گنجور

شمارهٔ ۲۴

نبود ره بیرون شدن امروز ز مشکوی
بگذار به روز دگر ای ترک تکاپوی
از روزن مشکوی نظر کن، که نبینی
جز برف چو بینی به سوی روزن مشکوی
از کوی نشاید شدن امروز به برزن
چونان که ز برزن نتوان رفت سوی کوی
هر کس که به هر سوی مقیم است چنین روز
گامی نتواند زد از آنسو بدگر سوی
هی توده سیم است به هر سو که نهی گام
هی خرمن کافور به هر ره که کنی روی
ای کاخ من از موی تو چون نامه مانی
وی کوی من از روی تو چون ساحت مینوی
یک چنگ به ساغر زن و یک چنگ به مینا
وانگه بنشین همچو صراحی بدو زانوی
جوئی ز می ناب در این کاخ روان کن
از کاخ قدم چون نتوان زد به لب جوی
گر سنبل و گل یکسره در برف نهان شد
من سنبل و گل چینم از آن روی و از آن موی
در باغ چو زلفت نبود سنبل مشکین
در دشت چو رویت نبود لاله خود روی
ای ترک طرازی چو به رخ زلف طرازی
از سیم طبق سازی و از مشک ترازوی
از چشم تو و زلف تو افتاده مرا دل
یکباره به چنگال دو جادوی و دو هندوی
دو زلف و دو مژگان و دو چشم تو به یکبار
کردند همه روز مرا تیره ز شش سوی
امروز که کس را نسزد حلقه به در زد
ما دست نداریم از آن حلقه گیسوی
گه باده خوریم از دو لبت گاه ز دو چشم
گه بوسه زنیم از دو رخت گه ز دو ابروی
امروز ببین باز که چون سینه باز است
آن باغ که دی دیدی چون پر پرستوی
سیمین شود از ساق و سرین تا به سر ریش
امروز سوی دشت نهد گام گر آهوی
بگشوده دهان طفل شکوفه ز پی شیر
کز برف رسد بر دهنش تیر سه پهلوی
گیتی همه سرسبز و چمن نادره و نغز
گلزار شده رنگ به رنگ از گل خود روی
مانند خط یار به گرد لب و رخسار
نورسته بسی سبزه خود رو ز لب جوی
مستانه به هر سوی خرامان و غزلخوان
خوبان سیه چشم سیه خال سیه موی
ناگاه زمستان ز کمین‌گاه برآمد
زد بر صف فروردین با پنجه و نیروی
آن چهره آراسته باغ به یک بار
ناگاه فرو شست ز خال خط و ابروی
نه لاله پدیدار به گلزار نه نرگس
نه سرو هویدا به گلستان و نه ناژوی
یک نیمه ز آزار فزون رفته دگر بار
برگشت سپندار مه و بهمن جادوی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نبود ره بیرون شدن امروز ز مشکوی
بگذار به روز دگر ای ترک تکاپوی
هوش مصنوعی: امروز راهی برای خروج از این وضعیت وجود ندارد. پس بهتر است صبر کنیم و روز دیگری دست به کار شویم، ای جوان سرزنده!
از روزن مشکوی نظر کن، که نبینی
جز برف چو بینی به سوی روزن مشکوی
هوش مصنوعی: از پنجره‌ی مشکوی خود نگاه کن، که تنها برف را نمی‌بینی؛ وقتی به سوی آن پنجره نگاه می‌کنی.
از کوی نشاید شدن امروز به برزن
چونان که ز برزن نتوان رفت سوی کوی
هوش مصنوعی: امروز نمی‌توان از خیابان به کوچه رفت، چون نمی‌توان از کوچه به خیابان رفت.
هر کس که به هر سوی مقیم است چنین روز
گامی نتواند زد از آنسو بدگر سوی
هوش مصنوعی: هر کسی که در جایی زندگی می‌کند، در چنین روزی نمی‌تواند از یک طرف به سوی دیگر برود.
هی توده سیم است به هر سو که نهی گام
هی خرمن کافور به هر ره که کنی روی
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هر جا که بروی و هر کاری که کنی، ثروت و نعمت در مسیر تو قرار دارد. در واقع، اشاره به این دارد که امکان دستیابی به دارایی و برکت به راحتی در دسترس است و به عبارتی زندگی پر از فرصت‌های خوب است.
ای کاخ من از موی تو چون نامه مانی
وی کوی من از روی تو چون ساحت مینوی
هوش مصنوعی: ای کاخ من که از موی تو ساخته شده، مانند نامه‌ای از مانی است و ای کوی من که از روی تو شکل گرفته، همچون ساحت مینوی می‌باشد.
یک چنگ به ساغر زن و یک چنگ به مینا
وانگه بنشین همچو صراحی بدو زانوی
هوش مصنوعی: یک چنگ درون جام بریز و دیگری را در می‌کوش. سپس مانند صراحی بنشین و زانوی بر زمین بگذار.
جوئی ز می ناب در این کاخ روان کن
از کاخ قدم چون نتوان زد به لب جوی
هوش مصنوعی: در اینجا از یک مکان باشکوه و زیبا سخن گفته می‌شود که در آن به دنبال چیزی خاص و باارزش هستیم. با توجه به شرایط موجود و موانع، نمی‌توان به راحتی قدم برداشت و باید از این فضا بهره‌برداری کرد تا به هدفی که در نظر داریم، برسیم. حس‌وحالی از جستجو و تلاش برای دستیابی به بهترین‌ها در این مکان احساس می‌شود.
