گنجور

بخش ۵۴ - پیدا کردن آنچه زاهد را بدان قناعت باید کرد در دنیا

بدان که خلق در هاویه افتاده اند و وادیها را نهایت نیست، لکن مهم در دنیا شش چیز است: خوردنی و پوشیدنی و مسکن و خنور خانه و زن و مال و جاه.

مهم اول طعام است

در جنس و قدر و نان خورش نظر است، اما جنس کمترین چیزی بود که غذا دهد و اگر همه سبوس بود. و میانه نان جوین و گاورسین. و مهین نان گندمین بود نابیخته. چون بیخته شد از زهد بیرون شد و به تنعم رسید. اما مقدار کمترین ده سیر بود و میانه نیم من و اقصر مدی. و تقدیر شرع در حق درویش این است. اگر بر این زیادت کند زهد در معده فوت شود. و اما نگاه داشتن مستقبل را بزرگترین درجه آن است که بیش از آن که گرسنگی دفع کند هیچ چیز نگاه ندارد که اصل زهد کوتاهی امل است. و میانه آن بود که قوت ماهی یا چهل روز نگاه دارد. و کمترین درجه آن است که یک سال نگاه دارد. اگر زیادت یک سال نگاه دارد از زهد محروم ماند که هرکه امید عمر بیش از یک سال دارد از وی زهد راست نیاید.

و رسول (ص) یک ساله برای عیال بنهادی از آن که ایشان طاقت یک ساله نداشتندی، اما برای خویش شبانگاه هیچ نگذاشتی. و نان خورش کمترین سرکه و تره است. و میانه روغن و آنچه از وی کنند. و مهین گوشت و اگر بر دوام خورد زهد رفت و اگر در هفته یک یا دو بار بیش نخورد از درجه زهد به کلیت بیرون نیفتد.

اما وقت خوردن: باید که دو روزی یک بار بیش نخورد و اگر در روز یک بار خورد تمامتر بود. اما چون روزی دو بار خورد این زهد نبود. و هرکه خواهد که زهر بداند، باید که احوال رسول (ص) بداند. عایشه می گوید که وقت بودی که به چهل شب در خانه رسول(ص) چرا نبودی و طعام نبودی، مگر خرما و آب. و عیسی (ع) گفت، «هرکه طلب فردوس کند، وی را نان جوین و خفتن بر سرگین دان با سگان بسیار بود». و با حواریان گفتی، «نان جوین و تره خورید و گرد گندم نگرید که به شکر آن قیام نتوانید کرد».

مهم دوم جامه است

زاهد را باید که جامه یکی بیش نبود. چون بشوید باید که برهنه بود. چون دو شد زاهد نبود و کمترین این پیراهنی و کلاهی و کفشی بود، و بیشترین آن که باز این دستاری و ازارپایی بود. و اما جنس کمترین پلاس بود و میانه پشم درشت و اعلی پنبه بود درشت. چون نرم و باریک باشد زهد نبود. و در آن وقت که رسول (ص) فرمان یافت، عایشه گلیمی و ازاری بیاورد و گفت این بوده است خاصه وی و بس»، و در خبر است که هیچ کس جامه شهوت در نپوشد که نه خدای تعالی از وی اعراض کند، اگر چه دوست بود نزدیک وی، تا آنگاه که بیرون نکند. و قیمت دو جامه رسول (ص) پانزده درهم بیش نبودی. و گاه بودی که جامه وی چنان شوخگن بودی چون جامه روغن گر، و یک راه جامه ای آوردند وی را به هدیه و بر آن علمی بود. درپوشید و پس بگفت، «این به نزدیک ابوجهم برید و آن گلیم وی بیاورید که این علم چشم مرا مشغول بکرد».

و یک بار شراک نعلین وی نوبکردند. گفت آن کهنه باز آورید که این نخواهم که در نماز چشم من بدین بازنگرید. و بر منبر انگشتری از انگشت بینداخت، بدان که چشمش بر آن افتاد. و یک بار او را نعلین نیکو آوردند. خدای را تعالی سجده کرد و بیرون آمد و اول درویشی را که بدید بدو داد. و گفت نیکو آمد به چشم من، ترسیدم که خدای تعالی مرا دشمن گیرد و سجود از آن کردم. و عایشه را گفت، «اگر خواهی که مرا دریابی به قدر زاد مسافری قناعت کن. هیچ پیراهن بیرون مکن تا پاره ننهی بر جامه».

