غزل شمارهٔ ۱۸۵
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش مهدی سروری
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش سعدا مصلحی
غزل شمارهٔ ۱۸۵ به خوانش افسر آریا
حاشیه ها
با سلام.
من فکر می کنم وزن شعر اشتباه است
وزن صحیح فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلات است
و بحر آن رمل مثمن مخبون
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لان
در علم عروض این بحر را بر فعلاتن فعلاتن ... تقطیع میکنند و میگویند که مجاز است هجای کوتاه اول مصرعها به هجای بلند تبدیل شود و علتش را میگویند: در شعر فارسی راحت نیست مصرع را با هجای کوتاه شروع کرد.
شما اگر بخواهید همهٔ مصرع ها را بر فاعلاتن فعلاتن ... تقطیع کیند در بعضی جاها دچار اشگال خواهید شد، مثال : بگذارند و خم طرهٔ یاری گیرند.
این غزل نه محذوف است نه مقصور بلکه اصلم مسبغ است با فتح سین و ب مشدد مفتوح ک
محذوف آن است که حذفی انجام گیرد مانند فاعلاتن شود فاعلن و مقصور آن است که ن در آخر کوتاه شود مانند فعلاتن شود فعلات اما گاه فاعلاتن می شود فع لان یعنی ت حذف می شود و عین ساکن می شود اصلم مسبغ که البته بحث فنی است .
غلام همت ان نازنینم
که بیت اول را برایم معنی کند .
خواهر گرامی ، روفیا بانو
بنده جسارت نمی کنم ولی می فرماید:
اگر همه را محک بزنند ریاکاران باید به فکر کار دیگری باشند
ببخشید شاید نا مفهوم نوشتم
اگر سکه ی اشخاص را محک بزنند و عیار گیری کنند ریاکاری صومعه داران معلوم خواهد شد و دکانشان تخته.
می فرماید صومعه داران ظاهر سازند و چه خوب می شد که ریا کاریشان بر ملا شود
با احترام
زحمت افزا می شوم،
فزون بر آنچه مرسده فرموده است ، چیزیم در چنته نیست، مگر که میبایدمان تا سره از ناسره باز شناسیم، مبادا مدعیان پای در تماشاگه رازمان نهند.
مرسده بانوی عزیز
سلام
استادی داشتیم که جمله ای میگفت و ما را به معنی آن در جلسه ی درس بعدی فرا میخواند .
ما هم به تحقیق میافتادیم و هر کدام نظری داشتیم.گمان کنم بانو روفیا نیز چنین کردند و معنی بیتی را خواستند تا ما به تکاپو در آییم
شما پاسخ را درست نوشتید که منظور حافظ از صومعه داران ، ریا کارانند، وگرنه معنی صومعه داران را همه به راحتی در کتاب لغت پیدا می کنند.
من نمیدانم چگونه است که فکر و منظور بانو روفیا را دیگران تعبیر میکنند و از شما ایراد میگیرند.
به هر لغتنامه ای رجوع شود معنی صومه دار را راهب ، عابد و عبادتگاه نشین نوشته و احتیاج به یاد آوری نبود خوشحالم که نکته سنجی و در گرداب حرّافی نمیافتی
بادرود
مهری
مهری بانوی عزیزم
درود بر شما
چنین است که نوشتی
میدانم که بانو روفیا خواستند تا دیگران را تکانی بدهند و شوری بر انگیزند ، ورنه رنگ رخساره خبر می دهد که مطلب چیست من نیز خواستم لبیکی کفته باشم تا نفس گرم ایشان شهید نشود .
همانطور که میدانی مرا با مدعیان کاری نیست بگزار بگویند تا من سکوت کنم
قرنان تو بانوی گرامی
مرسده
رقص بر شعر ... و نالۀ نی خوش باشد
خاصه ..... که در آن دست نگاری گیرند
.../
شعر تر: 17 نسخه، 18 ضبط (801، 827، 827 مکرّر و 15 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) قزوینی- غنی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاوید
شعر خوش: 21 نسخه (803، 813، 814- 813، 816، 819، 821، 822، 823، 824، 825، 836، 843 و 9 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری، عیوضی
شعر من: 2 نسخه (یکی متأخر 858 و دیگری بیتاریح)
/ ...
رقصی: 23 نسخه، 24 ضبط (822، 825، 827، 827 مکرّر، 843 و 19 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) قزوینی- غنی، عیوضی، نیساری، جلالی نائینی- نورانی وصال، سایه، خرمشاهی- جاوید
وقتی:17 نسخه (801، 803، 813، 814- 813، 816، 819، 821، 823، 824، 836 و 7 نسخۀ متأخر یا بیتاریخ) خانلری
44 نسخه غزل 180 را دارند. دو نسخه یکی مورّخ بین سالهای 814- 813 و دیگر مورّخ 827 (نسخۀ اساس چاپ قزوینی- غنی) دو بار ضبط کردهاند. بیت فوق در ضبط دومِ نسخۀ مورخ 814- 813 نیامده است. 3 نسخه مورخ 859، 866 و 898 نیز بیت فوق را فاقدند.
صومعه داران = دین فروشان معیشت اندیش...
درواقع حافظ ما را محک زده.
صومعه داران من و شما هستیم زیرا خم طره یاری را نگرفته و سر زلف ساقی را در دست نداریم یعنی به مقام وصال نرسیده، ولی با این وجود اشعار حضرت حافظ را تفسیر میکنیم و شرح میدهیم.
