گنجور

شمارهٔ ۷ - اوصاف دلربایی باغ فرح‌بخش

مرا باغ فرح‌بخش است منظور
ندارم آرزوی روضه حور
گرفته سروش از آزادگان باج
رسانده سرفرازی را به معراج
ز هر برگش گلستانی نمایان
چو از آیینه عکس روی جانان
زمینش سبزه را پاینده دارد
رطوبت را هوایش زنده دارد
خیابانش بود فردوس اکبر
لبالب شاه نهر از آب کوثر
که دیده جز درین فردوس ثانی؟
خیابانی ز آب زندگانی
به پای شاه‌نهر افتاده دریا
دُر شهوار ازو دارد تمنا
جدا گردد چو آب از چشمه‌سارش
کشد دریا به عزت در کنارش
درین گلشن برای هر نهالی
بهار آورده تشریف کمالی
ترشح‌های ابر نوبهاری
چمن را روز و شب در تازه‌کاری
درختان در روش پر کرده بیرون
ازان روی فلک سر کرده بیرون
ز شاخ گلبنش تا غنچه‌ای زاد
شکفتن را شکفتن می‌دهد یاد
ز خاکش تا نهال تازه‌ای جست
به رعنایی صنوبر را کمر بست
کند بوی بهش رنجور را نغز
سخن را حرف بادامش دهد مغز
نباشد سیب او را تاب دندان
مگر خورد آب از چاه زنخدان؟
ز امرودش بچش کاین شهد نایاب
مکرر قند را از شرم کرد آب
به رنگ و بو سزد گر سیب این باغ
سمرقند و صفاهان را کند داغ
ندارد هیچ سیب این دلپذیری
خلاف است آن که آرد سیب، سیری
ازان شد شاه آلو، نام گیلاس
که نیکو داشت عرض میوه را پاس
کسی کاو لعل را رنگین شمارد
خبر از رنگ شاه آلو ندارد
شود لعل بدخشانت فراموش
ز شاه آلو کنی گر حلقه در گوش
ازان نخلش برآرد لعل رخشان
که دارد ریشه در کوه بدخشان
درین بستان بود پیوسته در کار
به شفتالوربایی بوسه یار
ازان عنّاب را شد لاله وصّاف
که از عنّاب گردد رنگ خون صاف
ز بس تاکش کشیده سر بر افلاک
خورد بر خوشه پروین، سر تاک
حدیث میوه‌اش گفتم ز هر باب
چو بردم نام شفتالو، شدم آب
نهال جعفری با سرو همسر
شده سوسن هم‌آغوش صنوبر
چو از شبنم دهان غنچه وا شد
تبسم خنده دندان‌نما شد
ز بس هر سو دوید و شمع افروخت
چراغ لاله را در دل نفس سوخت
چنان برگ گلش پر آب و تاب است
که گویی غنچه مینای گلاب است
نهال تازه‌اش چندان قد افراخت
که قمری سرو خود را دید و نشناخت
درین گلشن، نگاه چشم بینا
بود کابین عروسان چمن را
نسیم این چمن در دیده خار
گلستان ارم را کرده بیدار
کسی از فیض این گلشن چه گوید
که جای گل بهار از خاک روید
سرشته از دماغِ تر، هوایش
گریزان بی‌دماغی از فضایش
ز گلبن، گل به چندان رنگ زد جوش
که شد عیب گل رعنا فراموش
حباب اینجا هوا را می‌فشارد
که بحر آبی به روی کار آرد
ز شبنم بس که خاکش کامیاب است
بر او نقش قدم نقشی بر آب است
ز دیگر بوستان‌ها، این گلستان
بود ممتاز، چون یوسف ز اخوان
گلش آسوده از صوت هزارست
که مدهوش از صدای آبشارست
مگر فواره سر بر اوج سوده
نگاری ساعد سیمین نموده
پی صرف چمن، فواره بی‌تاب
دمادم سیم ساعد می‌کند آب
دهد گر آبشار آبی به نازش
همان ساعت دهد فواره بازش
درین گلشن به رغم یزد و کاشان
بود هر ماه، سی روز آب‌پاشان
چو در خلد، آن چه بایستی ندیدند
ازان باغ فرح‌بخش آفریدند
فرح‌بخش است نام این بوستان را
ازان بخشد فرح، خلق جهان را
ز شوخی نرگس این باغ شاید
که مژگان تماشایی رباید
ارم در پشت دیوارش نشسته
خجل چون عندلیب پرشکسته
فرح‌بخش از دو عالم دل‌پذیرست
بهشت و شاه‌نهرش جوی شیر است
ندیده در جهان کس این چنین جای
فرح‌بخش و فرحناک و فرح‌زای

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا باغ فرح‌بخش است منظور
ندارم آرزوی روضه حور
هوش مصنوعی: من در دل خود باغی سرشار از شادی دارم و هیچ آرزویی برای بهشت و نعمت‌های آن ندارم.
