گنجور

بخش ۷۶ - آیت دیگر زمین است و آنچه در وی آفریده است

اگر خواهی که از عجایب خویش فراتر شوی در زمین نگاه کن که چگونه بساط تو ساخته است و جوانب وی فراخ گسترانیده که چندان که روی به کنار وی نرسی و کوهها را اوتاد وی ساخته تا آرام گیرد در زیر پای تو و نجنبد و از زیر سنگهای سخت آبهای لطیف روان کرده تا بر روی زمین می رود و به تدریج بیرون می آید که اگر به سنگ سخت آبها گرفته نبودی به یک راه آمدی تا جهان غرق کشتی یا پیش از آن که مزارع به تدریج به آبخوردی برسیدی.

و در وقت بهار بنگر و تفکر کن که روی زمین همه خاک کثیف باشد. چون باران بر وی آید چگونه زنده شود و چون دیبای هفت رنگ گردد، بلکه هزار رنگ شود. تفکر کن در آن نباتها که پدید آید و در آن شکوفه ها و گلها هر یکی به رنگی دیگر، هر یکی از دیگری زیباتر. پس درختان و میوه های آن تفکر کن و جمال و صورت هر یکی و بوی و منفعت هر یکی بلکه آن گیاهها که تو آن را نام کمتر دانی عجایب منفعتها در وی تعبیه چون کرده اند. یکی تلخ و یکی شیرین و یکی ترش، یکی بیمار را تندرست کند و یکی بیمار کند، یکی زندگانی نگاه دارد و یکی ببرد، چون زهر. یکی صفرا را بجنباند و یکی صفرا را هزیمت کند. یکی سودا را از اقصای عروق بیرون آورد و یکی سودا انگیزد. یکی گرم و یکی سرد. یکی خشک و یکی نرم. یکی خواب آورد و یکی خواب ببرد. یکی شادی آورد و یکی اندوه آورد. یکی غذای تو و یکی غذای ستوران و یکی غذای مرغان تفکر کن تا این چند هزا ر است و در هر یکی از این چند هزار عجایب تا کمال قدرت بینی که عقلها باید که از وی مدهوش شود و این نیز بی نهایت است.

آیت دیگر

ودیعتهای عزیز و نفیس است که در زیر کوهها پنهان کرده است که آن را معادن گویند، آنچه از وی آرایش را شاید چون زر و سیم و لعل و پیروزه و بلخش و شبه ویشم و بلور و آنچه از وی اوانی را شاید چون آهن و مس و برنج و روی و آرزیز و آنچه از وی کارهای دیگر آید از معادن چون نمک و گوگرد و نفت و قیر و کمترین آن نمک است که طعام بدان گواریده شود و اگر در شهری نیابند همه طعامها تباه شود و همه لذتهای طعام بشود و همه بیمار گردند و بیم هلاک بود.

پس در لطف و رحمت نگاه کن که طعام تو اگر چه غذا داد، لکن در خوشی وی چیزی در می بایست دریغ نداشت. این نمک از آب صافی باران بیافرید که بر زمین جمع شود و نمک می گردد و این نیز بی نهایت است.

آیت دیگر

جانورانند بر روی زمین که بعضی می روند و برخی می پرند و بعضی می خزند و بعضی به دو پا می شود و بعضی به چهارپای و بعضی به شکم و بعضی به پایهای بسیار. و نگاه کن مرغان هوا و حشرات زمین را هریکی بر شکلی دیگر و بر صورتی دیگر همه از یک دگر نیکوتر. هریکی را آنچه به کار باید داد و هریکی را بیاموخته که غذای خویش چون به دست آورد و بچه را چون نگاه دارد تا بزرگ شود و آشیان خویش چون کند. در مورچه نگاه کن که به وقت خویش غذا چون جمع کند، آنچه گندم بود بداند اگر درست بگذارد تباه شود، آن را به دو نیمه کند تا شیشه درنیفتد. و گشنیز که درست نباشد تباه شود، آن آن را درست بگذارد.

و در عنکبوت نگاه کن که خانه خویش چگونه کند و هندسه در تناسب آن چون نگاه دارد که از لعاب خویش ریسمان سازد و دو گوشه دیوار طلب کند و از یک جانب بنیاد افکند و به دیگر برد تا تار تمام بنهد، آنگاه پود بر گردن گیرد و میان نخها راست دارد تا بعضی دورتر و بعضی نزدیکتر نبود تا نیکو و به اندام بود، آنگاه خویشتن سرنگون از یک گوشه درآویزد و منتظر آن که تا مگسی بپرد که غذای وی آن بود، پس خویشتن بر وی اندازد و وی را صید کند و آن رشته بر دست و پای وی پیچد تا از گریختن ایمن شود. پس بنهد و به طلب دیگری شود.

و در زنبور نگاه که خانه خویش مسدس کند که اگر چهار سو کند گوشه های خانه خالی و ضایع ماند و اگر گرد کند چون مدورات به هم بازنهی بیرون فرجتها ضایع باشد و در همه اشکال هیچ شکلی نیست که به مدور نزدیک تر بود و هموارتر مگر مسدس. و این به برهان هندسی معلوم کرده اند. و خداوند عالم به لطف و رحمت خویش چندان عنایت دارد بدین حیوان مختصر که وی را الهام دهد.

و پشه را الهام دهد تا بداند که غذای وی خون و پوست توست. وی را خرطومی نیز و باریک و مجوّف بیافرید که تا به پوست تو فرو برد و آن خود می کشد، و وی را نیز حسی بداد تا چون دست بجنبانی که وی را بگیری بداند و بگریزد و وی را دو پر لطیف بیافرید تا بتواند پریدن و زود بتواند گریختن و زود باز تواند آمدن اگر وی را عقل و زبانستی چندان از فضل و عنایت آفریدگار شکرکندی که همه آدمیان عجب مانندی، لکن پیوسته به زبان حال شکر می گوید و تسبیح می کند، «ولکن لا تفقهون تسبیحهم».

و این جنس عجایب نیز نهایت ندارد. که را زهره آن بود که طمع آن کند که از صدهزار یکی بشناسد و بگوید؟ چه گویی این حیوانات با شکلهای غریب و صورتهای عجیب و لونهای مختلف و اندامهای راست، خود آفریدند خویشتن را یا تو آفریدی ایشان را؟ سبحان آن خدایی را که با این روشنی چشمها را کور تواند کرد تا نبینند و دلها را غافل تواند داشت تا نیندیشند، به چشم سر می بینند و به چشم دل عبرت نگیرند، سمع ایشان معزول است از آنچه باید شنید تا هم چون بهایم جز آواز نشنوند و در زبان مرغان که در وی صورت حروف نبود راه نبرند، و چشم ایشان معزول از دیدن آنچه باید دید تا هر خط که آن حروف و رقوم و سیاهی و سپیدی نبود نبینند، و این خطهای الهی که نه حرف است و نه رقم، بر ظاهر و باطن همه درهای عالم نبشته است، راه بدان نبرند.

در آن خایه مورچه که چند ذره ای بیش نیست نگاه کن و گوش دار تا چه می گوید. که به زبان فصیح فریاد همی کند که، ای سلیم دل! اگر کسی صورتی بر دیواری کند، از استادی و نقاشی وی به تعجب فرو مانی. بیا و دل نگر تا نقاشی بینی و صورتگری بینی که من خود یک ذره بیش نیستم که نقاش در ابتدای آفرینش که از من مورچه ای خواهد ساخت، بنگر که اجزای من چون قسمت کند تا مرا سر و دست و پای و اندامهای صورت کند، و در سر و دماغ من چندین غرفه و گنجینه بنا کند که در یکی قوت ذوق بنهد و در یکی قوت شم بنهد و در یکی قوت سمع بنهد و از بیرون سر من منظری فرو نهد و بر وی نگینه ای صورت کند، و سوراخ چشم و دهان که منفذ طعام است صورت کند و دست و پای از من بیرون آورد.

و در باطن جایی که غذا به وی رسد هضم افتد و جایی که ثقل از وی بیرون آید و جمله آلات آن بیافریند و آنگاه شکل مرا چابک و به اندام بر سه طبقه بنا کند و در یکدیگر پیوندد و مرا حاجتمندوار کمر خدمت بر میان بندد و قبای سیاه پوشد و بدین عالم که تو می پنداری که برای تو آفریده است بیرون آرد تا در نعمت وی چون تو بگردم، بلکه تورا مسخر من کند تا شب و روز کشت کنی و تخم پاشی و زمین راست کنی تا جو و گندم و چوب و دانه ها و مغزها به دست آوری و هرکجا که پنهان کنی مرا راه آن بیاموزد تا از درون خانه خویش در زیر زمین بوی آن بشنوم، با سر آن شوم و تو خود با همه رنج که طعام یک ساله نداری، من یک طعام یک ساله برگیرم و بیشتر و محکم بنهیم، آنگاه برای خویش به صحرا آورم تا چون نمی رسیده باشد خشک کنم پیش از آن که باران آید.

