غزل شمارهٔ ۲۵۶
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش محمدرضا مومن نژاد
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش شاپرک شیرازی
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۵۶ به خوانش محمدرضا ضیاء
حاشیه ها
بلاخره حضرت حافظ هم یک انسان خاکی است و درسته که تو غزلیاتش هم اوج عرفان وجود داره ولی اونم یه حس زمینی داره و از وصل با خوبرویان کم سال لذت میبره و چه بهتر که یک پیاله می دوساله و یک خوبروی چهارده ساله . اخه ماها که نمیتونیم اون دم مسحایی رو درک کنیم ولی لااقل با یه نمونه خاکی که میشه لااقل نزدیک شد.
وقتی میفرماید: همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر، یعنی من به می و محبوب اکتفا میکنم و با داشتنش نیاز به همراهیِ هیچ بزرگ و کوچکی ندارم. (صحبت یعنی همراهی)
در طول تاریخ کی بوده که بگه من حبس بشم و احدیُ نبینم و فقط شراب و یک محبوب ۱۴ ساله واسهم کافیه؟؟؟!!!!
بزرگی فرمود منظور حضرت حافظ از چارده یعنی ۴ تا ۱۰ تا (۴ ضرب در ۱۰) که میشه ۴۰✔️
و علتش اینه که ظاهر جسمانی و چهرۀ حضرت ولی عصر عجل اللّٰه فرجه طبق احادیث به شخص ۴۰ ساله یا کمتر میخوره.
و واقعا هم همراهیِ قطبِ عالَمِ امکان که حضرت ولی عصر هستند، انسانُ از هرکس دیگهای بینیاز میکنه. به معنای واقعیِ کلمه
و این بزرگ که این بیتُ اینطور تشریح فرموده بودند، مرحوم شیخ حسنعلی نجابت بودند که خودشون هم راهیافته و انسان کاملی بودند و چنین افرادی شأنیت تفسیر شعر حضرت حافظُ دارند و نه کسایی که دانششونُ از کتاب و درس خوندن به دست آوردن .....
قدر مجموعۀ گل مرغ سحر داند و بس
نه هر آن کو ورقی خواند، معانی دانست ✔️
قلیل را به فارسی اندک و سوتام می گفته اند
انچه کردست و انچه خواهد کرد. سختم اندک نماید و سوتام
لغت فرس اسدی
من میخوام به یک بیت از ابیات اشاره کنم که حافظ فرموده «چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند ... گر اندکی نه به وفق رضا خرده مگیر» که منظور حافظ در این بیت و سه بیت بعدی چی میتونه باشه؟
برداشتی که من از این بیت داشتم این بود که سرنوشت،قضا قدر یا هرچیز دیگری که میشه گفت قبل از اینکه ما وجود وجودیت داشته باشیم توسط خالق هستی تعیین شده است با وجود کم بودن زمان آن و به وفق رضا نبودن ما که ابیات بعدی این رو تکمیل میکنند
آقا من فقط یه نکته خدمت دوستان بگم.
قرآن طی دوسال به نبی اکرم نازل نشده بلکه طی بیست .سه سال نبوت بر ایشان نازل شده است . منظور از می دوساله این است :
قرآن کریم دو بار نازل شده است . یک نزول تدریجی که در طی 23 سال نبوت نبی اکرم بود و دیگری هم نزول دفعی قرآن که در شب قدر اتفاق افتاد . می دوساله هم ناظر به این دونوع نزول قرآن است .
اگر حافظ عزیز در این مصراع از مثلاً "می سه ساله و محبوب پانزده ساله" صحبت کرده بود، به خدا سوگند که باز هم کسانی پیدا می شدند که سه و پانزده را به شکلی به قرآن و دین و امامان بچسبانند! یعنی سخن به این واضحی نیاز به چنین تفسیرهای عجیب و غریبی دارد؟ دوستانی که همه چیز را به خدا و دین ربط می دهند، بهتر است کمی در پیش فرضشان تغییر ایجاد کنند.
از می و مطرب و جام و ساقی
و از مغ و دیر و شاهد و زنار
قصد ایشان نهفته اسراریست
که به ایما کنند گاه اظهار
گر پی بری به رازشان دانی
که همین است سر آن همه اسرار
که یکی هست و هیچ نیست جز او
لا اله الا هو
از اونجایی که عالم عالم مثال است و برای درک یک مطلب نیاز مثال زدن یک نمونه قابل فهم است خداوند عالم نمونه ای از جذابیت خود را در مخلوقات متجلی ساخته تا اشارتی باشند و راهنمائی جهت تعیین مسیر الی الله و عیب ما این نیست که به مثال یعنی عشق زمینی توجه کنیم بلکه اشکال در اینست در عشق زمینی بمانیم و زمینگیر شویم و از رشد بمانیم/ طیران مرغ دیدی تو ز پای بند شهوت / بدر آی تا ببینی طیران آدمیت / مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی / که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
ضمن احترام به همه عزیزانی که دیدگاهشون رو عنوان فرمودن، بنده هم مایلم نظر شخصی خودم رو عرض کنم
در مورد این می دوساله و محبوب چارده ساله تعابیر مختلف زیادی شنیدیم ولی بد نیست به این نکته توجه کنیم که حافظ توی یک شعر دیگه هم از معشوق 14 سالش صحبت کرده:
((بوی شیر از لب همچون شکرش میآید
گر چه خون میچکد از شیوه چشم سیهش
چارده ساله بتی چابک شیرین دارم
که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش))
توی اون غزل حافظ به کرات میگه که معشوق 14 سالش مهر و وفا نداره، دهنش بوی شیر میده، طفل و سرد و گرم نچشیده ست و در پایان شعر هم درآغوش کشیدنش رو آرزو میکنه
که قاعدتا با این توصیفات، اونجا دیگه نمیشه معشوق 14 ساله رو به افراد مقدس مثل پیامبر و 14 معصوم و.. نسبت داد.
کلام آخر اینکه به عنوان یه دیدگاه شخصی، معتقدم که مجبور نیستیم برای حافظ یا هر انسان خاکی دیگه ای مقام قدسی و ماورایی قائل باشیم و بخوایم تمام حرفهایی که خودش لزومی در توجیه کردنشون ندیده رو توجیه کنیم
این هم که بخوایم همه اشعار حافظ رو با چوب هوسبازی بزنیم و کلا دیوانش رو خالی از مفاهیم عرفانی بدونیم، کمی دور از انصافه
حافظ هم یک انسان بوده. نه شخصیت فیلمهای کلاسیک که یا سفید باشه و یا سیاه
هر آدمیزادی وجوه مختلفی توی شخصیتش داره. یه روز ممکنه از مباحث عمیق فلسفی صحبت کنه، یه روز درباره عشقبازی حرف بزنه، یه روز غمگین باشه و یه روز هم بشینه جوک تعریف کنه
سلام و درود
دو و چهارده می تواند اشاره به قرآن حکیم و چهارده معصوم علیهم السلام باشد!
و نیز تعبیری از «سبعا من المثانی» که درک آن برای هرکه ایجاد شود دریایی از علم و دانش و معرفت برای وی گشوده خواهد شد.
دانا و توانا باشید!
در پاسخ به اقای عباس گرامی
جناب حافظ جزو اشاعره بودند یعنی جبری بودند
بیت
بر ان سرم که ننوشم می وگنه نکنم
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر
گواه بر این باور است
و اشاره به روایت العبد یدبر والله یقدر دارد
در مصراع اول از تدبیر خودش میگه ولی بلافاصله اونو مشروط میکنه که باید تقدیر هم با این تدبیر همراه بشه تا محقق بشه .
و تقدیر به زبان امروزی برایند همه نیروهای جهانه که در یک کنش و واکنش دائمی با هم هستند
مثلا تمایلات حافظ مثل میل به گناه و فراهم بودن یا نبودن شرایط مساعد و تطابق داشتن یا نداشتن شرایط با اصول حافظ و توانایی های فیزیکی و ذاتی او در رد یا قبول شرایط همه جزو اون تقدیر هستن .
و تدبیر او فقط یکی از ایتم های تعیین کننده است
انسان تا وقتی اختیار مطلق نداره یهنی در جبر مطلقه چون اختیار جزو مقوله های صد در صدیه یعنی مفهومش با قطعیت همراهه مثل عشق و یقین سما نمیتونید به کسی بگید من نود و نه در صد عاشقتم یا به یکی بگید من نود و نه در صد به تو یقین دارم اگه نود و نه در صده اصلا اسمش یقین نیست و تردید محضه .
چون ما در هیچ لحظه ای اختیار مطلق نداریم
هر زمان پابسته دامی نویم
پس ما در جبر مطلق بسر می بریم .
سرکار علیه روفیا، بر این نظر الکی بنده گر اندکی نه به وفق رضا-ی حضرتعالی ا-ست خرده مگیر لطفا! یک شب حافظ نازنین را در خواب دیدم گفت: «من اشعری نیستم.» گفتم حافظ عزیز تر از جان و دلم، من که می دانم نیستی ولی گفت: «خواستم بگویم که نیستم.» کاش حافظ گرامی به جای اینکه وقت شریفش را هدر دهد و در آن خواب بیهوده که برای من تحصیل حاصل و حتی تکراری ملال آور و آزاد دهنده بود، به خواب من نمی آمد و عوضش به خواب شما می آمد. البته اصل اولی در خواب این است که حجیت نداشته باشد. نتیجه اینکه خواب را بی خیال شویم. بر همان عقیده پیرامون اشعری و جبری دانستن حافظ بمانید تا روز حشر که حافظ را رو در رو ببینیم. ای خدااااا
محدث گرامی،
نام سرکار از باب افعال می آید یا از تفعیل و دال آیا صدای زیر دارد یا زبر و هم آیا مشدد است؟
امید عفو دارم اما سرکار که چنین رابطه نزدیکی با خواجه شیراز دارید ، و پی در پی به خوابتان می آیدیکبار از ایشان بپرسید اهل کدام مرام و مسلک اند از اشاعره اند یا معتزله؟ و بدین ترتیب در را بر این همه گفتگوی ببندید.
به نظر حقیر او دست کم اشعر است به معنای شاعر ترین و نه پرموی ترین اگر اشعری نباشد
که شما حدیث آورده اید و حدیث محدث لاجرم معتبر است.
و سرانجام در زمینه می و مشک ، معاشر خوش، می دوساله و ...... بنده نیز با این شیرازی بنام هم رایم.
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی و نه بجوی.
---
پاسخ: با تشکر، «بجوی» با «به جوی» (به جو-وی = به یک دانه جو) تصحیح شد.
ایران نژاد ارجمند. سپاس از نظر شما. بنده هم افعال زبری ام و هم تفعیل مشدد زیری، و خیلی چیزهای الکی دیگر.
