و پویندگان راستی
سلام
جهت اطلاع, پیشنهادِ شما به مذاقِ من اصلا خوشایند نیست.
درود بیکران بر دوستان جان
دلم طاقت نداد در مقابل معانی سخیف شده در ترجمه اقای رضا ساکت بمونه من که أصلا دوست ندارم مفاهیم بکر شعر حافظ که مضامین عشق اسمانی و قدسی داره رو به خوانندگان تلقین کنم ،چرا که گفتگو ایین دل ریشی نبود ورنه با تو ماجراها داشتیم ولی از غیرت از دوستان اجازه می خوام چند تعبیری رو از عرفانی ترین غزل حافظ ارائه بدم
رواق منظر چشم من اشیانه توست کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
پیش توضیح :در مراتب معرف حق که شهود یکی از ان می باشد و طی ان وجود عاشق سالک به نورانیت تبدیل می شود حتی روح عاشق از دیدار چهره معشوق محروم می ماند و فقط معشوق خود را در ایینه پاک روح عاشق مشاهده کرده و جمال خویش را می بیند وبا انکه وصال برای عاشق اتفاق افتاده ولی چهره معشوق از عاشق مستور مانده وعاشق شیدا و دیوانه می گردد این کیفیت را حافظ به نهایت زیبایی و اعجاز در مطلع این غزل به این صورت به تشبیه کشیده است
رواق منظر چشم من اشیانه توست:یعنی معشوق من تو در بالای رواق (سایه بان -پیش امدگی) زاویه دید چشمان من اشیانه گزیده ای و با اینکه بسیار نزدیکی ولی چون در بالای رواق چشمان من اشیانه کرده ای من تو را نمی بینم و حال انکه تو کوچکتران حرکات چشم مرا هم متوجه می شوی
کنایه از اینکه تو کاملا از من واقف هستی و من از تو غایب
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست :حافظ که عاشق واصلی می باشد می داند که معشوق مرغ قدسی زیرکی است و هیچ وقت چهره به عاشق نمایان نمی کند درخواست کرامت می کند و می گوید از انجا که این جایگاه یعنی قلب من خانه توست پس از بالای رواق بر صحن خانه فرود بیا که من هم بتوانم روی زیبای تو را ببینم کنایه از در خواست معجزه خواهانه و کرامت جویانه عاشق از معشوق برای پرده از رخ برداشتن و نمایان شدن که حافظ به خوبی می داند چنین اتفاقی هرگز نخواهد افتاد.
به زبان ساده معشوق ازلی همانند مرغی است که بر بالای دیدگان روح عاشق اشیانه داشته و هیچ وقت حتی به کرامت هم در صحن تیر راس دیده روح عاشق فرود نخواهد امد ؛رخ نشان نخواهد داد و در پایان با در خواست گذشت از عزیزان بابت فضولی در ساحت مقدس ادب و بینش ایرانی این شعر مولانارو به عاریه می گیرم که
محرم این هوش جز بیهوش نیست مر زبان را مشتری جز گوش نیست
درود بیکران بر جویندگان و پویندگان راستی
سلام
به نظرم اینجور شرح هایی شاید به قول شما سخیف نباشد ولی قطعا به درد نخور است. چون کسی نمی فهمد! یا کمکی به فهمِ غزل نمی کند, به نظرم خود اشعار حافظ ساده تر هستند.
شرحِ شما گره ای بود بر پیچیدگی های غزل چند وجهی حافظ.
به نظرم این چنین شرح هایی نسل امروزی و مردم کوچه بازار را از ادبیاتِ کلاسیک ایران فراری داده است.
چه ظلم بزرگی به حافظ و دیگران کردید و می کنید.
بله، ولی نمی شود معانی اشتباهی را به خود تلقین کنیم! غزل کاملا عرفانی هست.
خودمان را نمیشود فریب داد.
جناب نیکومنش! شمانوشته های مرا سخیف فرمودید امامن شمارابه احترام حضرت حافظ، عالیمقام می خوانم چنانکه آنحضرت نیز وقتی زاهد رامخاطب قرارمی داد عالی مقام می فرمود.ازواژه ها وکلماتتان پیداست که سخت متعصّب،دلواپس وتندروتشریف دارید. حضرت حافظ بیش ازهرچیز ازتعصّب ،دلواپسی وتندخویی بیزاربود ودلش خون.