آفریدگار من مرا الهام دهد تا دانه برگیرم و با جای برم و اگر تو را خرمنی به صحرا نهاده باشد و سیل را آنجا راه باشد تو را از آن هیچ خبر نبود تا همه ضایع شود. پس چگونه شکر کنم خداوندی را که مرا از ذره ای بدین چابکی و زیبائی بیافرید و چون تویی را به برزگری من بر پای کرد تا طعام من می کاری و می دروی و رنج می کشی و من بر می خورم.

هیچ حیوان از حیوانات خرد و بزرگ نیست که نه به زبان حال بر جلال آفریدگار خویش این ثنا نمی کند، بلکه هیچ نبات نیست که نه این منادی نمی کند، بلکه هیچ ذره ای از ذره های عالم اگرچه جماد است نیست که این منادی نمی کند، و آدمیان از سماع این منادی غافل «فانهم عن السمع لمغزولون و ان من شییء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم»: و این نیز عالمی است از عجایب بی نهایت و شرح این خود ممکن نشود.

آیت دیگر (دریاهاست که بر روی زمین است)

و هر یکی جزوی است از دریای محیط که گرد زمین درآمده است و همه زمین در میان دریا چند گویی بیش نیست و در خبر است که زمین در دریا چند اصطبلی است در زمین، پس چون از نظاره عجایب برّ فارغ شدی به عجایب بحر نگر که چندان که دریا از زمین مهتر عجایب وی بیشتر، چه هر حیوان که بر روی زمین است همه را در آب نظیر است و بسیاری حیوانات دیگر که خود بر روی زمین نباشد، هر یکی از ایشان بر شکلی و بر طبعی دیگر، یکی به خردی چنان که چشم وی را درنیابد و یکی به بزرگی چنان که کشتی بر پشت وی فرود آید که پندارد زمین است. چون آتش کنند بر پشت وی آگاهی یابد و بجنبد بدانند که حیوان است. و در عجایب بحر کتابها کرده اند شرح آن چون توان گفت.

و بیرون حیوان نگاه کن که در قعر دریا حیوانی بیافرید که صدف پوست وی است و وی را الهام داد تا به وقت باران به کنار دریا آید و پوست از هم بازکند تا قطره های باران که خوش بود و چون آب دریا شور نبود در درون وی شود. پس پوست فراهم کشد و با دریا رود آن قطره ها را در درون خویش می دارد چنان که نطفه در رحم و آن را می پرورد. و آن جوهر صدف بر صفت مروارید آفریده است. آن قوت به وی سرایت می کند به مدتی دراز تا هر قطره ای مروارید شود، بعضی خرد و بعضی بزرگ و تو از آن پیرایه و آرایش سازی.

و در درون دریا از سنگ نباتی برویاند سرخ که صورت نبات دارد و جوهر سنگ که آن را مرجان گویند و از کف دریا جوهری با ساحل افتد که آن را عنبر گویند. و عجایب این جواهر بیرون حیوان نیز بسیار است.

و راندن کشتی بر روی دریا و ساختن و شکل آن چنان که فرو نشود و هدایت کشتی به آن تا باد کژ و راست بشناسد و آفریدن ستاره تا دلیل وی بود آنجا که همه عالم آب بود و هیچ نشان نبود از همه عجیب تر، بلکه آفرینش صورت آب در لطیفی و روشنی و پیوستگی اجزای وی به یکدیگر. و در بستن حیات همه خلق از حیوان و نبات در وی از همه عجیب تر که اگر به یک شربت محتاج شوی و نیابی همه مالهای روی زمین بدهی و اگر آن شربت را که در باطن توست راه بسته شود که بیرون نتواند آمد، هرچه داری بذل کنی تا از آن خلاص یابی. و در جمله عجایب آب و دریاها هم بی نهایت است.

آیت دیگر (هوا و آنچه در وی است)

و هوا نیز دریایی است که موج می زند. و باد موج زدن وی است. جسمی بدین لطیفی که چشم وی را درنیابد و دیدار چشم را حجاب نکند و غذای جان بر تو دوام که به طعام و شراب در روزی یک بار حاجت افتد و اگر یک ساعت نفس نزنی و غذای هوا به باطن نرسد هلاک شوی و تو از وی غافل.

و یکی از خاصیت هوا آن است که کشتیها از وی آویخته است که نگذارد که به آب فرو شود و شرح چگونگی این دراز است. و نگاه کند در این هوا پیش از آن که به آسمان رسی چه آفریده است از میغ و باران و برف و برق رعد. و نگاه کن در آن میغ کثیف که ناگاه از میان هوای لطیف پدید آید و باشد که از زمین برخیزد و آب برگیرد و باشد که بر سبیل بخار از کوهها پدید آید و باشد که از نفس هوا پدید آید و جایها که از کوه و دریا و چشمه ها دور است بر آنجا ریزد قطره قطره و به تدریج.

هر قطره ای که می آید خطی مستقیم که در تقدیر وی را جایی معلوم فرموده اند که آنجا فرود آید تا فلان کرم تشنه است سیر شود و فلان تخم را آب حاجت است آب دهد و فلان نبات خشک خواهد شد تر شود و فلان میوه بر سر درخت خشک می شود باید که به بیخ درخت شود و به باطن وی درشود و از راه عروق وی که هریکی چون مویی باشد به باریکی می شود تا بدان میوه رسد و آن را تر و تازه دارد که تو بخوری به غفلت و بی خبر از لطف و زحمت.

و بر هر یکی نبشته که کجا فرود آید و روزی کیست. اگر همه عالم خواهند تا عدد آن بشناسند نتوانند. و آنگاه اگر این باران به یک راه بیاید و بگذرد نباتها را به تدریج آب نرسد، پس به وقت سرما این باران بیاید و سرما را بر وی مسلط کند تا در راه آن را برف گرداند، هم چون پنبه ذره ذره می آید و از کوهها انبار خانه وی ساخته تا آنجا جمع شود و سردتر بود تا زودتر نگذارد. آنگاه چون حرارت پدید آید به تدریج می گدازد و جویها روان همی شود بر مقدار حاجت تا همه تابستان از آن آب به تدریج بر مزارع نفقه می کند که اگر نه چنین بودی، بر دوام باران بایستی که می آمدی و رنج به سبب آن بسیار بودی. اگر به یک دفعه بیامدی همه سال نبات تشنه بماندی. در برف چندین لطف و رحمت است و در هر چیزی هم چنین، بلکه همه اجزای زمین و آسمان همه به حق و حکمت و عدل آفریده است. و برای این گفت، «و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما لا عبین ما خلقنا هما الا بالحق به بازی نیافریده ایم، به حق آفریده ایم»، یعنی چنان آفریدیم که می بایست.

آیت دیگر

ملکوت و آسمان و ستارگان و عجایب است و عجایب است که زمین و آنچه اندر زمین است در آن مختصر است و همه قرآن تنبیه است بر تفکر در عجایب آسمان و نجوم، چنان که گفت، «وجعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون». و گفت، «لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس» تو را فرموده اند تا در عجایب آسمان تفکر کنی نه از بهر آن که تا کبودی آسمان و سپیدی ستاره ها بینی و چشم فراز کنی که خود بهایم این نیز بینند، ولکن چون تو خود را و عجایب خود را که به تو نزدیک تر است و از جمله عجایب آسمان و زمین یک ذره نباشد نشناسی، عجایب ملکوت آسمان را چون شناسی؟ بلکه باید که به تدریج ترقی کنی، پیشتر خویشتن را شناسی، پس زمین و حیوان و نبات و معادن، پس هوا و میغ و عجایب آن، پس آسمانها و کواکب، پس کرسی و عرش. پس از عالم اجسام بیرون شوی و در عالم ارواح شوی، آنگاه ملایکه را بشناسی و ستارگان و شیاطین را و جن را و درجات فریشتگان و مقامات مختلف ایشان، پس باید که در آسمان و ستارگان و حرکت و گردش ایشان و مشارق و مغارب ایشان تفکر کنی و بنگری تا آن خود چیست و برای چیست.

و نگاه کنی در بسیاری کواکب که کس عدد آن نشناسد و هریکی را رنگی دیگر. بعضی سرخ و بعضی سپید و بعضی خرد و بعضی بزرگ و آنگاه برایشان صورت هر یکی بر شکلی دیگر کرده، بعضی بر صورت حمل و بعضی بر صورت ثور و بعضی بر صورت عقرب و همچنین، بل هر صورتی که بر زمین است از اشکال آن را آنجا مثالی هست، آنگاه سیر و روش ایشان مختلف، بعضی به یک ماه فلک ببرد و بعضی سالی به دوازده سال و بعضی به سی سال و بیشتر تا آن که به سی هزار سال فلک بگذارد، و عجایب علوم آن را نهایت نیست.

و چون عجایب زمین بدانستی بدان که تفاوت درخور تفاوت شکل ایشان است که زمین بدان فراخی است که هیچ کس به تمامی وی نرسد و آفتاب صد و شصت و اند بار چند زمین است و بدین بدانی که مسافت چگونه دور است که چنین خرد می نماید؟ و بدین بدانی که چگونه زود حرکت می کند که در مقدار نیم ساعت که قرص آفتاب جمله از زمین برآید مسافت صد و شصت و اند بار چند زمین است که ببریده باشد. و از این بود که رسول (ص) یک روز از جبرئیل (ع) بپرسید از زوال. گفت، «لا نعم. گفت، «این چگونه بود؟» گفت، «از آن وقت که گفتم لا تا اکنون که گفتم نعم پانصد سال رفته بود».