من گفتم پی در پی؟ حرف به دهان بنده مگذارید لطفا. گاه گاه با پی در پی فرق دارد عزیز من. بعدش وقتی از اشعار حافظ می توان فهمید وی اشعری نبوده چه نیازی به خواب است؟ نهایتش خواب برای برخی می تواند مایه ی تسکین باشد. وقتی سخنان حافظ مذهب و مکتب او را می رساند نیازی به خواب نیست اما باید سخن فهم بود و با اظهار نظرهای ناصواب و غیر متخصصانه روح او را عذاب نداد که با غصه و آه بگوید: فهم سخن نمی کنند این پسران نا خلف!
حدیث محدث هم لاجرم معتبر نیست، گاهی هست و گاهی نه، نه؟
هم رایی تان و هم راهی تان با این شیرازی گوارایتان باد. رزقنا الله. یا حق.
پشیمانم از اینکه در حاشیه قبلی گفتم حافظ اشعری بود .
نه اینکه اکنون فهمیدم نبود .
بلکه اصلا به من ارتباطی ندارد و هرگز هم نتوانم فهمید او جزو کدام گروه بود .
هر چند برخی ابیات از جمله :
بارها گفته ام و بار دگر میگویم
که من دلشده این ره نه به خود میپویم
در پس آینه طوطی صفتم داشته اند
آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم
معنای جبر در خود دارد ، ولی دلیلی ندارد که حافظ همواره بر این باور بوده باشد .
چیزی که من نمیتوانم آن را بفهمم ، همان چیزیست که من احتیاجی به فهمیدن آن نیز ندارم .
چرا پشیمان روفیا؟ حافظ یک نماد و گذار است و موضوعیت ندراد. مهم کشف و درک حقایق است و په بهانه ای بهتر از حافظ تا ما را به حقایق نزدیک گرداند. فکر می کنید این همه رنج زیستن صرفا برای نفس باطل کردن و روزگار گذراندن و بهمیه وار زندگی کردن است؟ آیا برای این نیست که مثلا مقوله ی رابطه بین خالق و مخلوق و کیفیت ارتباط بین قدیم و حادث را بفهمیم و چه ابزاری مفید تر از این اشعار جبری و تفویضی کفر آمیز حافظ؟ من حاضرم موقع مردن هیچ چیزی جز محبت اهل البیت و درک این دو بیت شعر حافظ نداشته باشم: »کار زلف توست مشک اشفانی عالم ولی/مصلحت را تهمتی بر نافه ی چین بسته اند» و «از رهگذر خاک ره(سر؟) کوی شما بود/هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد». اشعار را که دریست نوشتم؟ لعنت بر حافظه ی بد. خلاصه نظر بنده ی حقیر این است که بحث بر سر اشعری بودن یا نبودن حافظ فرع ماجراست و درک حقایق یا درگیر شدن ذهن در این دست مباحث مهم و اصل است. این بودی انشای من!
باباولکنیداینتعابیرقرآنوائمهروطرفمیادمستقیمیهحرفیمیزنهحالاشمابیاییدتعبیرکنید
آقای مثلا محمود
همین تعابیر قران و ائمه، بن مایه ی اشعار معرفتی حافظ بوده. شما اگه اهل جای دیگه ای هستید لازم نیست اینجا خودتون رو به زحمت بندازید، که برای امثال شما سر می شکند دیوارش.
چه نیازی به برچسب زدن وجود دارد؟ خاصیت شعر به خیال انگیزی و زیبایی ها و ظرافت های ادبی آن است و نه اثبات و یا نفی موضوعی منطقی ومن که به شخصه با این که با اشعار حافظ عشق میکنم ولی نیازی به استوار ساختن مبانی فکریم بر پایه این اشعار و یا هر شعر دیگری نمیبینم.
بدرود
سلام
ما ایرانیام که نمی تونیم بدون دعوا با هم تبادل نظر کنیم.هر کسی نظر خودش رو بگه که ماهایی که صاحب نظر نیستیم بتونیم با کنار هم گذاشتن نظرات مختلف به یه نتیجه ای برسیم نهایتا...
با تشکر
در رابطه با بیت
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
من یه جایی خونده بودم که منظور شاعر از می دو ساله
تخم مرغ دوزرده هست البته قبل از اینکه نیمرو شود
حافظ مسلما از بند شهوت رها بوده در این شک نیست که معشوق و محبوب او تنها قران بوده که میگه: عشقت رسد به فریاد گر خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی در 14 روایت.
درود بهروز گرامی
این نیکوست که شما این بیت زیبا را از بر هستید و حافظ گران مایه را برای همنشینی برگزیده اید،
این هوشمندی شما را نشان می دهد،
ولی این بیت در تناقض با بخش اول سخن تان است،
حافظ می گوید حتی اگر مانند حافظ قرآن را به چهارده روایت موجود از بر بدانی و بخوانی، سرانجام این عشق است که در مسیر پر پیچ و خم زندگی به فریادت خواهد رسید!
فرهنگ ما:
■ درود و فراوان درود بر شما رستگارانی که در پنهانِ خویش ، بهاری خوش هیبت برای شکفته شدن دارید .
در فرصتی که رو به سمتِ ما در حالِ حرکته می خواهیم نگاهی نازک کنیم به مساله ی (زمان) .
✓ ما نمی تونیم تعریفِ کاملی از زمان ارائه بِدیم .
هر تعریفی که از زمان ارائه می دیم فقط برخی از جنبه های زمان رو در برمی گیره . پس (زبان) در رساندن مفهومِ (زمان) ناتوانه . برای مثال بیتی از حافظ رو با هم مرور می کنیم :
مِیِ دوســـاله و محـــبوب چهـارده سـاله
همین بَسَست مرا ز صحبتِ صغیر و کبیر
مُطابِقِ زبان ، دوساله باید صغیر و چهارده ساله باید کبیر حساب بشه ، اما در میان انسان ها ، کسی که 14 سال داره صغیر ، و شرابی که 2 سال داره ، شرابِ کهنه و گیراییه و به اصطلاح ، کبیر حساب می شه . و حافظ این تعریفِ رسمی از زمان رو با طنز مُواجِه کرده . چون او در این بیت می گه : "من هیچی از این دنیا نمی خوام جُز این که از کوچک سالانِ جهان ، با مِی (شرابِ) 2 ساله هم سخن بشم و از بزرگ سالانِ جهان با محبوبِ 14 ساله . در حالی که گفتیم شرابی که 2سال از پخته شُدَنَش گذشته باشه نسبت به محبوب 14 ساله کبیر حساب می شه . پس در این بیت ، 2سال از 14 سال بیش تر به حساب می آد !
✘✘✘
✓ در واقع ما دو نوع زمان داریم :
الف - زمان فیزیکی : این همان زمانیه که با ساعت ، دقیقه و ثانیه اندازه گیری می شه .
ب - زمان نفسانی یا روان شناختی : این زمان ، با ساعت ، دقیقه و ثانیه اندازه گیری نمی شه بلکه کیفیتِ احوالاتِ درونیِ ما زمان رو اندازه گیری می کُنه . مثلا برای کسانی که پشتِ درِ اتاقِ عمل، منتظرِ نتیجه هستَن ، زمان به کُندی می گذره . باز برای مثال ، بیتی از حافظ رو با هم مُرور می کنیم .
آن دَم که با تو باشم یک سال هست روزی
وان دَم که بی تو باشم ، یک لحظه هست سالی
وقتی یه سال در نظرِ آدم یه روز به حساب بیاد و آدم بگه چه قد همه چی زود گذشت و یا یه لحظه به اندازه ی یِه سال کِش بیاد یعنی آدم بگه چه قد همه چی کُند می گذره ، این دیگه مربوط به زمان فیزیکی نیست بلکه مربوط به زمانِ نفسانیه .
● منبع : مقاله ی زمان در شعر حافظ .دکتر آسیابادی
● با دخل و تصرف در لحن ، شیوه ی نگارش و استخدام کلمه : احمد آذرکمان
@farhangema110
سلام بر همه دوستان بنظرمن حضرت حافظ بیش از آنکه دگر جهانی بنگرد این جهانی می نگرد و از جمله شاعرانیست که به زندگی آری میگویند و قواعد مربوط به خود را پایه میگذارند و همین خلاقیتست که در نظرمن اورا ستودنی کرده است.
شاید تا حدی بر خلاف حضرت مولانا که بیشتر دگر جهانی میاندیشند.
به نام خدای رحمان . جناب حافظ شیرازی نه بچه باز است نه .....و هرکس شعرهای او را به سو ,تعبیر کند کاملا در اشتباه افتاده است و در غزل256 منظور از می دو ساله منظور مقام تجرد ازصورت میباشد که این حالت برای حافظ دوسال طول کشید تا تبدیل به ملکه شد و کم7املا درنقس شریفایشان قرار گرفت و همان طور که از آیت الله قاضی و شیخ حسنعلی نجابت نقل شده که این دو بزرگوار مقام تجرد از صورت از خداوند رحمان خواستند و مستجاب شد و هر دو فرمودند لا اقل دو سال طول می کشد تا مقام تجرد از صورت برای ما محقق و ملکه شود و کسیکه به مقام تجرد از صورت در او محقق شد همان حرف رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم که فرمودند سلمان از ما اهل بیت است. به نحو اتمم و اکمل برای جناب حافظ و آیت الله قاضی و آیت الله نجابت شیرازی رخ داد. ولی آیت الله قاضی از همه کاملتر و بالاتر . کسی که تجرد از صورت برایش حاصل شود چنین شخصی جز اهل بیت علی السلام قرار گرفته و پشت سر چهار ده معصوم علیه السلام قرار می گیرد . و تفضلات الهی اول بر چهارده معصوم و بعد از چهارده معصوم واز طریق چهارده معصوم به چنین شخصی عنایت می شود. و منظور از معشوق چهارده ساله همان چهارده معصوم علیه السلام می باشد. که جناب حافظ به کبیر تعبیر میکند . یعنی بعد از خدا و نوشیدن می دو ساله که همان ( تجرد از صورت بود) عنایت چهارده معصوم که فضل کبیر پروردگار بود مرا کفایت می کند. و نام دیگر تجرد از صورت توحید ذات و یا مقام ده درجه ایمان می باشد.که حافظ به رمز و کنایه از این بیت را در این غزل به عنوان بیت دهم اورده و این اشاره به ایمان ده درجه ایمان خود دارد که از طریق اهل بیت پیغمبر به ایشان عنایت شده است. متن از جناب غریب الله . والسلام.
جناب! غریب الله جان،
این غریب الله یعنی چه؟
نکند خدای نکرده منظور قریب است؟...