شما که جای خالی زاهدعالی مقام رابه خوبی پرکرده ایدچه چیزی را برنتابیدید واینچنین دلواپسانه قلمفرسایی کردید؟ عشق حافظ به شاه شجاع را؟؟؟ پس لابد احتمالاً عشق مولانا به شمس رانیزبرنمی تابید!! باید بدانید که این نوع عشق ها ونظربازی ها ، معنوی وفراترازرابطه های جنسیست که احتمالاً شما متصوّرهستید وبرنمی تابید! این نظربازیهاجدا ازهوسبازی وشهوترانیست وهیچ اشکالی درآن نیست. اگرکسی برداشت غلطی دارد این مشکل شخصی خوداوست که بارجوع به متخصص ارولوژی قابل درمان است.
جناب عالیمقام،فرمودید که نسبت دادن آرزوی لب شاه شجاع برای حافظ،سخیف وپست می نماید! لازم است بدانید که حافظ آرزوی لب شاه شجاع رابرخلاف تصورشمابرای مکیدن طلب نمی کند مکیدن درذهن بیمارشماست وبه همین سبب سخیف می نماید. وقتی حافظ می فرماید: "شربتی ازلب لعلش نچشیدیم وبرفت" منظورش این نیست که نبوسیدیم ونمکیدیم وبرفت منظورش ازشربت شیرین، سخنان شیرین واشعارشاه شجاع است امّا ازآنجا که شما همه راجنسی تعبیرمی کنید برایتان سخیف وزشت می نماید!.
فرموده اید سعی کنیم زیبایی اشعارحافظ رادوچندان کنیم!! جناب نیکو منش اشعارحافظ ماهیت زیبا وخیال انگیزوبسیار اعجاب انگیزی دارند نیازی نیست کسی آن را تزئین کند وزیباجلوه دهد شما همین که ذهن بیمارخویش را مداوا کنید لطف بزرگی به حافظ کرده اید.
برای شماچه خوشایندباشدچه سخیف،حافظ به شاه شجاع ارادتی عاطفی وعشقی بی پایان داشت واین یک مسئله ی کاملاً شخصی برای آنحضرت است وهیچکس حق فضولی درامورات شخصی هیچکس رانداردگرچه شمانیزهمانندمحتسب به این منطق پایبندنیستید ودلتان طاقت نمی آورد کسی مرتکب گناهی بشود وبلادرنگ اورا باشلاق هم که شده به بهشت رهنمون می گردید! عشق های زمینی برخلاف میل شما عشق های مقدسی هستند وپلی به عشق آسمانی می باشند کسی که عشق زمینی راتجربه نکرده باشد محال است که عشق آسمانی رادرک کند.حافظ نیزیک انسان بود عاشق می شد وعواطف واحساسات خویش را در قالب غزل ابرازمی نمود. نظربازی می کرد، گه گاه شرابی می نوشید ومثل مردم به عیش ونوش می پرداخت. اوبه انسانیّت می اندیشید وعشق می ورزید اوتعصّب وخودبینی وخشکه مغزی راپشت سرنهاده و ازمرز ومذهب وقومی گرایی عبورکرده بود. او آزاداندیش بود وبه همه ی انسانها فارغ ازمذهب ومرز ورنگ وقوم وزبان عشق می ورزید اوهرگزنمرده وتاجهان باقیست درقلب همگان زنده وجاویدخواهدماند.
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران برتونخواهندنوشت.
آقا رضا
دمت گرم, وقتت رو برای اینا صرف نکن و بجاش دیوانِ شمس مولوی را شروع کنید که بدجور نیازش احساس می شود.
سپاس از زحمات بی دریغ شما
معنی بیت چه جای من که بلغزد ....چیست؟
مشتاق لحظه ناب حضور ( که از دست رفته و یا کمرنگ شده)از معشوق دردانه اش می خواهد دوباره قدم بر چشمش گذارد.
