گنجور

فصل چهاردهم

همانا که گویی که این شرح و این تفصیل مخالف آن است که همه علما می گویند و در کتب آورده اند که ایشان گفته اند که این کارها جز به تقلید و سماع نتوان دانستن و بصیرت را بدان راه نباشد.

بدان که عذر ایشان از پیش پیدا کرده آمد که چیست و این سخن مخالف آن نیست که هر چه ایشان گفته اند در شرح آخرت درست است، ولکن از شرح محسوسات بیرون نشده اند یا روحانیات را ندانسته اند و یا آن که بدانسته است شرح نکرده است که بیشتر خلق در نیابند.

و هر چه جسمانی است جز به سماع و تقلید از صاحب شرع معلوم نشود، اما این دیگر قسم فرع معرفت حقیقت روح است و به دانستن وی راهی است از طریق بصیرت و مشاهده باطن و بدین کسی رسد که از وطن خویش مفارقت کند آنجا که مولد و مسقط الراس وی است بنایستد و سفر راه دین فراپیش گیرد و بدین وطن نه شهر و خانه می خواهیم که آن وطن قالب است و سفر قالب را قدری نیست لکن آن روح که حقیقت و سر آدمی است، وی را قرارگاهی است که از آنجا پدید آمد است و وطن وی آن است و از اینجا وی را سفری است و وی را در راه منازل است و هر منزلی عالمی دیگر و وطن و قرارگاه وی اول محسوسات است، آنگه متخیلات، آنگه موهومات، آنگه معقولات و معقولات منزل چهارم وی است و از حقیقت خود در این عالم چهارم خبر یابد و بیش از این خبر ندارد.

و این عالمها به مثالی فهم توان کرد و آن آن است که تا آدمی در عالم محسوسات بود، درجه وی چون درجه فراشه بود که خویشتن را بر چراغ می زند که وی را حس چشم هست، ولکن خیال و حفظ نیست که وی از ظلمت بگریزد و روزن طلب کند، پندارد که چراغ روزنی است. خویشتن بر وی همی زند، چون درد آتش بیابد، آن درد در حفظ وی بنماند و در خیال وی بنایستد که وی را خیال و حفظ نیست و بدان درجه نرسیده است، از آن سبب دیگر بار خویشتن را می زند بر چراغ تا هلاک شود و اگر وی را قوت خیال و حفظ متخیلات بودی، چون یک راه دردناک شدی معاونت نکردی که حیوانات دیگر را یک راه بزنند، چون چوب بینند بگریزند که خیال آن درد در حفظ ایشان بمانده باشد، پس محسوسات منزل اول است.

منزل دوم متخیلات است و تا آدمی در این درجه بود با بهیمه برابر بواد تا از چیزی رنجور نشود، نداند که از وی بباید گریخت، ولکن چون یک بار رنجور شود، دیگر بار بگریزد.

منزل سوم موهومات است و چون بدان درجه رسد با گوسفند و اسب برابر است که باشد که از رنج نادیده بگریزد و بداند که دشمن است و رنج خواهد بود که گوسفند که هرگز گرگ ندیده باشد و اسب که هرگز شیر ندیده باشد، چون گرگ و شیر را بینند بگریزند و بدانند که دشمن است، اگرچه از گاو و پیل و اشتر که به شکل عظیمتر آید نگریزند و این دیداری است که در باطن وی نهاده اند که بدان دشمن خویش را ببینند و با این همه از چیزی که فردا خواهد بود، حذر نتواند کردن که این در منزل چهارم باشد.

و این منزل معقولات است، چون آدمی به اینجا رسد، از جمله بهایم درگذرد، تا اینجا بهایم با وی همراه بودند و اینجا به حقیقت به اول عالم انسانیت رسد و چیزها می بیند که حس و تخیل و وهم را بدان راه نباشد و از کارها که در مستقبل خواهد بود، حذر کند و روح و حقیقت کارها از صورت بیرون کند و دریابد و حدود حقیقت هر چیزی که جمله صورتها آن چیز را شامل بود دریابد و چیزها که در این عالم توان دید، بی نهایت نبود، چه هر چه محسوس بود جز در اجسام نبود و اجسام جز متناهی نتواند بود.

و تردد و روش وی در عالم محسوسات، همچون رفتن است بر زمین که همه کسی تواند و روش وی در عالم چهارم، در محض ارواح و حقایق کارها چون رفتن است بر آب؛ و تردد وی بر موهومات، چون بودن است در کشتی که درجه میان آب و خاک است و ورای درجه معقولات مقامی است که آن مقام انبیا و اولیا و اهل تصوف است، که مثل آن چون رفتن است در هوا و برای آن بود که رسول را گفتند که، «عیسی (ع) بر آب برفت گفت، «ولو از داد یقینا لمشی فی الهواء» «اگر درجه یقین وی زیادت شدی، در هوا برفتی.»

پس منازل سفر آدمی در عالمهای ادراکات بود و به آخر منازل خویش باشد که به درجه ملایکه رسد پس از آخر درجه بهایم تا اعلی درجات ملایکه، منازل معراج آدمی است و نشیب و بالای کار وی است و وی در خطر است که به اسفل السافلین فرو شود یا به اعلی علیین رسد و عبارت از این خطر چنین آمد، «انا عرضنا الامانه علی السموات و الاض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا».

هر چه جماد است درجه بنگرد و وی بی خبر بود، پس بی خطر بود و ملایکه در علیین اند و ایشان را بیرون از درجه خود راه نیست، بلکه درجه هر کسی بر وی وقف است، چنانکه گفتند، «و ما منا الاله مقام معلوم» و بهایم در اسفل السافلین اند و ایشان را به ترقی راه نیست و آدمی در وسط هر دو است و در خطرگاه است و وی را ممکن است که به ترقی به درجه ملایکه رسد و به تنزل با درجه بهایم آید و معنی تحمل امانت تقلید عهده خطر باشد، پس جز آدمی را خود ممکن نیست که بار امانت کشد.

و مقصود آن است که گفتی که بیشتر این سخنها گفته اند، تا بدانی که این عجب نیست که مسافر همیشه مخالف مقیمان باشد و بیشتر خلق مقیم باشند و مسافر نادر بود و کسی که از محسوسات و متخیلات که منزلگاه اول است وطن و مستقر خویش ساخت هرگز وی را حقایق و ارواح کارها مکشوف نگردد و روحانی نشود و احکام روحانیان بنداند بدان سبب بود که شرح این در کتابها کمتر شود، پس بدین مقدار اقتصار کنیم از شرح معرفت آخرت که افهام بیش از این احتمال نکند، بلکه بیشتر افهام این مقدار را خود احتمال نکند.

فصل سیزدهم: این سه نوع از آتش روحانی بشناختی اکنون بدان که این آتش عظیمتر از آن باشد که بر کالبد بود و کالبد را از درد آگاهی نبود تا اثری به جان نرسد، پس درد آن کالبد به جان رسد و بدان عظیم گردد، پس آتش و دردی که از میان جان بیرون آید، لابد عظیم تر بود و این آتش از میان جان برخیزد، از بیرون در نیاید.فصل پانزدهم: گروهی از ابلهان که ایشان را به قوت آن است که کارها به بصیرت خویش بشناسند و نه توفیق یابند که از شریعت قبول کنند، در کار آخرت متحیر باشند و شک بر ایشان غالب بود و باشد که چون شهوت غلبت گیرد و موافق طبع ایشان آن نماید که آخرت را انکار کنند، در باطن ایشان آن انکار پدیدار آید و شیطان آن را تربیت کند و پندارند که هر چه آمده است در صفت دوزخ برای هراس دادن آمده است و هرچه در بهشت گفته اند همه عشوه است بدین سبب به متابعت شهوت مشغول شوند و از ورزیدن شریعت باز ایستند و در کسانی که شریعت ورزند به چشم حقارت نگرند و گویند که ایشان در جوال اند و فریفته اند و چنین احمق را کجا قوت این باشد که چنین اسرار به برهان معلوم تواند کرد، پس وی را دعوت باید کرد تا در یک سخن ظاهر نیک تامل کند و با وی گویند، «اگرچه غالب ظن تو آن است که این صد و بیست و چهار هزار پیغامبر و همه اولیا و علما و حکما غلط کردند و مغرور بودند و تو با احمقی خویش چندین حال بدانستی، آخر ممکن نیست که این غلط تو را افتاده باشد و مغرور بودی که حقیقت آخرت ندانسته ای و عذاب روحانی فهم نکرده و وجه و مثال روحانیات از عالم محسوسات ندانسته ای؟» اگر چنان است که غلط خویش روا دارد و گوید، «چنان که دانم که دو از یکی بیشتر بود و همچنین دانم که روح را حقیقتی نیست و وی را بقایی نتواند بود، و وی را هیچ راحتی و رنجی نتواند بود پس از مرگ، نه روحانی و نه جسمانی»، آن کس را مزاج تباه شده باشد و از وی نومید باید شد که وی از آن قوم است که خدای تعالی گفت، «و ان تدعهم الی الهدی فلن یهتدوا اذا ابدا»، و اگر گوید، «محال بودن این مرا ضروری نیست، چه این ممکن است ولکن بعید است، و چون این حال مرا به حقیقت معلوم نیست و به ظن غالب معلوم نیست، به گمانی ضعیف چرا خویشتن همه عمر در حجر تقوی کنم و از لذات بازایستم» با وی گوئیم که اکنون که بدین مقدار اقرار دادی، بر تو واجب شد به حکم عقل که راه شرع فراپیش گیری که خطر چون عظیم باشد به گمان ضعیف از وی بگریزند، چه اگر تو قصد طعامی کنی که بخوری و کسی گوید ماری دهان در این طعام کرده است، تو دست باز کشی، اگرچه گمان آن بود که وی دروغ می گوید و برای آن می گوید تا وی بخورد، ولکن چون ممکن بود که راست می گوید با خویشتن گویی، «اگر نخورم رنج این گرسنگی سهل است و اگر بخورم نباید که او راست گفته باشد و من هلاک شوم» و همچنین اگر بیمار شوی و در خطر باشی، تعویذشناسی گوید، «یک درم سیم بده تا تو را تعویذ کنم و بر کاغذی و نقشی بر آن کنم که بهتر شوی» هرچند که ظن غالب تو آن بود هر آن نقش با تندرستی هیچ مناسبت ندارد، ولکن گویی، «باشد که راست می گوید و ترک آن یک درم گفتن سهل است» و اگر منجم گوید، «چون ماه به فلان جای رسد فلان داروی تلخ بخور تا بهتر شوی» آن رنج بکشی به قول وی و گویی، «باشد که راست می گوید و اگر دروغ می گوید، آن رنج سهل است.»

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

همانا که گویی که این شرح و این تفصیل مخالف آن است که همه علما می گویند و در کتب آورده اند که ایشان گفته اند که این کارها جز به تقلید و سماع نتوان دانستن و بصیرت را بدان راه نباشد.
هوش مصنوعی: این توضیحات به نظر می‌رسد که با آنچه که تمام علما بیان کرده‌اند و در کتاب‌هایشان آورده‌اند، متناقض باشد. آنها می‌گویند که این اعمال تنها از طریق تقلید و شنیدن قابل درک هستند و نمی‌توان به وسیله بصیرت به آنها دست یافت.
بدان که عذر ایشان از پیش پیدا کرده آمد که چیست و این سخن مخالف آن نیست که هر چه ایشان گفته اند در شرح آخرت درست است، ولکن از شرح محسوسات بیرون نشده اند یا روحانیات را ندانسته اند و یا آن که بدانسته است شرح نکرده است که بیشتر خلق در نیابند.
هوش مصنوعی: بدان که دلیل سخنان آنها از قبل مشخص بوده است که چه چیزی می‌باشد و این حرف با این گفته که هر آنچه که آنها درباره آخرت بیان کرده‌اند درست است، در تضاد نیست. با این حال، آنها از دایره چیزهای محسوس فراتر نرفته‌اند یا به مسائل روحانی آگاهی نداشته‌اند، یا اگر هم آگاهی داشته‌اند، توضیحاتشان به گونه‌ای بوده که بیشتر مردم نتوانسته‌اند آنها را درک کنند.
و هر چه جسمانی است جز به سماع و تقلید از صاحب شرع معلوم نشود، اما این دیگر قسم فرع معرفت حقیقت روح است و به دانستن وی راهی است از طریق بصیرت و مشاهده باطن و بدین کسی رسد که از وطن خویش مفارقت کند آنجا که مولد و مسقط الراس وی است بنایستد و سفر راه دین فراپیش گیرد و بدین وطن نه شهر و خانه می خواهیم که آن وطن قالب است و سفر قالب را قدری نیست لکن آن روح که حقیقت و سر آدمی است، وی را قرارگاهی است که از آنجا پدید آمد است و وطن وی آن است و از اینجا وی را سفری است و وی را در راه منازل است و هر منزلی عالمی دیگر و وطن و قرارگاه وی اول محسوسات است، آنگه متخیلات، آنگه موهومات، آنگه معقولات و معقولات منزل چهارم وی است و از حقیقت خود در این عالم چهارم خبر یابد و بیش از این خبر ندارد.
هوش مصنوعی: هر آنچه که جنبه جسمانی دارد، تنها از طریق شنیدن و تقلید از احکام شرع قابل شناخت است. اما این موضوع به نوعی وابسته به درک حقیقت روح نیز هست و آگاهی از آن از طریق بصیرت و مشاهده باطن ممکن می‌شود. این دانش به کسی می‌رسد که از مبدأ و زادگاه خود فاصله بگیرد و سفر در مسیر دین را آغاز کند. این سفر به وطن واقعی اشاره دارد که نه یک شهر یا خانه مادی، بلکه حقیقت روح انسانی است. روح آدمی به یک مکان خاص تعلق دارد که نقطه آغاز ظهور اوست و این مکان، وطن اصلی اوست. از اینجا او سفری آغاز می‌کند که هر مرحله آن جهان و اقامتگاه جدیدی است. اولین منزل او محسوسات، سپس تخیلات، بعد موهومات و در نهایت معقولات است. در این مرحله چهارم، او از حقیقت خود در این جهان آگاه می‌شود و فراتز از آن دانشی ندارد.
و این عالمها به مثالی فهم توان کرد و آن آن است که تا آدمی در عالم محسوسات بود، درجه وی چون درجه فراشه بود که خویشتن را بر چراغ می زند که وی را حس چشم هست، ولکن خیال و حفظ نیست که وی از ظلمت بگریزد و روزن طلب کند، پندارد که چراغ روزنی است. خویشتن بر وی همی زند، چون درد آتش بیابد، آن درد در حفظ وی بنماند و در خیال وی بنایستد که وی را خیال و حفظ نیست و بدان درجه نرسیده است، از آن سبب دیگر بار خویشتن را می زند بر چراغ تا هلاک شود و اگر وی را قوت خیال و حفظ متخیلات بودی، چون یک راه دردناک شدی معاونت نکردی که حیوانات دیگر را یک راه بزنند، چون چوب بینند بگریزند که خیال آن درد در حفظ ایشان بمانده باشد، پس محسوسات منزل اول است.
هوش مصنوعی: این عالم به مثالی قابل فهم است: وقتی انسان در دنیای محسوسات زندگی می‌کند، به مانند کسی است که خود را به چراغ می‌زند زیرا حس بینایی دارد، اما نمی‌تواند درک کند که باید از تاریکی دوری کند و در جستجوی روشنایی باشد. او خود را مدام به چراغ می‌زند تا زمانی که درد آتش را احساس کند، اما این درد در ذهن او نمی‌ماند و او نمی‌تواند به آن فکر کند، زیرا هنوز به درک عمیق‌تری نرسیده است. به همین دلیل، بار دیگر خود را به چراغ می‌زند و به تباهی می‌افتد. اگر او توانایی خیال و حافظه‌ای قوی داشت، وقتی که یک راه دردناک شد، از آن پرهیز می‌کرد و مانند دیگر حیوانات به سمت خطر نمی‌رفت. بنابراین، دنیای محسوسات مرحله اول تجربه انسان است.
منزل دوم متخیلات است و تا آدمی در این درجه بود با بهیمه برابر بواد تا از چیزی رنجور نشود، نداند که از وی بباید گریخت، ولکن چون یک بار رنجور شود، دیگر بار بگریزد.
هوش مصنوعی: این جا به دنیای خیال و تصورات اشاره شده است. در این سطح، انسان‌ها به رفتار و احساسات حیوانات نزدیک هستند و ممکن است به راحتی آسیب نبینند و نتوانند تشخیص دهند که باید از چه چیزهایی دوری کنند. اما زمانی که یک بار دچار رنج و آسیب شوند، یاد می‌گیرند که باید از آن موقعیت‌ها فاصله بگیرند.
منزل سوم موهومات است و چون بدان درجه رسد با گوسفند و اسب برابر است که باشد که از رنج نادیده بگریزد و بداند که دشمن است و رنج خواهد بود که گوسفند که هرگز گرگ ندیده باشد و اسب که هرگز شیر ندیده باشد، چون گرگ و شیر را بینند بگریزند و بدانند که دشمن است، اگرچه از گاو و پیل و اشتر که به شکل عظیمتر آید نگریزند و این دیداری است که در باطن وی نهاده اند که بدان دشمن خویش را ببینند و با این همه از چیزی که فردا خواهد بود، حذر نتواند کردن که این در منزل چهارم باشد.
هوش مصنوعی: منزل سوم تخیلات و اوهام است و وقتی به آن مرحله برسد، مانند گوسفند و اسبی می‌شود که تلاش می‌کند از دست رنج‌های نادیده فرار کند و می‌داند که خطر وجود دارد و باید از آن دور شود. گوسفند که هرگز گرگ را ندیده و اسبی که شیر را ندیده‌اند، وقتی با این موجودات مواجه می‌شوند، می‌گریزند و درک می‌کنند که این‌ها دشمن هستند، هرچند از موجوداتی بزرگ‌تر مثل گاو، فیل و شتر فرار نمی‌کنند. این بینش در درونشان وجود دارد که به آن‌ها کمک می‌کند تا دشمن واقعی‌شان را شناسایی کنند. اما با وجود همه این‌ها، نمی‌توانند از اتفاقاتی که در آینده خواهد افتاد، جلوگیری کنند و این موضوع مربوط به منزل چهارم است.
و این منزل معقولات است، چون آدمی به اینجا رسد، از جمله بهایم درگذرد، تا اینجا بهایم با وی همراه بودند و اینجا به حقیقت به اول عالم انسانیت رسد و چیزها می بیند که حس و تخیل و وهم را بدان راه نباشد و از کارها که در مستقبل خواهد بود، حذر کند و روح و حقیقت کارها از صورت بیرون کند و دریابد و حدود حقیقت هر چیزی که جمله صورتها آن چیز را شامل بود دریابد و چیزها که در این عالم توان دید، بی نهایت نبود، چه هر چه محسوس بود جز در اجسام نبود و اجسام جز متناهی نتواند بود.
هوش مصنوعی: این مکان، محل فهم و شناخت است. زمانی که انسان به این مرحله برسد، دیگر از صفات حیوانی فاصله می‌گیرد. در اینجا، انسان به نقطه آغازین انسانیّت خود می‌رسد و چیزهایی را مشاهده می‌کند که نه با حس و نه با تخیل و وهم قابل درک نیستند. او می‌تواند از کارهایی که در آینده خواهد بود، اجتناب کند و جوهر و حقیقت هر چیزی را از ظاهر آن جدا کند. همچنین می‌تواند مرزهای حقیقت هر چیزی را که تمامی اشکال آن را در بر می‌گیرد، بشناسد. آنچه در این دنیا قابل دیدن است، نامحدود نیست، زیرا هر آنچه قابل حس است تنها در اجسام وجود دارد و اجسام نمی‌توانند بی‌نهایت باشند.
و تردد و روش وی در عالم محسوسات، همچون رفتن است بر زمین که همه کسی تواند و روش وی در عالم چهارم، در محض ارواح و حقایق کارها چون رفتن است بر آب؛ و تردد وی بر موهومات، چون بودن است در کشتی که درجه میان آب و خاک است و ورای درجه معقولات مقامی است که آن مقام انبیا و اولیا و اهل تصوف است، که مثل آن چون رفتن است در هوا و برای آن بود که رسول را گفتند که، «عیسی (ع) بر آب برفت گفت، «ولو از داد یقینا لمشی فی الهواء» «اگر درجه یقین وی زیادت شدی، در هوا برفتی.»
هوش مصنوعی: روش انسان در عالم محسوسات مانند حرکت بر روی زمین است که برای همه ممکن است. اما حرکت او در دنیای ارواح و حقایق، مشابه راه رفتن بر آب است. عبور از دنیای موهومات نیز مانند نشستن در کشتی‌ای است که در مرز بین آب و خاک قرار دارد. بالاتر از این، مقام معقولات وجود دارد که مخصوص انبیا، اولیای الهی و اهل عرفان است؛ این مقام مانند پرواز در هوا است. در این باره به پیامبر گفته شد که عیسی (ع) بر روی آب حرکت کرد و او پاسخ داد که اگر یقین و ایمان او بیشتر بود، می‌توانست در هوا پرواز کند.
پس منازل سفر آدمی در عالمهای ادراکات بود و به آخر منازل خویش باشد که به درجه ملایکه رسد پس از آخر درجه بهایم تا اعلی درجات ملایکه، منازل معراج آدمی است و نشیب و بالای کار وی است و وی در خطر است که به اسفل السافلین فرو شود یا به اعلی علیین رسد و عبارت از این خطر چنین آمد، «انا عرضنا الامانه علی السموات و الاض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه کان ظلوما جهولا».
هوش مصنوعی: سفر انسان در دنیای ادراکات مراحل متفاوتی دارد. او در آخرین مرحله به مرتبه ملائکه می‌رسد و از پایین‌ترین درجه یعنی سطح حیوانات عبور می‌کند تا به بالاترین درجات ملائکه برسد. این مراحل در واقع معراج انسان هستند که شامل چالش‌ها و خطراتی است. انسان ممکن است به پایین‌ترین سطوح فرو رود یا به بالاترین درجات صعود کند. این خطر در عبارتی بیان شده که می‌گوید: «ما امانت را به آسمان‌ها، زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، اما آنها از پذیرش آن سر باز زدند و از آن ترسان شدند، در حالی که انسان آن را پذیرفت، زیرا او ظلم و جهل دارد».
هر چه جماد است درجه بنگرد و وی بی خبر بود، پس بی خطر بود و ملایکه در علیین اند و ایشان را بیرون از درجه خود راه نیست، بلکه درجه هر کسی بر وی وقف است، چنانکه گفتند، «و ما منا الاله مقام معلوم» و بهایم در اسفل السافلین اند و ایشان را به ترقی راه نیست و آدمی در وسط هر دو است و در خطرگاه است و وی را ممکن است که به ترقی به درجه ملایکه رسد و به تنزل با درجه بهایم آید و معنی تحمل امانت تقلید عهده خطر باشد، پس جز آدمی را خود ممکن نیست که بار امانت کشد.
هوش مصنوعی: هر چه که بی‌جان و بدون احساس است در یک درجه مشخص قرار دارد و آن‌ها از این وضعیت بی‌خبرند، بنابراین در خطر نیستند. فرشتگان در درجات بالا قرار دارند و نمی‌توانند از جایگاه خود خارج شوند، به همین دلیل درجه هر موجودی به او تعلق دارد. گفته شده است که «و هیچ‌یک از ما نیست مگر اینکه مقام مشخصی دارد». حیوانات در پایین‌ترین درجات یعنی اسفل السافلین قرار دارند و آن‌ها هم نمی‌توانند به درجات بالاتر صعود کنند. انسان در میان این دو دسته قرار دارد و در معرض خطر است؛ او می‌تواند با تلاش به درجات فرشتگان برسد یا با تنزل به درجات حیوانات سقوط کند. مفهوم تحمل امانت به معنای پذیرش این خطر است و تنها انسان قادر به تحمل بار امانت است.
و مقصود آن است که گفتی که بیشتر این سخنها گفته اند، تا بدانی که این عجب نیست که مسافر همیشه مخالف مقیمان باشد و بیشتر خلق مقیم باشند و مسافر نادر بود و کسی که از محسوسات و متخیلات که منزلگاه اول است وطن و مستقر خویش ساخت هرگز وی را حقایق و ارواح کارها مکشوف نگردد و روحانی نشود و احکام روحانیان بنداند بدان سبب بود که شرح این در کتابها کمتر شود، پس بدین مقدار اقتصار کنیم از شرح معرفت آخرت که افهام بیش از این احتمال نکند، بلکه بیشتر افهام این مقدار را خود احتمال نکند.
هوش مصنوعی: مقصود از این متن این است که بیشتر حرف‌هایی که درباره آن گفته شده، به این دلیل بیان شده که به ما بفهماند طبیعت انسان به گونه‌ای است که مسافر همیشه در تضاد با افرادی است که در یک مکان ثابت زندگی می‌کنند. در حالی که بیشتر افراد در یک جا مستقر هستند و مسافران کمترند. اگر کسی تنها به امور محسوس و خیالی بپردازد و وطنش را جز آن نگیرد، هرگز نمی‌تواند به حقایق عمیق‌تر و مسائل روحانی دسترسی پیدا کند. به همین دلیل، شناخت روحانیات برای او دشوار می‌شود و این موضوع در کتاب‌ها کمتر بررسی شده است. بنابراین ما به این اندازه از توضیح درباره معرفت آخرت اکتفا می‌کنیم، چرا که بیشتر افراد حتی درک این مقدار را نیز سخت می‌دانند.