غریب الله — تیر 30, 1396 @ 11:09 ق.ظ
توضیح کاملتر از بیت دهم از غزل 256 جناب حافظ شیرازی
(**می دو ساله و معشوق چهارده ساله**)
به نام خدای رحمان . جناب حافظ شیرازی نه بچه باز است و نه …..و هرکس شعرهای او را به سوء و بدی ,تعبیر کند کاملا در اشتباه افتاده است و در غزل256 منظور از می دو ساله منظور مقام تجرد ازصورت میباشد که این حالت برای حافظ دوسال طول کشید تا تبدیل به ملکه شد و کامل درنفس شریفشان قرار گرفت و همان طور که از آیت الله العظمی سید علی قاضی و آیت الله شیخ حسنعلی نجابت نقل شده که این دو بزرگوار در اواخر عمر شریفشان، مقام تجرد از صورت را از خداوند رحمان خواستند و مستجاب شد و هر دو فرمودند لا اقل دو سال طول می کشد تا مقام تجرد از صورت برای ما محقق و ملکه شود و کسیکه به مقام تجرد از صورت در او محقق شد همان سخن رسول خدا صلی الله و علیه و آله و سلم که فرمودند سلمان از ما اهل بیت است ،بر چنین شخصی تطبیق پیدا می کند. به نحو اتم و اکمل بر جناب حافظ شیرازی و آیت الله العظمی سید علی قاضی و آیت الله نجابت شیرازی تطبیق کامل دارد. فقط جناب آیت الله قاضی از آن دو بزرگوار کاملتر ودر مرتبه بالاتر داشتند ونیز از نظر ظرفیت واستعداد از آن دو بزرگوار بسیار وسیع تر بودند . وکسی هم که تجرد از صورت برایش حاصل شود چنین شخصی جزء اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته و پشت سر چهار ده معصوم علیهم السلام قرار می گیرد و تفضلات الهی اول بر چهارده معصوم علیهم السلام و بعد از چهارده معصوم واز طریق چهارده معصوم به چنین شخصی که تجرد کامل از صورت را دارد، عنایت می شود. و منظور از معشوق چهارده ساله همان چهارده معصوم علیهم السلام می باشد، که جناب حافظ شیرازی به کبیر تعبیر میکند، یعنی بعد از خدا و نوشیدن می دو ساله که همان ( تجرد از صورت که منظورش صغیر بود)می فرماید عنایت چهارده معصوم و همراهی کامل چهارده معصوم مخصوصا علی بن ابی طالب علیه السلام با من ، این فضل کبیر پروردگار در حق من است که مرا کفایت می کند. و نام دیگر تجرد از صورت البته بطور کامل، همان توحید ذات و یا مقام ده درجه ایمان می باشد،که حافظ شیرازی به رمز و کنایه ،این بیت را در این غزل به عنوان بیت دهم اورده و این اشاره به ایمان ده درجه وهمچنین ایمان ده درجه ای خود دارد که از طریق اهل بیت پیغمبر به ایشان عنایت شده است والبته جناب حافظ در جای دیگر هم به این مطلب صریحاً اشاره کرده و انجا که گفتند؛
چهل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دو ساله بود ؛
یعنی چهل سال ریاضت وسختی را تحمل کردم ونتیجه اش مقام تجرد از صورت را در دو سال در بنده ملکه شد و قرار گرفت ، واین بس مقامی بلند است که دست هر کسی به آن نمی رسد والسلام. این متن از غریب الله می باشد
Comment by غریب الله — تیر 30, 1396 @ 11:18 ق.ظ
جناب غریب الله خان
با احترام
لطفاً بس کنید
این مطلب را نوشتید و چهار بار تکرار کردید ، دوبار آنرا حذف کردند .
باز هم تکرار می کنید؟
خرافات تاکی ؟
این غزل در حین صدرات خواجه تورانشاه وزیر سروده شده و بازگو کننده دورویی است که حافظ تا اندازه یی با خاطر آسوده می زیسته و ظاهراً وصف یک شب نشینی و مجلس نیمه رسمی است چرا که ما مشاهده می کنیم که شاعر بیت دهم غزل خود را در تعریف آصف و بازگویی از کرم و لطف او در حق خود اختصاص می دهد . بنابراین می توان حدس زد که پس از ارتحال شاه شجاع و ریدن به سلطنت شاه زین العابدین این غزل سروده شده باشد و ما می دانیم که بر طبق وصیت شاه شجاع ، خواجه تورانشاه همچنان در منصب صدرات فرزندش ابقاشده و تا آخر عمر خود به وزارت اشتغال داشت.
اجمالاً در این غزل بدون شکوه و گلایه ، شاعر مکنونات قلبی خود را به صورت نصیحت بازگو می کند و با احتمال زیاد به صورت غیر مستقیم طرف خطاب شاعر شاه زین العابدین است زیرا :
اولاً – او جوان بود وبی تجربه و به نصیحت محتاج بود .
ثانیاً– با مشکلاتی مانند تهدیدات تیمور و احتمال بازپس گیری شیراز توسط شاه یحیی که با آن مواجه بود از این پیشامد ها شکایت داشت و لذا می توان ایهام ابیات اول و ششم را به اونسبت داد .
بیت نهم این غزل که به صورت تکیه کلام خوشحالان باده پیما از یکطرف و مورد استناد عرفا، مبنی بر اشاره به قرآن کریم و حضرت رسول اکرم ( ص) از طرف دیگر در آمده، توجه عمیق همه طبقات را به اشعار حافظ می رساند که هر کسی بر وفق سلیقه خود و در طرفداری از حافظ اشعار اورا معنا و تعبیر می کند و این نکته یی است که حسن انتخاب سبک غزلسرایی حافظ را می رساند چه سخن در ایهام گفتن، عمق کلام را بیشتر و به سلیقه های مختلف نزدیکتر می سازد. بیت مقطع این غزل دلالت دارد که در مجلس بزمی ، حافظ شرکت داشته و احتمالاً میزبان آن خواجه تورانشاه بوده و حافظ به عنوان سپاسگزاری این غزل شاد را به نام او کرده است.
شرح جلالی بر حافظ
پس از ارتحال شاه شجاع و رسیدن به سلطنت شاه زین العابدین
اشتباه تایپی را ببخشائید
جناب غریب الله احسنت. و بسیار عالی . دست مریزاد .متاسفانه در خیلی از تفسیر ها توسط اساتید دانشگاه و ... حق مطلب اشعار جناب حافظ گفته نشده و نمی توانند بگویند جز افراد قلیلی که در وادی عرفان , پیموده ی راه عرفان باشند. و در این وادی میبایست عنایت خاصه خداوند شامل حال او شده و قلب او را متوجه کرده . در این حالت است که مقداری از حالات معنوی و روحانی پشت شعر جناب حافظ متوجه خواهد شد و اگر شخص در این وادی قوی باشد به تمام معنا, متوجه منظور معنوی اشعار جناب حضرت حافظ خواهد شد.
حسن .دبیر 0آموزش و پرورش فارس
حسن آقا جان
شما که نمی توانی یک متن کوتاه را درست بنویسی ، چه خوب که با یک نفر با سواد مشورت کنی
نوشته ی شما چند غلط دستوری دارد
آقا مجتبی
گمان میکنم منظور آن خانم از خرافات نوشتار غریب الله باشد ، نه شعر حافظ
حسین جان . اگه حق مطلب رو ادا نکردم و مطلب فوق ایراد داره بفرمایید ایراد رو تصحیح کنم .می خواستم مطالب رو خودمونی بنویسم والا مطلب و نطق ادبی برای دبیران آموزش و پرورش کاری نداره . عزیز
عجولانه قضاوت نکن.
حسین آقا جناب غریب الله دارن روایت مستدل میارن از جناب پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله واز خود حافظ دلیل اوردن و شاهد از دو فقیه بزرگ ونامدار اوردن بعد مینا میگه خرافات است؛ ووقتی که خود حافظ داره میگه از یمن قران و نماز ودعای سحروشب قدر به مقامات بلند همچون توحید ذات و صفات رسیده (همانگونه که جناب غریب الله هم به توحید ذات اشاره کرده اند) دیگه دیگران چه کاره اند که شعرهای حافظ رو به مسایل کثیف شهوترانی تفسیر میکنن ؟! ایا کسایی که معشوق چهارده ساله رو دخترو پسربچه های زیبا میگن و تفسیر های بوالهوسی میکنن خرافات نیست و روایات و احوال بزرگان شد خرافات ؟؟؟همه چی عوض شده انگار !!
حسین آقا بنده تا به حال تفسیری به این زیبایی و قشنگی و پرمغزی و عمیق از کسی اصلا
ندیدم که جناب غریب الله گویا که از کلامشان پیداست خیلی فهمیده اند ومطالب جامع و مفید دارن کاش باز نظر بدن که خیلی خوبه به نظر من چند بار بخون بعد خودت با کمی تفکر میبینی که همینه تفسیرش .
بعد هم حسین آقا
« دانه معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل»» شما ملا نقطه ای نشو واقعا آقای حسن درست نوشته بود وعامیانه وخودمونی چ کار به نکات دستوری داری مگه سر کلاس نشستیم! ؛اینجا داریم نظر تبادل میکنیم و شاید آدم نرسه که دیگه نقطه و کاما و علامت سوال بزاره
نـصـیحتی کنـمات بـشنـو و بـهـانه مگـیـر
هـر آنـچه نـاصـح مُـشفـق بـگویـدت بپذیر
ناصح : اندرز دهنده
مشفق : دلسوز ، مهربان ، خیرخواه
معنی بیت : خوب گوش کن به پند واَندرزی که به تو میدهم وبهانه وایرادمگیرکه به نفع توست. رفیق ِخیرخواه هر چه به تو میگوید ازسردلسوزی وارادت است قبول کن .
البته اصل نصیحت درمتن بیت های پیش روست.
نصیحت گوش کن کاین دُربسی بِه
ازآن گوهر که درگنجینه داری
زوصلِ روی جـوانان تـمتّعی بردار
که در کمیـنگـهِ عمرست مَکـر عالَم پـیـر
وصل : دیدار، رسیدن به یار تمتّع : بهره
مَکر : فریب و حُقّه
نصیحتی که حافظ دربیتِ مطلع به آن اشاره نموده این بیت وبیتهای بعدیست.
معنی بیت : سعی کن از دیدار بازیبا رویانِ جوان بهرهمند شوی واززیبائیها وجذّابیّت های آنان حظِّ روحانی ببری زیرا که این دنیامکرکننده ونیرنگ بازاست و هرلحظه درکمینگاه درکمین توست ودر صَدَدِ آن است که باترفندی جان آدمیان را بگیرد. قبل ازآنکه این اتّفاق بیافتد جَهدی کن وازلذّاتِ خوبرویان فیض ببر.
