گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ در مدح قوام الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع

ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته در این کار هست تا دانی
بجز شکردهنی مایه‌هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد
که در دلی به هنر خویش را بگنجانی
چه گردها که برانگیختی ز هستی من
مباد خسته سمند‌ت که تیز می‌رانی
به همنشینی رندان سری فرود آور
که گنج‌هاست در این بی‌سری و سامانی
بیار بادهٔ رنگین که یک حکایت راست
بگویم و نکنم رخنه در مسلمانی
به خاک پای صبوحی‌کنان که تا من مست
ستاده بر در میخانه‌ام به دربانی
به هیچ زاهد ظاهر‌پرست نگذشتم
که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
به نام طرهٔ دلبند خویش خیری کن
که تا خداش نگه دارد از پریشانی
مگیر چشم عنایت ز حال حافظ باز
وگرنه حال بگویم به آصف ثانی
وزیر شاه‌نشان خواجهٔ زمین و زمان
که خرم است بدو حال انسی و جانی
قوام دولت دنیی محمد بن علی
که می‌درخشدش از چهره فر یزدانی
زهی حمیده خصالی که گاه فکر صواب
تو را رسد که کنی دعوی جهانبانی
طراز دولت باقی تو را همی‌زیبد
که همّتت نبُرد نام‌ ِ عالم فانی
اگر نه گنج عطا‌ی تو دستگیر شود
همه بسیط زمین رو نهد به ویرانی
تو را که صورت جسم تو را هیولایی است
چو جوهر ملکی در لباس انسانی
کدام پایهٔ تعظیم نصب شاید کرد
که در مسالک فکرت نه برتر از آنی
درون خلوت کروبیان عالم قدس
صریر کلک تو باشد سماع روحانی
تو را رسد شکر آویز خواجگی گه جود
که آستین به کریمان عالم افشانی
صواعق سخطت را چگونه شرح دهم
نعوذ بالله از آن فتنه‌های طوفانی
سوابق کرمت را بیان چگونه کنم
تبارک‌ اللَّه از آن کارساز ربانی
کنون که شاهد گل را به جلوه‌گاه چمن
به جز نسیم صبا نیست همدم جانی
شقایق از پی سلطان گل سپارد باز
به بادبان صبا کله‌های نعمانی
بدان رسید ز سعی نسیم باد بهار
که لاف می‌زند از لطف روح حیوانی
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ
به غنچه می‌زد و می‌گفت در سخنرانی
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی
که در خم است شرابی چو لعل رمانی
مکن که می نخوری بر جمال گل یک ماه
که باز ماه دگر می‌خوری پشیمانی
به شکر تهمت تکفیر کز میان برخاست
بکوش کز گل و مل داد عیش بستانی
جفا نه شیوهٔ دین‌پروری بود حاشا
همه کرامت و لطف است شرع یزدانی
رموز سر اناالحق چه داند آن غافل
که منجذب نشد از جذبه‌های سبحانی
درون پردهٔ گل غنچه بین که می‌سازد
ز بهر دیدهٔ خصم تو لعل پیکانی
طرب‌سرای وزیر است ساقیا مگذار
که غیر جام می آنجا کند گرانجانی
تو بودی آن دم صبح امید کز سر مهر
برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی
شنیده‌ام که ز من یاد می‌کنی گه گه
ولی به مجلس خاص خودم نمی‌خوانی
طلب نمی‌کنی از من سخن جفا این است
وگرنه با تو چه بحث است در سخندانی
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با کتاب قرآنی
هزار سال بقا بخشدت مدایح من
چنین نفیس متاعی به چون تو ارزانی
سخن دراز کشیدم ولی امیدم هست
که ذیل عفو بدین ماجرا بپوشانی
همیشه تا به بهاران هوا به صفحهٔ باغ
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی
به باغ ملک ز شاخ امل به عمر دراز
شکفته باد گل دولتت به آسانی

