گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۵

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند
خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند
تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر
که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند
نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو
که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند
نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند
تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من
پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند
خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد
که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غلامِ نرگسِ مستِ تو تاجدارانند
خرابِ بادهٔ لعلِ تو هوشیارانند
هوش مصنوعی: بندگان سرسپرده و مدهوش زیبایی تو هستند، در حالی که کسانی که فکر و اندیشه خود را حفظ کرده‌اند، مجذوب شادابی و رنگین‌بویی شراب تو هستند.
تو را صبا و مرا آبِ دیده شد غَمّاز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
هوش مصنوعی: تو نسیم وصالی و من هم در حال گریه و اندوه، تو به من اشاره می‌کنی و اگر نه، عاشق و معشوق هر دو رازدار هستند.
ز زیرِ زلفِ دوتا چون گذر کُنی بِنْگر
که از یَمین و یَسارت چه سوگوارانند
هوش مصنوعی: هرگاه از زیر دو زلف بگذری، نگاه کن که از سمت راست و چپ تو چه افرادی با دل‌سوزی و غم به تو چشم دوخته‌اند.
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تَطاوُلِ زلفت چه بی‌قرارانند
هوش مصنوعی: با نرمی و لطافت مانند نسیم از کنار گل بنفشه عبور کن و تماشا کن که چقدر بی‌تابی و اضطراب به خاطر زیبایی و گیسوانت در دل‌ها ایجاد شده است.
نصیبِ ماست بهشت ای خداشناس برو
که مُستَحَقِّ کرامت گناهکارانند
هوش مصنوعی: ای خداشناس، بهشت نصیب ماست، زیرا ما هم گناهکارانی هستیم که سزاوار بخشش و کرامت تو هستیم.
نه من بر آن گُلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عَندَلیبِ تو از هر طرف هزارانند
هوش مصنوعی: من فقط برای زیبایی چهره‌ات شعر می‌گویم، چرا که پرندگان عاشق تو از هر سو بسیارند.
تو دستگیر شو ای خضرِ پی خجسته که من
پیاده می‌روم و هَمرَهان سوارانند
هوش مصنوعی: ای خضرِ خوش‌قدم، تو به من کمک کن، چرا که من پیاده می‌روم و همراهانم سوار بر اسب‌ها هستند.
بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کآنجا سیاه کارانند
هوش مصنوعی: بیایید به میکده برویم و از زیبایی لذت ببریم، زیرا در صومعه تنها افرادی هستند که پیوندی با سیاهی و بدی دارند.
خلاصِ حافظ از آن زلفِ تابدار مباد
که بستگانِ کمندِ تو رستگارانند
هوش مصنوعی: حافظ از دست زلف‌های پیچیده و جذاب تو رهایی نمی‌خواهد، زیرا آن افرادی که در دام تو افتاده‌اند، افراد نیکوکار و رستگار هستند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش مهدی سروری
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش م کریمی
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش زهرا شعبانی
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۹۵ به خوانش احسان حلاج

حاشیه ها

1393/01/08 23:04
دکتر ترابی

در بیت سوم مصرع اول در نسخه ای به زیر زلف دوتا دیده ام . اما ، جای سوگوارانند و بیقراراننددر بیتهای سوم وچهارم بی تردید عوض شده است چه هر دو بیت را از معنا انداخته است. بنفشه هایند که از تطاول زلف یار به سوگ نشسته اند و گیسوان دوتای یار که بی قرارانند.

1393/01/12 21:04

استاد شجریان بخشی از این شعر را در اجرایی خصوصی با استاد یعقوب انوش خوانده‌اند.

1393/03/06 19:06
سلحشور

بدون خواندن حاشیه ها می خواستم بپرسم کسی میدونه چرا به زیر زلف دوتا سوگورارانند ؟ این دو مصرع ربطی به هم ندارند

1393/04/08 19:07

اقای دکتر ترابی .قطع نظر از اینکه جای سو گواران و بیقراران چگونه درست است چه بسا در بعضی نسخ همان گونه که شما میگویی امده است .اما در باره معنی بیت سوم و خصو صا مصرع دوم .مشخص است که از فهم شعر کاملا دور وعاجزی .در مصرع اول شاعر به تو میگوید از زیر زلف دو تا چون میگذری .(زلف را از وسط فرق سر به دو سمت چپو راست میبردند .و وقتی عاشق و محو یار میشوی از زیر زلف او هم گذر میکنی ). اما مصرع دوم عین معنی شما. گیسوان دو تای یار که بیقرارانند.که اصلا معنایی ندارد .در شعر حافظ.موی و زلف یار جایگاه و مامن عشاق میباشد و با توجه به این مهم .شاعر میگوید وقتی از زیر زلف دوتای یار میگذری در دو سوی چپو راستت میبینی چه بیقرارانی که انجا میباشند .به شواهدو مصادیق ذیل توجه نمایید. زلفت هزار دل به یک تار مو ببست . راه هزار چاره گر از چار سو ببست ..و..ای که در زنجیر زلفت جای چندین اشناست . خوش فتاد ان خال مشکین بر رخ رنگین غریب..و..حلقه زلفش تما شا خانه باد صباست جان صد صاحبدل ان جا بسته یک مو ببین .

1393/04/16 21:07
دکتر ترابی

جناب گهرویی:
آفتاب آمد دلیل آفتاب اینکه حقیرنمی فهمددر غزلی که همه ستایش یاری است که تاجداران غلام نرگس مست اویند ، گیسوان وی سوگوار چه و که اند ؟ خود دلیل عجز این کمترین در فهم شعر است. اما گمان می برم بنفشگان تطاول دیده و سر در گریبانندکه میباید سوگوار باشندو زلف تابدار یار بی قرار.
زندگیتان دراز و روزگارتان به کام باد.

این غزل را همره موسوی گرماروی بخوان
پیوند به وبگاه بیرونی

1393/05/13 17:08
مهدیه

این شعر را استاد شجریان در آلبوم خصوصی "آذرستون" با تکنوازی نی "محمد موسوی" به زیبایی اجرا کرده اند.

1393/08/08 15:11

نصیب ماست بهشت ای خداشناس برو
که مستحق کرامت گناهکارانند

1393/10/10 03:01
ستاره

ممنونم جناب دکتر ترابی. تفسیر زیبایی بود و به فهم و درک شعر کمک شایانی کرد. اگر مقدور هست درباره بیت دوم نیز توضیح محنصری بفرمایید.
_________
آقای چنگیز؛ این همه سفسطه‌ی خنده‌ دار برای چه؟ آنهم در شعر روان و گویای حافظ.
1- آخر چگونه میتوان از بین دو گیسوی کسی عبور کرد؟!!! حتی عجیب ترین ایهام هم باید در عقل بگنجد.
2- بسته بودن جان آدمی به تار مویی یا به زنجیر کشیدن عشاق و... چه ربطی دارد به زندگی کردن در مو؟!
3- ضمن اینکه "تو" در اینجا معشوق است و نه خواننده. خود اوست که از بین موهایش زیرچشمی نگاه میکند و بی‌قراران را میبیند؛ که هم "گیسوان در تابند" و هم مردمان بی تاب. این مصرع را این گونه بخوانید:
ز زیر زلف دوتا -چون گذر کنی- بنگر

1393/10/13 21:01
دکتر ترابی

سپاس فراوان از ستاره گرامی و جناب شمس و اینکه نیازی به پوزش سرکار نیست و نه حتا جناب گهرویی که من شاید اسایه ادبی نیز به ساحتشان کرده باشم ، چه ما همه اینجا دوستان دیده و نادیدیده ایم و دوستداران زبان و فرهنگ ایرانی.
باری در مانای بیت دوم گمان میبرم غماز سخن چین باشد و اشک به سخن چینی معروف و مشهور. و گویا راز سر به مهر عشق شاعر و دلدارش را سرشک هجران و صبا که بوی مشکین زلف معشوق را در همه جا میپراکند فاش کرده باشند. والمعنا فی بطن شاعر
(

1393/11/28 03:01
Mehr

سلام
آینه ات دانی چرا غماز نیست / زانکه زنگار از رخش ممتاز نیست
به زعم من چنین معنی میدهد
زنگار از آیینهٔ جانت برگیر تا اصل وجودت را به تو بنمایاند
غماز درینجا نیز معنی سخن چین میدهد
و سخن چین یعنی بازتاب دهندهٔ سخن
تا نظر دوستان چه باشد

1393/11/28 11:01
Merce

با درود
جناب ترابی ، اینگونه که شما میگویید نیز بسیار لطیف می نماید
اما جور دیگری هم میتوان تصور کرد و آن اینکه:در بیت دوم
گذر کردن را اگر به معنای نگاه کردن بگیریم ، زلف دوتارا چون سیاه دیده ، سوگوار دانسته.
صبا نیز بر بنفشه زار می گذرد به نسیمی ملایم آن ها را از سکون به بی قراری می افکند
جسارتم را ببخشید
باادای احترام
مرسده

1393/11/28 16:01
دکتر ترابی

مرسده گرامی،
تعبیری یبسیار زیباست ، اما آنچه دستکم این کمترین در نمی یابد، دلیل سوگواری زلف تطاول گریار است.
زلفتان همواره بی قرار و هرگز سوگوار مباد
بیش باد ! کم مباد !

