غزل شمارهٔ ۱۲۳
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش فریدون فرحاندوز
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش سهیل قاسمی
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش سارنگ صیرفیان
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش فریبا علومی یزدی
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش احسان حلاج
غزل شمارهٔ ۱۲۳ به خوانش محمدرضاکاکائی
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
چه نیـــکو کرده ای گفتار حافظ
ز دلهـــا میبری زنگار حافظ
گهی گوئی زسا قی ساغرو می
گه از هجران وگه دیدار حافظ
گهی ازعاشقان گفتی گه ازعشق
گهی دروصف روی یار حافظ
ز نیکو سیرتان گه یا د کردی
ز گلها گفتی و از خار حافظ
ز روز روشن و از شام تاریک
گهی از چرخ افسونکار حافظ
بدستت ساغری خالی ز تزویر
به مستی گفتی از هشیار حافظ
گه از مهراب گفتی گاهی ازمهر
گــهی از خا نه خمار حافظ
گه از سجاده گاه از دلق گفتی
گــهی از فتنه دستار حافظ
ز اسرار جهان آ گاه بودی
تو بودی محرم اسرار حافظ
نکو توصیف کردی باده عشق
غم دلـدار و شام تار حافظ
تمام گفتنیها گفتی از پیش
همه خواب و توئی بیدار حافظ
هزارت آفرین گویم به هربیت
دوباره میکنم تکـرار حافظ
برو(خسرو)مریدخواجه میباش
که دارد نکته ها بسیار حافظ
خسرو رضائی تورنتو کانادا
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
مطرب عشق عجب سازو آوازی داردهر نقمه ای که در ساز خود نواخت آن نقمه بجایی هدایت میکند
مطرب :به طرب درآورنده،کسی که نواختن ساز وخواندن آواز شغل او باشد،
مطرب عشق یعنی عشقی که به طرب آورنده و نوازنده است
ساز: آلت موسیقی،نواختن،نغمه ،موسیقی
نوا :پرده موسیقی
حاصل معنی:این که عشق خنیاگری است که موسیقی شگفتی دارد زیرا هر آهنگی که می نوازد مارا به نکته ی تازه ای هدایت می کند.
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
عشاق:عاشقان ، نیزمقامی در موسیقی که ایهام دارد
یعنی چون عاشقان از روی دردو صفای قلب با معشوق راز ونیاز می کنند،نغمه ی آن ها به گوش خوش می آید وباز تاب نکویی دارد.
پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
دردیکش:کسی که درد شراب می نوشد
کنایه از باده نوش فقیر وبی چیز.
مقصود این که اگر پیر ما فقیر وبی چیز است و نمی تواند با زور و زر از ما حمایت کندخداوندی بخشنده و
خطا پوشی دارد که ما را مورد لطف خود قرار می دهد در حق ما دعا می کندوخدا که به او نزدیک است
دعایش را اجابت می نماید ومارا می بخشد
محترم دار دلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فر همایی دارد
مگس:نماد پرنده حقیر و هما:نماد پرنده عالی وبا شکوه
شاعر قلب خود را به مگس قند پرست تشبیه کرده که از وقتی عاشق یارمثل قند شیرین شده در
خود احساس غرور وبلند پروازی می کند، چنان که گویی از مقام مگسی به مقام همایی رسیده است
پس احترام او را راعایت کن چون دیگر مثل مرغ هما ارزش ومنزلت پیدا کرده است.
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
پادشاهی که گدایی در همسایگی اوست،اگر حال اورا بپرسداز عدالت دور نیست.
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
درد عشق است و جگرسوز دوایی دارد
اشک خون آلود خود را به طبیبان نشان دادم، گفتند چنین اشکی از عوارض عاشقی است
دوای جگر سوزی دارد و شاید دوای جگر سوز صبر و تحمل عاشق است.
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
غمزه:یک بار به چشم و ابرو اشاره کردن
اجر :پاداش نیک جزا: مکافات کیفر
مقصود این که چشمان تو با عشوه گری بر ما ستم می کنند،ما را به سوی خو د می کشند وخاطرمان
را آشفته می سازند تو از آن ها ستمگر میاموز،زی را در مذهب عشق هر کار نیک اجر ومزدی وهر کار
نا روا کیفری خواهد داشت-پس ستمگری غمزه هم بی مکافات نخواهد بود.
نغز گفت آن بت ترسابچه باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
ترسا:مسیحی
می گوی آن مسیحی بچه ی باده پرست چه سخن زیبایی گفت :وقتی باده می خوری به نیت شادی کسی بخور که اهل صفا وصمیمیت باشد.
خسروا حافظ درگاه نشین فاتحه خواند
و از زبان تو تمنای دعایی دارد
ای پادشاه حافظ که مقیم درگاه توست سوره ی الحمد خواند وتوقع دارد که تو هم دعایی بکنی.