و ستاره هست بر آسمان که صد بار چند زمین است و از بلندی چنان خرد نماید. چون ستاره چنین بود فلک قیاس کن که چند بود. این با این همه بزرگی در چشم تو بدن خردی صورت کرده اند تا بدین عظمت و پادشاهی آفریدگار بشناسی، پس در ستاره حکمتی است و در رنگ وی و در رفتن وی و رجوع و استقامت وی و طلوع و غروب وی حکمتی است و آنچه روشن تر است حکمت آفتاب است که فکل وی را میلی داده اند از فلک مهین تا در بعضی از سال به میان سر نزدیک بود و در بعضی دور بود تا از وی هوا مختلف شود، گاه سرد بود و گاه گرم و گاه معتدل.

و سبب این است که شب و روز مختلف بود، گاه درازتر و گاه کوتاه تر و کیفیت آن اگر شرح کنیم دراز شود. و آنچه ایزد تعالی ما را از این علمها روزی کرده است در این عمر مختصر اگر شرح دهیم روزهای دراز درخواهد و هرچه ما دانیم حقیر و مختصر است در جنب آن که جمله علما و اولیا را معلوم بوده است و علم همه علما و اولیا مختصر بود در جنب علم انبیا به تفصیل آفرینش علم انبیا مختصر بود در جنب علم فرشتگان مقرب و علم این همه اگر اضافت کنند با علم حق تعالی خود آن نیرزد که آن را علم گویی! سبحان آن خدایی که خلق را چندین علم بداد و آنگاه همه را داغ نادانی برنهاد و گفت، «وما اوتیتم من العلم الا قلیلا».

این قدرت نمودگاری از مجاری فکرت گفته آمد تا غفلت خویش بشناسی که اگر در خانه امیری شوی که به نقش و گچ کنده کرده باشند، روزگاری دراز صفت آن گویی و تعجب کنی و همیشه در خانه خدایی و هیچ تعجب نکنی. و این عالم اجسام خانه خدای است و فرش وی زمین است، ولکن سقفی بیستون و این عجب تراست و خزانه وی کوههاست و گنجینه وی دریاها و خنور واوانی این خانه حیوانات و نباتهاست، و چراغ وی ماه است و شعله وی آفتاب و قندیل های وی ستارگان و مشعله داران وی فریشتگان، و تو از عجایب این غافل، که خانه بس بزرگ است و چشم تو بس مختصر و در وی نمی گنجد.

و مثل تو چون مورچه ای است که در قصر ملکی سوراخی دارد. جز از سوراخ خویش و غذای خویش و یاران خویش هیچ خبر ندارد، اما از جمال صورت قصر و بسیاری غلامان و سریر ملک و پادشاهی وی هیچ خبر ندارد. اگر خواهی که به درجه مورچه قناعت کنی می باش، و اگر نه راهت داده اند تا در بستان معرفت حق تعالی تماشا کنی و بیرون آیی. چشم باز کن تا عجایب بینی که مدهوش و متحیر شوی، والسّلام.