عمررضی الله عنه چهارده پاره بر دوخته بود. و علی علیه السلام به روزگار خلافت به سه درم پیراهن خرید و از آستین هرچه از دست گذشته بود دور کرد و گفت شکر آن خدای را که این خلعت اوست. یکی می گوید، «هرجامه که بر سفیان ثوری بود قیمت کردند یک درم و چهار دانگ برآمد». و در خبر است که هرکه بر جامه تجمل قادر بود و تواضع خدای را دست بدارد، حق است بر خدای تعالی که وی را عبقری بهشت بر تختهای یاقوت به دل دهد. و علی علیه السلام گفت، «خدای تعالی عهد فرو گرفت بر ائمه هدی که جامه ایشان جامه کمترین مردمان بود تا توانگر بدو اقتدا کند و درویش دل شکسته نشود». فضاله بن عمیر امیر مصر بود. وی را دیدند پای برهنه می رفت با جامه ای مختصر. گفتند، «تو امیر شهری. چنین مکن!» گفت، «رسول (ص) ما را از تنعم نهی کرده است و فرموده است که گاه گاه پای برهنه روید». محمد بن واسع در نزدیک قتیبه بم مسلم رفت با جامه صوف، گفت، «چرا صوف پوشیدی؟» خاموش بود. گفت، «چرا جواب ندهی؟» گفت، «نخواهم گویم از زهد که بر خویشتن ثنا کرده باشم، یا از درویشی که از خدای تعالی گله کرده باشم». سلیمان (ع) را گفتند، «چرا نیکو نپوشی؟» گفت، «بنده را جامه نیکو چه کار؟ چون فردا آزاد شوم از جامه نیکو درنمانم». عمر بن عبدالعزیز پلاسی داشت به شب که نماز کردی و به روز نداشتی تا خلق نبینند. حسن بصری، فرقد سبخی را گفت، «می پنداری که تو را بدین گلیمی که درپوشیدی فضل است بر دیگران؟ شنیدم که دوزخیان بیشتر گلیم پوشان باشند».

مهم سوم مسکن است

و کمترین این آن است که به رسم خاص هیچ جایی ندارد و به گوشه مسجدی و رباطی قناعت کند. و بیشتر آن که حجره ای دارد به ملک یا به اجارت به قدر حاجت که بلند نبود و نگار کرده نبود و بیش از مقدار حاجت نبود و چون سقف بیش از شش گز رفع کرد و به گچ کرد از زهد بیفتاد. و در جمله مقصود مسکن آن است که سرما و گرما و باران بازدارد، جز این طلب نباید کرد. گفته اند که اول چیزی که از طول امل پس از رسول (ص) پدید آمد، بنا کردن به گچ بود و درز جامه بازنوشتن که در آن عهد بیش از یک درز نبودی. و عباس رضی الله عنه منظره ای بلند کرده بود. رسول (ص) بفرمود تا بازکرد و یک راه به گنبدی بلند بگذشت. گفت، «این که راست؟» گفتند، «فلان را». پس از آن مرد به نزدیک رسول (ص) آمد. در وی نمی نگریست. تا آن کس سبب آن بازپرسید. به او بگفتند. آن گنبد را باز کرد. آنگاه رسول با او دل خوش کرد و او را دعا گفت.

و حسن (ع) می گوید که رسول (ص) در همه عمر خشتی بر خشتی ننهاد یا چوبی بر چوبی. و رسول (ص) گفت، «هرکه خدای تعالی با وی شری خواهد مال وی در آب و خاک هلاک کند». و عبدالله بن عمر می گوید که رسول (ص) به من برگذشت. گفت، «این چیست که می کنی؟» گفتم، «خانه ای است تباه شده. مرمت می کنم». گفت، «کار از آن نزدیکتر است که مهلت پذیرد». یعنی که مرگ. و رسول (ص) گفت، «هرکه بنا کند بیش از حاجت، در قیامت وی را تکلیف کنند تا آن برگیرد». و گفت، «در همه نفقتها مزد است الا در آنچه بر آب و خاک کنند». و نوح (ع) خانه ای کرد از نی. گفتند، «اگر از خشم بودی چه بودی؟» گفت، کسی را که می بباید مرد این بسیار است».

