گنجور

غزل شمارهٔ ۱۹۴

سَمَن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند
به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند
سرشکِ گوشه‌گیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند
ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند
ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند
دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند
چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سَمَن‌بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند
پری‌رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند
خوش‌بویان زیبارو وقتی که در کنار تو می‌نشینند غم‌های تو را از تو دور می‌کنند، فرشته‌رخ‌ها وقتی که با تو بدخویی می‌کنند (بجای کدورت ) در دل تو محبت می‌آفرینند.
به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند
ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند
وقتی که جفا می‌کنند دل‌های عاشقان را بر فتراک اسب خود می‌بندند و اسیر می‌کنند، وقتی که زلف خوش‌عطر خود را افشان می‌کنند بسیار جان‌ها می‌افشانند و نثار زلف خود می‌کنند.
به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند
نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند
وقتی که یک لحظه در تمام عمر با ما بنشینند آن‌را کوتاه می‌کنند و بر‌می‌خیزند، وقتی نهال امید و شوق در دل عاشق می‌کارند او را ترک می‌کنند.
سرشکِ گوشه‌گیران را چو دریابند، دُر یابند
رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند
وقتی که اشک‌های گوشه‌گیران و غمگینان عشق خود را می‌بینند آن‌را همچون مروارید می‌بینند و از دیدن آن خوشحال می‌شوند، اگر بدانند از سحرخیزان و منتظران خود رخ بر نمی‌گردانند.
ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند
ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند
وقتی که می‌خندند آنچنان مرا بیشتر عاشق خود می‌کنند که از چشمم اشک‌ خون فرو می‌بارد و وقتی که روی مرا می‌بینند به راز نهان من پی می‌برند.
دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند
هرکسی که درمان درد یک عاشق را سهل بپندارد (وقت خود را بیهوده تلف کرده و ) از فکر و اندیشه آنان که نیازمند درمان هستند در می‌ماند.
چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند
کسانی که همچون منصور حلاج بر دار هستند مراد و آرزو را از خود برداشته‌اند، و وقتی که حافظ را از این درگاه بر حذر می‌دارند فرا‌می‌خوانند (یا فرامی‌خوانند‌، بر حذر می‌دارند)
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند
در این مقام، آن مشتاقان وقتی که نیاز می‌آورند ناز می‌آورند زیرا اگر دربند درمان خود هستند دردمند نیستند. (یا کسی که درد خود را ببیند در درمانش می‌ماند)

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش مهدی کلانتری
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش لیلا توکل
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۹۴ به خوانش محمدرضاکاکائی

حاشیه ها

1386/12/27 05:02
ناشناس

دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تد بیر درمانند درمانند

1402/09/02 04:12
یوسف محمدی

به نظر من خدمتی که شعر حافظ در رسیدن استاد شجریان به اوج آسمان موسیقی ایرانی کرد! همسنگ  است با خدمتی که استاد شجریان به حافظ کرد در شناساندن شعرش به تمام پارسی زبان ها

1386/12/28 08:02
س. ص.

غزل در بسیاری از نسخه ها شامل این بیت نیز میباشد : (گرچه نظر شخصی بنده مخالف آنست)
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد زفکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
با تشکر.

1387/06/27 00:08
علی

این شعر بی نظیره . این بیتش فوق العاده است :
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند

1387/12/02 14:03
فرزانه

این غزل خیلی بی نظیره
خیلی طول کشید تا حفظش کنم
بی نظیر ترین بیت هم
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند

1389/03/01 10:06
شهرام

هر بیت این شعر همانند یک کتاب است. بهترین پند در این بیت نهفته است.
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند

1389/07/02 14:10

یکی از اشعاری که همیشه از خوندش لذت می برم.

1390/09/20 23:12
عیسی

اخیرا کتابی از احمد کسروی را مطالعه کردم که نویسنده در آن دلایل موهومی و غیرمنطقی به نحو نادری بی ادبانه شخص حافظ و ابیات وی را مورد استهزا قرار داده و دوستداران و ستایندگان او را نیز مشتی "امل" خوانده است. در آن کتاب مغرضانه حافظ را مورد توهین قرار داده و ابیات وی را ابدا نه در خور ستایش پنداشته است. دلم خون شد. این غزل ممتاز بسیار بیشتر از آن است که استناد بدان پاسخی باشد برای طاماتی که نویسنده مذکور در کتابش آورده است. رغم اینکه آن نویسنده نیز بسیار ناچیزتر از آنست که پاسخی برای سخنانش آورده شود. یاحق.

1401/08/09 08:11
سیاووش

صحبت شما کاملا درسته و کسروی حتی دیوان حافظ و سعدی رو میسوزاند اما خدمات کسروی به تاریخ و نگارش تاریخ مشروطه رو نمیشه نادیده گرفت و ایشون رو ناچیز شمرد.

1402/03/03 18:06
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

کسروی مرد بزرگی بود

اکثر کتاب هاش را خوندم

یک محقق بی نظیر و زبان شناس قهار

اما نه کسروی معصوم است نه دیگران. بالاخره هرکس اشتباهاتی داره و در کتاب هاش ایراداتی می شود یافت هرچند کلیت کارش بی نظیر است

اما نکته دیگر اینکه برخی رفتارها و گفته ها را باید در ظرف زمان خودش دید. شاید بشود تا حدودی به طرف حق داد

1402/03/03 20:06
رضا از کرمان

سلام جناب آقای عباسی 

      نام کتاب مورد بحث ازمرحوم کسروی را اگر می دونید و امکانش هست معرفی بفر مایید ممنونم

1402/03/05 00:06
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

سلام

در یک کتاب خاص نیست در چند مورد به این موضوع پرداخته است که مهم ترین آن کتاب «حافظ چه می‌گوید؟» است

البته کسروی با کلیت شعر مخالف بود و شعر را باعث عقب ماندگی جامعه ایران می دانست

تنها کسروی نیست که به حافظ و سعدی و خیام پرخاش می کند

در جایی دیدم شاملو هم شعر حافظ را قافیه پردازی و بی ارزش می خواند!!!

 

1403/01/05 05:04
کاوه مهری

سلام عرض ادب.

کسروی دین ستیز بود،به هر کس و هر ایدئولوژی‌ای که بوی دین و خدا میداد اعتراض میکرد.

تا اهل عقل و علم و اندیشه چه قضاوتی بکنند.

1403/01/05 12:04
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

سلام و درود و سپاس

ولی بنده بسیاری از کتاب‌های کسروی را خوانده‌ام اما چنین چیزی در آن ندیده‌ام.

در بالا هم عرض کردم کسروی اشتباهاتی داشت و البته این امر طبیعی است که انسانِ فارغ از اشتباه وجود ندارد آن هم بیشتر با گذشت زمان مشخص می‌شود. چیزی که هست کسی نمی‌توانست به نقد و آثار کسروی پاسخ دهد و طبق معمول، حذف آن اندیشمند در دستور کارِ ارهابیون قرار گرفت.

1403/01/06 20:04
کاوه مهری

سلام مجدد به شما دوست گرامی و اهل مطالعه.

اخیرا یه دوست لائیکی یک کتاب پی دی اف برای من فرستاد به اسم محمد شاه عرب و از همان ابتدا با ادبیاتی تند و البته استدلال هایی ضعیف و بی ربط شروع به نقد و انکار رسالت رسول اکرم و و و کردند.(البته اینکه کتاب پی دی اف بود،من هم مشکوک هستم به اینکه اسم نویسنده واقعی باشه اما از طرز فکر آقای کسروی خیلی بعید نبود.اینها نظر بنده بر اساس اطلاعات محدود خودم هست.اسراری به تخریب شخصیت کسی ندارم)

1403/01/06 20:04
عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳

سبلم و عرض ارادت

اگر در گوگل سرچ می فرمودید مشکل برطرف می شد

این کتاب از شخصی به نام دکتر لطف الله روزبهانی است و بنده از محتویات آن اطلاعی ندارم. در گوگل سرچ کردم و چندین جا با نام این نویسنده معرفی شده بود.

در جایی ندیده ام که کسروی به بزرگان دین حتی به خلفا اهانت کرده باشد و فقط افکار نادرست (حداقل بنا به نظر خودش نادرست) را نقد کرده است از جمله اعتقاد به شخصی زنده به نام امام زمان و داستان هایی که در اطراف آن شکل گرفته است. امروز افرادی که به این نظر رسیده اند بسیارند از جمله در بین روحانیون. از نظر عقلی و منطقی و تاریخی هم حرف ایشان درست است و دلیلی بر وجود شخص زنده ای با این مشخصات وجود ندارد.

 

ببخشید دیگه زیاد وارد این مباحث نمی شوم چون که با اهداف و روند سایت تضاد دارد

1391/01/13 17:04
علی زارعی

درود بر روان جناب حافظ این ستارۀ درخشان ادب پارسی. طبع لطیف این بزرگ مرد انسان رو متحیر می کنه.

1391/04/21 14:07
حســــــــــــــــــــــــین

من خیلی اهل مطالعه اشعار حافظ نبودم
الان چند روزی هست که این اشعار رو با خودم زمزمه میکنم و گاهی گوشه چشمم خیس می شود
واقعا هنر مخصوصا شعر موسیقی جان و دل آدمی را صفا میدهد

1391/05/14 17:08
پیمان

این غزل را استاد شجریان در تصنیفی زیبا و شورانگیز در آلبوم فریاد به غایت زیبا اجرا کرده اند . اگر اشتباه نکنم در دستگاه راست پنجگاه. سپاس

1391/11/17 22:02

این شعر حافظ با صدای استاد شجریان عزیز چیزی برای دیوونه کردن آدم کم نداره

1391/12/13 13:03
هاشم

خدار حمتت کنه جناب حافظ وقتی غزلهاتو میخونم با خودم میگم این کلماتو چه جوری و از کجا آوردی که اینقدر به دل می نشینه ضمنا این غزل را بسطامی علیه الرحمه هم به زیبایی اجرا کرده خداوند رحمتش کنه

1392/01/07 00:04
ناشناس

به یاد فامیل دور که مصرع پایانی رو تکرار می کرد و در دیالوگی بی نظیر در مورد "در":
آقای مجری: واسه چی در ُ باز گذاشتی؟
فامیل دور: واسه بهار.
از در بسته دزد رد می‌شه ولی از در باز رد نمی‌شه.
وقتی یه در ُ باز بذاری که دزد نمیاد توش. فکر می‌کنه یکی هست
که در ُباز گذاشتی دیگه. ولی وقتی در بسته باشه، فکر می‌کنه
کسی نیست ُ یه عالمه چیز خوب اون ‌تو هست ُ می‌ره سراغ‌شون دیگه.
در باز ُ کسی نمی‌زنه. ولی در بسته رو همه می‌زنند.
خود شما به خاطر اینکه بدونی توی این پسته دربسته چیه، می‌شکنیدش.
شکسته می‌شه اون در. دل آدم هم مثل همین پسته می‌مونه.
یه سری از دل‌ها درشون بازه. می‌فهمی تو دلش چیه.
ولی یه سری از دل‌ها هست که درش بسته ‌اس.
این‌قدر بسته نگهش می‌دارند که بالاخره یه روز مجبور می‌شند بشکنند و همه‌چی خراب می‌شه.
آقای مجری: در ِدلِ آدم چه‌جوری باز می‌شه؟
فامیل دور: درِ دلِ آدم با دردِ دله که باز می‌شه

1392/03/22 22:05
احمد

آقا هم این شعر حافظ خیلی قشنگ بود هم این دیالوگ فامیل دور. آقا این گفتگو مال کدوم قسمت کلاه قرمزیه. منو دیوونه کرد

1392/03/25 19:05
ارزو

این شعر رو حامد بهداد در فیلم نارنجی پوش زمزمه می کرد.مخصوصا این بیت رو
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند

1392/03/30 18:05
بابک

من اشعار حافظ را خیلی می خوانم و در معنی و تعبیر آن هم عموما مشکلی ندارم ولی این غزل واقعا مشکل هست و ای کاش ترجمه و همچنین تعبیر عرفانی آنرا می دانستم. مثلا مصرع "چو منصور از مراد آنان که بردارند، بردارند" به این معنی است که هر کسی که مثل منصور بر دار آویخته شد از مراد خود دست برمی دارد. ولی قطعا این منظور واقعی حافظ نبوده است

1392/03/30 20:05
امین کیخا

از مراد بر دارند بابک جان یعنی از مراد به کام رسیده اند بر دارند یعنی اویخته شده اند

1392/03/30 21:05

@بابک:
برای تکمیل فرمایش استاد کیخا، یکی از «بر دارند»ها همانطور که خود شما اشاره کرده‌ای یعنی «به دار آویخته شده‌اند». مشکل شما در «بر دارند» دیگر است که در آن «بر» معنی «ثمر» و «میوه» را می‌دهد معنی کل مصراع این می‌شود که «آنها که مثل منصور حلاج به مرادشان رسیده‌اند به دار آویخته شده‌اند» که می‌شود «بر دارند» را جابجا کرد و اینطور معنی کرد که «آنها که مثل منصور حلاج به دار آویخته شده‌اند به مرادشان رسیده‌اند».

1392/03/30 21:05
شروین پاداش‌پور

با سلام به همه و با اجازه ی بزرگترها
منم فکر می کنم منظور از "بردار" اولی همون مقصوده:
مثل منصور حلاج کسانی که سهمشونو از مرادشون بردارند(به نیت خودشون که همون رسیدن به خداست بهره مند بشن) ،"بردارند" (بر دار آویخته می شن) .
با احترام :)

1392/03/31 00:05
شکوه اعتمادی

عیسی جان کتابی که گفتی خوانده ام و میپذیرم که نقد تند و تیزی بود .کتاب ادعای کسروی بر حافظ را به شما دوست خوبم پیشنهاد میکنم از اردلان عطار پور .کتاب نگاهی کاملا نو دارد نگاهی که شاید حافظ را تبریه کند و کسروی را قابل درک.

1392/03/31 11:05
امین کیخا

شکوه جان کتابی علی حصوری در باب حافظ شناسی دارد انهم نوایین است

1392/03/31 12:05
امین کیخا

شروین سپاس برای مشارکت بیشترت شروین

1392/03/01 20:06
علی

زنده باد داریوش اقبالی که این ابیات زیبا رو در آلبوم معشوق همینجاست،زیباتر اجرا کرده
اسم اعضم بکند کار خود ای دل خوش باش،که به تلبیس و حیل دیو مسلمان نشود
به امید روزی که مردم ما از خواب بیدار بشن

1392/03/03 12:06
تورج

با سلام خدمت شما عزیزانو در بیت هفتم بر به معنی میوه و ثمر نیست بلکه جزیی از فعل "برداشتن" هست. قولی است عرفانی که شیخ الشیوخ شبلی خدا را خواند که آخر تا کی بندگان خاص خویش چو منصور را بکشی؟ ندا در آمد که "او سِر من بی پرده عیان کرد" منصور حلاج از نظر بسیاری از عرفا به بالاترین مقام عرفانی رسید و به مراد دل خویش که خداوند متعال بود نائل آمد و بر دار شد. بردارند اول از صرف مصدر "برداشتن" هست و بر دارند دوم یعنی بر دار شدن.

1392/03/05 12:06
شروین پاداش‌پور

سلام به همه
فکر کنم دیگه معمایی در باب این موضوع نیست .هست؟!
با سپاس از همه برای همراهی و همینطور آموزش.

1392/03/11 05:06
آرزو

این سروده زیبا را از کودکی در گوشه های اندیشه ام داشتم، تا روزهای سیاه زلزله بم و کنسرت موسیقی به همان بهانه.
آوازی با همین نام به خوانندگی شجریان ها(محمد رضا و همایون) و با نوای جادوئی کمانچه "کلهر" ، که سازنده آهنگ نیز "کلهر" بود، این سروده را برایم به گونه ای نوین به نمایش گذارد، از آن روز صمن بویان زنگ موبایلم بود و سالهاست که با این بازی زیرکانه حافظ با واژگان کِیف میکنم.
وهنوز اشک بر چشمان دارم ، نه فقط برای کشته شدگان زلزله بَم!