1393/11/28 22:01
Merce

جناب ترابی
با درود
نارسایی قلم مرا ببخشید
به نظر میرسد که مقصود سیاهی دوزلف یار است که چون سیاه اند سوگوارانند
منتها شاعر فکر سیاهی زلف که علامت عزاست را به عهده ی ما گزارده چون در این بیت نمی گنجیده
با عرض ارادت
مرسده

1393/11/29 13:01
Merce

جناب ترابی
نظر شمارا صائب تر می بینم چون دلیلی بر سوگواری زلف نیست
ولی چون حق نداریم اشعار دیگران را دستکاری کنیم
تعنیر بنده چنین است که نوشتم
شاید دلیل سوگواری زلف ،دیدن آب دیده ای ست که در بیت قبلی یاد کرده
و چه خوش است که درین باغ هر بلبلی نغمه ای دیگر می سراید
پاینده باشید
مرسده

1393/11/29 16:01
دکتر ترابی

مرسده گرامی، همانگونه است که شما می فرمایید در باغ خاطر شاعر هزاران گل میروید همانسان که به باع عارض ساقی،هزاران لاله چوآفتاب می از مشرق پیاله بر آید
این ماعندلیبا نیم هزاران هزار ، هر یک سرودی در گلو و اما فردا جشن سده است چه طور است به زیارت حکیم توس برویم؟؟

1393/11/29 16:01
Merce

ای جانم
که بر هیچ ادیبی دل نبستم چنان که بر استاد توس
لطف می کنید که نایب الزیاره باشید جناب ترابی ، و چه سعادتی
دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
هر زمان که به خراسان سفری داشته ام
جز به عشق زیارت استاد نشتافته ام
به تربت اش چو گذشتی سلام ما برسان
که بر زمین ادب بوسه می زنم بسیار
که دامن ادب اش را نمی نهم ازکف
ز بحر پیر سخن درّ گرفته ام شهوار
جامتان از شراب نوشین استاد توس لبریز باد
مرسده

1393/11/29 17:01
Mehr

جناب دکتر ترابی
با سلام
آیا شما از اینهمه ظرافت سخن و نکته سنجی مرسده بانو حظ نمیکنید؟
شعر هم بمناسبت میگوید
من بسهم خودم بر ایشان آفرین میگویم
شاد باشید

1393/11/29 18:01
دکتر ترابی

،مرسده بانو ، مهر مانگار ، مگر می شود از این همه احساس پاک که در پس اهنگ این سخن فاخر است شاد و سرشار نشد؟ و دیگر که
دست این کمترین نیز کوتاه است ، تنها به یاد آرامگاه استاد توس دل خوش میکنم و دیگریادها. باری ،
بختتان سبز ، روزگارتان سپید و چهرتان هماره سرخ باد،

1394/03/29 15:05
علیرضا

میشه فهمید که این غزل با کدوم بنای اسلامی مطابقت داره؟

1394/04/03 02:07
ناشناس

با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز...
دوستان جان, در محضر حضرت حافظ خوشتر آنست که در مناظره سخن با لطافت بمیان آریم و تندی نکنیم و جهد هر کدام بر آن نباشد تا کلام خود به دیگر دوستان تحمیل نماییم. کلام همه عزیزان سالم و شیرین است چرا که این ویژگی اشعار غنایی ست تا هر کسی بر حسب فکر گمانی بکند.

1394/04/06 01:07
ناشناس

با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
با سپاس از مرسده گرامی
تعبیر درخور و لطیفی بود اما در این مصراع (ز زیز زلف دوتا چون گذر کنی بنگر) "گذر کنی" بهیچ وجه به معنای نگاه کردن نبوده و نیست به این دلیل که در آخر مصراع کلمه بنگر آمده. گذر کردن از زیر زلف نیز امری ست محال. بنابراین شاعر با ظرافتی خاص بجای آنکه یار را ز زیر زلف گذر دهد, زلف را به یمین و یسار کنار میزند و این "گذر" فقط حکایت از نمایان شدن چهره ی یار ز زیر زلف بلند او دارد.
"وقتی زلفت را کنار میزنی و نمایان میشوی نگاه کن به سیاهی زلفت از یمین و یسار"
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
با اینکه بنفشه بعنوان نماد سوگواری در ادبیات ما, شناخته شده است اما در این بیت با حضور صبا فقط بیقراری را می توان به بنفشه نسبت داد. یار قرار است که از بنفشه زار گذر کند و ببیند که نسیم زلف بلندش کمتر از نسیم صبا نیست و چگونه بنفشه زار همیشه سوگوار را این بار بیقرار کرده یا به رقص درآورده.
این حقیر جسارتن عرض میکند که "سوگواران" و "بیقراران" بجا آمده است.

1394/06/16 17:09
دکتر ترابی

نکند خضر خجسته پی همان ایزد مهر باشد که میگویند شب و روز بر ارابه ای سپید گرد ایران زمین میگردد به پاسداری؟

1394/06/17 08:09
شبرو

به گمانم معنی ساده بیت سوم اینگونه باشد که هنگام عبور به اطراف نگاه کن و ببین چقدر عاشقان سوگوار نشسته اند. سوگوار از چه؟ شاید از همین گذر و رفتن تو، شاید از درد عشق. جایگاه زلف کجاست؟ در شکل ساده زلف از دو طرف بر روی چشم می افتد و هنگام نگاه باید از زیر زلف نگریست. به نظر همین کافی است اما می توان اینگونه هم گفت که چون زلف جایگاه عاشقان است، این عاشقان سوگوار را از زیر زلف بنگر. اما خود زلف سوگوار نیست. در هر حالت می توان جای سوگوار و بیقرار را عوض کرد که عاشقان اطراف بیقرار شوند و بنفشه ها سوگوار. اما زیاد به دل نمی نشیند و حقیر در همین حالتی که نوشته شده دوست تر دارم.

1394/09/18 11:12
پیر خرابات

باسلام خدمت اساتید
بنده ی حقیر یه نظری دارم امیدوارم برداشت من رو از روی علاقه به مذهب و آیینم بدانید و نه بختطر کوته فکری
ز زیر زلف دو تا چون گذر کنی بنگر که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
مقصود از زلف دوتا زلفی که دوتا خورده باشد و مقصود از زلف دوتا خورده پرده کعبه که مانند زلف یار بلند است و بیشتر مواقع تا خورده است و مقصود از یمین و یسار هم جماعتی که زیر زلف یار یا همان پرده کعبه مشغول گریه زاری هستند پس شاعر به خودش میگه وقتی بر زیر پرده کعبه گذر کنی بنگر که از چپ و راستت چه افرادی هستند که سوگوار ند و گریه زاری میکنند
برای مثال میتونیم به دو بیت دیگه حافظ اشاره کنم
دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد
آنچه سعی است من در طلبت بنمایم اینقدر هست که تغییر قضا نتوان کرد
در اینجا هم کلماتی مانند حلقه ، زلف دوتا ، سعی ، قضا ،قدر آمده است که اشاراتی به کعبه و سعی صفا مروه و قضای نماز دارد که البته شاعر با ایهام بکار میبرد سعی و قضا رو
در بیت اول دست در حلقه آن زلفی که دوتا خورده نتوان کرد یعنی دست بر پرده کعبه که دوتا خورده که حلقه طنابی که باعث تا خوردن پرده شده دستش بر آن حلقه نمیتوان کرد که اگر بر حلقه دست زند و زلف یار گشوده شود و یا گویی میگوید که دستم که نمیرسه آن حلقه زلف رو بگشایم و پرده کعبه باز شود و زلف بریزد و در مصراع بعد میگوید تکیه بر عهد تو باد صبا نتوان کرد و میدانید که باد صبا پیکی است که همیشه در خم و پیچش طره یار یا گشایند زلف یار بوده و ابیات در این مورد زیاد شاعر میگه یار که نکیشه به عهدش امید داشت که زلفش رو باز کنه و بریزه و تا زده و آن هم دوتا و مارو از دیدن بلندی زلفش ناامید ساخته و صبا هم تکلیفش معلومه و در بیت دوم هم میگه هرچی سعی یعنی دویدن بین کوه صفا و مروه باشه من در طلبت انجام میدم اینقدر هست که تغییر قضا نتوان کرد اینجا میتونه باش این قدر است که تغییر قضا نتوان کرد منظور شب قدر که تغییر قضا و قدر در آن شب صورت میگیرد یا برعکس اینقدر هست یا هرچه قدرم باشه تغییر قضا نمیشه کرد و میدانی که حافظ به مانند ابر کامپیوتر های امروزی ذهنی محاسبه گر و قوی داشته و او همه معانی که ما برداشت کنیم رو در شعر گنجانده در اصل اشعار او چند معنی میدهد ولی در یک سمت و سو شما ظاهر رو ببین باز سمت معشوق هدایت میشی و مفهوم رو بنگر بازم سمت معشوق هدایت میشی ما سخن رو یک بعدی و در مسیر خطی صاف مینگریم و حافظ سخن رو حجم و ابعاد میده و مانند ما سخنش چوب خشک نیست بلکه به سخنش برگ و گل و میوه هم میده مقصود رسیدن طعم و بو حس لمس و گوش دادن به صدای این شاخ و برگ و دیدن زیبایی چیدن این کلمات در آخر
کس چو حافظ نگشاد از رخ اندیشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند
تمامی این بیانات نظر شخصی من شاید از روی غیرت باشد وگرنه دلایل و مکتوبات علمی بر این گفته هایم ندارم با سپاس

1394/09/18 11:12
پیر خرابات

با سلام دوباره
با توضیحاتی که در بالا دادم بیت بعدی رو اینجور برداشت کردم
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
شلعر به خودش میگه گذار کن مث صبا بر بنفشه زار و بیین باد صبا مسیرش معلومه بر در خانه کعبه میره در لابه لای زلف کعبه میپیچه بوی خوش اون رو به یار میرسونه و از این قضایا . بنفشه زار هم جماعتی هستن که بر دور کعبه حلقه زدند و اگر دقت کنید از بالا زایرین مانند بنفشه زاری هستند و در ادمه میگه از تطاول همون دست درازی به زلفت بی قرارانند همه برای دست زدن بر پرده کعبه بی قرار و شتابان هستند الله اعلم با سپاس

1394/09/18 15:12
ناشناس

با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
جناب پیر خرابات!
حقیر ضمن احترام به تعابیر جنابتان عرض میکند که مطمئن باشید اگر منظور شاعر(آن هم حافظ) از زلف، پردهٔ سیاه خانهٔ کعبه بوده باشد، آنقدر توان و جسارت داشته که به زیبائی هرچه تمامتر پرده کعبه را به زلف تشبیه کند، تا کار اینگونه برای حقیر و جنابعالی دشوار نیفتد و مغالطه برانگیز نگردد.
داریم از این شاهکارها و تشبیهات بی نظیر. در داستان «لیلی و مجنون» جائیکه پدر، مجنون را برای شفاء گرفتن به خانه کعبه میبرد...
مجنون چو حدیث عشق بشنید
اول بگریست پس بخندید
از جای چو مار حلقه برجست
بر حلقهٔ زلف کعبه زد دست
میبینیم که حکیم نظامی با چه زیبائی و جسارتی پردهٔ کعبه را به زلف، آن هم زلف لیلی تشبیه کرده است تا توجه حقیر و جنابعالی را بدانچه که در ذهن و خیال مجنون در حال گذر است سوق دهد.که در این شاهکار عاشقانه بسیار از واژهٔ حلقه و زلف استفاده شده است.
حال دوست گرامی به نظر شما این کار از عهدهٔ حافظ که واژه هائی چون زلف و صبا را همیشه مانند موم در دست داشته، بر نمی آمده؟!
شما خود شاعر را مخاطب قرار داده اید اما «زلفت» «زلف تو» که باید متعلق به همان مخاطب باشد را به پردهٔ کعبه نسبت داده اید!
در ضمن دوست گرامی! پیرامون خانه کعبه که دیگر یمین و یساری ندارد.و اگر قرار باشد جنابعالی همانطور که فرموده اید از زیر پردهٔ کعبه گذر کنید، از هر طرف که بگذرید، یک سو زائرینند و سوی دیگر دیوار کعبه.
امیدوارم از عرایض حقیر دلگیر نشوید.