و رسول (ص) گفت، «هر بنایی که بنده کند در قیامت بر وی وبال است، الا آن که وی را از گرما و سرما نگاه دارد». و عمر رضی الله عنه در راه شام کوشکی دید از خشت پخته. گفت، «هرگز ندانستم که در این امت این بنا کنند که هامان کرد از بهر فرعون که خشت پخته او خواست». و گفت، «اوقدلی یا هامان علی الطین». و در اثر است که چون بنده بنا از شش گز زیادت بالا نهد فریشته ای منادی کند از آسمان که یا فاسق ترین همه فاسقان کجا می آیی؟ یعنی که تو را به زمین فرود می باید شد به گور، از جانب آسمان کجا می آیی؟»

و حسن می گوید، «در خانه های رسول (ص) همه دست به سقف رسیدی». و فضیل می گوید، «عجب از آن ندارم که بنا کنند و می گذارند. از آن عجب دارم که می بینند و عبرت نمی گیرند».

مهم چهارم خنور خانه است

درجه اعلی در آن درجه عیسی (ع) بوده است که هیچ نداشت مگر شانه ای و کوزه ای. یکی را دید که به انگشتان محاسن شانه می کرد شانه بینداخت. یکی دیگر را دید به دست می خورد و کوزه بینداخت. و میانه آن که از هرچه مهم بود یکی دارد از چوب و سفال. و اگر از مس و برنج بود نه زهد بود، و سلف جهد کردند تا یک چیز در چند چیز به کار دارند. و رسول (ص) را بالشی از ادیم بود و حشو آن لیف بود و فرش وی گلیمی دو تو کرده. و عمر رضی الله عنه یک روز پهلوی وی دید نشان حصیر خرما گرفته. بگریست. گفت، «چرا می گریی؟» گفت، قیصر و کسری در نعمتهای خداوند تعالی و دشمنان وی و تو رسول و دوست خدای در این دشخواریها». گفت، «خرسند نباشی بدان که ما را در آخرت بود و ایشان را در دنیا؟» گفت، «باشم»، گفت، «پس بدان که چنین است».

و یکی در خانه بوذر شد و در همه خانه هیچ چیز نبود. گفت، «در این خانه تو هیچ چیز نیست؟» گفت، «ما را خانه ای است که هرچه به دست آید آنجا فرستیم، یعنی آن جهان». گفت، «تا در این منزل باشید چاره نباشد از متاعی». گفت، «خداوند خانه ما را اینجا نخواهد گذاشت».

و چون عمر بن سعد امیر حمص بود با نزدیک عمر رسید. گفت، «چیست از دنیا با تو؟» گفت، عصایی دارم که بر وی تکیه زنم و مار را بدان بکشم و انبانی دارم که طعام در وی نهم و کاسه ای دارم که از آنجا آب خورم و طهارت کنم، چه هرچه جز این است از دنیا همه تبع این است که من دارم». و رسول (ص) از سفری باز آمد. به در خانه فاطمه (س) شد. پرده ای دید در خانه وی و حلقه ای سیمین در دست وی. بازگردید از کراهیت آن، چون فاطمه بدانست آن حلقه را به درمی و نیم بفروخت و باز آن پرده به هم به صدقه بداد. پس رسول (ص) دل بر وی خوش کرد و گفت، «نیکو کردی».

و در خانه عایشه پرده ای بود، رسول (ص) گفت، «هرگاه که چشم من بر این پرده افتد دنیا با یاد آمدن گیرد. ببرید و به فلان کس دهید». عایشه رضی الله عنه می گوید که رسول (ص) بر گلیمی دوتو خفتی. یک شب فراشی نو فرو کردم. همه شب بر خویشتن همی پیچید. دیگر روز گفت، «دوش خواب از من ببرد. همان گلیم بازآور». و یک راه زر آورده بودند همه قسمت کرد. شش دینار بماند. همه شب بی خواب بود تا به آخر شب. آن به کسی فرستاد و به خواب خوش درشد. آنگاه گفت، «چگونه بودی حال من اگر بمردی و این شش دینار با من؟» حسن بصری می گوید، «هفتاد کس را از صحابه دریافتم که هیچ کس جز از یک جامه نداشت که پوشیده بود و هرگز میان خویش و خاک حجاب نکردندی. پهلو بر خاک نهادندی که بخفتندی و آن جامه بر خویشتن افگندی».