گرفته سروش از آزادگان باج
رسانده سرفرازی را به معراج
هوش مصنوعی: صدای دلنشین و پیام آور از انسان‌های آزاده، به آن‌ها افتخار و عزت را بخشیده و به کمال و سعادت رسانده است.
ز هر برگش گلستانی نمایان
چو از آیینه عکس روی جانان
هوش مصنوعی: از هر برگی از این درخت، زیبایی‌هایی مانند گلستان دیده می‌شود، مانند اینکه وقتی به آینه نگاه می‌کنیم، تصویر محبوب را می‌بینیم.
زمینش سبزه را پاینده دارد
رطوبت را هوایش زنده دارد
هوش مصنوعی: زمین به خاطر سبزه‌هایش همیشه سرسبز و زنده است و هوای آن نیز به خاطر رطوبت، زندگی را در خود حفظ کرده است.
خیابانش بود فردوس اکبر
لبالب شاه نهر از آب کوثر
هوش مصنوعی: خیابان او مانند بهشت است و پر از زیبایی و سرسبزی، و در کنار آن نهرهایی جاری است که آب گوارا و زلالی را از خود عبور می‌دهد.
که دیده جز درین فردوس ثانی؟
خیابانی ز آب زندگانی
هوش مصنوعی: کسی جز در این بهشت دوباره چه می‌بیند؟ خیابانی که با آب زندگی پر شده است.
به پای شاه‌نهر افتاده دریا
دُر شهوار ازو دارد تمنا
هوش مصنوعی: دریا که به پای شاه‌نهر افتاده، از او خواهان زیبایی و جواهرات است.
جدا گردد چو آب از چشمه‌سارش
کشد دریا به عزت در کنارش
هوش مصنوعی: وقتی آب از چشمه جدا شود، دریا با عظمت خود آن را در کنار خود می‌کشد.
درین گلشن برای هر نهالی
بهار آورده تشریف کمالی
هوش مصنوعی: در این باغ، هر درختی بهاری از زیبایی و کمال به همراه دارد.
ترشح‌های ابر نوبهاری
چمن را روز و شب در تازه‌کاری
هوش مصنوعی: باران‌های بهاری به‌طور مداوم چمن را سرسبز و شاداب نگه می‌دارد.
درختان در روش پر کرده بیرون
ازان روی فلک سر کرده بیرون
هوش مصنوعی: درختان به قدری سر به فلک کشیده‌اند که تازگی و زیبایی خود را به نمایش می‌گذارند و به نوعی خود را از زمین جدا کرده‌اند.
ز شاخ گلبنش تا غنچه‌ای زاد
شکفتن را شکفتن می‌دهد یاد
هوش مصنوعی: از شاخه‌ی گلش، تا غنچه‌ای باز شود، یادآور شکفتن و رشد است.
ز خاکش تا نهال تازه‌ای جست
به رعنایی صنوبر را کمر بست
هوش مصنوعی: از خاک آن جایی که نهال نو رویید، در زیبایی مثل صنوبر تلاش کرد.
کند بوی بهش رنجور را نغز
سخن را حرف بادامش دهد مغز
هوش مصنوعی: اگر یک رنجور بوی بهشت را استشمام کند، سخنان دلنشینی به او گفته شود که مثل مغز بادام مغذی و خوشمزه است.
نباشد سیب او را تاب دندان
مگر خورد آب از چاه زنخدان؟
هوش مصنوعی: سیب او را نمی‌توان گاز زد مگر اینکه از چاه زنخدان آب بخورد.
ز امرودش بچش کاین شهد نایاب
مکرر قند را از شرم کرد آب
هوش مصنوعی: از طعم این میوهٔ خوشمزه بچش که شهدی نایاب و شیرین دارد و حتی آب آن به خاطر شرم از این قند، دست از آن کشیده است.
به رنگ و بو سزد گر سیب این باغ
سمرقند و صفاهان را کند داغ
هوش مصنوعی: اگر سیب این باغ به رنگ و بو باشد، سزاوار است که باغ‌های سمرقند و اصفهان را به وجد آورد و تحت تاثیر قرار دهد.