1392/03/11 08:06
امین کیخا

درود به تو ارزو برای مردم دوستی است خرم باشی برای ادب خواهیت و سرفراز برای عشقت به بم که همه خاک ایران توتیای چشم ماست

1392/07/06 23:10
محمد

با سلام
دوستان کسی معنای مصرع اول بیت دوم رو میدونه؟

1392/07/07 00:10
امیر

محمد جان یعنی وقتی دلها را با کمند ستم میبندد میبندند و معنی کاملتر را اینجا میتئانی ببینی عزیزمhttp://jalalian.ir/farsi/index.php?option=com_content&task=view&id=608&Itemid=45

1392/09/26 20:11
مشتاق ایرج

این شعر زیبا رو زنده یاد ایرج بسطامی هم خونده!!! البوم فوق العادهای در سه گاه و مخالف اون

1392/09/10 22:12
مصطفی قلاوند

روایتست به هنگامی که منصور بر دار میشد گروهی چند هم که باوی بر دار میشدند بر بالای دار وی را به برگشتن از رای خود ترغیب میکردند و به گونه ای وسوسه اش میکردند. به نظر حقیر مفهوم اینست که همانند کسانی که بر دار منصور را از مراد خود (که بدار آویخته شدن و انالحق گویی بود) بر میداشتند به هنگامی که حافظ را هم در این درگاه میخوانند (سمن بویان دلفریب ) نیز حافظ را اغوا کرده و از رسیدن به مقصود دور میدارند.یاحق

1392/09/10 22:12
مصطفی قلاوند

منقول است به هنگامی که منصور بر دار میشد گروهی دیگر که آنان نیز بر دار میشدند وی را به برگشتن از رای و استغاثه تحریک کردند که از رای خود بر گرددو جان خود برهد.به نظر حقیر مفهوم اینست که همانند کسانی که بر دار منصور را از رسیدن به مراد خود برمیداشتند و اغوایش میکردند ایشان (سمن بویان دلفریب) نیز به هنگامی که حافظ را به درگاه ربوبیت میخوانند وی را ا از رسیدن به مراد اغواء نمایند...یا حق

1393/01/05 10:04
بعد از عیسی

جناب عیسی ٬ ممنون میشم نام کتابی که از آقای کسروی رو خوندید برای ما هم ذکر کنید تا چشم ما هم به مانند افرادی که ایشونو به قتل رسوندن بر حقایق روشن شود

1393/01/08 13:04
مهدی

با اجازه از اساتید. بردارند اول به معنای بردار کردن و بردارند دوم به معنای بهره بردن است. میتوان اینگونه گفت که آنان که همانند منصور به دار کشیده شدنشان مرادشان است و در واقع با دار زدن و یا فنا شدن به وصال حق میرسند بهره اصلی را برده اند. در واقع می توان گفت که خیلی از افراد هستند که به دار شده اند ولی این به دار شدن مطلوبشان نبوده است و حضرت حافظ خواسته اند که با این جمله کسانی که به دار شدن برای آنها پیروزی و به مقصود رسیدن است را مشخص نمایند.

1393/01/08 14:04
یوسف گرجی

به نظر من حتی با این غزل حافظ هم می توان عاشق او شد و پی برد به بسیاری از کنش ها و واکنشها ی اجتماعی......
روحت شاد ای استاد بی همتای شعر وادب پارسی

1393/01/20 12:04
یورغون

با سلام
به نظر من منظور جناب حافظ از بیت:
چو منصور از مراد آنانکه بر دارند بردارند.
نشان ثابت قدمی مرید است که حتی با بالای دارشدن نیز دست از مراد خویش بر نمیدارند.

1393/02/09 11:05
فرهاد

غزل فوق العاده ایست از زیبایی و لطافت و هنر شاعری! ولی بسیار بعید است بیت ششم را حافظ گفته باشد: نه وزنش با وزن بقیه شعر همخوانی دارد، نه معنی چندان درستی دارد (مگر اینکه من متوجه نمیشوم) و نه از نظر دستوری درست میباشد (مصرع اول بافعل سوم شخص مفرد تمام میشود ولی مصرع دوم مانند بقیه شعر سوم شخص جمع است). از آن گذشته، ترکیب "درمانند درمانند" در بیت آخر آمده است، بعید است حافظ این ترکیب را دوبار در یک شعر به کار برده باشد، آنهم از نظر دستوری نادرست.

1401/10/02 09:01
عزیز پوریان

درود بر شما، اگر به از سوم شخص مفرد مصرع اول چشم پوشی کنیم؛ بنده "درمانند" نخست رو درمان میخوانم و "درمانند" دوم رو درماندگی! فکر میکنم به ان ترتیب ایرادی در این بیت هم وارد نباشه.

1393/02/11 13:05
محمد جم

به نظر من این بیت از خواجه عبدالله انصاری خیلی به این بیت از خواجه حافظ شیرازی مزبوطه
شرط است که چون مرد ره درد شوی خاکی تر و ناچیزتر از گرد شوی
هر کاو ز مراد کم شود مرد شود بفکن الف مراد تا مرد شوی
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند

1393/02/14 19:05
محمد حسن

بی نظیر
مخصوصا ؛سرشک گوشه گیران را دریابند در یابند

1393/02/19 10:05
محمود دشتستان

سلام به همه...اشعارحافظ واقعا بینظیره به نظر من فقط غزلیات سعدی است که بهتر از اشعار حافظه و اگر سعدی....خداوندگارسخن...نبود حافظ سرورشاعران جهان می شد،هرچند که چیزی از ارزشهای حافظ کم نمیشد...من در این خصوص حاظرم به گفت وگو بنشینم.

1393/03/04 09:06
مهبد

مصرع آخر تضمین از فمیل دوره

1393/03/20 10:06
منتقد

"مهبد" جان دمت گرم :))

1393/04/29 19:06
سام

دیدگاه های جالبی بود
. . .
ﻫﺮ ﮐﻪ ﺭﺍ ﺍﺳﺮﺍﺭ ﺣﻖ ﺁﻣﻮﺧﺘﻨﺪ ، ﻣﻬﺮ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺩﻫﺎﻧﺶ ﺩﻭﺧﺘﻨﺪ

1393/04/06 07:07
امیر محمود

با سلام
به نظر بنده این شعر را میتوان زیباترین شعر شاعر دلها، حافظ شیرازی، دانست. من بر این اعتقادم که این شعر از اعماق دل بر آمده و لاجرم بر دل خواننده مینشیند.
هر مصراع این شعر زیبا توصیفی از یک برهه عاشقی است. سوز عاشقی در بیت بیت این اثر پیدا و آشکار است.
بارها تلاش کردم تا بیتی را به عنوان بیت زیباتر یا پرمعناتر از دیگران جدا کنم ولی همه ابیات این شرح عاشقی در اوج زیبایی و معنا هستند.

1393/04/08 13:07
ادبی

میشه یکی مصرع اول بیت 2 رو برای من توضیح بده لطفا؟

1393/04/10 11:07
رسته

فتراک جفا
فتراک = شکار بند
( جفا + فتراک ) >> اضافهٔ تشبیهی است، جفا را به فتراک تشبیه کرده است و ادات تشبیه و وجه شبه حذف شده است. می‌توانست بگوید: جفا همچون فتراک اسب شکارچی‌ای است که دل‌ها را صید کرده است و به شکار بند در ترک اسبش بسته و می‌برد .
تشبیه 4 رکن دارد. در مثال فوق: مشبه (جفا) + ادات تشبیه( همچون )+ وجه تشابه ( شکارچی ) + مشبه به( فتراک). ولی در تشبیه می‌توان دو رکن اصلی را که طرفین تشابه است نگهداشت و بقیه را حذف کرد، این نوع تشبیه را می‌گویند تشبیه بلیغ یا رسا. یک نوع از تشبیه رسا وجود دارد که آن را می‌گویند اضافهٔ تشبیهی مانند همین فتراک جفا.
واژهٔ بربندند دوم ایهام دارد . ایهام معنی دوگانه ( گاه چندگانه) دارد. ایهام وهم انگیز است، و خیال انگیزترین آرایهٔ ادبی است. حافظ استاد ایهام است. بسامد ایهام در دیوان حافظ بیشتر از همهٔ شاعران قبل از او هم عصر اوست. بربندند را به دو معنی می‌توان گرفت. یک معنی: دل ها را که بر فتراک جفا بستند، بسته می‌مانند، دو دیگر: به معنی تأکید بر بربندد اولی.
ولی این پایان داستان نیست. چون مصرع دوم رابطهٔ تنگاتنگی با مصرع نخست دارد. ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند.
زلف عنبرین چیست ؟ همان فتراک جفا است. در مصرع اول دل‌ها را شکار کرده و بسته و نگهداشته و می‌برد. در مصرع دول که فتراک جفا را گشود جان‌ها از آن فرو می‌ریزند.
در‌واقع فتراک جفا استعاره از زلف است. استعاره نوعی از تشبیه رسا است که مشبه آن حذف شده باشد( زلف).
ولی آرایه‌های دیگری هم در این بیت هست. لف و نشر مرتب به این ترتب:
فتراک جفا >> زلف عنبرین
دل‌ها >> جان‌ها
بربندند >> بگشایند
بربندند دوم >> بفشانند
أرایهٔ دیگر، تضاد و تقابل است که در سراسر غزل جاری است :
بستن >> گشودن
بستن دوم >> افشاندن
حاصل بیت این که: جفا و ستم او ضامن بقا است.
در غزلی دیگر در همین معنی گفته است : بر افشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت.

1393/04/11 23:07
دکتر ترابی

نظر فرهاد در باره بیت ششم این غزل صدو یک در صد درست است!!، در همه بیتها و در تمام مصرع ها دو فعل و هر دو به صیغه سوم کس جمع آمده است . این بیت بی سرو پا !! و بی معنا به هیچ رو نمی تواند از حافظ باشد.

1393/04/18 22:07
محمدرضا

معنی مصرع اول و مصرع دوم بیت هشتم این شعر زیبا را برام بنویسید ممنون از شما

1393/04/18 22:07
محمدرضا

معنی و مفهوم بیت هشتم این شعر زیبا را برام بفرستید
ممنون از شما

1393/05/08 19:08
ناشناس

بسم مقلب القلوب

1393/05/08 19:08
ناشناس

بسم مقلب القلوب.بیت هفتم به مقام فنا اشاره میکند.فنا به معنی نابودی نیس بلکه مندک شدن در حق است.معنای مندک سخت است تنها انسان کامل به ان سوق می یابد.حافظ در مقام عرفانی پایین تری قرار داشته است(در زمانی که شعر را سروده است)واین مطلب از مصرع دوم استنباط می شود.یا حق

1393/06/23 00:08
شیدا

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
گمانم نیاز آوردن در اینجا یعنی التماس و کوچکی و به تعبیری گدایی و ناز آوردن یعنی جلوه فروشی و بزرگی و فخر. پس می فرمایند کسانی که به این بارگاه روی می آورند در حقیقت فاخرند. در همین معنا می فرمایند:
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت/ کان که شد کشته او نیک سرانجام افتاد
و در غزل دیگری نیز:
بیفتد آن که در این راه با شتاب رود/ گدایی در جانان به سلطنت مفروش

که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
از درمانند اول، درمان و بهبود و به عبارتی دوا مقصود است.
در مانند دوم به معنای درماندگی و ناچاری و عجز است.
دو گونه می توان تعبیر کرد:
1-می فرمایند کسانی که برای چنین درد خوشایندی به دنبال درمان هستند، از شوق و خوشی آن و عواید عالیه اش بازمی مانند.
2- این دردیست که درمانی ندارد و اگر کسی به جست و جوی درمانش باشد، درمانده و عاجر می شود.

1393/06/26 07:08
محمد جواد خاکسار

با سلام خدمت دوستان.
این شعر را زنده یاد محمد رضا لطفی نیز در آخر یکی از کنسرت ها شون خواندن.
بسیار روح افزاست.

1393/06/20 16:09
ساعد

درود بر پیر پارس.که با گذشت بیشتر از 600سال از حضور
ارزشمندش در این دنیا آثاری خلق کرده که فوق العاده و بی نظیره.
غزل گفتی و در سفتی بیا و خوش بخوان حافظ که بر نظم تو افشاند فلک عقد ثریا را

1393/06/22 20:09
شهاب

با سلام
این غزل را آقای دکتر شهریار کهن زاد که بسیار ارادتمند حافظ می باشند، در کاستی که سالها پیش از چند غزل حافظ از ایشان منتشر شد بسیار زیبا خوانده اند

1393/06/22 20:09
شهاب

که با این درد اگر دربند درمانند در مانند

1393/07/27 12:09
عیسی

پیوند به وبگاه بیرونی
کتاب "حافظ چه می گوید" به قلم احمد کسروی.
در پاسخ به سرکار خانم اعتمادی و اون کتابی که فرمودید، بایستی عرض کنم که دفاع غلط از تخریب بدتر است. من اون کتاب رو مطالعه کرده ام. نوشتن کتاب و بیان یا القای عقیده بوسیله متن مثل مشافهه نیست که بتوان منکر بیان شد. متن کتاب سند تفکر و هویت نگارنده است. با کاسه داغتر از آش شدن و به قول شما تبرئه نگارنده به این خاطر که شاید نگارنده در موضوعات دیگری حرف های قابلی هم زده باشد و خوب البته هر انسانی حرف های قابلی برای زدن دارد، نمیتوان رنگ زشتی را که وی بر چهره غزلیات حافظ پاشیده، پاک کرد.
بزرگان به ما توصیه می کنند در حین عصبانیت و تشویش خاطر سعی نکنیم که تصمیم بگیریم، چه رسد به اینکه در اثر تمایلات شبه روشنفکری و به این خاطر که با حرف متفاوت زدن بخواهیم که دیده شویم، بر گونه های تاریخ سیلی زده و روحیه و شخصیت اثبات شده بزرگان فرهنگی خود را زیر سئوال ببریم و تمام این چیزها را مکتوب کنیم.
بدیهی است هرجا که ایهام هست، مغلطه نیز هست. بنا به فرمایش حضرت امیر، بجای اینکه " طرفدار طرفدار حق" باشیم، " طرفدار حق" باشیم. دراینصورت می توانیم با شجاعت سخن برانیم و نه با جسارت و توهین و طعنه پراکنی و از موضع بالا سخن گفتن و با عینک " انا افهم و انت لایفهم" بر دیگران نگریستن.

1393/07/27 13:09
عیسی

چو منصور از مراد آنان که بر دارند، بر دارند// بدین درگاه، حافظ را چو میخوانند، می رانند.
در برخی از متون عرفانی یا وقایع نگاری عرفان ( مثل مقالات شمس)، بسیاری از عرفا از چنین کاری که منصور انجام داده است، انتقاد کرده اند. برخی دیگر نیز چنین رفتارهایی مشابه منصور داشته اند. مثل جمله ای که بایزید بر زبان راند( منبع: مثنوی) که البته فرصت بازگشت داشت و به زیرکی مفری یافت. درمورد این بیت، بنده فکر می کنم بایستی چنین ترجمه ای کرد:
آنانی که مثل منصور دست از مقصد خود برمیدارند و به بیراهه می روند، بهای سنگینی خواهند پرداخت. بهمین جهت من حافظ باید مراقب باشم که مرز گمراهی و کمال بسیار باریک است و نباید تحت تاثیر تشویقات دیگران قرار بگیرم.

1393/08/27 12:10
حسین چرخ انداز

دوستان گرامی
عریزان پارسی دوست
ای غزل از جمله غزلهای پر معنی و عمیق استاد حافظ می باشد که با انتخاب عالی توسط استاد شجریان و گروه (استاد علیزاده استاد کلهر و همایون نازنین)به زیبایی اجرا شده
اولین بار پس از زلزله بم در سالن وزارت کشور
که درآمد حاصل از برگزاری کنسرت برای ساخت باغ هنر بم اختصاص یافته بود

1393/09/26 17:11
ایرانی (شیدا)

در مورد بیت چو منصور از مراد ...
دیدگاهم کاملا با جناب عیسی منظبق است . یا حق

1393/10/25 16:12

دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

واقعا معجزه ای هست این شعر و خصوصا بیت بالا که خیلی دوستش دارم.