مهم پنجم نکاح است

سهل تستری گوید و سفیان بن عبینه و جمعی گفته اند که در نکاح زهد نیست، چه زاهدترین خلق رسول (ص) بود و زنان را دوست داشتی و نه زن داشت. و علی (ع) با زهد وی چهار زن داشت و دو دوازده سریّت و بدان که بدین آن خواسته باشد که روا نبود که کسی دست از نکاح بدارد تا وی را لذت مباشرت نبود بر طریق زهد که نکاح سبب فرزند است و در وی فایده بسیار و بقای نسل است، این همچنان بود که کسی نان و آب نخورد اصلا تا وی را لذتی نباشد و بدین وی هلاک شود و بدان نسل منقطع شود.

اما اگر کسی را نکاح از خدای تعالی بازخواهد داشت ناکردن اولی تر و اگر شهوت غالب بود، زهد آن بود که زنی خواهد که با جمال نباشد و شهوت نشان باشد نه شهوت انگیز. احمد بن حنبل را زنی می دادند نیکو و گفتند، «این زن خواهری دارد از این عاقل تر لکن یک چشم دارد». آن عاقل ترین بخواست. جنید می گوید، «آن دوست تر می دارم که مرید مبتدی دل نگاه دارد از سه چیز: کسب و نکاح و نبشتن حدیث». و گفت، «دوست ندارم که صوفی خواند و نویسد که اندیشه پراگنده شود».

مهم ششم مال و جاه است

ولکن در مهلکات بگفته ایم که این هر دو زهر قاتل است و آن قدر که حاجت است تریاق است، و آنِ دنیا نیست، بلکه هرچه لابدِ دین است هم از دین است. خلیل (ع) از دوستی وامی خواست. وحی آمد که چرا از خلیل خود نخواستی؟ گفت، «بارخدایا! دانستم که دنیا دشمن داری. ترسیدم که از تو دنیا خواهم». گفت، «هرچه بدان حاجت بود از دنیا نبود».

و در جمله چون شهوات و زیادتها در باقی کرد و از مال و جاه به قدر لابد کفایت کرد و دل وی از آن گسسته بود، دنیا را دوست نداشته باشد. و مقصود این است که چون بدان جهان شود سرش نگونسار نبود و روی بازپس نبود که با دنیا می نگرد، و کسی بازنگرد که دنیا آسایشگاه وی بوده باشد، اما چون در حق وی همچون طهارت جای باشد که جز به وقت حاجت وی را نخواهد، که وی به مرگ از این حاجت گاه برست، کجا به وی التفات کند؟

اما کسی که دل در دنیا می بندد، مثل وی چون کسی باشد که جایی که وی را نخواهند گذاشت سلسله ها از آنجا بر گردن خویش محکم می کند یا موی سر خویش بر آنجا می بندد و محکم تر می کند. تا چون از آنجا برگیرد به موی خویش آویخته بماند. تا آنگاه که همه از بیخ کنده نیاید از آنجا نرهد. و آنگاه جراحت آن با وی بماند. حسن می گوید، «قومی را دریافتم که ایشان به بلا شادتر از آن بودند که شما به نعمت. و اگر شما را دیدندی گفتند: نی اند الا شیطان و اگر شما ایشان را دیدید: گفتید: نه اند الا دیوانگان و این قوم رغبت در بلا از آن می کردند تا دل ایشان از دنیا و خواسته گسسته شود تا به وقت مرگ به هیچ آویخته نباشند».

