گنجور

شمارهٔ ۲۷ - در توصیف جلد کتابی سلطنتی

صدف‌وار این جلد گوهرنگار
لبالب بود از در شاه‌وار
به حسن و صفا می‌برد دل ز چنگ
کجا نقش ارژنگ و این آب و رنگ
چنین صنعتی کس نبرده به کار
به جز صانع دست صنعت‌نگار
کسی کاین چنین لعبتی ساز کرد
مگویید نیرنگ، اعجاز کرد
در او درج اوراق هفت آسمان
که گنجد در آن ذکر شاه جهان
سزد لاف معجز ز صورت نگار
که کرد این چنین صورتی آشکار
به صنعت، ندانم که این نقش بست؟
که بهزاد را بست بر تخته، دست
که دیده جز این جلد گوهرنگار؟
که گیرد صدف بحر را در کنار
بهار ارم کرده اینجا بهار
شکفته گل از پوستش غنچه‌وار
ز شرم مقواش دارد حجاب
که نام ورق می‌برد آفتاب
از آن جا گرفته‌ست در طاق دل
که باشد مقواش ز اوراق دل
گرو برده این لعبت دل‌فریب
ز رخسار خورشیدرویان به زیب
چه چست است و در دلربایی دلیر
نمی‌گردد از دیدنش دیده سیر
به حسن است افزون ز خورشید و ماه
به اندازه دیدنش کو نگاه؟
ز رخ رنگ خورشید روزی پرید
که شکل ترنجش قضا می‌برید
شبیه ترنجش چو می‌ساختند
به ترکیب خورشید پرداختند
مریزاد دستی که این گل برید
که از غیرتش گل گریبان درید
بود سرنوشتش ز روز نخست
که ربطش کند ربط اجزا درست
نیابی به جمعیتش دیگری
که در جمع افراد دارد سری
کسی شکر چون گوید آن دوست را
که داد اینقدر مغز یک پوست را
به نقش و نگارست زیبا و نغز
ندیده چنین پوستی هیچ مغز
ترنجش بود آفتابی دگر
خطوط شعاعیش تحریر زر
حدیثش به هر صدر مجلس بلند
مربع‌نشین و مربع‌پسند
به گیتی گرفت آنقدر اعتبار
که شد ذکر شاه جهان را حصار
فلک روزی از قدرش آگاه شد
که جلد کتاب شهنشاه شد
به غیر از ترنج زر این کتاب
ندیده‌ست ثابت کسی آفتاب
کتابی که باشد چنین جلد آن
بود درخور ذکر شاه جهان