1393/10/06 20:01
بی اسم

سلام من به تو یار قدیمی

1393/11/05 23:02
رومینا

سلام. کسی کتابی می شناسه که غزلیات حافظ رو با توضیح بیت ها و معنی کلمه های سخت داشته باشه؟

1394/01/06 21:04
جواد

رومینا بانو,,,اگه شما دیوان حافظ که انتشارات (صفی علیشاه) چاپ کرده رو بگیرید,,توضیح بیت و معنی کلمات رو میتونید ببینید تووش,,کتابی که دکنر خلیل خطیب رهبر ویرایش کرده

1394/01/20 21:04
سجاد

این نویسنده مصرع اخرش فامیل دوره خخخخخخخخخخخ

1394/02/23 12:04

خیلی خوبه
به یاد فامیل دور : که با این درد اگر دربند در مانند در مانند

1394/03/12 13:06
معصومه زارعی رضایی

غزل فوق العاده ای بود
یه بیت از خودم در جواب حضرت حافظ
ز سیل اشک عاشق ها زمین غرق است و واویلا
به حال آن عمارت ها که زیر سیل ویرانند..

1394/05/01 08:08
مرتضی

در بیت اول مقصود از سمن بویان چه کسانی هستند ؟
و بنشانند به چه معنا میباشد ؟
تشکر

1394/05/01 14:08
بابک

مرتضی گرامی،
-سمن بویان، آنانی که بوی گل سمن، یاسمن و یا یاس، دهند.
منظور حافظ دقیقاً چه کسانی است؟ او مشخص نمی کند و این را به پرواز ذهن خواننده محول می کند.
-بنشانند در این مصراع دو ارجاع دارد،
یکی به غبار غم که فروکش کند چو اینان در کنار بنشینند،
و دیگری به بوی(خود اشاره به طبیعت و ماهیت) سمن که در دل بنشانند.
پیروز باشید
از بابکی دیگر

1394/05/02 17:08
مرتضی

تشکر از بابک عزیز

1394/05/03 20:08
بابک

سپاس متقابل از مرتضی عزیز.

1394/05/09 13:08
پرهام شش بلوکی

دوست عزیزی مرحوم کسروی را ناچیز میخواند...عجیب است،پیداست تحقیقات بینظیر ایشون رو در مورد مشروطه و زبان فارسی و آذری باستان رو نخوندن....که چنین مرد فاضل و گرانمایه ای رو نا چیز میشمرند...مرحوم کسروی در زمینه تاریخ و زبان محقق یگانه ای بودند ولی نظر ایشون در مورد ادبیات همانند سایر روشنفکران مشروطه همانند کرمانی و آخوندوف این بود که مدیوم ادبیات باید پشتیبان ملت و مردم باشد و سخن از عشق و عرفان بیهودگیست و از دلایل عقب ماندگی ملت شعر قرن 6 به بعد را میدانستند...(البته من مخالف این نظرم(...ولی باید احرام به بزرگان گذاشت

1394/05/09 17:08
بابک

پرهام گرامی،
این بنده نیز چندین سال پیشتر هنگام گذر در بساط دستفروشی کتاب فوق الذکر از شادروان کسروی را دیدم و پس از مرور چند صفحه آنرا بر جای خود نهاده و از خریدش منصرف گشتم.
شبی بعد که با یکی از دوستان اهل ادب و مطالعه بودیم، به او گفتم که آری چنان بود و برای من جای بسیار شگفتی که چطور دانشمند و محققی بی نظیر چنان بر حافظ و سعدی تاخته و توهین و بی احترامی روا داشته؟
گفت: "می دانی چه زمانی کسروی چنان گفته؟ زمانی که سر هر کوی و برزنی یک شیره کشخانه در مملکت بود و جوانان جز از تباهی و فعلگی راهی را پیش نمی گرفتند، او بر ملت می غرد که به جای این راه علم و ریاضی و فیزیک و شیمی و کشور را ساختن پیش گیرید..."
دیدم که حرفش منطقی است و پشیمان شدم که چرا کتاب را نخریدم، هر چه باشد نقد بر نقاد نیز توان کرد و هم گویش کسروی را می باید در زمان خود و هم بیانات حافظ و سعدی را در مبحثی جدا نگریست.
پیروز باشی
و البته از بابک دوم(دیگر) در اینجا

1394/05/11 14:08
روفیا

زندگینامه احمد کسروی که به گونه ای غریب با زندگی نواب صفوی در یک دوران تاریخی بسیار آشفته گره میخورد حیرت انگیز است .
فقر ، قحطی ، بیسـوادی ، بیماری و حضور بیشرمانه خارجی در جای جای سرزمین ایران جهنمی راستین را به تصویر میکشد .
چه کسی در چونان جهنمی میتواند تصمیمی به تمامی درست اتخاذ کند ؟

1394/06/25 21:08
چنگیز گهرویی

اقای رسته .در مورد مصرع دوم بیت دوم اظهار نظر نموده اید .به ابات ذیل توجه بفرمایید تا سر حافظ را نه به عم خویش بلکه از درون حافظ استحصال نماییم .چه بسا ناراحتی مولانا از همین موضوع بوده است .هر کسی از ظن ...وز درون من نجست اسرار من .حال به این اشعار که جوشیده چشمه خورشید درخشان حافظ است نظری افکنید .زلفت هزار دل به یکی تار مو ببست ...*ای که در زنجیر زلفت جای چندین اشناست ...*زلف دل دزدش صبا را بند بر گردن نهد ...*و ز زیر زلف ذو.تا چون گذر کنی بنر . که از یمین و یسارت چه سوگوارانند ..........................8کس نیست که افتاده ان زلف دو تا نیست ....*حلقه زلفش تماشاخانه با دصباست .جان صد صاحبدل انجا بسته یک مو ببین .* و بر افشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت .* سخن کوتاه زلف یار اینجاست انجا که سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت .زلف جایگاه و مامن عشاق میباشد و هیچ گونه لف و نشری هم به کار نرفته.هیچ گونه ایهامی دیده نمی شود و ایهام هم مانند لف و نشر اشتباه استنباط شده است با دلایل شواهد و قراین دال بر ایاهام در شعر و جمله موجود باشد که چنین نیست .بربندید و بر بست با بستن نیز دو معنا دارند بر بندند یعنی دل کندن و اهنگ رفتن . ساده ساده پری رویان وقتی مینشینند غم را مینشانند وقتی ستیز میکنند ....و وقتی دل بر میبندند و میروند دل عاشقان را به دست غم و اندوه میسپارند همان گونه که صیید بهبه فتراک زین میبندندو به دنبال میکشند انه نیز دل ها را به دنبال خود میکشانند .وقتی زلف را باز میکنند این جانها رها میشوند .وقتی یک لحظه با ما مینشینند بلند میشوند.وقتی بلند میشوند و میروند اما نهال شوق و خوستنشان در خاطر رویش میکند و...

1394/06/06 08:09
مانیا

این غزل برای فال من اومد .میشه خواهش کنم برام توضیح بدید منظورش چی بوده.خواهش میکنم ایمیل بزنین جوابمو لطفا

1394/07/12 13:10
ایوب

این غزل خیلی خوب سروده شده به طوری که هر وقت می خونمش چشمانم کامل خیس می شود. این غزل اوج لطافت و زیبایست....

1394/08/01 10:11

این غزل واقعاً زیباست

1394/09/25 13:11
سعید رمضانی

ابیاتی چند از این غزل زیبا را آقای علیرضا افتخاری به زیبایی در قالب آواز در آلبوم راز و نیاز اجرا نموده اند.

1394/09/15 13:12
امیر

سلام. ازآنجا که ایهام دراین غزل بی بدیل جناب حافظ دمادم استفاده وتکرار گردیده٬به نظر این کمترین ٬درمصرع دوم بیت دوم همگون تراست اگرکه بجای بگشایند ازبفشانند استفاده گردد٬
زه زلف عنبرین جانها٬چوبفشانند٬بفشانند.
عطرزلف افشاندن شخص سبب جان فشانی میگردد.

1394/09/17 16:12

راه تقویت حافظه
تجربه تناقض های آشتی ناپذیر در ذهن
(پارادوکسی)
حفظ این غزل حافظ به درمان بعضی از ناخوشی های دیمنس (فراموشی) (و شاید آلزهایمر) بسیار مفید و مؤثر است

افسانه یا حقیقت
خواندن همین قطعه و عمل به ان موجب خوشبختی است

کسانیکه "سعادتمند "شده اند چه کرده و به کجا ها سفر کرده اند
آنها اول خواسته اند که سعادتمند و نیک بخت بشوند. خواستن "رستگاری" و نیک بختی شرط اول است
مورد بعدی عاشق شدن است و برای ان لازم است نوری در انسان روشن شود که زیبائی ها را در افق های گوناگون ببیند. زیبائی در افق حس، غریزه ، طبیعت و یار در اثر شکوه جمالی دل از دست ادم میرود و عاشق می شود
مرحله بعد بزرگ شدن و رهائی از بلاکشی عاشقی است و آن مشاهده والائی و عضمت است . اینجا بجای جمال یار ، جلال آو تجربه می شود و درمشاهده و ملاقات هیبت جلالی در دل سالک حیرتی برپا می شود که او را به دویدن وا می دارد
مرحله سوم نتیجه آمیختگی دو گام زیبائی و عظمت است ، معما و سرّ است و راز
و با این تجربه و عبور از آن وادی تحیر زیبا ادمی به سعادت می رسد.
عالم تحیرّ که وادی حیرت و لحظه حیرانی در آن است ، ملاقات سالک با لحظه عظمت جلال و هراس از هیبت انست. یکه خوردن (سکته) در برابر ان نشانه اگاهی و آغاز محرمیت برای ورود آز آن و اقامت در آن و خروج از ان به وادی بعدی است که نزد عارفانی چون بایزید مشاهده شده است و آن سرّ آمیختگی همزمان جمال و جلال بشکل معما گونه در آن است در هنر دوران جدید آن را در اثاری مثل نقاشی داوینچی (لبخند ژوکند ) و مجسمه داوود میکل آنز می توان مشاهده عینی کرد که زیبائی و والائی خیره کننده در آن چنان پیچیده و بهم تنیده اند که لحظه جذب شکوه جمالی با لحظه دفع هیبت جلالی مماس است و در این نقطه تماس است که حافظ می گوید : " در این درگاه حافظ را چو می خوانند ، می رانند"

ای محرم عالم تحیرّ
عالم زتو هم تهی و هم پر
نظامی

در این درگاه حافظ را چو میخوانند ، می رانند

1394/10/04 20:01
محسن

به صورت اتفاقی در تصنیفی از استاد بسطامی به تکاپوی این شعر روانه شدم
در توصیف این زیبایی فقط میشود گریه کرد

>>>>>>>>>>>>>>>>>>
*************************************
*************************************
سمن‌بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
پری‌رویان .............. چو بستیزند بستانند
قرارِ دل: 17 نسخه (801، 803، 813، 819، 821، 823، 824، 825 و 9 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) خانلری، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه
قرار از دل: 16 نسخه (822، 827، 843 و 13 نسخۀ متأخّر یا بی‌تاریخ) قزوینی- غنی، خرمشاهی- جاوید
غزل 189 و بیت مطلع آن در 33 نسخه ضبط شده است. از نسخ کاملِ کهنِ مورّخ، نسخۀ مورّخ 818 غزل را ندارد.
***************************************
***************************************

1394/12/14 22:03
شهروز

درود بر دوستان گرامی
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
بنده این بیت رو خیلی دوست دارم و فکر می کنم که نهال شوق در خاطر نشاندن به خاطر بلند شدن (برخیزند)، اشاره به رفتن ندارد بلکه اشاره به بلند شدن و نشان دادن قد و قامت معشوق است که همین امر نهال شوق در خاطر می نشاند. شاد باشید!

1395/01/23 01:03
فرشاد

این آهنگ رو حتما تاکید میکنم حتما حتما با صدای استاد محمد رضا شجریان آلبوم هم نوا با بم و ساخته ی استاد کیهان کلهر گوش کنید بسیار زیباست تاکید میکنم بسیار بسیار زیباست... یکی از بهترین تصنیف هایی که تا بحال شنیده ام

1395/03/21 10:05
حسین

در بیت چو منصور از مراد آنانکه بردارند بر دارند اگه به کلمه مراد دقت شود سه حرف آخرش راد هست که از آخر به اول دار خوانده میشود یعنی شما از کلمه مراد میتوانید دار رو برداشت کنید.البته این نظر شخصی بنده است و نمیدانم تا چه حد صحیح میباشد و نظر اساتید محترم قطعا برتر از بنده خواهد بود.البته کلمه مراد به شکل شگفت انگیزی صحنه ای از بر دار آویزان شدن یک مرد را در ذهن بنده تداعی میکند. مر ا د الف آن شکل دار را مجسم میکند که کلمه مرد که از وسط آن آویزان شده تداعی کننده منصور حلاج میباشد.
البته این تصویریست که این واژه در ذهن بنده ایجاد میکند.
اگر همه دیوان حافظ را در نظر بگیریم واقعا حافظ را میتوان برترین شاعر جهان دانست و ایشان تفاوت قابل ملاحظه ای با تمامی شاعران دارند.

1395/03/21 10:05
حسین

نکته جالب دیگری نیز که جلب توجه میکند به کار بردن واژه ی "چو"در 12 مصرع از 16 مصرع میباشد که واقعا هنر میخواهد

1395/03/21 10:05
حسین

و باز فراموش کردم این را اضافه کنم که این شعر سراسر واج آرایی نون و دال دارد و آخرین کلمه مصرع های اول با وجود اینکه قافیه محسوب نمیشوند اما به شدت از لحاظ ظاهر و گاها معنا مشابه با قافیه های این غزل میباشند و چنین نکات ظریفی است که باعث میشود وقتی این غزل را میخوانیم حسی مطبوع بهمان دست دهد.

1395/03/21 10:05
حسین

در ارتباط با بیت ششم نیز که عده ای بر آن خرده گرفتند به نظر حقیر اگر مقداری به کلمه پندار در مصرع اول توجه شد و معنا را لحاظ کنید از زیباترین ابیات این شعر محسوب میشود

1395/03/21 10:05
حسین

ببخشید که به تکریر حواشی رو اضاف میکنم چون هر بار این شعر را میخوانم مفاهیم تازه ای میتوان برداشت نمود.در ارتباط با بیت آخر که گویا برای عده ای مبهم بود بنده برداشت خودم را بیان میکنم ان شاالله که صحیح باشد:در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند /که با این درد اگر در بند درمانند در مانند
فکر میکنم منظور حافظ این بوده است که این حضرت آنقدر کریم است که مشتاقان هنگامی که نیازشان را برای برآورده شدن پیش او می آورند تازه ناز هم میکنند و حافظ در ادامه میگوید اگر این شیوه را پیش گیرند به درمان نمیرسند و شرط درمان افتادگی و خضوع است.
امید که برداشت صحیحی باشد.

1395/03/30 21:05
فرهاد

جناب حسین، سپاس توضیحها و وسعت نظر شما. ممنون میشوم اگر معنای بیت ششم را بفرمایید، و روشن کنید چرا پندارد مفرد و بقیه بیت (و بقیه شعر) جمع است. 

1395/03/03 18:06
حسین

ممنون از حسن نظر شما آقا فرهاد عزیز.
به نظر حقیر از لحاظ بحث اول شخص و سوم شخص اگر انتهای مصرع اول بیت شعر (بداند که)را اضافه کنید مشکل حل میشود.
در واقع شاعر اینچنین میگوید که:
کسی که برای یافتن درد عاشق وارد وادی تفکر(پنداشتن) میشود و با عقلانیت به دنبال یافتن دوای اوست بداند که/کسانی که در این وادی با تدبیر و تفکر و منطق دنبال راه حل هستند در این درمان درمانده و ناتوان خواهند شد و کاری از پیش نخواهند برد.
یه جورایی منظورشون با مشاورها و روانپزشک های امروزی بوده:)
انشا الله که برداشت و نظر اینجانب صحیح باشد.ولی به شخصه این بیت رو خیلی زیبا میدونم

1395/03/03 19:06
حسین

در واقع در عبارت(کسی کو سهل پندارد)چنین به نظر می آید که حافظ میگوید اصلا اصل پنداشتن (درمان بر اساس عقلانیت) غلط است و نتیجه ای ندارد و درمانی که از پایه ویران است دیگر بحث از سهل و سخت بودن این درمان بی مورد است و نابجاست.
معنای ساده این بیت را شاید بتوان اینگونه گفت که امور دلی با امور عقلی حل نمیشوند و اینها همیشه با هم در نزاع و تضادند.