بیت2:با ظرافت های زیبایی ات دل عارفان را ربوده ای.چه بسیار لطیفه های خوش در این زیبایی است که چون دام و دانه صیدم می کند.
بیت3:ای بلبل مست شده از باد بهار، دیدار گل گوارایت که در این چمن(دنیا)تنها آواز خوش تو صفای حضور دارد( اکنون که به دیدار رسیده ام چنین حالی را می یابم)
بیت4:لبت چون یاقوت شراب مفرحی می سازد که درمان ناتوانی دلم می شود.
بیت5:توجه به جسم مرا از ملازم بودن تو و حال خوش انداخته است، اما بدان که جوهره جان پیوسته با شوق نظاره گر توست( خاک درگاه توست)
بیت6:به هر معشوق طنازی دلم را نخواهم سپرد.دل با این گنجینه حضور وقف توست و مهر و موم شده به نامت.
بیت7: زیبای افسونگر من تو چه سوارکار شیرین حرکاتی که کیهان را رام تازیانه خود کرده ای.
بیت8:وقتی زمانه پر فریب از توانمندی راهکارهای تو می لغزد دل من چگونه ویران نشود؟!
بیت9:اکنون که در کانون جاذبه توام سرود تو و ترانه حافظ کیهان را به رقص می آورد و هماهنگ با خود می کند( هماهنگی من و تو هماهنگی کل کیهان است).
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
arameshsahafian@
اینستاگرام:drsahafian
مشتاق لحظه ناب حضور ( که از دست رفته و یا کمرنگ شده)از معشوق دردانه اش می خواهد دوباره قدم بر چشمش گذارد.
بیت2:با ظرافت های زیبایی ات دل عارفان را ربوده ای.چه بسیار لطیفه های خوش در این زیبایی است که چون دام و دانه صیدم می کند.
بیت3:ای بلبل مست شده از باد بهار، دیدار گل گوارایت که در این چمن(دنیا)تنها آواز خوش تو صفای حضور دارد( اکنون که به دیدار رسیده ام چنین حالی را می یابم)
بیت4:لبت چون یاقوت شراب مفرحی می سازد که درمان ناتوانی دلم می شود.
بیت5:توجه به جسم مرا از ملازم بودن تو و حال خوش انداخته است، اما بدان که جوهره جان پیوسته با شوق نظاره گر توست( خاک درگاه توست)
بیت6:به هر معشوق طنازی دلم را نخواهم سپرد.دل با این گنجینه حضور وقف توست و مهر و موم شده به نامت.
بیت7: زیبای افسونگر من تو چه سوارکار شیرین حرکاتی که کیهان را رام تازیانه خود کرده ای.
بیت8:وقتی زمانه پر فریب از توانمندی راهکارهای تو می لغزد دل من چگونه ویران نشود؟!
بیت9:اکنون که در کانون جاذبه توام سرود تو و ترانه حافظ کیهان را به رقص می آورد و هماهنگ با خود می کند( هماهنگی من و تو هماهنگی کل کیهان است).
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
واقعا این شعر حافظ زیباست و معنوی به نظرم.
آقای حلمی گرامی،
با توجه به ابیات بعدی ، همان کلمه آشیانه درست است، چون مشخصا حافظ
در ابیات بعدی ، در توصیف از پرنده صحبت میکند. در ضمن فرود آمدن پرنده بر آشیانه، به هیچ عنوان معنای سخیف ندارد و بلکه کمال زیبایی و ملاحت در معنی را می رساند.
توضیحات دوستان بسیار لذت بخش بود؛ حتی آنهایی که تند شدند؛ بخصوص اقای دکتر صحافیان که معنی ساده ی ابیات رو بیان فرمودند و ته شاهراه معنی رو نبستند تا هر کس بفراخور حال خود برداشت کند.
بنظر من
در این غزل، حضرت حافظ درگیر درک با حسهای دنیوی(پنج حس) است.تقاضای دیدار میکند که با چشم او را ببیند. میگوید از خط و خال و گل تو را درک میکنم. ولی این چه لطیفه ایست که خود را نمایان کرده ای ولی نمیگزاری ببینمت!
