گنجور

شمارهٔ ۵ - مشکلات راه کشمیر و کوه پیرپنجال

به کشمیر اعتقاد ما درست است
ولی ایمان به راهش سخت سست است
بود قطع ره کشمیر، مشکل
به حق نتوان رسید از راه باطل
مگر زین راه باریکت خبر نیست؟
که گویی کوه را موی کمر نیست
ز بین این ره باریک خون‌خوار
خلد موی کمر در دیده چون خار
رهی، پیمودن آن آرزویی
به سر زال فلک را تار مویی
رهی افتاده چون طول امل پیش
که در هر گام دارد صد خطر بیش
گروهی دست از جان برفشانده
در آن ره، چون گره بر تار مانده
ز قطع ره، به سر غلتیده یک سر
چنان کز ریسمان پاره، گوهر
ره فقر از ره کشمیر پیداست
که گام اول آن، ترک دنیاست
درین ره، رهنوردان تا به منزل
چنان لرزان، که بر موی کمر، دل
ازین ره چون توان آسان گذشتن؟
که گام اول است از جان گذشتن
مسافر کی تواند زین بلا جست؟
مگر لغزیدن پا گیردش دست!
درین ره، نقش پایی گر فتاده
در تکلیف لغزیدن گشاده
رهی همچون دم شمشیر، باریک
جهان در چشم ره‌پیماش تاریک
رهی پیچیده‌تر از موی زنگی
به تندی چون دم تیغ فرنگی
ز بس در رفتنش تدبیر کرده
فلک را فکر این ره پیر کرده
ازین پیمانه‌های زندگی، آه
که پر می‌گردد از پیمودن راه
معاذالله ز کوه پیرپنجال
که مثلش دیده کم، چرخ کهنسال
صبا در دامنش زان می‌خرامد
که نتواند به بالایش برآمد
به قصد رهروان تیغی کشیده
به این سنگین‌دلی، ره کس ندیده
سراپا گشته حیرت چرخ والا
که راه این کوه را چون رفته بالا؟
گدازانم ز فکر این گذرگاه
که باریکی ز تنگی مانده در راه
ازین ره طی شود تا چار انگشت
قیامت را توان کردن پس پشت
جوان گر پوید این راه پر اندوه
به پیری می‌رسد، پیش از سر کوه!
به بالا رفتنش مقدور کس نیست
بلندی را بر اوجش دسترس نیست
به آن سنگین‌دلی، کوه گذرگاه
دلی دارد دو نیم از جور این راه
ز وهمش قاف در کنجی نشسته
فلک را پایه‌اش کرسی شکسته
به سر غلتیده می‌افتد سلامت
ز دامانش به دامان قیامت
به قدر آن که تیغ کوه تندست
درین ره، راهرو را پای کندست
درین ره، استخوان زان گونه انبوه
که گویی برف باریده‌ست بر کوه
به طرف دامنش از خون مردم
شفق را در میان لاله، پی گم
نگردد رهروش را عمر کوتاه
که نتواند گذشتن عمر ازین راه
بود با شیر گردون، عزم جنگش
که از بالا به زیر آید پلنگش
مگر مجموعه قاف است این کوه؟
که هر لختش بود کوهی ز اندوه
زمین دارد به حیرت آسمان را
که چون برداشت این کوه گران را؟
کند گر جامه‌اش چرخ اطلس خویش
نیاید تا سر زانوی او بیش
چو مظلومان، ز جور بی‌دریغش
نشسته آسمان در پای تیغش
رهش ز آیینه تیغ است روشن
بود مهرش چراغ زیر دامن
گرفته زیر زانو آسمان را
چه بر سر می‌برد تا لامکان را؟
ز بس شد استخوان فیل، انبوه
گمان دسته بردش، تیغه کوه
چو آیی بر فراز کوه ازین راه
گذاری آسمان را بر کمرگاه
نزد بر هم شکوه آسمان را
چه تمکین است این کوه گران را!
