گنجور

بخش ۷۸ - فضیلت توکل

بدان که خدای تعالی همه را به توکل فرمود و آن شرط ایمان کرد و گفت، «و علی الله فتوکل ان کنتم مومنین» و گفت، «خدای تعالی متوکلان را دوست دارد، ان الله یحب المتوکلین» و گفت، «هرکه بر وی توکل کند بسنده است، و من یتوکل علی الله فهو حسبه» و گفت، «به خدای بسنده است بنده خود را؟ الیس الله بکاف عبده» و چنین آیات بسیار است. و رسول (ص) گفت، «امتها را به من نمودند. امت خویش را دیدم که کوه و بیابان از ایشان پر بود. عجب داشتم از بسیاری ایشان و شاد شدم. مرا گفتند: خشنود شدی؟ گفتم: شدم. گفتند: با این به هم هفتاد هزار در بهشت شوند بی حساب. گفتند: آن کیند؟ گفت آنها که کارها را بر افسون و داغ و فال نکنند، ولکن جز برای خدای تعالی اعتماد و توکل نکنند». پس عکاشه برخاست و گفت، «یا رسول الله دعا کن تا مرا از ایشان کند». گفت، «بارخدایا وی را از ایشان کن». دیگری برپای خاست و همین دعا خواست، گفت، «سبقک بها عکاشه، یعنی عکاشه سبق برد».

و رسول (ص) گفت، «اگر چنان که حق توکل است شما را، بر خدای تعالی توکل کنید، روزی به شما رساند چنان که به مرغان می رساند که بامداد بروند همه شکمها تهی و گرسنه و شبانگاه بازآیند شکمها پر و سیر». و گفت، «هرکه پناه به خدای تعالی دهد خدای همه مومنث های وی را کفایت کند و روزی وی را از جایی که امید ندارد به وی رساند و هرکه پناه با دنیا دهد خدای تعالی وی را با دنیا گذارد».

و چون خلیل (ع) را بگرفتند تا در منجنیق نهند و به آتش اندازند، گفت، «حسبی الله و نعم الوکیل» چون در هوا بود جبرئیل (ع) گفت، «هیچ حاجت داری؟» گفت، «اما الیک فلا، یعنی به تو نه». تا وفا کرده باشد بدین که گفت حسبی الله و بدین سبب وی را به وفا صفت کرد و گفت، «و ابراهیم الذی و فی» و به داوود (ع) وحی آمد که با داوود هیچ بنده نیست که از میان همه دست در من زند که اگر همه آسمان و زمین به کید و مکر با وی برخیزد نه وی را از آن فرج دهم.

سعید بن جبیر می گوید، «مرا کژدمی بزد. مادر سوگند داد که دست بده تا افسون کنند. آن دست دیگر که به سلامت بود به افسونگر دادم». و این برای آن کرد که رسول (ص) گفته است متوکل نباشد کسی که افسون و داغ کند. و ابراهیم ادهم رهبانی را دید. پرسید که قوت از کجا می خوری؟ گفت، «از او پرس که روزی می دهد که از کجا می فرستد که این علم مرا نیست».

و یکی را گفتند، «همیشه در عبادت باشی قوت از کجا خوری؟» اشارت کرد به دندان و گفت، «آن که آسیا بیافرید باز می فرستد». و هرم بن حیان، اویس را گفت، «کجا فرمایی که مقام کنم؟» گفت، «به شام»، گفت، «آنجا معیشت چون باشد؟» اویس گفت، «اف لهذه القلوب، قد خالطها الشک فلا تنفقها الموعظه. شک بر این دلها غالب شده است. پند نپذیرد».

