شمارهٔ ۱ - دیباچه جلالای طباطبایی بر مثنویاتی که کلیم و قدسی در تعریف کشمیر سرودهاند
به نام پادشاه پادشاهان
سرافرازی ده صاحب کلاهان
خداوندی که زیب کن فکان داد
جهان را زینت از شاه جهان داد
چراغ سلطنت از رویش افروخت
قبای معدلت بر قامتش دوخت
ز قدرش قصر گردون را برافراشت
ز حلمش کوه را بیبهره نگذاشت
به عهدش ملک را رشک ارم کرد
به تسلیمش فلک را پشت خم کرد
ز خوانش داد روزی را نواله
به عفوش کرد عصیان را حواله
بقا را با عطایش توامان کرد
کفش را دشمن دریا و کان کرد
نگین را بهر نامش نامور ساخت
به مهر خطبهاش منبر برافراخت
زد از بهر بقای جاودانی
به نامش سکه صاحبقرانی
کریمش کرد و عالم را نوا داد
رحیمش خواند و عصیان را صلا داد
ز حلمش کوه را پا بر زمین دوخت
ز عزمش برق را تفسیر آموخت
ز انصافش جهان را کرد معمور
حوادث را ز ملکش خیمه زد دور
به عهدش عافیت را جامه نو کرد
به نسیان فتنه را صد جا گرو کرد
به دستش داد نسبت بحر و کان را
تهی کرد از تهیدستی جهان را
ز لطفش قطره را در بحر در کرد
محیط آز را پیمانه پر کرد
به دورانش طلب را داد مقصود
ز ایامش طرب را کرد موجود
به لطفش کرد شاهان را سرافراز
به پابوسش سران را ساخت ممتاز
فکندش ماهی توفیق در شست
به دستش داد شرع و عدل را دست
ز تختش بخت را فرخندگی داد
بقا را از بقایش زندگی داد
ز خلقش گلستان را مایه بخشید
ز عدلش ملک را پیرایه بخشید
قسم را بست بر خاک درش پای
هما را داد زیر سایهاش جای
کرم را بست از دستش کمر چست
ستم را ز آب شمشیرش ورق شست
در از لطفش به باغ عیش بگشاد
ز خلقش بوی گل را قسمتی داد
ستم را کرد در عهدش چنان پاک
که در دشت فراموشی بود خاک
به لطفش کرد محکم، لطف را پشت
ز برق تیغ قهرش، قهر را کشت
به نام دولتش تخم بقا کشت
برای دشمنش تار فنا رشت
ز دستش بحر و کان را منفعل کرد
به تیغش خون دشمن را بحل کرد
زبان خنجرش را کرد گویا
به ذکر آیه انّا فتحنا
حیاتش را بقای جاودان داد
ز دولت آنچه میبایستش آن داد
ز مدحش کرد پر مغز سخن را
که نگذارد زبان خالی دهن را
زبان را کرد مامور دعایش
سخن را ساخت مربوط ثنایش
به مدحش داد گویایی بیان را
ثنایش آفرید، آنگه زبان را
کند بر خلق تا ظاهر وقارش
به میزان میبرد سالی دو بارش
به وصفش زد قلم بر دُرّ مکنون
ز وزنش طبعها را کرد موزون
صدف را از ثنایش پر گهر ساخت
جهان را با وجودش مختصر ساخت
مسلم ساختش در پادشاهی
مطیعش کرد از مه تا به ماهی
جهان را از وجودش داد مایه
به ذات خویش پیوستش چو سایه
الهی چون نهالش خود نشاندی
جهان را زو به کام دل رساندی
به دولت در جهانش کامران دار
بهار دولتش را بیخزان دار
چو دادی سایه ذاتت قرارش
چو ذات خویشتن پاینده دارش
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: امیرحسین موسوی
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به نام پادشاه پادشاهان
سرافرازی ده صاحب کلاهان
هوش مصنوعی: به نام فرمانروای عالیرتبهای که افتخار و سرافرازی را به صاحبعنوانها میبخشد.
خداوندی که زیب کن فکان داد
جهان را زینت از شاه جهان داد
هوش مصنوعی: خداوندی که زیبایی را آفرید، به جهان زیبایی و زینت عطا کرد و آن را از پرتو وجود شاه جهانی بخشید.
چراغ سلطنت از رویش افروخت
قبای معدلت بر قامتش دوخت
هوش مصنوعی: چراغ قدرت و سلطنت از وجود او روشن شده و لباس عدالت بر قامت او دوخته شده است.
ز قدرش قصر گردون را برافراشت
ز حلمش کوه را بیبهره نگذاشت
هوش مصنوعی: به دلیل احترام و ارزشمندی او، آسمان را به عنوان قصر خود برپا کرد و از بخشش و صبرش، کوهها را نیز از نعمت بینصیب نگذاشت.