گر سنبل و گل یکسره در برف نهان شد
من سنبل و گل چینم از آن روی و از آن موی
هوش مصنوعی: اگر سنبل و گل در برف پنهان شوند، من با آن زیبایی و حالتی که دارم، گل و سنبل را برای خود می‌چینم.
در باغ چو زلفت نبود سنبل مشکین
در دشت چو رویت نبود لاله خود روی
هوش مصنوعی: اگر در باغ زلفت نباشد، سنبل خوشبو هم نخواهد بود و اگر در دشت چهره تو نباشد، لاله‌های خودرنگ هم وجود نخواهند داشت.
ای ترک طرازی چو به رخ زلف طرازی
از سیم طبق سازی و از مشک ترازوی
هوش مصنوعی: ای ترک زیبا، همچون زلفت که به زیبایی بافته شده، از نقره‌ای ساخته شده و با مشک تزیین شده‌ای.
از چشم تو و زلف تو افتاده مرا دل
یکباره به چنگال دو جادوی و دو هندوی
هوش مصنوعی: از نگاه و موهای تو دل مرا یکباره در چنگال دو جادو و دو زیبایی گرفتار کرده است.
دو زلف و دو مژگان و دو چشم تو به یکبار
کردند همه روز مرا تیره ز شش سوی
هوش مصنوعی: دو زلف و دو مژگان و دو چشم تو به یکباره همه‌ روزهای مرا از شش سو تیره و ناامید کردند.
امروز که کس را نسزد حلقه به در زد
ما دست نداریم از آن حلقه گیسوی
هوش مصنوعی: در حال حاضر هیچ کس لایق عشق و محبت نیست و ما نیز به خاطر مشکلات، از جاذبه‌های زیبایی آن عشق بی‌بهره‌ایم.
گه باده خوریم از دو لبت گاه ز دو چشم
گه بوسه زنیم از دو رخت گه ز دو ابروی
هوش مصنوعی: گاهی از دو لبت شراب می‌نوشیم، گاهی از دو چشمت، گاهی از دو رخسار بوسه می‌زنیم و گاهی از دو ابروی تو لذت می‌بریم.
امروز ببین باز که چون سینه باز است
آن باغ که دی دیدی چون پر پرستوی
هوش مصنوعی: امروز دوباره نگاه کن که چگونه سینه‌ات باز شده است. آن باغی که دیروز دیدی، اکنون مانند پر پرستویی سرشار از زندگی و نشاط است.
سیمین شود از ساق و سرین تا به سر ریش
امروز سوی دشت نهد گام گر آهوی
هوش مصنوعی: امروز آهویی از دشت می‌گذرد که پاهایش نازک و با زیبایی خاصی است و به آرامی در حال حرکت است.
بگشوده دهان طفل شکوفه ز پی شیر
کز برف رسد بر دهنش تیر سه پهلوی
هوش مصنوعی: کودکی که لب‌هایش به خنده باز شده و با شیر حس شگفتی را تجربه می‌کند، مثل دانه‌های برف بر زبانش نشسته‌اند و او را در دنیای تازه‌ای غوطه‌ور کرده‌اند.
گیتی همه سرسبز و چمن نادره و نغز
گلزار شده رنگ به رنگ از گل خود روی
هوش مصنوعی: دنیا به طرز شگفت‌انگیزی سرسبز و زیبا شده و باغ‌ها پر از گل‌های متنوع و خوش‌رنگ هستند.
مانند خط یار به گرد لب و رخسار
نورسته بسی سبزه خود رو ز لب جوی
هوش مصنوعی: لب و رخسار زیبا و جوانی مانند خطی است که یار برای تو کشیده است. سبزه‌های خوش رنگ و طبیعی مانند جوی آبی در کنار آن هستند.
مستانه به هر سوی خرامان و غزلخوان
خوبان سیه چشم سیه خال سیه موی
هوش مصنوعی: مستانه و سرخوش به هر سو می‌روم و برای خوبان سیاه‌چشم و سیاه‌مو شعر می‌خوانم.
ناگاه زمستان ز کمین‌گاه برآمد
زد بر صف فروردین با پنجه و نیروی
هوش مصنوعی: ناگهان زمستان به طور ناگهانی از جایی که پنهان شده بود، بیرون آمد و با قدرت و خشونت به طبیعت در آغاز فصل بهار حمله کرد.
آن چهره آراسته باغ به یک بار
ناگاه فرو شست ز خال خط و ابروی
هوش مصنوعی: چهره زیبا و مرتب به ناگهانی از زیبایی‌هایش کم شد و اثر خال و ابرویش محو گردید.
نه لاله پدیدار به گلزار نه نرگس
نه سرو هویدا به گلستان و نه ناژوی
هوش مصنوعی: در اینجا گفته می‌شود که در باغ و گلزار، نه لاله‌ای دیده می‌شود، نه نرگسی و نه سروهایی که در باغستان نمایان باشند و حتی نه چشمه‌ای جاری. به طور کلی، از نبودن زیبایی‌ها و نشانه‌های طبیعی در این مکان صحبت می‌شود.
یک نیمه ز آزار فزون رفته دگر بار
برگشت سپندار مه و بهمن جادوی
هوش مصنوعی: نیمه‌ای از آزار رفته و دوباره بازگشته است، به همراه سپندار و بهمن که جادوگری قوی دارند.