1395/03/03 19:06
حسین

و اضافه اینکه شاعر چقدر زیبا این کلمات را به تکرار پنج بار!!!در این بیت آورده است:پندارد،ز فکر،تدبیر،درمانند،در مانند

1395/03/04 00:06
گمنام

آ حسین گرامی،
گفتگو نه از مانا که به قول دوستان بر سر واژه آرایی است در همه ابیات دو فعل در هر دو مصرع پی در پی آمده اند، بنشینند ، بنشانند و.....
تنها این بیت غریب افتاده است، حتا اگر بگوییم " دوای درد عاشق را کسانی سهل پندارند " دردی دوا نمی کند باز جای فعلی دیگر خالی است و هم " در مانند " در بیت آخر آمده است و تکرار آن در زبان خواجه زیبا نمی نماید.
با درودها

1395/03/06 17:06
حسین

شاید حق با شما باشد ولی بنده این را بیشتر سلیقه می بینم...به شخصه ایرادی در این نمیبینم چرا که گاهی برهم زدن ساختار شعر بر زیبای آن می افزاید.البته مجددا تاکید میکنم که در این جا بحث سلیقه نیز به شدت تاثیر دارد..این امکان هم وجود دارد که این بیت اضافه شده باشد و یا از حافظ نباشد.

1395/03/09 21:06
فرهاد

جناب حسین
اگرچه برداشتی که شما از این بیت دارید به جای خود زیباست، اما به دلیل زیبایی نمی‌توان بیتی را به شعری اضافه کرد.
دلایل تعلق نداشتن این بیت به غزل حافظ زیادند. صرف نظر از ایراد دستوری، اگر به دو حاشیه اول توجه کنید خواهید دید که این بیت بعدن اضافه شده است. و دیگر، اینکه ساختار شکنی چیز زیبایی باشد، بحثی‌ مدرن است و به زمان حافظ تعلق ندارد. همچنین همهٔ مصرع‌های اول جملهٔ کاملی هستند، بجز آن‌ بیت شش. حتا وزن این غزل هم سالم است یعنی‌ کاملا متقارن است، همانند خود غزل.
دیگر اینکه من هم میتوانم این مصرع را بهبود دهم و بگویم "دوای درد عاشق را مبادا سهل پندارند". این خود بهترین دلیل است که این بیت از حافظ نیست. چون بهتر از حافظ گفتن اگر غیر ممکن نباشد بسیار بسیار سخت است.

1395/03/10 21:06
حسین

آقا فرهاد عزیز
با تعداد زیادی از گفته هاتان موافقم و هیچکدام از نظراتم را مطلق بیان نکردم و گفتم محتمل است اینچنین باشد و چه بسا فرمایش جناب عالی مطابق با واقع باشد و همانطور که در حاشیه قبلی هم خدمتتان عرض کردم این احتمال هست که این بیت از حافظ نباشد ولی در شعرهایی از حافظ این ساختارشکنی مشهود است مانند شعر سلام الله ماکر اللیالی..
کلا در شعر هر برداشتی محتمل است..گاهی اوقات خود شاعر از یک بیت منظور خاصی دارد در حالی که برداشت های متفاوتی از آن میتوان داشت..این بیت از لحاظ معنا هیچ کم و کسری ندارد و بسیار غنی میباشد..از لحاظ شکل ظاهر گفته های شما میتواند صحیح باشد..
اینگونه هم میتوان گفت:دوای درد عاشق را هر آنکس سهل پندارد
برایتان آرزوی موفقیت دارم

1395/05/24 11:07
محسن

شعر خاطره انگیزی برایم هست. منو برد به سال 1372 ممنون از حافظ و همه دوستان

1395/05/14 14:08
میلادی رومی

سلام بر شیدا (آقا خانم)
تشکر بابت معنی زیبایی که از بیت نیاز آرند ناز آرند کردین.! :)

1395/08/25 20:10

استاد رزاز در « شرح اشارات حافظ » می پندارد که بیت آخر اصلاح شده بیت ششم است .- مصراع دوم بیت ششم با اندکی تغیر در بیت آخر تکرار شده است . و معتقد است که بیت آخر باید به صورت
« در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند بدین درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند » باشد .بنابراین بیت ششم باید حذف شود .
دو بیت این گونه اصلاح شود :
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند که با این درد اگر در بند درمانند در مانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند بدین درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند

1395/08/07 15:11

عالیه تشکر از شما

1395/09/27 10:11
کعبه

با سلام
این غزل فوق العاده زیبا را هم استاد شجریان و هم زنده یاد بسطامی به زیبایی تمام خوانده اند
این بیت را بسیار دوست دارم
سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند

1395/09/27 19:11
ناشناخته

جناب شمس،
فراموش نکنید که " دار " مانای درخت دارد .
دار چینی = درخت چینی
آنکه شما میگویید داربست است و کس را بر داربست
حلق آویز نمیکرده اند، مگر در برخی فیلم های وسترن.

1395/11/29 12:01
مدرس

با سلام خدمت تمامی دوستان گرامی
می خواهم در اینجا شرحی بر بیت اول را به عرض برسانم.
بیت اول(سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند/پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند):کسانی که بوی سمن می دهند(دوستان توجه داشته باشند که در آن زمانه استفاده از عطر و حمام مرتب باب نبود)با نشستن غبار غم را به دل می نشانند./کسانی که رویی مانند پریان دارند با ستیز قرار از دل ما بستانند.

1395/12/11 20:03

سَمن بویان غبار غم چو بنشینند ، بنشانند
پَری رویان قرار از دل چو بستیزند ، بستانند
سَمن: گلی سفید سه برگ که بسیارخوشبوست.
سَمن بویان : زیبارویانی که شمیم سمن می پراکنندوخوشبوهستند امّانه به مَددِ عطر وادکلن،بلکه همانندگلها ذاتاً رایحه ی دلنوازی دارند ومشام ِ همنشینانشان را مطبوع می سازند. نشاندن: چندین معنادارند:غرس کردن،فرونشاندن،کاشتن،دفع کردن ،کندن،اینجا به معنی دفع کردن وکندن وفروکش کردن است.
غباربه ذرّاتی گفته می شود که درهوا معلّق است.درمحلّ تاریک اگرروزنه ی روشنایی رانگاه کنید ذرّات غبار قابل مشاهده هست که درهوا معّلق هستند.حافظ تمام واژه وفعل ها را مخصوصاً دراین غزل ناب، باوسواسی خاص انتخاب کرده وبه تمام معناهایی که یک واژه دردل خودنهفته،عنایت داشته است.بانشستن سمن بویان،ذرات غبارغم که درفضای سینه ی عاشق معلّق بوده وعاشق رامی آزارند،فروکش می کنند وعاشق احساس لطیفی پیدامی کند.
دراین غزل که تضاد وتقابل وپارادکس درتمام بیت ها غوغا می کند کلمات وواژه ها نیزازلحاظ شکل ظاهری ومعنا درتضاد وتقابل یکدیگرند وحسّی غریب وشگفت انگیزایجادمی کنند.
معنی بیت : زیبارویان سَمن بو هنگامی که ازروی لطف وعنایت، کنار عاشقان بنشینند، غبارغم واندوه ازدل دفع کرده ومی زَدایند.(وقتی غبارغم درسَرای دل فروکش کرد نشاط وخرّمی دل رافرامی گیرد).وهنگامی که همین پری رویان ِ سمن بوکه باحضور خودبردل عشّاق،جَلا و صفامی بخشنداگر باعاشقان کج خُلقی کرده و لجاجت کنند آرام ازجان و قرار از دل می بَرند .
این غزل آنقدرزیبا ودلنشین است که نه دردیوان حافظ بلکه درعرصه ی ادبیات ِ عاشقانه نظیر ندارد. پارادوکس های اندیشه پروری که به مَددِ نبوغ اعجازگر حافظ درهربیت خَلق شده، موسیقی روح نواز، مضامین بِکر ،آرایه های ادبی، وتصاویردل انگیز بامخاطبین همان می کند که پری رویان سمن بو باعاشقان ازسرلطف می کنند. هربار که این غزل را می خوانی،عواطف واحساسات برمی انگیزد وشور واشتیاق درونی فَوَران می کند وآدمی درفضایی عاشقانه شناور می ماند.
به فتراک جفا دلها چو بَربندند ، بربندند
ززلف عَنبرین جانها چو بگشایند ، بفشانند
فِتراک : تَسمه و دَوال که از عقب زین اسب می‌آویزند و با آن شکار یاچیزی به ترک می‌بندند.
فتراکِ جفا :جفا به فتراک تشبیه شده است.
عَنبر:ماده خوشبویی که از شکم یک نوع ماهی به همین نام می گیرند. عَنبرین : عنبرآگین و معطّر
بَربندند: ببندند .بربندند دوّمی برای تاکید بیشتراست.
معنی بیت :وقتی دلهای عاشقان را ازروی جور وجفا باسنگدلی شکار کرده وبه فتراک می بندند آنچنان برمی بندد که دیگرهیچ امکان گریزو رهایی نباشد.هنگامی که گیسوی عنبرین بوی ِ خود رامی افشانندو باز می کنند، جانهایی که در آن گرفتارانند بر قدومشان می ریزند.
سمن بویان وقتی گیسوانشان رابازمی کنند جان ودل عاشقان که درحلقه های گیسوگرفتارشده بودند به زیر پاهایشان می افتند وقربانی می گردند.
به عمری یک نفس با ما چو بنشینند ، برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند
نهال شوق :شوق به نهالی تشبیه شده است.این تشبیه علاوه بربِکروناب بودن به یک علّت دیگرخیال انگیزوحافظانه هست وآن اینکه: قدوبالای رعنای سمن بویان، هنگام برخاستن، متجلّی می گردد ونقش آن درفضای ذهن عاشق باقی می ماند وعاشق هرروزاین نقش رامرور می کند وازقدوبالای معشوق حظّ روحانی می برد.ازآنجاکه این اشتیاق روزافزون است،شاعر به زیبایی این نقش رابه نهالی تشبیه کرده که هرروزدرفضای ذهن عاشق رشد می کند وهرچه برقدوبالای معشوق افزوده می شود،شوق عاشق نیزفزونی می یابد.
اندرسرما خیال عشقت
هرروزکه باد درفزون باد.
معنی بیت : خوبرویان اگربعدازعمری انتظار وخون دل خوردن،ازسرلطف وعنایت قصدکنندکه ازعاشقان خود دلجویی کنند وکنار آنها نشینند،نازمی کنند وزیاد نمی نشینند.نفسی می نشینند وزود برمی خیزند.
وهنگامی که به قصد رفتن،برمی خیزند، برخاستن ِ آنها نیزخاطره انگیز می شود.ما عاشقان باحسرت واشتیاق، قدوبالای رَعنا ی آنهارانظاره می کنیم ودراین فاصله، اتّفاقی می افتد.همزمان بابلندشدن ِ آنها نهال اشتیاق در دلهای ما کاشته می شود.درحقیقت آنهاهستندکه این نهال را درخاطرما می نشانند.
همیشه با رفتن معشوق ،آتش اشتیاق دراجاق دل عاشق فروزانتر می شود.
بیان شوق چه حاجت که سوز آتش دل
توان شناخت زسوزی که درسخن باشد.
سرشکِ گوشه گیران را چو دَریابند، دُر یابند
رُخ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند
سرشک :اشک چشم
گوشه گیران : استعاره از عاشقان ونظربازانی که ازغم واندوه ِ فراق به گوشه ای خزیده ودرخیال وصال ازسرحسرت اشگ می ریزند.
مهر: ایهام دارد هم به معنی خورشید است که استعاره از رُخسار یاراست وهم به معنی محبّت و مهربانی
معنی بیت : اگراین سمن بویان(معشوقان) اندکی شعله ی غرورشان راکم کرده وازسر عنایت به اشک عاشقان صاحبدل،نگاه کرده وبه ارزش آن می اندیشیدند،چه دُرّ ومرواریدهایی که دَرمی یافتند وسود می کردند! دریغا که کِبروغرور اجازت نمی دهد که چنین کنند!
صدمُلکِ دل به نیم نظر می توان خرید
خوبان دراین معامله تقصیرمی کنند!
وچنانکه این پریرویان ارزش سحر خیزی و شب زنده داری و بی خوابی عاشقان را درک می کردند، در آنصورت ملایمت به خرج داده و با عاشقان ِ شب زنده دار، نا مهربانی نمی کردند ورُخسار ِچون آفتابشان را ازعاشقان سحرخیز دریغ نمی کردند.
حافظ بارندی،رخ معشوقان رابه آفتاب تشبیه می کند تا آنهارا که همیشه سرمستِ باده ی غروراَند به خودشان بیاورَد وتوّجه ِآنهارابه این نکته جلب کند که قدری تامّل کنند وبه این نکته بیاندیشند که به راستی آفتاب چه بی دریغ بردوست ودشمن می تابد ونمی تواند برکسی نتابَدچرا ما این چنین نباشیم!پس حالا که رخسارما هم به آفتاب می مانَد چرا چهره ی خودراازعاشقان مضایقه کنیم و به عاشقان نتابیم.
برآ ای آفتاب صبح امید
که دردست شب هجران اسیرم
ز چشمم لعل رُمّانی ، چو می خندند ، می بارند
ز رویم راز پنهانی چو می بینند ، می خوانند
لعل : یاقوت ، استعاره از سرشک،همان اشگی که اگرسمن بویان دَرمی یافتند،دُرمی یافتند.
رُمّانی : سرخ رنگ مثل انار گونه، اشگی که از شدّت اشتیاق خون آلودشده است.همچون لعل رمّانی،هم ارزشمند است هم سرخرنگ.
سخن درادامه ی بیتهای قبلی ودرموردِ رفتارپری رویان واحوالات عاشقان است.
معنی بیت : خوب رویان که می خندند سرشکِ خونین از چشمانم فرو می ریزند و چون درچهره ام می نگرند،از گونه های زرد وتکیده ام، راز پنهانی ام(عاشقی) را می فهمند.
گویند دوچیز رانمی توان پنهان کرد اولی عشق است ودوّمی سُرفه!
عاشق هرچقدرهم پنهانکاری کند وباتمام وجود عشقش را پنهان سازد،دیری نخواهدکشید که اطرافیان ازروی رفتارهای او پی به عشق اوخواهندبُرد.درادبیات عاشقانه،روی زرد،نشانه بیماری دل وبیماری دل همانا،تکان خوردن قلب وشیدایی وعاشقیست.
تقابل وتضاد حس برانگیزی بین خندیدن زیبا رو یان و گریه ی عاشقان وجود دارد ، وقتی زیبارویان می خندند دندانهای دانه دانه ی سفیدو مُروارید گونه ی آنها پدیدار می گردد و چون عاشقان می گریند دانه های سرخ لعل گون فرو می ریزند.
بیاکه لعل وگُهر درنثار مقدم تو
زگنج خانه دل می کشم به روزن چشم
دَوای دردِ عاشق را کسی کو سَهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند ، دَر مانند
دوا :دارو ، درمان
درد :معانی بسیاری دارد : دراینجا منظورشاعر رنج دل وجان وغم واندوه روان است ،بیماری ، سوز ، شوق ،
فکر : اندیشه ،پندار، خیال و گمان
دَرمانند اوّلی : درپی مداواهستند
دَرمانند دوّمی:ازادامه ی کار فرومانند،عاجزشوندومتوقّف گردند.
کسی کو:کسی که او،هرکس که
معنی بیت :
هرکسی عشق را چیزی کم اهمیّت،ساده وقابل درمان،تلقّی کند وچنین به پندارد که مشکلات عشق ودرمان دردِ آن راه حلّ آسانی دارد،ازهمین ابتدای کار به خطا رفته است.این قبیل مدّعیان اگربخواهند با تدبیر وخردورزی (مثل روانپزشکی وروانکاوی) وباتکیه به علم ودانش وعقل،برای عاشق، نسخه ی درمانی تجویزکنند،توفیقی حاصل نخواهند کرد. دردعشق،دردی پیچیده ومعمّایست که به آسانی حل نمی شود.
امّاگرکسی بپذیرد که آری، مداوای ِدردِعشق موضوعی پیچیده است، شایدبتوان باخوش بینی به نسخه ی معالجه ی اواندکی امیدواربود.
پنداشتن اینکه این کار آسانست خودنشانه ی جهل ونادانیست.بدان وآگاه باش که اونخواهدتوانست نسخه ی اثربخشی تجویزکند.
مشکل عشق نه درحوصله ی دانش ماست
حلّ ِ این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد.
چو منصور از مراد آنان که بَر دارند ، بَر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می خوانند ، می رانند
منصور : حسین بن منصور حلَاج عارف معروف قرن چهارم هجری که به خاطر گفتن " اَنا الحَق "متعصّبین کوته نگر ومتشرّعین پیش پابین، او را باقساوت تمام به دار کشیدند و کشتند.
داستانهای زیادی که صحت وسُقم آن چندان روشن نیست، ازحاشیه ی اعدام این عارف بزرگ،نقل شده است. ازجمله اینکه: گویند هنگامی که منصور رابه محلّ چوبه ی دار می بُردند، مردم ِبی تفاوت که درهمه ی دوره ها وجود دارد برای تماشا جمع شده بودند، ازسروصدای آنها، خواهرمنصور هراسان ونگران،بی آنکه حجاب وپوششی داشته باشد به میان مردم آمد.اونگران وضعیّت برادرش بودوازسر ووضع خود خبر نداشت.مردم اعتراض کردند که چرا حجاب برسرنکردی وبا این وضع میان این همه مردآمده ای؟ خواهرمنصورپاسخ داد من دراینجا جزمنصور مردی نمی بینم که خودراازاوبپوشانم!
مراد : مقصود ، آرزو،هدف
"بَر" دارند : ثَمرومیوه دارند، بهره مندهستند.
بر "دارند" : بر بالای چوبه ی دار کشیده شده اند.
نکته: حافظ وبعضی ازعارفان خاص،مانندمنصور وبایزید بسطامی و..که به تعدادانگشتان دست هستندنظرات خاصی درمورد خدا دارند. قشریّون ویک سویه نگرها درهمه ی دوره ها، بانظرات این چنینی، بشدّت مخالفت کرده، وآنهاراباتهدید وتکفیرواعدام سرکوب کرده اند."منصور"نیزتوسط همین خودپسندان یکسویه نگر ومتعصّبین خشک مغزبه دارآویخته شد.
معنی بیت : کسانی که مانند منصور حلّاج به سرمنزل مقصودرسیده وبه زمان ثمردهی رسیده اند بربالای دار هستند.
حافظ بااین مصرع نغز وپُرمعنا ،به علما وفقهای زمان خود کنایه وطعنه می زند که شما ها به مرحله ی ثمردهی نرسیده اید! اگرمی رسیدید شمانیزباید به فناءفی الله می رسیدید!!
امَا چون دامن این کنایه فراگیراست وترکش ِ طعنه به خودشاعرنیز اصابت کرده،رندانه درمصرع دوّم خود رابه جایگاهی می کشاند که ازترکش طعنه دراَمان بماند!
درمصرع دوّم،حافظ خودرا آماده ی ورودبه مرحله ی" فنا" که سرمنزل مقصود عارفانست،معرفی می کند ومی فرماید:
حافظ راچندبار(ازسوی کارگزاران بارگاه کبریایی خداوند) به این مقام(فناءفی الله) فرا خوانده اند،امّا به بنابه مصلحت خداوندی،هرباربه عقب رانده می شود واین اتّفاق رخ نمی دهد. گرچه یک نوع شکسته نفسی نیزدراین مصرع مشاهده می شودوحافظ خودرایک گام عقب ترازمنصور فرض نموده است،امّارندانه این نکته رارسانده که من دراین مسیرقرارگرفته ام ودیری نخواهد کشید که همچون منصوربه کام خود خواهم رسید.
حلّاج برسر"دار" این نکته خوش سُراید.
از"شافعی" نپرسند امثال این مسایل
باتوجه به اینکه درآن روزگاران اغلب نقاط ایران سُنّی مذهب بودند،حافظ بااشاره به یکی ازفرقه ها(شافعی) به عنوان نماد ونمونه ،همه ی مذاهب را به زیرسئوال کشیده ونشان می دهد که خود اونیز همانند منصور فکرمی کند.با این منظورمی فرماید:
مسائلی که منصورحلّاج بازگو کرد مسائلی خاص هستند وبه افرادی خاص همانند منصور(روشن ضمیر ودل آگاه) که به حقیقتی نایل می شوندمربوط می شود.پیروان سایرفرقه ها ی مذهبی (شافعی وامثالهم) معذورهستند! کسی ازآنها انتظار ندارد که واردچنین مسائلی شوند.آنهادرحدّ واندازه ی این مسائل نیستند!
درین حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ، ناز آرند
که با این درد اگر در فکر درمانند ، در مانند
حضرت : درگاه ، آستان
مشتاقان :عاشقان، آرزومندان
نیاز : اظهار محبت ، تمنّای چیزی
ناز : رفتاری دلبرانه که ازاستغنای معشوق نسبت به عاشق برمی آید.بایددرنظرداشت که نازکردن معشوق همیشه راندن ِ عاشق نیست بلکه ممکن است پاسخ معشوق به اظهارنیاز عاشق،مثبت بوده باشد امّا معشوق ازروی استغنا وبی نیازی، نازراچاشنی کارکند.هر چه معشوق نازکند یاحتّا جورجفا کندمیزان نیازمندی عاشق راستین فزونی می گیرد ومشتاق ترمی شود.
ناز معشوق اگر چه به ظاهر جفاگونه هست ولی دربطن ناز نوعی حظّ روحانی نهفته که فقط بایدعاشق باشی تاآن را دریابی !
گرچه ازکِبرسخن بامن درویش نگفت
جان فدای شکرین پسته ی خاموشش باد.
بی توّجهی و جفا از هر کسی باعث رنجیدن و بُریدن می شود ولی جفای معشوق اشتیاق را بیشتر می کندو نه تنها باعث دل بریدن نمی شود بلکه دل را به سوی خود جذب می کند و دیگر رهایش نمی کند .
درفکردَرمانند: درفکرمداواهستند
درمانند دوّم: فرومانند،نتیجه ای نمی گیرند.
معنی بیت : در این آستان(آستان عشق،همان آستانی که منصوربه دارآویخته شد)هنگامیکه آرزومندان وعاشقان عرض نیاز وحاجت کرده و تمنّای عنایت می کنند،معشوق ازروی بی نیازی عنایتی به عاشق نمی کند.(شایدبه این دلیل باشد که معشوق می خواهدعاشقان خودرا بیازماید و منتهای اشتیاق آنهاراببیند)
حافظ درمصرع دوّم،خیال عاشقان را آسوده کرده! ومی فرماید:
قوانین این آستان(بارگاه عشق) باقوانین زمینی متفاوت است. دردعاشقی درمانی ندارد، اگرعاشقان فکرمی کنند که با اظهار محبّت وتقاضای حاجت،به خواسته ی خویش می رسند،سخت درخطا واشتباه هستند.اینجا ازدرمان خبری نیست،هرچه بیشتراظهاراحتیاج کنی نازبیشتری نصیب توخواهد شد.ای عاشق، خیال درمان ومداوا راازسرخویش بیرون کن،هیچ مگو،بسوز وبساز!ای عاشق علاج نخواهی یافت!
در دیوان حافظ به تصحیح "شاملو" و "سایه" ترتیب دومصرع جابجا شده وبه این شکل درآمده که بنظرحافظانه تراست.البته دراصل معنا تغییر چندانی حاصل نمی شود.ولی تناسب بیتها زیباتر می گردد.
"چو منصور از مراد آنان که بر دارند ، بر دارند
که با این درد اگر در فکر درمانند ، در مانند
درین حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ، ناز آرند
بدین درگاه حافظ را چو می خوانند ، می رانند".
پیوند به وبگاه بیرونی

