قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق به خوانش محسن لیلهکوهی
قصیدهٔ شمارهٔ ۳ - قصیدهٔ در مدح شاه شیخ ابواسحاق به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
با سلام، و سپاس فراوان
و عرض فروتنی و ارادت بابت کار سترگی که به انجام رسانده اید،
توضیحی را درباره مصرع نخست بیت چهارم (نکال شب که کند در قدح سیاهیِ مشک) ضروری می دانم:
شکل صحیح این مصرع، "زغالِ شب که کُنَد قدْح در سیاهیِ مشک" است.
تقریباً تردیدی نیست که کاتبان حافظ، ابتدا "قَدْح" (به معنای ریختن) را "قَدَح" خوانده اند و در تکاپو برای تصحیحِ وزن، چاره ای جز تبدیلِ "قدْح در" به "در قَدَح" ندیده اند. زغال را نیز -چه بسا به دلیل شکل ظاهریِ آن- "نَکال" به معنای مجازات کردن پنداشته اند.
سالها این مصرع آزارم می داد، تا اینکه در فروردین 1371 (سی سال داشتم در آن زمان)، دیدگانم که به "حافظ به سعی سایه" منوّر شد، در آن به جست وجوی مصرع اشاره شده پرداختم و این معنا را دیدم و حظّ بسیار بردم از اِشرافِ بی همتای "سایه".
ناگفته نگذارم که نازنینِ زنده یاد، دُرِّ شاهوار و استادِ بی بدیل بزرگوار، عباس زریاب خویی نیز جداگانه عیناً به همین نکته دست یافته اند.
کوتاه سخن، غرض از بلفضولی بنده صرفاً یادآوری بوده است و بس.
با احترام فراوان و سپاسی دوباره بل هزارباره،
حمید خادمی
بنظر می رسد معنی شعر به شکل زیر باشد و احتیاج به تغییر ظاهر کلمات نباشد تا به دام غرایب بیفتیم .
رنج شب که جام شراب و محتویات آنرا که شراب باشد در سیاهی به رنگ سیاه مشک در می آورد پرتو شراره های سرخ سحر گاهان که همان خورشید باشد دوباره رنگ اولیه را به آن بر می گرداند .
سلام
برسان بندگی گل رز گو به درآی
که دم و همت ما کرد ز بند آزادت
مارا به شراب ابلاغ کرده بگو از همت و اراده ما بود که تو از زندان خم رهای یافتی .
با سلام. خدمت آقای حمید خادمی عرض کنم که برداشت شما نادرست است. اما پاسخ صحیح: «عدم عنایت به عناصر مرکبه یا روشن نبودن معنی اصطلاح(مشک در قدح کردن) سبب شده است که علامه فقید قزوینی در ذیل دیوان حافظ مصحح خویش، رتاجع به این بیت چنین بنویسد: « چنین است(یعنی نکال با نون در اول) در نسخه یگانه ای که این بیت را دارد یعنی نخ(؟)، باقی نسخ این بیت را ندارند.معنی این کلمه به هیچ وجه معلوم نشد، محتمل است به احتمال قوی بلکه من شکی در این باب ندارم که به قرینه «شرار» در مصراع ثانی، نکال «تصحیف» «زگال» باید باشد که به وزن و معنی زغال است، ولی مع الذالک رابطه بین «زگال شب» و جمله « که کند در قدح سیاهی مشک» درست و واضح نیست، و «چراغ سحرگاهان» کنایه از آفتاب است.» به یقین علامه فقید قزوینی اشتباه کرده است، زیرا آقای دکتر محمدعلی رجایی بخارایی در کتاب فرهنگ اشعار حافظ می نویسد: «باید توجه داشت که نکال به فتح به معنی عقوبت، و اصطلاح مشک در قدح کردن کنایه از بی هوش کردن است؛ چنان که حافظ در جای دیگر نیز ضمن غزلی این اصطلاح را به همین معنی به کار برده است، آنجا که گوید: چو لاله در قدحم ریز ساقیا / که نقش خال نگارم نمی رود ز ضمیر --- در اینجا نیز حافظ، برای این که نقش خال نگار ا از صفحه ضمیر بزداید و لحظه ای چند در عالم بی خودی و بی هوشی از رمج هجران و حرمان بیاساید، از ساقی می خواهد که در قدحش می و مشک را به هم در آمیزد. بنابر آنچه گذشت، مراد از بیت مورد بحث، با توجه به معنی «نکال» و اصطلاح « مشک در قدح کردن» روشن است. بدین شرح که موضوع شعر، شکنجه کردن و به عقوبت رساندن شب است؛ و جرمش آن که در قدح جهانیان مشک افکنده و آنان را در خواب و بی هوش ساخته است و کیفر معینه هم این است که چراغ سحرگاهان، یعنی خورشید، به جانش شرر افکند و نابودش سازد. و در این صورت مصراع اول شرط، و مصراع دوم جزاست.
