گنجور

شمارهٔ ۶۸

یک امشبی که توئی در برابرم سرمست
گمان مبر که خبر از وجود خویشم هست
نشسته ای تو، من و شمع ایستاده بپای
تو مست باده و من مست چشم باده پرست
قسم بجان تو کز جان و از جهان برخاست
هر آنکه یک نفس از روی عیش با تو نشست
نهاد دل بتو و از همه جهان برداشت
گشاد در بتو و بر رخ دو عالم بست
بخواب نیز نمی آید این خیال که تو
نشسته باشی و من ایستاده جام بدست
گذشت کار حبیب این زمان چه میخواهی
فتاد ماهی در آب و رفت تیر از شست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

یک امشبی که توئی در برابرم سرمست
گمان مبر که خبر از وجود خویشم هست
هوش مصنوعی: در یک شب که تو در مقابل من هستی و مست تماشای توام، گمان نکن که از وجود خودم خبری دارم.
نشسته ای تو، من و شمع ایستاده بپای
تو مست باده و من مست چشم باده پرست
هوش مصنوعی: تو نشسته‌ای و من و شمع در کنارت ایستاده‌ایم؛ من در حال نوشیدن شراب هستم و تو هم به زیبایی چشمانت که شبیه شراب است، در حال مستی هستی.
قسم بجان تو کز جان و از جهان برخاست
هر آنکه یک نفس از روی عیش با تو نشست
هوش مصنوعی: قسم به جان تو، هر کس که از روی شادی و لذت یک لحظه در کنار تو نشسته و از زندگی و دنیا فاصله گرفته، از جان خود رفته است.
نهاد دل بتو و از همه جهان برداشت
گشاد در بتو و بر رخ دو عالم بست
هوش مصنوعی: دل خود را به تو سپردم و از همه چیز در دنیا دست کشیدم. همه وجودم را در تو گنجانده‌ام و بر چهره‌ات دنیا را بسته‌ام.
بخواب نیز نمی آید این خیال که تو
نشسته باشی و من ایستاده جام بدست
هوش مصنوعی: نمی‌توانم در خواب هم تصور کنم که تو نشسته‌ای و من با جامی در دست، ایستاده‌ام.
گذشت کار حبیب این زمان چه میخواهی
فتاد ماهی در آب و رفت تیر از شست
هوش مصنوعی: در حال حاضر، حال حبیب چگونه است و چه خواسته‌ای داری؟ مثل این که ماهی در آب افتاده و تیر از کمان رها شده است.