چو برخردان، بزرگان دست یابند
ز قانون مروت سر نتابند
به این کوه ار نهد بالا قدم را
نفس در سینه سوزد صبحدم را
به پیشش از بزرگی گر زند لاف
ز دامن سنگ ریزد بر سر قاف
به نوعی بی‌طریق است این گذرگاه
که گردون را بود بر گردنش راه
فتادی گر به این کوهش سر و کار
ز شیرین، کوه‌کن می‌گشت بیزار
نبیند کس درین ره پاره‌سنگی
که رهرو را نفرماید درنگی
بود عمر طبیعی سخت کوتاه
حیات خضر بایستی درین راه
درین ره، مرغ نتواند پریدن
به مقراض پر این ره را بریدن
برد این ره به سر گر مرد، مردست
که صد راه عدم اینجا به گردست
درین راه دغل، فرسنگ فرسنگ
چو مینا عالمی غلتیده بر سنگ
ازین ره چون توان رفتن به سویی؟
که صد کوه خطر بسته به مویی
ره این قاف را هرکس بریده
به جز تیغ و رگ گردن ندیده
ز بس کشت آدمی این کوه اندوه
ز خون شد ممتلی، رگ‌های این کوه
چه گوید شکر این ره، راه‌پیمای؟
که بخشد عالمی لغزش به هر پای!
بود مشکل، گذشتن زین ره تنگ
درین ره، راهرو نقشی‌ست بر سنگ
ازین ره چون توان رفتن سلامت؟
که در هر گام دارد صد قیامت
ز داغ لاله این کوهسارست
که گویی چشم اختر سرمه دارست
چنان هر پاره‌سنگش فتنه‌انگیز
که تیغ صد هلاکو را کند تیز
به حیرت چون دو مرغ پرشکسته
دو عالم بر دو زانویش نشسته
رهی در غایت نیرنگ‌سازی
که با پیچیدگی دارد درازی
ازان سر هر قدم صد جا شکسته
که لغزش در کمین پا نشسته
ز خون اخترانش تیغ در زنگ
گرفته صبح را ره بر نفس تنگ
ازین ره چون توان رفتن مسلّم؟
اجل در زیر پا چون آخرین دم
درین ره، هرکسی درمانده خویش
به ناخن، کار صد فرهاد در پیش
چه می‌پرسی ز پستی و بلندی؟
نباشد عزم این ره، راه رندی
درین ره، نقش پا، نقش مزارست
ازین ره تا عدم یک گام‌وارست
به راه شانه ماند این گذرگاه
چو مو، باریک باید شد درین راه
بود گر خضر اینجا رهنمایت
نهد نعلین لغزش پیش پایت
ازین کوه آسمان چون رفته بالا؟
که می‌ریزد ملائک را پر اینجا
سلامت چون جهد زین راه، یک تن؟
نباید حرف دور از راه گفتن
چه می‌پرسی ازین راه پراندوه؟
زبان سنگین شود در وصف این کوه
به وصفش قطع باید کرد دم را
ز حرفش پای می‌لغزد قلم راه
ز دامانش فلک را دست کوتاه
ازو تا عرش، تا عرش از زمین، راه
خلیدی در جگر این راه، چون تیر
نبودی در میان گر پای کشمیر
مرا زین قصه تن فرسود و جان هم
دلم زین حرف سنگین شد زبان هم
نفس شد منقطع در قطع این راه
درازست این حکایت قصه کوتاه
برون شد کوه را دامن ز چنگم
که چون فرسنگ، آمد پا به سنگم
چو بگذشتی ز کوه پیرپنجال
همان ساعت دگرگون می‌شود حال
گلستانی که راه آن بهشت است
ببین دهقان در آن گلشن چه کشته‌ست
ز راهش کی چرا دلتنگ باشد؟
زمرد در میان سنگ باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به کشمیر اعتقاد ما درست است
ولی ایمان به راهش سخت سست است
هوش مصنوعی: به کشمیر باور داریم و معتقدیم اما ایمان به مسیر این باور کمی ضعیف و ناپایدار است.
