غزل شمارهٔ ۲۰
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش هادی روحانی
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش نازنین بازیان
شرح صوتی غزل شمارهٔ ۲۰ به خوانش محمدرضا ضیاء
حاشیه ها
با درود بر شما.
در مصراع "فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم"
کلمه "بگزاریم"با این املا صحیح است نه املای ضبط شده در سایت.
گزاردن به معنی انجام دادن،به جا آوردن،ادا کردن و...است مانند:نمازگزار،شکرگزار،سپاسگزار و...
برای آگاهی های بیشتر ر.ک. به"غلط ننویسیم" از ابوالحسن نجفی
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
در جهت توضیح تکمیلی نوشته دوست عزیز علی آقا :
فرض در این بیت به معنی دستور ،حکم می باشد.
فرض ایزد گزاردن : دستور الهی را انجام دادن.
در بیت چهارم با توجه به ضمیر "او" که در هر دو مصرع آمده، "باده نوشی" و "زهد فروشی" را میتوان با یای نکره هم خواند اما درست تر آنست که با یای نسبت خوانده شود
این غزل از معدود غزلیات خواجه است که بیت تخلص ندارد.
دربیت چهارم باتوجه به ضمیرشخصی(او)دردومصراع،اولی و ارجح آن است که کلمات باده نوشی وزهدفروشی با (ی)نکره ووحدت خوانده شود،امادرقرائت مرجوح این دوکلمه با(ی)مصدری هم اگرخوانده شوند چندان بیراه نیست.
بعضی از ابیات با نسخ قدیمی مغایرت دارد فی المثال در بیت ششم میفرماید : فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم ور بگویند روا نیست بگوییم رواست یا در بیت آخر به جای چه نه قرار میگیرد
حسن تخلص در نسخه محمود حکیم:
حافظ از عشق خط وخال تو سرگردان است
همچو پرگار ولی نقطه ی دل پابرجاست
اگرچه ازنظر املایی فرض گزاردن مثل نماز گزاردن صحیح است ولی در نسخه غنی _قزوینی به خط زرین خط که مطهری هم یادداشتهایش را برآن نوشته وهمچنین در نسخه حکیم با"ذ" نوشته شده است
اگر تقویم سالهای زندگی حافظ را بنگریم فقط دوبار پس از ماه رمضان نوروز امده است و تاریخ دقیق سرودن این بیت اشکارشدنیست
ریا کردن را به فارسی روی کردن می گویند مثل روی و ریا می کند و نیز برای ریا زرق هم داریم زیرا زرق عربی یعنی تزریق کردن و ابی و ازرق بودن و نیز بیماری اب سیاه چشم که glocoma است ، زرق گاهی با برق می اید و انهم نشان از توی چشم بودن و به نوعی ریا کردن دارد، ولی بس که حافظ تف به روی زاهد ازرق پوش ریا کار انداخته زرق از ازرق به نظر ادم می اید ولی این طور نیست ، ازرق به فارسی بجر کبود و نیلی و ابی لغت خشین را هم دارد که البته در لری شین بدون خ کاربرد دارد و نیز به کردی شین همان است و کاملا در کردی روایی دارد
از انجا که ریا درد همیشگی ماست یک لغت دیگر هم داریم و ان نامکام و نامکامه است و ان یعنی کسی که دنبال نام در اوردن است
آقای کیخا حافظ در این غزل کجا از نوروز سخن گفته؟؟؟
منظور حافط از عید در بیت اول عید فطر است. دوست عزیز در ادبیات کلاسیک هر جا که کلمه ی عید به تنهایی آمده باشد عید فطر مراد گوینده است.
در این بیت هم پر واضحه که حافظ میگه ماه رمضان سر رسید و عید فطر آمد
کوهسار جان من از خودم نمی نویسم این حاصل یک کتاب خواندن بود از علی حصوری که روزهای عید نوروز را با عید فطر مقایسه کرده بود در سالهای زندگی حافظ و کتابی ارزنده نوشته بود و من تنها به اختصار نوشتم . ولی اگر شما قبول ندارید هم ایرادی ندارد از بابت پندی که به من دادید ممنونم .
ولی یک سوال دارم از کجا معلوم بود که عید فطر منظورش بوده است و عید قربان نبوده و یا عید غدیر ؟ من کمی حیران شدم .
آقای کیخا دوست گرامی، همانطور که عرض کردم در ادبیات فارسی هر جا ما به کلمه ی "عید" به صورت مجرد برخوریم مراد بدون شک عید فطر است. در بیت اول که البته قرینه ای به وساطت روزه، ما را به عید فطر رهنمون می کند. که حتی بدون در نظر گرفتن آن نیز، به یقین باید گفت مراد عید فطر است.
در مورد اشاره ای هم که به عید غدیر داشتید، بنده در دیوان اشعار نامبردار عصر حافظ و پیش از او تا به حال اشاره ای به عید غدیر ندیده ام. اگر از دوسنان، کسی چیزی در این زمینه به خاطر داشته باشد از یادآوری آن ما را بی نصیب نگذارد
عید آمد و عید آمد آن بخت سعید آمد ...از مولانا هست ولی واقعا به شعر نمیخوره که عید فطر باشه...
در ضمن همیشه شاید نه ...گاهی شاید منظور باشه ولی گاهی نه ؛
بعد کاش منبعی رو هم معرفی میکردید
ناگفته هویداست که عید قربان و غدیر اینجا نمی تواند مد نظر باشد،چرا که مطابق روزشمار قمری با سپری شدن ماه روزه، ماه شوال فرا میرسد نه عید قربان یا غدیر که بیشتر از دو ماه با اتمام ماه رمضان فاصله دارند.
البته شک ندارم جناب کیوان در این مورد شتابزده و بدون تعمق ایراد نظر کردند و این مطلب حاشا که بر چون ایشانی پوشیده مانده باشد
کوسار بزرگوار بروی چشمم .
حافظ یادش رفته است که در بیت پایانی نامیده (:تخلص) خودش را بنویسد؟!
آیا شما بیت پایانی را می دانید؟
شکوهی جان درود به شما و سپاس برای نامیده که برای تخلص آوردید . نامبردار باشی .
حافظ و ماه رضان، (صیام)
حافظ به عنوان یک انسان آزاده و راد مرد و انسان کامل (با معیارنسبی) اهل مَستی و راستی در مقابل زاهد ریاکار و مکار جبهه گرفته است و از کلیه موارد وامکاناتی که اسباب ریاکاری برای این ظاهر پرستان و عیب جویانی که خود منشا فساد عظما هستند ،به دید انتقاد و طنز برخورد کرده است تا پرده از ریا و تز ویر این قوم مغرور و سالوس آنها بر دارد و همیشه سر سیتزبا این خود پرستان داشته است.
ماه صیام که دوره و فرصتی برای این گران جانان بی خبر از مشی راستی است
ودر این ماه بر هر مجلس وعظ دامی برای ساده دلان نهاده اند و مست از تزویر و ریای خود بدروغ میلافند وامر بمعروف و نهی از منکر میکنند.
حافظ میگوید :
*زان می ناب کزو پخته شود هر خامی.......گر چه ماه رمضان است بیاور جامی
.
* مرغ زیرک به در خانقه اکنون نپرد.........که نهادهست به هر مجلس وعظی دامی
.
* گر زمسجد بخرابات شدم خرده مگیر ......مجلس وعظ درازست و زمان خواهد شد.
.
* عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس ......که وعظ بی عملان واجب است نشنیدن
.
و زمانی که ماه رمضان تمام میشود و هلال ماه شوال عید فطر را خبر میدهد
حافظ با خوشحالی چنین میسراید.
*روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست .....می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
* نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت..........وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
همچنین باز در غزلی دیگر همین مضمون را تکرار میکند و ظنز آمیز بر ریاکاران که در این دوره خودنمایی شایانی دارند میتازد.
* ساقی بیار باده که ماه صیام رفت............درده قدح که موسم ناموس و نام رفت
* وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم..............عمری که بی حضور صراحی و جام رفت
* مستم کن آن چنان که ندانم ز بیخودی..........در عرصه خیال که آمد کدام رفت
* دل را که مرده بود حیاتی به جان رسید............تا بویی از نسیم میاش در مشام رفت
زاهد خود پرست و مغرور خود را ایمن از هر چیز و گناهان و آتش دوزخ میداند بی خبر از اینکه رند گناهکار با مستی راستی خود اهل بهشت است.
* زاهد غرور داشت سلامت نبرد راه......................رند از ره نیاز به دارالسلام رفت
شرح بیت: **- زاهد به علت تکبر و غروری که داشت به سلامت و رستگاری راه نیافت ; رند از راه نیاز و فروتنی به بهشت خدا رفت ،دارالسلام : نام یکی از هشت خلد یا هشت بهشت است و به عنوان یکی از القاب بهشت در آیه 127 از سوره الانعام (6) لَهُم دارُالسَلام ِ عِندَ رَبَهِم وَ هُوَ وَلیُهُم بِما کانُوا یَعمَلُون َ نیز آمده است ، معنی لغوی دارالسلام سرای سلامت است ، که با سلامت نبرد راه در مصراع اول مناسبت و ارتباط معنی پیدا می کند،می گوید زاهد بر اثر غروری که به علت زهد و عبادت به او دست داده بود نتوانست از راه سلامت و بی خطر به بهشت راه پیدا کند، ولی رند بی پروا که به عبادت خود مغرور نبود از راه فروتنی و نیاز به بهشت راه یافت ،**
.............
در عزلی دیگر باز مژده میدهد که گردش روزگار مثل ترکان یغما گر سفره گسترده ماه رمضان را غارت کرده ودر این سفره اعم ازاعمال صحیح و اعمال ریاکارانه همه را جمع و با خود برده است . حلول هلال ماه شوال عید فطررا به ارمغان آورده و هلال ماه تازه به دور قدح اشاره میکند باید می خورد و تزویر و ریای یک ماهه ریاکاران گران جان که به هر مجلس وعظ دامی نهاده بودند را فراموش کرد.و باید دانست که اعمال صحیح واجبات زمانی درست و مقبول است که بی ریا و برای رضای حق و خلق باشد و آن زمانی امکاندارد که انسان عاشق و ضمیرش عاری از ریا و تزویر باشد.
* بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کرد............هلال عید به دور قدح اشارت کرد
* ثواب روزه و حج قبول آن کس برد ................که خاک میکده عشق را زیارت کرد
و ازین سبب است که میگوید آمدن ماه صیام هرجند موهبتی است برای تذهیب نفس و دوری از منکرات از طرفی دیگر رفتنش نعتمی است بدان سبب که بازار خود فروشان و خودپسندان دروغین از گرمی میافتد و خودنمایی آنان تمام میشود.
* روزه هر چند که مهمان عزیز است ای دل ............صحبتش موهبتی دان و شدن انعامی
تهیه و تدوین جاوید مدرس رافض
در ااین غزل و بسیاری غزل های دیگر حافظ که به این مضمون نزدیک هستند و برخی از آن ها را دوستان آورده اند در تمام این غزلها حافظ برخوردی کاملا نسبی با روزه و رمضان انجام داده است. وتمام بیت هایی که به می اشاره نموده است منظور ایشان باده ی عشق می باشد. دلیل این مدعا این است که در هر غزل به نحوی به این موضوع اشاره می نماید. در این غزل نیز برای این که برخی انسان های ظاهر بین شراب او را انگوری تصور نکنند در بیت ششم آورده است:
فرض ایزد بگذاریم وبه کس بد نکنیم
وربگویند روانیست نگوییم رواست
او کاملا صریح و بی پرده اشاره می کند که فرض ایزد را می گذارد و از هر چیز ناروایی دوری می کند.
جناب ضیایی،
برداشت من از بیتی که شما مثال زدید این است که روا نیست به کسی بد کنیم، و نه اینکه روا نیست شراب بنوشیم. در واقع منظور از بد کردن، زور گویی و تحمیل روش زندگی خود به دیگران است. من از نوشته شما سپاسگزارم که مرا به اندیشیدن عمیقتر به این بیت پرداخت. مشکل من این است که شما واژه « ظاهربین» را برای دگر اندیشان گزیدید. این راه را باز میکند برای جنگ وجدلهای بیهوده و بچگانه. شما نظرتان را نوشتید. نظر من هم اینست که در همه ابیات این غزل « او کاملا صریح و بی پرده اشاره میکند که » دلش میخواهد شراب بنوشد وشاد باشد. و این کار نه عیب است و نه خطا و نه سزاوار ملامت، آنهم از سوی کسی که ریا کار است.
"روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست"
شاید منظور از روزه یک سو شد این باشد که مدت زمان شبانه روز یکسان شده باشد و در روز نوروز این اتفاق می افتد و مراد از عید، عید نوروز باشد.
" الله اعلم "
یکی از نشان های برجسته ی چیرگی توهم خودمدرانه در فرهنگ ایرانی. برداشت های ناروا و نادرستی است که از غزل های حافظ شده و میشود، که در دیدگاه عزیزان ارجمند حاشیه نویس این غزل نیز پیدا است،
در این فرهنگ توهمی، که تقریبا همه ی کسانی که پیرامون تفسیری نوشته اند، سوای شماری اندک، نخست شخصیت و منشی برای حافظ ساخته اند و سخت بدان باور داشتند و سپس غزل های او را سازگار و شایسته آن شخصیت ساخته و پرداخته شده تفسیر کردند، و برای نمونه، در همین غزل که حافظ به روشنی و بی هیچ ابهامی و آشکار ا فلسفه ی ویژه خود را که نکوهش زهد و ریا است و ستایش آزادگی و رهایی و بی عیب دانستن باده نوشی است، و در چندین غزل دبگر هم در باره ی روزه و ماه رمضان و شادمانی در پایان یافتن آن نزدیک به همین معنا را و باور و بینش ویژه خود را بیان کرده، باز گروهی نمی خواهند و نمی پسندند که سخن و اندیشه حافظ را بپذیرند و تفسیرهای وارونه و دست کم ناراست و ناهمخوان از اتدیشه حافظ دارند.
عالی بود..دقیقن..دوستان، این صفحه رو با مجالس وعظ همان واعظان بی عمل و مغزهای ایدئولوژیک زده که حافظ از دستشان می نالید اشتباه گرفتند. به ما که هیچ، به حافظ بینوا رحم کرده و به افکار و باورهای پوچتان آلوده اش نسازید.
برای نمونه، در این غزل حافظ به سادگی و روشنی از باده حقیفی میگوید، اینکه باده از خون رزان است، و روشن تر از این نمی توان گفت، ولی باز این را طنز و طعنه می دارند و نمی دانم باید چه واژگان دبگری به کار میبرد تا برداشت دیگری از آن نشود، و همان معنای حقیقی را داشته باشد،
ولی در سراسر غزل های حافط می توان به روشنی اندیشه ای فرادینی یافت، که باور حافط و دیدگاه او را یافت. در باوری که خافط خدا را در درون خویش می یابد، او را مهربان و دانا و بخشنده می داند، با او دوست می شود، و خوردن باده را به سان نماد برجسته ای از زاهدی، گناهی بخشش پذیر و بییم اهمیت می داند، و ستم به دیگران و آزار دبگران و ریاکاری و دورویی را بزرگترین و نابخشودنی ترین گناهان می شمارد،
حافط فاش میگوید و از گفته ی خود نیز دلشاد که آزادگی خویش از زهد فرومایه و رهایی از پوسته ی بنده پرور دین را فریاد بزند، و اگر از بهر دل زاهد خود بین در میکده ها را می بندند که آن را مایه ی ریاکاری و تباهی جامعه می پندارد، دل قوی میدارد و امیدوار است که برای خشنودی خدای مهربانی که خودش می شناسد و باور دارد، نه خدای عبوس و خشمگین و کینه توز و شکنجه گر شیخ و مفتی و فقیه و واعظ و محتسب و زاهد، گشوده شوند، و اگر هم دوران چیرگی زهاد ظاهر بین و سخت گیر است، سفارش می کند که برای گرفتار نشدن به دست محتسب، پنهان باده خورند و باده ی خانگی بنوشند، و چنین مبارزه و ستیز و اتدیشه و دیدگاه و فلسفه ای از سوی یک اندیشمند آزاده و بزرگ منشی چون حافظ، در سراسر غزل های پرمعنا و بی ریا و رک و روشن حافظ، درخشان است و پیدا است
در همین غرل، بدون درک معنای کل غزل، واژه ی "بگذاریم" را با همین برداشت نادرست، " بگزاریم" دانستند! که هیچ همخوانی با سمفونی کل غزل ندارد، و نابجا و ناشاسیت است، و کل سمفونی اندیشه بیان شده در غزل را به هم می ریزد، سازی است ناسازگار با غزل،
در حالی که به روشنی، همراه با دیگر ابیات این غزل، همان بگذاریم است، و در اینجا منظور حافظ نادیده گرفتن فرض ایزد برای حکم شراب است، زیرا این کار را گناهی بزرگ و نابخشودنی نمی داند، و در این کار زیانی به کسی وارد نمی شود و به کسی بدی نمی شود، و این آزار دبگران و ستم به دیگران و بدی کردن در حق دیگران است که ناروا. و باید از آن دوری کرد و پرهیز نمود،
در جای دیگری نیز حافظ این فرض را فرو می گذارد، آنجا که به روشنی ام الخبائث بودن شراب تلخ وش را رد می کند، و در جاهای بسیار دبگر
حفیقت آن چیزی نیست که ما دوست داریم باشد، حقیقت آنچیزی است که به راستی هست، هر چند برای ما ناپسند و ناخوشایند باشد و لرزه بر باورهای ما بیندازد و ما را نگران و دلوپس و سنت ها و عادتها ی ما را بشکند، و این بزرگترین راز شکوفایی تمدن بشری است، و نادیده گرفتن آن، بزرگترین گرفتاری فرهنگی ما در باره ی بسیاری از چیزهایی که زیر بنای فرهنگ فرومایگی و ریاپرو ما را می سارد، و به باور حافظ، باده نوشی نیست که مادر و زایتده ی همه ی بدی هاست، و این ریاکاری و دورویی است که زاینده ی فرومایگی و تباه کنتده کرامت انسان ها و اخلاق جامعه است، چیزی که به روشنی و پر هزینه هم اکنون ما خود در جامعه شاهد هستیم و تحربه کردیم،
یکی از دلایل اینکه بیشتر ما مردم در یکی از دو انتهای طیف قرار میگیریم و همه چیز را سیاه یا سپید میبینیم و فرمول هایی که کشف کرده ایم را تعمیم میدهیم ناخوشایندی اضطراب است .
ما انسانها بالفطره تنبل و راحت طلب هستیم و دوست نداریم در هر موردی به طور مستقل بیندیشیم . دوست نداریم در هر بیت و عبارت حافظ از نو بیندیشیم .
یک قالب ذهنی از پیش طراحی کرده آدمها را به شکل آن قالب میبینیم .
یا حتی پا از این فراتر نهاده تلاش میکنیم آدمها را به شکل آن قالب ها در آوریم .
طبیعی است . اندیشیدن سخت ترین کار دنیاست آنگونه که اینشتین میفرماید . در ده عبارت او معنای عرفانی از می می یابیم و فورا تندیس یک عارف کلیشه ای در ذهنمان شکل میگیرد . حال اگر در عبارت یازدهم تردیدی پیدا کنیم باید آن قالب را بشکنیم . باید قبول کنیم که ممکن است خطا کرده باشیم . و این اضطراب آور است .
گاهی حتی فراموش میکنیم حافظ هم چون هر انسان دیگری دستخوش تغییرات و تحولات ذهنی و جسمی می شده است .
اصلا دوست داشته یک روز طرحی نو در اندازد .
و از آنجا که سخنانش در نقطه کمال آهنگ و زیبایی بوده بر جریده عالم برای همیشه ثبت شده است .
به گونه ای که کسی را یارای انکار گستردگی و جهان شمول بودن و شکننده بودن مرز های اندیشه اش نیست .