از احساسات این دنیا، شهوت/سکس را کنار بگذاریم، و به زیباییها توجه کنیم چه چیزی لذت بخش خواهد بود؟ ظاهرا جلوه خدا. برای چه از معشوق لب میگیریم؟ چون باعث ارامش و قوت قلب میشود. ولی اون لب سرخ یاقوت وار مورد نیاز حافظ را چه کسی دارد؟ ظاهرا خدا..
هنوز از قیدهای این دنیا رهیده نشده چون درخواست همراهی و ملازمت با تن دا دارد.هرچند براحتی جانش را فدا میکند.
در انتها اظهار بیقراری میکند و میگوید این سپهر خودش شعبده باز است، و از حیله ها(جلوه های تو= همان خال و خط وزیبایی و ...) میلغزد ، گول میخورد و به بیراهه میرود. من که این بازیها را میفهمم چرا باید اینجا بمانم، مرا به مرتبه ای بالاتر ببر.
دلیل این درخواستش: با شعر و آهنگ و ترانه ی زیبا همه شاد میشوند و دوست دارند برقصند. اشعار و افکار من هم چنان لطیف و زیبا شده اند که گویی فلک را به رقص در می اورد.
م( میتوان گفت یه اشاره به داستان "ارنی"=میخواهم تو را ببینم. و خدا فرمود "لن ترانی"= هرگز مرا نخواهی دید هم داشته است.)
با تشکر از همه ی دوستان
با تشکر از سایت عالی گنجور که امکان تبادل نظر رو فراهم ساخته.
از دید من، جناب رضا به زیبایی سخن گفتن و من به شخصه از خواندن دیدگاه ایشون لذت بردم.... چرا ما انتظار داریم همه دارای یک زاویهی دید باشند؟!!بد نیست اگه گاهی از زاویهها دیگه هم نگاه کنیم!متاسفانه برداشتهای درستی از کامنت ایشون نشده در حالی که از دید من چیزی جز زیبایی ننوشتن!
•~
شاید حضرت حافظ قبلا این غزل زیبا رو واسه شاه شجاع یا هر معشوق دیگهای سروده باشه ولی شک ندارم که امشب این غزل رو برای من گفته.امشب به طور عجیبی دلتنگ حافظیه شدم. شروع کردم با حافظ صحبت کردن از این که چقدر دوست دارم بیام شیراز و چقدر دلم میخواد شب تا صبح کنار آرام گاه شما دراز بکشم و صحبت کنم... بعد به دیوان ایشون تفال زدم و این غزل بینظر باز شد...خوندن کامنت زیبای برخی دوستان باعث شد که از این غزل بینظیر لذت دوچندان ببرم!
معنی ابیات
1- مردمک چشم من آشیانه و منزل تو است
بزرگواری کن و فرود آی که این خانه متعلق بتو است.
2-تو کسی هستی که دل عارفان را با خال(نقطه وحدت/کنایه از زیبایی محبوب) و خط(کثرت/ظهور عالم مادی و معنوی) ربوده ای
در زیر این دانه (خال) و دام(خط) چه جاذبه های اسرار امیزی نهفته است.
3-ای بلبل صبحگاهی (عاشق)دلت به وصل گل(خداوند/گشایش دل)خوش باد
که در چمن(عالم.دنیا)سراسر آواز دلنشین تو طنین انداز است.
4-درمان دل ما را به لب(فیض الهی) خود واگذار کن
که این یاقوت جان افزا(روان بخش) در انبار تو است.
5-آری از نظر تن به جهت همراهی با تو مقصرم(ضعف دارم)
ولی عصاره جان من(دل من)خاک استان تو است.
6-من کسی نیستم که سرمایه دلم را (حضور دل) را به هر شوخی(گستاخی) بدهم
روی گنجینه دل من مهر و نشان تو حک شده است.
7-ای محبوب زیبا(خداوند) تو چه سوارکار ماهر و خوش رفتاری هستی
که اسب سرکش و وحشی فلک مطیع و تحت فرمان تو است.
8-من (در وادی دل دادن) چه کسی می توانم باشم وقتی آسمان گردان که در تردستی نظیر ندارد
در برابر ترفندهایی که تو در انبان داری می لغزد.