وزن: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فع لن
فاعلاتن اول مصراع بنا بر اختیار وزنی میشه فعلاتن
فالی جهت این غزل:
ای صاحب فال، شمابسیارمهربان وخوش
قلب هستید،امابسیاری قدرشمارانمی،،،،،،،،،
دانندوباعث ناراحتی شمامی شوند،،،،،،،،،،،،،
بنابراین ارتباط صمیمانه خودراباخداوند،،
حفظ کنیدکه دراین صورت اجرکارهایت،،
راخواهی گرفت ،هرنیتی که دردل داری به،
خداوندمتعال آن راعملی کن ،هرعمل اجری
وهرکرده سزایی دارد.
به نظر من در بیت
«پیر دُردیکَشِ ما گر چه ندارد زر و زور/ خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد»
طنزی نهفته است. یعنی خدایی که پیرِ دردیکش ما برای خودش تصور کرده است، خوش خطاپوش است! گرچه پیر ما زر و زور ندارد، ولی با خدای خودش حساب خوشی دارد.
پیر دردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
در کتاب "الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة" که ما با نام اسفار اربعه آن را میشناسیم در سفر دوم (و ثانیها السفر بالحقّ فی الحقّ) بیان میشود که سفر در صفات خداوند است (دوستان علاقه مند به سایت mullasadra.org مراحعه کنند)
در غزل دیگری از حافظ حضرتشان بیان دارند که(http://ganjoor.net/hafez/ghazal/sh105/)
پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت
آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد
به نوعی در این دو بیت میشود به مقام "پیر" پی برد.! :)
موضوع مد نظرم کمی دلی است بدون مدرک ولی حس کردم بیان کردنش خالی از لطف نیست
باز هم تقاضا از اساتید گرامی دارم که در صورت نیاز حتما نوشته این حقیر را تصحیح کنند.!
درود بر یاران گرامی. درباره این غزل زیبا دکترالهی قمشه ای حکایت کنند که شبی در خواب بودم و در عالم رویا مشاهده نمودم که در آسمان چندین پرنده زیبا که از نظر جمال و زیبایی طاووس هم به پایشان نمی رسید در حال پرواز هستند خطاب به یکی از آن ها گفتم که شما چه می باشید و آن پرنده پاسخ داد که من غزل مطرب عشق حافظ هستم و دیگر پرندگان نیز دیگر غزلهای او هستند . البته صحت و سقم این مدعا را نمی دانم و فقط آن را از استاد الهی قمشی در یکی از سخنرانی هایشان شنیدم.
مُطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد
حافظ دراین غزل، جبهه ی متشرّعین ِ متعصّبِ خشکه مغز راباسمفونی خیال انگیزعشق به توپ بسته ودرهم کوبیده است. موسیقی ومطرب، عشق وشاهدبازی در نظرگاهِ متشرّعین،ازآلات واسباب شیطانیست وعاملین به آنهانیز سربازان وهواداران شیطان هستند! حافظ باآگاهی کامل ازنقطه نظراتِ متشرّعین، این غزل ناب وپُرمایه راسروده تاتوانسته باشدبکلّی از قشریّون ِ پیش پابین خودراجدا کرده ورودرروی آنها قرارگیرد.
مطرب: نوازنده وخواننده، به طرب آورنده باساز وآواز. حافظ بانشانیدنِ مطرب درکنارعشق، به آن معنای گسترده تری بخشیده است. "مطرب عشق" کسی که ازروی عشق ودلدادگی قول وغزل می خواند وساز می نوازد، کسی که ازعشق می خواند، کسی که مبلّغ وترویج دهنده ی عشق است، کسی که عاشق است وازدل می خواند وبردل می نشاند.
ساز ونوا: ساز و آواز.
نوا: نغمه ، مقام، پرده موسیقی.
نقش: قطعه یی از موسیقی که در هر دستگاه یا مقامی اجرا می شود
راه به جایی دارد: دل شنونده رابه عالمی دیگررهنمون می شود ومعانی بدیعی تولید می کند.
معنی بیت: کسی که عاشقانه ازعشق می خواند ومی نوازد عجب آهنگ دلپذیری خَلق می کند درهرپرده که موسیقی می نوازد آهنگی تولید می شود که بردل می نشیند چراکه ازدل برمی آید وشنونده راباخود می برد و حظّی روحانی به اومی بخشد.
عالم از ناله ی عشّاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
"عشّاق"ایهام دارد.1-عاشقان 2- نام دستگاهی درموسیقی
معنی بیت: ای کاش دنیا حتّا یک لحظه نیزازناله وفریاد عاشقان( ویا آهنگِ زیبای عشّاق ) خالی نباشد چراکه این آهنگ، روح افزاترین ونشاط بخش ترین نوائیست که درجهان وجود دارد.
به وقتِ سرخوشی ازآه وناله ی عشّاق
به بانگِ ونغمه ی چنگ وچغانه یادآرید
پیر دُردی کش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
دراین بیت حافظِ نکته پرداز به متشرّعین ِ یکسویه نگرطعنه می زندوبه آنها به طنز می فرماید: شیخ شما زر وزور دارد، پیرمازرو زورندارد لیکن خدایی بخشنده و خطاپوش دارد.
