گنجور

شمارهٔ ۵

مانع گریه نشد چشم مرا دیدن تو
تاب خورشید کجا خشک کند دریا را
پرده بر داغ کشم چون روم از شهر برون
بر دل لاله چرا تنگ کنم صحرا را
کی به سودای دلم سلسله مویی برخاست
که سر زلف تو بر هم نزد آن سودا را

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مانع گریه نشد چشم مرا دیدن تو
تاب خورشید کجا خشک کند دریا را
هوش مصنوعی: چشم من از دیدن تو نمی‌تواند گریه کند، زیرا تابش خورشید هیچ‌گاه نمی‌تواند دریا را خشک کند.
پرده بر داغ کشم چون روم از شهر برون
بر دل لاله چرا تنگ کنم صحرا را
هوش مصنوعی: وقتی که از شهر خارج می‌شوم، پرده‌ای بر روی درد و غم‌های خود می‌کشم و دل لاله را به خاطرِ تنگ کردن مکان‌های وسیع، بی‌جهت اذیت نمی‌کنم.
کی به سودای دلم سلسله مویی برخاست
که سر زلف تو بر هم نزد آن سودا را
هوش مصنوعی: زمانی در دل من آرزویی پدید آمد که باعث شد موهای تو به هم بخورد و به آن آرزو پاسخ ندهد.