1396/01/07 01:04

و با این درد ..... این درد برد ما را

1396/02/24 19:04

یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند این بار میبرن که زندانیت کنند
به یاد استاد فاضل نظری

1396/02/24 19:04

این بیتش عالیییییییییییییییییییه
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند

1396/05/09 21:08
محمد جواد

کدوم مصراع این غزل رو بگوییم قشنگ است. از اون اول شعر باید با "به به" این شعر رو خوند. غزلیات حافظ آسمانی اند. به قول دوستمون هر بیت این غزل یک دفتر حرف و مطلب داره. من با سواد نا چیزم، از ابهت و زیبایی این شعر به اشک اومدم.
کاش سمن بویان یه نگاهی به ما بکنند

1396/05/12 12:08
فرخ مردان

@عیسا:
بله، کسروی میگوید که شعرا و مثلا همین حافظ "قافیه اندیش" بوده اند و استنتاج منطقی از یک غزل حافظ نمیشود کرد که البته حرف درستی هم هست:
خیلی ابیات متناقض هستند و کلمات و شخصیت ها به مناسبت تغییرمحتوا میدهند. مثلا یک جا صوفی خوب است و یک جا بد. یکجا "رقص کنان ساغر شکرانه میزنند" و یکجا "دام می نهد و سرحقه باز میکند".
همینطور معانی بسیار مبهم هستند و در گاهی چند لایه پوشیده شده اند که این هم کار استنتاج منطقی را سخت ترو بلکه بسیار سخت تر میکند.
همه اینها برای کسی که با یک ذهن منطقی و با انگیزه استنتاج و نتیجه گیری شعرحافظ را میخواند، سم مهلک و باعث سردرد هست ودست آخرگیج و منگ از پای کتاب بلند میشود.
در سر دیگر طیف هم البته هستند کسانی هم که میخواهند از دیدگاه مذهبی و یا عرفان کلا همه ابیات حافظ و همه غزلها بررسی کنند و به یک نتیجه کلی و بکجا برسند که طبیعتا راه بجایی نمی برند و آنها هم گیج و گمتراز قبل کتاب را میبندند، تا روزی دیگر و تلاشی دیگر.
بگذریم از اینکه این چاه اگر چه آب نداشته باشد حتی در آمریکا هم برای بعضی "حافظ شناسان" نان دارد!
کما اینکه درهمین کامنتها هممیبینیم که کسانی برای تایید نظر خودشان، رجوع میدهند به فلان بیت فلان غزل حافظ ( که اصلا معلوم نیست با چند سال اختلاف ودر چه زمینه سنی و یا اجتماعی مختلفی سروده شده) و یا اصلا به چه معنیی در آنجا احتیاج بوده.
البته در دفاع از حافظ باید اشاره کرد که شعر باید خیال انگیزباشد و مثلا ابهام که در زمینه منظق ناپذیرفتنی ست در زمینه شعر یکی از سلاحهای شاعر برای تحریک تخیل است.
وهمچنین باید گفت که یک تکنیک حافظ استفاده از مکالمات درون خودش هست یعنی در واقع مثل یک تئاتر دو،سه نفره در حال گفتگو با خوش (و یا متصورا با افرادی دیگر) هست و به همین علت هم بعضی ابیات پشت سرهم معانی ناهمخوانی دارند(چون گوینده هایشان آدمهای متفاوتیند).
ظاهرا علامه کسروی به این نکات در مقابل وزنۀ" محتوای اطلاعات و همبستگی منطقی متن" هیچ اهمیتی نداده .
و اما باید گفت که:
احمد کسروی تبریزی تاریخ نگاری ممتاز از حیث بی طرفی و نثر درست، زبانشناسی برجسته (آذری، ترکی استانبولی، پهلوی، فارسی "پاک"، فرانسه وعربی ) بود بطوریکه مثلا در وزین ترین نشریات عرب زبان مقاله چاپ میکرد؛ کاری که مطمئنا من و شما از عهده اش بر نمیاییم.
فردی ملی، صریح و درست کرداربود که همچون همه آزادگان ایرانی در مقاطعی از زندگی محتاج نان شب و دربدر از تهران و تبریز تا باکو و تفلیس دنبال" یک لقمه نان حلال" میگشت. عمدۀ تالیفات اوهنوز هم بعنوان مرجع مورد استفاده است.

1396/05/22 20:08

این اشعار جز بهترین اشعار این شاعره و بسیار زیبا و بینظیره
تشکر از سایت خوبتون

1396/05/22 20:08

این بیست بهترین بیت این شاعره و خیلی قشنگه
بسیار زیبا و دلنشین

1396/06/17 21:09

این اشعار هر سال که میگدره باز میشه تعبری قشنگ و جدید ازش برداشت

1396/06/17 23:09
روفیا

جای بسی افسوس که حاشیه ها هیچ فیلتری ندارند
از بی فرهنگی این جماعت سودجو که با یک به به و چه چه ! زیر اشعار بزرگان به خیالشان وبسایت و آژانس هواپیمایی و موسسه ی کاریابی تبلیغ میکنند
الحق و الانصاف که هزارساله ره است از ما تا حد انسانی...

1396/07/12 10:10
محمد ییلاق بیگی

درود بی کران
در مورد مصرع بدین درگاه..‌
برای میرانند سه معنی به ذهن من متبادر میشود
خواندن و راندن
خواندن به درگاه و میراندن حاکی از مردن و بازگشت به درگاه خداوندی
میرانند امیرانند
میخواستم نطر استادان را هم بدانم
ونیز در مورد چو منصور از مراد انان که بر دارند
میتواند اشاره به پرده برداشتن از مراد و حقیقت باشد
و اشاره به بانگ انالحق ایشان داشته باشد؟

1396/07/12 10:10
محمد ییلاق بیگی

استاد محمدرصا لطفی نیز در پایان بداهه نوازیشان این عزل را اجرا نموده اند که شنیدنی است.

1396/10/01 08:01
محمد تقوی رفسنجانی

پیشنهاد میشود نگارش ابیات بگونه‌ای باشد که خواندن آن روانتر باشد:
مصرع اول بیت چهارم را باینصورت بنویسید:
سرشکِ گوشه گیران را چو دَریابند ، دُریابند
یا مصرع دوم بیت ششم:
ز فکرْ آنان که در تدبیر درمان‌اند، درمانند
بنظر میرسد مصرع فوق که در بعضی نسخه‌ها دو بار تکرار شده
صحیح نیست و شعر را آنگونه که جناب دکتر قمشه‌ای هم فرموده‌اند
از سلامت و هماهنگی لفظ و معنی دور کرده است.
بنابراین ، غزل از هفت بیت درست شده که بیت 6 و 7آن باینصورت
است:
چو منصور از مراد، آنان که بردارند، بر دارند
زفکرْ آنان که در تدبیر درمان‌اند، درمانند
(بردارند اول بمعنای برخوردارند است)
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
بدین درگاه حافظ را چو می خوانند می‌رانند

1396/10/01 13:01
nabavar

گمان نمی کنم در مصرع :
چو منصور از مراد، آنان که بردارند، بر دارند
(بردارند اول بمعنای برخوردارند است) باشد.
می گوید: آنان که چو منصور دست از خواسته ی دل بردارند ، بر دارند.
مراد = آرزو و خواسته

1396/10/01 14:01
۷

شکل درست :
1-چو منصوران مراد آنان که بَردارَند،بر دارند
2-که با این درد اگر دربند درمانند در مانند
1-مانند حلاج ها آنان به هدف میرسند که بردار(چوبه دار) باشند
2-الف: اگر با چنین دردی دربند درمان باشند(فکر خلاصی) درمی مانند(چنین نشود)
ب: که با این درد(عاشقی) اگر در بند(زندان)، درمانند(بمانند و ره گریز نداشته باشند) درمان باشند.