سلام این درست است که نوروز وماههای بهارفصل باده نوشی بوده اند"بی باده بهار خوش نباشد اما قطعا این جا عیر فطر مد نظراست به این دلیل که رمضان باده نوشی به شدت ممنوع بود"ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید تازنظرتاشب عید رمضان خواهد شد"به همین دلیل در شوال وآغاز آن قضا می کردند"وقت عزیز رفت بیا تا قضا کنیم..."هلال شوال نیز اشاره ای به باده نوشی بود"هلال عید به دور قدح اشارت کرد
روفیای محترم، نظری عالی مرقوم فرمودید و خوب به تنبلی ما اشاره نمودید. واقعا فرهنگ اندیشیدن در میان ما اندک بوده، هست و شاید خواهد بود لعل الله یحدث امرا. نکته ی روبرو شدن با امور متنوع و قضاوت بر اساس پیش فرض ها هم جالب بود فقط فکر نمی کنید یک استثنایی هم دارد و کلیت ندارد؟ همواره اینگونه نیست که به سبب ترس از اضظراب ناشی از شکسته شدن ساختمان های فکری مان، از اندیشیدن فرا می کنیم. گاه بر اساس اصولی که داریم مجبوریم و باید اینگونه باشیم که استثناها را بر همان تغلیب، تعمیم دهیم. به نظر ناقص ما حافظ نیز از همان هایی است که فکرش یکدست است و اصتثناهایش را اگر چه به تخصیص اکثر بینجامد باید تعمیم داد. در ضمن فرمایش مرحوم انشتین صحیح نیست و سخت ترین کار دنیا، اندیشیدن نیست، "اندیشیدن هدفمند" از مطق اندیشیدن طخت تر است و تازه سخت تر از اندیشیدن هدفمند، پابندی به لوازم و تولی و توابع همان اندیشیدن است. زیاده جسارت شد.
با درود به همه دوستان بخاطر اظهار نظرشان .
در میان نظرات ارایه شده, توضیح مختار بگمان من بسیار دقیق بود و پرده از روی رازی برمیدارد . ایشان بدرستی گفته اند که بیت :
فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم
وانچه گویند روا نیست نگوییم رواست
بگذاریم صحیح است و گذاشتن به معنای رها کردن و فروگذاشتن هست . برای اینکه در سراسر این غزل اتفاقن حافظ میخواهد یکی از فرض های ایزد را که حرمت شرابست , زیرپابگذارد بنابراین چگونه ممکن است در این بیت با چرخشی 180 درجه از گزاردن یعنی انجام دادن واجبات خدا سخن گفته باشد . با این حساب بنظر میرسد دست اندرکاران این سایت غنی و پربار بایستی دوباره این واژه را بشکل نخستینش(بگذاریم) برگردانند . اما دلایل قوی دیگری که نشان میدهد شراب همین شراب زمینی هست همان بیت هست که شراب مورد نظرش را از خون رزان میداند و رز به معنای انگور است و شراب قرمز را که از انگور قرمز بدست می آمده است را به خون انگور نعبیر کرده است و باز اگر بخواهیم از ابیات دیگر حافظ کمک بگیریم باید به بیت ذیل اشاره کرد که میگوید همین شرابی را که اهل ظاهر , آنرا ام الخبایث میگویند برایش حلال و لذیذ هست حتی از بوسه باکره ها حلال تر!! است :
آن تلخ وش که زاهد ام الخبایثش خواند
اشهی لنا و احلی من قبلة العذارا
حالا پرسشی که پیش می آید اینست که پس مراد حافظ از مصرع دوم که میفرماید : وانچه گویند روا نیست نگوییم رواست , چیست؟
که بگمان من اول باید بدانیم منظور حافظ از گویندهء روا نیست , چه کسی میباشد . پر واضح است که گویندهء این جمله هر که باشد , شارع نیست . زیرا بر اساس ابیاتی که گذشت خوب و بد اخلاقی از چشم حافظ کاملن متفاوت است و همیشه با حلال و حرام شارع منطبق نیست بقول خودش در جای دیگر ما فقط یک گناه بیشتر وجود ندارد و آن آزار مردم است ولاغیر :
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در طریقت ما غیر از این ,گناهی نیست
بنابراین این گوینده که روا و ناروایش با روا و ناروای حافظ منطبق است شارع نیست و بلکه مردم هستند و منظور از مردم عقلای مردمست یعنی همانهایی که فرمود ترجیح میدهد به آنان بد نکند و کاری به حلال و حرام ندارد , و میگوید آنچه را عقل جمعی مردم بد میدانند من هم بد میدانم یعنی اگر شراب خوردن را جایز دانستم به آن معنا نیست که هیچ معیاری برای عمل ندارم بلکه معیار شرع را در برخی جاها نمی پذیرم اما معیار عقلانی بشری را برای خوب و بد قبول دارم به تعبیر متکلمان حسن و قبح افعال و رفتارها را عقلی میدانم نه شرعی .
بنابراین این همه مطلب که گفتیم اگر چه از دل این یک بیت به تنهایی در نیاید ولی بر اساس جهان بینی و انسان شناسی حافظ میتوان این همه را حافظانه دانست . حافظ متفکری زندگی شناس و لذت جو بوده است که پرهیز از لذتها و نعمتهای دنیوی را تحت هیچ عنوان مقدسی درست نمیداند حالا این عنوان چه شرع باشد چه حتی تصوف زاهدانه باشد چراکه اگر خدا این لذتها را آفریده و میل به آنها را نیز در ما نهاده است پس باید به این تمایلات پاسخ داد تا دچار اعوجاجات شخصیتی نشویم :
ما عیب کس به مستی و رندی نمیکنیم
لعل بتان خوش است و می خوشگوار , هم
باعرض سلام خدمت عزیزان حاشیه نویس وکسانی که اینقدر سطحی به موضوع می نگرند من سوالی دارم آیا می شود بانوشیدن شراب آب حیات درظلمت شب نوشید یا قرآن را به چهارده روایت خواند اگرچنین است پس افرادی که عرق سگی می نوشند آدرس چشمه حیات را به خوبی بلدند وقرآن هابه 100روایت می خوانند
بله می شود قربان...شما از کجا به این نتیجه رسیده اید که نمی شود؟
انسان چگونه میتواند درسی که تمام عمر خوانده را زیر پا بگذارد و به خلاف آن، شراب بخورد و همچنان هم به درسی که میخوانده ادامه دهد؟
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
هر چند که شخصا اینگونه تفسیر کردن از شعر حافظ را قبول ندارم منتها اینجا دیگر مراد ما حافظ نیست. بلکه انسانی است که سالها در خواندن قرآن مداومت میورزد، و در موازای همین قرآن خواندنها آن را زیر پا میگذارد.
ظاهراً رسم بوده که در ماه رمضان می نمی خوردن، ولی روز عید فطر رو با باده نوشی جشن می گرفتن. خاقانی یه قصیده ای داره با مطلع:
رخسار صبح را نگر از برقع زرش / کز دست شاه جامه عیدی است در برش
این قصیده روز عید فطر رو توصیف می کنه و اگر مطلع دومش رو مطالعه کنید اونجا در مورد این رسم شواهد زیادی آورده شده، مثلاً:
ز آن سوی عید دختر رز شوی مرده بود / زرین جهاز او زده بر خاک مادرش
یک ماه عده داشت پس از اتفاق عید / بستند عقد بر همه آفاق یک سرش
یا:
انگشت ساقی از غبب غوک نرمتر/ زلف چو مار در می عیدی شناورش
زلفش فرو گذاشته سر در شراب عید / دیوی است غسل گاه شده حوض کوثرش
در آبگینه نقش پری بین به بزم عید / از میکز آتش است پریوار جوهرش
و بیت اول این غزل هم دقیقاً به همین رسم اشاره داره.
اما در جواب دوست خوبمون فرهاد عزیز، اینجا ما درباره حافظ صحبت می کنیم و دریافت نظر ایشون مهمه. ادبیات، فقه و به ویژه فقه شیعی نیست که همه چیزش رو با عینک فقه شیعی نگاه می کنید. ادبیات مختصات خاص خودش رو داره. موضوع بحث ما حافظ هست و نه علامه حلی و شیخ مفید و شیخ طوسی. پس عینک علامه حلی رو از چشمتون بردارین.
نوشیدن می، نه فقط در آثار حافظ که در آثار بسیاری از شعرای کلاسیک ما وجود غیر قابل انکاری داره و برای فهم این موضوع فقط کافیه بپذیریم این دوستان شاعر بودن و نه هیچ چیز بیشتر از این. ضمن اینکه نوشیدن شرابی که با شرایط خاصی به دست بیاد، در فقه حنفی جایز بوده و مغایرتی حتی با شرع هم نداره.
با احترام.
سلام جناب فرهاد،
بله، می شود که انسانها در طول عمر خود، باورها و روش زندگیشان یک یا چند بار تغییر کند.
ما را ببخشید اگر به این دلیل برداشتهای دیگران را قبول نمی کنیم و آنچه حافظ خود گفته را فقط می پذیریم.
در مورد مصرع "فرض ایزد بگزاریم به کس بد نکنیم" به نظر بنده اینست که در خطاب ناباوران بخدا میگوید و فرض در اینجا،فرضیه و قبولداشت است.یعنی مبادا که باشد.پس بهتر است فرض بر وجود او گزارده و به مراعات حضور او به کس بد نکنیم.
با سلام و احترام
در پاسخ به دوستانی که شراب مذکور در اشعار شعرای بزرگ را از جنس شراب انگوری میدانند باید عرض کنم که برای فهم یک واژه در یک متن تاریخی روشی به نام ایجاد شبکه معنایی مطرح کرده اند که اجمالا به معنای فهم شبکه ای و منسجم یک واژه در اندیشه کلی نویسنده است. حال باید پرسید که این دوستان ابیاتی را نظیر این بیت حافظ که "مستی عشق نیست در سر تو رو که تو مست آب انگوری" و امثال آن که در اشارات شعرایی مثل حافظ و سعدی کم نیست و به وضوح خودشان را از شراب انگوری مبرا میکنند چگونه با دیدگاهشان سازگار میکنند؟
همینطور اشعار دیگری که به وضوح در اوج عرفان هستند و حتی درباره همین شراب هم ابیاتی دارند که به هیچ وجه نمیتوانند از جنس شراب انگوری باشند. مثل "بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند" یا" به آب روشن می عارفی طهارت کرد علی الصباح که میخانه را زیارت کرد" و... . حالا این دوستان جواب بدهند که چطور شراب انگوری را با این ابیات منطبق میدانند؟
بعلاوه وقتی میبینیم که برخی عرفای بزرگ نظیر ابن عربی و مولانا و ابن فارض و شیخ شبستری و علامه طباطبایی و غیرهم نیز برای بیان مرادشان از همین واژه های شراب و ساقی و... در اشعار استفاده وافر کرده اند, ایا باز هم انها را شرابخوار و اهل میخانه میدانید یا فقط حافظ این میان استثناست؟؟
اگر پیش از هرگونه پیش داوری بروید سراغ خود این بزرگان میبینید که خودشان مرادشان را از این عبارات توضیح داده اند. برای مثال دیوان شیخ شبستری بطور کامل منظور از می و ساقی و میخانه را توضیح داده.