به عهدش ملک را رشک ارم کرد
به تسلیمش فلک را پشت خم کرد
هوش مصنوعی: به خاطر وفای او، دنیا به بهشت شبیه شد و آسمان به خاطر تسلیم او، خم و فرود آمد.
ز خوانش داد روزی را نواله
به عفوش کرد عصیان را حواله
هوش مصنوعی: روزی، به سبب خواندن و گوش دادن، خوردنی به عفو و بخشش سپرده شد و نافرمانی به حسابش نوشته شد.
بقا را با عطایش توامان کرد
کفش را دشمن دریا و کان کرد
هوش مصنوعی: پایداری را با نعمتهای تو در هم آمیخت و دشمن دریا را به دور از خود راند.
نگین را بهر نامش نامور ساخت
به مهر خطبهاش منبر برافراخت
هوش مصنوعی: نگین به خاطر شهرتش مشهور شد و به کمک زیبایی خطبهاش، منبر را برپا کرد.
زد از بهر بقای جاودانی
به نامش سکه صاحبقرانی
هوش مصنوعی: به خاطر ماندگاری و جاودانی، سکهای به نام او ضرب شد که نشان از سلطنت و حکومت او دارد.
کریمش کرد و عالم را نوا داد
رحیمش خواند و عصیان را صلا داد
هوش مصنوعی: او به بندگانش خوبی کرد و دنیا را به زیور زیبایی آراست. او را رحیم نامید و دعوت به توبه و بازگشت از نافرمانی کرد.
ز حلمش کوه را پا بر زمین دوخت
ز عزمش برق را تفسیر آموخت
هوش مصنوعی: از صبر و شکیبایی او، کوهها ثابت و پابرجا شدند و با ارادهی قویاش، توانسته است برق را تعبیر کند.
ز انصافش جهان را کرد معمور
حوادث را ز ملکش خیمه زد دور
هوش مصنوعی: به خاطر انصاف او، دنیا آباد شد و حوادث از سلطنت او دور ماندند.
به عهدش عافیت را جامه نو کرد
به نسیان فتنه را صد جا گرو کرد
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که شخصی با وفاداری به عهد و وعدهاش، از مشکلات و فتنهها فاصله گرفته و آنها را فراموش کرده است. به عبارتی دیگر، او به زندگی آرام و خوشی دست یافته و توانسته است زخمهای گذشته را درمان کند.
به دستش داد نسبت بحر و کان را
تهی کرد از تهیدستی جهان را
هوش مصنوعی: او با دست خود، ارزش دریا و زمین را به دیگران بخشید و جهان را از فقر و بیعدالتی خالی کرد.
ز لطفش قطره را در بحر در کرد
محیط آز را پیمانه پر کرد
هوش مصنوعی: از محبت او، یک قطره را تبدیل به دریا کرد و فضای آزمایش را پر از نعمت کرد.
به دورانش طلب را داد مقصود
ز ایامش طرب را کرد موجود
هوش مصنوعی: در این بیت به این موضوع اشاره شده که دوران و زمان، خواستههای انسان را برآورده میکند و با گذشت زمان، شادی و لذت نیز در دسترس قرار میگیرد. بدین معنا که با تغییر ایام، فرصتها و خوشیها نیز به وجود میآیند.
به لطفش کرد شاهان را سرافراز
به پابوسش سران را ساخت ممتاز
هوش مصنوعی: به برکت او، پادشاهان را بزرگ و سربلند ساخت و شخصیتهای برجسته را به حضورش دعوت کرد.
فکندش ماهی توفیق در شست
به دستش داد شرع و عدل را دست
هوش مصنوعی: توفیق به او کمک کرد و او را به خوبی راهنمایی کرد، همچنین اصول و قوانین شرعی و عدالت را به دست او سپرد.
ز تختش بخت را فرخندگی داد
بقا را از بقایش زندگی داد
هوش مصنوعی: در اینجا گفته میشود که او (شخص مورد نظر) به بخت و اقبال خود، نعمت و خوشبختی هدیه داد و از وجود خود، زندگی را به دیگران بخشید.
ز خلقش گلستان را مایه بخشید
ز عدلش ملک را پیرایه بخشید
هوش مصنوعی: از زیباییهای او، باغی ساخته شد و به خاطر انصافش، سلطنت و اقتداری آراسته گردید.
قسم را بست بر خاک درش پای
هما را داد زیر سایهاش جای
هوش مصنوعی: در اینجا به معنای پایبندی به قسم و وفاداری اشاره شده است. در این تصویر، پرندهای به نام هما در زیر سایهاش جا داده شده است، که نمادی از پناه و حمایت است. به نوعی نشاندهنده تعهد و احترام به قسمی است که بر زمین بسته شده است.
کرم را بست از دستش کمر چست
ستم را ز آب شمشیرش ورق شست
هوش مصنوعی: کرم (حشره) را به خاطر اینکه به کمرش چنگ زده، نگه داشته است و با شمشیرش ظلم را از میان میبرد. به این معنا که او به شدت با ظلم و ستم مقابله میکند و آن را از بین میبرد.