بخش ۵۳ - پیدا کردن درجات زهد: بدان که زهد را سه درجه است: یکی آن که دنیا دوست بدارد و دل با وی می نگرد ولکن مجاهدت و صبر می کند و این را متزهد گویند نه زاهد، ولکن اول زهد این بود. دوم آن که دل با وی ننگرد با زهد می نگرد و زهد خویش را کاری داند. این زاهد است ولکن از نقصان خالی نیست. درجه سیم آن که در زهد نیز زاهد باشد، یعنی که زهد خویش نبیند و آن کاری نداند و مثل وی چون کسی بود که قصد خانه پادشاهی کند تا به وزارت بنشیند. سگی بر در سرای وی را منع کند. لقمه ای نان به وی اندازد و وی را از خویشتن بازکند و آنگاه به وزارت رسد، ممکن نباشد که آن لقمه زا نزدیک وی قدری باشد.بخش ۵۵ - اصل پنجم: بدان که اصل بصیرت مکشوف شده است که خلق همه هلاک شده اند الا عابدان و همه عابدان هلاک شده اند الا عالمان و همه عالمان هلاک شده اند الا مخلصان و مخلصان بر خطری عظیم اند. پس بی اخلاص همه رنجها ضایع است و اخلاص صدق جز در نیت نباشد، هرکه نیت نداند اخلاص در وی چون نگاه دارد. و ما در یک باب معنی نیت شرح دهیم و در بابی دیگر حقیقت اخلاص و در بابی دیگر حقیقت صدق.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که خلق در هاویه افتاده اند و وادیها را نهایت نیست، لکن مهم در دنیا شش چیز است: خوردنی و پوشیدنی و مسکن و خنور خانه و زن و مال و جاه.
هوش مصنوعی: بدان که مردم در مشکلات و مشکلات روحی و اجتماعی گرفتار شده‌اند و هیچ انتهایی برای این مشکلات وجود ندارد. اما در زندگی دنیوی، شش چیز مهم است: غذا، لباس، سرپناه، وسیله نقلیه، همسر، و مال و مقام.
مهم اول طعام است
هوش مصنوعی: غذا در اولویت قرار دارد.
در جنس و قدر و نان خورش نظر است، اما جنس کمترین چیزی بود که غذا دهد و اگر همه سبوس بود. و میانه نان جوین و گاورسین. و مهین نان گندمین بود نابیخته. چون بیخته شد از زهد بیرون شد و به تنعم رسید. اما مقدار کمترین ده سیر بود و میانه نیم من و اقصر مدی. و تقدیر شرع در حق درویش این است. اگر بر این زیادت کند زهد در معده فوت شود. و اما نگاه داشتن مستقبل را بزرگترین درجه آن است که بیش از آن که گرسنگی دفع کند هیچ چیز نگاه ندارد که اصل زهد کوتاهی امل است. و میانه آن بود که قوت ماهی یا چهل روز نگاه دارد. و کمترین درجه آن است که یک سال نگاه دارد. اگر زیادت یک سال نگاه دارد از زهد محروم ماند که هرکه امید عمر بیش از یک سال دارد از وی زهد راست نیاید.
هوش مصنوعی: در رابطه با نوع و مقدار غذا، توجه به کیفیت و کمیت آن مهم است، اما کیفیت تنها یکی از جنبه‌های تامین غذا است و حتی اگر تمام غذا از سبوس باشد، باز هم قابل قبول است. نان جو و نان گندم به عنوان بهترین گزینه‌ها هستند و وقتی نان بیخته شود، از حالت زهد خارج و به زندگی راحت‌تر منتقل می‌شود. مقدار حداقلی که برای یک درویش مناسب است، حدود ده سیر است و حداکثر به نیم من می‌رسد. اصول شرعی برای درویش‌ها این است که اگر از این مقدار بیشتر غذا بخورند، زهد آنها مختل خواهد شد. نگه‌داشتن غذا برای آینده اهمیت زیادی دارد و مطلوب‌ترین حالت این است که فرد به اندازه‌ای غذا ذخیره کند که فقط گرسنگی را برطرف کند و چیزی فراتر از آن نداشته باشد، زیرا اصل زهد در عدم وابستگی به دنیا و دارایی است. میزان مطلوب این است که غذا برای یک ماه یا چهل روز ذخیره شود و کمترین مقدار، یک سال است. اگر کسی بیشتر از یک سال ذخیره داشته باشد، از زهد واقعی دور خواهد شد، زیرا فردی که امیدوار به زندگی بیشتر از یک سال باشد، نمی‌تواند زهد واقعی را در خود حفظ کند.
