گنجور

شمارهٔ ۵۰

دوش با یک جام می ساقی خرابم کرده است
نیز آباد از یکی جام شرابم کرده است
در حساب عاقلان از من بود دیوانه تر
پیر دانشمند، اگر عاقل خطابم کرده است
پوستها از سر کشیدستم چو گردون روز حشر
دست قدرت تا چنین لب لبابم کرده است
موج این دریای هستی صد هزاران بار بیش
قطره ام کرده است و باز از نو حبابم کرده است
صد هزاران سبحه و پیمانه از آب و گلم
کرده افزون بار دیگر خاک و آبم کرده است
هدهد جانم که از تخت سلیمان غائبم
صحبت ناجنس را سجن عذابم کرده است
باز سلطانم که در ویرانه جغد آمدم
آتش هجز از غم و حسرت کبابم کرده است
یک کتابی باده ام پیمود پیر میفروش
در حقیقت واقف از سر کتابم کرده است
شاهم و شهزاده، لیکم جادو و افسون دیو
در طلسم افکند وز غفلت بخوابم کرده است
میکنم از نو بنا دیری بکوی میفروش
شیخ و زاهد چون ز مسجد ردبابم کرده است

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دوش با یک جام می ساقی خرابم کرده است
نیز آباد از یکی جام شرابم کرده است
هوش مصنوعی: دیشب با یک جام شراب، ساقی من را خراب کرده است. همچنین، به‌طوری دیگر، همین یک جام شراب باعث شده که وضعیت من بهتر شود.
در حساب عاقلان از من بود دیوانه تر
پیر دانشمند، اگر عاقل خطابم کرده است
هوش مصنوعی: در نظر عقل‌مندان، من از همه دیوانه‌ترم، حتی اگر یک پیر دانشمند مرا عاقل بنامد.
پوستها از سر کشیدستم چو گردون روز حشر
دست قدرت تا چنین لب لبابم کرده است
هوش مصنوعی: من از سر و پوست خود بیرون آمده‌ام، همان‌طور که در روز قیامت خداوند قدرتش را به نمایش می‌گذارد و باعث شده است که من به این درجه از کمال برسم.
موج این دریای هستی صد هزاران بار بیش
قطره ام کرده است و باز از نو حبابم کرده است
هوش مصنوعی: این دریا که نماد زندگی و وجود است، من را بارها و بارها در خود فرو برده و به من احساس کوچکی و ناچیزی داده است، اما دوباره به من این امکان را داده تا دوباره از اعماق آن به سطح بیایم و به شکل حبابی درآیم.
صد هزاران سبحه و پیمانه از آب و گلم
کرده افزون بار دیگر خاک و آبم کرده است
هوش مصنوعی: من به اندازه‌ی صد هزار تسبیح و لیوان، از آب و خاک فراهم آورده‌ام و بار دیگر از این مواد، به زندگی‌ام شکل داده‌ام.
هدهد جانم که از تخت سلیمان غائبم
صحبت ناجنس را سجن عذابم کرده است
هوش مصنوعی: هدهد عزیزم، من که از تخت سلیمان دور افتاده‌ام، صحبت‌های ناپسند و بی‌ارزش من را به زندانی از عذاب کشانده است.
باز سلطانم که در ویرانه جغد آمدم
آتش هجز از غم و حسرت کبابم کرده است
هوش مصنوعی: من دوباره به مقام و قدرت خود رسیدم، اما در این ویرانه که مانند جغد تاریک و غمگین است، آتش غم و حسرت زندگی‌ام را به تدارک کبابی سوزان تبدیل کرده است.
یک کتابی باده ام پیمود پیر میفروش
در حقیقت واقف از سر کتابم کرده است
هوش مصنوعی: من در حال نوشیدن باده‌ای هستم و پیر می‌فروش در واقع به خوبی از حال و روز من آگاه است و مانند یک کتاب درباره‌ام می‌داند.
شاهم و شهزاده، لیکم جادو و افسون دیو
در طلسم افکند وز غفلت بخوابم کرده است
هوش مصنوعی: من شاه و فرزند شاه هستم، اما جادو و سحری از دیو بر من تأثیر گذاشته و من را در خواب غفلت فرو برده است.
میکنم از نو بنا دیری بکوی میفروش
شیخ و زاهد چون ز مسجد ردبابم کرده است
هوش مصنوعی: من دوباره بنایی از عشق درست می‌کنم و به سمت میفروشی می‌روم که شیخ و زاهد به دلیل عبور من از مسجد به آنجا رفته‌اند.

حاشیه ها

1403/07/10 16:10
احمد رحمت‌بر

در انتهای برگ سبز ۱۲۱، دو بیت اول این غزل توسط بانو روشنک دکلمه می‌شود.