بخش ۷۵ - پیدا کردن تفکر در عجایب خلق خدای تعالی: بدان که هرچه در وجود است همه صنع وی است و همه عجیب و غریب است و هیچ ذره نیست از ذره ها، آسمان و زمین که نه بر زبان حال تسبیح و تقدیس همی کنند آفریدگار خود را و می گویند: اینت قدرت بر کمال و اینت علمی بی نهایت. و این بسیار تر از آن است که تفصیل پذیرد، بلکه اگر همه دریاها مداد شود و درختان قلم و جمله آفریدگان کاتب شوند و به عمرهای دراز می نویسند، آنچه گویند اندکی باشد از آنچه هست، چنان که گفت، «قل لو کان البحر مدادا لکلمات ربی... الآیه» ولکن بر جمله بدان که آفریده ها بر دو قسم است: یک قسم خود ما را از آن هیچ خیر نیست در وی تفکر نتوانیم کرد، چنان که گفت، «سبحان الذی خلق الازواج کلها تنبت الارض و من انفسهم و مما لا یعلمون».بخش ۷۷ - اصل هشتم: بدان که توکل از جمله مقامات مقربان است و درجه وی بزرگ، ولکن علم وی در نفس خویش باریک و مشکل است و عمل وی دشخوار است و اشکال وی از آن است که هرکه هیچ چیز را جز حق تعالی در کارها اثری بیند در توحید وی نقصان است، و اگر جمله اسباب نیز از میان برگیرد در شریعت طعن کرده باشد، و اگر اسباب را نیز مسببی نبیند با عقل مکابره کرده باشد و چون بیند باشد که به چیزی از اسباب توکل کند و در توحید نقصان افتد. پس شرح توکل چنان که عقل و توحید و شرع درهم بگوید و میان همه جمع کند علمی غامض است و هرکسی نشناسد و ما اول فضیلت توکل بگوییم، آگاه حقیقت وی، آنگاه احوال و اعمال وی.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر خواهی که از عجایب خویش فراتر شوی در زمین نگاه کن که چگونه بساط تو ساخته است و جوانب وی فراخ گسترانیده که چندان که روی به کنار وی نرسی و کوهها را اوتاد وی ساخته تا آرام گیرد در زیر پای تو و نجنبد و از زیر سنگهای سخت آبهای لطیف روان کرده تا بر روی زمین می رود و به تدریج بیرون می آید که اگر به سنگ سخت آبها گرفته نبودی به یک راه آمدی تا جهان غرق کشتی یا پیش از آن که مزارع به تدریج به آبخوردی برسیدی.
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی از شگفتی‌های دنیای خود فراتر بروی، به زمین نگاه کن و ببین چگونه خداوند امکانات را برای تو فراهم کرده و زمین را به گستردگی در اختیارت قرار داده است. به گونه‌ای که هرگز نمی‌توانی به انتهای آن برسی. کوه‌ها را به عنوان تکیه‌گاه برای تو قرار داده تا در زیر پای تو آرام بگیرد و نجنبد. همچنین آب‌های لطیف را از دل سنگ‌های سخت جاری کرده تا بر روی زمین روان شوند و به تدریج بیرون بیایند. اگر این آب‌ها به وسیله سنگ‌های سخت مهار نشده بودند، همه‌چیز به هم می‌ریخت و کشتی‌ها در دنیا غرق می‌شدند، یا قبل از آن که مزارع به تدریج آبیاری شوند، از بین می‌رفتند.
و در وقت بهار بنگر و تفکر کن که روی زمین همه خاک کثیف باشد. چون باران بر وی آید چگونه زنده شود و چون دیبای هفت رنگ گردد، بلکه هزار رنگ شود. تفکر کن در آن نباتها که پدید آید و در آن شکوفه ها و گلها هر یکی به رنگی دیگر، هر یکی از دیگری زیباتر. پس درختان و میوه های آن تفکر کن و جمال و صورت هر یکی و بوی و منفعت هر یکی بلکه آن گیاهها که تو آن را نام کمتر دانی عجایب منفعتها در وی تعبیه چون کرده اند. یکی تلخ و یکی شیرین و یکی ترش، یکی بیمار را تندرست کند و یکی بیمار کند، یکی زندگانی نگاه دارد و یکی ببرد، چون زهر. یکی صفرا را بجنباند و یکی صفرا را هزیمت کند. یکی سودا را از اقصای عروق بیرون آورد و یکی سودا انگیزد. یکی گرم و یکی سرد. یکی خشک و یکی نرم. یکی خواب آورد و یکی خواب ببرد. یکی شادی آورد و یکی اندوه آورد. یکی غذای تو و یکی غذای ستوران و یکی غذای مرغان تفکر کن تا این چند هزا ر است و در هر یکی از این چند هزار عجایب تا کمال قدرت بینی که عقلها باید که از وی مدهوش شود و این نیز بی نهایت است.
هوش مصنوعی: در فصل بهار نگاه کن و فکر کن به اینکه چگونه زمین با وجود خاک و کثیفی، بعد از باران زنده می‌شود و به رنگ‌های مختلف در می‌آید. به گیاهانی که از خاک بیرون می‌آیند و به شکوفه‌ها و گل‌ها که هر کدام رنگ و زیبایی خاصی دارند، فکر کن. به درختان و میوه‌های آن‌ها بیندیش و زیبایی و بوی هر یک از آن‌ها را در نظر بگیر. حتی به گیاهانی که اسم آن‌ها را کمتر می‌دانی و شگفتی‌های سودمندی که در آن‌ها نهفته است، توجه کن. یکی از آن‌ها تلخ و دیگری شیرین است، برخی می‌توانند بیماری را درمان کنند و برخی دیگر بیماری ایجاد کنند. بعضی از گیاهان زندگی را حفظ می‌کنند و بعضی دیگر می‌توانند مضر باشند. برخی از آن‌ها حرارت بدن را تنظیم می‌کنند و برخی هم برعکس، باعث ایجاد حرارت می‌شوند. بعضی گیاهان می‌توانند خواب‌آور باشند و برخی دیگر خواب را ببرند. برخی برای انسان مناسبند و برخی برای حیوانات. به این نکات فکر کن و به شگفتی‌های پنهان در آن‌ها پی ببر. این تنوع بی‌نهایت است و عقل‌ها در برابر آن حیرت‌زده می‌شوند.
ودیعتهای عزیز و نفیس است که در زیر کوهها پنهان کرده است که آن را معادن گویند، آنچه از وی آرایش را شاید چون زر و سیم و لعل و پیروزه و بلخش و شبه ویشم و بلور و آنچه از وی اوانی را شاید چون آهن و مس و برنج و روی و آرزیز و آنچه از وی کارهای دیگر آید از معادن چون نمک و گوگرد و نفت و قیر و کمترین آن نمک است که طعام بدان گواریده شود و اگر در شهری نیابند همه طعامها تباه شود و همه لذتهای طعام بشود و همه بیمار گردند و بیم هلاک بود.
هوش مصنوعی: این پاراگراف به وصف معادن گرانبهایی می‌پردازد که در زیر کوه‌ها پنهان شده‌اند. این معادن شامل مواد قیمتی مانند طلا، نقره، و سنگ‌های نیمه‌قیمتی مثل لعل و فیروزه هستند. علاوه بر این‌ها، مواد دیگری نیز از معادن استخراج می‌شود، مانند آهن، مس، برنج و مواد دیگری که در صنایع مختلف کاربرد دارند. همچنین، معادن نمک، گوگرد، نفت و قیر نیز در این متن ذکر شده است. به خصوص نمک که برای تهیه غذا ضروری است و نبود آن می‌تواند موجب خرابی غذاها و بیماری مردم شود.
پس در لطف و رحمت نگاه کن که طعام تو اگر چه غذا داد، لکن در خوشی وی چیزی در می بایست دریغ نداشت. این نمک از آب صافی باران بیافرید که بر زمین جمع شود و نمک می گردد و این نیز بی نهایت است.
هوش مصنوعی: به رحمت و لطف خداوند بنگر که هرچند غذایی که می‌خوری، تو را سیر می‌کند، اما در خوشی‌ات هیچ چیز نباید کم باشد. نمکی که از آب صاف باران به وجود می‌آید، بر روی زمین جمع می‌شود و به نمک تبدیل می‌شود و این فرآیند نیز بی‌نهایت است.
جانورانند بر روی زمین که بعضی می روند و برخی می پرند و بعضی می خزند و بعضی به دو پا می شود و بعضی به چهارپای و بعضی به شکم و بعضی به پایهای بسیار. و نگاه کن مرغان هوا و حشرات زمین را هریکی بر شکلی دیگر و بر صورتی دیگر همه از یک دگر نیکوتر. هریکی را آنچه به کار باید داد و هریکی را بیاموخته که غذای خویش چون به دست آورد و بچه را چون نگاه دارد تا بزرگ شود و آشیان خویش چون کند. در مورچه نگاه کن که به وقت خویش غذا چون جمع کند، آنچه گندم بود بداند اگر درست بگذارد تباه شود، آن را به دو نیمه کند تا شیشه درنیفتد. و گشنیز که درست نباشد تباه شود، آن آن را درست بگذارد.
هوش مصنوعی: در زمین موجودات مختلفی وجود دارند که هر کدام به روش خاصی حرکت می‌کنند؛ برخی راه می‌روند، برخی می‌پرند، برخی دیگر خزنده‌اند و برخی به صورت دوپا یا چهارپا حرکت می‌کنند. همچنین، برخی حیوانات به شکم یا با پاهای زیاد حرکت می‌کنند. اگر به پرندگان آسمان و حشرات زمین نگاه کنیم، هر یک به شکل و صورت متفاوتی وجود دارند و همه آن‌ها ویژگی‌های خاص خود را دارند. هر موجودی می‌داند که چگونه باید غذا به دست آورد و چگونه از فرزندانش نگهداری کند تا بزرگ شوند و لانه خود را بسازد. به مورچه‌ها دقت کن؛ آن‌ها به موقع غذا جمع آوری می‌کنند و اگر گندم را به درستی قرار ندهند، فاسد خواهد شد. بنابراین، به آن‌ها یاد داده شده که چگونه قطره‌ها را تا زمانی که شیشه نشکند، دو نیم کنند و گشنیز را هم به درستی قرار دهند تا خراب نشود.