دُرد کش یا دُرد نوش، کسی که به سببِ فقر وتهیدستی، نمی تواند شراب زلال وگران قیمت تهیّه کند وبناگزیرازشرابِ ته مانده،ناخالص وارزان قیمت استفاده می کند.
عطا: پاداش ،انعام
معنی بیت: پیر وراهنمای ما (برخلافِ شیخ زاهدان) زر وسیم وقدرتِ حکومتی ندارد وازتهیدستی دُردنوش است امّا بااینحال خدایی بخشایشگردارد و(برخلافِ خدای زاهدان) ازخطاها وگناهان بندگان خویش چشم پوشی می کند عنایت وحمایت اوبرای ماکافیست.
بنده ی پیرخراباتم که لطف اَش دایم است
ورنه لطف شیخ وزاهدگاه هست وگاه نیست
محترم داردلم کاین مگس قندپرست
تا هواخواه تو شد فرّهمایی دارد
هما: مرغی خوش یُمن افسانه ای که درباورقدیمیان اگرسایه ی اوبرسر هرکسی می افتاد به دولت وسلطنت می رسید.
دل شاعر دراین بیت به مگسی قندپرست تشبیه شده،که مشتاق قندِ لب یاراست لیکن به برکت ارادت وَرزیدن به معشوق، شکوه وزیبایی پرنده ی هما راپیداکرده است. درادبیّات فارسی همارا مظهر فرّوشکوه می دانندوبه فال نیک می گیرند.
معنی بیت: ای محبوب، با دل من به شایستگی واحترام برخوردکن که این مگس قندپرست به برکتِ عشق تو، شکوه وشوکت همایی پیداکرده است اوراگرامی دارکه ارزش اوازعشق تو وام گرفته است.
هواخواهِ تواَم جانا ومی دانم که می دانی
که هم نادیده می بینی وهم ننوشته می خوانی
ازعدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
معنی بیت: پادشاه توانایی که درهمسایگی خود گدایی ناتوان دارد اگرازاحوالاتِ اوپرس جویاباشد ودلجویی کند دورازعدالت نیست ونشانه ی کرم وبزرگواری وعدالت ورزی اوست.
عدل سلطان گرنپرسد حال مظلومان عشق
گوشه گیران رازآسایش طمع بایدبرید
اشک خونین بنمودم به طبیبان گفتند
دردعشق است وجگرسوزدوایی دارد
معنی بیت: به طبیبان اشک خونین خودرا نشان دادم وطلب دوا ودرمان کردم گفتند: این نشانه ی ابتلا به دردعشق است دارویی این بیماری بسیار جگرسوز وتحمّل سوز است.
حافظ اندر درد اومی سوز وبی درمان بسوز
زانکه درمانی ندارد درد بی آرام دوست
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
غمزه: اشارات وحرکات دلسِتانانه با چشم و ابرو،رفتاردلبرانه باچاشنی جفاکارانه که دل عاشق را خون کند
اجر: پاداش
جزا: مکافات وکیفر
معنی بیت: ای معشوق،حال دل عاشقان رارعایت کن بارفتارهای ویرانگرانه ی دلبرانه ، درحق آنها ستمگری مکن به یادداشته باش که درمذهب عشق همه چیزباپیمانه ی عدالت محاسبه می شود هرعمل نیکی پاداش نیک وهرکرده ی جفاکارانه ای مکافات وکیفری سخت درپی دارد.
چشمت به غمزه مارا خون خورد ومی پسندی
جانا روانباشد خون ریزراحمایت
نغزگفت آن بُتِ ترسابچه ی باده پرست
شادی روی کسی خور که صفایی دارد
نغز : نیکو ،زیبا ،بدیع
ترسا: عیسوی مذهب، نصرانی، راهب
شادی روی کسی خوردن: باده گُساران درمیان خود رسمی دارند که طبق آن هرپیاله ای را، به یاد عزیزی می نوشند وبه هنگام نوشیدن ازاو یادمی کنند.
معنی بیت: آن نوجوان زیبا روی باده پرستِ مسیحی چه زیبا وبدیع گفت که هنگام باده نوشی،سعی کن به شادی روی کسی بنوشی که اهل ذوق و دل بودل باشد ودل وروی باصفایی داشته باشد. پیاله ی شراب حرمت دارد ونبایدبه یادهر بی سروپا وبی ذوقی نوشیده شود.