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز دلبری نتوان لاف زد به آسانی
هزار نکته در این کار هست تا دانی
هوش مصنوعی: از محبوبی نمی‌توان به سادگی سخن گفت، چرا که در این موضوع هزاران نکته وجود دارد که باید به آن‌ها توجه کرد.
بجز شکردهنی مایه‌هاست خوبی را
به خاتمی نتوان زد دم سلیمانی
به خاتمی‌: با یک انگشتر.
هزار سلطنت دلبری بدان نرسد
که در دلی به هنر خویش را بگنجانی
به‌هنر‌: بوسیله هنر و هنرمندانه.
چه گردها که برانگیختی ز هستی من
مباد خسته سمند‌ت که تیز می‌رانی
هوش مصنوعی: ای کاش هیچ چیز باعث خستگی تو نشود، چرا که تو با شتاب و قدرت بالایی به راهت ادامه می‌دهی و من نمی‌خواهم هیچ گونه ناراحتی برایت پیش بیاید.
به همنشینی رندان سری فرود آور
که گنج‌هاست در این بی‌سری و سامانی
هوش مصنوعی: با کنار هم نشستن با افراد با ذوق و آزاداندیش، می‌توان به ارزش‌ها و گنجینه‌های پنهان زندگی دست یافت، حتی اگر خود را بی‌ساز و سامان احساس کنیم.
بیار بادهٔ رنگین که یک حکایت راست
بگویم و نکنم رخنه در مسلمانی
هوش مصنوعی: می‌گوید که شراب رنگین بیاور تا داستانی را برایت بازگو کنم، بدون اینکه به اصول ایمانم خدشه‌ای وارد کنم.
به خاک پای صبوحی‌کنان که تا من مست
ستاده بر در میخانه‌ام به دربانی
به خاک پای‌ِ صبوحی‌کنان‌: قسم به خاک پای می‌کشان و باده‌نوشان. (صبوحی‌: می و باده ملایمی است که در صبح برای رفع سر‌درد میگساری شب پیشین می‌نوشند)
به هیچ زاهد ظاهر‌پرست نگذشتم
که زیر خرقه نه زنار داشت پنهانی
هیچ آدم زاهد ظاهر‌بینی را ندیدم که در باطن‌، کافر و بی‌دین نبود.
به نام طرهٔ دلبند خویش خیری کن
که تا خداش نگه دارد از پریشانی
به‌نام طُرّه دلبند‌ خویش: به نیت زلف دلپسند خود.
مگیر چشم عنایت ز حال حافظ باز
وگرنه حال بگویم به آصف ثانی
هوش مصنوعی: اگر نگا‌ه پرمهرت را از حال حافظ برنگیری، حالم را برای آصف ثانی تعریف می‌کنم.
وزیر شاه‌نشان خواجهٔ زمین و زمان
که خرم است بدو حال انسی و جانی
انسی و جانی‌: آدمی و پری.
قوام دولت دنیی محمد بن علی
که می‌درخشدش از چهره فر یزدانی
هوش مصنوعی: ثبات و استحکام حکومت محمد بن علی باعث درخشش او می‌شود و این درخشش به مانند نوری است که از چهره‌اش ناشی می‌شود و شبیه به زیبایی‌های یزدان (خداوند) است.
زهی حمیده خصالی که گاه فکر صواب
تو را رسد که کنی دعوی جهانبانی
حمیده‌خصالی‌: نیک‌خویی‌.   تو را رسد‌: لیاقت توست، شایسته‌ای.
طراز دولت باقی تو را همی‌زیبد
که همّتت نبُرد نام‌ ِ عالم فانی
لباس دولت جاویدان بر قامت تو می‌زیبد که چنان بلند‌همّتی که هیچوقت حتی اسمی از دنیا نبرده‌ای و به‌مظاهر دنیوی بی‌توجه هستی.
اگر نه گنج عطا‌ی تو دستگیر شود
همه بسیط زمین رو نهد به ویرانی
بسیط زمین‌‌: سراسر زمین‌.
تو را که صورت جسم تو را هیولایی است
چو جوهر ملکی در لباس انسانی
هوش مصنوعی: شما موجودی هستید که ظاهرت، جسمی مادّی و مادی به نظر می‌رسد، اما در باطن، مانند ماهیتی ملکوتی و روحانی در قالب انسانی نهفته است.
کدام پایهٔ تعظیم نصب شاید کرد
که در مسالک فکرت نه برتر از آنی
هوش مصنوعی: کدام مقام والایی می‌تواند برای احترام و ارادت انتخاب شود که در راه‌های اندیشه از آن بالاتر نباشد؟
درون خلوت کروبیان عالم قدس
صریر کلک تو باشد سماع روحانی
صریر کِلک‌: بانگ قلم وقتی‌که بر صفحه و کاغذ کشیده‌می‌شود.
تو را رسد شکر آویز خواجگی گه جود
که آستین به کریمان عالم افشانی
هوش مصنوعی: شما شایستگی و زیبایی خاصی دارید که می‌توانی به راحتی بخشش و نیکوکاری را در بین انسان‌ها پخش کنی.
صواعق سخطت را چگونه شرح دهم
نعوذ بالله از آن فتنه‌های طوفانی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم توفان‌های خشم خداوند را توصیف کنم؟ پناه بر خدا از آن بلاهای ویرانگر.
سوابق کرمت را بیان چگونه کنم
تبارک‌ اللَّه از آن کارساز ربانی
هوش مصنوعی: چگونه می‌توانم از سابقه‌های لطف و احسان تو سخن بگویم، که واقعاً شایسته ستایش است و منبع برکت و خلاقیت الهی است.
کنون که شاهد گل را به جلوه‌گاه چمن
به جز نسیم صبا نیست همدم جانی
هوش مصنوعی: حالا که تنها نسیم صبحگاهی همدمی برای جانم است و در گلزار، هیچ کس جز گل را نمی‌بینم، می‌خواهم آن را تماشا کنم.