فکر میکنم همه دیدگاه هایی که اینجا مطرح شد در کتاب عرفان حافظ از شهید مطهری بطور مبسوط مورد نقد و بحث قرار گرفته و دوستان میتوانند برای توضیحات جامعتر به آن کتاب مراجعه کنند.
آفرین
معنی کلمه رزان جیه ؟؟
علیرضای عزیز
رَز به معنی انگور هست (ان نشانه جمع) و خون رزان همون شراب.
جناب حافظ میفرماید
مستی عشق نیست در سر تو رو که تو مست آب انگوری
ودر غزل دیگر
خرقه زهد مرا آب خرابات ببرد خانه عقل مرا آتش میخانه بسوخت
عجب شراب انگوری بوده که جناب حافظ میخورده
هر کدام از ابیات غزلهای حافظ، معنای خود را دارند؛ چه رسد به دو غزل متفاوت که با هم قیاسشان کردهاید.
سلام
حضرت لسان الغیب تنها یک شاهر نبود بلکه یک سالک ویک عابد حقیقی وعالم دینی و فلسفی بود .
حافظ جدا از تظاهر ریا پرهیز داشت واین طیف مردم دوری می جست :
باده نوشی که دراو روی وریای نبود
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریا است
خوردن شراب بدون ریا وتظاهر و دورنگی به مراتب بهتراست از زهد فروشی و ریا کاری.
مانه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواه است
حافظ اظهار میدارد ، ما از رندان ریاکار ودورنگی نیستیم ، خداوند دانای اسرار از حال دل ما گواه است
شاعر
ازمیان این همه توضیحات پیرامون شراب خواری حافظ بنظرمی رسد جناب مختار بهترین ومنطقی ترین حاشیه رامرقوم فرموده اند. مرحبا جناب مختار خان ای کاش درمورد سایرغزلها نیز فرصت اظهارنظر داشته باشید تا فیض ببریم. الحق که زیبا ومنطقی ودلپذیرنوشتید . سرت سبز ودلت شادباد. دوستان دوباره ودوباره متن زیبا وبسیارحافظانه ی جناب مختار راملاحظه فرمائید تا به صحت سخن این حقیرپی ببرید.
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
مِی ز خُمخانه به جوش آمد و می باید خواست
این غزل زیبا ونغز یکی دیگر ازغزلیّاتِ بحث برانگیز حافظ عزیز است. این غزل رامی توان تابلویی ازباورها واعتقاداتِ شخصیِ خواجه دانست. خواجه ای که ازهمه نظر با همه ی عارفان ،دینداران وحتّاشاعران تفاوتهایی اززمین تاآسمان دارد. اودارای جهان بینی ِ ویژه ای هست وبه برکتِ اندیشه های نابی که دارد به تنهایی یک مکتب ویک مَسلک رابَنا نهاده است. بعضی اوراهمسنگ وهم ردیفِ سایر عارفان شمرده ومعتقدند که منظور حافظ از شراب وساقی وخال وخط معشوق، تماماً روحانی وعارفانه بوده ونبایست ازآنها معنایِ سطحی برداشت نمود. آنها بااستناد به اشعار عارفانی چون شیخ شبستری ودیگران، براین فرضیّه پای اصرارمی فشارند که منظوراز ساقی وشراب وخ....معشوق اَزلی ،فیض دهنده ی ازلی ومعرفت ودانایی می باشد وبس!
باید این نکته رادرنظرداشت که آری، منظور بسیاری ازعارفانی همچون شیخ شبستری وعلامه طباطبایی ودیگران ازساقی وشراب، همان فیض دهنده ی بی مثالِ ازلی ومعشوق ازلی یابعضی اوقات نیز حضرت علی (ع) است وهیچ شکی دراین نیست. چنانکه خوداین حضرات نیز دراشعار خود به این نکته صراحتاً تاکید نموده وآن راتایید کرده اند. امّا دراینجا سخن ازحافظ است حافظی که نه شیخ بوده نه فقیه ونه علّامه.! حافظ اندیشمندی آزادفکراست ودرقید وبندِ هیچ یک ازقوانین مذهبی نیست. اوفرادینی ،فراقومی وفرامذهبیست. اوبا قوانینی که خودوضع می کرده رفتارمی نمود . ازهمین روهیچ برچسبی جز حافظانه بودن به اونمی چسبد. میکده ای که اوبا نگرش ِ شخصی بنا کرده ،باهمه ی میکده های عارفان وباده نوشان ودرویشان متفاوت است. (البته بعدازگشت وگذار درمذاهب ومکاتب مختلف ،صوفیگری، مطالعه وتحقیق وتفحصّ درآیات قران وروایات دینی)
درقفسه های میخانه ی حافظ انواع شرابهای رنگارنگ باطعم ومزه ی مختلف وجود دارد.بعضی انگوری وازنوع زمینی وبعضی آسمانی اَند. تشخیص اینکه کدام شراب انگوری وکدام شراب، ازنوع معرفت وداناییست، به کلمات وواژه هایی بسته است که دریک بیت درکنارهم نشسته ومضمونی خَلق کرده اند. گاه دریک غزل یک بیت سخن ازشراب انگوری ودربیتی دیگرسخن ازشرابِ عشق ودلدادگیست. هرشرابی درهمان بیتی که بکاررفته معنای خاص خودرا دارد ومفهوم متفاوتی پیدا می کند. شیرینی ِ سخن حافظ نسبت به سایرشاعران، همین رفت وبرگشتهای ازفرش ِ زمین به عرشِ آسمان است. اودرهرغزلی که می سراید دست مخاطبین رابامهرورزی وعشق وانسانیّت گرفته وبه یک سفر زمینی آسمانی می برد وگاه وبیگاه،مسافرین خود را در مناطقی بِکرودیدنی رها می کند تاضمن لذّت بردن،آزادانه بیاندیشند وآزادانه دست به انتخاب بزنند.
روزه یکسو شد: روزه وماهِ رمضان به کناررفت. ازدورخارج شد.
عید آمد: عیدفطرفرارسید
دلها برخاست: دلها ازجا بلندشدند. دلهابه جنب وجوش افتاده وبه شورواشتیاق آمدند.
خُمخانه: میخانه ومحلی که خُم های باده درآنجا قراردارند.
به جوش آمدن باده: تخمیرشدن ورسیدن باده
"می باید خواست" یامِی بایدخواست، هردوجورصحیح است ودرمعناچندان تفاوتی ایجاد نمی کند. به معنای باید طلب و درخواستِ باده کرد.
معنی بیت: سرانجام ماهِ رمضان تمام شد وعیدِ فطرفرارسید. دلها به شوروشوق آمده وجشن وپایکوبی برپاست. باده هانیز درخمخانه ها به جوش آمده(رسیده اند) درچنین شرایطی لازمست که باده وشراب طلب کنیم. تاحالا که ماهِ رمضان بوده ومیکده هابسته بودند، ازاین به بعد دیگرهیچ مانعی وجودندارد وباید به باده نوشی پرداخت.
چنانکه ملاحظه می گردد کلمات وواژه ها خود به روشنی بیانگر این موضوع هستند که شاعرازسپری شدن ِ ماه رمضان بسیارخرسند است ودر حال آماده شدن برای خوردن شرابِ انگوریست. امّا بسیاری همچنان براین باورند که نه...منظور حافظ هرگز شراب انگوری نبوده ونیست بلکه منظور اوازخُمخانه (مسجد) و منظور ازباده (شرابِ عبادت) است.!
باید ازاین شارحان محترم این پرسش راپرسیدکه حافظ می بایست ازچه کلمات وواژه هایی استفاده می کرد تاشماقانع براین شوید که حافظ قصدِ شرابخواری دارد نه چیز دیگر؟ اگر چه حافظ ازهرواژه ای روشن تر وواضح ترازاینها هم منظور خودرابیان می کرد بازاین عدّه برداشت های دلخواهِ خودرا کرده واحتمالاً چنین ادّعا می نمودند که حافظ دراینجا مزاح کرده وجدّی نمی گوید!
ساقی بیارباده که ماهِ صیام رفت
دردِه قدح که موسم ناموس ونام رفت.
نوبه ی زُهدفروشان ِ گران جان بگذشت
وقتِ رندیّ و طَرب کردنِ رندان پیداست
نوبه ی زهدفروشان: همان ایّام روزه داریست که زاهدان ریاکار،فرصت راغنیمت شمرده ومیدانی برای خودنمایی وتزویر کاری پیداکرده اند. برای این قشر ماه رمضان ماه ناموس ونام است!
گران جان: سخت جان، عبوس وخودپسند،تندخو
ماهِ رمضان سپری شد ونوبتِ زُهدفروشی وخودنمایی ِ زاهدان عبوس وتندخونیزگذشت. اینک نوبتی هم که بوده باشد نوبتِ رندانِ باده نوش است که درایّام ماهِ رمضان نتوانسته اند باده خواری کنند،حالابی هیچ مانعی بایدبه عیش وعشرت بپردازند.
حافظ منشین بی می ومعشوق زمانی
کایّام گل ویاسمن وعیدِ صیام است
چه مَلامت بود آن را که چنین باده خورد؟
این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست؟!
دراین بیت حافظ کسانی راکه باده خواری راعیب وایرادمی پندارند خطاب قرارداده ومی فرماید:
معنی بیت: کسی که اینچنین باشوروشوق وصداقت وسادگی به باده خوری مشغول است وآزاری به دیگران نمی رساند، چرا باید موردِ سرزنش ونکوهش قرارگیرد.؟ این دیگرچه عیب وایرادیست که به چنین باده نوش بی آزار روا می دارید ودچار رنج وزحمت می کنید؟ چرا مردم آزاری می کنید؟ این چه بی عقلی وچه خطائیست که مرتکب می شوید؟.
بهریک جُرعه که آزارکس اَش درپی نیست
زحمتی می کشم ازمردم نادان که مپرس!
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
این بیت رامی توان خلاصه ی جهان بینی ونگرش حافظانه دانست. حافظ دراینجا به رسم ِ متشرّعین وفقها، درموردِ جایگاهِ زهدفروشی و باده نوشی فتوا صادرکرده وآنهارا ارزیابی نموده است. "باده نوشی" را هم می توان به معنایِ (عمل ِ نوشیدن ِ باده )وهم به معنای کسی که باده بنوشد درنظرگرفت، زهدفروشی هم همینطور.