بود قطع ره کشمیر، مشکل
به حق نتوان رسید از راه باطل
هوش مصنوعی: اگر راه رسیدن به هدف درست مسدود باشد، نمی‌توان از مسیر نادرست به آن هدف رسید.
مگر زین راه باریکت خبر نیست؟
که گویی کوه را موی کمر نیست
هوش مصنوعی: آیا از این مسیر تنگ و باریک خبری نداری؟ گویی که کوه هیچ گودی یا درزی در کمرش ندارد.
ز بین این ره باریک خون‌خوار
خلد موی کمر در دیده چون خار
هوش مصنوعی: از این مسیر باریک، گلوی به خون آغشته‌ شده، موی کمر، در دیدگان همانند خاری می‌خزد.
رهی، پیمودن آن آرزویی
به سر زال فلک را تار مویی
هوش مصنوعی: پیمودن راهی که آرزوی آن را داریم، مانند کشیدن تار مویی از سر زال آسمان است.
رهی افتاده چون طول امل پیش
که در هر گام دارد صد خطر بیش
هوش مصنوعی: اگر کسی در مسیر زندگی خود به اهداف دور و دراز فکر کند، مانند آن است که در هر قدم ممکن است با خطرات زیادی مواجه شود. این به این معناست که هر گامی که برمی‌دارد، چالش‌ها و مشکلات بیشتری را به همراه دارد.
گروهی دست از جان برفشانده
در آن ره، چون گره بر تار مانده
هوش مصنوعی: گروهی در مسیری قرار گرفته‌اند که تمام زندگی خود را برای آن گذاشته‌اند و مانند گره‌ای به تار زندگی‌شان پیوسته‌اند.
ز قطع ره، به سر غلتیده یک سر
چنان کز ریسمان پاره، گوهر
هوش مصنوعی: از ادامه‌ی راه، به شدت دچار مشکل شده‌ام، به گونه‌ای که به راحتی می‌توانم همانند جواهری که از ریسمان پاره شده افتاده، در سرنوشتم سرگردان شوم.
ره فقر از ره کشمیر پیداست
که گام اول آن، ترک دنیاست
هوش مصنوعی: مسیر فقر از مسیر کشمیر مشخص است و نخستین قدم در این راه، رها کردن دنیا و وابستگی‌های آن است.
درین ره، رهنوردان تا به منزل
چنان لرزان، که بر موی کمر، دل
هوش مصنوعی: در این مسیر، همراهان به قدری نگران و لرزان هستند که دلشان به شدت مضطرب است و این اضطراب به حدی است که بر موهای کمرشان هم تأثیر گذاشته است.
ازین ره چون توان آسان گذشتن؟
که گام اول است از جان گذشتن
هوش مصنوعی: چگونه می‌توان به راحتی از این مسیر عبور کرد وقتی که گام اول نیازمند فدا کردن جان است؟
مسافر کی تواند زین بلا جست؟
مگر لغزیدن پا گیردش دست!
هوش مصنوعی: مسافر چگونه می‌تواند از این مشکل فرار کند؟ مگر اینکه پایش بلغزد و به کمکی دست بیابد!
درین ره، نقش پایی گر فتاده
در تکلیف لغزیدن گشاده
هوش مصنوعی: در این مسیر، اگر نشانه‌ای از کسی باقی مانده باشد، به معنای این است که می‌تواند در ناملایمات و لغزش‌ها دچار خطا شود.
رهی همچون دم شمشیر، باریک
جهان در چشم ره‌پیماش تاریک
هوش مصنوعی: دنیا مانند لبه تیز یک شمشیر است که مسیر زندگی را برای کسی که در آن قدم می‌زند، دشوار و نامشخص می‌کند.