کام بخشیِ گردون،عمردرعوض دارد
جَهدکن که ازدولت، دادِعیش بستانی
نَعیم ِهر دوجهان پـیـشِ عاشقان به جو- وی
که این مَتاع قـلیل ست و آن عطای کـثیر
نعیم : لذّات،نازونعمت ، رفاه و آسایش
مَتاع : جنس،کالا
قلیل : کم،اندک
عطا : بخشش ، هدیه
کثیر : زیاد وبسیار
به جو وی: به اندازه ی یک جوهست. ارزشی ندارد
منظور از "نعیم هر دو جهان" خوشی ها و نعمتهای هردو دنیاست.
درتوضیح این بیت اغلب شارحان محترم به خطا رفته وچون نتوانسته اندمعنای درستی ازآن برداشت کنند پیشنهادهایی مبنی برتغییرجایگاهِ"آن واین" وجایگزینی "حقیر" به جای "کثیر" داده اند تامعنی دلخواه رابرداشت کنند! درحالی که نباید هدفِ ما، برداشتِ معنی دلخواهِ مت باشد بایدکوشید امانت داربود وبارمزگشایی ودقّت درواژه ها،معنایی حداقل نزدیک به نظرخواجه رابرداشت نمود.
معنی بیت:
دراین بیت حافظ ابتدا می فرماید: همه ی نازونعمت های هردودنیا پیش عاشقان به یک جو می ارزد وبیشترنمی ارزد. درمصرع دوّم می خواهدگفته خودرا تصحیح کند وبگویدکه نه یک جوهم نمی ارزد! به هم جهت تاکید می کند که "آن متاع،اندک وکم است" اشاره به(همه ی نازونعمتِ هردوجهان) و"این عطای ِکثیر" اشاره به (یک جو) یعنی عاشقان لطف کرده ونعمت های هردوجهان راکه کالایی بسیاراندک است را باکرم وبخشش به بهای بیشتر( یک جو) می خرند! حتّا به اندازه ی یک جوهم ارزش ندارد.!
آسمان گومفروش این عظمت کاندرعشق
خرمن مَه به جوی خوشه ی پروین به دوجو
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که درد خویش بگویم بـه نـالهی بـم و زیـر
معاشر : همنشین ، همدم
رود : سازی زهی شبیهِ عود و بَربط ، بعضی آن را با عود یکی میدانند.
بساز : کوک شده، موزون
بم : قطورترین رشتهی ساز که صدایی درشت از آن برمیخیزد زیر : نازک ترین رشتهی ساز که از آن صدایی نازک برمیخیزد.
معنی بیت : همنشینی همدل (معشوقی زیباروی)و سازی کوک شده وآماده ی نواختن می خواهم تاهمراه بانواختنِ ساز دردِ دل خودرا (غزلیّاتِ خودرا) به آوازبَم وزیر بخوانم .
حافظ به استنادِ فرمایشاتِ خودش،علاوه برموسیقی ازصدای دلنشینی بهرمندبوده وبه فنونِ آواز خوانی نیزتسلط داشته است.
زچنگِ زُهره شنیدم که صبحدم می گفت
غلام حافظِ خوش لهجه ی خوش آوازم
بر آن سرم که نـنـوشم مِی و گـنـه نکنم
اگـر موافـقِ تـدبـیـر مـن شـود تـقـدیـر
برآن سرم : بدان قصد و اندیشه هستم
موافق : همراه ، هماهنگ
تدبیر : چاره اندیشی
تقدیر : سرنوشت ، حکم الهی. معنی بیت : تصمیم دارم که اگر تقدیرالهی با عزم و ارادهی من همراه و هماهنگ باشد دیگر شراب ننوشم و گناه نکنم.
حافظ دراینجانیزطنزراچاشنی سخن کرده وباادبیّاتِ زاهدانه، باورهای آنها رازیرسئوال می برد ودرآنسوی پرده ی معنا می فرماید:
چه کنم که تقدیر من این است که شراب بنوشم و تدبیر من فایدهای ندارد!.
کنون به آبِ می لَعل خرقه میشویم
نصیبهی ازل از خود نمیتوان انداخت.
چـو قـسـمـت ازلی بـی حضـور ما کردنـد
گراندکی نه به وفق رضاست خُرده مگیر
قسمت : بهره ، بخش
اَزلی : روز نخست ، آغاز آفرینش خُرده : ایراد ، بهانه
درادامه ی سخن وادامه ی پندواَندرزمی فرماید:
روزنخست که قسمت هاراتعیین کرده ونعمت هارا میان بندگان تقسیم می کردند بدون حضورمابوده وازما نظرنخواستند وهرچه که صلاح دانستند به مادادند، بنابراین اگرچیزی که نصیبِ توشده وفق مرادنیست ناراضی نباش وخُرده مگیر. بخشی ازاین داشته ها ونداشته های مامثل: آمدن به این دنیا،اینکه درکدام کشوربه دنیا بیائیم،درکدام خانواده رشد ونموّ کنیم،چه اسمی ازکودکی برخودمان بگذاریم، چه دین وآئینی برشناسنامه امان نوشته شود،چه کسانی مسئول تربیتِ ما گماشته شوند،چه کسانی پدر،مادر،برادروخواهرماباشند وووووو ازاختیارمابیرون است اگربخواهیم غصّه ی نداشته ها رابخوریم باید صبح تاشب خون دل بخوریم.
بشنواین پندکه خودرا زغم آزاده کنی
خون خوری گرطلبِ روزیِ ننهاده کنی
چو لاله درقدحم ریز ساقیا می و مُشک
کـه نـقـش خـال نـگـارم نـمیرود ز ضمیر
ضمیر : درون ، دل وجان
لاله گلبرگهای سرخ دارد و در وسط ِآن دایره سیاه رنگی است که آن رامثل پیاله ی پُرازشراب کرده است.
معنی بیت: ای ساقی همانندِ لاله که مثل کاسه ی پرازشراب است درپیاله ی من نیز شرابِ مُشک آلودبریز. زیرا تصویرخیال انگیز خالِ رُخسارنگارم ازفکرم ولوح دلم بیرون نمی رود ودایماً آن تصویر درضمیر ودرونم جلوه گراست. شایدبتوانم بامستیِ شراب، اندکی ازدردِ درونی راتسکین دهم وبیاسایم.
وامّا "مُشک" را هم برای خوشبو کردن وهم برای دفع ِ مضرّاتِ شراب به آن میافزودند و نیز مُشک گیراییِ شراب را بیشتر میکرده و برای اینکه کسی را بیهوش کنند مُشک بیشتری در شراب میریختند. حافظ علاوه برآنکه قصد داردشرابِ گیرایی نوش ِ جان کند تا توانسته باشد تصویرخالِ یارراکمرنگ ویاپاک کند،قصد دیگری نیز دارد! وآن این است که حافظ همیشه خال نگار رامُشکین می دیده:
خالِ مُشکین که برآن عارض گندم گونست
سِرّآن دانه که شد رهزنِ آدم بااوست
حالا می خواهد شرابی راهم که به قصدپاکسازی ِ تصویر خال اوبخورد مشک آلود باشد! بنابراین درحقیقت اینجا نیزحافظ دست به خَلق پارادوکس ِ حافظانه می زند وبه جویندگانِ حقیقت می رساند که درواقع نمی خواهد تصویرخال راپاکسازی نماید! اوبادرخواستِ شراب ِ مشک آلود قصد دارد این تصویررابرجسته تروشفّاف ترببیند وحظِّ بیشتری ببرد، تازه اودرنظردارد تاتصویراین خال را به آن جهان نیزباخودببرد!
خیالِ خال توباخودبه خاک خواهم برد
که تازخال توخاکم شودعبیرآمیز
بـیارسـاغـر ِدُرّخـوشـاب ای ساقی
حسودگوکرم آصـفی بـبین وبمیر
ساغر : جام شراب
دُرّ : مروارید
خوشاب : گوارا،خوش آب و رنگ
کَرَم :جود و بخشش
آصفی : آصف بن برخیا مشاور و وزیر هوشمند و بخشنده ی حضرت سلیمان است. امّا حافظ معمولاً این لقب را به "تورانشاه " می داده که وزیرباکفایت وبالیاقتی بوده وباحافظ نیز سر وسرّی داشته است.
منظوراز"ساغر درّ خوشاب" شرابِ گوارا،خوش رنگ و ناب است که در"جامی گرانبها وساخته شده از مروارید ریخته شده است. جامی که بیشتردراختیارشاهان ودولتمندان بوده ودرمجالس آنها مورداستفاده قرارمی گرفت. دراینجانیزاحتمالاً صاحب وبانی مجلس تورانشاه است که حافظ به شرط ادب واحترام ازاویاد کرده است.
در قدیم در مجالس بزم شاهانه هنگامی که شاه مست میشد و از شعر شاعران و آهنگ نوازندگان لذّت میبرد دستور میداد که جامی را پر از مُروارید کنند و به عنوان "صله" به آنها بدهند،اشاره به این موضوع نیزهست. حافظ رندانه وزیر را درشرایطی قرارمی دهد که ناگزیربه پرداخت هدیه باشد.
معنی بیت : ای ساقی ! جامی پر ازمرواریدِ خوش آب و رنگ به دستور وزیر(تورانشاه) به من بده و بگذار تا حسود با دیدن این صله و هدیه ی آصفی از حسادت بمیرد.
می اندرمجلس آصف به نوروزجلالی نوش
که بخشدجُرعه ی جامت جهان راسازنوروزی
بـه عـزم تـوبـه نـهـادم قدح ز کف صـدبـار
ولی کرشمهی ساقی نمیکند تـقـصیـر
عزم :اراده، تصمیم ، قصد
توبه : بازگشت از گناه
قدح : جام
کرشمه :عشوه و غمزه ، ناز و ادا ، حرکات دلبرانه و عاشق کُش چشم و ابروی دلبر
نمی کندتقصیر : کوتاهی نمی کند. معنی بیت : به قصد بازگشت ازگناه وترکِ شرابخواری(البته ازنظرگاهِ زاهدان وگرنه خودِ حافظ شرابخواری راگناه نمی شمارد)صدهابارخواستم جام راشکسته وازدست بگذارم ودیگرشراب ننوشم ولی کرشمه های ساقی، کوتاهی نمی کند ومرادوباره به وسوسه می اندازد تاشراب بخورم. اگرساقی درعشوه گری کوتاه می آمد شایدمن نیزمی توانستم شراب خوردن را ترک کنم. ساقی درشکستن توبه ی من کوتاهی نمی کند وهرآنچه می تواند می کند تامن موفق به ترکِ شراب نگردم.