کنایه ظریف "جناب رند بزرگ" در بیت اول خصوصا مصرع دوم علاوه بر معنی که دوستان زحمت کشیدند مبنی بر بی ارزشی کسوت و بازار زهد(باتوجه به واژه عیار)، این است که صومعه داران (دکان داران دین) معمولا افرادی تن پرور و بی بهره از شغل هستند! این اصطلاح پی کاری گیرند علاوه بر معنی خانم مرسده شاید چنین بنماید که این جماعت بروند دنبال کار مناسبی و بهره ای ب جامعه برسانند! این تعبیر با توجه به مصرع اول بیت دوم قوی میباشد... باشد خیال من درست باشد...
سپاس از کسانی که ذهن را در باب برخی ابیات ب چالش میکشند، حیف است راحت از کنار این گنج گذشت و و تامل نکرد... باز هم سپاااس
این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار / کاواز دهل شنیدن از دور خوش است
به نظر من معنی « نقد » در این غزل برخی لذت های زندگی است که برخی صومعه داران با آنها مخالفت و اگر بتوانند مردم را از آنها محروم می کنند.
میگوید: آیا می شود این لذت ها را بسنجیم و ارزش گزاری کنیم تا صومعه داران رهایمان کنند و پی کاری دیگر بروند؟
و در بیت های بعد، حافظ خود این نقدها ( لذت ها ) را عیارگیری می کند.
بیت آخر: حافظ! آدم های این دوره و زمانه، غم ِ مسکینان ندارند و به فکر مسکینان نیستند.
مسکینان بهتر است که اگر بتوانند
1- از این میانه به گوشه ای بروند
2- کنار (آغوش ِ یار)ی بگیرند.
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
دوستان بزرگوار توضیحات زیبایی در خصوص این بیت بیان نموده اند..
به گمان من در مصرع اول ترکیبی اضافی نهفته است؛ بدین شکل:
نقدهای صومعه داران را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه شان پی کاری گیرند..
با این فرض، مفهوم بیت از این قرار خواهد بود:
اگر بتوانیم حاصل عملکرد صومعه داران را عیار بزنیم و میزان ارزشمندی کارشان را بر ایشان نمایان کنیم، بر آنها روشن خواهد شد که در "گمراهی" بزرگی به سر برده، وقت خود را به بطالت می گذرانند.. و چه بسا تغییر رویه داده، دست به کاری زنند کارستان..
گرامی نادر..
همان ” کاری کردن کارستان “ منظور حافظ بوده چون در بیت دوم :
مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
بهترین کار را نشانی داده که کارستان است
مانا باشید
بلی
اصل مطلب را گفتید یاران جان
در کار یار باش که کاریست کردنی...
در حقیقت صومعه داری صرفنظر از جایگاه اجتماعی اش و نگاه حافظ به این گروه به خصوص، هر کاری غیر از یار بازیست...
عیارش پایین است، جنس نامرغوب است...
حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست
زین میان گر بتوان به که کناری گیرند
این عبارت «ابنای زمان» با اساطیر یونان همخوانی دارد!
کرونوس جوان ترین تایتان حاصل هم آغوشی اورانوس «خدای آسمان» و گایا «خدای زمین» بود. پس از ازدواج برای پیشگیری از وقوع پیش بینی پدر و مادرش که گفته بودند توسط زیوس فرزند خودش مغلوب خواهد شد، فرزندانش را می بلعید و در شکم خود اسیر می کرد. کرونوس با کرونومتر هم ریشه است خدای زمان است که در اصل پدر ماست ولی همان طور که به ما زندگی بخشید سرانجام ما را خواهد بلعید. مادر که اسارت فرزندان در شکم پدر را بر نمی تابد آخرین فرزند خود زیوس را با کمک مادرش گایا فراری می دهد و به فرزندش جاودانگی می بخشد، «رمز»، و زیوس بعدها در نبردی با کرونوس داروی تهوع آوری به پدر خود کرونوس می خوراند تا فرزندان خود را بالا بیاورد.
یک نفر که از بلعیده شدن توسط زمان رهیده به جاودانگی ره یافته سایر ابناء زمان را که در شکم پدر اسیرند نجات می دهد!
آدم های والایی که اندیشه هایشان از پس قرن ها همچنان خوانده و مورد موشکافی قرار می گیرند درست مانند زیوس از بلعیده شدن توسط زمان رسته اند. روزی همان اندیشه های والا به نجات خواهر و برادرهایشان که در شکم زمان اسیرند می آید و آنها را نیز می رهاند....
ابناء زمان .... زئوس .... اندیشه های والا .. و ..
روفیا، دوست جان! با ذهنی سیال و زیبا ..
نـقـد هـا را بـُـوَد آیـا کـه عـیـــــاری گـیــــرنـد
تـا هـمـه صـومـعـهداران پـی کـاری گـیــــرنـد
نقدها: پول،زروسیم ،دراینجا هرچیزی که با آن معامله کنند. منظورهمان "خرقه" هست که وسیله ی تجارت ومعامله ی صوفیان است.! "خرقه" داراییِ صوفیست! به این وسیله بهشت رامی خرند! جاه وجلال برای خودشان تهیّه می کنند! وووو
عیاری گیرند: مَحکی به آن بزنند ومیزان خالصی وناخالصی آن راتعیین کنند تاماهیّتشان آشکارگردد.
