گنجور

بخش ۶۹ - باب سیم

بدان که صدق به اخلاص نزدیک است و درجه وی بزرگ است و هرکه به کمال آن رسد نام وی صدیق است و خدای تعالی در قرآن بر وی ثنا کرده است و گفته، «رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه» و گفت، «لیسئل الصادقین عن صدقهم» و رسول (ص) را پرسیدند که کمال در چیست؟ گفت، «گفتار به حق و کردار به صدق». پس معنی صدق شناختن مهم است و معنی صدق راستی است. و این صدق و راستی در شش چیز بود و هرکه در همه به کمال رسد وی صدیق بود.

صدق اول در زبان است که هیچ دروغ نگوید، نه در خبر که از گذشته دهد و از حال خویش، نه در وعده که دهد در مستقبل، که پیش از این گفته ایم که دل از زبان صفت گیرد. از سخن کژ گفتن کژ گردد و از راست راست گردد و کمال این صدق به دو چیز است: یکی آن که به تعاریض نیز نگوید چنان که راست گوید و کسی چیز دیگر فهم کند. ولکن جایی بود که راست گفتن مصلحت نباشد، چنان که در حرب و میان دو زن و در صلح دادن مردمان در دروغ رخصت است، لکن کمال آن است که در چنین جای تا تواند تعریض کند و صریح دروغ نگوید. پس اگر گوید چون صادق بود و قصد و نیت برای خدای تعالی بود و برای مصلحت گوید از درجه صدق نیفتد.

کمال دوم آن که در مناجات با حق تعالی صدق از خود طلب کند، چون گوید، «وجهت وجهی و روی دل وی با دنیا بود، دروغ گفته باشد و روی به خدای تعالی نیاورده باشد. و چون گوید، ایک نعبد، یعنی که بنده توام و تورا می پرستم و آنگاه در بند دنیا بود یا در بند شهوات بود و شهوات زیردست وی نباشد، بلکه وی زیردست شهوات بود، دروغ گفته باشد که وی بنده آن است که در بند آن است.

و از این گفت رسول (ص)، «تعس عبدالدرهم و تعس عبدالدینار» وی را بنده زر و سیم خواند، بلکه تا از همه دنیا آزادی نیابد بنده حق نشود و تمامی این آزادی و حریت از آن بود که از خود نیز آزاد شود چنان که از خلق آزاد شد و بدانچه باوی کند راضی بود و این تمام صدق بود در بندگی و کس را که این نبود نام صدیق نبود بلکه صادق نیز نباشد.

صدق دوم در نیت بود که هرچه بدان تقرب کند جز خدای تعالی نخواهد بدان و آمیخته نکند. این اخلاص بود و اخلاص را نیز صدق گویند که هرکه در ضمیر وی اندیشه دیگر باشد جز تقرب، کاذب بود و در عبادت که می نماید.

صدق سیم در عزم بود. که کسی عزم کند که اگر وی را ولایتی باشد عدل کند و اگر مالی باشد به صدقه بدهد و اگر کسی پدید آید که به ولایت یا به مجلس یا به تدریس اولی تر بود تسلیم کند و این عزم گاه بود که قوی و جازم بود و گاه بود که در وی ضعفی و ترددی باشد. آن قوی بی تردد را صدق عزم گویند، چنان که گویند این شهوت کاذب است یعنی اصلی ندارد و صادق است یعنی قوی است و صدیق آن بود که همیشه عزم خیرات در خویشتن بغایت قوت یابد، چنان که عمر رضی الله عنه گفت که مرا گردن بزنند دوست تر از آن دارم که امیر باشم بر قومی که ابوبکر در آن میان بود. که وی عزم قوی یافت از خویشتن بر صبر کردن و بر گردن زدن. و کس باشد که اگر وی را مخیر کنند میان کشتن وی و میان کشتن ابوبکر حیات خود دوست تر دارد و چند فرق بود میان این و میان آن که کشتن خویش بر امیری ابوبکر دوست تر دارم؟

صدق چهارم در وفا بود به عزم که باشد که عزم وی بود بر آن که در جنگ جان فدا کند و چون مقدمی پدید آید ولایت تسلیم کند، ولکن چون بدان وقت رسد نفس تن درندهد، و اندر این گفت، «رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه». یعنی به عزم خویش وفا کردند و خویشتن فدا کردند. و در حق گروهی که عزم کردند که مال بذل کنند و بدان وفا نکردند چنین گفت، «و منهم من عاهدوا الله لئن آتینا من فضله لنصد قن و لنکونن من الصالحین فلما اتیهم من فضله بخلوا به » تا آنجا که گفت، «بما کانوا یکذبون». ایشان را کاذب خواند اندر این وعده.