معنی بیت:
کسی که باده وشراب می خورد وهیچ ریاکاری نمی کند وآسیبی به کسی نمی رساند هزاربار بهتراز کسی هست که باروی وریا وفریبِ دیگران دست به زُهد فروشی می زند وبه آنچه که ندارد تظاهر وانمودمی کند.
درنظرگاه ِ حافظ ریاکاری وتظاهر، نقطه مقابلِ اخلاص وراستی وازبزرگترین گناهان است. ریا درهرکاری بویژه به رُخ کشیدنِ تقوا وزهد،ازفرومایگی های اخلاقیست وحافظ بیش ازهر چیزی ازآن بیزاراست.
ریاکاری یکی از دغدغه های فکریِ حافظ درتمامی دوران زندگی بوده است. چرا که او معتقد است ریاکاری، چاپلوسی،خودنمایی وزهدفروشی رفتاری سرایت کننده است وبه سرعت درمیان مردم شیوع پیدامی کند. روشن است که شیوع این بیماری همانندِ تیشه ای بر ریشه ی اخلاقیّات بوده وهرجامعه ای را ازدرون می پوساند وحس بی اعتمادی ِ مخرّبی را در تمام سطوح جامعه ایجاد می کند. نمونه ی بارز این ادّعا جامعه ی امروزی ماست!
آتش زهدوریاخرمن دین خواهدسوخت
حافظ این خرقه ی پشمینه بینداز وبرو
ما نه رندانِ ریاییم و حریفانِ نفاق
آن که او عالم سِّر است بدین حال گواست
حریفان نفاق: دَغَل بازان ونیرنگ کاران،کسانی که دورو هستند.
عالِم سِرّ: داننده ی اسرار، خداوند
معنی بیت:
ما رندان، هرگناهی هم که مرتکب شویم هرگزریاکاری وتزویر نمی کنیم ونیرنگ بازنیستیم. این موضوع را خداوند که داننده ی اسرارپنهانیست بهترمی داند.
شاید ظاهرما گناهکار باشد وظاهرزاهد منزّه! هرگز نباید ازظاهرمردم دست به قضاوت زد. شاید کسی که وارد مسجد می شود به نیّتِ سرقتِ کفش باشد! وشاید کسی که به خانه ی فسادقدم می گذارد به نیّتِ نجاتِ کسی باشدکه درفسادغرق شده است!
برآستانه ی میخانه گرسَری بینی
مزن به پای که معلوم نیست نیّتِ او
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
فرض ایزدبگزاریم: دستوراتِ الهی را انجام دهیم
معنی بیت: ما دستورات واحکام الهی راانجام می دهیم وبه کسی بدی نمی کنیم. هرچه که گفتند انجام دادنش شایسته نیست ما هم لجبازی نکرده ونمی گوئیم شایسته هست، ماهم گردن نهاده وبه قوانین شرع وعرف پایبندیم.
امّا بنظرمی رسد این بیت حافظانه نیست وباجهان بینی حافظ درتضاد است. چراکه حافظ خوردنِ شراب راجایزشمرده واهل نظربازی وعشقبازیست وروشن است که این کارها با ضوابط شرعی منطبق نمی باشد. بنابراین احتمال آنکه کلمات وواژه ها دستکاری شده باشند متصوّراست.
ظاهراً درنسخه های قدیمی این بیت چنین ضبط وثبت شده است:
"فرض ایزدبگذاریم" وبه کس بدنکنیم
وانچه گویند روانیست بگوئیم رواست.
چنانکه ملاحظه می شود معنای (گزاردن با گذاردن) متفاوت وبسا متضادمی باشد.
"فرض ایزد بگذاریم": حکم الهی رافروبگذاریم، نادیده بگیریم(البته درموردِ شراب) آن هم تنها به این دلیل است که دربعضی ازادیان مثل زرتشت ومسیحیت و دربعضی ازفرقه های اهل سنّت، شراب حرام نیست وگرنه سر ازتن ِ حافظ جدا کنی حاضرنمی شود دستوراتِ الهی را نادیده بگیرد. چون حافظ معتقد است خداوند درموردِ شراب وشرابخواری همانندِ متشرّعین سختگیری نخواهدکرد.اوبراین باوراست که درموردِ شرابخواری، شیخ وزاهد،کاسه ی داغ ترازآش شده وآن راگناهی بزرگ برشمرده اند.
هاتفی ازگوشه ی میخانه دوش
گفت ببخشند گنه می بنوش
حافظ به اتّکای رحمتِ بی پایان ِ الهی وبه پشتوانه ی اینکه در بعضی مذاهب، شراب حلال شمرده شده،چنین بی پروا می فرماید: حکم الهی را به کناری می گذاریم.
گفتم شراب وخرقه نه آئین مذهب است
گفتا این عمل به مذهب پیرمغان کنند
حافظ شخصاً براین باور است که گناهِ شراب درقیاس باگناهانی دیگرمثل مردم آزاری، مردم فریبی وریاکاری بسیار ناچیزاست وقابل ِ بخشش.
معنی بیت: حکم الهی درموردِ شراب راکه زاهدِ متشرّع باغلوّ ومبالغه ابلاغ می کند فرو می گذاریم وبه کناری می نهیم. همین که بد اخلاق وبد کار وبد دل نباشیم موردِ رحمتِ خداوند قرارخواهیم گرفت. درمصرع دوّم : آنچه که (شراب خواری)متشرّعین ِ کاسه ی داغ ترازآش گویند شایسته نیست مابگوییم که شایسته ورواست است!
بی تردید این بیت واین معنا با نگرش وجهان بینی ِ حافظ مطابقت دارد زیرا حداقل تمام ابیاتِ این غزل به صراحت،حاکی از تمایل واشتیاق ِ حافظ به شراب وشرابخواریست. به بیت بعدی توجّه فرمائید:
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از خون رَزان است نه از خون شماست
خون رَزان: شراب وباده ای که ازانگورگرفته باشند.
معنی بیت:
خطاب به منتقدین وزاهدان است که شرابخواری رامنع می کنند.
چه اشکالی دارد که من وتویکی دوپیاله شراب بخوریم؟ چه اتّفاقی می افتد؟ باده که ازخون ِ شما تهیّه نشده تا نجس وحرام بوده باشد! باده ازانگور تهیّه شده وخوردن ِ آن هیچ اشکالی ندارد.
همانگونه که می بینیم حافظ دراینجا بی هیچ ابهام وایهامی،عدم پایبندی ِ خود به احکام شریعت را (حداقل درموردِ شرابخواری) نشان داده و صفِ خودرا از متشرعیّن کاملاً جدانموده است. اشتباه نشود که خروج او ازشریعت به معنای کفر ورزی نیست. اوبا تحقیق وتفحصّ وتدبّر درروایات وبه ویژه آیاتِ قرآن، والطافِ الهی ،به جهان بینیِ خاصی نایل گردیده بود. او درگذرزمان خودبه تنهایی تبدیل به یک مکتب ومَسلکی فراشمول شد. مسلکی که زیرساختِ آن اندیشه های پاک،گفتارپاک ورفتار پاک است وبرمحور عشق به محبوب اَزلی وبرمَدار انسانیّت ومحبّت می چرخد وبه هیچ یک ازمذاهب وقومیّت ها وفرقه هاتعلّق ندارد،گرچه ازهرکدام ازاین مذاهب وادیان،لطایف حَکَمی ونکاتِ ظریف ولطیفی راجمع آوری کرده، صیقل داده وسپس به زبانی حافظانه به جویندگانِ حقیقت هدیه نموده است.
جنگِ هفتاد دوملّت همه راعذربِنه
چون ندیدند حقیقت رهِ افسانه زدند.
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
وَر بود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست
این چه عیب است: درادامه ی بیتِ پیشین است. این چه ایرادیست که می گیرید (خطاب به متشرّعین است که درموردِ شرابخواری ایراد می گیرند)
کزآن عیب خلل خواهدبود: چرامی گوئید شرابخواری ایراد وعیب است وازشرابخواری،اختلال،خرابی ،فساد و تباهی پدید می آید؟
معنی بیت: این دیگرچگونه ایرادیست که به شراب می گیرید وبراین باورهستید که ازشراب خواری فساد وتباهی پدید می آید(اشاره به روایاتی که درموردِ اُمّ الفسادبودنِ شراب درنزدِ متشرّعین هست).
برومعالجه ی خودکن ای نصیحتگو
شراب وشاهدِ شیرین که رازیانی داد؟
درمصرع دوّم: اگرهم برفرض اینکه سخن شما راست بوده باشد وازشراب فساد برمی خیزد چه اشکالی دارد؟ مگرنه این است که انسان معصوم نیست و هرکسی یک ایرادی دارد؟ خوب ،ما مرتکبِ این گناه می شویم واین ایراد رانسبت به خودمی پذیریم! ایرادِ ماهم شرابخواریست.
البته حافظ دراینجا به زبان ومنطق خودِ آنها سخن می گوید تازبانشان راببندد وبگوید که چرا درکاردیگران فضولی می کنید. من می خواهم شراب بخورم تا مراتباه سازد!
زاهدشرابِ کوثر وحافظ پیاله خواست
تادرمیانه خواسته ی کردگارچیست.
مناسفم برای این طرز فکرتون
اتفاقا حافظ هم فقیه بوده هم علامه بوده هم متفکر بوده هم شاعر بوده هم عارف بوده
دقیقا
عید همان عید فطر است که انباز میان شیعه و سنی بوده و که از اینهم برداشت میشود: «روزه یک سو شد» = روزه برطرف شد= ماه رمضان فرجافت. از ان گذشته در کهنسار نوروز را همان نوروز میگفته اند و سربند «عید» نداشته. غدیر هم پس از صفویان جایگاهی یافت و پیش از آن نام و جاهی چندان نداشته، بویژه که شیعه تنها 9٪ بوده اند و از لایه های پایینتر مردمان.
می نوشیدن هم دیگر چندان مانند بماه رمضان ناپسند و نکوهیدنی نیست.