رهی پیچیده‌تر از موی زنگی
به تندی چون دم تیغ فرنگی
هوش مصنوعی: این بیت به طرز پیچیده و دشواری اشاره دارد که به مانند موی زنگی در هم پیچیده است و به همان اندازه تند و تیز است که دم یک شمشیر فرنگی. یعنی موضوعی بسیار حساس و سخت که برای درک آن نیاز به دقت و فکر زیاد است.
ز بس در رفتنش تدبیر کرده
فلک را فکر این ره پیر کرده
هوش مصنوعی: به خاطر رفت و آمدهای مکرر او، چرخ فلک چنان در اندیشه افتاده که حتی سنش هم زیاد شده است.
ازین پیمانه‌های زندگی، آه
که پر می‌گردد از پیمودن راه
هوش مصنوعی: در زندگی، با هر چه که تجربه می‌کنیم و راهی که طی می‌کنیم، به خوبی یا بدی پر می‌شویم و این تجارب بر ما تأثیر می‌گذارد.
معاذالله ز کوه پیرپنجال
که مثلش دیده کم، چرخ کهنسال
هوش مصنوعی: خدای نکرده از کوه بلند و کهن پنجال بترسید که مانندش خیلی کم دیده می‌شود، مانند آسمان قدیمی که همواره در حال گردش است.
صبا در دامنش زان می‌خرامد
که نتواند به بالایش برآمد
هوش مصنوعی: نسیم خوشبو در دامنش خوش می‌خزد، چون نمی‌تواند به اوجش برسد.
به قصد رهروان تیغی کشیده
به این سنگین‌دلی، ره کس ندیده
هوش مصنوعی: به خاطر مسافران، کسی تیغ را کشیده که به خاطر سنگینی دلش، هیچ رهی را ندیده است.
سراپا گشته حیرت چرخ والا
که راه این کوه را چون رفته بالا؟
هوش مصنوعی: آسمان در شگفتی است که این کوه چگونه می‌تواند به چنین بلندی برسد؟
گدازانم ز فکر این گذرگاه
که باریکی ز تنگی مانده در راه
هوش مصنوعی: مدام در حال فکر کردن به این مسیر هستم که به خاطر تنگی و باریکی‌اش، راهی برای پیش رفتن باقی نمانده است.
ازین ره طی شود تا چار انگشت
قیامت را توان کردن پس پشت
هوش مصنوعی: برای رسیدن به هدف‌های بزرگ و انجام کارهای مهم، باید از مراحل و چالش‌های مختلف عبور کنیم تا در نهایت بتوانیم به نتایج مطلوب دست پیدا کنیم.
جوان گر پوید این راه پر اندوه
به پیری می‌رسد، پیش از سر کوه!
هوش مصنوعی: اگر جوانی این مسیر پر از غم را دنبال کند، پیش از آنکه به اوج کوه برسد، به پیری می‌رسد.
به بالا رفتنش مقدور کس نیست
بلندی را بر اوجش دسترس نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند به ارتفاع او برسد؛ دستیابی به بلندی‌های او برای کسی ممکن نیست.
به آن سنگین‌دلی، کوه گذرگاه
دلی دارد دو نیم از جور این راه
هوش مصنوعی: به آن انسان سنگین‌دل، که به سختی می‌تواند از دلش عبور کند، این مسیر برایش دو نیمه شده است، به خاطر ظلم و سختی‌هایی که در این راه متحمل می‌شود.
ز وهمش قاف در کنجی نشسته
فلک را پایه‌اش کرسی شکسته
هوش مصنوعی: فکر و خیال او مانند قاف توسط فلک در گوشه‌ای نشسته و پایه‌اش به خاطر مشکلاتی که دارد، شکسته شده است.
به سر غلتیده می‌افتد سلامت
ز دامانش به دامان قیامت
هوش مصنوعی: سلامت از دامن او به زمین می‌افتد و به دامن قیامت خواهد رسید.