معنی بیت: آیا این امکان دارد که این خرقه های صوفیان را مَحَکی بزنند تا عیاردقیق آن مشخص گردد؟ تاببینیم این مدّعیان چقدر خلوص نیّت دارند وچه میزان ریاکارند! اگرچنین اتّفاقی رُخ دهد وعملکرد ونیّاتِ مدّعیان موردِسنجش وارزیابی دقیق قرارگیرد،حُقّه بازی وفریبکاری آنها برمَلاخواهدشد! اطمینان دارم که صوفیان وصومعه داران دراین آزمون روسیاه شده وصومعه هارا رهاکرده وبه دنبال کسب وکاردیگری خواهندرفت؟
بیابه میکده وچهره اَرغوانی کن
مروبه صومعه کانجا سیاهکارانند.
مَصلحت دید من آن است که یـاران همه کار
بـگـذارنـد و خـم طُـرّهی یـاری گیرند
طُرّه: بخشی اززلف که به پیشانی بریزند.
معنی بیت: نظرمن این است که صوفیان ودرویشان وکلاً همه ی فرقه ها ومذاهب،باورها واعتقاداتشان را رها سازند وبه جای آن عشق راجایگزین سازند. عاشق شوند وطُرّه ی دلداری راگرفته وبه عشقبازی بپردازند که بهترین طریق است.
هرآنکس را که درخاطرزعشق دلبری باریست
سپندی گوبرآتش نه که دارد کاروباری خوش
خوش گرفـتـنـد حریـفـان سـر زلـفِ ســاقــی
گـرفـلکـشـان بگذاردکـه قـراری گـیرند
حریفان:هم پیاله ها، دراینجا رندان وعاشقان ِ ساقی، کسانی که دل به غمزه ی ساقی باخته اند.
معنی بیت: هم پیاله ها ورندان ونظربازان، خوب نشانه رفته وزلفِ دلنواز ساقی رابدست گرفته اند،لیکن باسابقه ای که ازچرخ روزگار داریم بعیداست که گردش ِروزگار اجازه دهد آنها همچنان زلف ساقی را دردست داشته وکامرانی کنند. فعلاً که اوضاع فلک بی سروسامانست تامی توانیدبه عیش وعشرت بپردازید چراکه اگرفلک به خودآید وسامان گیرد هرگزنخواهدگذاشت به این آسانی به کامرانی مشغول شوید.
تابی سروپاباشداوضاع فلک زین دست
درسرهوس ساقی دردست شراب اولی
قـوّتِ بازوی پرهیزبه خوبان مفروش
که دراین خیل حصاری به سواری گیرند
دراین خیل: دراین گروه ودراین سپاه ،منظور خیل خوبان است
حصار: قلعه استعاره ازدل است که درحصارقفسه ی سینه به دژ شبیه است.
سواری: یعنی یک سوار، یکی ازاین خوبان،
معنی بیت: مغرورمباش وبه قدرتِ خویشتن داری ِ خویش درمقابل خوبرویان مناز، جلوه گری آنهابسیار وسوسه انگیزاست نمی توانی مقاوت کنی، چرا؟ زیرااین سپاهِ خوبان قادرندبایک سوارکار یک دژمستحکم را فتح کنند!
خوبان ازاین جهت که صاحب تیروکمان(ابرو ومژکان وغمزه) هستند به زیبایی به سوارکاران جنگی تشبیه شده است.
هرچه قدرهم قدرتِ پرهیزگاری داشته ویازیرک وباهوش باشی درنهایت شکاراین شکارچیان ماهر وسوارکاران چابک (خوبرویان) خواهی شد.
اگرچه مرغ زیرک بود حافظ درهواداری
به تیرغمزه صیدش کردچشم ِ آن کمان ابرو
یا رب این بچّـهی تُـرکان چه دلـیـرنـد بـه خون
که به تـیـرمـژه هرلـحـظـه شـکاری گـیـرنـد
بچّه ترکان: نوجوانان تُرک
معنی بیت:درادامه ی بیتِ قبلی، خداوندا این نوجوانان ِتُرک چقدر بی باک وشجاع هستند که هرلحظه اراده کنند به تیرمژگان شکاری می گیرند هیچ شکاری قدرت فرارندارد!
فغان کاین لولیان ِشوخ ِشیرین کارشهرآشوب
چنان بردندصبرازدل که ترکان خوان یغمارا
رقـص بر شعر تـَر و نـالـهی نـی خوش باشـد
خاصه رقصی که در آن دست نـگاری گیــرنـد
رقص وپایکوبی باشعرباطراوت وآوازنی خیلی دل انگیز ودلچسب است به ویژه آنکه درچنین رقصی هرکس دستِ نگاری راگرفته وباهم به رقص درآیند.
حاجتِ مطرب ومی نیست توبُرقع بگشا
که به رقص آوردَم آتش رویت چوسپند
حافظ ابـنای زمان را غـم مسکـیـنـان نیست
زین مـیـان گـر بـتـوان بـه کـه کـنـاری گیـرنـد
ابنای زمان : پسرانِ این دوروزمانه
کنار گرفتن : هم به معنی ترک کردن وبه گوشهای خزیدن است هم به معنای بوس وکنار و آغوش
معنی بیت : ای حافظ پسران این دور وزمانه راهیچ غم بیچارگان ( عاشقان دلشکسته و تهیدست ) نیست وبسیارسینگین دلند. بهتر آنست که از مردم کناره گیری کنی و گوشه ی عُزلت گُزینی یا بهتر این است که سعی کنی کسی راپیداکنی وبه بوس وکنارو آغوشش دل خوش کنی .