صدق پنجم آن بود که هیچ چیز در اعمال فرا ننماید که باطن وی بدان صفت نبود. مثلا اگر کسی آهسته رود و در باطن وی آن وقار نبود صادق نبود. و این صدق به راست داشتن سر و علانیت حاصل آید و این کسی را بود که سر و باطن وی بهتر از ظاهر بود یا همچون ظاهر بود. و از این گفت رسول (ص) «بارخدایا سریرت من بهتر از علانیت گردان و علانیت من نیکو کن». هرکه بدان صفت نبود در دلالت کردن ظاهر بر باطن کاذب بود و از صدیق بیفتد و اگر چه مقصود وی ریا نبود.

صدق ششم آن که در مقامات دین حقیقت آن از خویشتن طلب کند و به اوایل و ظواهر و قناعت نکند چون زهد و محبت و توکل و خوف و رجا و رضا و شوق که هیچ مومن از اندک این احوال خالی نبود، ولکن ضعیف بود آن که در این قوی باشد او صادق بود، چنان که گفت، «انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا» تا آنجا که گفت، «اولئک هم الصادقون» پس کسی را که ایمان وی به تمامی بود وی را صادق گفت.

و مثل آن بود که کسی از چیزی ترسد نشان آن بود که می لرزد و روی وی زرد بود و طعام و شراب نتواند خورد. اگر کسی چنین از خدای بترسد گویند این خوف صادق است، اما اگر گوید که از معصیت می ترسم و دست از آن ندارد این را کاذب گویند، و در همه مقامات همچنین تفاوت بسیار است.

پس هرکه در این هر شش صادق بود و آنگه به کمال بود وی را صدیق گویند. و آن که در بعضی از این صادق بود وی را صدیق نگویند، ولکن درجه وی به قدر صدق وی بود.