1396/10/01 18:01
۷

1-سمن بویان غبار غم چو بنشینند، بنشانند
پری رویان قرار از دل چو بستیزند،بستانند
سمن بویان چو بنشینند غبار غم را بنشانند
پریرویان چو بستیزند (لج کنند) آرام دل بستانند
2-به فِتراک جفا دلها چو بربندند،بربندند
زِ زلف عنبرین جانها چو بفشانند،بفـشانند
وقتی به فتراک جفا دلها را بربستند دیگر بربستند(بدجور جفا میکنند)
فتراک چرم زین اسب است و میگوید وقتی محکم به شکم اسب میبندند دیگر بسته اند و یکسر خواهند تازید و سر شل کردن ندارند که ندارند
وقتی زلف عنبرین را رها میکنند جانها رها میشود
3-به عمری یک نفس چو با ما بنشینند، بر خیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند،بنشانند
یک عمر که با ما بنشینند وقتی برخیزند انگار یک نفس بود
و وقتی بلند شدند نهال شوق(غبطه و حسرت) در دل ما کاشته میشود.
4-زچشمم لعل رمانی چو می خندند،می بارند
ز رویم راز پنهانی چومی بینند، می خوانند
معنی نمیخواهد
5-سرشک گوشه گیران را چو دُر یابند دَریابند
رُخ از مِهر سحر خیزان نگردانند، اگر دانند
اگر بدانند اشک گوشه گیران را مانند مروارید دریابند و میدانند(قدردان باشند)
رخ از سحرخیزان گوشه گیر برنمیگردانند اگر بدانند چه مهری به آنها دارند
6-دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیرِ درمانند ،درمانند
این بیت به نظرم ساختگی است
7- چو منصوران مراد آنان که بَردارَند،بر دارند
که با این درد اگر دربند درمانند ،در مانند
مانند حلاج ها آنان به هدف میرسند که بر دار(چوبه دار) باشند
: که با این درد(عاشقی) اگر در بند(زندان)، درمانند(بمانند و ره گریز نداشته باشند) درمان باشند.
8-درآن حضرت چو مشتاقان نیازآرند نازآرند
بر این درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند
در آن آستان(آستانان جانان) آنگاه که آرزومندان خواهش آورند پریرویان ناز آورند
بر این آستان هم آنگاه که حافط را فرا میخوانند شگفتا که میرانند

1396/10/01 22:01
nabavar

چو منصور از مراد، آنان که بردارند، بر دارند

1396/10/01 22:01
nabavar

شهیل قاسمی درست خوانده
که با این درد اگر دربندِ درمانند، درمانند
اگر در پی درمان درد خود هستند ، درمان نتوانند

1396/10/01 22:01

سایت خیلی خوبی دارید. اگر ترتیبی می دادید که یک فایل صوتی هم کنار اشعار باشد خیلی خوب می شد . تشکر

1396/10/01 22:01
زهرا

ممنون از دوست گرامی هفت
برای اولین بار متوجه طرز درست و معنی این غزل البته بدون شلوغکاری شدم.

1396/10/05 12:01

با درود و احترام به همه ی 142 عزیزی که نظر دادند، درباره ی کسانی که این غزل افسانه ای را خوانده اند، عمیقا بر این باورم که زنده یاد مشکاتیان در آلبوم «وطن من» با صدای سوزناک ایرج بسطامی اجرایی به مراتب زیباتر و باستانی تر از دیگر اساتید داشته اند.
زنده یادبسطامی در آهنگی که زنده یاد مشکاتیان در دستگاه «سه گاه» ساخته بودند این غزل را اجرا کرده اند.
فضای عارفانه ی موهومِ دوران کهن را به خوبی منتقل می کند و سوز صدای زنده یاد بسطامی عُمق عاشقانه اش را تا اندرونِ جانتان می نشاند.
باشد که در شما نیز لذیذ افتد.

1396/12/24 19:02
واحدی

تشکراازآقایان پرهام،فرخ وبابک.

1397/01/01 13:04

بسیار سایت خوبی هست کلی با اشعار حالمونخوب شد

1397/05/24 19:07
احمد اسدی

سلام بر سروران و علاقمندان ادب و عرفان
در مورد این غزل زیبای حافظ، دوستان عزیز قلم فرساییها کردند که بسیار خواندنی و مفید بود. سپاس از شما. حقیر که خوشه چین خرمن ادبیات فارسی هستم مدتی را تامل کرده ام در این بیت زیبا:
به فتراک جفا دلها چو بر بندند، بربندند
ز زلف عنبرین جانها چو بگشایند، بفشانند
من برداشتی از این بیت دارم با تعابیر دیگر کمی متفاوت است اما برداشت من مبتنی است بر توضیحاتی که ارائه میکنم.
به عقیده من در مصرع اول، واژه ی " بر بندند" اول به معنای بستن بند قبا هست و واژه ی "بربندند" دوم برای بستن دلها به فتراک جفاست. این تعبیر از "بر بندند" اول به معنای بستن بند قبا که در دو بر قبا و یا لباس است با توجه به مصرع دوم کاملا سازگار است. حافظ در هر یک از این دو مصرع به یکی از عشوه های معشوق اشاره میکند و به تاثیرات شگرف این عشوه ها بر دلها و بر جانها می پردازد.
عشوه ی اول که در مصرع اول اشاره شده " بر بستن" است که بستن بند قباست و عشوه دوم "زلف گشودن" است. صنعت تضاد معنای "بستن" و "گشودن" از شاهکارهای این بیت است که به جلوه گری معشوق اشاره دارد با هر عشوه ای که از او سرزند.
بستن بر (بستن بند قبا) توسط معشوق مسبب بستن دلهاست به فتراک جفا و گشودن زلف عنبرین سبب افشاندن جانها.
بستن بند قبا برای رفتن مغشوق است و جفاکاریست و گشودن زلف برای جلوه گری و همنشینی که لطف است و زیبایی و جان بخشی.
این برداشت من از معنای این بیت هست. قضاوت و اظهار نظر را به صاحبنظران واگذار میکنم.

1397/05/31 13:07

درود بیکران بر تمامی دوستان،
این بنده حقیر نه تحصیلات آکادمیک دارم و نه دوره های خاصی رو گذروندم،
قصدم از نگارش این حاشیه تنها بیان احساساتیست که در هنگام خواندن اشعار بزرگانی چون حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی ‌وآنان که بردن نامشان مطمئنا در این مقال نمیگنجد است، وقتی با خواندن قطعه ای از اثر این بزرگان اینچنین درون و برون آدمی لبریز از عشق و شوق و غم و تمامی نیازهای حسی و حتی متافیزیکی بشری برای درک بهتر و بیشتر این جهان بیکران میشود، مگر میتوان جز واژه وحی و الهام دلیل دیگری بر وجود این اعجازها قائل گشت، بنده هم همچون دوستی که در یکی از حاشیه ها سوالی از درون خود اما به مخاطبی حافظ داشتند که چگونه و از کجا اینهمه زیبایی میتوان در یک بیت، گاه مصراع و گاه شعری یافت که لبریز از زیباییهای سطحی کلامی، آوایی، معنایی و امثال اینها را در خود مجتمع داشته باشند، بنده حقیر جز الهام و وحی که تنها شامل والایانی میشود که غبار غم چو بنشینند بنشانند، و یا تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار، که توسنی چو فلک رام تازیانه توست!
پوزش میطلبم از پرگوییهایم، اما این را هم از جوشش ناخواسته ای برمیخیزد که متاثر از بزرگان سخن ایران زمین است و کوچکترین انسی با ایشان میتواند رستاخیزی در درون آدمی برپا کند.

1397/07/06 10:10
رضا

سمن بویان = صفت جانشین موصوف ، زیبارویان سمن بو - غبار غم = اضافه تشبیهی ، غم به غبار تشبیه شده است) معنی بیت : زیبارویان سمن بو هنگامی که کنار عاشقان بنشینند غبار غم را از خاطر می زدایند و هنگامی که با عاشق لجاجت می کنند آرام و قرار از دل عاشق می برند .
(فتراک = حلقه یا تسمه ای که پشت زین اسب می بندند و شکار را به آن می آویزند -2- فتراک جفا = اضافه تشبیهی - عنبر = ماده خوشبویی که از شکم یک نوع ماهی به همین نام می گیرند - عنبرین = عنبر آگین ، معطّر ) معنی بیت : وقتی دلهای عاشقان را جفا کارانه شکار کرده به فتراک می بندند دیگر رها نمی کنند ، هنگامی که گیسوی معطّر خود را باز می کنند جانهایی که در آن گرفتارند بر قدومشان می ریزند یا عشاق بر گیسوی آنان جان افشانی می کنند
3- ( نهال شوق = اضافه تشبیهی ) معنی بیت : در تمام عمر اگر یک لحظه در کنار ما عاشقان بنشینند بلافاصله بلند می شوند و هنگامی که از ما جدا می شوند نهال اشتیاق را در دلهای ما می کارند . سعدی می فرماید : ” دیدار می نمایی و پرهیز می کنی / باز خویش آتش ما تیز می کنی ” با رفتن معشوق اشتیاق عاشق بیشتر می شود . سعدی جای دیگری می فرماید : ” شوق است در جدایی و جور است در نظر / هم جور بـه که طاقت شوقت نیاوریم ”
4- (سرشک = اشک - گوشه گیران = استعاره از عاشقان و صاحبدلان - مهر = ایهام دارد هم به معنی خورشید است هم به معنی مهربانی) معنی بیت : اگر به مفهوم و ارزش اشک عاشقان صاحبدل پی ببرند اشک آنان را چون دانه های مروارید خواهند دید و چنانکه ارزش سحر خیزی و شب زنده داری ( بی خوابی از روی عشق) درک کنند با عاشقان شب زنده دار نا مهربانی نخواهند کرد یا همانند آفتاب که بیداری عاشقان را تا صبح می بیند و بر آنها می تابد یا زردی و نور خودرا از آنها می گیرد ، آنان نیز روی آفتاب گون خودرا از سحر خیزان بر نمی تابند .
5- ( لعل = یاقوت ، استعاره از اشک - رُمّانی = انار گونه ، به رنگ انار ) معنی بیت : هنگامی که زیبا رویان می خندند اشکهای خونین از چشمم فرو می ریزند و چون چهره ی زرد مرا می بینند راز پنهانی ام(عاشقی) را می فهمند . تناسب زیبایی بین خندیدن زیبا رو یان و لعل رمانی وجود دارد ، وقتی زیبارویان می خندند دندانهای مروارید گونه ی آنها پیدا می آید و چون عاشق می گرید اشک سرخ لعل مانندش آشکار می شود.
6- ( دوا = دارو ، درمان - درد = معانی بسیاری دارد : بیماری ، سوز ، شوق ، غم و اندوه ، تعهد ، فهم و درک - فکر = اندیشه ، دراینجا به معنی خیال و گمان) معنی بیت : کسی که او درمان سوز درونی عاشق را آسان می شمارد یا چه کسی علاج درد عاشق را آسان می داند ، آنان که به خیال خام خود چاره ی درد عاشق را می جویند در این کار خود خواهند ماند .
7- ( منصور = حسین بن منصور حلاج عارف معروف قرن چهارم هجری که به خاطر گفتن ” انا الحق ” او را به طرز فجیعی به دار کشیدند و کشتند - مراد = مقصود ، آرزو - بر دارند = بهره مندند - بر دارند = بر دار کشیده شده اند ) معنی بیت : کسانی که مانند منصور حلاج به مقصود خود(لقاءالله) می رسند بر دار کشیده می شوند یا کسانی که مانند منصور بر دارکشیده شوند از مراد خود بهرهمند می شوند ، اما وقتی حافظ را به این مقام فرا می خوانند ، به مراد نرسیده رانده می شود .
8- ( حضرت = درگاه ، آستان - مشتاقان = آرزومندان - نیاز = مقابل ناز ، اظهار محبت ، تمنّا - ناز = در مقابل نیاز ، استغنای معشوق نسبت به عاشق) معنی بیت : در این آستان هنگامیکه آرزومندان عاشق عرض حاجت و اظهار محبت می کنند معشوق اسغنا می ورزد عنایتی به عاشق نمی کند که اگر با این درد عاشقی در پی درمان هستی ، علاج نخواهی یافت

1397/08/05 15:11

حافظ بی نظیره

1397/10/29 12:12
فرهاد

زنده‌یاد استاد محمدرضا لطفی این غزل را بشیوه‌ای متفاوت و بسیار دلنشین در آلبوم قافله‌سالار (نوا) در قطعه شماره 5 اجرا کرده که توصیه می‌کنم از دست ندهید.
در قسمت معرفی آهنگ خواستم اضافه کنم، ولی دیدم نام آن آلبوم در گزینه ها نیست.
در واقع استاد لطفی دو آلبوم با نام قافله‌سالار منتشر کرده که یکی در راست پنجگاه و دیگری در دستگاه نوا است و این غزل را در نوا اجرا کرده. ولی در گزینه‌های پیشنهادی گنجور فقط راست پنجگاه قرار داده شده. اینست این یادداشت را نوشتم تا دوستان آن اجرا را از دست ندهند.

1397/10/02 19:01
نیما

ای حافظ ، آرزوی من آن است که فقط مریدی از مریدان تو باشم ،
اگر روزی دنیا به سرآید ، ای حافظ آسمانی ، آرزو دارم که تنها با تو و در کنار تو باشم . چرا که این ، افتخار زندگی من و مایه ی حیات من است"
گوته
آقای کسروی فقید حافظ بزرگوار همچون دریاییست و بر دریا سنگ زدن جز شانه های خویش رنجاندن چه سود کند؟
قرار بر این نیست هر که اهل قلم بود حقیقت بین و حق شناس هم باشد !

1397/10/09 11:01
ف.ص

سلام
ممنون از زحماتی که برای این سایت میکشین که دیگه رسما به سایت مرجع تبدیل شده و بخاطرش بهتون تبریک میگم.
ممکنه بیت آخر رو برام معنی کنید؟
در واقع آخرین کلمه درمانند به معنای درمان شدن هست
یا در مانند به معنای درمانده شدن.مثل دو بیت قبل ترش
ممنون

1398/02/06 00:05

ممنون از کلیه دوستان

از مراد بر دارند بابک جان یعنی از مراد به کام رسیده اند بر دارند یعنی اویخته شده اند

1398/09/09 15:12
میلاد

طبق معمول اسمی از استاد محمد رضا لطفی در بین هنرمندانی که این چکامه را اجرا کرده اند نیست
واقعا جای تاسف است

1398/12/11 12:03
مصیب مهرآشیان مسکنی

چمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند
چمن درست است نه سمن چون چمن عطر و بو دارد نه سمن چمن سمن هم هست ولی سمن چمن نیست بلکه سبزه چمن می باشد به چمن میشه گفت این سمن زیبایی است ولی سمن را باید بگی در چمن سبزه زیبایی است عطر دل انگیز در چمن وجود دارد نه سمن

1398/12/14 00:03
حسین

گاهی اوقات کسانی ناخواسته در مسیر زندگیِ تو نقشی جاودانه‌ میگذارند. در حالی که خودشان هم نمیدانند که چه کردند. هفت-هشت ساله بودم که برادر بزرگترم از من و برادر کوچکترم خواست که این غزل را حفظ کنیم و قول جایزه ی 50 تومانی داد. من و برادر کوچکم به سرعت مشغول شدیم و یکی دو روزه تحویل دادیم و 50 تومانیِ سال 66 را که رقم قابل توجهی بود گرفتیم. ما به عشق جایزه شروع کردیم ولی عاشق حافظ شدیم و این عشق را مدیون قدم مثبت برادر بزرگترم هستم.

1399/02/17 18:05
شیخ

دوبیت اخر در حافط به سعی سایه اینگونه امده است :
چو منصور از مراد آنان که بر دارند بردارند
که با این درد اگر در بند درمانند در مانند
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
بدین درگاه حافظ را چو می خوانند می رانند

1399/03/06 14:06
عزیز رضازاده

این غزل قبل از انقلاب توسط رضا رویگری بازیگر تئاتر و سینما در دستگاه آواز بیات ترک بدون ساز که البته از ویژه گی های صدای رضا رویگری ست خوانده و چه دلنشین.توصیه می کنم حتما" گوش بدید.