جامی بده که باز به شادیّ ِروی شاه
پیرانه سرهوای جوانیست درسرم
خسرواحافظ درگاه نشین فاتحه خواند
و از زبان تو تمنّای دعایی دارد
خسروا: پادشاها
درگاه نشین: کسی که ازروی تواضع وفروتنی درپائین ترین نقطه ی مجلس می نشیند
فاتحه خواندن: دعا کردن
دعا درمصرع دوّم: آمین گفتن ومجازاً توجّه وعنایت داشتن
معنی بیت: پادشاها، حافظِ متواضع ،مرید ومخلص تو، این غزل رابه نیّتِ دعا به جان عزیزتوسرود و انتظار داردتونیزمتقابلاً آمینی بگویی. یعنی بی اعتنایی نکنی وبابذل عنایت والتفات، پاسخی شایسته دهی.
می کندحافظ دعایی بشنو آمینی بگو
روزی ما بادلعل شکّرافشان شما
تشکر برای شرح عزل ها
تو قسمت معرفی آهنگ نشد که بنویسم گفتم اینجا بنویسم، هنرمند آلمانی به اسم کریستوفر ون دیلین با اسم هنری شیلر Schiller که یکی از هنرمندای درجه یک و بزرگ موسیقی الکترونیک هستش و چند باری هم تو تهران کنسرت گذاشته بود تو سال 97، تو جدیدترین آلبومش که 3 فروردین 98 منتشر شد از این شعر تو آهنگ das goldene tor استفاده کرده و خانم نیلوفر پارسا اول آهنگ این شعرو دکلمه کرده و همچنین از سازهای ایرانی مثل دف و سنتور تو آهنگاش استفاده کرده این اولین باره که تو دنیا یه ساز ایرانی تو یه آهنگ تراز اول موسیقی الکترونیک استفاده میشه و موسیقی سنتی ایرانی و الکترونیک تلفیق میشن پیشنهاد میکنم این آهنگ رو گوش کنین حتما
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر نغمه که زد راه به جایی دارد . ـ حافظ
▣ قسمت هایی از نامه هایِ من به او ـ مربوط به سال 1384 تا 1389
▣ برخی از این نوشته ها در لاین و تلگرام منتشر شده اند.
▣ احمد آذرکمان ـ حسن آباد فشافویه
● تو که نیستی ، خودم را مثل سنگی در دستِ سکوت می بینم که می خواهد رو به تاریکیِ یک درّه ضربدستِ خود را امتحان کند ...
● پُر نگاهی ، نگاه هایی هم تبارِ فلفل هایِ زبان سوز . تازه یک روز است که شورِ برخاستن از رختخوابِ مجردی که می گویند به تابوتی کریه می ماند – که می ماند – به سرم افتاده ...
● عشق از من و تو همان درخواست هایی را دارد که از سایر عاشق و معشوق هایِ کتابی داشته است . بیا تن ندهیم به چرخه ای از رفتارهایی که از فرطِ تکرار داغ کلیشگی خورده اند . بیا خودمان را طوری تربیت کنیم که از این به بعد ما به عشق حُکم کنیم که چگونه بنشیند ؛ برخیزد ؛ بخورد ؛ بخوابد یا بهتر بگویم زندگی کند . بیا نگذاریم این روزمرگیِ کوفتی ما را پایبندِ درّه ها کند تا وقتی زیر و بمِ یک آواز ، عاشقانگیِ یک مصراع ، رازناکی یک نقش ، عتیقگی یک شی ، رقصِ ناموزونِ یک پرده که از تماشاچی دست به سینه بودن درآمده است می تواند ما را به ارتفاعات متمایل کند . پرده ها شیفته حرکتند اگر که ما از آن ها یک تماشاچی دست به سینه نسازیم ...
● چه کسی حلقه یِ ازدواج را مُد کرده ؟ چه کسی به بستنِ گردن بند و به گوش انداختنِ گوشواره ها حُکم داده ؟ مرا از دنیای زیور آلات بیرون کن ...
● مبادا به رنگ هایِ طبیعی صورتت چیزی اضافه کنی ، به همان رنگ ها که فکر می کنم خدا سفارشیِ سفارشی برای من خَلقِشان کرده ...
● سفید کُن می زنی ؛ ماتیک می زنی ؛ سُرمه می کِشی ؛ یک طبیعتِ بی جان دُرُست می کنی ، در حالی که من شیفته یِ رنگ های طبیعیِ صورتِ توام ؛ همان رنگ هایی که مرا کنج کاوی می کنند ... بگذار در صحبتِ رنگ هایِ طبیعیِ صورتت غَربال می شوم ...
● بیچاره آینه! بیچاره من! که هر دو بازی خورده یِ شوخی هایِ جمالِ توایم ...
● گیرِ عجب مژه هایِ شوخیست ، چشمانِ ساکت و با ادبت! ...
● دلم سرخِ خونِ آرزوها بود آرزوهایی که یکی یکی سَر بُریدَمِشان و اما این که چه شد تو آرزو ، دلْمال من گشتی نمی دانم ...
● من عاشقِ لَفّ و نشرهایِ مُشوّشم و تو شبیهِ لَفّ و نشرهایِ مُشَوّشی ...
● من می خواهم در بیرون از خانه خوب رو بگیری و در خانه خوب رو باز کنی ...