1394/09/20 02:12
پیر خرابات

سلام دوست عزیز ، گذر کردن منظور همون رفتن زیر پرده میتونه باشه و وقتی روبروی کعبه باشی فقد دو سمت راست و چپ ادمیانی میبینی که گریانند میدونم تعابیرم شاید درست نباشد ولی این شعر من رو با این کلمات به سمت کعبه میبره
من در این شعر سه مرحله رفتم از زلف به کعبه و از کعبه به خدا .
شما بزرگواران اساتید ما هستید و از نظرات و انتقادهای شما خیلی هم استفاده میکنم .
پیامبر گرامی میفرماید علم خودتون رو با بحث کردن افزایش دهید اگر سوال پیش نیاد و در پی جواب نباشیم آیا چیزی به دانشمون افزوده میشه ؟ منم به نوبه خود از دیدگاه خودم به این شعر نگاه کردم و برای من بهترین تعبیر بوده . در بعضی مواقع ما غرق در واژه ها میشیم و نکات ساده رو خیلی پیچیده میکنیم .
بعدشم من مخالفم از شخصی دیگر شعری بیاورید و با شاعری دیگر مقایسه کنید و همچین سوالی کنید که آیا حافظ نمیتونسته همچین شعری بگه این جور صحبت کردن در خور ادبیات ما نیست از تمام حرفهای سازنندتون این قسمت انرژی منفی رو میرسونه .
تمام حرف من این بود زلف سیاه و بلنده و صبا هم همیشه در پیچش زلف یار جای داره .اگر این نشانه ها رو به هر بچه مسلمونی بدی اولین فکری که به ذهنش خطور میکنه پرده کعبه زیرا که هم سیاهه هم بلند و باد صبا هم مقصدش کعبه اگر مثال دیگر میتونید برایم بیاورید ممنونم از توجهتون به نظرم .

1394/09/20 02:12
پیر خرابات

و درباره مخاطب قرار دادن شاعر و زلف هم درسته حق با شماس من متاسفانه دقت نکردم منظور منم در ابتدا چیز دیگر بود منتهی در حال نوشتن مخاطب رو گم کردم و ذهنم درگیر به پایان رسوندن حرفایم به این خطا تن دادم
میشه اینجا اینطور گفت که حافظ اینبار خود خدا رو مخاطب قرار میده و از او میخواهد که گذر کنه از سیل ذایرین و ببینه که دارند بر زلف ظاهری تو که بر کعبه نهاده شده چه دست درازی میکنند و بی قرارند و خود شاعرم به گونه ای با این بیت از بیت قبلی خود به گونه ای به یک درجه بالاتر رفته و خودش رو به آنی از کعبه جدا حس میکنه و گویی میخاد به همه بگه که خدای ما کعبه نیس و در این خانه جای ندارد بلکه باید او را دل خودمان جستجو کنیم .
ممنونم که این قسمت رو گوشتزد کردید بنظر خودمم الان تعبیر بهتری شد .با سپاس

1394/09/20 19:12
ناشناس

با احترام به ساحت بلند ادب ایران زمین
دوست گرامی!
قوهٔ تخیل شما فوق العاده است و بی نظیر. و باید بشما به جهت داشتن اینچنین موهبتی تبریک گفت. این که شما با این غزل و آن دو بیت مزبور تا کجا میروید و چه می بینید به خودتان مربوط است و قوهٔ تخیلتان. و مادامیکه این ابیات در درون شما زمزمه می شود و شما را به سیر و سلوک درونتان وامیدارد هیچ خرده ای نمیتوان بر شما و حس و حال درونتان گرفت.
اینگونه مصاریع، ابیات و غزلها به سبب ویژگی که دارند(غنایی هستند) به ما اجازه میدهند تا با بیان آنها، ضمن تعبیر و برداشتی شخصی که از آنها داریم، بخشی از حس و حال درونمان را نسبت به اشخاص، وقایع، یا محیط پیرامونمان به زبان آریم در حالی که مفهوم و مضمون اصلی اینگونه اشعار چیز دیگری است. بعنوان مثال و در همین باب این بیت به ذهن حقیر آمد. «در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد»
اما جائی که هدف آن است و تلاش برآن، تا به مفهوم و مضمون اصلی شعر رسید یا نزدیک شد، دیگر حس و حال شخصی حقیر و جنابعالی کارساز نیست.
در حاشیهٔ قبل چون صحبت از زلف و کعبه بود، حقیر بلافاصله یاد داستان لیلی و مجنون و همان بخش از داستان افتاد و آن دو بیت را بدون آنکه قیاسی صورت پذیرد مثال زد. دوست گرامی! شما که به استعار پیر خرابات هستید بهتر نبود به حکیم نظامی لا اقل عنوان شاعر میدادید، نه شخص...؟!
در ضمن دوست گرامی! «گوشتزد» نداریم و حقیر جسارت آنکه مطلبی را به عزیزی «گوشزد» کند، ندارد.

1394/09/21 09:12
پیر خرابات

با سلام ناشناس عزیز
ابتدا تشکر میکنم بابت ابراز نظرتون در مورد تعابیر بنده و عذر میطلبم اگر لغاتی استفاده کردم که خوشایند نبود دلیلش تنها بسته بودن دایره لغات این جانب است و از طرفی هم امیدوارم حضرت نظامی هم بنده رو عفو کنن که به ساحتشون بی ادبی کردم.
در پایان دوست داشتم تعابیر شما رو نیز در مورد آن لغات بدونم که استعاره از چه میدانید ؟ با سپاس

1394/09/21 23:12
فرهاد

یک بیت را جا انداخته اید
رقیب در گذر و بیش از این مکن نخوت
که ساکنان در دوست خاکسارانند
این بیت باید بعد از
گذر کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
باید نوشته شود

1400/12/15 17:03
حنّان

بله بنده هم در نسخه ای از انتشارات سنائی چاپ ۷۴ باهتمام تیمور برهان لیمودهی این بیت رو دیدم.

1395/08/24 12:10

سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان و اساتید عزیز
بنده نه ادیبم و نه شاعر و نه صاحب نظر فقط به ادبیات فارسی علاقه مندم واز حاشیه های نوشته شده استفاده فراوان بردم.
به شکل خیلی خودمانی به صاحبان فضلی چون جناب گهرویی عرض کنم که هیچ ایراد شخصیتی به کسی که نظری را بیان میکنه نمیشه گرفت که شما در نقدتون ابتدا شخصیت مخاطبتون را نشانه رفتید و در نوشته های بعدی ضمن عذر خواهی بر ادامه اون اسرار داشتید.
اگر از بنده که سواد آنچنانی برای استفاده از لغات ادبی ندارم این خطا سر بزنه باز قابل پذیرش تر از امثال شما صاحبان ادب است.

1395/08/12 00:11
ایرانی

جناب صدیق تعریف در آلبوم به یاد طاهرزاده (چاووش 10) به همراه استاد لطفی این شعر رو در دستگاه سه گاه بسیار زیبا اجرا کردند.

1396/01/29 10:03

بیا به میکده و چهره ارغوانی کن
مرو به صومعه کان حا سیاه کارانند .
در این بیت حضرت کاملا به ریاکارو سالوس بودن بعضی از آدمها اشاره میکنه که خرقه آلوده به تن دارندو به صومعه میروند ولی در مصرع اول کاملا نصیحت میکنه که باید آدم راستگو و درستکار باشد و این راه راه درستی است و مثال به کسانی دارد که در مستی راستگو هستند و چیزی در پس چهرشان نیست که پنهان کنند .

1396/02/24 18:04
ساسان کمالی

سخنان (تاشناس) منطقی است به ویژه که اسم ندارد و اهل خودنمایی نیست !

1396/02/24 19:04
گمنام-۱

ازبرای خاطر دوستانی که بر بی قراری بنفشه و سوگواری زلف یار پای می فشارند، گواهانی از بزرگان شعر فارسی :
عطار :
بی گل رویش در ایام شباب
چون بنفشه سوگواری مانده ام
سعدی:
بنفشه وار نشستن چه سود سر درپیش
دریغ بیهده خوردن، بدان دو نرگس مست
خاقانی:
از بسکه غم خورم زسپهر بنفشه رنگ
خاقانی بنفشه دلم خواند روزگار
و از خود خواجه:
چنین که در دل من داغ زلف سرکش توست
بفشه زار شود تربتم ، چو در گذرم
( زلف سرکش و تربت بنفشه زار!)
و بنفشه دل که سوخته دلان را میگویند
با این همه اگر جایی از زلف سوگوار یار خبری یافتید مارا بی خبر ننهید.

1396/03/22 16:05

هنگامی که گذر می کنی، از زیر ِ زلف ِ دو تا شده ات نگاه کن و ببین که از چپ و راست، چه سوگوارانی داری.

1396/03/22 17:05
خرم روزگار

جناب قاسمی
ممکن است دلیل سوگواری زلف دوتا شده ! یار را روشن فرمایید؟؟

1396/03/22 17:05
همایون

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
جناب قاسمی با درود بر شما
جسارتن بفرمایید تا ما هم بدانیم این سوگواران چه کسانی هستند و در سوگ چه نشسته اند؟!!! این همه مقاومت برای چیست، آنهم بدون دلیل!؟
سوگواران اشاره به صومعه نشینانی دارد که صرف نظر از خصوصیاتی که دارند, گوشه نشین اند, سیاه پوشند و در حال عبادتی دروغین! اینان از دید حافظ سوگوارند. به همین دلیل مخاطب را از رفتن به صومعه منع و به میکده میخواند.