گرآن شیرین پسرخونم بریزد
دلاچون شیرمادرکن حلالش
باید پذیرفت که حافظ دردوره ای اززندگانی ِ پُرشیب وفرازش،حالاتِ متفاوتی راتجربه کرده، همانندبسیاری ازآدمیان،مرتکبِ گناه شده، به فسق وفجور مبادرت ورزیده، میگساری کرده ووووو
امّا باید این رانیزپذیرفت که حافظ دربرون رفت ازاین تحولّات روحی روانی،تبدیل به اَبرانسانی آزاده منش، آزاداندیش، عاشق پیشه، پاک باطن، پاک رفتار وپاک گفتار ووارسته ازبندِ تعلّقاتِ دنیوی شده وباروح وروانی پاک ومنزّه به دیدارحق شتافته است.
قدم دریغ مَدارازجنازه ی حافظ
گرچه غرق گناهست می رود به بهشت.
******************************
شرح غزل شماره 185 حافظ
*****************************
وزن : فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
(رمل مثمن مخبون محذوف)
******************************
1- نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
***
معانی لغات:
نقد: سکّه ، وجه رایج ، زرو سیم مسکوک رایج.
عیار:سنجش ارزش نامعلوم به وسیله مقایسه کردن با ارزش معلوم و تعیین بهای واقعی آن ، آزمایش وبه دست آوردن ارزش واقعی چیزی
صومعه داران : خانقاه داران ، صوفیان عابد سطحی و قشری .
***
تأویل عرفانی:چالشی بین رهروان ریایی و زاهد نما و سالکان راستین را در راه عشق حقیقی مطرح میکند که اگر واقع بینانه بین این دو گروه معیاری راستین را در نظر بگیرند صومعه داران کذایی و کذاب باید دکان تزویر و ریایشان تخته کنند.
***
معنی معمول: آیا این امکان وجود دارد که ارزش ها راواقعی ارزیابی کنند تا دیر نشینان ریایی به دنبال کار دیگری بروند .
**********************************
2- مصلحت دید من آن است که یاران همه کار
بگذارند و خم طره یاری گیرند
***
معانی لغات:
مصلحت دید : صلاح دید ، صواب دید .
خم طرّه یار: حلقه و منحنی چین و شکن زلف محبوب که بر روی پیشانی ریخته .
***
تأویل عرفانی:در ادامه بحث بیت قبلی میگوید رهروان راستین وسالکان طریق عشق بحث و مجادله بین
زاهدان دروغین و خود را کنار بگذارند پیوسته بسته به سلسله عشق محبوب ازلی باشند
***
معنی معمول: من چنین مصلحت می بینم که دوستان دست از همه کارهایشان کشیده و به زلف نگاری چنگ بزنند.
**********************************
3-خوش گرفتند حریفان سر زلف ساقی
گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند
***
معانی لغات:
حریفان : هم پیاله ، دوستان و هم قطاران ، یاران .
***
تأویل عرفانی:سالکان راستین پیوسته در طریق صواب هستند و در زمره سلسله بندان محبوب واقعی
و مشکلات عشق و بلیه های آن بیقرار طی طریق میکنند.
***
معنی معمول: یاران چه خوب وبه ساقی تعلق خاطر پیدا کرد ه اند ، اگر گردش روزگار به آنها مجال آرامش و قرار بدهد!
**********************************
4-قوت بازوی پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حصاری به سواری گیرند
***
معانی لغات:
بازوی پرهیز: ( اضافه تشبیهی ) پرهیز به بازو تشبیه شده .
خیل : اردوگاه ، لشکر .
حصار:قلعه و دژ و مکانی که با دیوارهای بلنداحاطه و محصور شده باشند، دیوارهای بلند اطراف یک محوطه .
***
تأویل عرفانی:باز با خطاب بر زاهدان خشک و ریایی و کذایی میگوید که بر سالکان عاشق و راستین فخر فروشی مکن که اینان خود در زمره وارستگان و قوی پنجگان مبارز با نفس اماره هستند.و مسلط بر آن.
***
معنی معمول: زور بازوی پر هیزگاری خود را به رخ خوبرویان مکش که لشکریان خوبرویان دژی را، با یک سوار مسخّر می کند .
**********************************
5-یا رب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند
***
معانی لغات:
بچّه ترکان : بچه های ترک نژاد .
دلیر : بی باک ،د لدار ، نترس .
***
تأویل عرفانی:باز افاده معنی بیت قبلی با صورتی دیگر را بیان میکند.
***
معنی معمول: خدایا! این ترک بچگان در خونریزی چه ورزیده و گستاخند! هر لحظه با تیر مژگان خود یکی را از پای در می آورند
**********************************
6-رقص بر شعر تر و ناله نی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دست نگاری گیرند
***
معانی لغات:
شعر تر : شعر آبدار و فصیح وتازه و شاد و شیوا .
نگار: محبوب و معشوق خوش نقش و زیبا روی .
***
معنی معمول: رقصیدن به همراه شعر لطیف ونوای نی خوش است به خصوص که در آن رقص ، دست نگاری را هم گرفته باشند .