1399/04/24 12:06
برگ بی برگی

سمن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند 

پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

حافظ در این غزل انسانها را به دو گروه تقسیم نموده است، گروهِ اول کسانی هستند که در جستجویِ سَمَن یا اصلِ زیبا رویِ خود هستند، انسان که از جنسِ زندگی ست پس از ورود به این جهان و بتدریج با آشنایی با جهانِ ماده،‌ لاجرم برای رفعِ نیازمندی هایِ جسمانیِ خود به ذهن خواهد رفت و این تغییرِ درونی یعنی خروج از عالمِ معنا و ورود به عالمِ ماده منجر به ایجادِ غم و اندوه برای هر انسانی می‌گردد، سمن بویانی همچون حافظ خیلی زود و در سحرگاهِ زندگیِ خود به این امر واقف شده و این غم را عادی تلقی نمی کنند، و در پیِ نشاندنِ غبارِ غم از رخسارِ همچون سَمَنِ خویش بر می آیند، پس‌سمن بویی که به فراست در می یابد این خویشتنی که بپاخاسته است و امورِ دنیویِ او را در اختیار گرفته اصل و خویشِ او نیست، بلکه خویشتنِ توهمی و ذهنی ست،‌ تصمیم می‌گیرد به عنوانِ خویشتنِ کاذب و توهمی بر جا بنشیند تا غبارِ غمی که بر چهار بُعدِ وجودی او نشسته است را بنشاند و از خویش بزداید. اما در مصراع دوم گروهِ دوم پری رویان هستند که اکثریتِ انسانها را تشکیل می دهند، آنان غمی را که از سال‌های آغازینِ ورود به این جهان احساس می کنند عادی پنداشته و با آن غم و دردها عجین شده اند و اگر هم بزرگی همچون مولانا یا حافظ پیغامی بدهد که ذاتِ اصلیِ انسان مَبرا از غم و درد است و بلکه شادیِ محض است، آن پری رویان که آنان نیز ذاتاً از جنسِ زندگی هستند روی بر تافته و با ستیزه گری سخنانِ بزرگان را برایِ برجایِ خود نشاندنِ این خویشتنِ توهمی بر نمی تابند، حافظ می‌فرماید آنان با این ستیزه گری قرار و آرامشی را که حقِ مسلمِ هر انسانی در این جهان است از دلِ خود می ستانند و در نتیجه به اسارتِ هیجاناتِ خویشتن درآمده، اسیرِ خشم ، ترس ، استرس، کینه توزی و امثالِ آن در می آیند که نتیجه، بی قراری و آشفتگیِ حالِ آن پری رویان خواهد بود.

به فتراکِ جفا دل ها چو بربندند،  بر بندند

ز زلفِ عنبرین جان ها چو بگشایند،  بفشانند

در ادامه بیت قبل و مربوط به پری رویانی ست که با ستیزه کردن قرار و آرامش را از دل ستانده  و تصمیمی‌ هم برای جستجویِ سمن و اصلِ زیبا رویِ خویش ندارند، پس‌حافظ می‌فرماید فلک یا روزگارِ جفا کار بی رحمانه آنان را به فتراکِ اسبِ سرکشِ خود( نفسِ خویشتن) در بند کرده و همانندِ شکاری بینوا به دنبالِ خود به هر سو می کشد، و بدینسان آن پری روی که او هم می توانست سمن بوی گردد و از غمها رهایی یابد در بند و گرفتارِ روزگار و خواهش هایِ نفسانی خود گشته و گمان می‌برد بوسیله چیزهایِ ذهنی و مادیِ این جهانی می تواند از غم  رهایی یافته و به قرار و آرامش دست یابد، در مصراع دوم زلفِ عنبرین کنایه از جذابیت هایِ جهانِ مادی ست که پری رویان دلبسته آن شده و قصدِ نوشیدنِ شراب از نعمتهایِ این جهان دارند،‌ پس جانِ خود را به زلفِ عنبرین و جاذبه هایی از قبیلِ ثروت و مقام، املاک و اتومبیل یا همسر و فرزندان، و یا اعتبار و آبرو و شهرت گره زده و اصطلاحن با آنها هم هویت می گردد و حافظ با تناسبِ زیبایِ گشودنِ و افشاندنِ زلف می‌فرماید اگر آن پری رویان گره زلفِ حضرتِ دوست را از جان بگشایند، و تعلقِ خاطرِ خود را به مواهب و نعمتهایِ این جهانی باز کنند،‌ پس‌ با جان فشانی و کشتنِ نفس یا خویشتنی که همواره از زلف طلبِ چیزی را می کند تا مگر غم از دل بزداید، همانندِ سمن بویان در پیِ درمانی اساسی خواهند بود تا به قرار و آرامشی حقیقی دست یابند.

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند،‌ برخیزند 

نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند

حافظ در ادامه می‌فرماید آن پری رویان که یک عمری در بند و اسیرِ خویشتنِ توهمی بوده و با جفای‌بر خود شکارِ اسبِ سرکشِ نفس شده و به هر طرف کشیده می شوند، اگر واقعاََ مصمم به گشایشِ بندِ زلف از جانِ خود باشند و یک نَفَس یا دمی با انسانهایی همچون حافظ و مولانا بنشینند و همنشینی با آنان را تجربه کنند، یقینن بپا می‌خیزند تا جانِ خویش را از زلفِ عنبرین بگشایند، و با این برخاستن و قیامتِ فردی می توانند نهالِ شوقِ زنده شدن به جانان را در دل بنشانند تا با مراقبت به درختی ریشه دار و قوی مبدل گردد، درواقع حافظ می‌فرماید پری رویان و انسانهایی که جانشان بسته به زلف و کشش هایِ این جهانی ست فقط بشرطِ بهره گیری از پیغامهایِ معنویِ بزرگان است که می توانند از این اسارت آزاد و خود را از فتراکِ جفا رهانیده و سمن بوی شوند.

سرشک گوشه گیران را چو دریابند در یابند
رخ مهر از سحرخیزان نگردانند اگر دانند
گوشه گیری یا خلوت نشینی در اینجا نمادِ پرهیز کاری و صوفیِ حقیقی ست، در برخی فرقه ها بدلیلِ عدمِ تواناییِ در پرهیز،‌ سالکان گوشه گیر شده و از خلق می بُریدند، که البته چنین زُهد و دیدگاهی هرگز مورد تاییدِ حافظی که بسیار اجتماعی و اهلِ تعامل با مردم بوده است نمی باشد، اما او از لفظِ گوشه گیری بهره می‌برد تا پیغامِ خود را به مخاطب برساند، پس حافظ می‌فرماید اگر پری رویانی که برخاسته و قیام می کنند تا نهالِ شوقِ زنده شدن به عشق را در خاطر بنشانند به اشکِ چشمِ گوشه گیران نیک بنگرند که چگونه در شوقِ وصال سوخته و می گریند، درخواهند یافت که آن سرشک دُرّی گرانبها ست که بر گونه هایِ سالک می لغزد، پس‌شرط و قدمِ اولیه برای تبدیل از پری رویی به سمن بویی طلب و خواستن است، در مصراع دوم سحر خیزان انسانهایی هستند که در سحرگاه ِ زندگی و عنفوان جوانی برخاسته و با سعی و کوشش جانِ خود را از زلفِ عنبرین رهانیده و با جان افشانی در نهایت به عشق زنده شدند، و حافظ ادامه میدهد اگر پری رویان بدانند و از مرتبه بالایِ عرفانیِ سحر خیزانی همچون فردوسی و مولانا و سعدی و حافظ آگاه باشند، پس رخسارِ سرشار از مِهرِ خود را از رویِ چنین بزرگانی بر نمی‌گردانند، یعنی در عمل هر لحظه با شنیدن به گوشِ جان، به پیغامهایِ معنویِ آنان توجه می کنند، و رمزِ  تبدیل شدن به سمن بویی نیز همین دو کار است.

ز چشمم لعل رمانی چو می‌خندند می‌بارند
ز رویم راز پنهانی چو می‌بینند می‌خوانند
اما انسان سالک چگونه مرشد و راهنمای خود را برگزیند؟ این بیت پاسخ میدهد که پیر خردمند بحضور رسیده و با خدا یا زندگی یکی شده را از شادی بی سبب و خنده های او میتوان شناخت ، وقتی با چنین انسان وارسته ای روبرو میشوی می بینی که شادی خود را از چیزهای این جهان نگرفته و با شادی درونی خود ، نشاط و شادی را مانند لعل رمانی به جهان ارزانی می کنند یا به عبارتی در افشانی میکنند . انسانهای دردمند فقط درد و غم را انتشار می دهند و با بیان دردها و شکایتها غم و درد را انتقال میدهند و حافظ میفرماید تشخیص انسان عارف از دردمند سخت نیست و در مصرع دوم میفرماید انسان خردمند و به حضور رسیده به محض مواجهه با انسان راز او را از چهره اش تشخیص میدهند و متوجه میشوند که او از جنس زندگی و عشق میباشد و با از جنس درد و خشم و رنجش و در یک کلام راز پنهانی انسان را با یک نگاه می خوانند و این از ویژگی های عرفا میباشد .
دوای درد عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند در مانند
حال که انسان پیر و مرشد خود را شناخت و قصد پای نهادن در راه عشق را دارد نباید گمان کند که این راه سهل و آسانی میباشد و از راه فکر و ذهن و آموزش و تدبیر امور و با فرمول میتوان به سر منزل مقصود رسید ، که اگر انسان چنین گمانی داشته باشد در راه می ماند و راه به جایی نخواهد برد . پس تنها راه کار بر روی خود و رها کردن دلبستگی های خود به زلف عنبرین و زدودن دردها از قبیل رنجش ، خشم ، کینه ، حسادت و خود بزرگ بینی و غیره میباشد و البته که لطف و عنایت حضرتش از ضروریات و نیاز اولیه میباشد تا انسان شفا یافته و درمان شود.
چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند
و اگر چنان که در بیت قبل گفته شد بشود ، چنین انسانی منظور اصلی بر دار شدن منصور را بدرستی دریافت می کند و آن بر دار شدن من کاذب و ذهنی انسان است تا پس از آن به حضرت معشوق زنده شده و با او یکی شود و این امر در زمان حیات انسان باید اتفاق بیفتد . در مصرع دوم حافظ شکسته نفسی میکند و میفرماید در این درگاه و پیشگاه حضرت معشوق وقتی چهره او را می خوانند می بینند که هنوز به کمال نرسیده (اشاره به بیت تشخیص انسان عارف از انسان دردمند )، پس او را می رانند و این اوج افتادگی و خضوع حافظ لسان الغیب میباشد و چه کسی سزاوارتر از او برای حضور و دیدار حضرت معشوق ؟

1399/04/24 18:06
برگ بی برگی

بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند می‌رانند
با عذر خواهی و توبه بدلیل مقایسه و قضاوت در آخر شرح این مصرع ، بنظر میرسد حافظ در این مصرع قصد انتقال پیام مهمی به انسان دارد که پس از همه موارد ذکر شده در غزل و طی طریق سالک و پیشرفت نسبی ، نباید توهم حضور و راهیابی به درگاهش را داشته و یا بخواهد از طریق ذهن خود را مستحق به حضور بداند که در اینصورت همه زحمات و ریاضت های او بی ثمر خواهد بود .
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
در این راه حضرت معشوق سراسر ناز و انسان سالک و مشتاق سراپا نیاز است . ولی مصرع دوم را اصلاً متوجه نمی شوم .

1399/04/25 10:06
بابک چندم

@ برگ بی برگی
معنی مصرع دوم را یقیناً متوجه می شوی:
دردی است که دوا ندارد...
گمان کنم آنچه که شما را گیج کرده رابطه بین دو مصراع است؟
به نظر می آید که ربطی به یکدیگر ندارند و این دسته گل به آب دادن کاتبان است...
اگر که به همین سه چهار نسخه خطی که در گنجور آمده نگاه کنی تفاوتها را می بینی...ضمن اینکه تکرار "درمانند" در دو بیت خلاف بیان حافظ می نماید...
باری
حدس من اینست که مصراعهای دوم در دو بیت آخر جابجا شده اند...

1399/04/26 16:06
بابک چندم

@ برگ بی برگی
دوست عزیز،
اگر من باشم بیت ششم را که در اینجا آمده کلاً بی خیال می شوم که پر از عیب و ایراد است، و در نسخه قزوینی/غنی هم که دارم نیامده...
بیت یکی مانده به آخر می شود:
چو منصور از مراد آنان که بردارند بردارند
که با این درد اگر در بند درمانند درمانند
"دربند" را چگونه تعبیر می کنی؟ گرفتار، در قید بودن؟
در کنار آنان، "در پی" یا بدنبال بودن را هم جایگزین کن، گمان کنم که کارت راه بیافتد...

1399/05/30 11:07
برگ بی برگی

آقا بابک عزیز ، دوست گرامی
ار همراهی و راهنمایی شما خیلی سپاسگزارم . بقدری این ابیات تاثیر گذار هستند که به راحتی میشود ایرادهای کتابت از این دست را نادیده گرفت . موفق باشید .

1399/06/26 09:08
برگ بی برگی

با سپاس از آقای سهیل قاسمی بزرگوار که با خوانش استادانه بیت آخر لا اقل بنده را از سردرگمی و خیالات رهایی داده و معنای این بیت را برایم روشن نمودند .
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر در بندِ دَر  مانند درمانند
و انسانهایی که صرفاً در بند در میمانند و بدون همت و کار بر روی خود انتظار درمان و شفا دارند قطعاً در خواهند ماند و به مراد نخواهند رسید . در بند در ماندن کنایه از توکل صرف و واگذاری امور به دست خدا ست و این سوء برداشت از قضا و کن فکان است که انسان نقش خود را در ایجاد تحول نادیده گرفته و از هرگونه سعی و تلاش خودداری میکند .
خوانش صحیح ابیات حافظ برای برکنار بودن از حدس و گمان اهمیت بسیار دارد و جناب سهیل قاسمی چنین کردند که جای بسی قدردانی و تشکر دارد .

1399/06/01 19:09
برگ بی برگی

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند در مانند درمانند
همچنین میتوان درمانند دوم را به معنای درمان شدن گرفت که در اینصورت معنی بیت متفاوت شده و میفرماید وقتی مشتاقان به درگاه حضرتش نیاز آورند و با ناز معشوق مواجه شوند باید با این درد آگاهانه از در او روی نگردانده و نومید نشده ، در بند در بمانند تا وقتی که کام دل برآمده و درمان شوند .
از زیادت سیاهه بر این غزل زیبا عذرخواهی میکنم .

1399/06/02 08:09
هادی

جناب برگ بی برگی از حاشیه های زیبای شما سپاسگزارم که در درک اشعار به من کمک فراوان میکنند
پاینده و بیدار باشید

1399/06/03 04:09
برگ بی برگی

جناب هادی عزیز . سپاس از شما که می خوانید . هرچه بیشتر این غزلیات گرانبها را بخوانیم به درک بهتری از ابیات زیبای آن رسیده و حظ بیشتری میبریم . خدا را شکر که فارسی زبان هستیم .