مردم= انسان
اخرین بیت رو فراموش کردید :
حافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمی * نزد حکمش چه مجال سخن چون و چراست
در منبعی تاجیک دیدم که در انتهای این غزل این بیت نیز آمده:
حافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمی
نزد حکمش چه مجال سخن چون و چراست
احسنت
چون در این غزل بیت تخلص درج نشده
اخیرا کتابخانه دیجیتال کنگره در واشنگتن دی سی مجموعه گران بهائی از نسخ خطی کتابهای حافظ و مولوی و سعدی و شاهنامه را در دسترس عموم گزاشته
سه نسخه خطی هم از دیوان حافظ
Hafiz Persian Manuscript (library of Congress) date 1600
متن غزل و بیت اخر که حذف شده
طبق نسخه های قدیم موجود در کتابخانه دیجیتالی در واشنگتن دی سی
روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خواست
توبه زهدفروشان گران جان بگذشت
وقت شادی و طرب کردن رندان برخاست
چه ملامت کشد آنکه چو ماباده خورد
این نه عیب است و نه این بی خبری و نه خطاست
باده نوشی که در او هیچ ریایی نبود
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه مردان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم
باده از آب روان است نه از خون شماست
این نه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد مردم بی عیب کجاست
حافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمی
نزد حکمش چه مجال سخن چون و چراست
حافظ - غزلیات - غزل شماره 20 - روزه یک سو شد و عید آمد و دل ها برخاست...
رجوع کنید به سایت www.loc.gov
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخواست
می ز خمخانه یه جوش آمد و می باید خواست
عید فطر رسیده و دلها به شوق باده ناب برخاسته.خمخانه پس از یک ماه انتظار به جوش آمده (نقاشی حال خوش: برخاستن دل و جوشش خم که مرتبط و یا هر دو یکی هستند برخاستن دل همان جوشش خم وحدت است که در طول یک ماه روزه داری به جوش آمده است)
بیت2:فرصت زاهدانی که سبک جان نیستند گذشت نوبت شادی( سبک جانی) رندان است.
ییت3: چنین باده سبک کننده روح چه سرزنشی دارد.این بی خردی آگاهانه( ناشی از شراب حال خوش)کجا اشتباه است؟
بیت4و5: زهد و عبادت با آلودگی دورویی و ظاهر سازی همراه است، اما حال خوش باده زلال است و خداوند شاهد( حاضر اصلی این حضور) است.
بیت6: ما رندان ظاهر شریعت را انجام می دهیم و ناروا را روا نمی دانیم اما به کسی هم بدی نمی کنیم.
بیت7: اگر با هم ( شوق و عشق)چند قدح باده (شدت شوق شاید پس از دوری یک ماهه و یا لایق شدن برای این شراب پس از روزه) بخوریم چه می شود؟
بیت8: این شراب زلال عیب و نقص ندارد.اگر هم باشد ما در جواب آنکه ذوق حال خوش را ندارد می گوییم همه مردم دارای عیب هستند.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
اینستاگرام:drsahafian
جناب یونس، طبق معمول برداشت همه ی مذهبیون از شعار حافظ ایراد سخن فرمودند. ودرنهایت به کسی چون،،مطهری،، رهنمود گردیدند. به واقع تمام اندیشمندان ایران بس نیستند که به این فرد(مطهری) آنهم با افکار تند روی خوارجیشان، رجوع شود؟؟؟
اشخاصی چون الهی قمشه ای ها، درایران کم نداربم که بعنوان یک رفرانس آثار ادب پارسی در تمام گیتی شهره هستند.
جناب الهی قمشهای در یکی از سخنرانی های خود در مورد همین موضوع(شراب انگوری یا شراب الهی) فرمودند: بی شک منظور حافظ در بسیاری از ابیات خود از کلمه ی شراب و می،، همان معنای حقیقی و زمینی ست.
شراب تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یکدم بیاسایم زدنیا و شر و شورش
اگر حافظ شراب نخورده بود تلخی و قدرت گیرایی آنرا از کجا می دانست؟ و آیا شراب طهورا(الهی) تلخ می شود؟؟؟؟ خیر. مستی با شراب طهورا طعم تلخی ندارد.
ویا دراین بیت:
پنهان خوردید باده که تعزیر می کنند.
ایا اگر کسی از شراب طهورا بنوشد و مست و غرقه از عبادت الهی باشد نیاز به پنهان کاری دارد و اورا تعزیر می کنند؟
بازهم خیر. چون در شرع ،تنها برای شراب (مسکر) حد و تعزیر اورده شده ولاغیر.
پس حافظ بی شک منظور خود را از شراب در بسیاری از ابیات خود شراب انگوری آورده و خود نیز شراب می نوشیده.
عده ای براین باورند که شرابخواری حافظ پس از ان اتفاق و خوابی که دید، و درخواب شعری که سرود به توبه رسیده است.
رجوع شود به : دوش دیدم که ملایک درمیخانه زدند...
در این میان ، گفته میشود پس از این خواب و دیدار حافظ با حضرت شاه نعمت اله ولی، قطب سلسله نعمت اللهی و مباحثه با ایشان، روند اشعار و افکار حافظ دگرگون شد.
هاتفی از گوشیه میخانه دوش
گفت ببخشند گنه ،می بنوش
یا
دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
نسیم روضه شیراز پیک راهت بس
دگر ز منزل جانان سفر مکن درویش
که سیر معنوی و کنج خانقاهت بس
وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل
حریم درگه پیر مغان پناهت بس
به صدر مصطبه بنشین و ساغر مینوش
که این قدر ز جهان کسب مال و جاهت بس
زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن
صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
هوای مسکن مؤلوف و عهد یار قدیم
ز ره روان سفرکرده عذرخواهت بس
به منت دگران خو مکن که در دو جهان
رضای ایزد و انعام پادشاهت بس
به هیچ ورد دگر نیست حاجت ای حافظ
دعای نیم شب و درس صبحگاهت بس
آقای کیوان مرحوم مطهری درباره دو دسته هشدار دادند اول دسته بی دین که به اعتبار نداشتن تعلق به دین عواطف انسانی خود را می توانند سرکوب کنند و دوم خوارجی که به حکم برداشت غلط از دین هر جنایتی انجام میدهند و در مضحک بودن نوشتار شما مقدمه دیوان حافظ کفایت میکند که یک مشروب خوار چگونه میتوانسته است به مطالعه کتاب عرفانی شرح فصوص الحکم و کتاب منطقی شرح مطالع و علوم عقلی حکمای مسلمین مشغول باشد آنهم به گونهای که خود فرصت تنظیم دیوان خود را در حیات خود نداشته است. البته آن استاد طاس محترم هم که نام بردید حاصل التقاط عرفان اسلام و عرفان بودیسم هستند و مثال غازی هستند که نه مانند ماهی دریا شناگر است و نه مانند مرغ هوا پرواز گر!
موفق باشید
استاد مودار..تجربه کن بعدن اظهار نظر کن ..دائم الخمر با کسی که مشروب می خورد فرق دارد..حافظ از دست امثال شما نالیده و این ابیات رو سروده!
استاد ایرج در یکی از برنامه های ناشناخته گلها این قطعه را بسیار زیبا اجرا کرده است.
بیت مقطع این شعر رو ننوشتید:
حافظ از چون وجرا بگذر و می نوش و می
نزد حکمش چه مجال سخن چون و چراست
علاوه بر این بیت دوم و سوم به این شکل صحیح هست:
نوبت زهدفروشان گرانجان بگذشت
وقت شادی و طرب کردن رندان برجاست
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد
این نه عیب است بر عاشق رند و نه خطاست
و نیز بیت هشتم:
این نه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
وزبود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
وز بود نیز چه شد مردم بیعیب کجاست
سلام
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
فرض یعنی واجبات شاید تعمدا حافظ از این کلمه استفاده کرده است که بخواه بگوید مانند زاهدان ریایی نیست که بر مستحبات تاکید دارند و در پی جمع کردن ثواب بر آن می افزایند بلکه به فرض و یا واجبات دینی اکتفا کرده و بیشتر از اینکه به کمیت عبادت توجه کند به کیفیت آن توجه دارد و عبادت را نه برای ثواب که برای ارتباط با معشوق وسیله ای قرار داده است تا بدان وسیله به معشوق تقرب یابد
نکتهی که در رابطه با اشعار حافظ برای من جالب هست این واقعنگری، خاکستریبینی، و قبول خطاکار بودن انسان است. حافظ انسان واقعی را با خطاهایش میبیند و از او توقع غیرواقعی فرشته بودن ندارد. این در ابیات زیادی از او دیده میشود و از جمله در این مصرع که میگوید: .....ور بود نیز چه شد؟ مردم بیعیب کجاست؟ یا اینکه اصرار به گناه شرابخواری میکند (چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟)! آن هم گناهی که آسیبی به کسی نمیرساند و در حوزهی فردی انسان است (باده از خونِ رزان-انگور- است، نه از خون شماست)!
در تایید همین مدعا، حافظ در بیت معروف دیگری میگوید: «پدرم روضهی رضوان به دو گندم بفروخت...ناخلف باشم اگر من به جوی نفروشم....»
یعنی برای حضرت آدم (پدرم!) حق اشتباه قایل میشه که «روضهی رضوان (بهشت)» رو به دو گندم فروخت...و نتیجه میگیرد ما هم که فرزندان همان آدم هستیم، لاجرم خطاپذیریم و اشتباه میکنیم...(و ناخلفیم اگر «به جوی نفروشیم»). یعنی حافظ خطا را از انسان جدا نمیبیند،بلکه آن را جزیی از ذات انسان میداند. آن را نفی نمیکند، تحقیر نمیکند، تبری نمیجوید، بلکه به رسمیت میشناسد! این یعنی شکلی از انسانگرایی (اومانیسم) و انسانمحوری در کلام حافظ موج میزند، آن هم در روزگاری که این مفاهیم برای بشر غربی و شرقی معنایی نداشت. متاسفانه این ریشهها ناشناخته مانده و سرسری از آنها گذشتهایم. حال آنکه نگاه دوباره به آنها و غور اندیشمندانه در آنها میتواند به شکلگیری رنسانسی در هویت ایرانی و جهانی کمک کند.
درودتان
باروفیا موافقم
این شعر را استاد محمدرضاشجریان (سیاوش) به همراه تار استاد فرهنگ شریف در دستگاه چهارگاه اجرا نمودهاند.
این مصرع را میتوان به چند صورت خواند: (به کاماهایی که گذاشته ام توجه فرمایید)
وان چه گویند، روا نیست نگوییم، رواست
وان چه گویند، روا نیست، نگوییم رواست
جالب بود. به نظر حقیر "ما نه رندان ریاییم" بسیار گیرا و خوش آمد زیرا که بعضیها ریاکارند و برخی دیگر مثل بنده با رندی ریاکاری میکنند. واقعا که شیخ رند به زیبایی آن را اعیان ساخته است
از تفسیر و معنی جناب آقای "رضا" همیشه بسیار لذت میبرم
کاش میتوانستم بیشتر با ایشانو تفسارهاشون آشنا بشم
حافظ رند بود ، و رندانه دو گروه را به هم انداخته ، تعصب در هر دو گروه که اصرار می کنند این است ولا غیر مورد نکوهش رندان است ، شاید روزی خود حافظ راز سر بسته را به دستان گفت .
