گنجور

فصل پانزدهم

گروهی از ابلهان که ایشان را به قوت آن است که کارها به بصیرت خویش بشناسند و نه توفیق یابند که از شریعت قبول کنند، در کار آخرت متحیر باشند و شک بر ایشان غالب بود و باشد که چون شهوت غلبت گیرد و موافق طبع ایشان آن نماید که آخرت را انکار کنند، در باطن ایشان آن انکار پدیدار آید و شیطان آن را تربیت کند و پندارند که هر چه آمده است در صفت دوزخ برای هراس دادن آمده است و هرچه در بهشت گفته اند همه عشوه است بدین سبب به متابعت شهوت مشغول شوند و از ورزیدن شریعت باز ایستند و در کسانی که شریعت ورزند به چشم حقارت نگرند و گویند که ایشان در جوال اند و فریفته اند و چنین احمق را کجا قوت این باشد که چنین اسرار به برهان معلوم تواند کرد، پس وی را دعوت باید کرد تا در یک سخن ظاهر نیک تامل کند و با وی گویند، «اگرچه غالب ظن تو آن است که این صد و بیست و چهار هزار پیغامبر و همه اولیا و علما و حکما غلط کردند و مغرور بودند و تو با احمقی خویش چندین حال بدانستی، آخر ممکن نیست که این غلط تو را افتاده باشد و مغرور بودی که حقیقت آخرت ندانسته ای و عذاب روحانی فهم نکرده و وجه و مثال روحانیات از عالم محسوسات ندانسته ای؟» اگر چنان است که غلط خویش روا دارد و گوید، «چنان که دانم که دو از یکی بیشتر بود و همچنین دانم که روح را حقیقتی نیست و وی را بقایی نتواند بود، و وی را هیچ راحتی و رنجی نتواند بود پس از مرگ، نه روحانی و نه جسمانی»، آن کس را مزاج تباه شده باشد و از وی نومید باید شد که وی از آن قوم است که خدای تعالی گفت، «و ان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا ابدا»، و اگر گوید، «محال بودن این مرا ضروری نیست، چه این ممکن است ولکن بعید است، و چون این حال مرا به حقیقت معلوم نیست و به ظن غالب معلوم نیست، به گمانی ضعیف چرا خویشتن همه عمر در حجر تقوی کنم و از لذات بازایستم» با وی گوئیم که اکنون که بدین مقدار اقرار دادی، بر تو واجب شد به حکم عقل که راه شرع فراپیش گیری که خطر چون عظیم باشد به گمان ضعیف از وی بگریزند، چه اگر تو قصد طعامی کنی که بخوری و کسی گوید ماری دهان در این طعام کرده است، تو دست باز کشی، اگرچه گمان آن بود که وی دروغ می گوید و برای آن می گوید تا وی بخورد، ولکن چون ممکن بود که راست می گوید با خویشتن گویی، «اگر نخورم رنج این گرسنگی سهل است و اگر بخورم نباید که او راست گفته باشد و من هلاک شوم» و همچنین اگر بیمار شوی و در خطر باشی، تعویذشناسی گوید، «یک درم سیم بده تا تو را تعویذ کنم و بر کاغذی و نقشی بر آن کنم که بهتر شوی» هرچند که ظن غالب تو آن بود هر آن نقش با تندرستی هیچ مناسبت ندارد، ولکن گویی، «باشد که راست می گوید و ترک آن یک درم گفتن سهل است» و اگر منجم گوید، «چون ماه به فلان جای رسد فلان داروی تلخ بخور تا بهتر شوی» آن رنج بکشی به قول وی و گویی، «باشد که راست می گوید و اگر دروغ می گوید، آن رنج سهل است.»

