گنجور

شمارهٔ ۳۹

زردی برگ خزان عکس رخ زرد من است
نیز سرمای زمستان ز دم سرد من است
آسمان نیز که گه خندد و گه گرید زار
در غم و شادی از آنست که همدرد من است
بر تر از طارم افلاک کزین توده خاک
کامی آن سو ننهد همت نامرد من است
دشمن خویش منم نیست کسی چیره بمن
بجز این اهرمنی خو که هما ورد من است
گر از این ملک غریبی بوطن باز رسم
طوق و تاج مه و خورشید ره آورد من است
از زمین آنکه بیک گام سوی بام فلک
ره کند، آه کمند افکن شبگرد من است
کعبتین مه و خورشید که بر نطع فلک
میزند دور دغل لعبتی نرد من است
نفحه باد سحرگه که جهان زنده بدوست
اثری از نفس غالیه پرورد من است
جنگ اهریمن و جم، رزم بلیس و آدم
که شنیدی، همه افسانه ناورد من است
بر سر توده خاکم بحقارت مگذر
که فلک نیز غباری سیه از گرد من است
مختصر گر ز حساب دو جهان هر چه نگاشت
قلم قدرت یزدان، همه یکفرد من است
از لب حضرت ایشان سخنی گفت حبیب
ورنه این دعوی بیهوده نه در خورد من است

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زردی برگ خزان عکس رخ زرد من است
نیز سرمای زمستان ز دم سرد من است
هوش مصنوعی: برگ‌های زرد پاییزی نشان‌دهنده‌ی رنگ چهره‌ی من است و سرمای زمستان هم نتیجه‌ی سرما و冷ی وجود من است.
آسمان نیز که گه خندد و گه گرید زار
در غم و شادی از آنست که همدرد من است
هوش مصنوعی: آسمان گاهی می‌خندد و گاهی می‌بارد، نشان‌دهنده احساسات من است؛ چرا که آن هم به نوعی همدردی می‌کند و در غم و شادی من شریک است.
بر تر از طارم افلاک کزین توده خاک
کامی آن سو ننهد همت نامرد من است
هوش مصنوعی: برتر از بالاترین نقاط آسمان، هیچ چیز در این دنیای مادی نمی‌تواند باعث افتخار و موفقیت من شود. همت و تلاش من در این مرز و بوم به اندازه‌ای نیست که بتواند به آن آرزوها دست یابد.
دشمن خویش منم نیست کسی چیره بمن
بجز این اهرمنی خو که هما ورد من است
هوش مصنوعی: من هیچ دشمنی جز خودم ندارم و تنها عامل تسلط بر من، نفس اماره‌ای است که همیشه با من است و مرا به سمت کارهای زشت می‌کشاند.
گر از این ملک غریبی بوطن باز رسم
طوق و تاج مه و خورشید ره آورد من است
هوش مصنوعی: اگر از این سرزمین دور بشوم و به وطنم برگردم، تاج و گردن‌بند و نور ماه و خورشید همراه من خواهد بود.
از زمین آنکه بیک گام سوی بام فلک
ره کند، آه کمند افکن شبگرد من است
هوش مصنوعی: کسی که از زمین به سمت آسمان قدم برمی‌دارد و به سوی بلندی‌ها می‌رود، آه و ناله‌اش مانند دلهره‌ی شبان است که در جستجوی من است.
کعبتین مه و خورشید که بر نطع فلک
میزند دور دغل لعبتی نرد من است
هوش مصنوعی: ماه و خورشید مانند دو کعبه در آسمان در حال چرخش هستند و من در این میان، بازیگر نیرنگی هستم که در این بازی به نرد نقش می‌زنم.
نفحه باد سحرگه که جهان زنده بدوست
اثری از نفس غالیه پرورد من است
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی که جهان را زنده می‌کند، نشانه‌ای از نفس خوشبوی معلم من است.
جنگ اهریمن و جم، رزم بلیس و آدم
که شنیدی، همه افسانه ناورد من است
هوش مصنوعی: سرگذشت جنگ بین اهریمن و جم، و نبرد بین ابلیس و آدم که شنیده‌ای، همگی داستان‌هایی هستند که من آنها را ساخته‌ام.
بر سر توده خاکم بحقارت مگذر
که فلک نیز غباری سیه از گرد من است
هوش مصنوعی: به خاکی که بر روی آن ایستاده‌ام، با بی‌احترامی نگاه نکن، زیرا آسمان هم گردی تیره از من دارد.
مختصر گر ز حساب دو جهان هر چه نگاشت
قلم قدرت یزدان، همه یکفرد من است
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به طور خلاصه بگوییم، هر چیزی که قلم قدرت خدا در مورد دو جهان نوشته، در حقیقت به نوعی به من و وجود من مرتبط است.
از لب حضرت ایشان سخنی گفت حبیب
ورنه این دعوی بیهوده نه در خورد من است
هوش مصنوعی: از زبان محبوب، سخنی شنیدم، وگرنه این ادعا که به من مربوط باشد، بیهوده است.