نوای مجلس (مستان) چو برکشد مطرب
گهی عراق زند گاهی اصفهان گیرد (شاید)
گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است
سُلطان جهانم به چنین روز غلام است
گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلس ما ماهِ رُخ دوست تمام است
هوشنگ ابتهاج در کتاب "پیر پرنیان اندیش" در گفتگو با میلاد عظیمی،ص 413 در باره ی این مصرع از حافظ میگوید: در دیدار با عباس زریاب خویی به او گفتم فخر میکنم که من هم به نکته ای رسیدم که شما نیز به آن رسیدید.
صورت درست این مصرع :" ز گال شب که کند قدح در سیاهی مشک" است. چرا که کاتبان چون قدح را به فتح دال میخواندند وزن خراب میشده و اجبارا کلمات را پس و پیش کرده اند. در حالیکه قدح به سکون دال در عربی همیشه با فیه به کار میرود: در چیزی قدح کردن. هیچوقت چیزی را قدح کردن به کار نمیرود.
بنابراین نظر آقای حمید خادمی در کامنت پیشین درست مینماید.
با سلام
حق با علامه قزوینی و زریاب و سایه است. ایراد برداشت رجایی، این است که در قدح مشک میریزند نه سیاهی مشک.حافظ شاعری نیست که چنین خطای گفتاری ازو سرزند.بناعلیهذا،حاصل بیت اینچنین است؛زغال شب منباب مفاخره در سیاهی،به سیاهی مشک طعنه میزند و او را در سیاهی ناتمام میانگارد،شرار چراغ خورشید در او خواهد گرفت و بهکل،رنگ سیاهش را خواهد باخت.
محسن عابدیجزی
شفق نور ضعیفی است که که بعد از غروب یا قبل از طلوع آفتاب، وقتی خورشید در زیر افق قرار دارد، با بازتاب نور خورشید از لایههای بالای جو در روی زمین ناشی میشود که زمین را روشن میکند.
منبع:
پیوند به وبگاه بیرونی
نَکال شب که کند قَدح در سیاهی مشک،
در او شرار چراغ سحرگهان گیرد
شب که خودش را در سیاهی برتر از مشک میبیند و به آن طعنه میزند، عقوبتش این است که در شرار چراغ سحرگهان بسوزد.
شب سیاه با طلوع خورشید پایان مییابد.
در این ابیات ابتدایی سخن از طلوع خورشید و صبح شدن است.