ندارد هیچ سیب این دلپذیری
خلاف است آن که آرد سیب، سیری
هوش مصنوعی: هیچ سیب یا میوه‌ای به این خوشمزگی وجود ندارد، اما کسی که سیب می‌آورد و آن را می‌چشد، به نوعی سیر خواهد شد.
ازان شد شاه آلو، نام گیلاس
که نیکو داشت عرض میوه را پاس
هوش مصنوعی: به‌خاطر این‌که شاه آلو، به گیلاس معروف شد، چون این میوه کیفیت خوبی داشت و باعث شد که ارزش آن حفظ شود.
کسی کاو لعل را رنگین شمارد
خبر از رنگ شاه آلو ندارد
هوش مصنوعی: کسی که از رنگ لعل زیبا و ارزشمند، به سادگی می‌گذرد و آن را رنگین می‌داند، نشان‌دهندهٔ نادانی او دربارهٔ زیبایی واقعی و بارز شاه آلو است.
شود لعل بدخشانت فراموش
ز شاه آلو کنی گر حلقه در گوش
هوش مصنوعی: اگر زیبایی‌های تو از یاد شاه فراموش شود، تو باید به او نشان دهی که با حلقه‌ای در گوش، کجا ایستاده‌ای.
ازان نخلش برآرد لعل رخشان
که دارد ریشه در کوه بدخشان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چون نخل دارای ریشه‌هایی قوی و عمیق در کوه بدخشان است، می‌تواند میوه‌های ارزشمندی مانند لعل (سنگ قیمتی) به بار آورد. به عبارتی، این تصویر نشان‌دهنده ارتباط عمیق و قوی میان ریشه‌ها و محصول نهایی است.
درین بستان بود پیوسته در کار
به شفتالوربایی بوسه یار
هوش مصنوعی: در این باغ همیشه مشغول کار بود و در حال بوسیدن یار بود.
ازان عنّاب را شد لاله وصّاف
که از عنّاب گردد رنگ خون صاف
هوش مصنوعی: گل لاله رنگی شبیه رنگ خون دارد، زیرا از میوه عناب به دست می‌آید.
ز بس تاکش کشیده سر بر افلاک
خورد بر خوشه پروین، سر تاک
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که به دلیل تلاش‌ها و زحمات بسیار، سر تاک (انگور) به سمت آسمان بلند شده و به خوشه ستاره پروین رسیده است. به نوعی، نشان‌دهنده‌ی رشد و ترقی حاصل از کوشش است.
حدیث میوه‌اش گفتم ز هر باب
چو بردم نام شفتالو، شدم آب
هوش مصنوعی: وقتی که از میوه‌ها صحبت کردم و نام شفتالو بر زبانم آمد، به شدت احساساتی شدم و اشکم درآمد.
نهال جعفری با سرو همسر
شده سوسن هم‌آغوش صنوبر
هوش مصنوعی: درخت جوان جعفری با درخت سرو ازدواج کرده و گل سوسن با درخت صنوبر همراه شده است.
چو از شبنم دهان غنچه وا شد
تبسم خنده دندان‌نما شد
هوش مصنوعی: وقتی دهن غنچه از شبنم باز شد، تبسمی زیبا و دلنشین نمایان شد.
ز بس هر سو دوید و شمع افروخت
چراغ لاله را در دل نفس سوخت
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه بسیار در تلاش و کوشش بود و شمع‌های زیادی روشن کرد، در نهایت، عشق و احساساتش در دلش به شدت سوخت و آسیب دید.
چنان برگ گلش پر آب و تاب است
که گویی غنچه مینای گلاب است
هوش مصنوعی: برگ گل آن‌چنان زیبا و درخشان است که انگار غنچه‌ای از گلاب خوشبو و لطیف است.
نهال تازه‌اش چندان قد افراخت
که قمری سرو خود را دید و نشناخت
هوش مصنوعی: درختچه‌ تازه آنقدر رشد کرده است که قمری، سرو خود را نمی‌شناسد.
درین گلشن، نگاه چشم بینا
بود کابین عروسان چمن را
هوش مصنوعی: در این باغ زیبا، تنها چشمان تیزبین می‌توانند زیبایی و جاذبه‌های عروس‌های گل را ببینند.
نسیم این چمن در دیده خار
گلستان ارم را کرده بیدار
هوش مصنوعی: نسیم این چمن باعث شده تا خار گلستان ارم به هوش و بیداری بیاید.
کسی از فیض این گلشن چه گوید
که جای گل بهار از خاک روید
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند در مورد زیبایی و نعمت‌های این باغ صحبت کند، چرا که گل‌های بهار از دل زمین و خاک سر بر می‌آورند.