پس نزدیک هیچ عاقل، قول صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و اتفاق جمله بزرگان عالم چون اولیاء و حکما کمتر از قول منجمی و تعویذنویسی و طبیبی ترسا نباشد که به قول وی رنجی اندک بر خود نهد اندک بر خود نهد تا از رنج آن که عظیمتر است، باشد که خلاصی یابد و رنج و زیان که اندک گردد، به اضافت اندک گردد چون کسی که حساب برگیرد که عمر دنیا چند است و از ابد که آن را اول نیست به نسبت با ازل که آن را آخر نیست چند یک است، داند که این رنج کشیدن، اندک باشد در جنب آن خطر عظیم که با خویشتن گوید که، «اگر ایشان راست می گویند و من اندر چنان عذابی بمانم چه کنم، و مرا این راحت دنیا که روزی چند بگذاشته ام چه سود کند؟ و ممکن باشد که راست می گویند.»

و ابد را معنی آن باشد که اگر همه عالم پر از گاورس کنند و مرغی را بفرمایند تا هر هزار سال یکی دانه گاورس بر می گیرد، آن گاورس برسد و از ابد هیچ کم نشود، پس چندین مدت عذاب، اگر روحانی بود و اگر جسمانی بود و اگر خیالی بود، چگونه توان کشید و عمر دنیا را در جنب آن چقدر باشد؟ و هیچ عاقلی نباشد که در اندیشه تمام نکند که راه احتیاط رفتن و حذر کردن از چنین خطر واجب بود، اگرچه با رنج بود و اگرچه با گمان بود که خلق برای بازرگانی در دریا نشینند و سفرها دراز می کنند، و رنجهای بسیار می کشند، همه به گمان می کنند اگر این مرد را یقین نیست، آخر گمانی ضعیف هست؟ پس اگر بر خویشتن شفقت دارد، به احتمال این فراگیرد.

و برای این بود که امیرالمومنین علی (ع) با ملحدی مناظره می کرد، گفت، «اگر چنان است که تو می گویی، هم تو رستی و هم ما و اگر چنان است که ما می گوییم، ما رستیم و تو افتیدی و در عذاب ابدی ماندی» و این سخن که امیرالمومنین علی (ع) گفته است، به مقدار ضعف عقل آن ملحد گفته است، نه بدان که وی در گفته و اعتقاد خویش در شک بود، لکن دانست که آنچه راه یقین است، فهم آن ملحد احتمال نکند.

پس بدان که هر که در عالم جز به زاد آخرت مشغول است، به غایت احمق است و سبب آن غفلت است و اندیشه ناکردن که شهوات دنیا ایشان را خود چندان می فرونگذارد که اندر این اندیشه کنند وگرنه که یقین می داند و آن کس که به گمان غالب می داند و آن کس که گمان ضعیف می برد، بر همه واجب باشد به حکم عقل که از آن خطر عظیم حذر کنند و راه ایمنی و احتیاط گیرند تا سلامت یابند انشاءالله.

تمام شد سخن در عنوان مسلمانی، از معرفت نفس، معرفت حق، جل و جلاله و عظم شأنه و عز کبریاوه و لااله غیره و معرفت دنیا و معرفت آخرت پس از این ارکان معاملت مسلمانی آغاز کنیم، انشاءالله العزیز وحده .