● کاش می شد الان خواب یک دامنِ چهارخانه ی سیاه و سفید را ببینم که روی کمرش یک عالم مویِ مشکی و نرم وول بخورد ...
● به نظرت عشق مثل یک هسته یِ کوچکِ لایِ لیمو تُرش نیست ؟ ...
● راستی با این سیبِ سرخی که فکر می کنم تو گذاشتی روی انحنای کمرم و گفتی اگر بیفتد سوختی چه کار کنم ؟ من اگر خودم خودم را نسوزانم یا کسی مرا نسوزاند حوصله ی بقیه سر نمی رود ؟ ...
● بگذار الان خودم را بردارم بِبَرم لایِ درخت ها ، درخت هایی با پوست های قهوه ای خیس یا بردارم بِبَرم رویِ ماسه هایِ نَرم و آفتابِ خورده یِ کنارِ دریا . ماسه هایی که فکر می کنم خدا درآفریدنِ تو از آن ها استفاده کرده ...
● در روحِ من جاهای سرکشی نشده ی زیادی وجود دارد که خودم به تنهایی جرات نمی کنم به آن جاها بروم . این کار توست که دست مرا بگیری و به این جاهای نامکشوف ببری . من آرزو دارم تمامِ روحم را ببینم ...
● بعدِ تو هیچ چیز برایم کهنه نیست حتی وِزوزِ آن مگس هایی که مکرر روی پوستِ من حیرتمندانه این سو و آن سو می روند ...
● آرام آرام نگاهم کن ، نگاه هایت داغ داغ است ؛ به داغی نان هایی که تازه از تنور بیرون آمده اند . اجازه بده از این دست به آن دستشان کنم ؛ پوستِ طاقت من نازک است ...
● من دوست ندارم نگاه هایِ خمیرشده مصرف کنم لطفا به نگاه هایت بگو که همیشه تُرد و تازه و بِرشته باشد ...
● چرا من مُدام فکر می کنم ترا در زیرِ هاشور ها دیده ام؟! ...
● تجلیگاهِ لرزشِ یک موجِ نامُردنیست ، چه ؟ چشم هایت . مرواریدی نایاب در سینه یِ ابری گمنام را می ماند ، چه ؟ چشمهایت ...
● ای مزه یِ نرفتنی ! ای لحظه یِ ناگذشتنی ! من زود گم می شوم مرا بچسب . من زود به خواب می روم به حرفم بِکِش ...
● نمی دانم چرا هیچ نگاهی مثل نگاهِ تو نمی تواند ناخالصی هایِ مرا بگیرد و بغضِ مرا اَلک کند ؛ آن هم بیشتر زمانی که می نشینم پایِ لَبریختگی هایِ خودم و کاسه یِ سَر رفته یِ ابرم را تماشا می کنم ...
● بی تو فکر می کنم شبیهِ یک چمدانم ؛ چمدانی که در آن بسته نمی شود ؛ چمدانی که صاحبش آن را گم کرده است ؛ چمدانی که همه دارند تویش را نگاهش می کنند .
● نمی دانم چرا چشم هایِ تو چِرکِ سکوتِ مرا در می آورد ...
● هنگامِ کشفِ اندامت ، انگار معبد سومنات را فتح کرده بودم ؛ انگار که کوهِ نور را به غنیمت گرفته بودم ...
● بگذار با یک چراغِ مطالعه به ستونِ مهره هایت که از زیر پوست کشیده ات برجسته شده خوب نگاه کنم لذت ببرم ...
● دکمه هایِ پیرهنت ، هم قفل و هم کلیدِ مخزن الاسرارِ منند ...
● نگاه پُر ورقی داری! ...
● سطرهای سپیدت را به پیش بکش که من خالی از فاعلاتن های ممتدم ...
ممنون از تمام نظرات ،فقط خواستم در مورد بیت : محترم دار دلم کاین مگس قند پرست بگویم آقای همایی فرموده اند که حافظ یار خود را به قند شیرین تشبیه کرده در حالی که در مصرع اول در مورد کوچکی و حقیر بودن خودش صحبت می کند بنابر این ، قند پرست حکایت از دنیا پرست بودن قبل از هوا خواه او شدن دارد . به عبارت ساده تر مگسی که از شیرینی قند سر خوش بوده حالا وضعیتش عوض شده و ...
درود بر شما مهران عزیز و گرامی
قطعاً برداشت شما از بیت درست و بجا میباشد و این غزل نیز همانند سایر غزلیات جناب حافظ مملو از کنایه و استعاره است و هر خواننده ای به فراخور حال ، برداشت خود را خواهد داشت .