و در عنکبوت نگاه کن که خانه خویش چگونه کند و هندسه در تناسب آن چون نگاه دارد که از لعاب خویش ریسمان سازد و دو گوشه دیوار طلب کند و از یک جانب بنیاد افکند و به دیگر برد تا تار تمام بنهد، آنگاه پود بر گردن گیرد و میان نخها راست دارد تا بعضی دورتر و بعضی نزدیکتر نبود تا نیکو و به اندام بود، آنگاه خویشتن سرنگون از یک گوشه درآویزد و منتظر آن که تا مگسی بپرد که غذای وی آن بود، پس خویشتن بر وی اندازد و وی را صید کند و آن رشته بر دست و پای وی پیچد تا از گریختن ایمن شود. پس بنهد و به طلب دیگری شود.
هوش مصنوعی: به عنکبوت نگاه کن که چگونه خانه‌اش را می‌سازد. او با دقت هندسه را رعایت می‌کند، طوری که از مایعی که دارد نخ می‌سازد و به دنبال دو دیوار می‌گردد. او ساختمان را از یک طرف شروع می‌کند و آن را به طرف دیگر می‌برد تا تمام تارها را ایجاد کند. سپس نخ را دور خود می‌پیچد و فاصله بین نخ‌ها را طوری تنظیم می‌کند که برخی نزدیک‌تر و برخی دورتر باشند تا شکل زیبا و متناسبی داشته باشد. بعد از آن، او خود را از یک گوشه آویزان می‌کند و منتظر می‌ماند تا مگسی بیفتد که غذای او باشد. سپس بر مگس می‌افتد و او را شکار می‌کند و رشته‌هایش را دور دست و پای او می‌پیچد تا نتواند فرار کند. بعد از این، او به دنبال طعمه دیگری می‌رود.
و در زنبور نگاه که خانه خویش مسدس کند که اگر چهار سو کند گوشه های خانه خالی و ضایع ماند و اگر گرد کند چون مدورات به هم بازنهی بیرون فرجتها ضایع باشد و در همه اشکال هیچ شکلی نیست که به مدور نزدیک تر بود و هموارتر مگر مسدس. و این به برهان هندسی معلوم کرده اند. و خداوند عالم به لطف و رحمت خویش چندان عنایت دارد بدین حیوان مختصر که وی را الهام دهد.
هوش مصنوعی: زنبورها وقتی که می‌خواهند خانه‌ای بسازند، شکل آن را به گونه‌ای انتخاب می‌کنند که اگر به سمت چهار گوشه بروند، گوشه‌ها خالی نمانند و از بین نروند. اگر بخواهند شکل گردی بسازند، ممکن است مقداری از فضا را هدر بدهند. در میان تمام اشکال، هیچ شکلی نیست که به شکل دایره نزدیک‌تر و هموارتر از شکل شش‌ضلعی باشد. این نکته با برهان‌های هندسی اثبات شده است. همچنین، خداوند با لطف و رحمتش به این حیوانات کمک می‌کند و به آن‌ها الهام می‌دهد.
و پشه را الهام دهد تا بداند که غذای وی خون و پوست توست. وی را خرطومی نیز و باریک و مجوّف بیافرید که تا به پوست تو فرو برد و آن خود می کشد، و وی را نیز حسی بداد تا چون دست بجنبانی که وی را بگیری بداند و بگریزد و وی را دو پر لطیف بیافرید تا بتواند پریدن و زود بتواند گریختن و زود باز تواند آمدن اگر وی را عقل و زبانستی چندان از فضل و عنایت آفریدگار شکرکندی که همه آدمیان عجب مانندی، لکن پیوسته به زبان حال شکر می گوید و تسبیح می کند، «ولکن لا تفقهون تسبیحهم».
هوش مصنوعی: و پشه را به گونه‌ای آفرید که بداند غذایش خون و پوست انسان‌هاست. او همچنین خرطوم باریک و توخالی‌ای دارد که می‌تواند به پوست نفوذ کند و خون را بمکد. به او حسی بخشیده‌اند تا وقتی که دستت را برای گرفتنش تکان می‌دهی، متوجه شود و فرار کند. او دارای دو بال لطیف است که به او اجازه می‌دهد پرواز کند و سریع فرار کند، و در صورت لزوم به سرعت بازگردد. اگر انسان‌ها قدری از نعمت‌ها و فضل خالق را درک و شکرگزارند، بسیاری از موجودات نیز در زبان حال خدا را تسبيح می‌گویند، اما شما آن را درک نمی‌کنید.
و این جنس عجایب نیز نهایت ندارد. که را زهره آن بود که طمع آن کند که از صدهزار یکی بشناسد و بگوید؟ چه گویی این حیوانات با شکلهای غریب و صورتهای عجیب و لونهای مختلف و اندامهای راست، خود آفریدند خویشتن را یا تو آفریدی ایشان را؟ سبحان آن خدایی را که با این روشنی چشمها را کور تواند کرد تا نبینند و دلها را غافل تواند داشت تا نیندیشند، به چشم سر می بینند و به چشم دل عبرت نگیرند، سمع ایشان معزول است از آنچه باید شنید تا هم چون بهایم جز آواز نشنوند و در زبان مرغان که در وی صورت حروف نبود راه نبرند، و چشم ایشان معزول از دیدن آنچه باید دید تا هر خط که آن حروف و رقوم و سیاهی و سپیدی نبود نبینند، و این خطهای الهی که نه حرف است و نه رقم، بر ظاهر و باطن همه درهای عالم نبشته است، راه بدان نبرند.
هوش مصنوعی: این نوع شگفتی‌ها برای همیشه ادامه دارد. کسی چه می‌داند که آیا می‌تواند از میان صد هزار موجود، یکی را بشناسد و درباره‌اش صحبت کند؟ چه باید گفت درباره این حیوانات با شکل‌ها و رنگ‌های عجیب و قالب‌های مختلف، آیا خودشان را آفریده‌اند یا اینکه تو آنها را آفریده‌ای؟ پاک و منزه است آن خدایی که می‌تواند با روشنی، چشمان را کور کند تا نتوانند ببینند و دل‌ها را غافل کند تا فکر نکنند. آن‌ها با چشمان خود می‌بینند اما با دل عبرت نمی‌گیرند. شنوایی آن‌ها از چیزهایی که باید بشنوند، معزول است، تا مانند حیوانات فقط صدایی بشنوند. توانایی درک زبان پرندگان که حروف ندارد را ندارند، و چشم‌های آن‌ها قادر به دیدن آنچه باید ببینند نیستند، به همین خاطر هیچ خطی که حروف یا اعداد نداشته باشد را نمی‌بینند. این خط‌های الهی که نه حرف است و نه عدد، بر همه درهای عالم نوشته شده، اما آن‌ها راهی به آن ندارند.
در آن خایه مورچه که چند ذره ای بیش نیست نگاه کن و گوش دار تا چه می گوید. که به زبان فصیح فریاد همی کند که، ای سلیم دل! اگر کسی صورتی بر دیواری کند، از استادی و نقاشی وی به تعجب فرو مانی. بیا و دل نگر تا نقاشی بینی و صورتگری بینی که من خود یک ذره بیش نیستم که نقاش در ابتدای آفرینش که از من مورچه ای خواهد ساخت، بنگر که اجزای من چون قسمت کند تا مرا سر و دست و پای و اندامهای صورت کند، و در سر و دماغ من چندین غرفه و گنجینه بنا کند که در یکی قوت ذوق بنهد و در یکی قوت شم بنهد و در یکی قوت سمع بنهد و از بیرون سر من منظری فرو نهد و بر وی نگینه ای صورت کند، و سوراخ چشم و دهان که منفذ طعام است صورت کند و دست و پای از من بیرون آورد.
هوش مصنوعی: به دقت به مورچه‌ای که بسیار کوچک است نگاه کن و به آن گوش فرا بده تا چه می‌گوید. این موجود کوچک به زبان واضحی فریاد می‌زند که، ای دل آرام! اگر کسی تصویری را بر دیواری نقاشی کند، تو به مهارت و هنرمندی او شگفت‌زده خواهی شد. اما اکنون به دل خود بنگر و آثار هنری واقعی را ببین که من تنها یک نقطه کوچک بیش نیستم. نقاشی که در آغاز آفرینش می‌خواهد از من یک مورچه بسازد، ببین چگونه اجزای من را تقسیم می‌کند تا سر، دست، پا و سایر اندام‌های من را خلق کند. در سر و مغز من چندین اتاق و خزانه می‌سازد که یکی برای توانایی ذوق، دیگری برای توانایی شنوایی و یکی دیگر برای توانایی دیدن آماده می‌کند. همچنین از بیرون سر من منظره‌ای قرار می‌دهد و بر آن زینتی می‌سازد و سپس سوراخ‌هایی برای چشم‌ها و دهان که راهی برای دریافت غذاست ایجاد می‌کند و دست‌ها و پاها را از من بیرون می‌آورد.
و در باطن جایی که غذا به وی رسد هضم افتد و جایی که ثقل از وی بیرون آید و جمله آلات آن بیافریند و آنگاه شکل مرا چابک و به اندام بر سه طبقه بنا کند و در یکدیگر پیوندد و مرا حاجتمندوار کمر خدمت بر میان بندد و قبای سیاه پوشد و بدین عالم که تو می پنداری که برای تو آفریده است بیرون آرد تا در نعمت وی چون تو بگردم، بلکه تورا مسخر من کند تا شب و روز کشت کنی و تخم پاشی و زمین راست کنی تا جو و گندم و چوب و دانه ها و مغزها به دست آوری و هرکجا که پنهان کنی مرا راه آن بیاموزد تا از درون خانه خویش در زیر زمین بوی آن بشنوم، با سر آن شوم و تو خود با همه رنج که طعام یک ساله نداری، من یک طعام یک ساله برگیرم و بیشتر و محکم بنهیم، آنگاه برای خویش به صحرا آورم تا چون نمی رسیده باشد خشک کنم پیش از آن که باران آید.