در از لطفش به باغ عیش بگشاد
ز خلقش بوی گل را قسمتی داد
هوش مصنوعی: سرچشمهی نعمت و خوشی از وجود اوست. او با عطا کردن بخشی از زیباییهای خود به موجودات، مانند بویی از گل، دنیای خوشی را برای ما به ارمغان آورده است.
ستم را کرد در عهدش چنان پاک
که در دشت فراموشی بود خاک
هوش مصنوعی: در دوره او، ظلم به گونهای بود که هیچ نشانی از آن باقی نماند و مانند خاکی در دشتی فراموش شده، به فراموشی سپرده شد.
به لطفش کرد محکم، لطف را پشت
ز برق تیغ قهرش، قهر را کشت
هوش مصنوعی: با محبت و نیکیاش بر زندگیام مسلط شد، و با یک ضربه از تندی و قهرش، تندی را از بین برد.
به نام دولتش تخم بقا کشت
برای دشمنش تار فنا رشت
هوش مصنوعی: با نام قدرتش، دانههای جاودانگی را برای دشمن خود، درخت نابودی را میروید.
ز دستش بحر و کان را منفعل کرد
به تیغش خون دشمن را بحل کرد
هوش مصنوعی: او با تواناییهایش دریا و معادن را تحت تأثیر قرار داد و با شمشیرش خون دشمنان را به ارامش رساند.
زبان خنجرش را کرد گویا
به ذکر آیه انّا فتحنا
هوش مصنوعی: زبان او مانند یک خنجر تیز و نافذ، با بیان آیه "ما به یقین فتح و پیروزی نصیب شما کردیم" به وضوح سخن گفت.
حیاتش را بقای جاودان داد
ز دولت آنچه میبایستش آن داد
هوش مصنوعی: زندگی او را به گونهای پایدار کرد که چیزهایی که شایستهاش بود، از جانب دولت به او ارزانی شد.
ز مدحش کرد پر مغز سخن را
که نگذارد زبان خالی دهن را
هوش مصنوعی: در ستایشش کلمات پرمغز و غنی به کار برده شده که باعث میشود زبان از گفتن و بیان خالی نماند.
زبان را کرد مامور دعایش
سخن را ساخت مربوط ثنایش
هوش مصنوعی: زبان به عنوان نماینده و نگهبان دعا و درخواستها قرار داده شده و سخن به گونهای طراحی شده که به ستایش و توصیف خداوند مربوط باشد.
به مدحش داد گویایی بیان را
ثنایش آفرید، آنگه زبان را
هوش مصنوعی: در ستایش او، قدرت بیان را به من عطا کرد و سپس زبان را به وجود آورد.
کند بر خلق تا ظاهر وقارش
به میزان میبرد سالی دو بارش
هوش مصنوعی: هر سال دو بار، او به دیدن مردم میرود تا ادب و رفتار زیبا و پسندیدهاش را نشان دهد.
به وصفش زد قلم بر دُرّ مکنون
ز وزنش طبعها را کرد موزون
هوش مصنوعی: قلم درباره ویژگیهای او نوشت و از زیباییهایش به گونهای حرف زد که همه را تحت تأثیر قرار داد و طبعهای متفاوت را هماهنگ و موزون کرد.
صدف را از ثنایش پر گهر ساخت
جهان را با وجودش مختصر ساخت
هوش مصنوعی: صدف با وجود زیبایی و ارزشمندیاش، گوهر را درون خود به وجود میآورد و به همین دلیل توانسته است جهان را به گونهای مختصر و فشرده نماید.
مسلم ساختش در پادشاهی
مطیعش کرد از مه تا به ماهی
هوش مصنوعی: او را در پادشاهی ثابت قدم کرد و از ابتدای ماه تا انتهای آن، به فرمانبرداری واداشت.
جهان را از وجودش داد مایه
به ذات خویش پیوستش چو سایه
هوش مصنوعی: جهان از وجود او به وجود آمده و او به خودی خود مانند سایهای به جهان وابسته است.
الهی چون نهالش خود نشاندی
جهان را زو به کام دل رساندی
هوش مصنوعی: خداوندا، وقتی که نهالت را در زمین کاشتی، جهانی را به وجود آوردی که همه را به خوشحالی رساند.
به دولت در جهانش کامران دار
بهار دولتش را بیخزان دار
هوش مصنوعی: به کسی که در دنیا به موفقیت و خوشبختی رسیده، آرزو کن که همواره در خوشی و نعمت باقی بماند و دولت و خوشبختیاش هرگز به پایان نرسد.
چو دادی سایه ذاتت قرارش
چو ذات خویشتن پاینده دارش
هوش مصنوعی: وقتی که سایه وجود تو را به او سپردی، مانند وجود خودت او را پایدار نگهدار.