با عرض سلام و ادب
جناب حافظ در بسیاری از موارد " نیکی کردن در حق دیگران و مدارا نمودن با مردم " را ستوده و به انجام آن سفارش اکید نموده است از جمله در ابیات زیر می فرماید :
ده روزه مهر گردون، افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران، فرصت شمار یارا
.......
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروّت با دشمنان مدارا
.......
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
.......
منظور از ذکر موارد بالا ان است که در مصراع :
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
آیا در اینجا "نیکی کردن" در حق دیگران را نمی توانیم یکی از مصادیق " فرض ایزد" به حساب آوریم که اگر به ساده انگاری متهم نشوم معنی مصراع فوق این است:
بیایید یکی از سفارشات خداوند بزرگ را که نیکی کردن در حق دیگران است، بجا آوریم و در حق کسی بدی نکنیم.
با درود و مهر...
مقصود به سمت مقصد، جان را به کف نهاد و دل را با شوق به شرر انداخت و عمریست که به عشق آن یگانه از غیر بیگانه شدیم.
رندی از مکتب رندان آزمودیم و آز را به زیر افکندیم و از آزار دور شدیم.
نظر به جمال زیبای یار عقل را زبون کرد و دست از ظاهر و تظاهر برداشتیم.
همچنان مست می، مستانه ندا سردادیم و بنیاد نگار را نهاد نمودیم.
فریاد را در گلو فرهاد وار ، وارونه رها کردیم و شکوه یار را بی شکایت پذیرفتیم.
حال در این وادی بیصبرانه صبوری پیشه کردیم و سکوت اختیار . باشد که مقبول افتد در بارگاه حضرت حق....
عمریست تا به راه غمت رو نهادهایم
روی و ریای خلق به یک سو نهادهایم...
با سپاس از راهیان راه حق.
دوستان گاهی سوزنشان روی یک واژه گیر میکند و انقدر اختلاط میکنند که خواننده از تکرار نظرات خسته میکند
مثلا عید و روزه را در معنای واقعی ان فزض میکنند و میگویند این عید فلان عید هست یا نه
در حالیکه حافط دارد از سرامدن یک موعد و ورود به موعد دیگری بحث میکند
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
بنظرتان این جا هم عید است؟
خیر او خود را سالکی میپندارد که در سلوکش هر لحظه کشف و شهود میکند و هر لحظه ی خودرا در طی طریق الی الله و رسیدن به کمال خود را به ریاضتی مثل روزه واز ره رسیدن عیدی تشبیه کرده است
معنی ابیات
1- ماه روزه تمام شد و عید(رمضان) پدیدار گشت و دلها به شور و شوق افتاد.
-شراب(عشق)درخمخانه(دل)رسید و زمان نوشیدنش است.
2-نوبت زاهدان ریایی سختگیر بسر رسید.
- زمان رندان(پاک دلان بیباک و زیرک) و وقت طرب (شادی)فرا رسید .
3-(خطاب به کوته اندیشان): چرا باید کسی را که اینچنین عشق می ورزد سرزنش کرد؟!،
- این چه عیبجویی نابخردانه است. این چه اشتباهی است؟!(که شما می کنید).
4-عشق ورزی که تو عیبش میدانی بهتر از،
- آن زهدی است که آمیخته با تظاهر و ریا است.
5-ما پاک دلان کسانی نیستیم که اهل ریا یا همسو با ریا و ریاکاران باشیم.
- خداوند عالم و آگاه که از اسرار درون (انسانها) با خبر است بر حال ما شاهد است.
6-ما احکام الهی را بجا می آوریم و به کسی بدی(آزار) نمی رسانیم.
- وآنچه که (شرع) حلال نکرده ما حلال نمی خوانیم.
7-چه اشکالی دارد اگر من(حافظ) با تو (زاهد) در راه عشق و معرفت قدم برداریم.
- باده(عشق) از بوته انگور(کنایه از خاستگاه عشق است که از از وجود عارف و سالک برخاسته )است نه از خون شما(بنابراین اگر این عشق تبعاتی هم داشته باشد ، برای خود عاشق است . نه شما!).
8-چگونه می توان خصیصه عشق را که خود عیب زدا است(مثل زدودن غفلت -ریا -تظاهر ...از شخصیت انسان)عیب دانست!
- بفرض اینکه عیب هم باشد! آیا انسان بدون عیب هم وجود دارد؟
روزه یک سویه شد و عید آمد و دل ها بر خاست
می ز خمخانه به جوش آمد و می باید خاست
حافظ در همین مصرع اول ابتدا نظر عارفانه خود را در باره هستی به ما گوشزد می کند و فعل خاستن را برای دلها بصورت مفرد بکار می برد ، دل ها همه انسانهای اهل دل و عاشق هستند که از یک جنس بوده ، و همه انسانها در حقیقت یک انسان و امتداد یا پرتوی از آن نور و ذات یگانه هستند و جدایی و تفرقه ای درکار نیست که حافظ بگوید برخاستند ، حافظ با تمثیل اتمام ماه رمضان و روزه داری و فرارسیدن عید میفرماید روزگار امساک و پرهیز از دریافت می بسر آمد ، عید عاشقان فرارسیده و آنانی که دل یک دله کردند ، بپا خاسته و برای دریافت شراب اعلام آمادگی می کنند ، در مصرع دوم خمخانه سرداب هایی در زیر زمین بودند که منبع اصلی شراب محسوب میشود و از آنجا شراب را به سطح و میخانه می آوردند ، و آن خمخانه شراب عشق و معرفت زندگیست که بینهایت بوده و از زیادت و غلظت در حال جوش و خروش است و هر لحظه آماده سیراب کردن همه انسانهایی ست که از خماری این شراب در رنج و درد بسر می برند ، پس عاشقان در طلب این شراب بپا خاسته و بیش از این امساک و روزه داری را جایز نمی دانند و این لحظه خاستن یا قیامت فردی هر انسان همان روز و لحظه عید است .
توبه زهد فروشان گران جان بگذشت
وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
زهد فروشان انسان هایی هستند که در اسارت اعتقادات تقلیدی و موروثی خود بسر می برند و متعصبانه به ظاهر و پوسته دین باور داشته ، نسبت به واژگانی چون شراب ، موسیقی و رقص حساسیت بالایی دارند ، حافظ آنان را گران جان مینامد ، یعنی آنان نیز از جنس جانان و خداوند هستند اما با این تعصبات واهی جانشان سنگین شده به زمین یا فرم و قالب دین چسبیده اند و قدرت پرواز و تعالی را از خود سلب کرده و حتی در ابیات بزرگان تأمل و اندیشه ای نمیکنند تا دریابند که مقصود از می و شراب ذکر شده چیست ، بلادرنگ برچسب شراب خواری زده و حکم به ارتداد شاعر می دهند ، پسحافظ میفرماید دیر زمانی ست که دوران هشدار این زهد فروشان برای پرهیز و توبه از شراب گذشته ، توجهی به اندرزها و هشدارهای آنان نکنید ، به بزم و طرب رندان که پدیدار شده بنگرید ، به رندان زیرکی چون حافظ و عطار و مولانا بپیوندید ، طرب و شراب حقیقی را در بزم این رندان دنبال کنید .
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد ؟
این چه عیب است بدین بی خردی ، وین چه خطاست
حافظ میفرماید برای رندان زیرکی که چنین باده ای ، یعنی شراب عشق و معرفتی که در جوشش است و خود ، طالب و دل بپا خاسته اش را جستجو میکند چه ملامت و سرزنشی وجود دارد ، کار اصلی انسان و چنین دل خاسته ای در این جهان همین است که شراب را مطالبه کرده و بنوشد ، پس نه تنها ملامتی بر او وارد نیست بلکه هر انسانی باید با پیروی از رندان ، با رندی و زیرکی و با ولع هرچه بیشتر خواستار اینچنین شرابی گردد، مصرع دوم بنظر میرسد خبری باشد و نه سوالی ،پس میفرماید چه عیب بجایی ست که بر بی خردی این زهد فروشان وارد است و آنان چه خطای هولناکی میکنند که وعده شراب طهور را در جهانی دیگر به خماران و دردمندان می دهند ، در صورتیکه انسانها در همین جهان نیازمند شراب عشق هستند تا عاشقی بیاموزند ، هم نوع خود را با هر دین و نژادی هم جنس خود تشخیص داده و مهر ورزی پیشه کند تا دردهایش درمان شوند
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود
بهتر از زهد فروشی که در او روی و ریاست
میفرماید اصلآ فرض کنید منظور همان شراب انگوری ست که حتی در این صورت انسان شراب خواری که باده نوشی خود را پنهان نمی کند و اهل ریا کاری نیست خیلی بهتر از زهد فروشانی ست که تظاهر به دینداری و پرهیزکاری میکنند اما دلبستگی های بسیاری داشته و از چیزهای موهوم این جهان و از جمله باورهای تقلیدی خود شراب اعتبار و مقبولیت می کشند .
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق
آن که او عالم سر است بدین حال گواست
رندان ریایی رند نمایانی هستند که با ریا کاری پیغامها و کلام بزرگان را بر زبان جاری کرده و خود را انسانی معنوی معرفی میکنند ولی خود کمترین بهره ای از این آموزشها نبرده ، با کوچکترین مخالفتی واکنش نشان داده ، خشمگین میشوند و دیگران را به بیسوادی متهم میکنند ، آنان حریف و هم ردیف با منافقان هستند ، حافظ میفرماید که او و سایر بزرگان عرصه رندی از این دست رندان نیستند و خداوند که از اسرار و درون انسانها آگاه است به این امر گواهی می دهد .
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
اکنون حافظ به چند ویژگی انسان رند اشاره میکند تا مبادا کسی رند را لاابالی ، شراب خوار و انسان خارج از دین و مرتد معنی کند ، میفرماید رند حقیقی فریضه هایی که خداوند فرض و واجب کرده بجا می آورد مثل نماز گزاردن ، همچنین از بدی به خود و دیگران پرهیز کرده و آنچه از محرمات را که ناروا و ناشایست اعلام شده در شمار حلال خداوند قلمداد نمی کند .