1396/03/22 18:05
همایون

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
این غزل عاشقانه شروع می شود و در شروع, مخاطب معشوقی است سزاوار ستایش. اما کمی که جلوتر میرویم در برخی ابیات دچار تردید می شویم که مخاطب همان معشوق مورد ستایش ابیات آغازین است. اینجاست که شاعر با لطافت و زیرکی ذهن مخاطب را متوجه مطلبی میسازد که در پی بیان آنست. معشوق را ستایش میکند, از زیبایی های او سخن میگوید, او را از رفتن به صومعه باز میدارد و از او میخواهد زمانی که در حال گذر است, سیاه پوشان صومعه نشین که همه سوگوارند را ببیند و به او(مخاطب) بگوید که صومعه جای او نیست. جای او میکده است و نصیب او شادکامی.
"چه سوگوارانند" - چه: قید مقدار است و بیانگر خیل صومعه نشینان سوگوار
گذار کن چو صبا....
مانند صبا که بنفشه زار بیقرار اوست, تو هم بر خیل عاشقانت گذری کن و بیقراری آنان را ببین. ببین که از دوری زلفت چه کشیده اند.
چه بیقرارانند:چه: قید مقدار است و بیانگر خیل عاشقان بیقرار
مانا باشید.

1396/07/16 01:10

غـلام نـرگـس مـسـت تـو تـاجـدارانـنـد
خـراب بـاده‌ی لـعـلِ تـو هـوشـیـارانـنـد
نرگس : استعاره از چشم
تاجداران : پادشاهان وبزرگان وملکه ها
خراب : مست
لَعل : استعاره از لب
معنی بیت :خطاب به معشوق است. ای یارتوآنقدربزرگ وخواستنی هستی که پادشاهان وبزرگان، درمقابلِ گیرایی ِ چشمانِ مست وخمارآلودِ توسرتعظیم فرودآورده وکمربه غلامی توبسته اند.بزرگان وتاجدارانی که بعضاًخود دارای دهها غلام وبنده دارند،مشتاق ِ بندگی دربارگاهِ توهستند.
برداشتِ دوّم از مصراع اوّل:
آنها که غلامیِ چشمانِ مست تورا با اشتیاق وعطش به جان خریدند، افتخاربزرگی کسب کردند، آنهااز هرپادشاه وملکه ای تاجداراترینانند!. آنها رستگارانند.
درمصراع دوّم نیز می توان دوبرداشت حاصل نمود.
برداشت اوّل:
آنها که ازشرابِ لعل ِ لبِ تو خراب ومست ولایعقل افتاده اند،ازهمه ی مردم،هشیارترهستند!. هم ازاین نظر که عشق توراانتخاب کرده اند،هم ازاین نظرکه کیفیّتِ شرابِ لعلِ لبِ توآنقدر بالاست که نوشندگانِ آن، به جای ِ یک مست شدن وبی خبرافتادن، یک نوع هوشیاری ِ روحانی ومعنوی به دست می آورد ودرمسیرکمال وپویایی اوج می گیرد.
برداشتِ دوّم:
هرکس هرچقدرهوشمند وهوشیارهم بوده باشد وتوانسته باشددرمقابل هرشرابِ باکیفیّتی مقاومت کند وبه خرابی دچارنگردد،اگر از شرابِ لعل لب توبنوشد مست و بی‌هوش می شوند وتابِ مقاومت ازکف می نهد.!امّا این خرابی ازهزارآبادی، آبادتراست.
اگرچه مستی عشقم خراب کرد ولی
اساس هستی من زان خراب آبادست
تـرا صـبـا و مـرا آب دیـده شـد غـمـّـــــــّاز
و گـرنـه عـاشـق و مـعـشـوق راز دارانـنـد
صبا : نسیم صبحگاهی ، پیام رسان عاشق و معشوق
غمّاز :برمَلاکننده ی ،رازسخن‌چین ، افشاگر
معنی بیت : صباکه به سرمنزل تورفت وآمد دارد، عطروبوی دل انگیزتورابا خود به همه جا می برد.با انتشاررایحه ی تو،همگان ازوجود وحضورتوآگاه می گردند. اشکِ من که ازسوزدرون همیشه ازدیدگانم جاریست، مشتِ مرا وامی کندو رازعشق ِ من به تو را برمَلامی سازد.! و گرنه من وتو(عاشق معشوق ) دوست داریم که اسرار عشقمان پوشیده وپنهان بماند.
چه گویمت که زسوز درون چه می بینم
زاشک پرس حکایت که من نیم غمّاز
ز زیـر زلـف دوتـا چـون گـذر کـنـی بنگر
که از یمین و یسارت چه سـوگـوارانـنـد
زلف ِدوتا : دوقسمتِ زلف که ازدوطرفِ صورت آویخته می شود وبعضاً مقابل چشمان ِ یارمی افتند واو اطرافش رانمی بیند.
"چون گذرکنی،بنگر": بعضی ازشارحان به خطا رفته و"چون عبورکنی" برداشت کرده اند! درحالی که ازمیان دوزلف ِ آویخته که عبور کردن حافظانه نیست! "چون گذرکنی" ازنگاهِ گذرا که امروزه هم استفاده می شود مایه می گیرد.بنابراین معنی بیت چنین می شود:
خطاب به معشوق، لطف کن، از زیر زلفی که ازدوطرفِ رُخسارت ریخته ومقابلِ چشمانت رافراگرفته، نگاهی گذرابه پیرامونت بیانداز وببین که ازچپ وراست(یمین ویسار) چه دلهایی که درحلقه های زلفت گرفتارانند وسوگواری می کنند.
زلفت هزاردل به یکی تارموببست
راهِ هزارچاره گرازچارسوببست
درخوانش وبرداشتِ معنی باید دقّت شود که منظوراز سوگواران، دوقسمتِ زلف که ازدوطرف آویخته به صورتِ یار نیست. بلکه دلهائیست که درمیان ِ حلقه حلقه های زلف گرفتارشده اند. بعضی ها کشته شده وبعضی دیگر سوگوار وداغدار هستند. درست است که آنها درحلقه های زلف توساکنند وخود سعادتیست والا. لیکن این اتّفاق برای عاشقان کافی نیست، عاشقان دراین مرحله فقط دل ازکف داده اند وهنوز به وصال نرسیده اند. بنابراین هم عاشقانِ دل ازدست داده، سوگوارانند، هم دلهایی که دربندِ زلف گرفتارشده اند چون آنها نیزازصاحبانشان جداشده ودربندافتاده اند، وبعضی ها نیز که درهمان حلقه های زلفِ جانان،جان سپرده وکشته شده اند.!
درزلفِ چون کمندش ای دل مَپیچ کانجا
سرها بُریده بینی بی جرم وبی جنایت!
گذار کن چوصبا بـر بـنـفـشـه‌زار وببین
کـه از تطاولِ زلـفـت چـه بـیـقـرارانـنـد
تطاول : غارتگری ، دراز دستی ، گردنکشی و بی اعتنایی ، در ضمن با توجه به زلف، طول و درازی را هم به ذهن متبادر می کند.
منظوراز"تطاول ِزلف" این است که زلفِ معشوق بی اعتنابه اینکه به عاشقان چه حالی دست می دهد، جلوه گری می کند،پریشان می شود ودلها رابیقرار وپُرآشوب، وخاطر عشّاق راپریشان می سازد.
"معنی بیت"درخطاب به معشوق می فرماید:
همچون نسیم صبحگاهی آرام و خرامان بر بنفشه زارعبور کن و ببین که از غارتگری ِزلف تو، چه بسیار عاشقان (بنفشه ها)بی تاب و نا آرامند. بنفشه ها گردنشان ظریف وخمیده وسرشان به پایین است. درنظرگاه ِ حافظ نکته پرداز،گویی که دراندوه وغم وحسدوحسرتِ گردنکشی ِ زلفِ یار، فرورفته اند. به معشوق می فرماید به بنفشه زارگذاری کن وببین که بنفشه هاچسان ازحسرت وحسدِ درازی وپیچ وتابِ زلفِ تو بی قرار وبی تاب شده اند.! ضمن ِ آنکه وقتی معشوق پای دربنفشه زاربگذارد همانندِ صبا،نسیم ِ زلفِ یار بربنفشه ها وزیدن خواهدگرفت وساقه یِ لرزان وگردن ِ ظریفِ بنفشه ها رابه لرزش وادارخواهدکرد وبیقراری ِ آنهارا نمایان خواهدنمود.
درغزل پیشین به یاد داریم که حافظ درموردِ حسدِ "سرو وماه" به قامت ورخساریارچه فرمود:
کـافـر مبـیـنـاد این غـم که دیــده‌ست
از قامتت سرو از عارضت ماه
سَروازاینکه قامتش مثل ِ توموزون ودلربا نیست و مـاه ازاینکه تحت الشعاع ِ فروغ ِ چهره‌ی تـو قرارگرفته،هردودرغم واندوه فرورفته اند ودررنج وحسرت بسرمی برند. حال دراین بیت شاعر باطبع لطیفِ خودسُراغ بنفشه ها رفته وآنهارا نیزازحسد وحسرتِ زلفِ یار بیقراروپریشان خاطر دیده است.
نصیب ِ ماست بهشت ای خدا‌شناس برو
کــه مُـسـتـحـقِّ کـرامـت گـنـاهـکـارانـنـد
نصیب : سهم و بهره ، قسمت
کرامت : بخشندگی ، بزرگواری
معنی بیت : ای خداشناس ای زاهد وعابد،دست ازسرما بردار وبرو،آن بهشتی راکه توصیف می کنی،دراصل حقِّ ما و قسمتِ ماست. طبق ِ باورهای خودتان،خداوند بخشنده وبزرگواراست وبخشندگی در موردِ خطاکاران و گناهکاران صدق پیدا می کند. این مائیم که استحقاق ِ دریافت فضل وبخشش ِ خداوندرا داریم. اگرماطبقِ خواسته های خداوند عمل کنیم وبهشت نصیبمان شود این که مُزدِما ودسترنج ماست. دراینجا که لطف و بخششی صورت نگرفته، ما خواسته ی اورا برآورده ساختیم واونیزبه ما بهشت داد.!
خیّام دراین باره رباعی ِ معروفی دارد:
من بنده ی عاصیم رضای توکجاست؟
تاریک دلم نور وضیای توکجاست.؟
مارا توبهشت اگربه طاعت بخشی
آن مُزد بُوَد لطف وعطای توکجاست!؟
خودِ حافظ نیز دراین زمینه می فرماید:
سهو وخطای بنده گرش اعتبارنیست
معنیّ ِعفو ورحمتِ آمرزگارچیست؟
نه من برآن گلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عنـدلـیـب تو از هر طرف هـزارانند
عارض : چهره ،رخسار
گل ِعارض : رُخساربه گل تشبیه شده است.
عندلیب : بلبل
هزار: هم به کسر اوّل هم به فَتح اوّل صحیح است و دو معنادارد:
یکی اینکه هزاران بلبل ازهرسوبرایی گلِ رُخسارتوآوازخوانی می کنند. دوّم اینکه: بلبلی که برای توآوازخوانی می کند "هَزار" است .نوعی بلبل که خاص است ونوای خوش و رسایی دارد. عندلیبِ گلهای دیگر معمولیست ولی برای توکه خاص هستی، عندلیبِ ویژه ای، غزلخوانی می کند.
معنی بیت : نه تنها من به درفراق وحسرتِ گلِ رویِ توغزلخوانی می کنم وشعرمی سُرایم،بلکه از هر سویی هزاران بلبل وعاشق چومن، ترانه سرای ِ گل ِ روی توهستند.
حافظ دراینجا خودرا همانندِ بلبل گرفته ومتقابلاً بلبلان را همانندِ عاشقان!
بنال بلبل اگربامَنَت سرِ یاریست
که مادوعاشق ِ زاریم وکارمازاریست.
تو دستگیرشوای خضرپی‌خجسته که من پیاده می روم و همـرهان سـوارانـنـد
خضر: گوینداز پیامبران بوده وشخصیّتِ پسندیده ودوست داشتنی داشت. بنده صالحی بود. از معجزاتش این بود که روی هر زمین بایر وخشکی می‌نشست، زمین سبز و خرّم می شد و دلیل نامش، خضر (سبز) نیز همین است.
براساس برخی روایات،زندگانی خضر، از قبل از زمان موسی آغاز شده وتا زمان حاضر، و ادامهٔ زندگیش تا پایان دنیاخواهدبود! خضر، طولانی‌ترین عُمر را در میانِ فرزندانِ آدم دارد.
حافظ به سببِ اینکه خضربنده ی صالحی بوده، بااحترام ازاویاد کرده واز انرژیِ مثبت وهمّتِ اواستمدادطلبیده است. بعضی جانیز احتمالاً به "پیرمُغان" لقبِ خضرمی داده است.
شایددر اینجانیزخضر استعاره از پیر و مرشد بوده باشد.
پی خجسته : مبارک قدم ، فرخ پی
معنی بیت : ای خضرنبی،یاریم کن.یا
ای مُرشدِ مبارک قدم دستگیری کن که در مسیرِ طریقِ حق من تنها وپیاده می روم درحالی که همراهان سوار برمرکب هستند وتندترمی روند. من از قافله‌ یِ آنها عقب مانده ام .
حافظ دراینجاشکسته نفسی کرده وازروی تواضع وفروتنی، چنین می گوید وازخضرپی خجسته فیض طلب می کند. درعالم طبیعت،هردرختی که ثمر ومیوه ی زیاد داشته باشد،سربزیر وافتاده می شود. برعکس درختانی که بی ثمرهستند، گردنکش وسرکش ظاهرمی گردند آدمیان نیز همین خصلت رادارند، هرکه دارای فهم و شعور بیشتربوده باشد فروتنی وتواضع پیشه می سازد وهرکس که جاهل ونادان باشد،حرّاف تر ومغرورتر! آدمی نبایدزیاد به خودش مغرورباشد، چراکه با یک نقطه دربسیاری جا، جابجا می شویم. رحمت هستیم زحمت می شویم، زبان زیان می شود،محرم مُجرم! ژست زشت می شود وغصّه قصّه!
زاهدغرورداشت سلامت نبرد راه
رند ازره نیازبه داراسّلام رفت.
بـیـا بـه میکده و چـهـره ارغـوانـی کـن
مـرو به صومـعـه کـانـجـا سیاهکارانند.
میکده : میخانه ، در اصطلاح محل مناجات عارف با حق است امّا نه ازمناجاتی که درمساجد انجام می شود. میکده درتقابل بامسجد وخانقاه وصومعه وکلیساست.
درمیکده ظاهراً جزمیگساری وگناه وقمار،چیز دیگری نیست! امّا چرا حافظ مارا دعوت به میکده می کند؟ وازرفتن به صومعه بازمی دارد!
مَسلکی که حافظ به ارمغان آورده، مسلکی جهان شمول وفرانگراست. اوازفرقه گرایی ویکسویه نگری بیزاراست. اوازسربُریدن وشلّاق وخنجرسخن نمی گوید. شعاراوسرمست شدن ازباده ی عشق است ومیدانی فراترازچارچوب مذهب وفرقه گرایی می طلبد.میدانی به وسعت ِ انسانیّت ومِهرورزی،بی آنکه بخواهیم وبدانیم که طرف ِ مقابل دارای چه مذهب وچه فرقه ایست. درعالم مستی، به ویژه اگرباده باده ی عشق ومحبّت بوده باشد، سراسرراستی ودرستیست.حافظ اگر میکده را در برابر مسجد و صومعه قرار می دهد به سببِ ریاکاریهاییست که ازمُتعصّبین ِ بدبین ِ داعش تفکّر، درآنجاهادیده وزخم هاخورده است. تهدیدشده،تکفیرشده ونهایتاً خودرا کنارکشیده است. درصومعه خرقه می پوشند وخودرا ازصفوفِ مردم جدا می کنند وخودرا پرهیزکار وپاکدامن معرّفی می کنند وچون به خلوت می روندآن کار دیگرمی کنند! حافظ بی نشانی،بی نامی وخلوص ِ نیّت را می پسندد وتنها راهِ رستگاری را درراستی ودرستی ومِهرورزی می داندوبس.
معنی بیت : به میخانه مکانِ عاشقان وپاکباختگانِ بی ادّعا بیا و با نوشیدن شراب چهره ات را گلگون کن. به خانگاه و دِیر پا مگذار که آنجا صوفیان دامن آلوده‌اند.آنها مدّعیان ِدروغگویانند که ظاهروباطنشان یکی نیست. به جمع رندانِ عاشق بیا که خالصانه به مناجات با حق(معشوق) مشغولند نه صوفیان ریایی که به پاکدامنی وانمود وتظاهر می کنند .
برآستانه ی میخانه هرکه یافت رهی
به فیض ِ جام مِی اسرارخانقه دانست.
خلاص حافظ از آن زلف تابدار مباد
کـه بستگان کمند تـو رستگارانند
دراینجا بازحافظ دست به خَلق پارادکس زده است. "گرفتاری دربندِ زلف وآزادی ورهایی ورستگاری"
معنی بیت :
کاش هرگزحافظ ازبندو زنجیرِزلفِ معشوق آزاد نشود وتااَبد درحلقه های ِ آزادیبخشش گرفتاربماند.!زیرا آنان که اسیر کمندِعشق توهستند رستگاراران و نجات یافتگانانِ راستینند.
حافظ این عاشق عشق وفرزانه ی روزگار، آزادی را دربندِ عشق می جُست ورستگاری را درعشق وَرزی.
فاش می گویم وازگفته ی خود دلشادم
بنده ی عشقم وازهردوجهان آزادم.