به نقل از کانال تلگرامی از گذشته و اکنون (احمدرضا بهرامپور):
«نَکالِ شب» و «سَوداءُالعروس» (از ایهامها و اشاراتِ شعرِ حافظ):
نکالِ شب که کند در قَدَح سیاهیِ مشک
در او شرارِ چراغِ سحرگهان گیرد
این بیت که ضمنِ قصیدهای آمده، یکی از پیچیدهترین ابیاتِ دیوانِ حافظ است و از روزگارِ علّامه قزوینی بحثهای بسیاری برانگیختهاست. آخرین نکتهٔ روشنگرانه را استاد علی رواقی طرحکردهاند. این نکته نخست در مجلهٔ «کلک» (ش۲۱، آذرِ ۱۳۷۰) منتشرشد و بعدها بهشکلی گستردهتر در «نامهٔ انجمن» (ش۲) و آخرینبار نیز در دانشنامهٔ حافظ و حافظپژوهی (بهسرپرستیِ استاد خرمشاهی، انتشاراتِ نخستان، ۱۳۹۷، ج۴، صص۲۵۳۲_۲۵۲۲). نخست، خلاصهٔ اختلافِنظرها را بهنقل از نوشتهٔ استاد رواقی مرورمیکنیم و سپس به نکتهای اشارهخواهیمکرد در تأییدِ نظرِ استاد رواقی: علّامه قزوینی ترکیبِ «نکالِ شب» را تصحیفی از «زکالِ (زغالِ) شب» دانستند؛ و درعینِحال دربابِ پیوندِ آن با «که کند در قَدَح سیاهیِ مشک»، نوشتهاند: «درست واضح نیست». استاد احمدعلی رجایی، «نکال» را «عقوبت»، و «مشک در شراب» را کنایه از «بیهوشکردن» دانستهاند و معنیکردهاند: «خالِ سیاهِ نگار بر روی لالهگونِ او، به دانهٔ مشکی که در قَدَحِ سرخِ شراب است تشبیه شدهاست». استاد زریابِ خویی تصحیحِ قیاسیِ علامه قزوینی را درست و صورتِ درستِ «قَدَح» را نیز «قَدْح» دانستهاند: «زگالِ شب که کند قَدْح در سیاهیِ مشک». و زندهیاد هاشمِ جاوید و استاد هوشنگِ ابتهاج نیز حدسِ علامه قزوینی و استاد زریاب را صائب دانستهاند. اما استاد علی رواقی با ارجاع به سطرهایی از «منتخبِ رونقالمجالس» (که ازقضا استاد رجایی مصحِّحِ آن اند)، دریچهای تازه به روی فهمِ بیت گشودند: «آن زن را که پیشاز جلوهٔ عروس بیرونآرند، آن را نکال خوانند؛ پیوستگانِ شاه [داماد] نخست او را بینند. آنگاه عروس را؛ آن جهان عروس است و این جهان نکال؛ ابله کسی باشد که دل بر نکال بندد و از عروس رویبگرداند. عارفان و زاهدان روی دنیا را که نکال است به خلق زشت گویند». استاد رواقی درادامه به نمونههایی استنادکردهاند که «نکال» در آنها چنین کاربردی دارد: نگیرم پیشرو مر جاهلی را که نشناسد نگاری از نکالی (ناصرخسرو) نیستی آگه مگر که چون تو هزاران خوردهاست این گندهپیرِ زشت نکاله (ناصرخسرو) «آینهٔ زدوده معذور باشد از پذیرابودنِ نگار و نکال» (مکاتیبِ سنایی) یقین بدان که عروسِ جهان همهجایی است کز اندرون بهنکال است و ازبرون بهنگار (دیوانِ عطار). در تأیید نظر استاد رواقی باید افزود، در ثمارالقلوبِ ابومنصور ثعالبیِ نیشابوری که مجموعهای است از مضاف و منسوبهای مشهورِ زبانِ عربی، ذیلِ مدخلِ «سَوداءالعروس» توضیحی آمده که با بیتِ بحثبرانگیزِ حافظ سخت در پیوند است: «سَوداءُالعروس»: به کنیزِ سیاهی گویند که پیشاپیشِ عروس راهمیرود و دربرابرِ او میایستد تا زیباییهای عروس جلوهگر شود و او حرز و بلاگردانِ زیبایی و والاییِ عروس باشد. [...] ابواسحاقِ صابی در وصفِ جوانی زیبا که شرابِ سیاه دردستداشت، گفته: بِنفسی مقبلٌ یَهدی فُتوناً إلی الشّربِالکِرام بحُسنِ قَدِّه و فی یده من التَّمریَّ کأسٌ کسَوداءِالعروسِ أمام خدِّه» «یعنی: جانِ من برخیِ آن ساقیِ بلندبالای نکواندام باد که هرگاه روی به بادهنوشانِ بخشنده آرد، همه را به مستی و شیفتگی وادارد؛ در دستِ خود پیالهای از شرابِ سیاهِ خرما دارد که در برابرِ سپیدیِ رخسارِ وی به کنیزِ سیاهِ عروس میماند». (پارسیگردان، دکتر رضا انزابینژاد، انتشاراتِ دانشگاهِ فردوسیِ مشهد، ۱۳۷۶، صص۱_۲۹۰).