به قدر آن که تیغ کوه تندست
درین ره، راهرو را پای کندست
هوش مصنوعی: به اندازه‌ای که تندی و سختی کوه‌ها در این مسیر وجود دارد، پیشرفت و موفقیت در این راه به تلاش و پشتکار نیاز دارد.
درین ره، استخوان زان گونه انبوه
که گویی برف باریده‌ست بر کوه
هوش مصنوعی: در این مسیر، استخوان‌ها به قدری زیاد است که به نظر می‌رسد برف بر روی کوه‌ها نشسته است.
به طرف دامنش از خون مردم
شفق را در میان لاله، پی گم
هوش مصنوعی: به سوی دامنش، رنگ خون مردم را در لاله‌ها و غروب‌ها جستجو کن.
نگردد رهروش را عمر کوتاه
که نتواند گذشتن عمر ازین راه
هوش مصنوعی: زندگی کوتاه است و انسان نمی‌تواند در این مسیر به خوبی پیش برود، بنابراین نباید وقت خود را هدر کند.
بود با شیر گردون، عزم جنگش
که از بالا به زیر آید پلنگش
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که جنگ و مبارزه‌ای آغاز شده و شیر به عنوان نماد قدرت و شجاعت به میدان آمده است. از بالا به پایین، پلنگی به حرکت در می‌آید که نشانه‌ی خطر و چالش است. در واقع، نبرد سخت و نابرابری در حال رخ دادن است و قدرت‌های طبیعی و نمادین در حال تقابل هستند.
مگر مجموعه قاف است این کوه؟
که هر لختش بود کوهی ز اندوه
هوش مصنوعی: آیا این کوه همانند قاف نیست؟ زیرا هر بخشی از آن به اندازه‌ای سنگین است که بار اندوهی را به دوش می‌کشد.
زمین دارد به حیرت آسمان را
که چون برداشت این کوه گران را؟
هوش مصنوعی: زمین به شگفتی به آسمان نگاه می‌کند که چگونه این کوه بزرگ را برداشت کرده است.
کند گر جامه‌اش چرخ اطلس خویش
نیاید تا سر زانوی او بیش
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان بر تن او جامه‌ای از ابریشم بیاویزد، اما نتواند به زانوی او برسد، فایده‌ای ندارد.
چو مظلومان، ز جور بی‌دریغش
نشسته آسمان در پای تیغش
هوش مصنوعی: با ظلم و ستمی که بر مظلومان می‌رود، آسمان نیز در مقابل قدرت و قهر او سر به زیر نهاده است.
رهش ز آیینه تیغ است روشن
بود مهرش چراغ زیر دامن
هوش مصنوعی: راهی که او می‌رود از تیغ آینه‌ای روشن است و عشق او مانند چراغی است که زیر دامن پنهان شده.
گرفته زیر زانو آسمان را
چه بر سر می‌برد تا لامکان را؟
هوش مصنوعی: آسمان زیر زانوها فشرده شده است و معلوم نیست چه بر سر سرنوشت بی‌کران یا لامکان می‌آید.
ز بس شد استخوان فیل، انبوه
گمان دسته بردش، تیغه کوه
هوش مصنوعی: به دلیل سنگینی و بزرگی استخوان فیل، گمان می‌رود که این استخوان‌ها به قدری زیاد و انبوه هستند که به اندازه‌ی تیغه کوه به نظر می‌رسند.
چو آیی بر فراز کوه ازین راه
گذاری آسمان را بر کمرگاه
هوش مصنوعی: وقتی از این مسیر به بالای کوه می‌رسی، گویی آسمان را بر دوش خود حمل می‌کنی.
نزد بر هم شکوه آسمان را
چه تمکین است این کوه گران را!