**********************************
7- حافظ ابنای زمان را غم مسکینان نیست
زین میان گر بتوان به که کناری گیرند
***
معانی لغات:
اَبنای زمان : اَحفاد و اَخلاف زمانه ، پسران روز گار ، مردم زمانه
***
تأویل عرفانی:مردم زمانه توجهی به سالکان راستین ندارند و به مشکلات آنها توجهی نمیکنند.و دنبال زاهد ریا یی هستند . رهروان راستین بهتر است از این مردم توقعی نداشته باشند
***
معنی معمول: حافظ ، مَردُمِ زمان ، غم بی نوایان بدل را ه نمی دهند و مسکینان بهتر است که از آنها دوری کنند.
**********************************
تهیه تدوین: جاوید مدرس رافض)
**********************************
نظری بر: شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
از مفاد ایهامی ابیات این غزل چنین بر می آید که تاریخ سرودن آن پس از گرفتن و کور کردن امیر مبارزالدین محمد توسط فرزندانش باشد. شاعر در مطلع غزل را بازگو یی و بزرگترین خواسته و آرزوی خود شروع می کند. او در ایام حکومت محمّد مظفّر محتسب ، توسط صوفیان ریا کار زمانه بسیار تحقیر شد و گردش ایام به ضرر او و به سود متولیان شریعت خانقاه بود، به این سبب شاعر آرزو می کند که آیا کسی پیدا می شود که سره از ناسره تمیز داده و صومعه داران متظاهر را باز شناخته و دکان ریای آنها را ببندد تا این زاهدان دروغین به کار دیگری غیر از دین فروشی بپردازند ؟
آنگاه با دور نمای خوبی که از دست به دست شدن حکومت مشهود است بوی آزادی را استشمام کرده و می گوید در حال حاضر هیچ کاری بهتر از این نیست که یاران وحریفان دست از کار بکشند و به عیش و نوش و خوشی بپردازند . شاعر در بیت سوم با شناختی که از فرزندان محمد مظفر دارد می گوید این برادران خیلی خوب بر او ضاع مسلط شدنداگر چشم بد و گردش ناهنجار رزوگار بگذارد که به صلح و آرامش روزگار بگذرانند ازمفاد این بیت چنین بر می آید که حافظ کما هو حقه جماعت آل مظفر را خوب می شناخته و به خوبی از نفاق چند دستگی آنها آگاهی داشته و اینکه به حکم ضرورت زمانه یکی را بر حسب ظاهر می ستاید نباید به پای دنیا دوستی و ساده لوحی اونوشته شود .
در بیت چهارم حافظ به شاه شجاع که هنوز سیاست کشور دارایاو را عملاً ندیده و در نیافته تلویحاً نصیحت کرده و می گوید تو دیگر مثل پدرت دم از تقوی و پرهیزگاری و تظاهر مزن که مردم این زمانه باهوش تر از آنند که گول چنین رفتاری را بخورند و رندان روزگار هر یک با لشکری برابری می کنند . شاعر در بیت پنجم ، جنگ و گریزها و پیکارهای مداوم سلاطین ماضی و مدعیان امروزی حکومت ر ا از مد نظر گذرانده و می فرماید خدا این ترک زادگان یعنی این فرزندان امیر مبارزالدین که از طرف مادری بعضاً به ترکان قراختائی می رسیدند چه متهوّر و بی باک و ماجرا جویند که دایم در صدد زدو خورد و برتری جوی ی اند .
دربیت ششم شاعر باز به عقیده باطنی خود که در بیت دوم این غزل آمده است، بر می گرددو عیش ونوش وخوشی را در این ایام روزگار بر هر کار دیگری ترجیح میدهد و به دنبال آن خطاب به خود می فرماید : که این فرزندان ابن الوقت روزگار هیچوقت دلشان به حال مردم زمانه نمی سوزد . آنها در فکر خوشگذرانی وکامروایی خودند و چه بهتر که مسکینان وتهیدستان به امید بهبودی ننشسته و از آنها کناره جویی کنند و شگفت آنکه گردش روز گار مجال چنین کاری را به حافظ نداده و به دلایلی که بر ما معلوم نیست در زمان شاه شجاع به کار دیوانی مشغول و خود را در سرنوشت حاکم وقت مرتبط می سازد.
شرح جلالی بر حافظ – دکتر عبدالحسین جلالی
همه عزیزان از صوفیان ریاکار و به گفته حافظ صومعه داران حرف زدند و با خشم و نفرت آنان را به نقد گرفتند. یک نکته که باید به آن توجه داشت اینست: در هر فرقه و گروهی یک عده مدعی و کذاب در کنار پیروان راستین قرار گرفته اند. کسانیکه تنها به سوی مدعیان بی خبر مینگرند، از فیض همراهی و پیروی از صدیقین و راستان و پاک بازان محروم میمانند. و چنین اشخاص متاسفانه خیلی زیاد هم هستند.
حال ببینیم که آیا ما که بر صوفیان مدعی میتازیم، دلیل اصلی و بنیادی آن این نیست که خود ما صوفی نیستیم؟ یعنی همت و وقت و اراده صوفی شدن را نداریم؟ البته منظورم صوفیان عارف و راستین است.
کمی باید اندیشید و خود را در همین محک حافظ سنجید.