چنان زند رهِ اسلام غمزه ی ساقی
که اجتناب زصهبا مگرصُهیب کند!
می دوسـالـه و مـحـبـوب چـارده سـالـه
همین بسست مرا صحبت صغیر و کبیر
این بیت نیزازآن بیت های بحث برانگیزبوده وبسیاری ازشارحان نتوانسته اند برداشتِ درستی ازآن نمایند. چراکه متاسّفانه دلشان می خواسته برداشتِ دلخواهِ خودرا داشته باشند نه معنای موردِ نظرخواجه را!
شگفتا که بعضی گفتهاند که : منظور از "می دوساله" قرآن است که نزول آن طیِّ دوسال به انجام رسید و "چارده ساله" یعنی چهار تا ده سال که میشود چهل سال و منظور از "محبوب چارده ساله" ، پیامبر اسلام (ص) است که در چهل سالگی مبعوث گردید!!! بعضی دیگر که "چارده ساله" را چهارده معصوم گرفته ومعتقدند که بااین حساب حافظ شیعه بوده است!!!
دوستی درپاسخ به این برداشت های متعصّبانه وجاهلانه،می گفت: من اطمینان دارم اگرحافظ سخن ازمِی سه ساله ومحبوبِ پانزده ساله سخن می گفت بازهم شک نکنید که یک عدّه ای پیدا می شد وباتحلیل های عجیب وغریبِ خویش می فرمودند چون قرآن درمدّتِ سه سال نازل شده منظورحافظ از"شرابِ سه ساله" قرآن و"محبوب پانزده ساله" چهارده معصوم بعلاوه فلان خلیفه ی بغداداست که حافظ مرید اوبوده است!!!
بگذریم خداانشااله همه مرضای مسلیمن راشفای عاجل عنایت فرماید.
"می دوساله "آن شرابی است که دوسال از آن گذشته وبه خوبی رسیده باشد. منظور از "محبوب ِ چارده ساله " نیزجوانی است که چهارده سال سن داشته باشد و حافظ غیر از این اراده نکرده است. سندِ این ادّعا همین غزل وغزلی دیگر است که قبلاً دشواریهای آن شرح داده شده است دوباره ابیاتی ازآن غزل یادآوری می شودتااگرشُبهه ای مانده باشد برطرف گردد .
دلبرم شاهد وطفلست و به بـازی روزی
بکُـشد زارم و درشـرع نباشـد گـُنهش
من همان بـه که از و نیک نگه دارم دل
که بـد و نیـک نـدیـدهست و نـدارد نـگـهـش
بـوی شیـر از لبِ همچون شکرش میآیـد
گر چه خون میچکـد از شـیـوهی چشم سیهش
چنانکه که قبلاً نیزگفته شده انتسابِ حافظ به هرمذهب ومَسلکی، دروهله ی اوّل جفا برآن مذهب ودروهله ی بعدی جفا برخودِ حافظ است. چراکه حافظ پیرو هیچ مذهبی نبوده ویک رندِ آزاداندیشی بوده که پایه واساس زندگی وباورها واعتقاداتِ خودرا خودشخصاً بنانهاده است. شایسته این است که حافظ را اگردوست داریم با باورها واعتقاداتش دوست داشته باشیم وازبرداشتهای متعصّبانه پرهیز کنیم.
"صغیر و کبیر" ایهام دارد : 1- اشاره به "می دوساله" و "محبوب چارده ساله" 2- یعنی تمام خلق چه کوچک و چه بزرگ .
معنی بیت : مرا دراین دنیا دوچیز کفایت می کند یکی شرابِ دو سال در خُم مانده وبه خوبی رسیده، ودیگری معشوق به چهارده سالگی رسیده، اگراین دودر دسترس من باشد من دیگرهیچ چیزنمی خواهم واین دومرا از تمام مردم چه کوچک و چه بزرگ کفایت میکند .
بایدپذیرفت که حافظ نیز همانندِ همه ی آدمیان، احساسات گوناگون ومتضاد داشته، چنانکه بعضی وقتها سخنان فلسفی می گفته، بعضی وقتها نصیحت می کرده، بعضی وقتها شوخی ومَزاح می کرده وبعضی اوقات نیز چنین هوسهایی دردل می پرورانده است.
حافظم درمحفلی دُردی کشم درمجلسی
بنگراین شوخی که چون باخلق صنعت می کنم.
دل رَمـیـدهی مـا را که پـیـش میگـیـرد ؟
خبـر دهـیـد بـه مجنـون خستـه از زنجیـر
رَمیده : رم کرده ، فراری
که پیش می گیرد؟: چه کسی جلویش را می گیرد؟
"زنجیر" : زنجیر عشق و استعاره از زلفِ معشوق است.
معنی بیت : چه کسی میتواند جلوی دل رمیدهی ما را بگیرد؟(فقط عاشق وشیدای لیلی ،مجنون می داند که چه بلایی برسردل ماآمده ودردش چیست)بنابراین به مجنونِ خسته شده از زنجیر، خبر دهید تا جلوی دل سرگردان مرا بگیرد.
دورمجنون گذشت ونوبتِ ماست
هرکسی پنج روزه نوبتِ اوست
حدیثِ توبه دراین بَزمگه مگو حافـظ
کـه سـاقـیـانِ کمانابـروی اَت زنـنـد به تـیـر
حدیث : سخن ، صحبت
معنی بیت : در این مجلس عیش وعشرت،صحبت از توبه و ترکِ باده خواری مَکن ای حافظ . که اگرچنین کنی وسخن ازتوبه آغازکنی، ساقیانِ ابروکمآن با حرکاتِ دلبرانه و کرشمه، تو را با تیرمژگان تیرباران میکنند و توبه تو را میشکنند.
زچشم اَش جان نشایدبُرد کزهرسوکه می بینم
کمین ازگوشه ای کرده ست وتیراندرکمان دارد
سلام
در ازمنه قدیم اگر کسی خلاف آرای عالمان درباری و کوته فکر زمان تفکر میکرد یا ملاصدرای در تبعید میشد و یا منصور بر دار
حافظ و دیگران هم مجبور میشدند با کنایه سخن بگویند تا گرفتار نشوند و بعد از صدها سال خوشدلند که افکارشان نشو و نما کرده
بی شک می دو ساله و معشوق چهارده ساله فانی و مورد وثوق عوام الناس ! نمادی به اشاره هستند تا قرآن و چهارده معصوم بقولی و چهل سالگی ختمی مرتبت در بعثتش به قولی دیگر در کلام حافظ محفوظ بمانند تا به امروز
محسن کریمی پور
درود بر دوستان جان
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
معنی و مفهومِ بیت:
ای مدعیان عشق سالهای زیادی است (چارده سال )که با محبوب خویش عشق ورزی می کنم و خیال رخش را در ضمیر وجودم حک می کنم و اکنون فاش می کنم تا حسودان تکلیف خویش دانن ،دو سالی می گذرد که چهره مقصود نقاب خویش بر من برداشته و کاسه وجودم را از می ناب پر می کند و چنان غرق عشق ورزی در این عالمم که میل همنشینی با هیچ بزرگ و کوچکی ندارم
سربه زیرو کامیابی
درود بیکران بر دوستان جان
-نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
معنی و مفهوم ابیات:
ای عاشق در بند افتاده پندی می کنمت از روی همدری و خیر خواهی به گوش جان بشنو و بهانه مگیر که چراغ راهت خواهد شد
2-ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
3-نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر
معنی دوبیت ومفهوم دو بیت باهم:
همنشینی و مصاحبت با عاشقان واصل شده را که از دولت عشق جوان شده و جاودانه شده آند سر لوحه زندگی خویش قرار بده واز عطایا و موهبت های خوش یمنی انها بهره مند شو و به چهره مقصود رهنمون شو که این هدیه بخشش بزرگ بوده و دنیا در مقابل آن ناچیز است و فرصت را از دست نده که عالم پیر در کمینگاه زندگی نشسته است.
4معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر
عاشق هم درد هم پیاله ای را ارزومندم که در پای می گساری از جام
می هستی بخش ناله های عاشقانه خویش را با ناله های بم و زیر ساز عود باز گو کنم
5-بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر
آنقدر پیمانه های می ام را ساقی از می ناب ازلی پر کرده که می خواهم دیگر پیمانه را زمین بگذارم و دیگر می ننوشم ولی گویا تقدیر ازلی بر این رقم خورده که جام می من همیشگی باشد
6-چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
چه می توان کرد که این تقدیر ازلی من است و من در مقابل تقدیرم نمی توانم اختیاری داشته باشم و بایستی هر انچه جام وجودم را از می پر می کنند بنوشم
7-چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک
که نقش خال نگارم نمیرود ز ضمیر
پس چون گریزی ندارم ساقی زیبا رویم جام وجودم را که چون لاله داغدار ازلی از خال نگارم می باشد به می عشق معطر به بوی یارم رنگین کن که ان داغی را بپوشاند و دفع غم ازلی کند
8-بیار ساغر در خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر
ای واسطه می حسن و جمال نگارم ساغر می ازلی را در جام بلورین خوش آب و رنگ و گوارا بیاور و چشم بد خواهان و حسودان را کور کن و بگو این کرم آن پادشاه عالم هستی بخش است
9-به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمه ساقی نمیکند تقصیر
مستی از من چنان فرونی کرد که صد ها بار نیت را بر آن داشتم که ترک می خواری کنم و قدح می را از کف به در کنم ولی کرشمه های ساقی در حق مستی من کوتاهی نمی کند
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
معنی و مفهومِ بیت:
ای مدعیان عشق سالهای زیادی است (چارده سال )که با محبوب خویش عشق ورزی می کنم و خیال رخش را در ضمیر وجودم حک می کنم و اکنون فاش می کنم تا حسودان تکلیف خویش دانن ،دو سالی می گذرد که چهره مقصود نقاب خویش بر من برداشته و کاسه وجودم را از می ناب پر می کند و چنان غرق عشق ورزی در این عالمم که میل همنشینی با هیچ بزرگ و کوچکی ندارم
11-دل رمیده ما را که پیش میگیرد
خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر
چنان در عشق ورزی آن مهرخ، شوریده و دل رمیده ای دارم که که کس نمی تواند جلودار من باشد واین شیفتگی ورمیدگی مرا به گوش آن مجنون در بند معشوق برسانید که اگر از اسارت مجنون خسته شده است من حاضرم که به جای او به اسارت معشوق در ایم
-حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر
چو در دام عشق گرفتار شدی حافظ به فکر فرار نباش که نگاهبانان عشق با تیر عشوه گری دوباره در دام خواهند انداخت
از اونجایی که اکثر غزلیات حافظ درباره امام زمانه و خود حافظ هم حافظ قران بوده و این که اصلا غزل معمولا عارفانه نوشته میشه ما سعی داریم این شعر رو هم عارفانه معنی کنیم حالا نمیدونم کار درستیه یا نه!