1396/07/18 20:10
همایون

گرامی رضا درود بر شما
از اینکه مخاطب واقع شده اید امید دارم که مطالب بنده را که درباب بیت سوم و چهارم این غزل درج کرده ام, جز در قالب مناظره نبینید چرا که پیشتر هم در این باره مطلب نوشته ام.
زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست
اینکه زلف دلها را اسیر و در بند خود میسازد و یا دلها خود گرفتار و در بند زلف می شوند, دو مفهوم جداگانه ای است که اگر مفهوم درست را در جای درست پی نگیریم دچار سردرگمی خواهیم شد.
آرزوی هرکدام از هزاران دلی که به یک تار موی زلف یار گرفتار میشوند وصال است.
ﺣﺎﻓﻆ ﺍﺯ ﺟﻮﺭ ﺗﻮ ﺣﺎﺷﺎ ﮐﻪ ﺑﮕﺮﺩﺍﻧﺪ ﺭﻭﯼ
من از آن روز که در بند توام آزادم
جایی که گرفتاری لذتی وصف ناپذیر برای عاشق به همراه دارد, جایی که گرفتاری, به نوعی آزادی از قید و بند روزگار است, سوگواری منطق و مفهوم درستی ندارد. هیچ منطقی برای سوگواری دلهای در بند زلف یار وجود ندارد. چرا که دلدادگی یکی از اصولی است که یک عاشق واقعی همه‌ی رنج و ملالت آن را بجان میخرد. دلی که مشتاق عشق است و آرزوی وصال دارد, اما سوگوار میشود از اینکه از صاحبش جدا افتاده که دل نیست!
خیلی ساده و قصه وار معنی این دو بیت اینگونه است که معشوق زیبارو و غارتگر دلها, با بی اعتنایی خیل عاشقان و مشتاقان بیقرار خود را رها کرده و به سرکشی و جلوه گری پرداخته است و عاشقان هم در غم دوری و دلتنگی و در انتظار دیدار او نشسته اند. اما کمی حافظانه به ابیات نگاه می کنیم.
ز زیر زلف دوتا-چون گذر کنی- بنگر
ز=از، حرف
وقتی حرف "از" بکار رفته, زلف خود بخود در این قصه کنار میرود و صاحب زلف نقدا کاری با زلف ندارد بلکه قرار است از زیر زلف(با گوشه چشم) به راست و چب خود نگاه کند. اگر قرار باشد به دلهای در بند زلف نگاه کند باید به زلف نگاه کند نه از زیر زلف. ضمن آنکه این معشوق عاشق کش فی الواقع بی اعتنا به هزاران دلی است که در بند زلف او گرفتارند.
"چون گذر کنی"=هنگامی که در حال گذری- همینکه در حال رد شدنی. این گذر کردن حاکی از آن است که معشوق یا مخاطب شاعر به مکانی پای گذاشته دور از انتظار او(شاعر)! به وضوح معشوق را در حال گذر تصویر کرده است وگرنه برای دیدن دلهای در بند زلف چه لزومی دارد که معشوق در حال گذر این کار را بکند؟! حافظ به معشوق یا مخاطب میگوید وقتی که در حال گذر از آنجا(صومعه) هستی به یمین و یسارت نگاه کن, حواست باشد آنجا همه سوگوارانند.(صومعه نشینان سیاه پوش) بیا به میکده و...مرو به صومعه...
"گذار کن چو صبا" این گذار کردن مقابل گذر کردن قبلی قرار دارد. در واقع از معشوق میخواهد بجای گذر کردن از صومعه, از بنفشه زار گذر کند. اینجاست که خواهش و تمنا شکل میگیرد, اینجاست که از معشوق درخواست می شود تا به خیل عاشقان در بندش توجه کند. جایی که همه‌ی عاشقان "بی زلف سرکشش سر سودایی از ملال همچون بنفشه بر سر زانو نهاده اند".
بنفشه زار, ضمن آنکه مکان گذر صباست, میتواند مکانی مقابل مکان قبلی و درخور گذار معشوق باشد. جایی است که بجای سوگواران, خیل عاشقان بیقرار در انتظار دیدن معشوق اند. مانند صبا که روحبخش است و موجب شکوفایی نباتات, گذر کن بر خیل عاشقانت و ببین که چگونه بیقرار زلف بلند تواند.
پاینده باشید.