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صدف‌وار این جلد گوهرنگار
لبالب بود از در شاه‌وار
هوش مصنوعی: این صورت مانند صدفی است که پر از جواهرات زیباست و به فراوانی از ارزش و زیبایی برخوردار است، مانند سلطانی که در آن درخشش و شکوهی وجود دارد.
به حسن و صفا می‌برد دل ز چنگ
کجا نقش ارژنگ و این آب و رنگ
هوش مصنوعی: دل انسان به زیبایی و صفای خاصی کشیده می‌شود که در جای دیگر نمی‌توان آن را یافت. این زیبایی و رنگ و نقش در هیچ جایی به اندازه‌ای دلنشین نیست.
چنین صنعتی کس نبرده به کار
به جز صانع دست صنعت‌نگار
هوش مصنوعی: هیچ‌کس توانایی خلق این‌چنین هنری را ندارد جز کسی که آن‌ را به‌دست خود آفریده است.
کسی کاین چنین لعبتی ساز کرد
مگویید نیرنگ، اعجاز کرد
هوش مصنوعی: کسی که چنین بازی‌ای را ایجاد کرد، نباید بگویید که این ترفند است، بلکه باید بگویید که اعجاز کرده است.
در او درج اوراق هفت آسمان
که گنجد در آن ذکر شاه جهان
هوش مصنوعی: در او نوشته‌های هفت آسمان وجود دارد، به گونه‌ای که نام شاه جهان در آن گنجانده شده است.
سزد لاف معجز ز صورت نگار
که کرد این چنین صورتی آشکار
هوش مصنوعی: شایسته است که از زیبایی و هنر چهره این معشوق سخن بگوییم، چرا که او با چهره‌ای دلربا و زیبا به فوایدی که می‌تواند برساند، جلوه‌گر شده است.
به صنعت، ندانم که این نقش بست؟
که بهزاد را بست بر تخته، دست
هوش مصنوعی: نمی‌دانم این تصویر چگونه به وجود آمده است؛ مثل اینکه بهزاد با دستش آن را روی تخته طراحی کرده باشد.
که دیده جز این جلد گوهرنگار؟
که گیرد صدف بحر را در کنار
هوش مصنوعی: چشمی جز این چهره زیبا چه می‌تواند ببیند؟ که در کناره‌ی دریا، صدف‌هایی با گوهرهای درخشان را در بر می‌گیرد.
بهار ارم کرده اینجا بهار
شکفته گل از پوستش غنچه‌وار
هوش مصنوعی: بهار در اینجا خود را به نمایش گذاشته و گل‌ها از پوشش خود بیرون آمده‌اند، همانند غنچه‌هایی که در حال شکفتن هستند.
ز شرم مقواش دارد حجاب
که نام ورق می‌برد آفتاب
هوش مصنوعی: حجاب او به خاطر شرم و حیاست، زیرا نور آفتاب نام او را بر روی ورق می‌آورد.
از آن جا گرفته‌ست در طاق دل
که باشد مقواش ز اوراق دل
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که احساسات و عشق در دل انسان به گونه‌ایی است که آن دل را مانند مقوایی از برگه‌های مختلف تشکیل می‌دهد. به عبارتی دیگر، دل انسان پر از تجربیات عاطفی است که به هم پیوسته‌اند و این تجارب، موجب شکل‌گیری احساسات و هویت عاطفی او می‌شود.
گرو برده این لعبت دل‌فریب
ز رخسار خورشیدرویان به زیب
هوش مصنوعی: این غزل به زیبایی و فریبندگی چهره‌ها اشاره دارد. به نوعی گفته می‌شود که این معشوق یا دخترانی که دارای زیبایی فوق‌العاده‌ای هستند، دل‌فریبی می‌کنند و جذابیت آن‌ها به قدری است که می‌تواند توجه همه را جلب کند، مانند خورشیدی که زیبایی‌اش تمام تابش‌ها را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.
چه چست است و در دلربایی دلیر
نمی‌گردد از دیدنش دیده سیر
هوش مصنوعی: چه زیبا و دلربا است، اما کسی که دلیر و شجاع باشد، هرگز از تماشای او سیر نمی‌شود.
به حسن است افزون ز خورشید و ماه
به اندازه دیدنش کو نگاه؟
هوش مصنوعی: زیبایی او بیشتر از خورشید و ماه است، اما قدر دیدنش به اندازه‌ای است که نمی‌توان با یک نگاه آن را درک کرد.
ز رخ رنگ خورشید روزی پرید
که شکل ترنجش قضا می‌برید
هوش مصنوعی: از چهره‌اش رنگ روز مثل خورشید رفت و این نشان می‌دهد که سرنوشتش تقدیرش را رقم می‌زند.
شبیه ترنجش چو می‌ساختند
به ترکیب خورشید پرداختند
هوش مصنوعی: به هنگام ساختن آن، همانند ترنج، به تزییناتی پرداخته‌اند که شباهت زیادی به زیبایی و درخشندگی خورشید دارد.
مریزاد دستی که این گل برید
که از غیرتش گل گریبان درید
هوش مصنوعی: این شعر به این معناست که هر کسی که این گل زیبا را چیده، کار شایسته‌ای انجام نداده است. چرا که این گل با عشق و احساس به وجود آمده و کسی که آن را جدا کرده، در واقع به زیبایی و احساسات آن آسیب زده است. گل به خاطر عشق و احساساتی که دارد، باید مورد احترام قرار گیرد و جدا کردن آن نشانه‌ای از بی‌احترامی به این احساسات است.
بود سرنوشتش ز روز نخست
که ربطش کند ربط اجزا درست
هوش مصنوعی: از روز اول مقدر شده بود که پیوندی صحیح میان اجزای وجودش برقرار شود.
نیابی به جمعیتش دیگری
که در جمع افراد دارد سری
هوش مصنوعی: اگر در جمعی بخواهی کسی دیگر را پیدا کنی که مانند او باشد، سخت است؛ زیرا هر فرد در جمع ویژگی‌های منحصر به فرد خود را دارد.
کسی شکر چون گوید آن دوست را
که داد اینقدر مغز یک پوست را
هوش مصنوعی: کسی که شیرینی کلام دوست را بگوید، در واقع باید از او تشکر کند که این مقدار مغز از یک پوست را به ما عطا کرده است.
به نقش و نگارست زیبا و نغز
ندیده چنین پوستی هیچ مغز
هوش مصنوعی: این جمله به زیبایی و زیبایی‌های ظاهری اشاره دارد و می‌گوید که هیچ‌چیز به اندازه زیبایی و جذابیت ظاهری مهم نیست، زیرا اگر فقط به ظاهر توجه شود، ممکن است عمق و معنای واقعی آن نادیده گرفته شود. در واقع، زیبایی سطحی ممکن است فاقد ارزش درونی و عمیق باشد.
ترنجش بود آفتابی دگر
خطوط شعاعیش تحریر زر
هوش مصنوعی: ترنجی که دیروز به رنگ طلایی درخشش داشت، حالا باز هم نور خاصی را به نمایش می‌گذارد.
حدیثش به هر صدر مجلس بلند
مربع‌نشین و مربع‌پسند
هوش مصنوعی: هر کس داستان او را می‌گوید، به اوج مجلس می‌رسد و مورد توجه همگان قرار می‌گیرد، همان‌طور که کسانی که در جایگاه‌های خاص نشسته‌اند، از این داستان لذت می‌برند.
به گیتی گرفت آنقدر اعتبار
که شد ذکر شاه جهان را حصار
هوش مصنوعی: در این دنیا به قدری ارزش و اعتبار به وجود آمد که نام شاه جهان به نوعی محدود و محصور شد.
فلک روزی از قدرش آگاه شد
که جلد کتاب شهنشاه شد
هوش مصنوعی: روزی آسمان پی برد که جایگاهش چقدر بالا است، زمانی که کتاب پادشاه را به زیبایی زینت بخشید.
به غیر از ترنج زر این کتاب
ندیده‌ست ثابت کسی آفتاب
هوش مصنوعی: جز ترنج زرین، کتاب دیگری در این دنیا وجود ندارد که ثابت کند کسی مانند آفتاب درخشان است.
کتابی که باشد چنین جلد آن
بود درخور ذکر شاه جهان
هوش مصنوعی: کتابی که چنین ویژگی‌هایی دارد، جلدش مناسب ذکر بزرگ‌ترین سرآمد جهانه.