غزل شمارهٔ ۲۲۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش افسر آریا
غزل شمارهٔ ۲۲۰ به خوانش شاپرک شیرازی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
ما در درون سینه هوایی نهفته ایم
بر باد اگر رود دل ما زان هوا رود
گروه دنگ شو از این شعر زیبا در شروع آلبوم دلتنگ شوی خود استفاده کرده است.در شروع قطعهی اول آلبوم با صدای آیدین آغداشلو و در پایان این قطعه با صدای خواننذهای به نام سعید آتانی
از دیده خون دل هـــمه بر روی مـا رود
بر روی مـا زدیـده چه گویم چهها رود ؟
این غزل یکی از ناب ترین غزلهای خواجه ی شیرازاست. شاهکار یست پراز ایهام.هیچ شاعری تاکنون نتوانسته به طرزحافظ شعری بااین همه ایهام واشاره بسراید.ایهام یکی اززینتهای غزل است وحافظ تنها شاعریست که بامهارت خاصی غزلهای خودرا به ایهام مزین نموده است.
"دیده" ایهام دارد:1- آنچه که ازطریق چشم دیده می شود.2- چشم . به اعتباراول: آنچه که می بینیم(زیباییها)باعث می شوند خون دل بجوش آمده وازراه دیدگان به روی وصورت ما جاری گردد. به اعتباردوم: ازچشمانمان است که دلهایمان مورد آزار واذیت واقع شده واشگ خونین که حاصل خون دل است بر روی ما روان گردد. باباطاهربه همین اعتبارمی فرماید: بسازم خنجری نیشش زفولاد/زنم بردیده تا دل گرددآزاد.
خون دل ما از طریق چشم مان بر چهرههایمان جاری است ، چه گویم این اشک با چهرهی ما چه کردهاست ،بین دل عاشق و چشم او ارتباط بر قرار است.به سبب گناه چشم است که دل بیچاره وگرفتار شده است وخون دل بگردن چشم است.چه خونها از دست دیده بر دل ما وازدل ما ازراه دیده برروی جاری می شود.ویاازآنچه که ما دیدهایم و باعث بارش خون ازچشمانمان به رویمان شده است چه بگویم که از رنگ زرد و چهرهی خونین ما پیداست
"رنگ رخسار خبر میدهد از سرّ درون"
مـا در درون سـیـنـه هوائی نهفتهایـم
بـر بـاد اگـر رود دل ما ، زان هـوا رود
هوا دارای ایهام است:1- هوایی که تنفس می کنیم.2 آرزو،میل ،خواسته
همه برای زندهماندن ،بواسطه ی "دم" نفس کشیدن، هوایی رادردرون سینه نگاهداشته ودربازدم به بیرون می فرستند.درمعنای ظاهری این نکته مستفادشده است.اما روشن است که شاعر بدنبال طرح این نکته ی ساده نبوده بلکه قصد دارد نکته ی مهمتری را ازدل این نکته ی ساده استخراج کرده وذهن مخاطبان خویش(خوانندگان شعر)را به آن سو معطوف نماید.این شیوه ی بیان مطلب همان ایهام است که اغلب وبعبارتی تمام اشعار حافظ بدان مزین می باشد.
معنای باطنی:
ما در دردرون سینه آرزو وخواسته ایی را نهان کردهایم چنانچه بلایی برسردل ما آید ودل ما از دست برود به سبب این آرزویی هست که دراندرون سینه وجان ما پنهان شده وجای گرفته است. شاعر بااشاره وکنایه،ضمن بیان این مطلب ،خطرسازبودن این خواسته وآرزو رانیزبازگو می نماید.ازآنجاکه خطر این آرزو متوجه دل است،مخاطب شعردرمی یابدکه این خواسته وآرزو مربوط به عشق است چراکه عشق طریقی بسی خطرناک بوده ودراولین یورش، دل عاشق بربادرفته وموردچپاول واقع شده وتوسط عشق اشغال می گردد.
دل می رود زدستم صاحبدلان خدارا.....