هوش مصنوعی: این بیت به گونه‌ای بیان می‌کند که وقتی به عظمت و زیبایی آسمان می‌نگریم، چه دلیلی برای تسلیم شدن در برابر این کوه‌های بزرگ و سنگین وجود دارد؟ به عبارت دیگر، این سوال را مطرح می‌کند که در برابر شگفتی‌های آسمان، کوه‌های بزرگ چه ارزشی دارند؟
چو برخردان، بزرگان دست یابند
ز قانون مروت سر نتابند
هوش مصنوعی: وقتی افراد با خرد و دانا به قوانین و اصول انسانی پایبند باشند، بزرگان و افراد با تجربه به راحتی به دستاوردهای آنان دست پیدا می‌کنند و از اصول اخلاقی دور نمی‌شوند.
به این کوه ار نهد بالا قدم را
نفس در سینه سوزد صبحدم را
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد به بالای این کوه برود، نفسش در سینه‌اش به تنگ می‌آید و این سختی را در صبح زود احساس می‌کند.
به پیشش از بزرگی گر زند لاف
ز دامن سنگ ریزد بر سر قاف
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر بزرگی‌اش brag کند، در واقع از زیر پایش سنگ‌هایی به طرف او پرتاب می‌شود.
به نوعی بی‌طریق است این گذرگاه
که گردون را بود بر گردنش راه
هوش مصنوعی: این مسیر به گونه‌ای است که راهی برای عبور از زمان و دنیا وجود ندارد و زندگی ما تحت تأثیر گردش کائنات قرار دارد.
فتادی گر به این کوهش سر و کار
ز شیرین، کوه‌کن می‌گشت بیزار
هوش مصنوعی: اگر به این کوه سر و کار داشته باشی، از شیرین بودن آن بیزار می‌شوی.
نبیند کس درین ره پاره‌سنگی
که رهرو را نفرماید درنگی
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در این مسیر سنگی را نمی‌بیند که باعث شود ره‌رو مدتی درنگ کند.
بود عمر طبیعی سخت کوتاه
حیات خضر بایستی درین راه
هوش مصنوعی: عمر طبیعی انسان کوتاه است، بنابراین باید در این مسیر مانند خضر که به زندگی طولانی شناخته می‌شود، عمل کرد و از فرصت‌ها بهره‌برداری کرد.
درین ره، مرغ نتواند پریدن
به مقراض پر این ره را بریدن
هوش مصنوعی: در این مسیر، هیچ پرنده‌ای نمی‌تواند پرواز کند، زیرا این راه به وسیله‌ی قیچی بریده شده است.
برد این ره به سر گر مرد، مردست
که صد راه عدم اینجا به گردست
هوش مصنوعی: اگر کسی در این مسیر به هدف نرسد، باید بداند که او واقعاً مردی است؛ زیرا در اینجا گزینه‌های زیادی برای بی‌راهگی و ناامیدی وجود دارد.
درین راه دغل، فرسنگ فرسنگ
چو مینا عالمی غلتیده بر سنگ
هوش مصنوعی: در این مسیر پر از فریب و نیرنگ، مانند مینا که بر روی سنگ‌ها غلتیده، جهانی از انسان‌ها و زندگی‌ها وجود دارد.
ازین ره چون توان رفتن به سویی؟
که صد کوه خطر بسته به مویی
هوش مصنوعی: از این مسیر چگونه می‌توان به سمت دیگری رفت؟ زیرا صدها خطر مانند کوه‌هایی به یک مو آویخته‌اند.
ره این قاف را هرکس بریده
به جز تیغ و رگ گردن ندیده
هوش مصنوعی: هر کسی که برای دست یابی به هدفش تلاش کرده، جز از سختی‌ها و چالش‌ها چیزی نمی‌بیند.
ز بس کشت آدمی این کوه اندوه
ز خون شد ممتلی، رگ‌های این کوه
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه انسان تا حد زیادی از اندوه و غم رنج برده، این کوه به قدری پر از درد شده که رگ‌هایش از خون و غم پر شده‌اند.
چه گوید شکر این ره، راه‌پیمای؟
که بخشد عالمی لغزش به هر پای!