بخش ۷۷ - اصل هشتم: بدان که توکل از جمله مقامات مقربان است و درجه وی بزرگ، ولکن علم وی در نفس خویش باریک و مشکل است و عمل وی دشخوار است و اشکال وی از آن است که هرکه هیچ چیز را جز حق تعالی در کارها اثری بیند در توحید وی نقصان است، و اگر جمله اسباب نیز از میان برگیرد در شریعت طعن کرده باشد، و اگر اسباب را نیز مسببی نبیند با عقل مکابره کرده باشد و چون بیند باشد که به چیزی از اسباب توکل کند و در توحید نقصان افتد. پس شرح توکل چنان که عقل و توحید و شرع درهم بگوید و میان همه جمع کند علمی غامض است و هرکسی نشناسد و ما اول فضیلت توکل بگوییم، آگاه حقیقت وی، آنگاه احوال و اعمال وی.بخش ۷۹ - حقیقت توحید که بنای توکل بر وی است: بدان که توکل حالتی است از احوال دین. و آن ثمره ایمان است و ایمان را ابواب بسیار است، ولکن توکل از جمله آن بر دو ایمان بناست: یکی ایمان به توحید و دیگر ایمان به کمال لطف و رحمت حق تعالی. اما شرح توحید دراز است و علم وی نهایت همه علمهاست، لکن ما آن مقدار که بنای توکل بر آن است اشارت کنیم:

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که خدای تعالی همه را به توکل فرمود و آن شرط ایمان کرد و گفت، «و علی الله فتوکل ان کنتم مومنین» و گفت، «خدای تعالی متوکلان را دوست دارد، ان الله یحب المتوکلین» و گفت، «هرکه بر وی توکل کند بسنده است، و من یتوکل علی الله فهو حسبه» و گفت، «به خدای بسنده است بنده خود را؟ الیس الله بکاف عبده» و چنین آیات بسیار است. و رسول (ص) گفت، «امتها را به من نمودند. امت خویش را دیدم که کوه و بیابان از ایشان پر بود. عجب داشتم از بسیاری ایشان و شاد شدم. مرا گفتند: خشنود شدی؟ گفتم: شدم. گفتند: با این به هم هفتاد هزار در بهشت شوند بی حساب. گفتند: آن کیند؟ گفت آنها که کارها را بر افسون و داغ و فال نکنند، ولکن جز برای خدای تعالی اعتماد و توکل نکنند». پس عکاشه برخاست و گفت، «یا رسول الله دعا کن تا مرا از ایشان کند». گفت، «بارخدایا وی را از ایشان کن». دیگری برپای خاست و همین دعا خواست، گفت، «سبقک بها عکاشه، یعنی عکاشه سبق برد».
هوش مصنوعی: بدان که خداوند متعال بر همه انسان‌ها تأکید کرده است که به او توکل کنند و این مسئله را از شروط ایمان قرار داده است. او در قرآن می‌فرماید که اگر ایمان دارید، بر خدا توکل کنید و خداوند متوکلین را دوست دارد. همچنین، هر کس که بر خدا توکل کند، او برایش کفایت می‌کند و خداوند به عنوان ولیّ بندگانش، به آن‌ها بسنده می‌کند. آیات زیادی در این رابطه وجود دارد. پیامبر (ص) نیز در مورد امت خود گفت که آن‌ها را به او نشان دادند و وی شگفت زده از تعداد زیادشان شد و ابراز شادی کرد. به او گفتند که با این افراد هفتاد هزار نفر بدون حساب وارد بهشت خواهند شد. وقتی از او پرسیدند که این افراد کی هستند، فرمودند که آن‌ها کسانی هستند که به مهر و فال و سحر اتکا نمی‌کنند و تنها به خدا اعتماد می‌کنند. سپس یکی از حاضران از پیامبر درخواست کرد که او را نیز از جمله این افراد قرار دهد. پیامبر دعا کرد و گفت که خدا او را از این جمع قرار دهد، اما شخص دیگری نیز همین درخواست را داشت که پیامبر به او فرمود که عکاشه بر او سبقت گرفته است.
و رسول (ص) گفت، «اگر چنان که حق توکل است شما را، بر خدای تعالی توکل کنید، روزی به شما رساند چنان که به مرغان می رساند که بامداد بروند همه شکمها تهی و گرسنه و شبانگاه بازآیند شکمها پر و سیر». و گفت، «هرکه پناه به خدای تعالی دهد خدای همه مومنث های وی را کفایت کند و روزی وی را از جایی که امید ندارد به وی رساند و هرکه پناه با دنیا دهد خدای تعالی وی را با دنیا گذارد».
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند: «اگر شما به درستی بر خداوند توکل کنید، او به شما روزی خواهد داد مانند پرندگانی که صبحگاه با شکم‌های خالی و گرسنه بیرون می‌روند و در شب دوباره بازمی‌گردند با شکم‌های پر و سیر». همچنین گفتند: «هر کس به خداوند پناه ببرد، خداوند تمامی نیازهای او را برآورده می‌کند و روزی‌اش را از جایی که هیچ امیدی ندارد به او می‌رساند. اما هر کسی که به دنیا متکی باشد، خداوند او را به حال خود رها خواهد کرد».
و چون خلیل (ع) را بگرفتند تا در منجنیق نهند و به آتش اندازند، گفت، «حسبی الله و نعم الوکیل» چون در هوا بود جبرئیل (ع) گفت، «هیچ حاجت داری؟» گفت، «اما الیک فلا، یعنی به تو نه». تا وفا کرده باشد بدین که گفت حسبی الله و بدین سبب وی را به وفا صفت کرد و گفت، «و ابراهیم الذی و فی» و به داوود (ع) وحی آمد که با داوود هیچ بنده نیست که از میان همه دست در من زند که اگر همه آسمان و زمین به کید و مکر با وی برخیزد نه وی را از آن فرج دهم.
هوش مصنوعی: وقتی خلیل (ع) را گرفتند تا او را در منجنیق بگذارند و به آتش بیندازند، او گفت: «خدا برای من کافی است و او بهترین وکیل است». در آن لحظه جبرئیل (ع) به او گفت: «آیا نیاز خاصی داری؟» خلیل پاسخ داد: «جز از تو، نیازی ندارم». او این را به این دلیل گفت که به خدا اعتماد داشت و در همین راستا به او وفا شد. همچنین به داوود (ع) وحی شد که هیچ بنده‌ای از او درخواست نکند و اگر تمام آسمان‌ها و زمین با هم علیه او اقدام کنند، او را از مشکل نجات خواهد داد.
سعید بن جبیر می گوید، «مرا کژدمی بزد. مادر سوگند داد که دست بده تا افسون کنند. آن دست دیگر که به سلامت بود به افسونگر دادم». و این برای آن کرد که رسول (ص) گفته است متوکل نباشد کسی که افسون و داغ کند. و ابراهیم ادهم رهبانی را دید. پرسید که قوت از کجا می خوری؟ گفت، «از او پرس که روزی می دهد که از کجا می فرستد که این علم مرا نیست».
هوش مصنوعی: سعید بن جبیر می‌گوید که زمانی که او را عقرب گزید، مادرش او را قسم داد که دستش را بدهد تا فردی جادوگر آن را جادو کند. او دست سالمش را به جادوگر داد. این کار را به خاطر این انجام داد که پیامبر (ص) گفته است که کسی باید متوکل باشد و به جادو و سحر روی نیاورد. همچنین او ابراهیم ادهم را ملاقات کرد و از او پرسید که از کجا روزی می‌خورد؟ ابراهیم پاسخ داد که این موضوع را از کسی بپرس که روزی می‌دهد، چون من از منبع آن اطلاعی ندارم.
و یکی را گفتند، «همیشه در عبادت باشی قوت از کجا خوری؟» اشارت کرد به دندان و گفت، «آن که آسیا بیافرید باز می فرستد». و هرم بن حیان، اویس را گفت، «کجا فرمایی که مقام کنم؟» گفت، «به شام»، گفت، «آنجا معیشت چون باشد؟» اویس گفت، «اف لهذه القلوب، قد خالطها الشک فلا تنفقها الموعظه. شک بر این دلها غالب شده است. پند نپذیرد».
هوش مصنوعی: یکی از افراد پرسید: «چطور می‌توانی همیشه در عبادت باشی و از کجا قوت و خوراک خود را تأمین کنی؟» او با اشاره به دندانش پاسخ داد: «آن کسی که آرد را می‌سازد، همچنان روزی را نیز می‌دهد.» همچنین هرم بن حیان از اویس پرسید: «کجا پیشنهاد می‌کنی که زندگی کنم؟» اویس پاسخ داد: «به شام.» هرم پرسید: «معیشت آنجا چگونه است؟» اویس گفت: «آه، این دل‌ها که پر از شک و تردید شده‌اند، دیگر نصیحت را قبول نمی‌کنند. شک بر این دل‌ها غلبه کرده و آنها پند نمی‌پذیرند.»