هوش مصنوعی: در درون بدن، جایی که غذا به او می‌رسد، فرایند هضم آغاز می‌شود و جایی که مواد زائد از او خارج می‌شوند و تمامی ابزارهای لازم برای خلق و ایجاد تشکیل می‌شود. سپس بدن او به شیو‌ه‌ای چابک ساخته می‌شود و به سه بخش تقسیم می‌گردد و با هم مرتبط می‌شوند. او به شکلی نیازمند، کمر به خدمت می‌بندد و لباس سیاه به تن می‌کند و از این دنیا که تو گمان می‌کنی برای تو خلق شده، خارج می‌شود تا در نعمت‌های او مانند تو سیر و سفر کند. بلکه تو را به عنوان خدمتگزار خود به کار می‌گیرد تا شب و روز تلاش کنی، بکاری و دانه بپاشی و زمین را آماده کنی تا غلاتی چون جو و گندم و چوب و دانه‌های دیگر به دست آوری. هرجا که چیزی مخفی کنی، او به تو راه‌های پیدا کردن آن را می‌آموزد تا از درون خانه‌ات و زیر زمین بوی آن را استشمام کنی. او به تو می‌آموزد که چگونه به آن چیزی که پنهان کرده‌ای دسترسی پیدا کنی. و در حالی که تو به زحمت و سختی برای تأمین غذا در یک سال تلاش می‌کنی، او می‌تواند برای خود یک سال غذا و حتی بیشتر تهیه کند و آن را محکم نگه‌دارد، سپس آن را به صحرا ببرد و پیش از بارش باران، خشک کند.
آفریدگار من مرا الهام دهد تا دانه برگیرم و با جای برم و اگر تو را خرمنی به صحرا نهاده باشد و سیل را آنجا راه باشد تو را از آن هیچ خبر نبود تا همه ضایع شود. پس چگونه شکر کنم خداوندی را که مرا از ذره ای بدین چابکی و زیبائی بیافرید و چون تویی را به برزگری من بر پای کرد تا طعام من می کاری و می دروی و رنج می کشی و من بر می خورم.
هوش مصنوعی: خداوندا، مرا الهام کن تا دانه‌ای بکارم و نتیجه‌اش را ببینم. اگر تو در گوشه‌ای از طبیعت، گندم زیادی گذاشته‌ای و آبی هم باشد که آنجا را فرا بگیرد، من هیچ اطلاعی از آن نخواهم داشت و همه چیز از بین خواهد رفت. بنابراین، چگونه می‌توانم از خدایی که مرا از یک ذره به این زیبایی و چابکی آفریده شکرگزاری کنم، در حالی که کسی مثل تو به زراعت من پرداخته، تا من از زحمت تو غذایی به دست آورم؟
هیچ حیوان از حیوانات خرد و بزرگ نیست که نه به زبان حال بر جلال آفریدگار خویش این ثنا نمی کند، بلکه هیچ نبات نیست که نه این منادی نمی کند، بلکه هیچ ذره ای از ذره های عالم اگرچه جماد است نیست که این منادی نمی کند، و آدمیان از سماع این منادی غافل «فانهم عن السمع لمغزولون و ان من شییء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم»: و این نیز عالمی است از عجایب بی نهایت و شرح این خود ممکن نشود.
هوش مصنوعی: هیچ حیوانی در دنیا، چه بزرگ و چه کوچک، وجود ندارد که به نوعی به وستای خداوند خود اشاره نکند. همچنین هیچ گیاهی نیست که نتواند این پیام را منتقل کند. حتی کوچک‌ترین ذره‌های عالم، اگرچه بی‌جان هستند، نیز نمی‌توانند از این پیام غافل باشند. اما انسان‌ها از شنیدن این صدا و پیام غافل هستند. در واقع، همه مخلوقات به ستایش خداوند مشغولند، اما ما قادر به درک ستایش آن‌ها نیستیم. این پدیده خودش دنیایی از شگفتی‌های نامحدود است و توضیح آن ممکن نیست.
آیت دیگر (دریاهاست که بر روی زمین است)
هوش مصنوعی: آیه دیگری به دریاها اشاره دارد که بر روی زمین وجود دارند.
و هر یکی جزوی است از دریای محیط که گرد زمین درآمده است و همه زمین در میان دریا چند گویی بیش نیست و در خبر است که زمین در دریا چند اصطبلی است در زمین، پس چون از نظاره عجایب برّ فارغ شدی به عجایب بحر نگر که چندان که دریا از زمین مهتر عجایب وی بیشتر، چه هر حیوان که بر روی زمین است همه را در آب نظیر است و بسیاری حیوانات دیگر که خود بر روی زمین نباشد، هر یکی از ایشان بر شکلی و بر طبعی دیگر، یکی به خردی چنان که چشم وی را درنیابد و یکی به بزرگی چنان که کشتی بر پشت وی فرود آید که پندارد زمین است. چون آتش کنند بر پشت وی آگاهی یابد و بجنبد بدانند که حیوان است. و در عجایب بحر کتابها کرده اند شرح آن چون توان گفت.
هوش مصنوعی: هر یک از موجودات بر روی زمین مانند جزیره‌ای کوچک در دریای وسیع است که زمین را در بر گرفته است. زمین در واقع تنها بخشی از این دریا به حساب می‌آید. در روایتی گفته شده که زمین چندین کاندیدا در دریا دارد. زمانی که از تماشای شگفتی‌های خشکی فارغ می‌شوید، به شگفتی‌های دریا نگاه کنید، چرا که عجایب دریا بسیار بیشتر از عجایب زمین است. هر حیوانی که بر روی زمین وجود دارد، در آب هم نمونه‌ای دارد و حیوانات دیگری نیز هستند که خود بر روی زمین نیستند. هر یک از این جانوران شکل و ماهیتی متفاوت دارند؛ برخی کوچک‌اند تا جایی که دیده نمی‌شوند و برخی آن‌چنان بزرگ‌اند که کشتی‌ها می‌توانند بر روی آن‌ها آرام بگیرند و انسان‌ها گمان کنند که زمین است. اما وقتی آتش بر پشت آن‌ها می‌زنند، متوجه می‌شوند که آن‌ها نیز موجوداتی زنده هستند. در خصوص عجایب دریا کتاب‌های زیادی نوشته شده که نمی‌توان تمامی آن‌ها را شرح داد.
و بیرون حیوان نگاه کن که در قعر دریا حیوانی بیافرید که صدف پوست وی است و وی را الهام داد تا به وقت باران به کنار دریا آید و پوست از هم بازکند تا قطره های باران که خوش بود و چون آب دریا شور نبود در درون وی شود. پس پوست فراهم کشد و با دریا رود آن قطره ها را در درون خویش می دارد چنان که نطفه در رحم و آن را می پرورد. و آن جوهر صدف بر صفت مروارید آفریده است. آن قوت به وی سرایت می کند به مدتی دراز تا هر قطره ای مروارید شود، بعضی خرد و بعضی بزرگ و تو از آن پیرایه و آرایش سازی.
هوش مصنوعی: به بیرون دریا نگاه کن، جایی که موجودی در عمق آب‌ها به وجود آمده که صدف پوشش اوست. این موجود الهام یافته است که در زمان باران به کنار دریا بیاید و پوست خود را باز کند تا قطرات باران که خوش‌طعم هستند و شور نیستند، درون او جمع شود. سپس او پوست خود را جمع می‌کند و این قطرات را نگه می‌دارد، مانند نطفه‌ای که در رحم پرورش می‌یابد. آن ترکیب درون صدف به شکل مروارید به وجود می‌آید. این نیرو در طول زمان به آن منتقل می‌شود تا هر قطره به مروارید تبدیل شود، که برخی کوچک و برخی بزرگ هستند و تو می‌توانی از آن‌ها زیورآلات بسازی.
و در درون دریا از سنگ نباتی برویاند سرخ که صورت نبات دارد و جوهر سنگ که آن را مرجان گویند و از کف دریا جوهری با ساحل افتد که آن را عنبر گویند. و عجایب این جواهر بیرون حیوان نیز بسیار است.
هوش مصنوعی: در دل دریا، سنگی به نام نباتی وجود دارد که رنگش سرخ است و شبیه به شکل گیاهان است. این سنگ که مرجان نامیده می‌شود، در واقع جوهری خاص است. همچنین، از کف دریا چیزی به ساحل می‌افتد که به آن عنبر گفته می‌شود. علاوه بر این، جواهرات شگفت‌انگیزی نیز وجود دارد که از حیوانات نیز خارج می‌شوند.
و راندن کشتی بر روی دریا و ساختن و شکل آن چنان که فرو نشود و هدایت کشتی به آن تا باد کژ و راست بشناسد و آفریدن ستاره تا دلیل وی بود آنجا که همه عالم آب بود و هیچ نشان نبود از همه عجیب تر، بلکه آفرینش صورت آب در لطیفی و روشنی و پیوستگی اجزای وی به یکدیگر. و در بستن حیات همه خلق از حیوان و نبات در وی از همه عجیب تر که اگر به یک شربت محتاج شوی و نیابی همه مالهای روی زمین بدهی و اگر آن شربت را که در باطن توست راه بسته شود که بیرون نتواند آمد، هرچه داری بذل کنی تا از آن خلاص یابی. و در جمله عجایب آب و دریاها هم بی نهایت است.
هوش مصنوعی: رانندگی کشتی در دریا و طراحی و ساخت آن به گونه‌ای که غرق نشود، همچنین هدایت کشتی به درستی و شناخت بادها بسیار جالب و شگفت‌انگیز است. همچنین خلق ستاره‌ها به‌عنوان نشانه‌هایی در جایی که همه چیز آب‌ست، قابل توجه است. از همه عجیب‌تر، آفرینش آب است که با لطافت و روشنی و پیوستگی اجزایش به یکدیگر، شگفتی خاصی دارد. همچنین بستن حیات در تمامی موجودات زنده از جمله حیوانات و گیاهان نیز از عجایب به شمار می‌رود. به‌طوری‌که اگر به یک جرعه آب احتیاج داشته باشی و نتوانی آن را پیدا کنی، حاضر می‌شوی تمام دارایی‌های خود را بدهی. اگر راه خروج آن جرعه آب که در وجودت است بسته شود، هرچه داری را برای رهایی از آن خرج می‌کنی. به‌طور کلی، شگفتی‌های آب و دریاها بی‌نهایت هستند.
آیت دیگر (هوا و آنچه در وی است)