بخش ۶۸ - فصل (نیت آمیخته از ثواب خالی نباشد): بدان که چون نیت آمیخته شد، اگر ریا یا غرضی دیگر غالب تر بود از نیت عبادت، این سبب عقوبت بود، و اگر با وی برابر بود نه سبب عقوبت بود نه سبب ثواب و اگر ضعیف تر بود عمل از ثواب خالی نباشد و هرچند که اخبار اشارت بدان می کند که چون شرکت آید گویند برو مزد از آن کس طلب کن که برای وی کردی، ولکن ظاهر نزدیک ما آن است که بدین آن می خواهد که چون هردو قصد برابر بود مزد نبود، چون طلب کند گویند از آن کس طلب کن.بخش ۷۰ - اصل ششم: بدان که خدای تعالی می گوید، «در قیامت ترازوها راست بنهیم و بر هیچ کس ظلم نکنیم و هرکه مثقال یک حبه خیر کرده است یا شر بیاوریم و در ترازو نهیم و حساب خلایق را ما کفایتیم « و نضع الموازین القسط لیوم القیمه فلا تظلم نفس شیئا». پس چون این وعده بداد خلق را بفرمود تا در این جهان به حساب خویش نظر کنند و گفت، «و لتنظر ما قدمت لغد» و در خبر است که عاقل آن است که وی را چهار ساعت بود ساعتی در حساب خویش کند و ساعتی با حق تعالی مناجات کند و ساعتی در تدبیر معاش خویش کند و ساعتی بر آنچه وی را از دنیا مباح کرده اند بیاساید.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که صدق به اخلاص نزدیک است و درجه وی بزرگ است و هرکه به کمال آن رسد نام وی صدیق است و خدای تعالی در قرآن بر وی ثنا کرده است و گفته، «رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه» و گفت، «لیسئل الصادقین عن صدقهم» و رسول (ص) را پرسیدند که کمال در چیست؟ گفت، «گفتار به حق و کردار به صدق». پس معنی صدق شناختن مهم است و معنی صدق راستی است. و این صدق و راستی در شش چیز بود و هرکه در همه به کمال رسد وی صدیق بود.
هوش مصنوعی: بدان که صداقت به اخلاص بسیار نزدیک است و مقام آن بسیار والاست. هر کس که به کمال صداقت برسد، به او صدیق می‌گویند. خداوند در قرآن او را ستایش کرده و فرموده: «مردانی که به عهدی که با خدا بسته‌اند، وفا کرده‌اند» و همچنین گفته است: «خداوند از راستگویان درباره راستگویی‌شان سؤال می‌کند». از پیامبر (ص) درباره کمال پرسیدند و ایشان فرمودند: «گفتار به حق و عمل به صداقت». بنابراین، درک واژه صداقت اهمیت زیادی دارد و مفهوم آن به راستی برمی‌گردد. این صداقت و راستی در شش زمینه وجود دارد و هر کس که در تمام این شش زمینه به کمال برسد، صدیق خواهد بود.
صدق اول در زبان است که هیچ دروغ نگوید، نه در خبر که از گذشته دهد و از حال خویش، نه در وعده که دهد در مستقبل، که پیش از این گفته ایم که دل از زبان صفت گیرد. از سخن کژ گفتن کژ گردد و از راست راست گردد و کمال این صدق به دو چیز است: یکی آن که به تعاریض نیز نگوید چنان که راست گوید و کسی چیز دیگر فهم کند. ولکن جایی بود که راست گفتن مصلحت نباشد، چنان که در حرب و میان دو زن و در صلح دادن مردمان در دروغ رخصت است، لکن کمال آن است که در چنین جای تا تواند تعریض کند و صریح دروغ نگوید. پس اگر گوید چون صادق بود و قصد و نیت برای خدای تعالی بود و برای مصلحت گوید از درجه صدق نیفتد.
هوش مصنوعی: اولین شرط صداقت در سخن گفتن این است که انسان هیچ دروغی نزند، نه در بیان وقایع گذشته و حال خود و نه در وعده‌هایی که در مورد آینده می‌دهد. پیش از این گفته‌ایم که دل از زبان تعبیر می‌گیرد. اگر سخن کج باشد، برداشت هم کج خواهد بود و اگر راست باشد، برداشت هم درست خواهد بود. کمال صداقت به دو نکته بستگی دارد: یکی اینکه فرد به گونه‌ای صحبت نکند که مخاطب چیز دیگری را بفهمد. البته در مواقعی وجود داشته که گفتن حقیقت مناسب نبوده، مانند زمان جنگ یا در مسائل خانوادگی؛ در این موارد ممکن است دروغ گفتن مجاز باشد. اما بهترین حالت این است که حتی در این موقعیت‌ها تا جای ممکن تعریض بزند و صریحاً دروغ نگوید. بنابراین اگر کسی در این شرایط صداقت را حفظ کند و نیتش در راستای مصلحت باشد، از درجه صداقت خارج نمی‌شود.
کمال دوم آن که در مناجات با حق تعالی صدق از خود طلب کند، چون گوید، «وجهت وجهی و روی دل وی با دنیا بود، دروغ گفته باشد و روی به خدای تعالی نیاورده باشد. و چون گوید، ایک نعبد، یعنی که بنده توام و تورا می پرستم و آنگاه در بند دنیا بود یا در بند شهوات بود و شهوات زیردست وی نباشد، بلکه وی زیردست شهوات بود، دروغ گفته باشد که وی بنده آن است که در بند آن است.