9-سرود حافظ در محفل انس تو خوانده می شود و چرخ فلک رااز شوق و شعف به رقص در می اورد(سنت های الهی را آشکار می سازد)
زیرا شعر حافظ شیرین سخن ترانه دلنشین تو است
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست
برای رواق معانی متفاوتی بیان شده اما بنظر میرسد در اینجا مراد آسمان یکتایی و بی انتها باشد، منظر چشم به معنی دیدگاه و جهان بینی ست، مخاطب حضرت دوست است و حافظ نگرشِ اولیه انسان به هستی را نگاهی آسمانی و خدایی میداند اما پس از ورود انسان از عدم و بی فرمی به جهانِ ماده نگاه و بینشِ انسان نیز بنا به ضرورتِ حیات تغییر یافته و به نگرشی جسمی و مادی تبدیل می شود، به بیانی دیگر عرفا معتقدند همه انسانها قبل از اینکه در قالب جسم پای به عرصه هستی بگذارند از جنس عدم یا خداوند و هشیاری محض بوده و بمنظور تطبیق شرایط جسمی خود با این جهان ماده ناچار به بهره بردن از خرد و هشیاری جسمی خود میگردند که این هشیاری جدید با گریه های طفل برای بیانِ خواسته های خود در روزهای نخست حیات مادیش آغاز شده و بتدریج گسترش پیدا میکند تا جاییکه هشیاری و خرد غالب در انسان شده و جهان را فقط با این هشیاری و خرد می بیند، حافظ میفرماید اما اینگونه نگاه جسمی به هستی قرار نیست تا پایان عمر جسمانی انسان ادامه یابد پس از خداوند میخواهد همانندِ روز الست و حتی در طفولیت که منظر نگاه او به وسعت آسمان و بینهایت خداوندی بوده بار دیگر از روی کرامت بازگشته و در همان آشیانه یا خانه خود (که از آغاز ساکن بوده) فرود آید تا دگرباره او یا هر انسان عاشق دیگری جهان را با هشیاری و خرد خدایی خود نظاره کند، با این تغییر زمینهٔ بازگشتِ انسان به اصلِ خداییِ خود فراهم و تبدیلِ کامل به او آغاز میشود زیرا نگاه خداوند به جهان نگاهی عاشقانه و با دید وحدت وجود است اما نگاه انسانی که با هشیاری جسمی به جهان مینگرد تفرقه و جدایی ست ، و همین دید جسمی محدودیت اندیش است که موجب تمایز و برتری طلبی انسان شده، دردهایی مانندِ دروغ، حسادت، خشم، کینه، نفرت و انتقام جویی را تولید و در نتیجه جنگهای ویرانگر را در پی خواهد داشت، اما نگاه به جهان با دید هشیاری و خرد اولیه انسان که همان دید خداوند است نه تنها هم نوع خود با هر رنگ، نژاد و باور بلکه کل هستی را پرتوی از آن نور کل یعنی یک هشیاری و عشق ورزیدن به همه مخلوقات را همان عشق ورزی به آفریدگار می بیند .