1399/06/20 10:09
برگ بی برگی

همانطور که بابک عزیز به احتمال جابجایی ابیات اشاره داشتند و مصرع های پایانی غزل ، اگر بیت پایانی را به صورت زیر بخوانیم بنظر میرسد معنی جامع تری از بیت بیرون بیاید ، تا نظر حافظ پژوهان چه باشد . در حاشیه ها نیز بزرگوارانی بیت را به همین صورت دریافته و بیان کرده اند .:
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ، ناز آرند
به این درگاه حافظ را چو میخوانند می رانند
یعنی وقتی که مشتاقان و عاشقان ، سراپا نیاز شده و این عشق و نیاز را به حضرتش ابراز میکنند ، پس حضرت معشوق ناز آورد ، در واقع این ناز به معنی پذیرفتن آن عشق است که به منظور مشتاق تر نمودن عاشقان ابراز میگردد . ناز نتیجه آن احساس نیاز است . در مصرع دوم برای روشنتر شدن مطلب مثال خود را می آورد و میفرماید اصل این ابراز نیاز و عشق از طرف حافظ به این علت بوده است که ابتدا حضرت معشوق او را خوانده و دعوت کرده و عشق را در او برانگیخته است ، نیاز انسان برای بازگشت به اصل خویش را مولانا با این بیت بیان میکند . هرکسی کو دور ماند از اصل خویش / بازجوید روزگار وصل خویش . پس این نیاز هم به دلخواه نبوده و چاره دیگری بجز این جستجو و ابراز نیاز برای انسان باقی نمی ماند . اما از جانب خداوند ناز و راندن حافظ (انسان) از درگاهش ظاهر این قصه عشق بوده و در واقع این راندن به منزله دعوت انسان به سوی حضرتش میباشد . مولانا در رابطه با خواندن انسان از جانب حق میفرماید:
آب را آبی ست کو میراندش
روح را روحیست کو میخواندش

1399/08/07 23:11
بهزاد رستمی

سلام
ببخشید مصرع آخر رو متوجه نمیشم

1399/08/08 01:11
nabavar

گرامی بهزاد
در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند
که با این درد اگر دربند درمانند درمانند
وقتی مشتاقان و آرزومندانِ روی حضرت دوست به آستانش دست نیاز دراز می کنند، سمن بویان و پری رویان ناز می کنند
و این دردی ست که اگر در پی درمان باشی، در می مانی
دردِ ناز دوست و نیاز ما

1399/08/13 01:11
عباس بایندر

چو منصور از مراد آنان که بردارند بر دارند
یعنی هرکسی بخواهد همچو منصور اسرار الهی رو فاش کنه به دار آویخته خواهد شد
آن یار کزو گشت سر دار بلند
عیبش آن بود که اسرار هویدا میکرد
مراد خداوند هس از خلقت انسان وآوردن انسان به زمین واسرار الهی که با دوستانش که اولیا الله نامیده میشوند به اشتراک میذاره هرکس فاش کرد
دشمن براش پیدا وبه دار نادانان آویخته خواهد شدچون انسان خام هست وتحمل اسرار الهی رو ندارد
وهرکس مرا دوست بدارد اورا دوست خواهم داشت وهرکس مرا دوست بدارد عاشق من خواهد شد وهرکس عاشق من شود منم عاشق او خواهم شد وهرکس من عاشق اوشوم اورا به قتل گاه بکشانم کشته شود ومن دیه او را خواهم داد حدیث قدسسی

1399/09/01 01:12
میرهادی

غزل بسیاز زیبایی هست
اگر دوستان مطالب خود را با ذکر منبع بنویسند بهتر خواهد بود.

1399/10/23 05:12
اعتبار

به عمری یک نفس با ما چو بنشینند برخیزند
نهال شوق در خاطر چو برخیزند بنشانند...
در کل عمرشان اگر فقط یک بار با ما همنشین شوند، به مقام حکمت و بصیرت والای عرفانی میرسند... با عارف شدنشان نهال شوقی در خاطرمان می نشانند.
بزرگواران مفهوم این بیت را آیا درست متوجه شدم ؟

1400/03/25 15:05
پارسا

هر ایرانی یک روزی در زندگش حافظ رو میشناسه

مهم نیست در چند سالگی این اتفاق بیفته ولی یک روز که با دیده دل یکی از اشعار حافظ رو بخونه اونوقته که میفهمه چرا لغب لسان الغیب رو بهش نسبت میدادن اونموقع که دوست داری ادامه زندگیت رو با این بزرگان حافظ، فردوسی، سعدی، خیام و... در امیزی و به فرهنگو ادب ایران افتخار کنی.

1400/07/02 16:10
فرزانه

۱_سمن بویان*، غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند پری رویان، قرار از دل، چو بستیزند بستانند محبوبان و زیبارویان وقتی در کنارعاشق باشند آنچنان آنان را جذب می کنند که غم را از دل عاشقان می زدایند .زمانی که به نزاع و لجاجت می پردازند، قرار از دل عاشق می برند. *سمن بویان: معشوق ، انان که بوی گل یاسمن می دهند. *ستیزیدن: نزاع کردن، لجاجت کردن ۲_به فتراکِ* جفا* دل‌ها، چو بربندند، بربندند ز زلف عنبرین جان‌ها، چو بگشایند بفشانند وقتی زیبارویان دل رابا مهر صیدکردند و اسیر جور و ستم خود ساختند دیگر کار دل ساخته است ،و زمانی که موهای تاب دل یا بافته خود را باز کنند دل های عاشقان اسیر شده از تاب زلف های آنها فرو می ریزد . *فتراک:بندچرمی پشت زین که با آن صید یا اسیر را می بندند *فتراک جفا: با مهر و محبت بستن و بعد ستم کردن ۳_به عمری یک نفس، با ما چو بنشینند، برخیزند نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند بعد از عمری یک لحظه با ما بنشینند و برخیزند، در دل ما نهال شوق می نشانند. ۴_سرشکِ گوشه گیران را چو دَریابند، دُر یابند رخِ مهر* از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند آن سمن رویان اگر به احساسات و اشک صاحبدلان توجه ای داشته باشند و آن را درک کنند جواهری مانند مروارید به عنوان پاداش بدست می آورندو اگر بدانند محبت کردن به آنان که سحرگاه با خداوند به راز و نیاز می پردازند چه پاداشی دارد به آنان بی مهری نمی کنند. *رخ مهر:روی محبت، نگاه مهر آمیز ۵_ز چشمم لعل رُمّانی* چو می‌خندند، می‌بارند ز رویم، راز پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند وقتی می خندند از چشمم اشک خونین (=اشک سرخ مثل لعل رُمّانی) فرو می ریزد، وقتی چهره مرا می بیند راز قلبم را می خوانند. *رُمّان: انار *لعل رُمّانی :مرواریدی به رنگ دانه انار 🔺۶_دوایِ دردِ عاشق را، کسی کو سهل پندارد ز فکر، آنان که در تدبیرِ درمانند، در مانند دوای درد عاشق را طبیب مدّعی و عام نمی شناسد و کسی که این درمان را آسان بگیرد در درمان آن ناموفق خواهد بود . ۷_چو منصور، از مراد آنان که بردارند، بر دارند بدین درگاه، حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند آنان که مانند منصور اسرار غیب را می دانند، به دار آویخته شده اند، وقتی حافظ را به این درگاه دعوت می کنند ،باز از درگاه می رانند. 🔺۸_در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند ناز آرند که با این درد اگر دربند درمانند درمانند وقتی مشتاقان به این درگاه روی نیاز می آورند به آنها اعتنایی نمی کنند و معنی این کار این است که اگر با درد عشق به سراغ درمان آمده اید درمانده اید و چاره ای ندارید. (=درد عشق درمان ندارد.) 🔺 در حافظ به تصحیح دکتر یحیی قریب بیت ششم موجود است. در تصحیح دکتر خانلری، تصحیح سایه و تصحیح دکتر هروی این بیت نیست . در تصحیح علامه قزوینی بیت هشتم اصلاح شده بیت ششم است که تخلّص حافظ به آن افزوده شده است. اگر بیت ششم حذف شود بیت هشتم معنی و مفهوم کاملتری در اختیار قرار می دهد .

1401/01/02 22:04
در سکوت

این غزل را "در سکوت" بشنوید

1401/03/13 04:06
Sama Sary

از شما برای وقتی که برای شعر خوب  اختصاص می دهید سپاسگزارم 

1402/01/14 22:04
سیروس شیخ‌رباط

«سرشک گوشه‌گیران را چو دریابند، در یابند»

زیبایی این مصرع در ارتباط بین سرشک(اشک چشم) و‌مروارید(در) و صدفی که آغوشش را برای قطره(اشک) باز می‌کند و اشک را دربرمی‌گیرد جذاب است. و این معنا که اگر اشکی(غمی) را دریافتید و مورد محبت خود قرار بدهید آن محبت چندین برابر به شما باز خواهد گشت(اشک را دربرمی‌گیرید و صاحب مروارید خواهید شد) فوق‌العادست و بی‌نظیر.  

1402/02/18 14:05
امیرشریعتی

سلام خدمت گنجور و گنجوریان گرامی

خواستم از آقای رضاساقی تشکر کنم که بسیار از ایشان آموختم، همچنین از دوستان دیگر که لطف می‌کنند و اشعار رو شرح می‌دهند...

1402/09/08 10:12
اردلان قادرخان‌زاده

ادیبی کرد اهل سلیمانیه کردستان عراق این شعر را از حفظ می‌خواند و شرح می‌کرد با شرح او من پی به اشتباهات خویش در فهم معانی این غزل بردم . حافظ چه کردەای که غیر فارسی زبانان هم عاشق و شیفتەات شدەاند .

1402/09/09 09:12
دکتر صحافیان

زمانی که معشوقان یاسمن بو، در کنارت بنشینند غبار غم را فرومی‌نشانند، اما چون به ستیزه برخیزند آرام و قرار از دلت خواهند گرفت.
۲- چون دلهای عاشقان را به فتراک ستم بر اسب ببندند بسته‌اند و چون گیسوان خوشبو را باز کنند جان‌ها را آشفته و پراکنده می‌کنند.
۳- (از ناز و زیبایی)اگر در مدت عمر، یک لحظه هم‌نشینمان شوند برمی‌خیزند، اما پس از برخاستن آنها، نهال‌های شوق در جانمان نشانده می‌شود.
۴- به اشک‌ عاشقان گوشه‌گیر اگر نظری بیفکند مروارید یافته‌اند و پس از آن اگر ارزش این کار را بیابند دیگر چهره مهربانشان را از عاشقان نخواهند گرفت.
۵- آنگاه که با دهان و دندان شیرین می‌خندند، از چشمانم اشکهایی چون یاقوت اناری می‌بارد که در پی آن، راز عشق را از چهره‌ام می‌خوانند.
۶- آنکه دوای درد عشق را آسان پنداشته از اندیشه درمان آن درمانده است( این بیت در خانلری و نیساری نیست)
۷- آنان که چون منصور حلاج از مراد و معشوق حقیقی بهره برداشته‌اند، بر دار شدند. حافظ را از این درگاه عالی هنگام دعوت، طرد می‌کنند.( مصراع دوم شرح ختمی لاهوری:چو مجنونان هر آن قومی که حی رانند حیرانند. به طرف قبیله حی- قبیله لیلی- می‌رانند حیران هستند.
در این حضور عاشقانه، پاسخ نیاز عاشقان، ناز بی.وقفه معشوق است.آری آنکه با درد عشق به دنبال درمان است زار و درمانده است.چه دردی شیرین‌تر از عشق؟!( اگر عاشق در حضور معشوق نیاز آرد معشوق جفا گیرد که خوشی معشوق در آن باشد. رساله لوایح)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

1402/09/14 15:12
یکی (ودیگر هیچ)

به نام او

سَمَن بویان غبارِ غم چو بنشینند، بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند، بستانند

مراد از سمن بویان کسانی که عطر جانان را از ورای پرده های جان احساس کرده اند و این احساس گنگ آنان را حیران و سرگشته در این دنیا اسیر غمی مزمن نموده است. زمانی این غم دیرین فروکش می کند که ایشان به آرامش رسیده باشند.

اما پری رویان (یار یا همان جانان) آرام و قرار را از روی ستیزه گری با جان از انسان می ستانند چرا که جان متعلق به جانان است و به اجبار یا اختیار از آدمی ستانده خواهد شد!

به فِتراکِ جفا دل‌ها چو بربندند، بربندند

ز زلفِ عَنبرین جان‌ها چو بگشایند، بفشانند

از روی جفا بر خویشتن اگر دل خویش را به روی حقیقت زندگی بسته نگه داریم بنابراین تا ابدالدهر در بند منیت و هوای نفس گرفتاریم .

اگر از بوی زلف یار که عطر بهشت از آن ساطع است جان خویش را معطر سازیم آنگاه جان فشانی و بخشیدن جان در راه جانان سهل وآسان است.

به عمری یک نَفَس با ما چو بنشینند، برخیزند

نهالِ شوق در خاطر چو برخیزند، بنشانند

اگر عمری را در غفلت بسر ببری به غیر از محنت و پشیمانی چیزی عاید خود نکردی مگر اینکه یک نفس با ما زنده دلان بنشینی تا از خواب غفلت بیدار شوی (رستاخیز مردگان)

ذوق و شوق الهی و سیر رو به بالا زمانی اتفاق خواهد افتاد که از خواب غفلت بیدار شوی!!

سرشکِ گوشه گیران را چو دریابند، دُر یابند

رخِ مِهر از سحرخیزان نگردانند، اگر دانند

راز اشک  گوشه گیران چیست که دریافتن معنای آن همچون یافتن گوهری گرانبها در افلاس و تنگدستی است؟

منظور از سحرخیزان کسانی هستند که از تاریکی جهالت به صبح روشنایی رسیده اند و بیداری معنوی در آنها پدیدار گشته است .بنابراین هر چقدر به این افراد نزدیکتر شویم از هالهء فیض الهی که در پیرامون ایشان است بهره مند خواهیم گشت.

ز چشمم لَعْلِ رُمّانی چو می‌خندند، می‌بارند

ز رویم رازِ پنهانی چو می‌بینند، می‌خوانند

از چشمانم قطرات اشک شوق وصال می بارد ولی همچون یاقوت های خونین رنگ (اناری) نشان از این دارد که دلم خون گریسته است تا بدین وصال نایل آید و به این سهولت و آسانی که زبانم بازگو می کند حاصل نگردیده است!

راز پنهان درونم  که همان شوق وصال یار است را تنها کسانی که به روشن بینی معنوی دست یافته اند میتوانند بخوانند.

دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد

ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند

دوای درد عاشق در رسیدن به معشوق نیست چون در این راه رسیدنی در کار نیست ! 

بنابراین با فکر و ذکر و دعا و حتی فدای جان بدان مقام دست یافتن محال است !!

چو منصور از مراد آنان که بردارند، بر دارند

بدین درگاه حافظ را چو می‌خوانند، می‌رانند

 منصور حلاج  خود را ندید و او را دید  و بهای این دیدن را سردار پرداخت!!!

حافظ را بدین جایگاه خوانده اند ولی چون مانند منصور مرد عمل نبود او را از آنجا می رانند!!

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند

که با این دَرد اگر دربند درمانند، در مانند

در پیشگاه حضرتش آنان که مشتاقند نیاز خود را عرضه می کنند ولی یار روی خوش نشان نمیدهد !

چرا که آنان جهت تسلای نیاز خویش به او نیاز عرضه می دارند در صورتیکه عاشق حقیقی وجود خویش را که تنها دارایی خویش است عرضه می دارد!

بنابراین فرق در این است که عاشق حقیقی < من > ندارد و همه < اوست‌ > .

1403/02/02 02:05
فاطمه یاوری

سمن بویان غبار غم چو بنشینند بنشانند

پری رویان قرار از دل چو بستیزند بستانند

 

پ.ن: 13. اردیبهشت. 03

1403/06/13 22:09
هوشنگ بهمنی

سلام ، من امروز ثبت نام کردم . امیدوارم بتونم در کنار دوستان قدمی مثبت بردارم . همیشه خودم از گنجور استفاده کرده ام و قدر دان خدمات ارزنده ی این صفحه فرهنگی بوده و هستم .

1404/01/21 09:03
احمد اسدی

دوایِ دَردِ عاشق را کسی کو سهل پندارد
ز فکر آنان که در تدبیر درمانند، در مانند

 

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر در بند در مانند، درمانند

 

پر واضح است که در بیت اول، واژه "درمانند" در تکرار اول در معنای در فکرِ درمان بودن و در تکرار دوم در معنای وامانده و درمانده شدن است.

در بیت دوم اما به نظر میرسد که این مفاهیم برای "درمانند" جابجا به کار برده شده است. بدین معنی که "درمانند" در تکرار اول در معنای "ماندن در بندِ درد" به کار رفته است و در تکرار دوم به معنای درمان شدن. بدیهی به نظر میرسد که حافظ در این غزل شاهکار یک واژه را دو بار در قافیه و با یک مفهوم به کار نمی برد. اما تکرار  یک واژه در قافیه غزل با به کار بردن آن در مفاهیم متفاوت کاریست که حافظ بارها انجام داده است. بر این اساس در بیت

 

در این حضرت چو مشتاقان نیاز آرند، ناز آرند
که با این دَرد اگر در بند در مانند، درمانند

 

واژه "بند" با سکون حرف دال خوانده می‌شود و بیت به مفهومی آشنا اشاره دارد که حافظ بارها استفاده کرده است. اگر مشتاقان با درد یار در بند بمانند، درمان می‌شوند. در واقع حافظ درد یار را سبب درمان مشتاقان میداند.

 

ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه تنهایی

 

سودی بسنوی نیز در کتاب شرح غزلیات حافظ واژه "بند" را با سکون حرف دال نوشته است.