سرشته از دماغِ تر، هوایش
گریزان بی‌دماغی از فضایش
هوش مصنوعی: این جمله به نوعی توصیف حالتی می‌پردازد که وجود و نفس زندگی در آن احساس می‌شود، اما در عین حال، این فضا و هوای آن به گونه‌ای است که گرما و سرزندگی را از دست داده و حسی از ناراحتی و بی‌حالی را القا می‌کند. به عبارت دیگر، به نظر می‌رسد که در این فضا، حس زنده بودن و نشاط وجود ندارد و فضا به گونه‌ای است که انسان از آن فراری است.
ز گلبن، گل به چندان رنگ زد جوش
که شد عیب گل رعنا فراموش
هوش مصنوعی: از باغ گل، گل به قدری زیبا و رنگارنگ شد که عیب و نقص گل های دیگر به فراموشی سپرده شد.
حباب اینجا هوا را می‌فشارد
که بحر آبی به روی کار آرد
هوش مصنوعی: حباب در اینجا فشار هوایی را احساس می‌کند که دریا به سطح آب می‌آورد.
ز شبنم بس که خاکش کامیاب است
بر او نقش قدم نقشی بر آب است
هوش مصنوعی: به خاطر شبنم، خاک او از لطف و زیبایی برخوردار است، اما اثر قدمی که بر آن می‌گذارند، همچون نقشی بر آب، موقتی و ناپایدار است.
ز دیگر بوستان‌ها، این گلستان
بود ممتاز، چون یوسف ز اخوان
هوش مصنوعی: این گلستان در میان دیگر باغ‌ها برتر و خاص است، مانند یوسف که از میان برادرانش برجسته و ممتاز بود.
گلش آسوده از صوت هزارست
که مدهوش از صدای آبشارست
هوش مصنوعی: گل به آرامی از صدای هزاران آواز آشناست، چون آن را به وجد می‌آورد و مدهوش صدای آبشار است.
مگر فواره سر بر اوج سوده
نگاری ساعد سیمین نموده
هوش مصنوعی: آیا نشان زیبایی است که مانند فواره به اوج می‌رسد و دستانش مانند نقره می‌درخشد؟
پی صرف چمن، فواره بی‌تاب
دمادم سیم ساعد می‌کند آب
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به جریان آب در چمن‌زار دارد که مانند فواره‌ای بی‌تاب و خروشان به طور مداوم، نغمه‌ای سوزناک و زیبا را به تصویر می‌کشد.
دهد گر آبشار آبی به نازش
همان ساعت دهد فواره بازش
هوش مصنوعی: اگر آبشاری با زیبایی به او آب بدهد، در همان لحظه، فواره هم از شادی به او آب خواهد داد.
درین گلشن به رغم یزد و کاشان
بود هر ماه، سی روز آب‌پاشان
هوش مصنوعی: در این باغ، با وجود یزد و کاشان، هر ماه، سی روز به آبیاری می‌پرداختند.
چو در خلد، آن چه بایستی ندیدند
ازان باغ فرح‌بخش آفریدند
هوش مصنوعی: وقتی در بهشت، آنچه که باید دیده شود را ندیدند، از آن باغ شاداب و خوشبو چیزی پدید آوردند.
فرح‌بخش است نام این بوستان را
ازان بخشد فرح، خلق جهان را
هوش مصنوعی: نام این بوستان خوشایند و مسرت‌بخش است زیرا شادی و سرور را به مردم جهان هدیه می‌دهد.
ز شوخی نرگس این باغ شاید
که مژگان تماشایی رباید
هوش مصنوعی: شاید به خاطر شوخی نرگس‌های این باغ، مژگان تماشایی به سمت آن‌ها جلب شود.
ارم در پشت دیوارش نشسته
خجل چون عندلیب پرشکسته
هوش مصنوعی: در پشت دیوار، کسی در حالتی خجالت‌زده نشسته است، مانند یک بلبل شکسته که نمی‌تواند آواز بخواند.
فرح‌بخش از دو عالم دل‌پذیرست
بهشت و شاه‌نهرش جوی شیر است
هوش مصنوعی: بهشت و نهر شاه‌نهر که از شیر روان است، در دو جهان بسیار دل‌انگیز و خوشایند است.
ندیده در جهان کس این چنین جای
فرح‌بخش و فرحناک و فرح‌زای
هوش مصنوعی: در دنیا هیچ‌کس چنین مکان شاد و خوشایندی را مشاهده نکرده است.