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه های عجب زیر دام و دانه توست
عارف همان حافظ یا عاشقی ست که در بیت نخست با کرم و بخشش خداوند به جهان بینی و نگرشِ خداگونهٔ خود به هستی بازگشته و جهان را با عینک او که به وسعت آسمان است مینگرد، خال نشان و جلوه ای از آن ذات بینهایت است که با تجلی در همه هستی از جماد و نبات تا جانداران و انسان بر سیمای تک تک مظاهر هستی نقش بسته و خط حقیقتی ست که عارف با آن دید و شناخت، از تفرقه به مجموع و سپس وحدانیت و خالِ حضرت دوست رسیده و به لطف این لطایف دلِ دلبستگی ها را از دست داده، عشقِ حضرتش را در دل و مرکز خود قرار می دهد، اما کار به اینجا ختم نشده و لطایف و لطیفه های دیگری نیز در این ماجرای عاشقی پدیدار میشوند که در زیر دام و دانه هایی قرار دارند و زندگی برای عارف تدارک دیده است، یعنی با برچیده شدنِ دام و دانه عارف به مرتبه حیرت میرسد، عجب در عرفان مرتبه حیرت را گویند و حافظ میفرماید در صورتیکه عارف در آزمون بزرگ دانه و دام نیز سربلند شده و از آن بسلامت بگذرد پس به مقام حیرانی خواهد رسید، مرحله ای که تعجب عارف از تبدیل خود برانگیخته شده و حیران می ماند که چرا دیگر چیزهای این جهان برای او اهمیت سابق را نداشته، خشم ، کینه و حسادت ، ترس ، طمع یا دردهای دیگر از وجود او رخت بر بسته و به شادی و آرامش درونی رسیده است، دانه و دام یعنی خدا یا زندگی برای عارفی که با شناخت و معرفت نسبی نسبت به ذات هستی عاشق شده نیز ، دانه های فریب این جهان را قرار میدهد تا با راستی آزمایی ادعای عشقش او را به دام اندازد، البته که جنس دانه های فریب عارفان با انسانهای دیگر و سالکان تازه کار یکسان نبوده و مولانا نیز در این رابطه میفرماید :
صد هزاران دام و دانه ست ای خدا / ما چو مرغان حریص بی نوا
دم بدم ما بسته دام نویم / هر یکی گر باز و سیمرغی شویم
پس باز و سیمرغانی همچون حافظ و مولانا نیز از این آزمون سخت و دشوار در امان نیستند، دانستن میتواند یکی از این دانه ها باشد و به همین جهت این بزرگان همواره بر خاموشی و سخن گفتن تنها از طریق انبساطِ دید تاکید کرده اند یعنی درواقع با زبانِ خداوند با ما سخن گفته و همچون فرشتگان میگویند که از خود علمی ندارند .
حکم حق گسترد بهر ما بساط که بگویید از طریق انبساط
صبر و خاموشی جذوب رحمت است این نشان جستن نشان علت است
سلام. وقت تان به خیر. امکان دارد یک پل ارتباطی برای ارتباط با خودتان معرفی کنید؟
سپاس.
سلام جناب عباسی عزیز و بزرگوار ، وقت بخیر ، همانطور که می دانیم راههای تماس همه ما در دستان گرامی دوستان گنجور بوده و اگر امکان تبادل اطلاعات تماس فراهم باشد که جای بسی خوشوقتی خواهد بود ، با توجه به اینکه شاهد پیشرفت بسیار خوب و مستمر امکانات گنجور هستیم شاید این توقع برای امکان ایجاد اتاق گفتگوی خصوصی توقعی دور از دسترس نباشد .
با سپاس از شما و گردانندگان این سایت ارزنده
سلام مجدد.
سپاسگزارم.
ممنون می شوم اگر در تلگرام اکانت دارید به این آی دی پیام دهید: @My20Masoud
رَواقِ منظرِ چشمِ من آشیانهٔ توست / کَرَم نما و فرود آ که خانه خانهٔ توست / این غزل زیبا در دیوار خیابان حافظ تهران به زیبایی با هنر خوشنویسی نوشته شده که جلوه ادبی و هنری به خیابان بخشیده و قدم زدن در این خیابان را دلنشین تر کرده ضمن اینکه از این دست کارها غیر از زیبا شدن دیوار و شهرها موجب آشنایی و توجه و جذب بیشتر مردم به ادبیات و اشعار فارسی میشه ، ای کاش در همه شهرها و خیابان ها بخصوص خیابان های اصلی شاهد دیوارنویسی اشعار فارسی باشیم و بهتر و بیشتر قدر این گنجینه شیرین و انسان ساز را بدانیم و اکثریت مردم با آثار این بزرگان آشنا شوند و از اشعار فارسی لذت و بهره کافی ببرند تا جامعه بهتر و زیباتری داشته باشیم ، مطالعه اشعار این بزرگان برای سلامت روح و روان جامعه مفید و به آدم ها خوش خلقی ، ادب ، صبوری ، مهرورزی ، مدارا ، مروت ، عشق ، عهد و وفا ، رفاقت ، همنشین خوب ، صداقت ، معرفت ، آرامش ، کسب آگاهی ، تحقیق ، توکل ، شادی ، گذشت ، قناعت ، مناعت طبع ، عزت نفس و .... در یک جمله انسان بودن و راه عاقبت بخیری و نام نیک می آموزند که متاسفانه امروزه با گسترش فضای مجازی و دوری از معنویات و مطالعه بسیاری از مردم فاصله گرفتند از انسانیت .