شرح حافظ با حافظ
شرح بیت اول در بیت زیر از حافظ :
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
شرح بیت اول در بیت زیر از حافظ :
نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
نقدها را بود آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پی کاری گیرند
آیا میشود برای آنچه نقد است انسانها ارزش قائل شوند
تا همه دکانداران دینی که آخرت را که نقد نیست نتوانند بفروشند وشغل دیگری بگیرند.( دست از دین فروشی بردارند)
در پاسخ به جناب «سید احمد»
دلیل تاختن حافظ به صوفیان در زمان خودش اکثرا ریا و بدلی و حسادت آنان به شادی دیگر مردمان و باده غروری بوده است که از آن سرمست بوده اند؛
اما من به عنوان یک مخاطب که تاریخ تصوف اسلامی-ایرانی از یک دور نمای هزارساله می نگرم تصورم این است که تصوف بیش از سود، زیان های بسیار برای ایران و کلا ممالک اسلامی داشته.
اگر دقت کنیم که روزگاری صلاح الدین ایوبی ها در خطه ای از دنیای اسلام که کمتر تصوف در آن راه یافته بود ظهور کردند و در برابر تهاجم صلیبی ها ایستادند و از قضا خطه از جهان اسلام و تمدن ایران که در ورطه تصوف افتاده بود در برابر حمله مغولان و تاتارها به طرفه العینی مسخر شد، می فهمیم که کلا روح تصوف با تمدن سازی و پیشرفت همخوانی ای نداشته و ندارد.
نمونه مولانا است که در اگر دقت کنیم دغدغه اش در اوج تازش مغولان ابدا حفظ آب و خاک و سامان کیان خلق نیست، و در آسمان ها سیر و سلوک می کند و در برابر آشفتگی های عصر خود مشی سلبی و کنار کشیدن را در پیش می گیرد.
خطاب به دوست عزیز آقا رضا
فوق العاده معنی کردید ابیات را و اینکه برای هرکدام بیت مشابهی پیدا کردید هم بسیار زیبا بود ای کاش برای بقیه اشعار حافظ هم این کا را بکنید
در هرصورت وظیفه خودم دانستم که تشکر کنم از لطفی که می کنید و علمتان را رایگان نشر می دهید.
نقدها را بُوَد آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعه داران پیِ کاری گیرند
نقد یا سکه رایج سرمایه و دستمایه صومعه دارانِ هر دین و مسلکی ست تا بدان وسیله به بازارِ باورهایِ خود رونق بخشیده و کسب و کارِ خود را توسعه داده، مخاطبانِ بیشتری را برای اظهارِ خود و باورهایِ خود جذب کنند، حافظ میفرماید آیا میشود اندیشمندان عیارِ این نقد را که باورهایِ آمیخته به جعلیات و خرافات است محکی بزنند و عیارش را معین و مشخص کنند؟ که در اینصورت بدونِ شک تقلبی بودنِ این سکه های زر نما اثبات می شود و چون فریب خوردگان به جعلی بودنِ این باورها پی ببرند، صومعه ها را ترک و صومعه داران نیز بناچار در و دکانِ خود را تخته می کنند، و ایده آلش این است که همگی کارِ اصلیِ انسان در این جهان را پیگیری و به آن بپردازند. کارِ حقیقی از نظرِ عارفان کارِ معنوی در جهتِ زنده شدنِ انسان به عشق در این جهان است که مقدم بر سایرِ کارهایِ بیرونی می باشد.
مصلحت دیدِ من آن است که یاران همه کار
بِگُذارند و خَمِ طُرًه یاری گیرند
حافظ در ادامه میفرماید بر مبنایِ بینش و جهانبینی که بدست آورده، تشخیص می دهد به صلاحِ همه یاران است که هر کاری که دارند را رها کرده و به عاشقی پرداخته و خَمِ طُرًه یاری را بگیرند، یاران انسانهایی هستند که ندایِ ارجعی را شنیده و میلِ بازگشت به اصل خود را دارند اما راه را نمی دانند و در نتیجه گرفتارِ صومعه ها شده اند، طُرًه یا زُلف بخشی از رخسار را میپوشاند که بر جذابیت و زیباییِ زیبارویان میافزاید و همچنین عاشق را مشتاق تر به دیدارِ قرصِ کاملِ رُخِ معشوق می کند، در دست گرفتنِ طُرًه کنایه از ثبات و پایداری در راهِ عاشقی می باشد.
خوش گرفتند حریفان سرِ زُلفِ ساقی
گر فلکشان بگذارد که قراری گیرند
حریفان همان یارانی هستند که موفق به گرفتنِ خمِ طره یار شدند و حافظ میفرماید چه خوش و زیبا به این کارِ عاشقی پرداختند، آفرین، اما در مصراع دوم از خواب و بازی هایی که روزگار برایِ آنان تدارک دیده است ابرازِ نگرانی کرده و هشدار می دهد که گمان مَبَرَند فلک راحتشان گذاشته و اجازه می دهد با قرار و آرامش به کارِ عاشقیِ خود ادامه دهند.