1396/07/18 23:10

همایون گرامی،
به گمانم بزیر زلف دوتاست و نه ززیر زلف دوتا،
چه اگر از زیر زلف دوتا گذر کند باید زلف را پشت سر بنهد !! همانگونه که از زیر آیینه و قرآن رد میشویم .

1396/07/19 01:10
همایون

بی سواد جان گرامی!
ای به قربان رنگ بی سوادی ات!
توپ وسط زمین سوگواران و بیقراران است, بازی اینجاست.
بیا تا در خواندن کمی تعقل کنیم و در نوشتن کمی تأمل. تا نه گنجور به مغلطه پر کنیم و نه زحمت دوستان افزون.

1396/07/19 01:10

همایون گرامی،
نیازی به قربان صدقه نیست، حقیر اهل توپ بازی هم نیست ، اما میداند و شمانیز انشاالله که از زیر چیزی ار گذشتی، گذشتی بسیار ساده است بنفشه به سوگواری و زلف به بی قراری معروف و مشهورند
و باقی بقایتان با یا بی مغلطه

1396/07/19 16:10
همایون

با احترام به ساحت بلند شعر و ادب ایران زمین
دوست گرامی!
بی سواد عزیز!
بنده هرچه گفتم چه خوب و چه بد, هردومان را مخاطب قرار دادم تا شما دوست عزیز مورد بی مهری قرار نگیرید و خاطرتان مکدر نشود. و اگر در کلامم تندی حس کردید فقط بدان جهت بود که بنده را به گناه ناکرده متهم کردید. کجای عرایض بنده خواندید که معشوق از زیر زلف گذر میکند؟!
بله, گذر از زیر زلف فعلی است محال. حال شما بفرمایید دلیل بیقراری زلف چیست؟!
در این بیت نه بیقراری منسوب به زلف است و نه سوگواری.
نگاه کردن معشوق از زیر زلف دوتا با گوشه ی چشم ضمن آنکه زیبایی او را تصویر میسازد, حساسیت موضوع از دیدگاه حافظ را نیز پر رنگ میکند. وقتی معشوق در حال گذر, به معنی راه رفتن است, و وقتی حافظ میگوید در حالی که داری راه میروی, و وقتی که میگوید از زیر زلف نگاه کن و سوگواران را ببین, تنها یک معنی دارد و آن اینکه بین سوگواران و معشوق فاصله هست, سوگواران کمی دورتر از معشوق ایستاده‌اند. و این گذر کردن نیز تنها یک معنی میدهد آنهم اینکه معشوق از مکانی خاص در حال گذر است که مورد منظور حافظ است و جز صومعه نیست. آنهایی که از صومعه ها بازدید کرده اند و یا با معماری صومعه آشنایی دارند خوب میدانند یمین و یسار آن را. و در بیتی دیگر حافظ مخاطب را از رفتن به صومعه که از دیدگاه وی جای سیاهکاران و سوگواران است منع میکند و به میکده میخواند.
و اما بنفشه! این گل در ادبیات ما با توجه به رشد و نمو منحصر به خودی که دارد نماد سوگواری شناخته شده است. اما دقت کنیم که در بیت مربوطه چه میخوانیم.
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بیقرارانند
در این بیت دو مقوله مجزا اما همراه هم بیان میشود. یکی نیاز بنفشه زار به نوازش صبا. دوم نیاز خیل عاشقان به گذر معشوق. حافظ با طبع بیان و لطافت کلام منحصر به فردی که دارد این دو را در هم آمیخته و خطاب به معشوق میفرماید؛ مانند صبا که بر بنفشه زار می وزد و باعث روحبخشی و سرزندگی بنفشه های سوگوار میشود, تو هم بر خیل عاشقان بیقرارت گذر کن و موجب شادی آنان شو. معشوق با صبا همتراز است و عاشقان بیقرار با بنفشه های سوگوار. در حاشیه ی پیش مفصل عرض کردم که هیچ منطقی برای بیقراری زلف معشوق و سوگواری عاشقان گرفتار شده نمی بینیم.
پاینده باشید.

1396/07/19 21:10

دوست نادیده همایون گرامی
شعر است و هر کس به قدر همت خویش از آن ربرداشت میکند،
من گیسوی یار را بی قرار و بنفشگان را از تطاول زلف یارسوگوار می بینم
چه خوانده ام :
تاب بنفشه می دهد طره مشک بوی تو ،،،،
و.....
روزگار بکام

1396/07/19 21:10

ببخشایید، مشک سای است
طره مشک سای تو

1396/07/19 23:10
همایون

بی سواد عزیز!
کاش نام دیگری بعاریت میگرفتید تا اینهمه بی سواد خطابتان نکنم.
دلیل بیقراری زلف را که پاسخ ندادید...!
اما قرار نیست هرگاه سخن از بنفشه شد منتظر سوگواری باشید و هرگاه از زلف, در انتظار بیقراری.
در کدام یک از ابیات زیر رنگ سوگواری می بینید یا اثر بیقراری؟!
مسعود سعد؛
بند سر زلف تاب داده
گل را ز بنفشه آب داده
نظامی؛
بنفشه زلف را چندان دهد تاب
که باشد یاسمن را دیده در خواب
یا همین بیتی که شما مرقوم فرمودید؛
تاب بنفشه میدهد طره ی مشک سای تو
پرده ی غنچه میدرد خنده ی دلگشای تو
همه ی این ابیات در وصف زیبای های یار و یا بنفشه رقم خورده اند. بنده لطافت کلام حافظ را در همین بیت به شما دوست عزیز یادآور میشوم تا دریابید که هیچ ردی از سوگواری یا بیقراری بچشم نمیخورد.
تاب= پیچ و خم
بنفشه =گل
میدهد= بخاطر می آورد, تداعی میکند
طره= زلف, گیسو, قسمتی از موی زنان که در چپ و راست سر قرار دارد و در گذشته به حالتی پیچ و تاب خورده از دو طرف صورت و کنار گوش می آویختند.
مشک سای= آنچه که از آن رایحه ی خوش پراکنده شود.
زلف تاب خورده ی تو پیچ و تاب بنفشه را بخاطر می آورد و بوی خوش میدهد و وقتی میخندی گویی گل از غنچه می شکفد. زلف یار را به پیچ و تاب بنفشه و خنده ی او را به شکفتن گل مانند دانسته.
خوش باشید.

1396/07/20 00:10
همایون

یا به لطافتی دیگر زلف تو بنفشه را به پیچ و تاب وا میدارد.
یا بنفشه پیچ و تاب را از زلف تو وام گرفته است
و...

1396/07/20 03:10

می فرماید ؛
سری به بنفشه زار بزن تا ببینی تطاول زلفت چه بر سر بنفشگان آورده است.
و تطاول ظلم بسیار است چنان که شیخ آنرا بر دشمن خونخوار خویش نمی پسندد.
در همین حاشیه دوستی ، چند شاهد بر سوگواری و سر درگریبانی بنفشه آورده است،
این از سوگواری بنفشه ها.
اما
مغبچه ای با زلف دوتا و نرگسان مست در گدر رندان می خرامد ، عشوه می فروشد ، ناز می خرد و گیسو بی قرار.
به همین سادگی، به همین آسانی
ببخشایید کم گفتم، ناگزیده

1396/07/20 04:10

در گذر رندان، کوچه رندان را می گویم.
یاد زرین کوب گرامی باد.

1396/07/21 17:10
همایون

همایون نوشته:
دوست عزیز!
پرسش بنده خیلی روشن بود.
فرمایش شما و ایضا شاهد و مثالی را که در خصوص بیقراری زلف و سوگواری بنفشه آوردید کاملا متین و درست میبینم, اما جسارتن عرض میکنم که بی هنگام و بی موقع است.
اگر در بیت سوم که مورد مناظره ی بنده و جنابتان واقع گردیده, بجای “ز زیر زلف”, “به زیر زلف” می آمد و ایضا در آخر بیت بجای “سوگوارانند”, “بیقرارانند” می آمد جای هیچ شک و تردیدی نبود که سخن از بیقراری زلف در میان است. آنگاه به یقین میدانستیم معشوق در حال گذر است و نسیم, باد یا جابجایی هوایی که ناشی از حرکت و گذر معشوق است زلف او را از حال سکون به حرکت و رقص وامیدارد و این مفهوم بیقراری زلف است.
بنده از شما شاهد و مثال طلب نکردم دوست گرامی.
پرسش بنده از شما این بود که؛ در بیتی که با “ز زیر زلف دوتا” شروع میشود و به “سوگوارانند” ختم میشود, بیقراری زلف را چگونه استنباط می کنید؟!
آدینه روز و روزگارتان خوش

1396/07/22 00:10

همایون گرامی،
در همین شصت و چند حاشیه برخی دوستان به جابجایی بی قراری و سوگواری در بیت های سوم و چهارم ، به درستی اشاره کرده اند، من نیز با آنان هم رایم ، گیسوی یار بی قرار و بر قرار باد.
تندرست و شادکام بوید.