هوش مصنوعی: مفهوم دیگر این است که به آسمان و هر چیزی که در آن وجود دارد اشاره می‌شود.
و هوا نیز دریایی است که موج می زند. و باد موج زدن وی است. جسمی بدین لطیفی که چشم وی را درنیابد و دیدار چشم را حجاب نکند و غذای جان بر تو دوام که به طعام و شراب در روزی یک بار حاجت افتد و اگر یک ساعت نفس نزنی و غذای هوا به باطن نرسد هلاک شوی و تو از وی غافل.
هوش مصنوعی: هوا همچون دریایی است که در حال موج زدن است و باد همان موج‌های آن را به حرکت درمی‌آورد. این جسم به قدری لطیف است که چشم قادر به دیدن آن نیست و دیدن آن برای چشم مانع ایجاد نمی‌کند. هوا به عنوان غذایی برای روح لازم است و انسان روزی یک بار به آن نیاز دارد. اگر به مدت یک ساعت نفس نکشی و هوای لازم به بدن نرسد، ممکن است به خطر بیفتی و در عین حال از آن غافل بمانی.
و یکی از خاصیت هوا آن است که کشتیها از وی آویخته است که نگذارد که به آب فرو شود و شرح چگونگی این دراز است. و نگاه کند در این هوا پیش از آن که به آسمان رسی چه آفریده است از میغ و باران و برف و برق رعد. و نگاه کن در آن میغ کثیف که ناگاه از میان هوای لطیف پدید آید و باشد که از زمین برخیزد و آب برگیرد و باشد که بر سبیل بخار از کوهها پدید آید و باشد که از نفس هوا پدید آید و جایها که از کوه و دریا و چشمه ها دور است بر آنجا ریزد قطره قطره و به تدریج.
هوش مصنوعی: هوا یکی از ویژگی‌های جالبش این است که کشتی‌ها را به خود نگه می‌دارد و مانع از غرق شدن آن‌ها می‌شود. توضیح این موضوع طولانی است. همچنین، پیش از اینکه به آسمان نگاه کنیم، باید به آنچه در هوا وجود دارد، مثل ابرها، باران، برف و رعد و برق، توجه کنیم. به ابرهای کثیفی نگاه کن که ناگهان از میان هوای صاف ظاهر می‌شوند. این ابرها ممکن است از زمین برخیزند و آب را به خود بگیرد یا به شکل بخار از کوه‌ها خارج شوند، و یا حتی به واسطه نفس هوا به وجود آیند. در مکان‌هایی که از کوه‌ها، دریا و چشمه‌ها دور هستند، این ابرها به تدریج قطره قطره می‌بارند.
هر قطره ای که می آید خطی مستقیم که در تقدیر وی را جایی معلوم فرموده اند که آنجا فرود آید تا فلان کرم تشنه است سیر شود و فلان تخم را آب حاجت است آب دهد و فلان نبات خشک خواهد شد تر شود و فلان میوه بر سر درخت خشک می شود باید که به بیخ درخت شود و به باطن وی درشود و از راه عروق وی که هریکی چون مویی باشد به باریکی می شود تا بدان میوه رسد و آن را تر و تازه دارد که تو بخوری به غفلت و بی خبر از لطف و زحمت.
هوش مصنوعی: هر قطره آبی که می‌رسد، طبق تقدیری مشخص، در جایی معین فرود می‌آید تا نیازهای مختلفی را برآورده کند؛ مثل سیراب کردن کرمی تشنه، نجات تخم گیاهی که به آب نیاز دارد، یا آبیاری گیاه خشکی که به رطوبت نیاز دارد. این آب باید به ریشه درخت برسد و از طریق عروق نازکش که به باریکی مو می‌مانند، به میوه‌ای که در بالا قرار دارد برسد و آن را تازه و تر نگه دارد. همه این اتفاقات در حالی می‌افتد که تو با غفلت و بی‌خبر از تمام این لطف‌ها و زحمت‌ها، از میوه آن بهره‌مند می‌شوی.
و بر هر یکی نبشته که کجا فرود آید و روزی کیست. اگر همه عالم خواهند تا عدد آن بشناسند نتوانند. و آنگاه اگر این باران به یک راه بیاید و بگذرد نباتها را به تدریج آب نرسد، پس به وقت سرما این باران بیاید و سرما را بر وی مسلط کند تا در راه آن را برف گرداند، هم چون پنبه ذره ذره می آید و از کوهها انبار خانه وی ساخته تا آنجا جمع شود و سردتر بود تا زودتر نگذارد. آنگاه چون حرارت پدید آید به تدریج می گدازد و جویها روان همی شود بر مقدار حاجت تا همه تابستان از آن آب به تدریج بر مزارع نفقه می کند که اگر نه چنین بودی، بر دوام باران بایستی که می آمدی و رنج به سبب آن بسیار بودی. اگر به یک دفعه بیامدی همه سال نبات تشنه بماندی. در برف چندین لطف و رحمت است و در هر چیزی هم چنین، بلکه همه اجزای زمین و آسمان همه به حق و حکمت و عدل آفریده است. و برای این گفت، «و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما لا عبین ما خلقنا هما الا بالحق به بازی نیافریده ایم، به حق آفریده ایم»، یعنی چنان آفریدیم که می بایست.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در عالم وجود دارد، به طور دقیق و مشخصی تعیین شده و نمی‌توان به راحتی تعداد یا اندازه آن را فهمید. اگر باران تنها به یک شیوه و به یکباره نازل شود، گیاهان به تدریج به آب نیاز پیدا می‌کنند و در فصل سرما، باران ممکن است به برف تبدیل شود. این برف در کوه‌ها جمع می‌شود و به تدریج آب می‌شود. وقتی گرما به وجود می‌آید، برف ذوب شده و جریان آب در جوی‌ها به آرامی به مزارع خواهد رسید و این آب در طول تابستان به تدریج به گیاهان می‌رسد. اگر باران به یکباره ببارد، گیاهان سال‌ها تشنه خواهند ماند. در برف و هر چیز دیگر، لطف و رحمت وجود دارد و همه اجزای زمین و آسمان با حق و حکمت و عدل خلق شده‌اند. این نشان می‌دهد که جهان به‌گونه‌ای آفریده شده که لازم بوده است.
ملکوت و آسمان و ستارگان و عجایب است و عجایب است که زمین و آنچه اندر زمین است در آن مختصر است و همه قرآن تنبیه است بر تفکر در عجایب آسمان و نجوم، چنان که گفت، «وجعلنا السماء سقفا محفوظا و هم عن آیاتها معرضون». و گفت، «لخلق السموات و الارض اکبر من خلق الناس» تو را فرموده اند تا در عجایب آسمان تفکر کنی نه از بهر آن که تا کبودی آسمان و سپیدی ستاره ها بینی و چشم فراز کنی که خود بهایم این نیز بینند، ولکن چون تو خود را و عجایب خود را که به تو نزدیک تر است و از جمله عجایب آسمان و زمین یک ذره نباشد نشناسی، عجایب ملکوت آسمان را چون شناسی؟ بلکه باید که به تدریج ترقی کنی، پیشتر خویشتن را شناسی، پس زمین و حیوان و نبات و معادن، پس هوا و میغ و عجایب آن، پس آسمانها و کواکب، پس کرسی و عرش. پس از عالم اجسام بیرون شوی و در عالم ارواح شوی، آنگاه ملایکه را بشناسی و ستارگان و شیاطین را و جن را و درجات فریشتگان و مقامات مختلف ایشان، پس باید که در آسمان و ستارگان و حرکت و گردش ایشان و مشارق و مغارب ایشان تفکر کنی و بنگری تا آن خود چیست و برای چیست.
هوش مصنوعی: آسمان و ستارگان و شگفتی‌های آن‌ها وجود دارد و در عین حال، زمین و تمامی آنچه در آن جای دارد نیز خود دارای ویژگی‌هایی است. قرآن ما را به فکر کردن در مورد عجایب آسمان و نجوم دعوت می‌کند، مانند آیه‌ای که می‌گوید: "و ما آسمان را سقفی محفوظ قرار دادیم و آن‌ها از آیات آن روی برگردانده‌اند." همچنین اشاره شده است که "آفرینش آسمان‌ها و زمین بزرگ‌تر از آفرینش انسان‌هاست." به ما توصیه شده که به عجایب آسمان فکر کنیم، نه فقط برای دیدن رنگ آسمان یا ستاره‌های درخشان، زیرا حتی حیوانات نیز این را می‌بینند. اما اگر خود را و عجایب نزدیک‌تر به خود را نشناسی، چگونه می‌توانی عجایب آسمان را درک کنی؟ باید به تدریج پیشرفت کنی؛ ابتدا خودت را بشناسی، سپس زمین و موجودات زنده، گیاهان و معادن را درک کنی، و بعد هوا و ابرها و ویژگی‌های آن‌ها را بشناسی. سپس به آسمان‌ها و ستارگان و حرکات و چرخش‌های آن‌ها بپردازی و در نهایت به عالم ارواح وارد شوی و ملائکه و ویژگی‌ها و طبقات مختلف آن‌ها را بشناسی. سپس باید در آسمان و ستاره‌ها و حرکت و گردش آن‌ها و مکان‌هایی که در آن‌ها قرار دارند، تفکر کنی و بیابی که خودت چیست و برای چه نیازی به این همه وجود دارد.
و نگاه کنی در بسیاری کواکب که کس عدد آن نشناسد و هریکی را رنگی دیگر. بعضی سرخ و بعضی سپید و بعضی خرد و بعضی بزرگ و آنگاه برایشان صورت هر یکی بر شکلی دیگر کرده، بعضی بر صورت حمل و بعضی بر صورت ثور و بعضی بر صورت عقرب و همچنین، بل هر صورتی که بر زمین است از اشکال آن را آنجا مثالی هست، آنگاه سیر و روش ایشان مختلف، بعضی به یک ماه فلک ببرد و بعضی سالی به دوازده سال و بعضی به سی سال و بیشتر تا آن که به سی هزار سال فلک بگذارد، و عجایب علوم آن را نهایت نیست.