قُوًَتِ بازویِ پرهیز به خوبان مفروش
که در این خیل حصاری به سواری گیرند
حافظ میفرماید یکی از ترفندهایِ فلک پرهیز است، یعنی به عاشقِ سالک القاء می کند که بر خود سخت گرفته و خود را از مواهب و لذاتِ دنیوی محروم کند به گمانِ اینکه پرهیز می تواند او را به خدا نزدیک و راه را بر او هموارتر کند، بر مبنایِ همین نگرش است که او زاهدانه قدرتِ خود در امساک و پرهیز از بدیهی ترین نیازهایِ انسان را به رُخِ خوبان و عارفانی همچون مولانا و حافظ کشیده و به آنان می فروشند، یعنی از زُهدِ خود قصدِ نوشیدنِ شرابِ تایید دارند، در تذکرة الاولیای عطار نیشابوری می خوانیم سالکانِ زاهدی همچون مالکِ دینار ازدواج و حتی تناولِ خرما را بر خود حرام کرده، ماه هایِ متوالی را به روزه داری و ریاضت میپرداختند، از نگاهِ حافظ اینچنین زُهد و پرهیزکاری ها هیچ کمکی به زنده شدن انسان به عشق نخواهد کرد، در مصراع دوم دلیل آورده، میفرماید در این خیل یا طایفه زاهدان که گمان می برند بوسیله زُهد و ریاضت و محروم کردنِ خود از مواهبِ دنیوی می توانند حصاری از تقوی در اطرافِ خود کشیده و از گزند رسانیدنِ روزگار به راه و سلوکِ خود در امان باشند سخت در اشتباهند زیرا امکانِ فتحِ چنین قلعه ای بوسیله تنها یکی از سوارانِ روزگار امکان پذیر است، شاید نمونه بارزِ آن شیخِ صنعان باشد که دژِ مستحکمِ زُهدش توسطِ رؤیای آن سوارِ زیبارویِ ترسا فتح شد، همچنین داستانِ برصیصای عابد و مستجاب الدعوه نیز گواهی دیگر از تسخیرِ حصارِ تقوی و زُهد توسطِ تنها یک سوار می باشد، امروزه نیز نه داستان، بلکه وقایعی حقیقی وعینی از این دست را بسیار میشنویم یا می بینیم.
یا رب این بچه تُرکان چه دلیرند به خون
که به تیرِ مُژه، هر لحظه شکاری گیرند
تُرک تمثیلِ زیبارویی و در اینجا خداوند یا زندگی ست و بچه تُرکان عواملی هستند که قضا و کن فکان الهی را اجرا می کنند، پس حافظ در ادامه بیت قبل بهرمندی از لذات و نعمتهایِ خدادادی در این جهان را مشروط به عدمِ تعلقِ خاطر به آن نعمت می داند، یعنی به محضِ اینکه آن چیز در مرکزیتِ توجهِ انسان قرار گیرد و ذهن آنرا رها نکند و بود یا نبودش اولویت و اهمیت داشته باشد زندگی بوسیله تیرِ مژگانِ آن تُرک بچگان، آنرا هدف قرار داده و موجبِ ناکامیِ انسان در لذتِ حقیقی از آن نعمت می گردد، حافظ می فرماید زندگی هر لحظه در کارِ شکارِ این دلبستگی و هم هویت شدگی ها میباشد و در این کارِ خون ریزی بسیار بی باک و دلیر است، در این شکار هیچ چیزی که انسان قصدِ نوشیدنِ شراب از آن را داشته باشد مستثنا نیست و اگر عابد یا زاهدی بخواهد از زهد و تقوا و باورهایِ خود اعتبار کسب نموده و شراب نوشیده یا کراماتی کسب کند تا به مردم بفروشد، تُرک بچگان در هدف قرار دادنِ آن باور نیز درنگ نخواهند نمود و روزی حصار و دژِ زاهد را به سواری فتح خواهند نمود.
رقص بر شعرِ تر و ناله نِی خوش باشد
خاصه رقصی که در آن دستِ نگاری باشد
شعرِ تر شعری ست که همانندِ شعرِ حافظ آبِ زندگانی در آن جریان دارد و شنونده از آن سیراب می گردد، چنین شعری مخاطب را به درجه ای از نشاط و شعفِ حقیقی می رساند که با ریتمِ آن شعر که ریتم و آهنگِ زندگی ست به رقص می آوَرَد، ناله نِی همان نوایِ زندگی یا خداوند است که از طریقِ نِیِ شکر افشانِ بزرگانی همچون فردوسی و سعدی و حافظ و مولانا پیغامهایِ خود را به زیباترین شکل به عاشقانش میرساند، پسحافظ راهکارِ جایگزینِ زُهد و ریاضت را که حصاری رسوخ ناپذیر برایِ عاشقان ایجاد می کند موزون کردنِ خود با ریتم و آهنگِ شادی بخشی می داند که برآمده از جانبِ زندگی و از طریقِ نی و کلامِ بزرگان است، این رقص وقتی خاص تر و کاملتر می شود که دستِ نگار یا اصلِ خداییِ عشق در کار و یا در دستانِ عاشق باشد، یعنی وصل و دست در دستِ زندگی داشتن.
حافظ ابنایِ زمان را غمِ مسکینان نیست
زین میان گر بتوان بِه که کناری گیرند
ابنایِ زمان کسانی هستند که در گذشته و آینده بسر می برند، مسکینان عاشقانی هستن که به مرتبه فقر رسید اند و غمی جز زنده شدن به عشق در سر ندارند، پسحافظ میفرماید ابنایِ زمان فارغ از غمِ عشق هستند، اما آنان نیز بهتر است در میانه آینده و گذشته، یعنی در لحظه زنده زندگی کنارِ یاری را بدست آورند، یا خمِ طُرًِه یاری گیرند.
