شمارهٔ ۳۱
 چشم تو امشب شده مست از شراب 
 چشم من از حالت چشمت خراب 
 یافته مشکوی من از مشک بوی 
 تافته از روزن من آفتاب 
 هیچ نگنجد بخیالم که تو 
 در برم آئی بچنین شب بخواب 
 بسکه لذیذ است سخن گفتنت 
 هیچ ندانم ز سئوالت جواب 
 بسکه شکر خنده و شیرین لبی 
 هیچ نفهمم ز خطابت عتاب 
 از لب چون لعل بجای سخن 
 قند و شکر آوری و شهد ناب 
 شب که نه با لعل توام روز شد 
 شایدم ار عمر نگردد حساب 
 یکنفس آخر بنشین در برم 
 جان من اینقدر چه داری شتاب 
 یکنفس امشب چه شود گر حبیب 
 از لب لعل تو شود کامیاب 
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
 چشم تو امشب شده مست از شراب 
 چشم من از حالت چشمت خراب 
هوش مصنوعی: چشمهای تو امشب به خاطر زیباییات مست و سرمست هستند و چشم من هم به خاطر تاثیری که حضورت بر من گذاشته و حالتی که چشمانت ایجاد کرده، خراب و پریشان است.
 یافته مشکوی من از مشک بوی 
 تافته از روزن من آفتاب 
هوش مصنوعی: من از وجود مشک و عطر خوش آن بهرهمند شدم، مانند نور آفتاب که از روزن به درون میآید.
 هیچ نگنجد بخیالم که تو 
 در برم آئی بچنین شب بخواب 
هوش مصنوعی: هیچ تصوری نمیتوانم از این داشته باشم که تو در آغوشم خواهی آمد و کنارم خواهی خوابید.
 بسکه لذیذ است سخن گفتنت 
 هیچ ندانم ز سئوالت جواب 
هوش مصنوعی: سخن گفتن تو آنقدر دلچسب و خوشایند است که از سوال تو پاسخ درست نمیدانم.
 بسکه شکر خنده و شیرین لبی 
 هیچ نفهمم ز خطابت عتاب 
هوش مصنوعی: خندهی شیرین و لبهای شکرین تو آنقدر گمراهام کرده که هیچ چیزی از صحبتهایت نمیفهمم.
 از لب چون لعل بجای سخن 
 قند و شکر آوری و شهد ناب 
هوش مصنوعی: از لب تو به جای کلمات شیرین و دلنشین، مانند قند و شکر، عطر و طعم ناب و خوشایند وجود دارد.
 شب که نه با لعل توام روز شد 
 شایدم ار عمر نگردد حساب 
هوش مصنوعی: در شب که لبان تو درخشندگی خاصی دارند، روز هم به همین زیبایی نمیتواند باشد. شاید اگر عمر من هم حساب میشد، این زیبایی خیرهکننده کمتر به چشم میآمد.
 یکنفس آخر بنشین در برم 
 جان من اینقدر چه داری شتاب 
هوش مصنوعی: لحظهای را در کنار من بمان، ای جانم! چرا اینقدر عجله داری؟
 یکنفس امشب چه شود گر حبیب 
 از لب لعل تو شود کامیاب 
هوش مصنوعی: امشب چه اتفاقی خواهد افتاد اگر محبوبم از لب شیرین تو لذت ببرد؟

میرزا حبیب خراسانی