هوش مصنوعی: اگر به آسمان نگاه کنیم، می‌بینیم که در بسیاری از ستاره‌ها، شمارش دقیق آنها ممکن نیست و هر یک رنگ و شکل خاص خود را دارد. برخی از آن‌ها قرمز و برخی دیگر سفید هستند و اندازه‌های مختلفی دارند. همچنین، هر یک از این ستاره‌ها به شکل خاصی تجسم شده‌اند؛ برخی مانند حمل (بره) و برخی دیگر مانند ثور (گوساله) و برخی نیز به شکل عقرب هستند. علاوه بر این، هر شکلی که روی زمین وجود دارد، مثالی از آن در آسمان نیز قابل مشاهده است. سرعت حرکت این ستاره‌ها نیز متفاوت است؛ برخی از آن‌ها در یک ماه یک دور می‌زنند، برخی در دوازده ماه و بعضی دیگر حتی ممکن است سی سال یا بیشتر طول بکشد تا یک دور کامل بزنند. این پدیده‌ها و علوم مرتبط با آنها بی‌نهایت شگفت‌انگیز است.
و چون عجایب زمین بدانستی بدان که تفاوت درخور تفاوت شکل ایشان است که زمین بدان فراخی است که هیچ کس به تمامی وی نرسد و آفتاب صد و شصت و اند بار چند زمین است و بدین بدانی که مسافت چگونه دور است که چنین خرد می نماید؟ و بدین بدانی که چگونه زود حرکت می کند که در مقدار نیم ساعت که قرص آفتاب جمله از زمین برآید مسافت صد و شصت و اند بار چند زمین است که ببریده باشد. و از این بود که رسول (ص) یک روز از جبرئیل (ع) بپرسید از زوال. گفت، «لا نعم. گفت، «این چگونه بود؟» گفت، «از آن وقت که گفتم لا تا اکنون که گفتم نعم پانصد سال رفته بود».
هوش مصنوعی: زمانی که به عجایب زمین توجه می‌کنی، متوجه خواهی شد که تفاوت شکل‌ها به دلیل وسعت زمین است، به طوری که هیچ‌کس نمی‌تواند به طور کامل به تمامی آن دسترسی پیدا کند. آفتاب در حقیقت حدود صد و شصت و چند برابر زمین است و این نکته بیانگر این است که فاصله‌ها چقدر مشکل است که به نظر کوچک می‌آید. همچنین، سرعت حرکت آن به گونه‌ای است که در نیم ساعت، قرص خورشید تماماً از زمین نمایان می‌شود و این مسافت، صد و شصت و چند برابر بیشتر از زمین است. به همین دلیل، روزی پیامبر (ص) از جبرئیل (ع) درباره زوال پرسید. جبرئیل پاسخ داد که «نه»، پیامبر دوباره پرسید «چگونه است؟»، جبرئیل گفت: «از وقتی که گفتم نه تا لحظه‌ای که گفتم بله، پانصد سال گذشته است».
و ستاره هست بر آسمان که صد بار چند زمین است و از بلندی چنان خرد نماید. چون ستاره چنین بود فلک قیاس کن که چند بود. این با این همه بزرگی در چشم تو بدن خردی صورت کرده اند تا بدین عظمت و پادشاهی آفریدگار بشناسی، پس در ستاره حکمتی است و در رنگ وی و در رفتن وی و رجوع و استقامت وی و طلوع و غروب وی حکمتی است و آنچه روشن تر است حکمت آفتاب است که فکل وی را میلی داده اند از فلک مهین تا در بعضی از سال به میان سر نزدیک بود و در بعضی دور بود تا از وی هوا مختلف شود، گاه سرد بود و گاه گرم و گاه معتدل.
هوش مصنوعی: در آسمان ستاره‌هایی وجود دارند که اندازه آن‌ها را نمی‌توان به راحتی با زمین مقایسه کرد و آنها از ارتفاع به قدری کوچک به نظر می‌رسند. اگر این ستاره‌ها این‌گونه‌اند، پس آسمان چه اندازه باید باشد؟ این بزرگی به ما نشان می‌دهد که خالق جهان تا چه اندازه عظیم و بزرگ است. در ستاره‌ها و وجود آن‌ها و رنگ و حرکت و بازگشت و ایستایی و طلوع و غروبشان، حکمتی نهفته است. به ویژه در مورد خورشید که بر اثر حرکت‌های مشخصش در طول سال، دما و آب و هوا را تغییر می‌دهد؛ به طوری که گاهی هوا سرد، گاهی گرم و گاهی معتدل می‌شود.
و سبب این است که شب و روز مختلف بود، گاه درازتر و گاه کوتاه تر و کیفیت آن اگر شرح کنیم دراز شود. و آنچه ایزد تعالی ما را از این علمها روزی کرده است در این عمر مختصر اگر شرح دهیم روزهای دراز درخواهد و هرچه ما دانیم حقیر و مختصر است در جنب آن که جمله علما و اولیا را معلوم بوده است و علم همه علما و اولیا مختصر بود در جنب علم انبیا به تفصیل آفرینش علم انبیا مختصر بود در جنب علم فرشتگان مقرب و علم این همه اگر اضافت کنند با علم حق تعالی خود آن نیرزد که آن را علم گویی! سبحان آن خدایی که خلق را چندین علم بداد و آنگاه همه را داغ نادانی برنهاد و گفت، «وما اوتیتم من العلم الا قلیلا».
هوش مصنوعی: شب و روز به دلایل مختلفی با هم تفاوت دارند؛ گاهی شب‌ها یا روزها طولانی‌تر و گاهی کوتاه‌ترند. اگر بخواهیم جزئیات آن را توضیح دهیم، لازم است زمان بیشتری صرف کنیم. آنچه که خداوند متعال به ما از این دانش‌ها در این عمر کوتاه عطا کرده، اگر بخواهیم شرح دهیم، روزها به درازا می‌کشد و هر چه ما می‌دانیم، در مقایسه با آنچه علمای بزرگ و اولیا آگاه بوده‌اند، بسیار ناچیز است. دانش تمام علما و اولیا در مقابل علم انبیا محدود است و علم انبیا نیز در برابر دانش فرشتگان مقرب کوچک به نظر می‌رسد. حتی اگر همه این علوم را در کنار علم خداوند قرار دهیم، آن‌قدر ناچیز است که نمی‌توان آن را علم نامید! ستایش خدایی را که به مخلوقاتش دانش‌های فراوانی بخشید و در عین حال بر همه آنان داغ نادانی نهاد و فرمود: «به شما از دانش جز کمی داده نشده است».
این قدرت نمودگاری از مجاری فکرت گفته آمد تا غفلت خویش بشناسی که اگر در خانه امیری شوی که به نقش و گچ کنده کرده باشند، روزگاری دراز صفت آن گویی و تعجب کنی و همیشه در خانه خدایی و هیچ تعجب نکنی. و این عالم اجسام خانه خدای است و فرش وی زمین است، ولکن سقفی بیستون و این عجب تراست و خزانه وی کوههاست و گنجینه وی دریاها و خنور واوانی این خانه حیوانات و نباتهاست، و چراغ وی ماه است و شعله وی آفتاب و قندیل های وی ستارگان و مشعله داران وی فریشتگان، و تو از عجایب این غافل، که خانه بس بزرگ است و چشم تو بس مختصر و در وی نمی گنجد.
هوش مصنوعی: این متن به ما می‌گوید که قدرت و عظمت خداوند در جهان را باید بشناسیم. اگر به مکانی برویم که زیبایی و هنر را با دقت ساخته‌اند، ممکن است مدت‌ها از آن تعجب کنیم، اما در عین حال، در مقابل عظمت خداوند که در جهان پیرامون ما وجود دارد، غافل می‌مانیم. این دنیا، مانند خانه‌ای است که خداوند آن را خلق کرده، و هر چیزی در این دنیا نشانه‌ای از قدرت و عظمت اوست. در این عالم، زمین فرش خداوند و کوه‌ها خزانه‌های او هستند. ماه، خورشید و ستاره‌ها همه نشانه‌هایی از نور و روشنایی الهی هستند. اما ما از این عجایب و زیبایی‌های بزرگ غافل هستیم و در عین حال، چشم ما ظرفیت درک این عظمت را ندارد.
و مثل تو چون مورچه ای است که در قصر ملکی سوراخی دارد. جز از سوراخ خویش و غذای خویش و یاران خویش هیچ خبر ندارد، اما از جمال صورت قصر و بسیاری غلامان و سریر ملک و پادشاهی وی هیچ خبر ندارد. اگر خواهی که به درجه مورچه قناعت کنی می باش، و اگر نه راهت داده اند تا در بستان معرفت حق تعالی تماشا کنی و بیرون آیی. چشم باز کن تا عجایب بینی که مدهوش و متحیر شوی، والسّلام.
هوش مصنوعی: شما مانند یک مورچه‌ هستید که در داخل قصر ملکه یک سوراخ دارد. این مورچه فقط به سوراخ خودش، غذای خودش و دوستانش توجه دارد و هیچ اطلاعی از زیبایی‌های قصر، تعداد خدمتکاران و تخت پادشاهی ندارد. اگر بخواهید مثل همان مورچه زندگی کنید، می‌توانید همین‌طور بمانید، اما اگر خواهان بیشتری هستید، فرصتی برای شما فراهم شده تا به دنیای معرفت و آگاهی از خداوند بروید و تجربه کنید. چشم‌هایتان را باز کنید تا شگفتی‌ها را ببینید و از آن‌ها شگفت‌زده و متحیر شوید. والسلام.

حاشیه ها

1402/06/04 03:09
یزدانپناه عسکری

15- هیچ حیوان از حیوانات خرد و بزرگ نیست که نه به زبان حال بر جلال آفریدگار خویش این ثنا نمی کند، بلکه هیچ نبات نیست که نه این منادی نمی کند، بلکه هیچ ذره ای از ذره های عالم اگرچه جماد است نیست که این منادی نمی کند، و آدمیان از سماع این منادی غافل «فانهم عن السمع لمغزولون و ان من شییء الا یسبح بحمده ولکن لا تفقهون تسبیحهم»

***

[هانری کُربَن]

حتی یک جماد هم شعوری مخفی (شعور فی الباطن) دارد. (1)

***

[یزدانپناه عسکری]

سنگ هیأتی از انرژی بی جان است .

_______

(1) - تخیل خلاق در عرفان ابن عربی ، هانری کربن ، ترجمه دکتر انشاءالله رحمتی – تهران : جامی 1384 صفحه 431

 121 + 4+3:50