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گروهی از ابلهان که ایشان را به قوت آن است که کارها به بصیرت خویش بشناسند و نه توفیق یابند که از شریعت قبول کنند، در کار آخرت متحیر باشند و شک بر ایشان غالب بود و باشد که چون شهوت غلبت گیرد و موافق طبع ایشان آن نماید که آخرت را انکار کنند، در باطن ایشان آن انکار پدیدار آید و شیطان آن را تربیت کند و پندارند که هر چه آمده است در صفت دوزخ برای هراس دادن آمده است و هرچه در بهشت گفته اند همه عشوه است بدین سبب به متابعت شهوت مشغول شوند و از ورزیدن شریعت باز ایستند و در کسانی که شریعت ورزند به چشم حقارت نگرند و گویند که ایشان در جوال اند و فریفته اند و چنین احمق را کجا قوت این باشد که چنین اسرار به برهان معلوم تواند کرد، پس وی را دعوت باید کرد تا در یک سخن ظاهر نیک تامل کند و با وی گویند، «اگرچه غالب ظن تو آن است که این صد و بیست و چهار هزار پیغامبر و همه اولیا و علما و حکما غلط کردند و مغرور بودند و تو با احمقی خویش چندین حال بدانستی، آخر ممکن نیست که این غلط تو را افتاده باشد و مغرور بودی که حقیقت آخرت ندانسته ای و عذاب روحانی فهم نکرده و وجه و مثال روحانیات از عالم محسوسات ندانسته ای؟» اگر چنان است که غلط خویش روا دارد و گوید، «چنان که دانم که دو از یکی بیشتر بود و همچنین دانم که روح را حقیقتی نیست و وی را بقایی نتواند بود، و وی را هیچ راحتی و رنجی نتواند بود پس از مرگ، نه روحانی و نه جسمانی»، آن کس را مزاج تباه شده باشد و از وی نومید باید شد که وی از آن قوم است که خدای تعالی گفت، «و ان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا ابدا»، و اگر گوید، «محال بودن این مرا ضروری نیست، چه این ممکن است ولکن بعید است، و چون این حال مرا به حقیقت معلوم نیست و به ظن غالب معلوم نیست، به گمانی ضعیف چرا خویشتن همه عمر در حجر تقوی کنم و از لذات بازایستم» با وی گوئیم که اکنون که بدین مقدار اقرار دادی، بر تو واجب شد به حکم عقل که راه شرع فراپیش گیری که خطر چون عظیم باشد به گمان ضعیف از وی بگریزند، چه اگر تو قصد طعامی کنی که بخوری و کسی گوید ماری دهان در این طعام کرده است، تو دست باز کشی، اگرچه گمان آن بود که وی دروغ می گوید و برای آن می گوید تا وی بخورد، ولکن چون ممکن بود که راست می گوید با خویشتن گویی، «اگر نخورم رنج این گرسنگی سهل است و اگر بخورم نباید که او راست گفته باشد و من هلاک شوم» و همچنین اگر بیمار شوی و در خطر باشی، تعویذشناسی گوید، «یک درم سیم بده تا تو را تعویذ کنم و بر کاغذی و نقشی بر آن کنم که بهتر شوی» هرچند که ظن غالب تو آن بود هر آن نقش با تندرستی هیچ مناسبت ندارد، ولکن گویی، «باشد که راست می گوید و ترک آن یک درم گفتن سهل است» و اگر منجم گوید، «چون ماه به فلان جای رسد فلان داروی تلخ بخور تا بهتر شوی» آن رنج بکشی به قول وی و گویی، «باشد که راست می گوید و اگر دروغ می گوید، آن رنج سهل است.»
هوش مصنوعی: گروهی از انسان‌ها که به جای قبول قوانین دینی، تلاش می‌کنند تا همه چیز را با عقل و درک خود بفهمند، در مورد زندگی پس از مرگ سردرگم هستند و در افکارشان شک و تردید وجود دارد. وقتی که تمایلات نفسانی بر آن‌ها غلبه می‌کند، ممکن است وجود زندگی پس از مرگ را انکار کنند و این انکار به شکل عمیق‌تری در وجود آن‌ها نمود پیدا کند، طوری که شیطان نیز آن‌ها را به این سمت سوق می‌دهد. آن‌ها تصور می‌کنند که توصیفاتی که درباره جهنم وجود دارد، فقط برای ترساندن است و هرچیزی که درباره بهشت گفته می‌شود، ریا و فریب است. به همین دلیل، به دنبال هوای نفس خود می‌روند و از عمل به قوانین دینی دور می‌شوند و کسانی که به آن قوانین عمل می‌کنند را حقیر می‌پندارند. این افراد خود را از درک اصولی که پیامبران و حکمرانان از آن‌ها صحبت کرده‌اند، معاف می‌دانند. ممکن است کسی به آن‌ها بگوید که این افراد نمی‌توانند همه حقایق را با دلیل و منطق توضیح دهند و از آن‌ها دعوت کند که به دور از تعصب، به واقعیت فکر کنند. اگر فردی همچنان بر نظر خود تأکید کند و بگوید که حقیقتی در رابطه با روح و وجود پس از مرگ وجود ندارد، باید دانست که او از گروهی است که خداوند درباره‌شان گفته که به راه درست هدایت نخواهند شد. اما اگر او اعتراف کند که ممکن است زندگی پس از مرگ وجود داشته باشد، باید به او بگوییم که با توجه به این امکان، عاقلانه است که به پیروی از قوانین دینی بپردازد. به عنوان مثال، اگر کسی بخواهد غذایی بخورد و دیگری به او بگوید که در آن غذایی مار وجود دارد، حتی اگر گمان کند که آن شخص دروغ می‌گوید، باز هم از خوردن آن غذا پرهیز می‌کند؛ چون احتمال وجود خطر واقعی وجود دارد. همین امر در مورد درمان بیماری‌ها نیز صدق می‌کند، جایی که فرد ممکن است بر اساس توصیه‌های دیگران عمل کند، صرف‌نظر از اینکه به آن توصیه‌ها چندان اعتقاد ندارد، زیرا درک خطرات ممکن باعث می‌شود که احتیاط کند.
پس نزدیک هیچ عاقل، قول صد و بیست و چهار هزار پیغمبر و اتفاق جمله بزرگان عالم چون اولیاء و حکما کمتر از قول منجمی و تعویذنویسی و طبیبی ترسا نباشد که به قول وی رنجی اندک بر خود نهد اندک بر خود نهد تا از رنج آن که عظیمتر است، باشد که خلاصی یابد و رنج و زیان که اندک گردد، به اضافت اندک گردد چون کسی که حساب برگیرد که عمر دنیا چند است و از ابد که آن را اول نیست به نسبت با ازل که آن را آخر نیست چند یک است، داند که این رنج کشیدن، اندک باشد در جنب آن خطر عظیم که با خویشتن گوید که، «اگر ایشان راست می گویند و من اندر چنان عذابی بمانم چه کنم، و مرا این راحت دنیا که روزی چند بگذاشته ام چه سود کند؟ و ممکن باشد که راست می گویند.»
هوش مصنوعی: نزدیک هیچ فرد عاقلی، سخن ۱۲۴ هزار پیامبر و اجماع بزرگترین شخصیت‌ها چون اولیا و حکما کمتر از گفته‌های منجمین و کسانی که تعویذ می‌نویسند و طبیبان مسیحی باشد. این افراد می‌گویند که باید اندکی رنجی را بر خود تحمیل کرد تا از رنج عظیم‌تر نجات یابیم. رنجی که نسبت به آن خطر بزرگ، بسیار ناچیز است. مانند کسی که حساب می‌کند عمر دنیا چقدر است و در مقایسه با ابدیت ازلی که آغاز ندارد و ابدیت نهایی که پایانی ندارد، متوجه می‌شود که این رنج کشیدنی که می‌کند در برابر آن خطر بزرگ بسیار کوچک است. او به خود می‌گوید: «اگر آن‌ها راست می‌گویند و من در عذابی باقی بمانم، چه خواهد شد؟ و آیا این آسایش دنیایی که چند روز از آن گذشته‌ام چه فایده‌ای برای من دارد؟» و ممکن است که آن افراد راست بگویند.
و ابد را معنی آن باشد که اگر همه عالم پر از گاورس کنند و مرغی را بفرمایند تا هر هزار سال یکی دانه گاورس بر می گیرد، آن گاورس برسد و از ابد هیچ کم نشود، پس چندین مدت عذاب، اگر روحانی بود و اگر جسمانی بود و اگر خیالی بود، چگونه توان کشید و عمر دنیا را در جنب آن چقدر باشد؟ و هیچ عاقلی نباشد که در اندیشه تمام نکند که راه احتیاط رفتن و حذر کردن از چنین خطر واجب بود، اگرچه با رنج بود و اگرچه با گمان بود که خلق برای بازرگانی در دریا نشینند و سفرها دراز می کنند، و رنجهای بسیار می کشند، همه به گمان می کنند اگر این مرد را یقین نیست، آخر گمانی ضعیف هست؟ پس اگر بر خویشتن شفقت دارد، به احتمال این فراگیرد.