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم ؟
باده از خون رزان است ، نه از خون شماست
حافظ میفرماید شراب به هیچ وجه اینقدر که شما زاهد نمایان میگویید جدی نیست ، انسانهایی با اندیشه حافظ که رند است و دیندار حقیقی ، یا تفکر زهد فروشی که بر آمده از ذهن بر اساس باورهای کور و تقلیدی ست ، هر دو چند قدح شراب انگوری هم که بخوریم هیچ اتفاق خاصی نخواهد افتاد ، یعنی که مسئله واقعی بشریت ورای اینگونه جزییات و تعصبات کور است و اگر بهره بردن از کنایاتی مثل شراب و باده ، کمکی به عید عاشقان کند حافظ و دیگر بزرگان از بکار بردن در آثار خود دریغ نمی ورزند . در مصرع دوم برای زدودن شائبه واهمه از زهد فروشان برای سرودن بیت قبل بر آنان شوریده ، میفرماید اگر هم حافظ و رندان همان شراب انگوری و ذهنی مورد نظر ت را بنوشند مگر این شراب از خون شما تهیه میشود که چنین برآشفته می شوید این باده و شرابی ست که عصاره رزان یا تاکستان این جهان است و هدیه زندگی و هستی کل به انسان ، همانند نعمتهای فراوان دیگر .
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود
ور بود نیز چه شد ؟ مردم بی عیب کجاست ؟
مراد از عیب اول همان دینداری معیوب و ناقص زهد فروشان است که تقلیدی و موروثی بوده و نه بر اساس تحقیق ، پس حافظ میفرماید چنین دین معیوب و ذهنی که الگوی آن تقلید است چگونه دینی ست که اساس و پایههای آن با عیب کوچکی مانند شراب خواری درهم ریخته ، واژگون شده یا در آن خلل وارد میشود ، اگر هم که برخی از پیروان آن دین بر این عیب اصرار ورزند و شراب انگوری بنوشند چه خواهد شد ؟ پایه های دین حقیقی و تحقیقی آنقدر محکم است که فرو نخواهد ریخت و اصولأ مگر انسان بدون عیب در جهان یافت می شود ؟ در این جهان هر کسی شراب خود را می نوشد ، زهد فروش شراب اعتقاداتش را نوشیده و سرمست از اعتبار کاذب بازاری خود ، توقع پاداش و بهشت در سرای دیگر دارد ، دیگری شراب ثروت و پول ، آن یکی شراب مقام و منصب ، شراب اعتبارهای علمی و اجتماعی ، شراب زیبایی و جوانی و شرابهای موهوم دیگر و همگی مست و مدهوش شرابهای خود بوده و از آنها طلب امنیت و سعادت میکنند ، حال چه میشود اگر کسی هم دلبسته شراب انگوری این جهان باشد ؟ زاهد به گونه ای برآشفته میشود که گویی همه مردمان و دینداران در اوج تعالی و صلاح بسر می برند و فقط آن بندگان خدا هستند که دارای این عیب بوده ، دل به ودکا و ویسکی یا شراب شیراز بسته و به آن دلخوشند .
در بیت دوم در بعضی نسخ توبۀ زهدفروشان آمده ولی در بعضی دیگر ازجمله نسخۀ علامه قزوینی و دکتر غنی نوبۀ زهدفروشان آمده . در نسخۀ قدسی هم نوبت زهد فروشان آمده . ظاهرا ((نوبه)) اصح می باشد
به گمان من این غزل بسی بچهگانه سروده شده و بعید است از حافظ باشد. نیک میبینید که عاری از صنایع ادبیست و انتقادی هم که به واعظان دارد بیشتر شبیه دعوای دختران دبستانی است. زبان حافظ اصلا اینگونه نیست. نیز تخلص حافظانه هم ندارد.
سراینده شعر می گوید می خوردن عیب است و نه گناه. نمی گوید؟
---
وای که چه ها بود در سر آن قطره محال اندیش.
در نسخه آقای سید عبدالرحیم خلخالی:
ور بگویند ره اینست بگوئیم رواست
این کامنت صرفا تجربه بنده از یک فال حافظ در نزدیکی سال نو هست امسال ماه رمضان با نوروز همزمان شده و البته بنده با اینکه در خانواده ای مذهبی زندگی میکنم اما به دلیل اینکه اعتقادی به روزه ندارم روزه نمیگیرم و هر روز مورد قضاوت و سرزنش اطرافیانم قرار میگیرم ، وقتی تصمیم گرفتم فال بگیرم آن هم با نیت اینکه چه کاری در نوروز انجام دهم و چگونه سال جدید را شروع کنم این غزل شد فال من و البته همه بحث کردند سر اینکه کدام عید مدنظر حافظ است از نظر من که میدونم هیچ چیز تصادفی نیست حافظ هم از دست زهد فروشان به ستوه آمد این غزل را سرود شاید او هم مثل من تصمیم گرفت به مناسبت نوروز می بنوشد جای اینکه روزه بگیرد
تضمین غزل شماره ۲۰ حضرت حافظ
..............
ساکن میکده والله زحبیبان خداست
ناسزا در حق این قوم دریغا که جفاست
عاشق واقعی حق،، ز همه شید رهاست
.............
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست
می ز خُمخانه به جوش آمد و میباید خواست
........
ساقیا رخ بنما کان غم وهجران بگذشت
فخر بر زهد و دعا و ، تب ایمان بگذشت
آن عبوسی ریا ،حیله و حرمان بگذشت
............
نوبهٔ زهدفروشانِ گران جان بگذشت
وقتِ رندی و طرب کردنِ رندان پیداست
.........
آنچنانتر شود از باده ،چو ارباب خِرد
در میادین معارف زهمه گوی بَرَد
در تکاپو وهنر جوشن دانش بدِرَد
............
چه ملامت بُوَد آن را که چنین باده خورَد؟
این چه عیب است بدین بیخردی وین چه خطاست؟
.........
بی حضور می و ساقی چو صفائی نَبوَد
اند ر آن جمع که از شید وفائی نَبوَد
ترسم آخر که برین قوم خدائی نبود
..............
باده نوشی که در او روی و ریایی نَبُوَد
بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
......
روشن از پرتو جامست براین دل آفاق
گر چه این ماه رود چند صباحی بمحاق
ور برین دل برود گونه بگون درد فراق
..............
ما نه رندانِ ریاییم و حریفانِ نفاق
آن که او عالِم سِرّ است، بدین حال گواست
........
ستم و جور و بنا حق بد، و بی حد نکنیم
بهر نهی از نکره کار چنان دد نکنیم
راه میخانه رندان بجفا سد نکنیم
...........
فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
وان چه گویند روا نیست، نگوییم رواست
........
ما که از درد غم و جور زمان نیک پُریم
دُریم
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم؟
باده از خونِ رَزان است، نه از خون شماست
.....
زاهدان طالب جنات و بهشتند و خلود
با عبادات ریائی همه در جانب سود
زاهد ار منع زمی کرد وزان حیله غنود
.......................
این چه عیب است کز آن عیب، خلل خواهد بود
ور بُوَد نیز چه شد؟ مردم بیعیب کجاست
.........
زشرار و غم دوران رسد ار برتو غمی
ساقی افزون کن از الطاف و کرم بیش و کمی
رافضا کوش بدست آر تو هم جام جمی
**************
حافظ از چون و چرا بگذر و می نوش دمی
نزد حُکمش چه مجال سخن چون و چراست
جاوید مدرس رافض
تا شناختی از دیدگاه و اهداف عزیزانی مانند حافظ نداشته باشیم نمیتوانیم در مورد اشعار انها قضاوت صحیحی داشته باشیم. با عدم شناخت هر کسی انگونه تفسیر میکند که خودش است .این عزیزان با تمثیل ها اهداف بمراتب بالا تری تعقیب میکنندکه با دانستن اهداف اینها میتوان درک صحیحی داشت. شراب خوردن و می ان قدر دارای اهمیت نیستند که این عزیزان تمام عمرشان را در مدح و ستایش ان صرف نمایند.
روزه یک سو شد و عید آمد و دلها برخاست****می ز خمخانه به جوش آمد و میباید خواست
روزه یک سو شد، تمام شد قبلا یکسری رفته بود و یکسری از ایام روزه مانده بود
سالک روزه گرفتت یعنی درمقام منع توراتی مانده درمسیر تهذیب است
عید امدن یعنی نور حق و ولایت الهی امدن و از مرحلهنفس گذشتن
قد احی عقله و امات نفسه حتی دقجلیله ولطف غلیظه فبرق له لامعکثیر البرق فابان له الطریق
دل ها برخاست
از سلوک عقلی و اماته نفس به استعمال قلب رسیده چنانچه در خطبه نهج البلاغه امده
در ادامه همان جملات قبل،(بما استعمل قلبه و ارضی ربه)
خم خانه، محل رندی یست، اینه جم است رجعوا الی انفسهم است، اشهدهم علی انفسهم است که قالوا بلی ست، روبروی همدیگر اند
خم خانه وحدت است، اخوت ایمانی یست (علی سررمتقابلین)
اگر ولایت مومن به ان مقام جمع متصل شود به جوشمی اید که نور امام در قلب مومن انور از شعاع شمس است، مومن خلقوامن فاضل طینتنا
می، باید خواست یعنی طلب کرد درخواست و دعا اثر دارد لولا دعاکم ما یعبو بکم،
بیشتر و بیشتر فانتهوا الی نهایتکم
کونوا مع الصادقین
یا بنی ارکب معنا
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت****وقت رندی و طرب کردن رندان پیداست
شبیه ایه جاء من اقصی المدنیه رجل یسعی ست
شبیه دوست مولی ست کَانَ ضَعِیفاً مُسْتَضْعَفاً! فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَیْثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ، لَایُدْلِی بِحُجَّةٍ حَتَّی یَأْتِیَ قَاضِیاً.کلمات قصار
چه ملامت بود آن را که چنین باده خورد****این چه عیب است بدین بی خردی وین چه خطاست
باده نوشی که در او روی و ریایی نبود****بهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
ما نه رندان ریاییم و حریفان نفاق****آن که او عالم سر است بدین حال گواست
فرض ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم****وان چه گویند روا نیست نگوییم رواست
چه شود گر من و تو چند قدح باده خوریم****باده از خون رزان است نه از خون شماست
این چه عیب است کز آن عیب خلل خواهد بود****ور بود نیز چه شد مردم بی عیب کجاست
اینقدر این شعر زیباست که در آنی آدم رو مسحور خودش میکنه . شاید هم درسته که از دل برامده و بر دل میشینه .