خورشید خاوری کند از رشک جـامـه چاک
گــــر مـاه مـهــــــرپـرور مـن در قـبــــا رود
خورشید خاور : خورشیدی که از جانب مشرق طلوع می کند ، ازرشک :ازحسادت ، رقابت ، از خودپرستی و خود پسندی جامه ی خودرا چاک می کند. چرا؟ چون بادرخشش و گرمای بی نظیر وبی مثالی که هنگام طلوع دارد . درمقابل جلوه گریِ معشوقِ ماهرو و ناز پروردِ من ، کم می آورد. هنگامیکه ماهروی نازدانه من درقبا فرو میرود (جامه برتن می کند) وشروع به جلوه گری میکند،خورشید از حسادت و خودپسندی قبای خودرا می درد. ایهام دراین بیت به شکل خیره کننده ای نمود پیدا کرده وبه زیبایی شعر صدچندان افزوده است.
بر خـاک راه یـار نهادیم روی خویـش
بر روی مـا رواست ، اگر آشــــنا رود
ما روی وصورت خویش را بر خاکی که یار از روی آن خاک می گذرد گذاشته ایم ،به امیدآنکه یار قدم مبارکش را به روی ماگذارد.پس اگر یار آشنا بر چهرهی ما پا بگذارد شایستگی آن رادارد.ماخودمان راخاک راه اوکرده ایم ،ما نیزچون خاکساریم ومانند خاک شده ایم ، شایستگی این راداریم که گام های یار بر روی ما باشد.
"آشنا" معانی گوناگونی متناسب باجمله دارد : خویشاوند ، اهل دل و اهل معرفت ، شناگر ، اما در اینجا به معنی یار ومعشوق است .
سیلاست آب دیـده و هر کس که بـگذرد
گر خود دلش ز سنگ بود ، هم ز جا رود
آب دیده واشک ما چونان سیلاب روان است ، هرکس که در مسیر این سیل قرار بگیرد ، هرچندکه سنگدل هم بوده باشد ،تاب وطاقت نیآورده و از جا کنده میشود.تحت تأثیر اشک روان ماقرارگرفته وتوجهش به ماجلب می شود.
می گوید که ما در راه عشق و عاشقی آنقدر ازروی ارادت گریه وزاری می کنیم که سنگدلان نیز تحمل نیارند ونظربرماکنند.
مـا را به آب دیـده شب و روز ماجـراست
زان رهـگــذر که بر سر کویـش چـرا رود
ما شب و روز با اشگ چشمهایمان (ازروی حسادت وغیرت )ماجراها یی داریم. از روی این که چرا در کوی معشوق ِ ما رهگذری درحال عبور وتردداست؟.
ازمنظری دیگر: ما شب و روز با اشگ چشمهایمان (ازروی غرورعاشقانه)گفتگوهایی داریم، از آن سبب که چرا دیدگان ما اشک میریزد و پرده دری میکند تا هم معشوق و هم دیگران اسرار دل ما را بفهمند .
ازمنظری دیگر نیز چنین می توان گفت که ما شب وروز با اشگمان بحث وجدل می کنیم که ازچه رو اینگونه مدام همچون سیل به (چشممان: کوی معشوق روان) میگردد ودیدگان مارا که محل حضور یارو جایگاه معشوق است اشغال می کند .
حـافــظ به کوی مـیـکده دایـم به صـدق دل
چون صـوفیـــــان صـومـعـــهدار از صـفا رود
صوفی دراغلب اشعار حافظ بعنوان ریاکار، متظاهر، خشک مذهب،حیله گر وجاه طلب وفریب خورده است.
معنای بیت: حافظ به میخانه ومیکده ی حقیقت ،همیشه از روی صدق وصفا می رود.همانند صوفیان صومعه دار که پس از مدتی ریاکاری ،حیله گری وخشک مذهبی، پی به پوشالی ودروغ بودن اساس صوفیگری برده، وباصدق وصفای دل وخالصانه به میکده ی حقیقت روی می آورند.
معانی لغات غزل(220)
خون دل:کنایه از اشک چشم ؛ اشک خون آلود.
هوایی: آرزویی.
ماه مهر پرور:محبوب ماه مانند و مهر انگیز، معشوق مثل ماه و نازک طبع.
آشنا:یار آشنا.
بر روی مارواست اگر آشنا رود:اگر یار آشنا، قدم بر روی صورت ما گذارد و برود روا پسندیده است.
ماجرا: بحث وگفتگو، گرفتاری وبگو مگو ، کشمکش.
صدق دل:خلوص نیت ، صفای باطن.
صوفیانِ صُفّه :اهل صفه که در صدر اسلام فاقد عشیره و قبیله ومنزل بوده وروزها بر روی صفه و سکویی مجاور حرم رسول اکرم ( ص) گرد هم جمع می شدند.