هوش مصنوعی: از ابد به این معناست که اگر تمام دنیا از دانه‌های گاورس پر شود و یک پرنده را مشخص کنند که هر هزار سال یک دانه گاورس بردارد، این دانه‌ها به پایان نخواهد رسید و از ابد چیزی کم نخواهد شد. حالا اگر به عذاب دچار شویم، چه جسمانی، چه روحانی یا خیالی، چگونه می‌توان آن را تحمل کرد و عمر دنیا در برابر آن چه اندازه خواهد بود؟ هیچ شخص عاقلی نمی‌تواند به این مسئله فکر نکند که باید احتیاط کرد و از چنین خطرهایی پرهیز کرد، حتی اگر این کار دشوار باشد یا به گمان باشد. مردم برای تجارت و سفرهای طولانی در دریا می‌نشینند و با رنج‌های زیاد مواجه می‌شوند، زیرا فکر می‌کنند شاید این جملات با قطعیت نیست، ولی باز هم به احتمال بروز خطر می‌پردازند. اگر کسی به خود رحم دارد، باید با احتیاط برخورد کند.
و برای این بود که امیرالمومنین علی (ع) با ملحدی مناظره می کرد، گفت، «اگر چنان است که تو می گویی، هم تو رستی و هم ما و اگر چنان است که ما می گوییم، ما رستیم و تو افتیدی و در عذاب ابدی ماندی» و این سخن که امیرالمومنین علی (ع) گفته است، به مقدار ضعف عقل آن ملحد گفته است، نه بدان که وی در گفته و اعتقاد خویش در شک بود، لکن دانست که آنچه راه یقین است، فهم آن ملحد احتمال نکند.
هوش مصنوعی: امیرالمومنین علی (ع) در مناظره‌ای با یک ملحد گفت: «اگر آن‌طور که تو می‌گویی باشد، هم تو نجات یافته‌ای و هم ما، و اگر آن‌طور که ما می‌گوییم باشد، ما نجات یافته‌ایم و تو در عذاب ابدی خواهی ماند.» این سخن نشان‌دهنده ضعف عقل آن ملحد است، نه اینکه او خودش در باورهایش شک داشته باشد، بلکه او می‌داند که درک حقایق و یقین برای او ممکن نیست.
پس بدان که هر که در عالم جز به زاد آخرت مشغول است، به غایت احمق است و سبب آن غفلت است و اندیشه ناکردن که شهوات دنیا ایشان را خود چندان می فرونگذارد که اندر این اندیشه کنند وگرنه که یقین می داند و آن کس که به گمان غالب می داند و آن کس که گمان ضعیف می برد، بر همه واجب باشد به حکم عقل که از آن خطر عظیم حذر کنند و راه ایمنی و احتیاط گیرند تا سلامت یابند انشاءالله.
هوش مصنوعی: هر کس که در زندگی تنها به مسایل دنیوی مشغول است و به فکر آخرت خود نیست، در واقع بسیار احمق است. این غفلت و بی‌توجهی ناشی از وابستگی به شهوات دنیایی است که آن‌ها را به خود مشغول کرده و از تفکر درباره آینده بازمی‌دارد. در واقع، هر فردی باید بداند که خطرات بزرگ وجود دارد و بر هر انسان عقل‌مند واجب است که از این خطرات دوری کند و راهی ایمن و محتاطانه برگزیده تا به سلامت برسد.
تمام شد سخن در عنوان مسلمانی، از معرفت نفس، معرفت حق، جل و جلاله و عظم شأنه و عز کبریاوه و لااله غیره و معرفت دنیا و معرفت آخرت پس از این ارکان معاملت مسلمانی آغاز کنیم، انشاءالله العزیز وحده .
هوش مصنوعی: بحث در مورد مفهوم مسلمانی به پایان رسید. ما باید به شناخت خود، شناخت خداوند با عظمت و جلالش، و همچنین شناخت دنیا و آخرت بپردازیم. اکنون از این اصول اساسی در زندگی یک مسلمان آغاز می‌کنیم. ان‌شاءالله.