پایدار باشید
با سلام من متوجه نشدم مطالب آقای احمد آذر کمان چه ارتباطی با این غزل حضرت حافظ داره؟
سلام یه سوال برای من پیش اومده اینکه بیت پنجم که میگه از عدالت دور گرش پرسد حال پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
من ارتباط این بیت رو با بقیه ابیات نمیبینم یعنی بقیه شعر راجع به عشق و عاشقیه ولی این بیت مربوط به عدالته می خوام بدونم ارتباط اینها چیه
در بیت محترم دار دلم کاین مگس قندپرست تا هواخواه تو شد فر همایی دارد
این دلی که مانند مگس به دنبال موارد بی ارزشی "قند پرست" بوده حالا که عاشق تو شده بزرگی و همایی بدست آورده
مطرب عشق ..فقط ...ساز ونوایی دارد
غیر از آن نغمه بشر چه راهی دارد...
نوازنده عشق چه آهنگ خوشی دارد، هر آوا و نوایش راه به جایی فراتر دارد.( راه، زخم، نقش، عشاق و ناله اصطلاحات موسیقی)
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی( خانلری:صدایی) دارد
هستی از بانگ عاشقان(اثر مطرب عشق) هرگز خالی نباد، که این نوا موزون و شادی افزاست(مطرب عشق، ناله عشاق،مذهب عشق، قند پرست، باده پرست و روح دیگر ابیات بر محور عشق است)
۳- پیر دردنوش و باده پرست ما اگرچه ثروت و قدرت ندارد، اما خدایی خطاپوش و گشاده دست دارد( که عشق را به او ارزانی کرده)
۴- دل عاشقم را بزرگ شمار، که این مگس شیفته قند( لبت)، آنگاه که عاشقت شد، شکوه و جایگاه همایی پیدا کرد.
۵- اگر پادشاه عشق، جویای حال گدای همسایه اش شود دور از عدالت نیست!
۶- اشک خونینم را به پزشکان عرضه کردم، گفتند درد عشق است و دوایش هم جگرسوز است.
۷-(با این حال زار و عدالت متوقع از تو) از کرشمه های چشمت ستمگری نیاموز، که هر کاری( توجهت به معشوق) اجر و ثوابی دارد.
۸- چه زیبا گفت آن شاهد ترسای باده پرست(معنای عرفانی: واردات قلبی)، به سلامتی یاری بنوش که صفای درون دارد.
۹- پادشاها، حافظ که ملازم درگاه توست، نخستین سوره را خواند و از تو آرزوی دعا( آخر سخن) دارد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح
این غزل را "در سکوت" بشنوید
مطربِ عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقشِ هر پرده که زد راه به جایی دارد
عشق، زندگی یا خداوند برترینِ نوازنده هاست، ساز و نوا دارای ایهام بوده و علاوه بر معنیِ آهنگ، به معنای ساز وکار یا برگ و نوا و اسباب نیز مدِ نظر می باشد ، پسحافظ میفرماید زندگی هرلحظه به نواختنِ آهنگی موزون مشغول است، یعنی خداوند هر دَم بوسیله قانونِ قضای خود اتفاقاتی را برای انسان در هر مرتبه ای که باشد رقم می زند ، در مصراع دوم می فرماید و این نقشها و تِم هایی که آن یگانه مطربِ شادی بخشِ جهان می نوازد به منظوری خاص بوده و در معنیِ مثبتِ خود برای انسان راه به جایی دارد، یعنی این اتفاقات و نقش هایی که زده می شوند قرار است به منجر به نتیجه خوبی شده و در راستایِ رسیدن به منظورِ اصلیِ انسان برای حضور در این جهان طراحی شده اند، این اتفاقات و حوادث برایِ انسانی که دلبسته و عاشقِ چیزهایِ ذهنی و مادیِ این جهان است به گونه ای خاصِ خود رخ میدهند و برایِ انسانهایِ عاشقِ رسیدن به اصلِ خود یا سالکان به گونه ای دیگر، برای مثال مطربِ عشق برایِ انسانی که در سی سالگی به اکثرِ خواسته هایِ دنیوی خود رسیده ، تحصیلات داشته ،شغلی مناسب دارد، به معشوقِ خود رسیده و ازدواج کرده است، و گمان میبَرد همه این موفقیت ها را تنها بوسیله کوششِ خود بدست آورده و عنایتِ خداوند را فراموش می کند، پس زندگی اتفاقاتی را رقم زده و تلنگری به برخی از موفقیت هایِ او می زند تا ناکامی را نیز تجربه نموده و ضمیرِناخودآگاه ِ او را به چیزی فراتر از موفقیت ها و ظواهر زندگی مادی جلب کند ، اما مطربِ عشق برای انسانی که دعویِ معنویت و اخلاق دارد نیز پرده دیگری تدارک می بیند ، رخدادهایی برای او رقم می خورد تا میزانِ تحمل و شرحِ صدرِ او را به بوته آزمایش گذاشته تا ببیند چند مرده حلاج است ، برایِ مدعیانِ علم و دانش به گونه ای دیگر و برایِ زاهدان و پرهیزگاران به نوعی دیگر ، بطورِ کلی هیچ انسانی در این جهان نیست که خارج و مبرا از پرده نوازی هایِ زندگی باشد که گاهی اتفاقاتی معمولی و روزمره و از نظرِ ما بی اهمیت هستند ، اما درواقع دارایِ پیغامهایِ بسیار جدی هستند و نوا یا اسبابی هستند برای انسان تا پیامِ آن پیغام را با کمترین هزینه دریافت کند .