شقایق از پی سلطان گل سپارد باز
به بادبان صبا کله‌های نعمانی
هوش مصنوعی: شقایق‌ها به دنبال سلطانی از گل، دوباره بر بادبان نسیم صبحگاهی سرهای خود را به سمت آسمان می‌سایند.
بدان رسید ز سعی نسیم باد بهار
که لاف می‌زند از لطف روح حیوانی
هوش مصنوعی: بدان که با تلاش و کوشش نسیم بهاری، نشانه‌های نعمت و برکت حیات نمایان می‌شود، چرا که این نسیم به خاطر لطف و روح زندگی خود، از خود بسیار می‌گوید.
سحرگهم چه خوش آمد که بلبلی گلبانگ
به غنچه می‌زد و می‌گفت در سخنرانی
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، چه دلنشین بود زمانی که بلبل با صدای زیباش به غنچه می‌خواند و در حال صحبت کردن بود.
که تنگدل چه نشینی ز پرده بیرون آی
که در خم است شرابی چو لعل رمانی
هوش مصنوعی: اگر دلت تنگ است، چرا از پشت پرده بیرون نمی‌آیی؟ زیرا در اینجا، شرابی همچون لعل در خم (شراب‌خانه) وجود دارد که منتظر توست.
مکن که می نخوری بر جمال گل یک ماه
که باز ماه دگر می‌خوری پشیمانی
هوش مصنوعی: به خاطر نیاور که به زیبایی گل ماهی تنها نگریسته‌ای و از نوشیدن شراب پرهیز کرده‌ای، چرا که ممکن است در ماه‌های بعد پشیمان شوید که چرا این لذت را از دست داده‌اید.
به شکر تهمت تکفیر کز میان برخاست
بکوش کز گل و مل داد عیش بستانی
هوش مصنوعی: به خاطر این که اتهام کفر از تو دور شده، تلاش کن تا از شادی و لذت زندگی بهره‌مند شوی، گویی از گل و نعمت‌های زیبا بهره می‌گیری.
جفا نه شیوهٔ دین‌پروری بود حاشا
همه کرامت و لطف است شرع یزدانی
هوش مصنوعی: سخت‌گیری و ظلم راهی برای پرورش دین نیست و به هیچ‌وجه با محبت و بزرگواری که در دین خدا وجود دارد، سازگار نیست.
رموز سر اناالحق چه داند آن غافل
که منجذب نشد از جذبه‌های سبحانی
هوش مصنوعی: کسی که از جذبه‌های الهی بی‌خبر و غافل مانده، نمی‌تواند اسرار حقیقت «انا الحق» را درک کند.
درون پردهٔ گل غنچه بین که می‌سازد
ز بهر دیدهٔ خصم تو لعل پیکانی
هوش مصنوعی: در مرکز گل، غنچه‌ای وجود دارد که به خاطر دیدگاه دشمن تو، در حال شکل‌گیری و زیبایی‌اش تحت تأثیر قرار گرفته است.
طرب‌سرای وزیر است ساقیا مگذار
که غیر جام می آنجا کند گرانجانی
هوش مصنوعی: در خانه‌ی وزیر، جشنی بر پا است، ای ساقی، نگذار که هیچ چیز دیگری جز جام می، آنجا را سنگین کند.
تو بودی آن دم صبح امید کز سر مهر
برآمدی و سر آمد شبان ظلمانی
هوش مصنوعی: تو در آن صبحگاه امید بودی که با محبتت به دنیا آمدی و شب تار ظلمانی به پایان رسید.
شنیده‌ام که ز من یاد می‌کنی گه گه
ولی به مجلس خاص خودم نمی‌خوانی
هوش مصنوعی: شنیده‌ام که گهگاه به یاد من هستی، اما هرگز مرا به مهمانی‌ات دعوت نمی‌کنی.
طلب نمی‌کنی از من سخن جفا این است
وگرنه با تو چه بحث است در سخندانی
هوش مصنوعی: این جمله به گونه‌ای بیان می‌کند که اگر تو از من نخواهی که در مورد مشکلات سخن بگویم، کار بی‌انصافی است. زیرا در غیر این صورت، من با تو در گفتگو و تبادل نظر مشکلی ندارم و مایلم با تو صحبت کنم.
ز حافظان جهان کس چو بنده جمع نکرد
لطایف حکمی با کتاب قرآنی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در دنیا مانند بنده نتوانسته است لطائف و نکته‌های حکمی را با کتاب قرآن به زیبایی جمع‌آوری کند.
هزار سال بقا بخشدت مدایح من
چنین نفیس متاعی به چون تو ارزانی
هوش مصنوعی: مدح‌ها و ستایش‌های من می‌تواند باعث شود که تو برای هزار سال دوام بیاوری، چون این سخنان گران‌بها برای کسی نظیر تو هدیه‌ای ارزشمند است.
سخن دراز کشیدم ولی امیدم هست
که ذیل عفو بدین ماجرا بپوشانی
هوش مصنوعی: من صحبت‌های زیادی کردم، اما امیدوارم که با مهربانی و بخشش، این موضوع را نادیده بگیری.
همیشه تا به بهاران هوا به صفحهٔ باغ
هزار نقش نگارد ز خط ریحانی
هوش مصنوعی: در هر بهار، درختان و گل‌ها چهرهٔ باغ را با زیبایی‌های فراوان تزئین می‌کنند، گویی که هوا در آنجا خطوطی زیبا به سبک بوی خوش ریحان به تصویر می‌کشد.
به باغ ملک ز شاخ امل به عمر دراز
شکفته باد گل دولتت به آسانی
هوش مصنوعی: در باغ ملکت، از شاخه امید، گلی از خوشبختی و کامیابی به عمر طولانی شکوفا شده باشد و بر تو آسان بیفتد.