درهمان سده ها محمود غرنوی جهانگشایی کردوبعدها شاهانی داشتیم که فاتحانه ایران را حراست کردند وحتی برقلمرو ایران افزودندمثل صفویه ونادر.لذا تااسم عرفان وتصوف می آیدعده ای شرطی شده حمله اعراب ومغول را قرینه آن می کنند که تاحدزیادی علت ومعلول دانستن آنها ناصواب است واگرهم کمی موثر ومرتبط باشد می شودگفت بهره برداری فرهنگی مثبتی از آن حملات بوده است.حملات وشکستها علل وعوارض متعددی دارد که محدودکردن آن درزمانهای خاص کاملا خردمندانه نیست.
این غزل را "در سکوت" بشنوید
آن روز میرسد که ماحصل همه نظریات(نقد صوفی ۱۵۹) را عیارسنجی کنند؟ تا زاهدان، صوفیان و متظاهران پی کار خود روند؟
۲-صلاحدید من این است، که همه کار را فروگذارید و حلقه زلف معشوقی بگیرید(عشق رهایی بخش تعلقات و افکار و آورنده حال خوش)
۳- آری یاران هم، طره گیسوی ساقی را چه زیبا گرفتهاند! اگر گردش زمانه بگذارد که آرام باشند( قبض و بسط دائمی و نیاز به مراقبت از حال خوش)
۴- قدرت پرهیزگاری را به رخ زیبارویان نکش! که یک سوار از میانشان، قلعهای را فرومیریزد.
۵- خدایا! این پسران زیباروی چه گستاخانه خون عاشقان میریزند، که با هر تیر مژه و در هر لحظه یکی را به دام میاندازند.
۶- آری زین میان، چرخیدن بر شعر زیبا و نوای موسیقی خوش است، مخصوصا اگر دستدردست زیبارویی باشی!( خانلری: شعر خوش- خاصه وقتی)
۷- ای حافظ! مردمان زمانه غمخوار بیچارگان نیستند.بهتر است از این میان کنارهگیری کرد یا آغوش یاری جست(ایهام:میان : کمر-کنار: آغوش)
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
اگر پیر میکده، شراب حال خوش به رندان برساند، خداوند هم از گناهان چشمپوشی و هم بلاها را دور میکند(خانلری: دفع وبا، ایهام در کاربرد شراب در طب قدیم برای دفع وبا)
۲- اکنون ای ساقی! با پیمانهای یکسان و در خور هر سالکی شراب بریز، تا آه درویشی جهان را دامنگیر بلا نکند( جام عدل در علم مکانیک قدیم- علم الحیل-به صورتی بوده که اگر اندکی بر مایع آن بیفزایند تمام مایع خالی میشود، در برابر جام جور که مقداری شراب هم در قسمت پنهان آن جاسازی میشده است.شرح شوق، ۲۳۵۴)
۳- بیتردید اگر سالک حقیقت به پیمان درونی خویش وفادار باشد، در پرتو آن، غمها به پایان میرسند(برای خودش یا برای همگان)
۴- گرچه ای خردمند! چه راحتی و چه ناراحتی و غم از سوی خداوند است(تضاد ذاتی جهان، شب و روز، فرشته و دیو...)
۵- و اصلا چه جای تامل است در این موضوع؟! وقتی خرد و فهم آدمی به راز هستی پی نمیبرد، حدس و گمان بیهوده است(خانلری: در کارخانهای که ره علم و عقل نیست، وهم ضعیف رای فضولی چرا کند)ایهام: ضعیف رای یا رای فضولی کردن.
۶- پس ای نوازنده خوش نوا! ترانهای خوش بیاور که هیچ کس جز در وقت معین، از جهان نمیرود و هر که جز درک لحظه حال را بجوید خطاکار است!( خانلری: بساز عود)
۷- ما که از درد عشق و خماری از میان رفتیم، یا دیدار معشوق و یا شراب حال خوش به فریادمان خواهد رسید.
۸- آری جان فدای این شراب شد و حافظ به عشقش سوخت، کجاست نفس زنده کنندهای که چون مسیح دوباره زندهمان کند؟!( تولد دوباره در هر لحظه- پوست اندازی هر لحظه جان)
پیوند به وبگاه بیرونی
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
بیت ۴ - ...که در این خیل حصاری به سواری گیرند . یه روز عرفا و زهاد و دراویش و صوفیان و جوکیان جلسه داشتن که هر یک از شهری و روستائی با وسیله ای وارد میشدند ، هر یک به فراخور مقام و کرامت وسیله عجیبتری رو سوار شده بود . یه نفر داد زد ببینید شیخ ما اژدها رو زیر سلطه داره ! سوار بر اژدها شده و داره میاد ! فرد دیگه ای گفت یار مارو نگاه کنید که بر چینه سوار شده و داره شرفیاب میشه.چینه و دیوار وحصار جامد و چسبیده به زمین رو به حرکت وا داشتن کرامتیست فوق تصور انسانی . بله نسبت کرامت خوبان و نه فقط خوبرویان ظاهری به دیگران ایچنین است. به همین دلیل حضرت حافظ میفرمایند :
بر این راق زبرجد نوشته اند به زر
که جز نکوئی اهل کرم نخواهد ماند
نکوئی و نیکی و خوبی یگانه گوهر هستیست