هوش مصنوعی: انسان باید در دعا و مناجات با خداوند صداقت و راستگویی را رعایت کند. اگر بگوید که روی به خداوند آورده است، در حالی که قلبش به دنیا و امور آن مشغول است، این نشان‌دهنده ناپاکی در نیت اوست و در واقع به خداوند توجه نکرده است. همچنین اگر بگوید که بنده خداست و او را عبادت می‌کند، ولی در عین حال در دام دنیا و شهوات گرفتار شده باشد، این نیز نشان‌دهنده نفاق اوست؛ زیرا واقعیت این است که کسی که در اختیار شهوات و دنیا قرار دارد، نمی‌تواند ادعای بندگی واقعی کند.
و از این گفت رسول (ص)، «تعس عبدالدرهم و تعس عبدالدینار» وی را بنده زر و سیم خواند، بلکه تا از همه دنیا آزادی نیابد بنده حق نشود و تمامی این آزادی و حریت از آن بود که از خود نیز آزاد شود چنان که از خلق آزاد شد و بدانچه باوی کند راضی بود و این تمام صدق بود در بندگی و کس را که این نبود نام صدیق نبود بلکه صادق نیز نباشد.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمود: «بدبخت است آن کسی که بنده درهم و دینار است.» او کسی را که وابسته به طلا و نقره باشد، بنده خواند و تأکید کرد که تا زمانی که از همه چیز در دنیا آزاد نشود، نمی‌تواند بنده واقعی خداوند باشد. آزادی واقعی به این است که فرد حتی از خود نیز آزاد شود، به طوری که تنها به آنچه که خدا خواسته راضی باشد. این امر به معنای صدق در بندگی است و کسی که این ویژگی را نداشته باشد، نمی‌تواند صدیق به شمار آید و حتی صادق هم نخواهد بود.
صدق دوم در نیت بود که هرچه بدان تقرب کند جز خدای تعالی نخواهد بدان و آمیخته نکند. این اخلاص بود و اخلاص را نیز صدق گویند که هرکه در ضمیر وی اندیشه دیگر باشد جز تقرب، کاذب بود و در عبادت که می نماید.
هوش مصنوعی: دومین نوع صداقت به نیت مربوط می‌شود که انسان در هر کاری که انجام می‌دهد، تنها به خاطر نزدیکی به خداوند، بدون هیچ قصد دیگری باشد. این موضوع به صداقت مربوط می‌شود و به آن اخلاص می‌گویند. اگر در دل کسی غیر از تقرب به خداوند نیت دیگری باشد، آن فرد در عمل خود صادق نیست و عبادتی که انجام می‌دهد، بی‌معنا می‌شود.
صدق سیم در عزم بود. که کسی عزم کند که اگر وی را ولایتی باشد عدل کند و اگر مالی باشد به صدقه بدهد و اگر کسی پدید آید که به ولایت یا به مجلس یا به تدریس اولی تر بود تسلیم کند و این عزم گاه بود که قوی و جازم بود و گاه بود که در وی ضعفی و ترددی باشد. آن قوی بی تردد را صدق عزم گویند، چنان که گویند این شهوت کاذب است یعنی اصلی ندارد و صادق است یعنی قوی است و صدیق آن بود که همیشه عزم خیرات در خویشتن بغایت قوت یابد، چنان که عمر رضی الله عنه گفت که مرا گردن بزنند دوست تر از آن دارم که امیر باشم بر قومی که ابوبکر در آن میان بود. که وی عزم قوی یافت از خویشتن بر صبر کردن و بر گردن زدن. و کس باشد که اگر وی را مخیر کنند میان کشتن وی و میان کشتن ابوبکر حیات خود دوست تر دارد و چند فرق بود میان این و میان آن که کشتن خویش بر امیری ابوبکر دوست تر دارم؟
هوش مصنوعی: عزم و اراده انسان باید در راستای انصاف و کمک به دیگران باشد. اگر کسی در موقعیتی قرار گیرد که بخواهد قدرتی را به دست آورد، باید عادل باشد و اگر ثروتی داشته باشد، آن را برای کمک به دیگران خرج کند. همچنین اگر فردی شایسته‌تر برای مقام یا تدریس وجود داشته باشد، باید از کمک به او دریغ نکند و قدرت خود را به او واگذارد. این اراده ممکن است گاه قوی و مستحکم باشد و گاه دچار ضعف و تردید شود. اراده‌ای که قوی و بدون تردید باشد، به عنوان اراده‌ی صادق شناخته می‌شود. انسان‌هایی که همواره عزم خیر و نیکی در دل خود دارند، همانند عمر رضی الله عنه، به چنین اراده‌ای دست می‌یابند. او به صراحت گفته است که مرگ برای او بهتر از آن است که حاکم بر قومی باشد که ابوبکر در میان آنهاست، زیرا او تحمل درد و سختی را بر مقام و قدرت ترجیح می‌دهد. در اینجا تفاوت‌هایی وجود دارد میان کسانی که حیات خود را برتر از همه چیز می‌دانند و کسانی که برای برقراری عدالت و خیر، حتی مرگ را بر مقام ترجیح می‌دهند.