هوش مصنوعی: شکر، چگونه می‌تواند از سفری صحبت کند که در آن هر گام ممکن است کسی را به لغزش بیندازد؟
بود مشکل، گذشتن زین ره تنگ
درین ره، راهرو نقشی‌ست بر سنگ
هوش مصنوعی: عبارت بیانگر این است که عبور از مسیر دشوار و تنگ کار آسانی نیست، اما در این مسیر، هر کسی می‌تواند اثری از خود به جا بگذارد، مانند نقش‌هایی که بر روی سنگ ایجاد می‌شوند.
ازین ره چون توان رفتن سلامت؟
که در هر گام دارد صد قیامت
هوش مصنوعی: چطور می‌توان در این مسیر به سلامت پیش رفت، وقتی که در هر قدم با هزاران مشکل و سختی مواجه‌ایم؟
ز داغ لاله این کوهسارست
که گویی چشم اختر سرمه دارست
هوش مصنوعی: این کوه‌ها به خاطر گل‌های لاله که در آنها روییده، به نظر می‌رسد که چشم ستاره‌ها را با سرمه تزیین کرده‌اند.
چنان هر پاره‌سنگش فتنه‌انگیز
که تیغ صد هلاکو را کند تیز
هوش مصنوعی: هر تکه از این سنگ آن‌قدر جذاب و فتنه‌انگیز است که می‌تواند حتی شمشیر خطرناک‌ترین جنگجو را هم تیز و آماده برای نبرد کند.
به حیرت چون دو مرغ پرشکسته
دو عالم بر دو زانویش نشسته
هوش مصنوعی: دو مرغ پرشکسته به نشانه‌ی ناتوانی و حیرت، در دو زانوی جهان نشسته‌اند و به تماشا مشغولند. این تصویر نشان‌دهنده‌ی حالتی از سرگشتگی و ناباوری است که در آن دو موجود کوچک و آسیب‌دیده، در میانه‌ی دو دنیای مختلف قرار دارند و به اوضاع اطراف خود می‌نگرند.
رهی در غایت نیرنگ‌سازی
که با پیچیدگی دارد درازی
هوش مصنوعی: رهی در فن نیرنگ و فریبکاری به نهایت پیشرفت کرده است، و کارهایش به قدری پیچیده و دشوار است که فهمیدن آنها آسان نیست.
ازان سر هر قدم صد جا شکسته
که لغزش در کمین پا نشسته
هوش مصنوعی: از آن سر، هر گام که برداشته می‌شود، در صد جا آسیب دیده است؛ زیرا که لغزش همیشه در کمین پاها است.
ز خون اخترانش تیغ در زنگ
گرفته صبح را ره بر نفس تنگ
هوش مصنوعی: از خون ستاره‌ها، تیغی زنگ زده به سمت صبح حرکت می‌کند و نفس تنگی را می‌پیماید.
ازین ره چون توان رفتن مسلّم؟
اجل در زیر پا چون آخرین دم
هوش مصنوعی: چطور می‌توان از این مسیر به راحتی گذر کرد؟ وقتی که مرگ در زیر پای ما، در آخرین لحظه‌ای که نفس می‌کشیم، آماده است.
درین ره، هرکسی درمانده خویش
به ناخن، کار صد فرهاد در پیش
هوش مصنوعی: در این مسیر، هر کس در تلاش است و به سختی در حال انجام کارهای سنگین و دشوار است، مشابه تلاش‌های فراوان فرهاد برای رسیدن به هدفش.
چه می‌پرسی ز پستی و بلندی؟
نباشد عزم این ره، راه رندی
هوش مصنوعی: چه نیازی به پرسش درباره‌ی مشکلات و فراز و نشیب‌ها دارد؟ اگر اراده‌ات در این مسیر جدی نیست، پس در واقع این راه را برای سرگرمی می‌روی.