دارالصفا:اشاره به خانه پیامبر اسلام .
معانی ابیات ابیات غزل (220)
(1) پیوسته خون دل ، از دیدگان بر وری چهره ما جاری است. چه بگویم که از دست دیدگان بر صورت ما چه می گذرد؟
(2) مادر سینه و درون دل خود میل وآرزویی پنهان کرده ایم که اگر سر ما ( روزی) بر باد رود ، به خاطر آن آرزوست. (3) اگر آن محبوب ما پیکر نازپروده من ، قبا پوشیده خرامان بگذرد ،خورشید مشرق از حسادت جامه بر تن چاک خواهد کرد.
(4) صورت خود را بر روی خاک راه محبوب نهادیم . روا باشد اگر آن یار آشنا پای خودرا بر روی صورت ما بگذارد .
(5) اشک دیدگان ما به سیل می ماند . بر هر کسی که بگذرد ، اگر دل او هم چون سنگ باشد، از جای کنده و باخودمیبَرَد.
(6) ما هر شب و روز با اشک دیدگان خود کشمکش داریم که چرا این اشک روان ( بدون ما) به سر کوی محبوب می رود.
(7) حافظ ، همانطورکه مؤمنین اهل صفه همه روزه در محل صفّه ( مجاور حرم رسول اکرم (ص ) جمع می شدند،ازپاکینیّت و صفای دل به کوی میکده می رود.
شرح ابیات غزل(220)
وزن غزل: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر غزل: مضارع اخرب مکفوف محذوف
*
این غزل احتمالاً در اوایل حکومت شاه شجاع سروده شده و به جز بیت سوم آن که می توان ایهام آن را به شاه شجاع ربط داد ، بقیّه ابیات آن یک غزل عاشقانه را تشکیل می دهد . در نسخه های مختلف ، مصراع دوم بیت مقطع غزل به صورتهای : ( چون صوفیان صومعه دار از صفا رود، ( .. دارالصفا رود) آمده که ( چون صوفیان صُفه دارالصفا) رود مضمون مناسبتری بود انتخاب گردید.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
سلام
رضا ساقی/سید علی ساقی یا ساقی گرامی
سپاس که از دل می نویسید چراکه خوب به دل هر خواننده ای می نشیند.
بای هر تفسیر و شرحی اینگونه باشد چراکه غزل های حافظ همگی عز دل گفته شده و درباره دل و دل دادگی است.
صمیمانه شما را دوست داشته و امیدوارم شما را روزی ملاقات کنم.
همیشه شاد و تندرست باشید
این غزل را "در سکوت" بشنوید
گویا همه خون دلهای عشق از چشمان ما به چهره میریزد و تو نمیبینی بر سر ما از این اشکها چه میآید!
۲- ما در سینه عشقی سوزان پنهان کردهایم، اگر دلمان به فنا و نیستی رود از این عشق است( ایهام هوا: عشق-خواهش نفس- باد- هوای کسی را داشتن)
۳- آنگاه که معشوق زیبا و شوق آفرینم در لباس زیبایش رخ نماید، خورشید از حسادت جامه پاره کند!( تشبیه تفضیل و نیز مهر پرور صفت خورشید است که به معشوق نسبت داده شده)
۴- از شوق صورت بر خاک قدمش نهادهایم، بجاست که بر رویمان قدم گذارد.
۵- آب چشم عاشق چون سیلی است و از هر که عبور کند، از جای میکندش گرچه دلش از سنگ باشد( خانلری: بر هر که بگذرد گرچه دلش ز سنگ بود هم ز جا رود)
۶- ما شب و روز با اشک چشم ماجراها داریم و از این که رهگذری به کوی یار رسد در گدازیم( ایهام: حتی به اشک خودم هم از این که به کوی یار میرود و او را میبیند غیرت و رشک میورزم- ایهام رهگذر: از آن راه عبور، شرح شوق، ۲۵۹۷)
نکته: رشک حتی از گذرگاهی که میرسد و عاشقی که نمیرسد!
۷- آری حافظ از روی راستی پیوسته به میکده میرود، بر خلاف صوفیان که بی صفای باطن وارد صومعه شوند(رود: استخدام شده: الف- برای شاعر: از روی صفا رفتن. ب- برای صوفی: از صفا عاری شدن، شرح شوق، ۲۵۹۸)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح