وقت آن است که دوزخ روحانی شرح کنیم و به روحانی آن خواهیم که روح را باشد خاص و تن در میان نبود و، «نارالله الموقده التی تطلع علی الافئده» این باشدف و آتشی است که استیلای وی بر دل بود و آن آتش که در تن آویزد، آن را جسمانی گوید.
پس بدان که در دوزخ روحانی سه جنس آتش بود یکی آتش فراق شهوات دنیاوی و دوم آتش تشویر و خجلت و رسواییها و سوم آتش محروم ماندن از جمال حضرت الهیت و نومید گشتن از وی و این هر سه آتش را کار با جان و دل باشد نه با تن و لابد است شرح سبب این هر سه آتش که از اینجا با خویشتن چگونه برند و معنی وی به مثالی که از این عالم به عاریه خواهیم نمودن معلوم شود.
اما صفت اول، آتش فرق شهوات دنیاست و سبب این در عذاب القبر گفته آمد که عشق و بایست بهشت دل است، و دوزخ دل، بهشت است تا با معشوق بود و دوزخ است چون بی معشوق بود پس عاشق دنیا با دنیا در بهشت «فالدنیا جنه الکافر» و در آخرت در دوزخ است که معشوق وی را از وی بازستدند پس یک چیز هم سبب لذت است و هم سبب رنج، ولکن در دو حال مختلف.
و مثال این آتش در دنیا آن بود مثلا که پادشاهی بود که همه روی زمین در طاعت و فرمان وی بود و همیشه به تمتع نیکورویان مشغول بود از کنیزکان و غلامان و زنان و همیشه در تماشای باغها و کوشکهای زیبا، پس ناگاه دشمنی بیاید و وی را بگیرد و به بندگی گیرد و در پیش اهل مملکت وی را سگبانی فرماید و در پیش وی اهل و کنیزکان وی را به کار می دارد و غلامان وی را می فرماید تا به کار می دارند و هرچه در خزانه وی بر وی عزیزتر بود به دشمنان وی می دهدنگاه کن این مرد را بر تن هیچ رنج باشد؟ و آتش فراق زن و فرزند و ولایت و کنیزک و خزانه و نعمت در میان جان وی افتاده، وی را می سوزد و او می خواهد که وی را به یک راه هلاکت کنندی یا بسیاری عذاب بر تن وی موکل کنندی تا از این رنج برهدی.
این مثال یک آتش است و هرچند نعمت بیشتر داشته باشد و ولایت صافی تر و مهناتر بوده باشد، این آتش تیزتر بود پس هر که را حد تمتع در دنیا بیشتر بود و دنیا وی را مساعدت بیشتر کرده باشد، عشق وی صعب تر بود و آتش فراق در میان جان وی سوزان تر بود و ممکن نگردد که مثال آن آتش در این جهان توان یافت که رنج دل که در این جهان بود تمام از دل و جان متمکن نشود که حواس و مشغله این جهان دل را مشغول می دارد و شغل چون حجابی بود دل را تا عذاب در وی متمکن نشود و برای آن باشد که این کس اگر چشم و گوش به چیزی مشغول بکند، آن رنج از وی کمتر شود و چون فارغ شود زیادت گردد و بدین سبب بود که صاحب مصیبت چون از خواب درآید، زخم مصیبت بر دل عظیمتر بود که جان صافی شده باشد در خواب، پیش از ان که با محسوسات معادوت کند، هر چه به وی رسد اثر بیش کند تا اگر آوازی خوش شنود که از خواب درآید، اثر در وی بیش کند و سبب آن صفای دل باشد از محسوسات و هرگز تمام صافی نگردد در این جهان و چون بمیرد، مجرد و صافی شود از اثر محسوسات، آنگاه رنج و راحت وی عظیم متمکن باشد در وی تا گمان نبری که آن آتش خواهد بود که در دنیاست، بلکه این آتش را به هفتاد آب بشسته اند، آنگاه به دنیا فرستاده.
صفت آتش دوم و آن آتش شرم و تشویر باشد از رسواییها و مثال این آتش آن بود که پادشاهی مرد حقیر و خسیس را برکشد و برگزیند و نیابت مملکت خویش بدو دهد و وی را در حریم خویش راه دهد تا هیچ کس از وی حجاب نکند و خزانه های خویش به وی سپارد و به همه کارها بر وی اعتماد کند، پس چون آن نعمتها بیاید، در باطن یاغی و طاغی شود و در خزانه وی تصرف کند و با اهل و حرم وی خیانت و فساد می کند و به ظاهر امانت فراپادشاه می نماید پس یک روز در میان آن فساد که با حرم وی می کند، نگاه کند و پادشاه را ببیند که از روزنی می نگرد و وی را می بیند و بداند که هر روز همچنین می دیده است و تاخیر برای آن کرده است تا خیانت وی عظیمتر شود تا وی را به یک راه نکالی گرداند و هلاک کند تقدیر کن که اندر این حال چه آتش تشویر از این رسوایی در دل و جان مرد آید و تن وی به سلامت که خواهدی که اندر این حال به زمین فرو شودی تا از آتش این تشوبر و خجلت و فضیحت برهدی.
پس همچنین تو در این عالم کارها می کنی به عادت که ظاهر آن نیکو نماید و روح و حقیقت آن زشت و رسواست چون روح و حقیقت آن چیز در قیامت تو را مکشوف شود، رسوایی تو آشکار شود و تو به آتش تشویر سوخته گردی مثلا امروز غیبت می کنی و فردا در قیامت خویشتن را چنان بینی که کسی در این جهان گوشت خویشتن می خورد و می پندارد که مرغ بریان است و چون نگاه کند گوشت برادر مرده وی باشد که می خورد بنگر که چگونه رسوا گردد و چه آتش به دل وی رسد و روح و حقیقت غیبت این است و این روح از تو پوشیده است، فردا آشکار شود و برای این است که کسی به خواب بیند که گوشت مرده می خورد، تعبیر این است که غیبت کند.
و اگر تو امروز سنگی در دیواری می اندازی، کسی تو را خبر دهد که آن سنگ از دیوار به خانه تو می افتد و چشم فرزندان تو را کور می کند، در خانه شوی، چشم فرزندان عزیز بینی از سنگ تو کور شده، دانی که چه آتش در دل تو افتد و و چگونه رسوا گردی کسی که در این جهان مسلمانی را حسد کند، در قیامت خویشتن را بر این صفت و صورت بیند که حقیقت حسد و روح وی آن است که تو قصد می کنی به دشمنی که وی را زیان نمی دارد و زیان با تو می آید و دین تو هلاک می کند و طاعتهای تو که نور چشم تو در آن خواهد بود، با دیوان وی نقل می کنند تا تو بی طاعت بمانی و طاعت تو را فردا به کارآمده تر خواهد بود از چشم فرزندان تو امروز که آن سبب سعادت تو است و فردا فرزندان سبب سعادت تو نه اند پس فردا که صورتها تبع ارواح و حقایق شود، هر چیزی که بینند به صورتی بینند که در خور معنی وی باشد،فضیحت و تشویر آنجا خواهد بود و بدان سبب که خواب بدان عالم نزدیکتر است، کارها در خواب به صورتی باشد موافق معنی، چنان که یکی نزدیک ابن سیرین رفت و گفت، «به خواب دیدم که انگشتری بود در دست من و مهر بر فرج زنان و دهان مردان می نهادمی» گفت، «تو موذنی در ماه رمضان، پیش از صبح بانگ نماز می کنی؟» گفت، «چنین است» اکنون نگاه کن که در خواب چگونه روح و حقیقت معامله وی را بر وی عرضه گردند که بانگ نماز به صورت آوازی است و ذکری است و در ماه رمضان روح و حقیقت وی منع کردن است از خوردن و مباشرت کردن و عجب آن که در خواب این همه نمودگار از قیامت به تو نموده اند و تو را از حقیقت دنیا هیچ آگاهی نیست.
و از این معانی است که در خبر چنین است که «روز قیامت دنیا را بیاورند و صورت پیرزنی چنین و چنین، هر که وی را ببیند، گوید، «نعوذ بالله منک» گویند، «این آن دنیاست که تو در طلب وی خویشتن را هلاک می کردی» چندان تشویر خورند هر آن که وی را بینند که خواهند که ایشان را به آتش برند تا از شرم برهند.
و مثال این رسواییها چنان است که حکایت کنند که، یکی از ملوک پسر خویش را زن داده بود پسر آن شب پیشین شراب خورده بود چون مست شد به طلب عروس بیرون آمد قصد حجره کرد، راه غلط کرد و از سرای بیرون افتاد و همچنین می شد تا جایی رسید خانه ای دید و چراغی پیدا آمد پنداشت که خانه عروس بازیافت چون در شد، قومی را دید خفته هر چند آواز داد کسی جواب نداد پنداشت که در خوابند یکی را دید چادر نوی در کشیده گفت، «این عروس است» در بر وی بخفت و چادر از وی باز کرد، بوی خوش به بینی وی رسید گفت، «بی شک عروس است که بوی خوش به کار داشته است» تا روز با وی مباشرت می کرد و زبان در دهان وی می کرد و رطوبتها از وی به وی می رسیدمی پنداشت که وی را مردمی می کند و گلاب بر وی می زند چون روز بر آمد و باهوش آمد، نگاه کرد آن گورستان گبرگان بود و آن خفتگان مردگان بودند و آن که چادر نو داشت، که پنداشت عروس است، پیرزنی بود زشت، که در آن نزدیکی مرده بود و این بوی خوش از حنوط وی می آمد و آن رطوبتها که بر وی پدید می شده بود همه نجاستهای وی بود و چون نگاه کرد هفت اندام خویش در نجاست دید و در دهان خویش و گلو، از آب دهان وی، تلخی و ناخوشی یافت خواست که از تشویر و رسوایی و آلودگی آن هلاک شود و ترسید که نباشد که پادشاه و لشکر وی را ببینند تا در آن اندیشه بود پادشاه و محتشمان لشکر در طلب وی بیامده بودند و وی را در میان آن فضیحت بدیدند و او می خواست که به زمین فرو شدی تا از آن فضیحت برستی.
پس، فردا همه اهل دنیا، لذتها و شهوتهای دنیا هم بر این صفت بینند و اثری که از ملابست شهوات در دل ایشان مانده باشد، همچون اثر آن نجاستها و تخلیها بود که در گلو و زبان و اندام وی مانده بود و رسواتر و عظیمتر که تمامی و صعبی کار آن جهان مثالی نیارد، ولکن این نمودگاری اندک است شرح یک آتش را که در دل و جان افتد و کالبد از آن بی خبر که آن آتش شرم و تشویر گویند.
صفت آتش سوم، آتش حسرت محروم ماندن بود از جمال حرت الهیت و نومید شدن از یافتن آن سعادت و سبب آن نابینایی و جهل باشد که از این جهان برده بود که معرفت حاصل نکرده بود به تعلیم و مجاهده و نیز دل را صافی نکرده باشد تا جمال حضرت الهیت در وی بنماید، پس از مرگ، چنان که در آیینه ای روشن نماید که زنگار معصیت و شهوات دنیا دل وی را تاریک گردانیده باشد تا در نابینایی بماند.
و مثال آن آتش چنان بود که تقدیر کنی تو که با قومی به شب تاریک جایی رسی که آنجا سنگ ریزه بسیار بود که لون وی نتوان دید یاران تو گویند که چندانکه توانی از این بردار که ما شنیده ایم که در این منفعت بسیار بود و هر کس از ایشان چندانکه توانند برگیرند و تو هیچ برنگیری و گویی حماقت تمام باشد که به نقد رنج بر خویشتن نهم و بار گران می کشم و خود ندانم که فردا این به کار آید یا نه؟ پس ایشان این بار می کشند و از آنجا بروند و تو تهی دست با ایشان همی روی و بر ایشان همی خندی و ایشان را به احمقی گرفته برایشان افسوس می داری و می گویی هر که را عقل بود و زیرکی باشد، آسان و آسوده می رود، چنین که من می روم و هر که احمق بود، از خویشتن خری سازد و بار می کشد بر طمع محال چون به روشنایی رسد، نگاه کند، آن همه گوهر و یاقوت سرخ باشد و قیمت هر یکی از آن صدهزار دینار آن قوم حسرت خورند که چرا بیشتر برنگرفتیم و تو از غبن آن که هیچ برنگرفتی هلاک شوی و آتش آن حسرت در جان تو افتد پس ایشان آن بفروشند و ولایت روی زمین بدان بگیرند و نعمتها چنان که می خواهند می خورند و آنجا که می خواهند می باشند و تو را گرسنه و تشنه و برهنه دارند و به بندگی گیرند و کار می فرمایند هر چند تو گویی، « از این نعمت خویش مرا نصیبی کنید» «افیطوا علینا منالماء او مما رزقکم الله، قالوا ان الله حرمها علی الکافرین» گویند، «تو دوش نه بر ما می خندیدی، ما امروز بر تو می خندیم «ان تسخر وامنا فانا نسخر منکم کما تسخرون»
پس مثال حسرت فوت شدن نعمت بهشت و دیدار حق، عزوجل، این است و این جواهر مثال طاعتهاست و این تاریکی مثال دنیاست و کسانی که جواهر طاعت برنداشتند که گفتند، «در حال رنج نقد چرا کشیم، برای نعمت نسیه که در شک است؟» فردا فریاد همی کنند، «افیطوا علینا من الماء» و چرا حسرت نبرند که فردا چندانی انواع سعادت و نعمت ایزد، عزوعلا، بر اهل معرفت و طاعت ریزد که همه نعمتهای دنیا در مقابله یک ساعت آن نباشد بلکه آخر کسی را که از دوزخ بیرون آورند، چندان به وی دهند که ده بار مثل این دنیا بود و این مماثلت نه به مساحت و مقدار بود، بلکه در روح نعمت بود و آن شادی لذت است، چنان که گویند: گوهری مثل ده دینار است در قیمت و روح، نه در ماهیت و وزن و مساحت.
برگردان به زبان ساده
وقت آن است که دوزخ روحانی شرح کنیم و به روحانی آن خواهیم که روح را باشد خاص و تن در میان نبود و، «نارالله الموقده التی تطلع علی الافئده» این باشدف و آتشی است که استیلای وی بر دل بود و آن آتش که در تن آویزد، آن را جسمانی گوید.
هوش مصنوعی: وقت آن رسیده است که درباره آتش روحانی صحبت کنیم. این آتش خاص روح است و به جسم مربوط نمیشود. این همان آتش الهی است که بر دلها تأثیر میگذارد و آن آتش جسمانی که بر تن اثر میگذارد، به نام آتش جسمانی شناخته میشود.
پس بدان که در دوزخ روحانی سه جنس آتش بود یکی آتش فراق شهوات دنیاوی و دوم آتش تشویر و خجلت و رسواییها و سوم آتش محروم ماندن از جمال حضرت الهیت و نومید گشتن از وی و این هر سه آتش را کار با جان و دل باشد نه با تن و لابد است شرح سبب این هر سه آتش که از اینجا با خویشتن چگونه برند و معنی وی به مثالی که از این عالم به عاریه خواهیم نمودن معلوم شود.
هوش مصنوعی: در دوزخ روحانی سه نوع آتش وجود دارد: یکی آتش ناشی از دوری از لذتهای دنیوی، دومی آتش ناشی از خجالت و رسوایی، و سومی آتش ناشی از محرومیت از جمال الهی و ناامیدی از او. این سه آتش با روح و دل انسان سر و کار دارند نه با جسم. لازم است که هر یک از این آتشها را توضیح دهیم تا معلوم شود چگونه میتوان با خود برخورد کرد و مفهوم آن را با مثالی از این دنیا روشن کنیم.
اما صفت اول، آتش فرق شهوات دنیاست و سبب این در عذاب القبر گفته آمد که عشق و بایست بهشت دل است، و دوزخ دل، بهشت است تا با معشوق بود و دوزخ است چون بی معشوق بود پس عاشق دنیا با دنیا در بهشت «فالدنیا جنه الکافر» و در آخرت در دوزخ است که معشوق وی را از وی بازستدند پس یک چیز هم سبب لذت است و هم سبب رنج، ولکن در دو حال مختلف.
هوش مصنوعی: آتش شهوات دنیا باعث عذاب در قبر میشود، زیرا عشق و نیاز به معشوق در دل، بهشت را برای انسان به ارمغان میآورد، اما هنگامی که از معشوق دور باشد، دوزخ را تجربه میکند. بنابراین، عاشق دنیا در زندگی دنیوی خود در بهشت به سر میبرد، اما در آخرت به دلیل اینکه معشوقش از او جدا شده، به دوزخ میرود. در اینجا یک چیز هم میتواند لذت بخش باشد و هم درد آور، البته در شرایط متفاوت.
و مثال این آتش در دنیا آن بود مثلا که پادشاهی بود که همه روی زمین در طاعت و فرمان وی بود و همیشه به تمتع نیکورویان مشغول بود از کنیزکان و غلامان و زنان و همیشه در تماشای باغها و کوشکهای زیبا، پس ناگاه دشمنی بیاید و وی را بگیرد و به بندگی گیرد و در پیش اهل مملکت وی را سگبانی فرماید و در پیش وی اهل و کنیزکان وی را به کار می دارد و غلامان وی را می فرماید تا به کار می دارند و هرچه در خزانه وی بر وی عزیزتر بود به دشمنان وی می دهدنگاه کن این مرد را بر تن هیچ رنج باشد؟ و آتش فراق زن و فرزند و ولایت و کنیزک و خزانه و نعمت در میان جان وی افتاده، وی را می سوزد و او می خواهد که وی را به یک راه هلاکت کنندی یا بسیاری عذاب بر تن وی موکل کنندی تا از این رنج برهدی.
هوش مصنوعی: تجسم کنید که پادشاهی در دنیا وجود دارد که همه مردم تحت فرمان او هستند و او همواره در لذت و انبساط به سر میبرد. او از زیباییها و لذتهای زندگی لذت میبرد و در حال تماشای باغها و عمارتهای زیبا است. اما ناگهان دشمنی میآید و او را اسیر میکند و او را در برابر مردمش به عنوان یک سگ محبوس مینماید. سپس دشمنان او، اهل و کنیزکانش را در کارهای سخت مشغول میسازند و او را از تمام نعمتها و داراییهایش محروم میکنند. حالا تصور کنید این پادشاهی که روزگاری در اوج قدرت و ثروت بود، در چنگال دشمنانش به شدت رنج میبرد. درون او آتش فراق و جدایی از خانواده، فرزندان، دارایی و لذتها شعلهور شده و او را میسوزاند. او در تلاش است تا به هر نحوی که شده از این درد و رنج رهایی یابد، حتی اگر به بهای سختیها و عذابهای بیشتر باشد.
این مثال یک آتش است و هرچند نعمت بیشتر داشته باشد و ولایت صافی تر و مهناتر بوده باشد، این آتش تیزتر بود پس هر که را حد تمتع در دنیا بیشتر بود و دنیا وی را مساعدت بیشتر کرده باشد، عشق وی صعب تر بود و آتش فراق در میان جان وی سوزان تر بود و ممکن نگردد که مثال آن آتش در این جهان توان یافت که رنج دل که در این جهان بود تمام از دل و جان متمکن نشود که حواس و مشغله این جهان دل را مشغول می دارد و شغل چون حجابی بود دل را تا عذاب در وی متمکن نشود و برای آن باشد که این کس اگر چشم و گوش به چیزی مشغول بکند، آن رنج از وی کمتر شود و چون فارغ شود زیادت گردد و بدین سبب بود که صاحب مصیبت چون از خواب درآید، زخم مصیبت بر دل عظیمتر بود که جان صافی شده باشد در خواب، پیش از ان که با محسوسات معادوت کند، هر چه به وی رسد اثر بیش کند تا اگر آوازی خوش شنود که از خواب درآید، اثر در وی بیش کند و سبب آن صفای دل باشد از محسوسات و هرگز تمام صافی نگردد در این جهان و چون بمیرد، مجرد و صافی شود از اثر محسوسات، آنگاه رنج و راحت وی عظیم متمکن باشد در وی تا گمان نبری که آن آتش خواهد بود که در دنیاست، بلکه این آتش را به هفتاد آب بشسته اند، آنگاه به دنیا فرستاده.
هوش مصنوعی: این مثال به آتش اشاره دارد که هرچقدر هم که نعمتها و موقعیتهای خوبی داشته باشد، این آتش تاثیر بیشتری خواهد داشت. بنابراین، هر فردی که لذتهای دنیوی بیشتری را تجربه کند، عشق و احساساتش برای آن سختتر و دردناکتر خواهد بود. در این دنیا، رنج و درد دل به طور کامل برطرف نمیشود، زیرا مشغلهها و سرگرمیهای دنیوی فرد را مشغول نگه میدارد و مانع از درک عمیق رنج میشود. وقتی فردی مشغول چیزی میشود، از شدت دردش کمی کاسته میشود، اما پس از فارغ شدن، این درد دوباره افزایش مییابد. به همین دلیل، کسی که دچار مصیبت شده وقتی از خواب بیدار میشود، زخم دلش بیشتر احساس میشود. در خواب، دل به نوعی از آرامش دست مییابد، ولی هنگامی که با دنیای محسوس مواجه میشود، رنجش دوچندان میشود. تمامی این مسائل به این برمیگردد که دل هرگز به طور کامل از آثار دنیوی پاک نمیشود و تنها با مرگ، از آثار مادی رهایی مییابد و آن وقت است که رنج و شادیاش به شدت تغییر میکند. این درد و رنجی که در دنیا وجود دارد، قابل مقایسه با آتش واقعی نیست، بلکه این آتش به گونهای دیگر در این دنیا به نمایش درآمده است.
صفت آتش دوم و آن آتش شرم و تشویر باشد از رسواییها و مثال این آتش آن بود که پادشاهی مرد حقیر و خسیس را برکشد و برگزیند و نیابت مملکت خویش بدو دهد و وی را در حریم خویش راه دهد تا هیچ کس از وی حجاب نکند و خزانه های خویش به وی سپارد و به همه کارها بر وی اعتماد کند، پس چون آن نعمتها بیاید، در باطن یاغی و طاغی شود و در خزانه وی تصرف کند و با اهل و حرم وی خیانت و فساد می کند و به ظاهر امانت فراپادشاه می نماید پس یک روز در میان آن فساد که با حرم وی می کند، نگاه کند و پادشاه را ببیند که از روزنی می نگرد و وی را می بیند و بداند که هر روز همچنین می دیده است و تاخیر برای آن کرده است تا خیانت وی عظیمتر شود تا وی را به یک راه نکالی گرداند و هلاک کند تقدیر کن که اندر این حال چه آتش تشویر از این رسوایی در دل و جان مرد آید و تن وی به سلامت که خواهدی که اندر این حال به زمین فرو شودی تا از آتش این تشوبر و خجلت و فضیحت برهدی.
هوش مصنوعی: صفت دوم آتش، آتش شرم و رسوایی است. مثال این وضعیت را میتوان اینگونه تصور کرد: پادشاهی فردی حقیر و خسیس را انتخاب میکند و مسئولیت حکومت را به او میسپارد، به طوری که او به حریم پادشاه راه پیدا میکند و هیچ کس مزاحم او نمیشود. پادشاه تمام خزانهها و امور کشور را به او میسپارد و به او اعتماد کامل دارد. اما زمانی که این نعمتها به او داده میشود، در باطن به یاغی و طاغی تبدیل شده و در خزانه تصرف میکند، به حرم و خانواده پادشاه خیانت میکند و در ظاهر، خود را به عنوان فردی امانتدار نشان میدهد. شبی، در حالی که مشغول فساد با خانواده پادشاه است، به طور ناگهانی متوجه میشود که پادشاه او را از پنجره میبیند و درمییابد که روزها زیر نظر او بوده است. پادشاه به عمد انتظار کشیده تا خیانت او بزرگتر شود و بعداً او را به هلاکت برساند. حال تصور کنید که در این وضعیت، چه شرم و آتش رسوایی در دل و جان آن فرد شعلهور میشود و او تا چه اندازه آرزو میکند که زمین در کامش فرو برود تا از این آتش شرم و فضیحت رهایی یابد.
پس همچنین تو در این عالم کارها می کنی به عادت که ظاهر آن نیکو نماید و روح و حقیقت آن زشت و رسواست چون روح و حقیقت آن چیز در قیامت تو را مکشوف شود، رسوایی تو آشکار شود و تو به آتش تشویر سوخته گردی مثلا امروز غیبت می کنی و فردا در قیامت خویشتن را چنان بینی که کسی در این جهان گوشت خویشتن می خورد و می پندارد که مرغ بریان است و چون نگاه کند گوشت برادر مرده وی باشد که می خورد بنگر که چگونه رسوا گردد و چه آتش به دل وی رسد و روح و حقیقت غیبت این است و این روح از تو پوشیده است، فردا آشکار شود و برای این است که کسی به خواب بیند که گوشت مرده می خورد، تعبیر این است که غیبت کند.
هوش مصنوعی: در این دنیا، انسانها به طور معمول اقداماتی انجام میدهند که به ظاهر خوب به نظر میرسند، اما حقیقت و باطن آن اعمال زشت و ناپسند است. در قیامت، این واقعیتها برملا میشود و فرد در برابر رسوایی خود قرار میگیرد و ممکن است به عذاب دچار شود. به عنوان مثال، اگر امروز شخصی غیبت کند، در روز قیامت خود را در موقعیتی خواهد یافت که گویا در حال خوردن گوشت خود است و وقتی متوجه میشود که آن گوشت، گوشت برادر مردهاش است، رسوایی او فاش میشود و دلی پر از آتش و اندوه خواهد داشت. حقیقت غیبت همین است و این حقیقت برای فرد در حال حاضر پنهان است، اما در آینده نمایان خواهد شد. برای همین، اگر کسی خواب ببیند که در حال خوردن گوشت مردهای است، تعبیر آن غیبت کردن اوست.
و اگر تو امروز سنگی در دیواری می اندازی، کسی تو را خبر دهد که آن سنگ از دیوار به خانه تو می افتد و چشم فرزندان تو را کور می کند، در خانه شوی، چشم فرزندان عزیز بینی از سنگ تو کور شده، دانی که چه آتش در دل تو افتد و و چگونه رسوا گردی کسی که در این جهان مسلمانی را حسد کند، در قیامت خویشتن را بر این صفت و صورت بیند که حقیقت حسد و روح وی آن است که تو قصد می کنی به دشمنی که وی را زیان نمی دارد و زیان با تو می آید و دین تو هلاک می کند و طاعتهای تو که نور چشم تو در آن خواهد بود، با دیوان وی نقل می کنند تا تو بی طاعت بمانی و طاعت تو را فردا به کارآمده تر خواهد بود از چشم فرزندان تو امروز که آن سبب سعادت تو است و فردا فرزندان سبب سعادت تو نه اند پس فردا که صورتها تبع ارواح و حقایق شود، هر چیزی که بینند به صورتی بینند که در خور معنی وی باشد،فضیحت و تشویر آنجا خواهد بود و بدان سبب که خواب بدان عالم نزدیکتر است، کارها در خواب به صورتی باشد موافق معنی، چنان که یکی نزدیک ابن سیرین رفت و گفت، «به خواب دیدم که انگشتری بود در دست من و مهر بر فرج زنان و دهان مردان می نهادمی» گفت، «تو موذنی در ماه رمضان، پیش از صبح بانگ نماز می کنی؟» گفت، «چنین است» اکنون نگاه کن که در خواب چگونه روح و حقیقت معامله وی را بر وی عرضه گردند که بانگ نماز به صورت آوازی است و ذکری است و در ماه رمضان روح و حقیقت وی منع کردن است از خوردن و مباشرت کردن و عجب آن که در خواب این همه نمودگار از قیامت به تو نموده اند و تو را از حقیقت دنیا هیچ آگاهی نیست.
هوش مصنوعی: اگر امروز سنگی به دیواری بیندازی، و کسی به تو بگوید که آن سنگ به خانهات میافتد و چشمان فرزندانت را نابینا میکند، وقتی به خانه برگردی و ببینی فرزندان عزیزت به خاطر سنگی که تو انداختهای، نابینا شدهاند، چه آتشی در دل تو شعلهور میشود و چگونه رسوا خواهی شد. کسی که در این دنیا حسد یک مسلمان را در دل دارد، در قیامت خود را در وضعیتی میبیند که حسد او به خود او برمیگردد؛ او قصد آسیب به دیگران را دارد، در حالیکه ضرر واقعی متوجه خود او میشود و دینش نابود میگردد. طاعات و اعمال نیکش که میتواند نور چشم او باشد، با کارهای او تغییر میکند و او را بدون طاعت باقی میگذارد. زیرا طاعات او روزی به او کمک خواهند کرد، در حالی که فرزندانش که در آن زمان برای او نفعی ندارند، در واقع باید برای سعادت او کار کنند. در روز قیامت، حقیقتها و روحها به صورتهایی ظاهر میشوند که معنا و مفهوم آنها را نشان میدهند. در آنجا، اگرچه خواب به آن عالم نزدیکتر است، اما اعمال در خواب به شکلهای متناسب با معانی خود بروز میکنند. مانند وقتی که یکی به ابن سیرین میگوید که در خواب یک انگشتر در دست دارد و آن را بر فرج زنان و دهان مردان میگذارد. ابن سیرین میگوید که او موذنی است که در ماه رمضان پیش از صبح اذان میگوید. این نشان میدهد که در خواب، روح و حقیقت کار او به شکل صدای اذان و ذکر در میآید و منع خوردن و ارتباطات در ماه رمضان را به او نشان میدهد، در حالی که او از واقعیتهای دنیا هیچ اطلاعی ندارد.
و از این معانی است که در خبر چنین است که «روز قیامت دنیا را بیاورند و صورت پیرزنی چنین و چنین، هر که وی را ببیند، گوید، «نعوذ بالله منک» گویند، «این آن دنیاست که تو در طلب وی خویشتن را هلاک می کردی» چندان تشویر خورند هر آن که وی را بینند که خواهند که ایشان را به آتش برند تا از شرم برهند.
هوش مصنوعی: در روز قیامت، دنیا را به صورت یک پیرزن زشت و ناپسند به نمایش میگذارند. هر کسی که او را ببیند، از او فاصله میگیرد و میگوید: «پروردگارا، به تو پناه میبرم!» در اینجا به آنها یادآوری میشود که این همان دنیایی است که آنها در پی آن بودند و به خاطرش خود را نابود کردند. همچنین، همه کسانی که او را میبینند به شدت شرمنده میشوند و میخواهند از این حال فرار کنند و به سمت آتش جهنم روند.
و مثال این رسواییها چنان است که حکایت کنند که، یکی از ملوک پسر خویش را زن داده بود پسر آن شب پیشین شراب خورده بود چون مست شد به طلب عروس بیرون آمد قصد حجره کرد، راه غلط کرد و از سرای بیرون افتاد و همچنین می شد تا جایی رسید خانه ای دید و چراغی پیدا آمد پنداشت که خانه عروس بازیافت چون در شد، قومی را دید خفته هر چند آواز داد کسی جواب نداد پنداشت که در خوابند یکی را دید چادر نوی در کشیده گفت، «این عروس است» در بر وی بخفت و چادر از وی باز کرد، بوی خوش به بینی وی رسید گفت، «بی شک عروس است که بوی خوش به کار داشته است» تا روز با وی مباشرت می کرد و زبان در دهان وی می کرد و رطوبتها از وی به وی می رسیدمی پنداشت که وی را مردمی می کند و گلاب بر وی می زند چون روز بر آمد و باهوش آمد، نگاه کرد آن گورستان گبرگان بود و آن خفتگان مردگان بودند و آن که چادر نو داشت، که پنداشت عروس است، پیرزنی بود زشت، که در آن نزدیکی مرده بود و این بوی خوش از حنوط وی می آمد و آن رطوبتها که بر وی پدید می شده بود همه نجاستهای وی بود و چون نگاه کرد هفت اندام خویش در نجاست دید و در دهان خویش و گلو، از آب دهان وی، تلخی و ناخوشی یافت خواست که از تشویر و رسوایی و آلودگی آن هلاک شود و ترسید که نباشد که پادشاه و لشکر وی را ببینند تا در آن اندیشه بود پادشاه و محتشمان لشکر در طلب وی بیامده بودند و وی را در میان آن فضیحت بدیدند و او می خواست که به زمین فرو شدی تا از آن فضیحت برستی.
هوش مصنوعی: روزی، یکی از پادشاهان تصمیم گرفت پسرش را به ازدواج درآورد. اما شب گذشته، پسر در حال نوشیدن شراب مست شد و وقتی به دنبال عروس رفت، در تاریکی راه را گم کرد و از خانه بیرون افتاد. به طور تصادفی وارد خانهای شد و چراغی دید. فکر کرد که اینجا خانه عروس است. وقتی وارد شد، افرادی را خوابیده یافت و هرچه صدا زد، کسی جواب نداد. یکی از آنها چادر نو به سر داشت و او فکر کرد که این عروس است. به او نزدیک شد و چادرش را کنار زد و بوی خوشی به مشامش رسید و یقین پیدا کرد که این عروس است. تا صبح با او بود و تصور میکرد که دارد با یک انسان و نه روحی یا مردهایی در ارتباط است. اما صبح که بیدار شد، متوجه شد که او در یک قبرستان است و آنهایی که خوابیدهاند مردگان هستند. چادر نو متعلق به یک پیرزن زشت بود که مرده بود و بوی خوش از حنوط او میآمد. او دچار وحشت و خجالت شد و احساس کرد که در یک موقعیت شرمآور و نجس قرار گرفته است. او آرزو داشت که از این وضعیت فرار کند و از ترس این که مبادا پدرش و دیگران او را ببینند، احساس عمیق خجالت میکرد. در همین حال، پدرش و دیگران به دنبال او میگشتند و او را در این وضعیت غیرقابل تحمل دیدند. او به شدت میخواست که زمین او را بلعيد تا از این رسوایی رهایی یابد.
پس، فردا همه اهل دنیا، لذتها و شهوتهای دنیا هم بر این صفت بینند و اثری که از ملابست شهوات در دل ایشان مانده باشد، همچون اثر آن نجاستها و تخلیها بود که در گلو و زبان و اندام وی مانده بود و رسواتر و عظیمتر که تمامی و صعبی کار آن جهان مثالی نیارد، ولکن این نمودگاری اندک است شرح یک آتش را که در دل و جان افتد و کالبد از آن بی خبر که آن آتش شرم و تشویر گویند.
هوش مصنوعی: فردا، همه افراد دنیا به لذات و شهوات دنیوی خواهند پرداخت و اثری که این شهوات در دل آنها به جا گذاشته، مانند آثاری است که نجاستها و زشتیها در گلو، زبان و بدن فرد باقی گذاشتهاند. این آثار نه تنها رسوایی بیشتری به همراه دارد بلکه سختتر و بزرگتر از هر کاری است که در آن جهان مثالی وجود دارد. بلکه این تصویر کوچک، تنها توصیفی از آتشی است که در دل و جان انسان شعلهور میشود و بدن از وجود آن بیخبر است، این آتش به شرم و هوس تعبیر میشود.
صفت آتش سوم، آتش حسرت محروم ماندن بود از جمال حرت الهیت و نومید شدن از یافتن آن سعادت و سبب آن نابینایی و جهل باشد که از این جهان برده بود که معرفت حاصل نکرده بود به تعلیم و مجاهده و نیز دل را صافی نکرده باشد تا جمال حضرت الهیت در وی بنماید، پس از مرگ، چنان که در آیینه ای روشن نماید که زنگار معصیت و شهوات دنیا دل وی را تاریک گردانیده باشد تا در نابینایی بماند.
هوش مصنوعی: آتش سوم، نشاندهنده حسرتی است که از عدم دستیابی به جلوههای الهی ناشی میشود و ناکامی در یافتن سعادت را به همراه دارد. این حسرت به دلیل نادانی و بیخبری از دنیا به وجود آمده است؛ زیرا فرد نتوانسته معرفت و آگاهی لازم را از طریق یادگیری و تلاش به دست آورد و همچنین نتوانسته دلش را از آلودگیها پاک کند تا بتواند جلوههای الهی را در خود ببیند. پس از مرگ، این حال به مانند آینهای روشن خواهد بود که به خاطر زنگار گناه و تمایلات دنیوی، دل او را تاریک کرده و در نهایت او را در حالت نادانی نگه میدارد.
و مثال آن آتش چنان بود که تقدیر کنی تو که با قومی به شب تاریک جایی رسی که آنجا سنگ ریزه بسیار بود که لون وی نتوان دید یاران تو گویند که چندانکه توانی از این بردار که ما شنیده ایم که در این منفعت بسیار بود و هر کس از ایشان چندانکه توانند برگیرند و تو هیچ برنگیری و گویی حماقت تمام باشد که به نقد رنج بر خویشتن نهم و بار گران می کشم و خود ندانم که فردا این به کار آید یا نه؟ پس ایشان این بار می کشند و از آنجا بروند و تو تهی دست با ایشان همی روی و بر ایشان همی خندی و ایشان را به احمقی گرفته برایشان افسوس می داری و می گویی هر که را عقل بود و زیرکی باشد، آسان و آسوده می رود، چنین که من می روم و هر که احمق بود، از خویشتن خری سازد و بار می کشد بر طمع محال چون به روشنایی رسد، نگاه کند، آن همه گوهر و یاقوت سرخ باشد و قیمت هر یکی از آن صدهزار دینار آن قوم حسرت خورند که چرا بیشتر برنگرفتیم و تو از غبن آن که هیچ برنگرفتی هلاک شوی و آتش آن حسرت در جان تو افتد پس ایشان آن بفروشند و ولایت روی زمین بدان بگیرند و نعمتها چنان که می خواهند می خورند و آنجا که می خواهند می باشند و تو را گرسنه و تشنه و برهنه دارند و به بندگی گیرند و کار می فرمایند هر چند تو گویی، « از این نعمت خویش مرا نصیبی کنید» «افیطوا علینا منالماء او مما رزقکم الله، قالوا ان الله حرمها علی الکافرین» گویند، «تو دوش نه بر ما می خندیدی، ما امروز بر تو می خندیم «ان تسخر وامنا فانا نسخر منکم کما تسخرون»
هوش مصنوعی: مثالی که مطرح شده، شب تاریکی را به تصویر میکشد که گروهی در آن به مکانی میرسند که پر از سنگریزه است و دوستان او میگویند که هر کس باید از این سنگریزهها بردارد چراکه در آن سود زیادی نهفته است. اما شخصیت اصلی هیچ چیزی برنمیدارد و به سادگی میگوید که نباید با زحمت و بار سنگین، چیزی را جمعآوری کرد که ممکن است فردا به کار نیاید. به این ترتیب، دوستانش بارهای سنگین را برداشته و میروند در حالی که او به دنبالشان میرخسد و بر آنها میخندد و آنها را احمق تصور میکند. وقتی صبح روشن میشود و آن سنگها به جواهرات قیمتی تبدیل میشوند، دوستانش حسرت میخورند که چرا بیشتر جمعآوری نکردهاند و او خود از غم و حسرت هلاک میشود. در نهایت، دوستانش به ثروت و نعمتهای دنیا دست مییابند و او در فقر و تنگدستی باقی میماند، در حالی که دستش به هیچ نعمت نمیرسد و احساس خفت و ذلت میکند. این داستان به ما میآموزد که عدم درک صحیح از موقعیت و فرصتها میتواند به از دست دادن بزرگترین چیزها منجر شود.
پس مثال حسرت فوت شدن نعمت بهشت و دیدار حق، عزوجل، این است و این جواهر مثال طاعتهاست و این تاریکی مثال دنیاست و کسانی که جواهر طاعت برنداشتند که گفتند، «در حال رنج نقد چرا کشیم، برای نعمت نسیه که در شک است؟» فردا فریاد همی کنند، «افیطوا علینا من الماء» و چرا حسرت نبرند که فردا چندانی انواع سعادت و نعمت ایزد، عزوعلا، بر اهل معرفت و طاعت ریزد که همه نعمتهای دنیا در مقابله یک ساعت آن نباشد بلکه آخر کسی را که از دوزخ بیرون آورند، چندان به وی دهند که ده بار مثل این دنیا بود و این مماثلت نه به مساحت و مقدار بود، بلکه در روح نعمت بود و آن شادی لذت است، چنان که گویند: گوهری مثل ده دینار است در قیمت و روح، نه در ماهیت و وزن و مساحت.
هوش مصنوعی: مثال حسرت ناشی از از دست دادن نعمت بهشت و دیدار خداوند این است که طاعتها را به مانند جواهرات در نظر بگیریم و دنیا را به تاریکی تشبیه کنیم. افرادی که از جواهرات طاعت بیبهره ماندهاند، به بهانه رنج کشیدن در دنیا، برای نعمتهایی که در آینده وجود دارد، تردید میکنند. اما روزی خواهد رسید که آنها با صدای بلند درخواست آب خواهند کرد و حسرت خواهند خورد، زیرا در آن روز، انواع نعمتها و خوشبختیها از سوی خداوند به اهل معرفت و طاعت عطا خواهد شد که هیچ یک از نعمتهای دنیوی در برابر یک ساعت از این نعمتها ارزشی ندارد. حتی بعد از نجات از آتش جهنم، به افراد آنقدر نعمت داده خواهد شد که ده برابر این دنیا باشد. این مقایسه به مقدار و اندازه نیست، بلکه به روح و جوهر نعمتها مربوط میشود، زیرا شادی و لذت واقعی در این نعمتها نهفته است. مانند مثالی که میگویند: جواهر به ارزش ده دینار است، نه در ماهیت و وزن آن.