خوانش ها

قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ در مدح قوام الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع به خوانش محسن لیله‌کوهی
قصیدهٔ شمارهٔ ۲ - قصیدهٔ در مدح قوام الدین محمد صاحب عیار وزیر شاه شجاع به خوانش مریم فقیهی کیا

حاشیه ها

1389/11/24 02:01
احسان

لطایف حکمی با نکات قرآنی
درست است.

1391/03/23 08:05

با عرض ادب خدمت همه شما!
فقط یک مقدار توضیح میخواستم راجع به بیت : بیار باده رنگین که یک حکایت راست - بگویم و بکنم رخنه در مسلمانی. در بعضی چاپها اینطور هست بیار باده رنگین که یک حکایت راست - بگویم و نکند رخنه در مسلمانی که به نظرم این بامعنی تر است فقط نظر شمار میخواستم تشکر.

1391/08/30 20:10
ss mid

می خواستم بدونم در بیت ششم میتوانیم رنگین را سنگین بخوانیم.(در مشاعره)

1393/07/26 11:09
محمد

بگویم و بکنم رخنه در مسلمانی درست است چون دو بیت بعد رخنه در مسلمانی زاهد قشری است.

1403/01/28 20:03
محمد مقدم

درود بر حضرتعالی .  بله بکنم درسته . از کسی شنیدم که در نسخه ی انجوی بکنم ذکر شده . این بیت و بیت زیرنش حکم قطعی میده در باره ی زاهد ظاهر پرست

1396/05/27 23:07
رضا

که منجذب نشد "و" از جذبه‌های سبحانی
لطفاً "و" زاید است نسبت به تصحیح آن اقدام فرمایید
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1403/01/28 22:03
محمد مقدم

بیار باده که یک حکایت فاش 

بگویم و بکنم رخنه در مسلمانی

 

1403/08/03 04:11
نیلوفر فهندژ دلگشایی

درود .خیلی دوست دارم تفسیری از این قصیده بدانم ، ممنون میشم از دوستانی که مهرشان را جاری کنند و توضیحی به اشتراک بگذارند  🙏🏻