عالم از ناله عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرح بخش هوایی دارد
حافظ میفرماید اما وقتی مطربِ عشق، نقشِ پرده عاشقان را می نوازد ناله عشاق از جنسِ دیگری ست یعنی از آنان نیز ناله شنیده می شود، اما ناله هایِ موزون و خوش آهنگ و مطابقِ ریتمِ زندگی، برخلافِ عاقلان که با هر ناکامی در منظورهایِ مادی و ذهنیِ خود ناله و فریادهایِ همراه با شکایت و ناموزون از آنان برمیخیزد، عاشقان هرگونه ناکامی در طیِ طریقِ عاشقی را در راستایِ کمکِ خداوند می بینند که بدونِ شک راه به جایی خوش و نیکو دارد، پسناله هایِ آنان ناله و شکایت نیست ، بلکه ناله ای توأم با تسلیم و رضایت است که منجر به فرح بخشی هوا می شود، فرح به معنی گشادگیِ فضایِ درونی ست که مسرت و شادی هوایِ درونی را در پی دارد و بالطبع بازتابِ این مسرتِ درونی در بیرون و رخسارِ عاشقان نیز نمایان میشود و حافظ آرزو می کند که هرگز جهان از ناله عاشقان خالی مباد . مولانا نیز در این رابطه بیتی معروف دارد؛ "عاقلانش بندگانِ بندیند /عاشقانش شکری و قندیند" هرآنکه در زمره عاشقان نباشد حتمآ از عاقلان است و مولانا می فرماید زندگی آنقدر عاقلان را ناکام می کند تا سرانجام نیز بوسیله بند و به اجبار بندگی را بپذیرند اما عاشقان با شادی و شیرینی و بدونِ لزومِ درد و ناکامی به عشق زنده می شوند .
پیرِ دُردی کشِ ما گرچه ندارد زر و زور
خوش عطا بخش و خطا پوش خدایی دارد
دردی کش یعنی باده نوش، و پیرِ راهنمایِ دُردی کش هم خود از شرابِِ عشق می نوشد و هم اینکه به دیگر عاشقان می نوشاند ، پس ثمره این دُرد نوشی ست که واکنشِ عاشقان در برابرِ اتفاقات ناله ای خوش آهنگ و موزون است زیرا خدایی را که دُرد کشان و پیرانِ میکده و خرابات یا مکتبِ عاشقی معرفی می کنند خوش عطا و خطا پوش است، اما زاهدان و عابدان با زور و اصرار و با دعاهایی که برآمده از ذهن هستند از خدایِ منتقم و جبارِ خود می خواهند تا این گروه را مرگ داده و آن گروه را علیل و ذلیل کند و دشمنانِ توهمیِ خود و همفکرانش را نابود کند، اما خداوند به پیر ِ دُرد کش و راهنمایِ عاشقان که از زر و زور خود را بی بهره می داند لطف و عنایت داشته ، هرآنچه خوب و خوش است را حتی در این جهان به او و دیگر عشاق عطا می کند .
محترم دار دلم کاین مگسِ قند پرست
تا هواخواهِ تو شد فَرً هُمایی دارد
حافظ میفرماید اما عابدان و زاهدان نیز همچون دنیا پرستان دلی قند پرست دارند، یعنی عباداتِ تقلیدی و برآمده از ذهنشان نیز به دلیلِ شیر و عسل پرستی ست و طمعِ بهشت و جویهایِ عسل را دارند ، اما باید چنین دلی را نیز محترم داشت تا شاید بوسیله نقشِ نغمه هایی که زندگی برای او می نوازد او هم سرانجام روزی هواخواهِ عشق شده و فَرً همایی یافته راه به جایی خوش برده و همانندِ عشاق همایِ سعادتمندی بر شانه او بنشیند .