در جواب بعضی
نوشته عباس آقا در رابطه با اشاعره بودن حافظ بی ربط نیست بسیاری از این اعتقاد را دارند چون حافظ شعر های زیادی در مورد تقدیر گرایی دارد از جمله:
گر رنج پیشت آید و گر راحت، ای حکیم
نسبت مکن به غیر، که این ها خدا کند.
در خرابات مغان ما نیز هم منزل کنیم
کاین چنین رفته است در عهد ازل تقدیر ما
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خورده مگیر
دوستان گرامی توجه داشته باشید جبرگرایی در کدام ساحت به کار می رود !
در ساحت علم نامش قَسر است در ساحت فلسفه و کلام اسمش جبر است و در ساحت عرفان نامش تفوییض است . جبر ، یعنی سلب اختیار از موجود صاحب اراده و قدرت . پس اگر سنگی از کوه سقوط کرد جبری نیست بلکه سقوطش قسری است و این خارج از موضوع است چون سنگ امکان انتخاب و صاحب اراده و قدرت نیست . در عرفان ، عارف به میل خود امور باطنی و حرکات و سکنات سلوکی اش را در مسیر خواست و اراده حق قرار می دهد این تفویض است. که یک مقام عرفانیست و با جبرگرایی فلسفی - کلامی که سلب اختیار به اجبار و بی خواست انسان صورت میگیرد تفاوت ماهوی دارد . حافظ عارف است نه متکلم که اشعری یا معتزلی باشد . نظام اندیشه و جهانبینی عرفانی با جهانبینیهای کلامی تفاوت زیادی دارد .
معانی لغانی غزل ( 256)
ناصح: نصیحت کننده ، اندرز دهنده
مشفق : مهربان
تمتّع : نصیب و بهره ، فایده بردن .
کمینگه: کمینگاه ، سنگر حمله، نهانگاهی که شکارچی خود را در آن پنهان می کند
مکر: نیرنگ وحیله .
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر : مکر و حیله این دنیای کهن در مخفیگاه به قصد جان تو کمین کرده است
نعیم : مال ، خواسته ، خوشیهای زندگی .
دوجو: به قیمت دو دانه جو، به پشیزی
متاع قلیل : کالای اندک ، جنس کم بها
بهای کثیر:قیمت زیاد
رودی بساز :عودی کوک شده وخوش صدا وآماده نواختن .
ناله بم و زیر : صدای کلفت ونازک ، صدایی که از رشته قطور عود که از روده گوسفند تابیده درست شده و درشت است با صدایی که از رشته نازک سیم عود برمی خیزد و ظریف است
بر آن سرم :عزم آن را دارم
تدبیر: چاره اندیشی .
تقدیر: حکم سرنوشت .
قسمت ازلی :نصیب و بهره یی که از روز ازل برای هرکس مقدر شده و تغییر ناپذیر است
نه به وفق رضاست : موافق میل و رضایت ما نیست.
خرده مگیر: بهانه گیری مکن .
نهادم قدح زکف: قدح از کف نهادم ، قدح را به زمین نهاده و از آن چشم پوشیدم .
کرشمه : ناز وادا و غمزه .
نمی کند تقصیر: در اغوا وتشویق به باده نوشی متن کوتاهی نمی کند
ضمیر: خاطر، صفحه دل، آینه دل .
صحبت صغیر و کبیر : هم نشینی و مجالست با خرد و کلان .
ساغر: پیاله بلورین .
دُرِّ خوشاب: لعل چهره یی رنگ آبدار ووخوش آب و رنگ و شفاف.
آصف: نام وزیر حضرت سلیمان ( آصف برخیا) و کنایه از وزیر است و منظور حافظ ، خواجه تورانشاه وزیر شاه شجاع و شاه زین العابدین فرزند اوست .
حدیث توبه : در اینجا مکراد سختن از توبه گفتن است.
بزمگه : بزمگاه ، مجلس بزم و عیش و نوش .
معانی ابیات غزل(256)
(1) به تو اندرزی می دهم ، به گوش گیر و در پی بهانه و انکار آن مباش : آنچه را که نصیحت گوی مهربان و خیر خواه تو می گوید، قبول کن.
(2) از وصال روی جوانان بهره برداری کن زیرا مکر ونیرنگ این دنیای کهنه کار در سر راه عمر تو به قصد جانت کمین کرده است.
(3) در نظر عاشقان ، همه نعمتها ی دنیا و آخرت به بهای دو جو نمی ارزد زیرا در برابر آن کالاهای کم بها ریال قیمت دو جو بیشتر است.
(4) همنشینی خوشرفتار و عودی خوش آهنگ و کوک شده می خواهم تا در دل خود را با آهنگهای بم وزیر آن ، باز گو کنم. ( 5 ) عزم آن دارم که باده ننوشیده و گناه نکنم، اگر این چاره اندیشی من با حکم سرنوشت مطابقت داشته باشد.
(6) چون در روز ازل که سرنوشت و نصیب وقسمت ما را رقم زده و معین می کردند ما حضور نداشتیم ، اگر آنچه به ما رسیده کمی مورد رضایت ما نیست بهانه گیری مکن .
(7) صد بار به قصد توبه از شرابخواری ، پیاله را به کناری نهادم اما چه کنم که ناز و کرشمه ساقی در تشویق من به باده نوشی کوتاهی نمی کند.
(8) ساقی ، می و مشک سوده را ممزوج کرده و به مانند آنچه گل لاله در پیاله خود دارد، در قدح من بریز ، زیرا نقش خال سیاه دلبرم از لو ح سینه ام محو نمی شود.
(9 ) برای من همین دو مصاحب شراب کهنه دوساله و محبوب نوجوان چهارده ساله به عنوان دوست وخرد و بزرگ کفایت می کند.
(10) ساقی پیاله بلورین پر از شراب زلال لعل مانند بیاور و به حسود بگو که بزرگواری و زیررا ببین و از حسادت بمیر . (11) حافظ در این مجلس بزم ، سخن از توبه به میان نیاور که ساقیان کمان ابرو تورا به تیر خواهند زد.
شرح ابیات غزل (256)
وزن غزل : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلات بحر غزل : مجتث مثمن مخبون مقصور
*
خواجو کرمانی :
فتاده ام من دیوانه در غم تو اسیر
بیا و طره بر افشان که بشکنم زنجیر
سلمان :
جهان جان بگرفتی به حسن عالمگیر
جهان چه باشد و جان چیست ؟ هر چه خواهی گیر
انوری ( قصیده):
1- بر من آمد خورشید نیکوان شبگیر
به قد چو سرو بلند وبه رخ چو بدر منیر
2-به فال نیک در امد به شهر موکب میر
به طالعی که سجودش همی کنند تقدیر
کمال الدین اسماعیل : ( قصیده)
زهی ز رفعت تو خورده آسمان تشویر
زهی ندیده تورا چشم روزگار نظیر
این غزل در حین صدرات خواجه تورانشاه وزیر سروده شده و بازگو کننده دورویی است که حافظ تا اندازه یی با خاطر آسوده می زیسته و ظاهراً وصف یک شب نشینی و مجلس نیمه رسمی است چرا که ما مشاهده می کنیم که شاعر بیت دهم غزل خود را در تعریف آصف و بازگویی از کرم و لطف او در حق خود اختصاص می دهد . بنابراین می توان حدس زد که پس از ارتحال شاه شجاع و ریدن به سلطنت شاه زین العابدین این غزل سروده شده باشد و ما می دانیم که بر طبق وصیت شاه شجاع ، خواجه تورانشاه همچنان در منصب صدرات فرزندش ابقاشده و تا آخر عمر خود به وزارت اشتغال داشت.
اجمالاً در این غزل بدون شکوه و گلایه ، شاعر مکنونات قلبی خود را به صورت نصیحت بازگو می کند و با احتمال زیاد به صورت غیر مستقیم طرف خطاب شاعر شاه زین العابدین است زیرا :
اولاً – او جوان بود وبی تجربه و به نصیحت محتاج بود .
ثانیاً– با مشکلاتی مانند تهدیدات تیمور و احتمال بازپس گیری شیراز توسط شاه یحیی که با آن مواجه بود از این پیشامد ها شکایت داشت و لذا می توان ایهام ابیات اول و ششم را به اونسبت داد .
بیت نهم این غزل که به صورت تکیه کلام خوشحالان باده پیما از یکطرف و مورد استناد عرفا، مبنی بر اشاره به قرآن کریم و حضرت رسول اکرم ( ص) از طرف دیگر در آمده، توجه عمیق همه طبقات را به اشعار حافظ می رساند که هر کسی بر وفق سلیقه خود و در طرفداری از حافظ اشعار اورا معنا و تعبیر می کند و این نکته یی است که حسن انتخاب سبک غزلسرایی حافظ را می رساند چه سخن در ایهام گفتن، عمق کلام را بیشتر و به سلیقه های مختلف نزدیکتر می سازد. بیت مقطع این غزل دلالت دارد که در مجلس بزمی ، حافظ شرکت داشته و احتمالاً میزبان آن خواجه تورانشاه بوده و حافظ به عنوان سپاسگزاری این غزل شاد را به نام او کرده است.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
در زیر یک غزل دیگر نیز پیشتر این نکته را بیان کرده بودم: اکثر قریب به اتفاق ابیات جبری حافظ یک نکته طنزگونه و کنایی در خود دارد که نشانگر آن است که حافظ در حال ریشخند جبرگرایی اشعریون است که قشر متعصب و رسمی و درباری عصر خود را تشکیل می دادند. معتزله که اختیاری و عقلگرا بودند و روشنفکران عصر خود را تشکیل می دادند اکثرا قشر آزاداندیش را شکل می دادند و حافظ نیز بی شک جزو آنها بوده.
در این غزل نیز اگر توجه کنید در مصرع:
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم!
به روشنی مزاح و ریشخند رندانه حافظ مشخص است. حافظ همیشه برای باز کردن شر متشرعان قشری اشعری از سر خود که به جبر و خواست الهی در همه امور اعتقادی افراطی داشتند با سفسطه خودشان پاسخ می دهد. یعنی می گوید نوع زندگی و نگرش های لااباگرایانه ما نیز جبر و تقدیر الهی است! نوعی کنایه و ریشخند رندانه!
اشعریون به حدی جبری بودند که یکی از علمای اشعری در نوشته خود قیام بر علیه حاکم ظالم را نیز جایز نمی دانشته، برعکس متعزله همچون اسماعیله که همواره با شورش و نبرد چریکی شناخته می شده اند.