به قول حضرت مولانا : کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست .
اشعار شیرین و زیبا فارسی را باید مطالعه کرد ترویج داد و وارد زندگی کرد .
با سلام خدمت همه عزیزانی که دغدغه ادبیات فارسی را دارند که از این منظر تمامی دیدگاه ها قابل احترام است. بنده حقیر ادیب نیستم ولی دیدگاه عامیانه خود را در کنار مطالب دقیق دوستان قرار می دهم تا با نقد اساتید ارتقاء یابم .ان شاء الله ؛
حافظ عزیز در غزلی میفرماید ؛ منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن ، منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن بنابراین به نظر حقیر شاید جفا به حضرت حافظ باشد که وجه تنزیل غزلیات وی را لب و دهان مادی صرف فرض کنیم و نیز از کسی که قرآن زبر بخواند با چهارده روایت بعید است که اهل شراب خواری و میگساری و سایر معاصی گردد (چنانکه رضای گرامی ادعا کردند) و در عین حال فیض ازلی دستگیرش شود و به مراتب بالای عرفانی برسد . اما از آنجایی که رسیدن به معشوق ، نیازمند واسطه فیض و وسیله است ، به نظر حقیر مخاطب این غزل یکی از حضرات معصومین علیهم السلام می باشند و به ظن قوی حقیر ، امام حسین علیهالسلام . تا چه قبول افتد و چه در نظر آید .
آقا رضای عزیز
من, دیگر بزرگان ادبِ این تارنما را نمی دانم ولی درباره یِ خودم این را می دانم که با شرح هایِ شما توانستم حافظ را بشناسم و اگر شما نبودید هیچ گاه نمی توانستم غزلیات حافظ را درک کنم و در همون غزل اولی عطاش رو به لقاش می بخشیدم
مدعیانی که در اینجا شما را متهم می کنند اصلا نفهمیده اند که شما چه گفتی و چه نوشته اید! چرا که اشعار حافظ و شرح هایِ شما را با ذهن می خوانند نه با دل! به قول سعدی:
یکی را که پندار در سَر بُوَد / مپندار هرگز که حق بشنود
زِ عِلمش ملال آید از وعظ ننگ / شقایق به باران نروید ز سنگ
بعضی ها فک میکنند حافظ انسان نبوده و یه موجود آسمانی بوده که عشق زمینی و شراب خوردن ازش بعیده بهتر نیست کمی عاقلانه فکر کنیم همه این شعرا حافظ مولانا و... همشون اشتباه کردن چون انسان بودن نه فرشته چرا میخوایم اونارو فرا انسان جلوه بدیم من با تعابیر آقای رضا بشدت موافقم و لذت میبرم خوشحالم اقای رضا اینارو برامون ساده و روان معنی میکنند حتی شاید آقای رضا هم اشتباه بکنن ولی مطمئن هستم به حافظ نزدیکترن
به نظر بنده اگر دوستان و اساتیدی که مطلبی در موردِ شعر یا بیتی از حافظ میفرمایند، ارجاعِ دقیقی به منابعی که این نکات در آن ها ذکر شده میدادند تکلیف ما مشخص تر میشد.
متاسفانه فقط از روی احساساتِ لاجرم غیرِ دقیق، فردی این شعر را خطاب به شاه شجاع و فرد دیگری خطاب به خداوند و فرد دیگری خطاب به معشوقِ زمینیِ دیگری میداند.
که همه این نظرات غیر دقیق هستند و هیجانی!
به نظر من این شعر کاملا عارفانه ای عاشقانه هست از ابتدا تا انتها
نه ربطی به شاه شجاع و نه هیچ انسان دیگری دارد.
شیرینکار هم به معنی خوشتراش و متناسب است و هم ماهر و زُبده.
به مروارید شیرینکار شهدش (نظامی) مروارید شیرینکار یعنی مروارید خوششکل و خوشتراش.
در این بیت منظور سوارکار ماهر است.