از عدالت نبود دور گرش پرسد حال
پادشاهی که به همسایه گدایی دارد
حافظ میفرماید پس از آنکه عاشق فَرً همایی خود را یافت و با هُمایِ سعادت به پادشاهی رسید اگر از حالِ خرابِ همسایگان و اطرافیان ِ خود که در فقرِ مطلقِ معنوی هستند با خبر باشد ، اگر با پیغامهای زندگی بخشِ خود به احوالپرسی آنان رفته و با شرابِ نابِ عشق آنان را مداوا کند عینِ عدالت است و کاری لازم و به عدل و انصاف انجام داده است، البته شرطِ مهمی که حافظ بیان می کند اینکه ابتدا باید شخص به پادشاهی رسیده باشد و سپس به احوالپرسی همسایگان برود . مولانا نیز در این رابطه فرموده است؛ چون به بُستانی رسی زیبا و خَوش / وانگهی دامانِ خلقان گیر و کَش
اشکِ خونین بنمودم به طبیبان، گفتند
دردِ عشق است و جگرسوز دوایی دارد
اشکِ خونین کنایه از دردهایِ آگاهانه عاشق است برای زدودنِ دلبستگی هایی مانند تعلقِ خاطرِ زاهدانه به اعتقاداتِ ذهنی و تقلیدی که با محترم داشتنِ دل از طرفِ زندگی ، سرانجام شخص از قند پرستی به خداپرستی روی آورده و باید برابرِ نقشِ پرده ای که مطربِ عشق مینوازد به زندگی زنده شده و راه به جایی خوش ببرد، پس عاشق روی بسویِ طبیبانی الهی همچون حافظ و مولانا نهاده، اشکِ خونینِ خود را به آنان مینمایاند ، طبیبان که واقفند بر علت و بیماری ، دردِ عشق را در او تشخیص داده و علاج را در دارویی جگر سوز می دانند، دارویی که تلخ است و جانگداز ، و هیچ چیزی در جهان تلخ تر از این نیست که باورمندی اعتراف کند برای مثال چهل سال راه را به خطا رفته است، پس زر و زور را رها کرده و خداوندی را در خود شناسایی کند که خطاپوش و مهربان است تا از عطا بخشیِ خوش و نیکویِ او بهرمند گردیده، فرِ همایی خود را باز یافته و پادشاهِ مُلک خود شود .
ستم از غمزه میاموز که در مذهبِ عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزایی دارد
حافظ چنین لطف و عنایتی از جانب حضرتِ معشوق در تبدیلِ انسان از زُهدِ جاهلانه به عشقِ جاودانه را از تیرهایِ قضایِ غمزه حضرتش می داند ، پس شاهدانی که همفکرانِ دیروزِ این انسانِ متحول شده هستند این تغییر و نگرشِ نو را ظلم و ستمِ تیرهایِ قضای خداوندی می بینند، حافظ میفرماید اینگونه نبینید، زیرا این تبدیل و تحول در آغاز نتیجه طلب و خواستِ انسان است برای تغییر و سپس اِعمالِ اراده خداوند در برآوردنِ این خواسته بحق بوسیله غمزه و تیرهایِ کن فکانِ خود که قانونی ست محکم در مذهبِ عشق . مولانا در این رابطه میفرماید؛
طالب است و غالب است آن کردگار / تا زِ هستی ها برآرد او دمار
هستی ها فقط چیزهایِ مادی نیستند، بلکه اعتقاد و باورها نیز در زمره هستیِ انسان قرار دارند و هنگامی که شخص هویتِ خود را توصیف می کند از اولویتهای تعریفِ خود و هستیِ انسان محسوب می شوند
نغز گفت آن بتِ ترسا بچه باده پرست
شادیِ رویِ کسی خور که صفایی دارد
ترسا بچه ای که خود باده پرست است و باده الست را در میکده عشق به دیگران مینوشاند همان پیرِ میفروش یا راهنمایِ معنوی ست که بر مبنایِ ترسائی و ادیان سخنانِ نغز بر زبان جاری میکند، یعنی خارج از ادیان که همگی سخنانِ نغز هستند مطلبی از خود نمیگوید ، و آن پیرِ باده پرست که دلی پاک وزلال همچون بچه و طفل دارد یکی از آن سخنانِ نغز را اینچنین بیان کرد که به شادی رویِ کسی می بنوش که در دل صفا و نوری دارد ، یعنی اینگونه مطالبِ عاشقانه در انسانهایی که هیچگونه صفایِ باطنی و معنوی ندارند بیان مکن زیرا که تاثیری نداشته و اتلافِ وقت می کنی .
خسرواحافظِ درگاه نشین فاتحه خواند
وز زبانِ تو تمنای دعایی دارد
پسحافظ که خود به عشق زنده و به پادشاهی رسیده است اما در عینِ حال درگاه نشینِ حضرتِ دوست است، یعنی همچنان به فقرِ خود واقف و خود نیز نیازمندِ عنایتِ خداوندی ست، این مطالب و کلیتِ غزل را همانندِ سوره فاتحه یا حمد، دعایی می داند ، یعنی همان دعاهایی که در این سوره آمده است از رحمانیتِ خداوند تا طلبِ نشان دادنِ راهِ مستقیم ،همگی در این غزل بیان شده ،پس حافظ از خوانندگانِ این غزل تمنایِ آمین دارد، برخی از نماز گزاران در انتهایِ قرائت این سوره آمین میگویند و حافظ از ما می خواهد که این آمین حقیقی و عملگرایانه باشد .
پیر دردیکش ما گر چه ندارد زر و زور
خوش عطابخش و خطاپوش خدایی دارد
چقدر این بیت به انسان هنگامی که تقدیرش آماج مصائب و شدائد قرار گرفته، آرامش میبخشد.