مشفق
لغتنامه دهخدا
مشفق . [ م ُ ف ِ ] (ع ص ) مهربان و نصیحت گر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مهربانی کننده . (آنندراج ) (غیاث ).خیرخواه : باش از برای رعیت پدر مشفق . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 213). چنان نمود که وی امروز ناصح تر و مشفق تر بندگانست . (تاریخ بیهقی ).
سلام خدمت همه عزیزانی ک حاشیه مینویسن
من خیلی دوس دارم معنی و مفهوم شعرای حافظ رو بدونم
ن همشو ، همین ک یه فال میگیرم بتونم بفهمم چی گفته حافظ
میام اینجا حاشیه ها رو بخونم ک یه چیزی دستگیرم بشه
ولی شماها چقد سخت حرف میزنین
تو خونه هم همینجوری حرف میزنین؟
من رشتم ادبیات نبوده
نمیخوام کسی رو قضاوت کنم ک قصد و هدفتون از این مدل حرف زدن چیه
ولی میشه اینقد سخت نظراتونو نگین
یجوری بگین ک بقیم راحت بفهمن
با نام خدا
چه کنم درس دگر یاد نداد استادم
این مطلب را از پدرم به خاطر دارم که در مورد می دو ساله و نگار چهارده ساله به بنده این طور توضیح داد
منظور از می دو ساله دو سالی که حضرت محمد به صورت پنهانی پیامبر بود و به پیامبری برگزیده شده بود و منظور از نگار چهارده ساله مضرب 4 در 10 که جمعا می شود 40 (جهار + ده ساله) و اندازه زمان به مبعث رسیدن حضرت محمد می باشد البته همگی می دانیم که حافظ بنابه تحت تاثیر بودن قرآن و اسلام این مسئله رو به این شکل بیان کرده .....
البته معذرت می خوام به جای به اضافه باید ضربدر میذاشتم که اشتباه نوشتم معذرت می خوام درست نگارش بنده به این شکل خواهد بود
( 4 × ده ساله )
بیار ساغریاقوت فام و در خوشاب
درست است و خیلی هم زیباتر
مشخصه که شعر راجع به اسلام و اعتقاد و این چیز ها نیست و کاملا منظور از معشوق چهارده ساله همونه ک شاعر میگه
بعدشم مگه چ اشتباهی توش هست که معشوق چهارده ساله داشته باشه ؟حافظ و معشوق چهارده سالش تو ی دوره دیگه زندگی میکردن ک اولا چهارده ساله هاشون اندازه الان بچه و کوچک و ساده و... نبودن و این از هر لحاظ ثابت شدس (چ بیولوژیکی چ نمونه های متنی و حتی تصاویری ک از همین صد صدوپنجاه سال پیش مونده ک واقعا فعالیت های نوجوان هاشون با الان فرق میکرده و اصلا نمیشه با آلانی ها مقایسه کرد و نتیجه گیری کرد ک حضرت حافظ بچه بازه و یا بهش هر صفت بد دیگه ای داد ) بعدشم
خیلی مسخرس اگه هر چیزی راجع به عشق زمینی دیدیم بگیم نه این راجب خدا و پیامبرو از این قبیل حرف هاست ! ن تنها دارین نابود میکنید حس و حال خواننده شعر رو بلکه درحال نابودی ادبیات کشورمون هم هستید !!
نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر
هر آنچه ناصح مشفق بگویدت بپذیر
حافظ در اینجا خود را نصیحت کننده ای میداند که از سر دلسوزی و شفقت قصد راهنمایی ما را داشته واز ما میخواهد بهانه گیری های واهی را که غالب انسانها برای گریز از وفای به عهد به پیمان آغازین خود با خدا بیان میکنند ، رها نموده و به هرآنچه انسان کاملی مانند حافظ یا هر بزرگ دیگری از سر مهر و خیرخواهی بیان میکنند گوش فرا داده و به آن عمل کنند . نصیحت ناصحان مشفق با نصیحت های کسل کننده انسانهایی که با ذهن خود نصیحت میکنند تفاوت عمده دارد زیرا که ناصحانی مانند حافظ و مولانا بوسیله مرکز عدم و فضای بینهایت درون خود ما را نصیحت میکنند و بدلیل اینکه آنان زبان حق گشته اند پس این نصایح را میتوان از جانب خداوند دانست که خواستار رستگاری نوع انسان میباشد .
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر
مراد از جوانان در اینجا نه جوان سن و سال ، بلکه انسانهایی هستند که دل آنها جوان شده و به جان اصلی خود زنده شده و حیاتی نو یافته باشند ، آنان ممکن است از لحاظ سن و سال نیز جوان و یا سالخورده باشند اما سالخوردگانی که با تولد دوباره و زنده شدن به اصل خود ، جهان را از نو شناخته و دوران بلوغ معنوی خود را می آزمایند . حافظ مشفق از ما میخواهد که دامان چنین انسانهایی را رها نکرده و از این زنده شدن دوباره و وصل چنین جوانانی به اصل خود یا خدا ، ما نیز تمتع و بهره ای برگرفته و نصیبی از این خوان گسترده ببریم و این تمتع و بهره بجز باهمنشینی و خو گرفتن و تاثیر گرفتن از آنان میسر نمیباشد . همچنین حافظ در مصراع دوم به ما هشدار میدهد که در این امر کوتاهی و سستی نکنیم زیرا که این عالم و جهان کهنسال ماده در کمین عمر ما انسانها بنشسته تا این عمر را با بیهودگی به پایان رسانیده و به ناگهان وقت خداحافظی از این جهان را دریابیم و این مکر و حیله این جهان است در این راه پیر بوده و تجربه فراوانی دارد . یعنی انسانهای بیشماری مانند ما را با مکر خود سرگرم کارهای پیش پا افتاده این جهان مادی کرده است ، پس برای این عالم پیر مکار ، بسیار سهل و آسان خواهد بود که در کمین عمر کوتاه ما در این جهان نشسته و عمری ما را به خود مشغول کند تا از اصل خود باز مانیم . این کوتاهی عمر ما نیز از دلایلی است که حافظ میفرماید باید از وجود معنوی انسانهای بزرگ تمتع و بهره ببریم تا زودتر به مقصد نهایی خود برسیم .
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به جوی
که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر
حافظ پند خود را ادامه داده و میفرماید برای اینکه عمر خود را به بطالت سپری نکنیم و هدف حضور در این جهان را دریابیم باید عاشق شویم و از طریق عاشقی به جستجوی مقصد نهایی خود برآییم ، پس از نگاه حافظ نعمتهای هردو جهان به دانه جویی نمی ارزد ، یعنی انسانهایی که دل به نعمتهای وعده شده بهشتی بسته و به امید بهره بردن از آنها در سرای آخرت طاعت و بندگی خدا را کرده و پرهیزکاری میکنند به همان اندازه که انسانها دیگر دل به این جهان فرم و ماده بسته و توقع آرامش و خوشبختی از این جهان را دارند در خسران و زیان خواهند بود . پس عاشقان حقیقی انسانهایی هستند که تنها در جستجوی وصل به اصل خدایی خود هستند و برای نعمتهای هر دو جهان هیچ ارزشی قایل نیستند . مولانا نیز میفرماید ؛
از خدا غیر خدا را خواستن
ظن افزونی ست و کلی کاستن
حافظ در مصرع دوم به ما گوشزد میکند که مطاع و نعمتهای این جهان که البته حق طبیعی هر انسانی ست که از آنها در راستای هدف اصلی خود در جهان از آنها بهرمند شود در مقابل عطایا و نتیجه عاشقی پیشگی بسیار ناچیز هستند و حتی نعمتهایی که برای جهان دیگر به انسان های پرهیزکار وعده داده اند نیز دربرابر این عاشقی ، ناچیز و قلیل است . منظور حافظ عظمت و بزرگی و میان بر بودن راه عاشقی نسبت به کارهای معنوی دیگر که از روی فکر و از سر ذهن انسان صورت پذیرد میباشد .
معاشری خوش و رودی بساز میخواهم
که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر
حافظ میفرماید مطالب بسیار هستند و اگر او بخواهد همه درد های انسان را به ناله زیر و بم یعنی چیزهایی که با ظرافت بیان شوند و یا چیزهایی که ملال آور بوده و با اندوه قابل بیان هستند ، همه را بگوید ، پس معاشر و همراهی خوش خلق و صبور را طلب میکند و آهنگ کوک زندگی ، تا بتواند هرآنچه حق مطلب است را بیان کرده و انسان را با دردهای پنهان خود آشنا سازد.
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم
اگر موافق تدبیر من شود تقدیر
حافظ برای نمونه به یکی از دردهای انسان اشاره میکند که همه چیز در کف اختیار انسان نبوده و کاملاً بسته به تدبیر او نمیباشد و بلکه تقدیر و سرنوشت یا خواست خدا نیز در این بین از شروط اولیه تحقق تدبیر انسان برای امور جاری دنیوی یا معنوی او ست برای مثال اگر انسان قصد دوری از کارهای ناثواب را داشته و واقعاً بخواهد انسانی پرهیزکار باشد ، بازهم مشیت خدا بر خواست انسان ارجحیت دارد . حافظ در بیت بعد خود پاسخ این شک را به زیبایی بیان میکند اما مولانا نیز در مثنوی دفتر اول بخش هفتاد و نه به تفصیل در باره جبر و اختیار با ما سخن میگوید ؛
لفظ جبرم عشق را بی صبر کرد
وانک عاشق نیست حبس جبر کرد
این معیت با حق است و جبر نیست
این تجلی مه است این ابر نیست
ور بود جبر این جبر عامه نیست
جبر آن عماره خودکامه نیست
جبر را ایشان شناسند ای پسر
که خدا بگشادشان در دل بصر
اما حافظ نیز که در بیت آغازین این غزل ما انسانها را بهانه گیرانی میداند که برای فرار از وفای پیمان موسوم به الست با خدای خود
به انواع بهانه های ذهنی متوسل میشویم به خرد خود ارجاع میدهد :
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند
گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر
حافظ میفرماید این درست است که در ازل (زمان بی زمانی ) بسیاری از تصمیمات و تقدیر را بدون درنظر گرفتن خواست و رضایت انسان گرفتند و برای مثال نژاد و ملیت ، خانواده ، خصوصیات ظاهری و سلامت جسمی ، و چیزهای دیگر در اختیار و اراده انسان نبودند و انسان جبرن با آنها پای به عرصه هستی میگذارد ولی اینگونه موارد اهمیت چندانی برای مقصود نهایی انسان که زنده شدن به اصل خدایی خویشتن است نداشته و اینچنین بهانه هایی برای گریز از تعهد و وفای به عهد انسان قابل پذیرش نیستند . پس حافظ میفرماید اگر همه چیز برابر ایده آلهای انسان نبوده و برای مثال او در خانواده ای گسسته و آشفته
یا فقیر ، یا زشت روی و دارای نقص و عدم سلامت جسمانی به
دنیا آمده است دلیلی برای ستیزه و عدم تسلیم دربرابر خدا یا هستی نبوده و او باید تایید اولیه را که از جنس خدا بوده و نه چیزهای این جهان را به منصه ظهور رسانیده و به اصل خدایی خود بازگردد . بهر حال شرط اولیه ورود در وادی عاشقی، خرده نگرفتن بر وضعیت ها و تسلیم دربرابر مشیت خدا میباشد .
چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک
که نقش خال نگارم نمیرود ز ضمیر
حال که انسان در برابر وضعیت ها تسلیم شده و بهانه جویی را رها کرده ، در وادی عاشقی قدم میگذارد از حضرت معشوق یا ساقی تقاضای می و مشک میکند تا هرچه بیشتر عقل جزیی مربوط به چیزهای این جهانی از او زایل شده و مست جمال حضرتش شود . حافظ میفرماید این عشق به زندگی و خدا که در ضمیر و نهاد انسان است بواسطه خال و نشانه ای ست که حضرت معشوق بوسیله برگزیدن انسان برای بیان خود در زمین و جهان فرم بر او نقش نموده و او را برای این منظور انتخاب کرده ایست . یعنی اگر انسان برای این منظور برگزیده نشده بود پس این عاشقی و جذبه حضرتش بی معنی می نمود .
بیار ساغر در خوشاب ای ساقی
حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر
پس حال که چنین سرنوشت و تقدیر زیبایی برای نوع انسان رقم خورده است که پتانسیل و ظرفیت این را دارد که خدا و هستی خود را از طریق او در جهان فرم بیان کند ، پس ای ساقی آن آب حیات بخش و خوشاب گرانبها را سخاوتمندانه در ساغر بریز . در مصرع دوم حسود همان عالم پیری ست که مکارانه در کمینگاه عمر انسان نشسته و قصد مشغول داشتن انسان به همین ظواهر پست دنیوی را دارد و اکنون باید به این عالم پیر حسود گفت که سخاوت و کرم آصف گونه خدا یا زندگی را ببین و از این حسادت بمیر زیرا که چنین انسانی با پای نهادن در راه عاشقی از انواع برکات خدا و کمک کاینات برای رسیدن به مقصود اصلی زنده شدن به اصل خدایی خویشتن و تولد دوباره و جوان گشتن برخوردار شده است .
به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار
ولی کرشمه ساقی نمیکند تقصیر
در این بیت حافظ میفرماید چنین انسانی با وجود اینکه در راه عاشقی قدم میگذارد ممکن است صدها بار دچار لغزش شده و راه را گم کند ، (مانند تمثیل قوم موسی که چهل سال در بیابان سرگردان بوده و راه را نمی یافتند ) اما هر بار که انسان با ورود به ذهن مادی خود از راه باز بماند ، کرشمه و لطف ساقی یا حضرت معشوق کوتاهی نکرده و راه را دگر بار به چنین انسانی مینماید تا سر انجام به مراد و مقصود خود از زندگی برسد
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
در باره این بیت بزرگواران نظرات و تعبیرهای مختلف و زیبایی بیان نمودند که هرچه این کمترین بخواهم بر آن بیفزایم برآمده از ذهن ناتوان خود میدانم . در واقع معنی آن را نمی دانم . اما حافظ میداند که صغیر و کبیر حتی پس از قرنها در باره این بیت چه حدیث ها که بیان نمیکنند .
دل رمیده ما را که پیش میگیرد
خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر
دل رمیده یعنی دل عاشق و عاشقی که بجز وصل به اصل خدایی خویشتن اندیشه ای در سر و قراری در دل ندارد و این احوالات چنین عاشقی را چه کسی درک میکند ؟ چه کسی چنین دلی را تحویل میگیرد ؟ حافظ میفرماید به مجنون خبر دهید که چنین دل و انسانی به ظهور و حضور رسیده است ، او چنین انسانی را درک خواهد کرد زیرا او خود خسته (زخمی شده ) زنجیر تعلقات و دلبستگی های دنیوی میباشد و فقط چنین انسانی از حال روز عاشقی و بیتابی و بیقراری برای وصل با خبر است . یعنی که انسانهایی که زنجیر اسارت در چیزهای این جهانی را بدون مقاومت بر گردن خود حمل کرده و عمر خود را به آسانی تقدیم عالم پیر و مکار میکنند خبر از حال عاشقی ندارند .
حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ
که ساقیان، کمان ابرویت زنند به تیر
حافظ میفرماید این راه عاشقی راهی بی بازگشت است و اگر انسانی با خواست خود و نظر لطف و کرشمه حضرت معشوق قدم در این راه بگذارد راهی برای بازگشت به ذهن و تعلقات ذهنی و توبه از عاشقی وجود ندارد زیرا که حضرت معشوق ساقی های دارد (کل کاینات و هستی ساقیان حضرت معشوق یا زندگی هستند ) و آنها با قضا و کن فکان یا قانون زندگی بوسیله تیرهای اتفاقات ،کمان ابرو یا جهان ماده ای که در واقع کمان آبروی حضرت معشوق میباشد را هدف قرار میدهند تا انسان را نسبت به تصحیح راه خود آگاه کنند . هدف قرار گرفتن چیزهایی که انسان در این گنبد مینا یا کمان ابروی دوست دلبسته و وابسته آن میشود برای هشدار به انسان سالک کوی حضرتش میباشد که از روی لطف و عنایت اوست . انسان گاه با از دست دادن چیزهایی که در این جهان بسیار به آن وابسته است درخواهد یافت که از جنس چیزها نبوده و به اصل و جنس اصلی خود باز میگردد . پس اتفاقات برای بیدار کردن ما انسانها از خواب ذهن هستند و نه برای بدبخت کردن ما .
🌹
به نام او
با تشکر از برگ بی برگی عزیز که حق مطلب را بتفصیل ادا می نمایند .
در مورد بیت
می دوساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر
آنچه دریافت اینجانب می باشد بدین شرح است
منظور از می همان دریافت فیض سالک است که بسته به مقام یا منزلی که در آن مقیم است مراتب آن تغییر می کند بدین معنی که در ابتدای راه سلوک اتفاقات بصورت نشانه ها یی بر سر راه سالک ظاهر می گردد که اگر به درک آنها نایل آید نشانه ها واضحتر شده و ممکن است بصورت خواب و رویا بر او وارد شوند و هرچه سالک در این راه پیشتر رود به الهام و وحی و حضور خواهد رسید!
بنابراین می دوساله می تواند به معنای وحی کلام بر لوح دل حافظ باشد که بصورت شعر بر زبان او جاری می گردد.
معشوق همان انسان کامل دوران است که چون ماه شب چارده می درخشد.
پس حافظ در راه سلوک به مقامی رسیده که بر دل او وحی می گردد و انسان کامل دوران خویش را نیز شناخته و با او مرتبط می باشد
با درود بر یکی و دیگر هیچ عزیز و بزرگوار و سپاس از تعبیر بسیار زیبای شما از می دو ساله و محبوب چارده ساله . زیبایی کلام حافظ در پرده و رمز آلود سخن گفتن اوست و این را نیز از قرآن آموخته که لابد حکمت و سری در آن است و شاید یکی از حکمت های آن به اندیشه وا داشتن مخاطب باشد .
به نام او
با درود بر همه
پیش فرض هایی که در ذهن همه ما نهادینه گردیده به آسانی و در مدت یک سال و دو سال و چند سال از میان نخواهد رفت زیرا که اندیشه غلط یا همان غبار روی حقیقت قرن هاست که بر روی حقایق نشسته و به کوهی از باورهای غلط تبدیل گشته است.
در مورد دین اسلام و قرآن نیز پس از محمد ص هر کسی به نوعی تفسیر به رای مختص خویش را از اسلام و قرآن به عنوان دین مبین اسلام تعریف نمودند در صورتیکه اکثر این تفسیرها غلط و دور از حقیقتی بود که محمد سعی در ابلاغ آن داشت.
حقیقتی که باور آن برای همگان دشوار و غیر قابل پذیرش می باشد اینست که خداوند آنرا که بخواهد به اسلام مشرف می گرداند و مراتب سیر وسلوک را در او نهادینه می کند و در میان مصایب و شداید او را بارها می آزماید تا بدانجا که او به تقریر سخنان خداوند درآید که این به معنی قرآن است.و پس از آن همچنان ادامه مسیر او را به معراج می برد!
بنابراین می دو ساله همان قرآن است ولی نه آن قرآنی که همگان تصور دارند بلکه قرآنی که در سینه خود سالک می جوشد و جاری می شود.
«می دوساله» رمزی برای سورههای قرآن مجید است که به سبب جایگاه نزول آنها بر دو گونۀ مکی و مدنی بخش شده.
توضیح مطلب آنکه، «سال» به معنای «زمان»، «زمانه» و «روزگار» هم هست.
در لغت نامه عمید، هم سال به معنای «زمانه» آمده و دهخدا هم میگه: «یکی از معنای سال، زمان ، روزگار و زمانه است:
به دژ در نبد راه از آن خواسته/ گذشته برو سال و ناکاسته .(فردوسی .)»
استفاده از سال به معنای روزگار در اشعار حافظ نیز سابقه دارد:
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت/
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام /
سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش/
اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
در نتیجه «می دوساله» یعنی «می دو روزگاره» که همان قرآن کریم است. که داری دو بخش یعنی روزگار مکّی و روزگار مدنی است.
این غزل را "در سکوت" بشنوید
از نظر دکتر کزازی در چاپ اول نبیگ نامهی باستان (شرح شاهنامه) صفحهی 53: پانزده سالگی در نظر ایرانیان باستان سال برومندی بوده و گاهی چهاردهسالگی که نزدیک به پانزدهسالگی هست را این سن دانستهاند.
بعضی نسخ بعد از بیت آخر بیت ذیل را علاوه دارند:
چه جای گفتهٔ خواجو و شعر سلمان است
که شعر حافظ بهتر ز شعر خوب ظهیر
دوستان حافظ هم ازکوچکی بزرگ شده وغزلیاتش نیز در دوران نوجوانی جوانی و میانسالی وپیری سروده شده وانسان بوده.وهرغزلی رادر یک برهه از زندگی گفته.به فرموده مولانا زمانی که باهوش بودم میخواستم دنیارا تغییر دهم.والان که عاقل شدم میخواهم خودم را تغییر دهم.برقرارباشید