و رسول (ص) یک ساله برای عیال بنهادی از آن که ایشان طاقت یک ساله نداشتندی، اما برای خویش شبانگاه هیچ نگذاشتی. و نان خورش کمترین سرکه و تره است. و میانه روغن و آنچه از وی کنند. و مهین گوشت و اگر بر دوام خورد زهد رفت و اگر در هفته یک یا دو بار بیش نخورد از درجه زهد به کلیت بیرون نیفتد.
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) یک سال برای خانواده‌اش به گونه‌ای رفتار کرد که آن‌ها نتوانستند به سختی یک سال کنار بیایند، اما او شب‌ها هیچ چیزی برای خود نگذاشت. در واقع غذاهای او بسیار ساده و مختصر بود، از جمله نان به همراه کمی سرکه و سبزی. او همچنین کمی روغن و گوشت می‌خورد، اما اگر هر روز از آن‌ها استفاده می‌کرد، زهدش کم می‌شد. در عوض، اگر در هفته فقط یک یا دو بار از این غذاها استفاده می‌کرد، همچنان در حالت زهد باقی می‌ماند.
اما وقت خوردن: باید که دو روزی یک بار بیش نخورد و اگر در روز یک بار خورد تمامتر بود. اما چون روزی دو بار خورد این زهد نبود. و هرکه خواهد که زهر بداند، باید که احوال رسول (ص) بداند. عایشه می گوید که وقت بودی که به چهل شب در خانه رسول(ص) چرا نبودی و طعام نبودی، مگر خرما و آب. و عیسی (ع) گفت، «هرکه طلب فردوس کند، وی را نان جوین و خفتن بر سرگین دان با سگان بسیار بود». و با حواریان گفتی، «نان جوین و تره خورید و گرد گندم نگرید که به شکر آن قیام نتوانید کرد».
هوش مصنوعی: به هنگام غذا خوردن، بهتر است که انسان هر دو روز یک بار غذا بخورد و اگر در یک روز تنها یک بار غذا بخورد، سلامت‌تری خواهد بود. زیرا اینکه تنها هر روز دو بار غذا بخورد، نشان از زهد و پارسایی ندارد. هرکس که می‌خواهد از حقیقت زهد آگاه شود، باید به زندگی پیامبر (ص) توجه کند. عایشه می‌گوید که در زمانی، به مدت چهل شب در خانه پیامبر هیچ غذایی جز خرما و آب نبود. همچنین عیسی (ع) فرمود که کسی که به دنبال بهشت است، باید نان جو بخورد و بر زمین خوابیده، در کنار سگ‌ها باشد. و به حواریان گفت که نان جو و سبزی بخورند و به گرد گندم نظر نکنند، زیرا نمی‌توانند به خاطر آن شکرگزاری کنند.
مهم دوم جامه است
هوش مصنوعی: مهم‌ترین چیز بر تن کردن لباس است.
زاهد را باید که جامه یکی بیش نبود. چون بشوید باید که برهنه بود. چون دو شد زاهد نبود و کمترین این پیراهنی و کلاهی و کفشی بود، و بیشترین آن که باز این دستاری و ازارپایی بود. و اما جنس کمترین پلاس بود و میانه پشم درشت و اعلی پنبه بود درشت. چون نرم و باریک باشد زهد نبود. و در آن وقت که رسول (ص) فرمان یافت، عایشه گلیمی و ازاری بیاورد و گفت این بوده است خاصه وی و بس»، و در خبر است که هیچ کس جامه شهوت در نپوشد که نه خدای تعالی از وی اعراض کند، اگر چه دوست بود نزدیک وی، تا آنگاه که بیرون نکند. و قیمت دو جامه رسول (ص) پانزده درهم بیش نبودی. و گاه بودی که جامه وی چنان شوخگن بودی چون جامه روغن گر، و یک راه جامه ای آوردند وی را به هدیه و بر آن علمی بود. درپوشید و پس بگفت، «این به نزدیک ابوجهم برید و آن گلیم وی بیاورید که این علم چشم مرا مشغول بکرد».
