گنجور

شمارهٔ ۹۴

به جانم کارگر شد زهر و ساقی راست تریاقی
به تلخی جان شیرین می‌سپارم رحمی ای ساقی
ز راه شوخی آلوده به شکّرخنده دشنامی
علاج درد ما کردی به زهر آلوده تریاقی
طبیبان را بسوزد دل چو بیماری سپارد جان
طبیبی عامداً ساع به قتلی بل و احراقی
شرار آه جانم سوختی تا بودمت عاشق
فلما صرت مشتاقا جری دمغی لاعراقی
ز درد اشتیاقم بر لب آمد جان و می‌ترسم
نماند فرصتم چندان که گویم شرح مشتاقی
ز دیوان ازل رزقم اگر پیمود می‌آمد
غلط باشد به حق آموختن آیین رزاقی
نیارد صفحه طاقت تا نویسم شرح هجران را
مگر از پاره‌های دل فراهم گردد اوراقی

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: همراهان گنجور

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به جانم کارگر شد زهر و ساقی راست تریاقی
به تلخی جان شیرین می‌سپارم رحمی ای ساقی
هوش مصنوعی: زهر به جانم آسیب رسانده و آن سنگین میسروعی که به من مهدی می‌دهد، مانند دارویی مؤثر است. ای ساقی، جان شیرینم را به تلخی می‌سپارم، پس ای ساقی رحم کن.
ز راه شوخی آلوده به شکّرخنده دشنامی
علاج درد ما کردی به زهر آلوده تریاقی
هوش مصنوعی: تو با شوخی و نیش‌زنی‌ات، به ما درمانی برای دردهایمان بخشیدی که از زهر هم قوی‌تر بود.
طبیبان را بسوزد دل چو بیماری سپارد جان
طبیبی عامداً ساع به قتلی بل و احراقی
هوش مصنوعی: دل پزشکان به شدت می‌سوزد زمانی که بیمار، جان خود را به دست آن‌ها می‌سپارد. این احساس در برخی از موارد می‌تواند به حدی باشد که گویی پزشک به طور عمدی در حال آسیب زدن به بیمار است.
شرار آه جانم سوختی تا بودمت عاشق
فلما صرت مشتاقا جری دمغی لاعراقی
هوش مصنوعی: عشق تو جانم را سوزاند تا زمانی که به تو دلباخته بودم، اما اکنون که اشتیاقم را احساس می‌کنم، دلم گرفته و ناراحتم.
ز درد اشتیاقم بر لب آمد جان و می‌ترسم
نماند فرصتم چندان که گویم شرح مشتاقی
هوش مصنوعی: از شدت دلتنگی و علاقه‌ام، جانم به لبم رسیده و می‌ترسم فرصتی برای بیان احساساتم نداشته باشم.
ز دیوان ازل رزقم اگر پیمود می‌آمد
غلط باشد به حق آموختن آیین رزاقی
هوش مصنوعی: اگر در دیوان ازل نوشته شده باشد که من چه سرنوشتی دارم، اشتباه خواهد بود اگر به خداوند یاد بدهند که چگونه روزی بدهد.
نیارد صفحه طاقت تا نویسم شرح هجران را
مگر از پاره‌های دل فراهم گردد اوراقی
هوش مصنوعی: تحمل قلبم به حدی نیست که بتوانم داستان دوری را بنویسم، مگر اینکه از تک‌تک تکه‌های دل، ورق‌هایی جمع‌آوری کنم.