صدق چهارم در وفا بود به عزم که باشد که عزم وی بود بر آن که در جنگ جان فدا کند و چون مقدمی پدید آید ولایت تسلیم کند، ولکن چون بدان وقت رسد نفس تن درندهد، و اندر این گفت، «رجال صدقوا ما عاهدواالله علیه». یعنی به عزم خویش وفا کردند و خویشتن فدا کردند. و در حق گروهی که عزم کردند که مال بذل کنند و بدان وفا نکردند چنین گفت، «و منهم من عاهدوا الله لئن آتینا من فضله لنصد قن و لنکونن من الصالحین فلما اتیهم من فضله بخلوا به » تا آنجا که گفت، «بما کانوا یکذبون». ایشان را کاذب خواند اندر این وعده.
هوش مصنوعی: وفای به عزم چهارم به معنای پایبندی به نیت و اراده است، که در اینجا به این اشاره دارد که فرد باید در جنگ جان خود را فدای اهداف کند و در زمان لازم باید از خود گذشتگی نشان دهد. اما در عمل، گاه انسان در لحظه‌ای که باید اقدام کند، از خود مقاومت نشان می‌دهد. در این زمینه، به آیه‌ای اشاره شده است که مردانی را ستایش می‌کند که به عهد خود با خدا وفا کردند و جان خود را فدای آن کردند. همچنین، به گروهی اشاره می‌شود که تصمیم گرفتند مال خود را در راه خدا هزینه کنند، اما هنگام دریافت نعمت‌ها، از انجام این وعده خودداری کردند و به این ترتیب به عنوان دروغگو شناخته شدند.
صدق پنجم آن بود که هیچ چیز در اعمال فرا ننماید که باطن وی بدان صفت نبود. مثلا اگر کسی آهسته رود و در باطن وی آن وقار نبود صادق نبود. و این صدق به راست داشتن سر و علانیت حاصل آید و این کسی را بود که سر و باطن وی بهتر از ظاهر بود یا همچون ظاهر بود. و از این گفت رسول (ص) «بارخدایا سریرت من بهتر از علانیت گردان و علانیت من نیکو کن». هرکه بدان صفت نبود در دلالت کردن ظاهر بر باطن کاذب بود و از صدیق بیفتد و اگر چه مقصود وی ریا نبود.
هوش مصنوعی: پنجمین ویژگی صدق این است که هیچ چیز در اعمال فرد نباید نشان‌دهنده چیزی باشد که در باطن او وجود ندارد. به عنوان مثال، اگر کسی به آرامی قدم بزند اما در درون او چنین وقاری وجود نداشته باشد، آن فرد صادق نیست. صداقت زمانی حاصل می‌شود که آنچه در دل است با ظاهر تطابق داشته باشد. در این راستا، فردی می‌تواند از دیدگاه درونی بهتر یا حداقل هم سطح با ظاهر خود باشد. رسول خدا (ص) نیز دعا کرده‌اند: «خداوندا، باطن من را بهتر از ظاهر من قرار ده و ظاهر من را نیکو کن». اگر کسی این‌گونه نباشد، نشانه‌های بیرونی او نمی‌تواند معرف درونش باشد و در حقیقت از مرتبه صدیقین خارج می‌شود، حتی اگر نیت او ریا نباشد.
صدق ششم آن که در مقامات دین حقیقت آن از خویشتن طلب کند و به اوایل و ظواهر و قناعت نکند چون زهد و محبت و توکل و خوف و رجا و رضا و شوق که هیچ مومن از اندک این احوال خالی نبود، ولکن ضعیف بود آن که در این قوی باشد او صادق بود، چنان که گفت، «انما المومنون الذین آمنوا بالله و رسوله ثم لم یرتابوا» تا آنجا که گفت، «اولئک هم الصادقون» پس کسی را که ایمان وی به تمامی بود وی را صادق گفت.
هوش مصنوعی: ششمین نشانه صدق این است که فرد در مقامات دینی، حقیقت را از خود بخواهد و به ظواهر و ابتداییات اکتفا نکند. او نباید تنها به زهد، محبت، توکل، خوف، رجا، رضا و شوقی که هر مومن به مقدار کمی از این حالات دارد، قانع شود. بلکه فردی که در این امور قوی‌تر است، صادق‌تر است. چنانکه در قرآن آمده، مومنان واقعی کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده و در ایمان خود شک نکرده‌اند. در نهایت، کسی که ایمانش کامل باشد، صادق تلقی می‌شود.
و مثل آن بود که کسی از چیزی ترسد نشان آن بود که می لرزد و روی وی زرد بود و طعام و شراب نتواند خورد. اگر کسی چنین از خدای بترسد گویند این خوف صادق است، اما اگر گوید که از معصیت می ترسم و دست از آن ندارد این را کاذب گویند، و در همه مقامات همچنین تفاوت بسیار است.
هوش مصنوعی: اگر کسی از چیزی بترسد، نشانه این است که او می‌لرزد و رنگش زرد می‌شود و نمی‌تواند غذا یا نوشیدنی بخورد. اگر کسی از خدا بترسد، این ترس را حقیقی می‌دانند، اما اگر بگوید از گناه می‌ترسد در حالی که همچنان به گناه ادامه می‌دهد، این ترس را نادرست تلقی می‌کنند. این تفاوت‌ها در همه حالات نیز وجود دارد.
پس هرکه در این هر شش صادق بود و آنگه به کمال بود وی را صدیق گویند. و آن که در بعضی از این صادق بود وی را صدیق نگویند، ولکن درجه وی به قدر صدق وی بود.
هوش مصنوعی: هر کسی که در تمام این شش مورد راستگو باشد و به کمال برسد، او را صدیق می‌نامند. اما اگر کسی فقط در بخشی از این موارد راستگو باشد، به او لقب صدیق داده نمی‌شود و در عوض، مقام او به اندازه صداقتش خواهد بود.