شمارهٔ ۱۶۹
بنویس نامه گر رقم قتل ما بود
چون نقش کلک تو است همان خونبها بود
گر نام من بنامه بدشنام میبری
دشنام کز زبان تو باشد دعا بود
گر بند میکنی و گر آزاد، بنده ایم
لیکن فروختن بدگر کس خطا بود
آخر چرا حواله باغیار میکنی
ما را بگو بمذهب عشق این روا بود
من هر چه میکنی تو سزاوارم از جفا
لیکن جفا ز مثل توئی ناسزا بود
در روی دوست تیر جفایش گر از قفا
آید نه عاشق است که رو در قفا بود
نیکم بگو جواب که هرگز جفا و جور
پاداش دوستی و سزای وفا بود
مثل حبیب حیف بود بنده ای بجور
از بند بندگی تو جانا، رها بود
مهر توام ببسته لب از ماجرای خویش
ورنه میان ما و تو صد ماجرا بود
باشد هزار بنده ترا خوب تر ز من
لکین مرا بمثل تو خواجه کجا بود
آخر بگو که اینهمه کم التفاتیت
با این فقیر خسته بیدل چرا بود
نوک قلم گریست بر احوال زار من
لیکن بنزد آندل سنگین هبا بود
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بنویس نامه گر رقم قتل ما بود
چون نقش کلک تو است همان خونبها بود
هوش مصنوعی: اگر نامهای بنویسی و در آن به موضوع قتل ما اشاره شود، مثل این است که نقش قلم تو با آن خونبها یکی است.
گر نام من بنامه بدشنام میبری
دشنام کز زبان تو باشد دعا بود
هوش مصنوعی: اگر نام من را بد به زبان میآوری، بدان که این دشنام از دلت نمیآید و در واقع دعاست.
گر بند میکنی و گر آزاد، بنده ایم
لیکن فروختن بدگر کس خطا بود
هوش مصنوعی: اگر ما را محبوس کنی یا رها سازی، ما بنده تو هستیم، اما اینکه بنده خود را به دیگری بفروشیم، کار نادرستی است.
آخر چرا حواله باغیار میکنی
ما را بگو بمذهب عشق این روا بود
هوش مصنوعی: چرا ما را به باغیار میسپاری؟ به ما بگو آیا در مذهب عشق، این درست است؟
من هر چه میکنی تو سزاوارم از جفا
لیکن جفا ز مثل توئی ناسزا بود
هوش مصنوعی: من هر چه بدی از تو میبینم، به خاطر اعمال خودم سزای آن را میدانم، اما بدیهایی که تو میکنی، به خاطر شخصیت تو نمیتواند درست باشد.
در روی دوست تیر جفایش گر از قفا
آید نه عاشق است که رو در قفا بود
هوش مصنوعی: اگر تیر جفای دوست از پشت به من اصابت کند، نشان از این است که عاشق واقعی کسی نیست که به عقب نگاه کند و فرار کند.
نیکم بگو جواب که هرگز جفا و جور
پاداش دوستی و سزای وفا بود
هوش مصنوعی: نیکو بگو که هیچ بیرحمی و ظلمی نمیتواند پاداش دوستی و نتیجه وفاداری باشد.
مثل حبیب حیف بود بنده ای بجور
از بند بندگی تو جانا، رها بود
هوش مصنوعی: به خاطر دوستی و محبت، کار من ناروا بود که از بندگی تو، ای دوست، آزاد بمانم.
مهر توام ببسته لب از ماجرای خویش
ورنه میان ما و تو صد ماجرا بود
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که من از داستانهای خودم سخن نگویم، در حالی که بین ما و تو قصههای زیادی وجود دارد.
باشد هزار بنده ترا خوب تر ز من
لکین مرا بمثل تو خواجه کجا بود
هوش مصنوعی: من میدانم که هزار نفر بنده برای تو وجود دارند که از من بهتر هستند، اما هیچکدام مانند تو، آقایی برای من نخواهند بود.
آخر بگو که اینهمه کم التفاتیت
با این فقیر خسته بیدل چرا بود
هوش مصنوعی: آخر بفرما چرا اینقدر به من که دردمند و خستهام، بیتوجهی میکنی؟
نوک قلم گریست بر احوال زار من
لیکن بنزد آندل سنگین هبا بود
هوش مصنوعی: نوک قلم به خاطر وضعیت بد من اشک ریخت، اما به آن سنگینی که وجود دارد، توجهی نکرد.