درین ره، نقش پا، نقش مزارست
ازین ره تا عدم یک گام‌وارست
هوش مصنوعی: در این مسیر، ردپا نشان‌دهنده مکان‌های مهمی است و از این مسیر تا نقطه‌ای که وجود ندارد، هر گام به آرامی برداشته می‌شود.
به راه شانه ماند این گذرگاه
چو مو، باریک باید شد درین راه
هوش مصنوعی: در این راه، مسیر به اندازه یک موی باریک است و باید با احتیاط و دقت بیشتری پیش برویم.
بود گر خضر اینجا رهنمایت
نهد نعلین لغزش پیش پایت
هوش مصنوعی: اگر خضر اینجا باشد و راهنمایی‌ات کند، نعلینش را پیش پای تو می‌گذارد تا از لغزش و سقوط محفوظ بمانی.
ازین کوه آسمان چون رفته بالا؟
که می‌ریزد ملائک را پر اینجا
هوش مصنوعی: چرا آسمان از این کوه بالاتر رفته است؟ زیرا ملائکه در اینجا پرواز می‌کنند و فرود می‌آیند.
سلامت چون جهد زین راه، یک تن؟
نباید حرف دور از راه گفتن
هوش مصنوعی: سلامتی چگونه می‌تواند از این مسیر جدا شود؟ نباید درباره موضوعات نامربوط صحبت کرد.
چه می‌پرسی ازین راه پراندوه؟
زبان سنگین شود در وصف این کوه
هوش مصنوعی: چرا از این مسیر پرازدحام و دردناک می‌پرسی؟ بیان کردن این کوه، زبان را سنگین می‌کند.
به وصفش قطع باید کرد دم را
ز حرفش پای می‌لغزد قلم راه
هوش مصنوعی: برای توصیف او باید صحبت را قطع کرد، زیرا قلم نمی‌تواند بر روی سخنانش استوار بماند و در توصیفش ناتوان است.
ز دامانش فلک را دست کوتاه
ازو تا عرش، تا عرش از زمین، راه
هوش مصنوعی: از دامن او آسمان دستش کوتاه است، تا عرش و از زمین تا عرش، فاصله‌ای طولانی وجود دارد.
خلیدی در جگر این راه، چون تیر
نبودی در میان گر پای کشمیر
هوش مصنوعی: در دل این مسیر، چون از تیر دور باشی، هیچ نشانه‌ای از ورود تو به این راه نیست.
مرا زین قصه تن فرسود و جان هم
دلم زین حرف سنگین شد زبان هم
هوش مصنوعی: این داستان باعث شد که جسم من خسته شود و جانم هم دلم از این کلمات سنگین شده است، حتی زبانم نیز از بیان آن ناتوان است.
نفس شد منقطع در قطع این راه
درازست این حکایت قصه کوتاه
هوش مصنوعی: نفس در مسیر طولانی این راه به پایان رسیده است و این داستان، قصه‌ای کوتاه است.
برون شد کوه را دامن ز چنگم
که چون فرسنگ، آمد پا به سنگم
هوش مصنوعی: کوه از دامن من بیرون رفت و فاصله‌اش با من آنقدر زیاد شد که پاهایم به سنگی رسید.
چو بگذشتی ز کوه پیرپنجال
همان ساعت دگرگون می‌شود حال
هوش مصنوعی: زمانی که از کوه پیرپنجال عبور کردی، آن لحظه حال و هوا به کلی تغییر می‌کند.
گلستانی که راه آن بهشت است
ببین دهقان در آن گلشن چه کشته‌ست
هوش مصنوعی: باغی را که راهش به بهشت می‌رسد، ببین کشاورز در آن باغ چه محصولی را کاشته است.
ز راهش کی چرا دلتنگ باشد؟
زمرد در میان سنگ باشد
هوش مصنوعی: اگر کسی در مسیر درست قدم بردارد، چرا باید دلتنگ و ناراحت باشد؟ مانند زمردی که در میان سنگ‌ها قرار دارد، هنوز هم ارزش و زیبایی خود را حفظ می‌کند.