1396/07/22 22:10
همایون

گرامی بی سواد!
رأی شما و برخی دوستان نیز, محترم است. اما اگر بپذیرید از رای تان آنهم در قالب مناظره انتقاد میکنم.
شما آموخته شده اید که زلف به بیقراری مشهور است و بر آنید به هر قیمتی-حتی با جابجائی بیقراران و سوگواران- نشان بدهید آنچه را که آموخته اید در بیت سوم این غزل هم صادق است, تا به زعم تان زلف همچنان بیقرار بماند! به معشوق اجازه نمی دهید از زیر زلف نگاه کند و اطرافش راببیند باید حکما به زلف نگاه کند و بیقراری آن را ببیند چون آموخته اید که زلف باید فقط بیقرار باشد. در رأی شما, معشوق در حال گذر است و به زلف خودش نگاه می کند تا ببیند که چه زلف بیقراری دارد. این سخن نه تنها حافظانه, که شاعرانه و حتی عاشقانه هم نیست. ذهنتان را آنقدر معطوف بیقراری زلف ساخته اید که فکر نمی کنید با این جابجایی, چه لطافت و ظرافتی در بیت خدشه دار میگردد!
دوست گرامی! در بیقراری زلف معشوق, شکوه و جذابیت خاصی جلوه گر است که توصیف آن جز از نگاه عاشقان و مشتاقان نه میسر است و نه لطفی دارد. آخر چه لطافت و ظرافت شاعرانه ای می بینیم در اینکه معشوق به بیقراری زلف خود نگاه کند و لذت ببرد…؟!!! از معشوق میخواهید از چپ و راست به زلفش نگاه کند تا ببیند چقدر بیقرارند…!!!؟ این تعریف و تحسین است یا گله؟! نشنیده و ندیده بودیم حافظ اینگونه سبک و بی مایه درباب زلف یار سخن بگوید.
روز و روزگارتان بکام.

1396/08/23 16:10

همایون گرامی
این کمترین تنهابرداشت خودازین دوبیت رادرمیان نهاده است سخن از آموخته شدن !!! در بین نیست معشوق می تواند هر گونه که می خواهد به پیرامون خویش بنگرند و.سرکارآزادیدهرگونه که می پسندیدبرداشت فرمایید 
.روزگاربکام

1396/08/23 16:10

هرگونه می خواهد به پیرامون خویش بنگرد

1396/08/23 18:10
همایون

بی سواد گرامی!
حقیر نیز اصرار ندارد بر آنکه نظری را به عزیزی چون شما یا دیگر عزیزان تحمیل کند و هم رأی است با برداشت آزاد از اشعار غنایی بویژه شعر حافظ. از سویی هم میداند که حصول موثق به فلسفه ی کلام حافظ ممکن نیست. اما علاقمند است به اینکه شاید می شود با همین حاشیه نگاری حافظ را بهتر شناخت.
از اینکه با شما همحاشیه بودم خوشوقت گشتم.

1397/01/27 07:03
منصور

مصرع اول بیت سوم در بعضی نسخه ها اینگونه است:
ز زیر زلف دوتا چون نظر کنی بینی
.....

1397/08/29 17:10
حمید

جناب دکتر ترابی تفسیر من اابیات ذیل چنین است
ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
گذار کن چو صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بی‌قرارانند
زلف یار چون روی شانه ها ریخته و حالت آشفتگی دارد نشانه سوگواری است
همین زلفها که گردنکشی (تطاول) کرده اند بیقراری عاشقان را همراه داشته است

1397/08/29 18:10
۸

گرچه بی قراری صفتی بسیار مناسب است برای گیسوی یار
و سوگواری بسیار بسیار نا مناسب
اما بی قراری را می توان به عاشقان نیز منسوب کردکه گذر یار را با زلف آشفته بی قرارانه به نظاره ایستاده اند و سوگواری بنفشگان را چنانکه دوستی با گواهان آورده است از یاد نبرید.

1397/08/29 20:10
۸

و دیگر که یکی از دوستان شواهد بر سوگواری بنفشه آورده است
دوستانی که گیسورا نیز سوگوار می شناسند بد نیست گواهانی بیاورند!!

1397/08/29 21:10
۸

و من خود در فرهنگ دهخدا جستجو کردم در میان دست کم 300 صفت که برای زلف آورده است از جمله بی قرار و مشک سای و ....... نشانی از سوگ و سوگوار ندیدم .
دوستداران زلف سوگوار خود دانند.!

1397/08/30 00:10
محسن

مرسده بانو جواب محکم و وزینی در باره ی سوگواری دو زلف داده اند
میتوان گفت سوگوارانند چون سیاه اند
دو دیگر معطوف به بیت قبل که آب دیده غمازی کرده تا زلف دو تا سوگوار باشد

1397/08/21 21:11

فلک چو دید سرم را اسیر چنبر عشق
ببست گردن صبرم به ریسمان فراق

جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را

1397/09/20 03:12
رضا س

نظرات دوستان رو در مورد بیت سوم خوندم. برداشت شخصی من از زلف دوتا در اینجا زلف خمیده ست. ضمن اینکه سوگوار بودن در اینجا معنی سیاه بودن رو هم میرسونه. این بیت از سعدی رو ببینید:
ای شکم خیره به تایی(نانی) بساز
تا نکنی پشت به خدمت دوتا
و
دست در حلقه ی آن زلف دوتا نتوان کرد (حافظ)
اما در این بیت:
ز زیر زلف دوتا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
من اینطور برداشت میکنم که میگه از زیر موهای خمیده وقتی با غرور و بیتفاوتی گذری نگاهی میکنی، با دقت نگاه کن؛ عاشقان بیشمار و سیاهپوش و سوگوارت رو در چپ و راست ببین که در خودشون جمع شدن و از اینکه نتونستن به وصال تو برسن عزاداری میکنن. مثل زلفهای مشکی و خمیده ی خودت که از چپ و راست روی صورتت ریخته و با تکانهایی که میخوره انگار که گریه میکنه و به سوگواری مشغوله. (این یکی در شعر وجود نداره ولی دور از ذهن نیست و میشه با توجه به کلمه سوگواری اینطور تعبیر کرد که موی یار خیسه و آبی که با هر تکان سر میچکه به گریه و سوگواریِ عاشقان تشبیه شده)

1398/06/13 23:09
مهدی ابراهیمی

-..-..-
{(خَلاصِ) (حافظ)} از آن (زُلفِ تابدار) {مَ(باد)}
که بَستِگانِ (کَمَندِ) تو رَستگارانَند
"حافظ"
__
.
در آغاز آن زُلفِ تابدارَش را باش که جنونِ اسیری را در دل و جان به بو و به نو در کار می‌آورد و آنگاه وین خلاص و حافظ را که بهم‌ نمی‌آیند عینِ آن می‌ ماند که بگوییم آزادیِّ دربند و یا شورِ شیرین، بِه آن است که سُخن دُرُست بگوئیم، البت که می‌آید، دیرگاهی‌ست که وَز پیِ هم آمده‌اند، اقل‌اش تا بَرِ ما دلبَندان.
[اُمّیدی که در جانِ آزادی در بَندِ کَمندست با آن لَنگِ لَنگانَش]، و با آن همه جفا ای کاج درآن زُلفِ دِلکَشَ‌ش بادی مَبادا. و پریشانی نیز هم.
(که بَستِگانِ (کَمَندِ تو) رَستگارانَند)
آن قَدَر آن کَمَندِ را در فتح و کسر نشانده که تا بَرِ ما آمده است.
.
.
شکنجِ زُلفِ پَریشان به دَست باد مَده
مگو که خاطرِ عُشّاق گو پَریشان باش
.
.
در این میانه بهانه‌ی بالا را ز آن دگر باغ‌اش در کار کَشیم.
.
.
کاهل‌رُوی چو بادِ صبا را به بویِ زُلف
هر دَم به قِیدِ سِلسِه در کار می‌کَشی
"حافظ"
___
.
اگر فرضِ زیردررُویی در راهِ بادِ صبا بِگُذاریم که هست آن کاهِل‌رُوِ بی‌کاره را چگونه در کار می‌‌کَشند، غیرِ این است که آن شوخِ بی‌حال را با شلاق و تازیانه‌ی زنجیرِ مو‌ به چابُک‌روی در بو و کارِ یار می‌کَشند، و امانِ از آن دَمِ او که هردَم در قیدِ سلسه می‌دارد، و جان.
ای صبا، آهّا، زود‌باش، حرکت کُن و تنبلی و بی‌حالی بِگُذار.
.
.
اندرآن موکب که بَر پُشتِ صبا بَندَند زین/با سلیمان چون بِرانَم من که مورَم مَرکب است
.
‌.
آنکه ناوک بَر دِلِ من زیرچَشمی می‌زَند/قوَّتِ جان‌ِ حافِظَش در خنده‌ی زیرِ لب است
.
‌.
باز‌آ که چَشمِ بَد ز رُخَت دَفع می‌کُند
ای تازه‌گُل که دامَن ازین خار می‌کَشی
"حافظ"
ای گُلِ نازِ من بی‌‌ترس و لرز وا شو که ما را در بازیِّ رویِ تو اُمّیدِ بویی نیست که نیست و ما در نِگه‌بانی ز رویِ تو اینک چون خاری به رفع و دفعِ چَشمِ بد آییم و دقیقن بجایی این در آن‌جاست که خار در زیر پا و دامنِ گُل ز دستبُردِ زمانه نهان و تعبیه گشته است، و تو چرا چون دُوشیزگانِ پُر ناز و ادا دامنِ خویش از مایِ حافظ بالا تَر کشیده‌ای، و در واقع نیز چُنین است و چنان نیز هم.
تا به گیسویِ تو دستِ ناسزایان کم رَسد
هر (دِلی) از {(حلقه‌)ای} (در) (ذکر) و (یارب یارب) است
"حافظ"
و صدایِ قلب در یارب، یارب، است.

1398/08/08 15:11

دوستان گرامی ، جای سوگوارانند و بیقرارانند کاملا درست واقع شده . زلف سیاه مانند پرده سیاه سوگواریست . و زلف دوتا ریخته بر چپ و راست هنگام نظر کردن صاحب زلف مثل دوتا پرده سیاه سوگواری از چپ و راست مینماید . و باد هم میزند این زلفها را مانند بنفشه زار تکان میدهد و بیقرار میکند ... فهمیدنش انقدر سخت نیست و انقدر بحث نمیخواهد !!!!!

1398/08/08 15:11

وستان گرامی ، جای سوگوارانند و بیقرارانند کاملا درست واقع شده . زلف سیاه مانند پرده سیاه سوگواریست . و زلف دوتا ریخته بر چپ و راست هنگام نظر کردن صاحب زلف مثل دوتا پرده سیاه سوگواری از چپ و راست مینماید . و باد هم میزند این زلفها را مانند بنفشه زار تکان میدهد و بیقرار میکند ... فهمیدنش انقدر سخت نیست و انقدر بحث نمیخواهد !!!!!

