گنجور

شمارهٔ ۱

تا توانی زکس امید مدار
زانکه کس لهو را به غم نفروخت
زانکه از پیش شمع، پروانه
روشنایی امید داشت و بسوخت
با عدو هیچ صلح مکن
که بجز جنگ و کینه نتوان توخت
باد با خاک جنگ کرد و بجست
پنبه با موم صلح کرد و بسوخت

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: قطعه
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا توانی زکس امید مدار
زانکه کس لهو را به غم نفروخت
هوش مصنوعی: تا زمانی که توانایی داری، به کسی امید نداشته باش؛ زیرا هیچ کس لذت و خوشی را در مقابل غم و اندوه معامله نمی‌کند.
زانکه از پیش شمع، پروانه
روشنایی امید داشت و بسوخت
هوش مصنوعی: پروانه از شمع روشنایی و امید داشت و به خاطر آن، خود را سوزاند.
با عدو هیچ صلح مکن
که بجز جنگ و کینه نتوان توخت
هوش مصنوعی: با دشمن هیچ‌وقت آشتی نکن، زیرا که جز جنگ و دشمنی، چیزی به دست نمی‌آوری.
باد با خاک جنگ کرد و بجست
پنبه با موم صلح کرد و بسوخت
هوش مصنوعی: باد و خاک به جان هم افتادند و درگیری داشتند، اما پنبه و موم به آرامی به تفاهم رسیدند و در نهایت، بسوزند.