1398/10/13 08:01
علی

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ 153

… از رنگ صلاح آن دم به خون دل بشستم دست
که چشم باده پیمایش صلا بر هوشیاران زد
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران …

متن کامل شعر را ببینید ...
حافظ

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ 195

… نرگس مست تو تاجدارانند
خراب باده لعل تو هوشیارانند
تو را صبا و مرا آب دیده شد غماز
و گر نه عاشق و معشوق رازدارانند
ز زیر زلف …

متن کامل شعر را ببینید ...
حافظ

1399/01/25 01:03
میثم

با سپاس از همه عزیزان به ویزه آقای رضاساقی و سهیل قاسمی محسن لیله کوهی و مهدی سروری

1399/02/16 10:05
دکتر رحمانی

با مطالعه نظرات راجع به بیقرار و سوگوار ناخودآگاه یاد باری افتادم که دکتر کزازی به یکی از دانشجویان مه خواستار معنای یکی از ابیات البته سخت خاقانی بود گفتند مگر پارسی را هم به پارسی بر می گردانند؟! حال واقعا همان قدر که ایشان متعجب بودند متعجبم که مگر این ابیات پارسی نیستند که اینطور عجیب فهم‌شان می کنیم.شعر کاملا درست ضبط و ثبت گردیده لطفا درست بخوانید و دقیق

1399/05/19 06:08
فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد)

سلام آقا رضا ساقی
چه شیرین و حافظانه تشریح می کنید.
سپاس از اینکه برای ما نوشتید و شیرینی غزلیات حافظ را به ما چشاندید.
شادی تان همیشگی

1399/06/22 18:08
برگ بی برگی

نه من برآن گلِ عارض غزل سُرایم و بس
که عنـدلـیـب تو از هر طرف هـزارانند
گل عارض، وجود و هستی یا حضرت معشوق است که حافظ فقط او را شایسته ستایش و غزل سرایی میداند و انصافن که در این ستایش و سرایش بی همتا و یگانه است و در مصرع دوم میفرماید که تنها او نیست که ستایشگر جلال و جمال حضرتش میباشد بلکه از هر طرف که بنگری همه موجودات و کاینات عندلیب گونه به ستایش و تسبیح او مشغول هستند .هزاران نشانه کثرت بوده و تا بینهایت ادامه پیدا میکند . بنظر میرسد این بیت اشاره به آیه چهل و چهار سوره اسرا دارد :
تُسَبِّحُ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِیهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ إِنَّهُ کانَ حَلِیماً غَفُورا(الاسراء:44) آسمانهای هفتگانه و زمین و هر که در آنهاست او را به پاکی می ی‏ستایند، و هیچ چیز نیست مگر آنکه او را به پاکی یاد می‏کند و می‏ستاید و لیکن شما تسبیح آنها را درنمی‏یابید. همانا او بردبار و بخشنده است.
آیات دیگری هم با این مضمون در قرآن آمده است و حافظ که هرچه کرده همه را از دولت قرآن کرده در غزل صد و نود و سه میفرماید ؛
جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست
ماه و خورشید همین آینه میگردانند
غزلیات و نغمه سرایی های حافظ که سرآمد و سلطان همه عندلیب های جهان است بر گرفته از کلام حضرت معشوق هستند و به همین سبب جاودانه و ماندگار شدند .

1399/06/28 19:08
آمیز

درود به حضرتش و عزیزان
دوستان، پرسشی دارم و اون اینکه آیا این ابیات، معنای دوری هم دارند؟
معمولاً، در اشعار حضرت، همیشه شاهد تأویل و اشارات و کنایاتی هستیم، اما اینجا من نتونستم چیزی به کف بیارم.
ممنون میشم اگه عزیزانی هستن که میتونن کمک رسان باشن دستگیر ما بشن.
یا حق

1399/06/28 19:08
آمیز

درود دوباره خدمت سروران گرامی
در مورد سوگواران و بی قراران، حقا همونطور که عزیزان فرمودن، در هر دو صورتش معنی زیبایی داره:
ز زیر زلف دو تا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه بیقراران اند...
(که اینجا بیقراری آنچه که در یمین و یساره هم به زلف، هم به عاشقان باز میگرده)
گذار کن چون صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه سوگواران اند
(بنظرم استفاده از بنفشه زار، که زار به خاطر آورنده ی زار و گریان هم هست، با سوگواران و نقش بنفشه که سوگواری هست تناسب داره)
اگر به صورت زیر بخونیم:
ز زیر زلف دو تا چون گذر کنی بنگر
که از یمین و یسارت چه سوگوارانند
(اینجا هم به زیبایی سیاهی زلف و سوگواری رو شاهدیم)
گذار کن چون صبا بر بنفشه زار و ببین
که از تطاول زلفت چه بی قرارانند
(همونطوری که صبا بر بنفشه زار میگذره و اونها رو به بی قراری میندازه، تطاول زلف یار هم در خیل عاشقانش بیقراری ایجاد میکنه که بسیار زیباست)
بنظرم، این بسیار زیباست که ما صفر و یک نگیریم و به هنگام خوانش این ابیات، تمامی این حالات رو مثل یک مجموعه ی واحد در نظر بگیریم.
اما هنوز گذر کردن از زیر زلف دو تا، برای من کمی گنگه. آیا گذر کردن به معنی عبور کردنه یا مرور کردن؟
چون اینجا بیشتر به نظرم مرور کردن معنی میده، و نه عبور کردن. یعنی وقتی از زیر زلفت، به عاشقانت نگاهی میندازی ببین که ...
ممنون میشم نظر بزرگواران رو در این مورد بدونم
با سپاس

1399/06/28 22:08
علی اکبر

با سلام و ادب. بنده چون شما اساتید در ادبیات تبحر ندارم ولی به جناب حافظ ارادت و اشتیاقی خاص دارم. محرم امسال تفالی به نیت امام شهید به دیوان این بزرگ مرد زدم و این شعر زیبا گشوده شد. دیدن واژه های آب دیده، سوگواری و رستگاریِ بستگان کمند و مناسبت آن با تفالم حالم را خوب کرد. ضمن احترام به دوستانی که حافظ را گونه دیگری می دانند، عزیزان را دعوت میکنم یک بار هم این شعر را به نیت امام حسین (علیه السلام) بخوانند.

1400/05/22 02:08
رهرو

عرض سلام و ادب خدمت جناب آقای علی اکبر و همه سروران و اساتید بزرگوار.

ضمن استفاده و بهره کافی از فرمایشات و توضیحات همه بزرگواران دلسوز شعر و ادب پارسی و عاشقان حضرت حافظ، با خوندن سخن شما جناب علی اکبر عزیز، دوباره شعر رو با نیت سرور و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله امام حسین (ع) خوندم... حقا که تمام لطایف و اسرار آشکار شد و تمام توضیحات و راهنمایی های اساتید عزیز به بار نشست و باعث شکوفایی تمام نکات و رمز و رازهای این شعر زیبا و عارفانه شد. هرکسی که شناخت حقیقی و صحیحی از حضرت حافظ و علت القاب ایشون به حافظ و لسان الغیب داشته باشه، قطعا میدونه که با یک انسان موحد دیندار مسلمان شیعه طرف هست که اشعارش شکل به نظم درآمده ای از قرآن مجید و سیره چهارده معصوم علیهما السلام هست. و

نکته رو هم عرض کنم که در کنار تمام لذت بردنم از مطالعه حواشی متاسفانه از لحن توهین آمیز و به دور از ادب برخی دوستان به شدت آزرده خاطر شدم. چون واقعا از چنین مکان و جایگاهی انتظار این نوع ادبیات و گفتگو رو نداشتم. باعث بسی شرمندگی پارسی زبانان عالم هست که ظرفیت بحث و مبادله نظر حتی در مدعیان ادب و هنر نیست!

1400/12/15 17:03
حنّان

سلام 

در دیوان حافظ از انتشارات سنائی چاپ ۷۴ با تصحیح محقق ارجمند تیمور برهان لیمودهی بیت پنجم به این صورت آمده:

رقیب در گذر و بیش از این مکن نَخوت 

که ساکنان در دوست خاکسارانند 

با تشکر از همه دوستان

 

 

 

 

1401/01/02 22:04
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1402/01/23 13:03
علیرضا م

استاد شجریان این غزل را با همراهی تار استاد جلیل شهناز در مراسم بزرگداشت ایشان (سال ۱۳۷۸) به زیبایی در دستگاه شور اجرا کرده‌اند. 

پیوند به وبگاه بیرونی

 

1402/09/16 08:12
دکتر صحافیان
پادشاهان تاجدار، غلام چشمان مست و زیبای تواند، آگاهان راز عشق، خمار شراب لبهای تواند.

۲-باد صبا و اشکهای پی‌درپی من، راز عشقمان را رسوا کرد وگرنه عاشق و معشوق رازدارند.
۳- آنگاه که از زیر دو رشته گیسوان بافته شده معشوق گذر می‌کنی، به بی‌قراران عشقش که در چپ و راست هستند توجه کن(خانلری: بی‌قراران و در بیت بعد سوگواران)
۴-پس چون باد صبا از بنفشه‌زار سوگوار عبور کن، تا عاشقانی که از ستم‌های گیسوانش سوگوارند را ببینی.
۵- ای مدعی خداشناس! بهشت سهم ما عاشقان است چرا که گناهکاران مستحق کرامت حق هستند.
۶-آری تنها من غزل‌سرای چهره زیبایت نیستم، که از هر طرف هزاران بلبل عاشق برایت نغمه‌خوانی می‌کنند.
۷- ای خضر مبارک قدم! تو از من دستگیری کن! که همراهانم سواره(گرم‌تازان بی‌پروا در راه عشق) هستند و من پیاده‌ام.
۸- به میکده عشق بیا و چهره از حال خوش برافروز! به عبادتگاه نرو! که ریاکاران سیاه‌رو آنجایند.
۹- هیچ‌گاه حافظ از آن گیسوان تاب‌دار رهایی پیدا نکند! که وابستگان زلف تو رها و آزاده‌اند.
نکته:تضاد و متناقض نما در غلامی پادشاهان، مستی هوشیاران، بهشتی بودن گنهکاران و رها بودن وابستگان.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

1403/09/07 19:12
Reza Akbari

وقتی ترجمه غزل رو از طریق هوش مصنوعی خوندم به مصنوعی بودنش پی بردم