هوش مصنوعی: زاهد باید تنها یک لباس بر تن داشته باشد. وقتی که لباسش را بشوید، باید برهنه باشد. اگر دو لباس داشته باشد، دیگر زاهد نیست. حداقل لباس او باید یک پیراهن و یک کلاه و یک جفت کفش باشد و بیشتر از آن نیز می‌تواند یک دستار و یک شلوار باشد. جنس کمترین لباس او باید از پلاس و جنس متوسط از پشم درشت و بهترین از پنبه درشت باشد. اگر لباس نرم و نازک باشد، زاهد نیست. زمانی که پیامبر (ص) دستوراتی گرفت، عایشه یک گلیم و یک شلوار به او آورد و گفت این‌ها مخصوص خود اوست. همچنین در روایت آمده که کسی نباید لباس شهوت‌آلود بپوشد، زیرا خداوند از او دور می‌شود، حتی اگر آن شخص محبوب او باشد، تا زمانی که آن لباس را نپوشد. قیمت دو لباس پیامبر (ص) بیش از پانزده درهم نبود. گاهی اوقات لباس او به قدری ساده و زبر بود که شبیه لباس کارگران بود و یک بار نیز لباسی به او هدیه دادند که بر آن نشانه‌ای بود. او آن را پوشید و سپس گفت، «این لباس را به ابوجهم بفرستید و آن گلیم را به من بیاورید، زیرا این نشانه چشمم را مشغول کرده است».
و یک بار شراک نعلین وی نوبکردند. گفت آن کهنه باز آورید که این نخواهم که در نماز چشم من بدین بازنگرید. و بر منبر انگشتری از انگشت بینداخت، بدان که چشمش بر آن افتاد. و یک بار او را نعلین نیکو آوردند. خدای را تعالی سجده کرد و بیرون آمد و اول درویشی را که بدید بدو داد. و گفت نیکو آمد به چشم من، ترسیدم که خدای تعالی مرا دشمن گیرد و سجود از آن کردم. و عایشه را گفت، «اگر خواهی که مرا دریابی به قدر زاد مسافری قناعت کن. هیچ پیراهن بیرون مکن تا پاره ننهی بر جامه».
هوش مصنوعی: یک بار نعلین او را عوض کردند. او گفت که نعلین کهنه را برگردانید، زیرا این را نمی‌خواهم، چرا که در نماز حواسم به آن جلب می‌شود. سپس بر منبر انگشتری را از دستش انداخت و چشمش به آن افتاد. یک بار دیگر نعلین زیبا برایش آوردند. او در برابر خداوند سجده کرد و بیرون آمد و به اولین درویشی که دید آن را داد. او گفت که این نعلین برایش زیبا بود و ترسید که خداوند او را دشمن خود بگرداند، به همین خاطر سجده کرد. همچنین به عایشه گفت: «اگر می‌خواهی به من توجه کنی، به اندازه زاد مسافری راضی باش و هیچ پیراهنی بیرون نکن تا پاره نشود.»
عمررضی الله عنه چهارده پاره بر دوخته بود. و علی علیه السلام به روزگار خلافت به سه درم پیراهن خرید و از آستین هرچه از دست گذشته بود دور کرد و گفت شکر آن خدای را که این خلعت اوست. یکی می گوید، «هرجامه که بر سفیان ثوری بود قیمت کردند یک درم و چهار دانگ برآمد». و در خبر است که هرکه بر جامه تجمل قادر بود و تواضع خدای را دست بدارد، حق است بر خدای تعالی که وی را عبقری بهشت بر تختهای یاقوت به دل دهد. و علی علیه السلام گفت، «خدای تعالی عهد فرو گرفت بر ائمه هدی که جامه ایشان جامه کمترین مردمان بود تا توانگر بدو اقتدا کند و درویش دل شکسته نشود». فضاله بن عمیر امیر مصر بود. وی را دیدند پای برهنه می رفت با جامه ای مختصر. گفتند، «تو امیر شهری. چنین مکن!» گفت، «رسول (ص) ما را از تنعم نهی کرده است و فرموده است که گاه گاه پای برهنه روید». محمد بن واسع در نزدیک قتیبه بم مسلم رفت با جامه صوف، گفت، «چرا صوف پوشیدی؟» خاموش بود. گفت، «چرا جواب ندهی؟» گفت، «نخواهم گویم از زهد که بر خویشتن ثنا کرده باشم، یا از درویشی که از خدای تعالی گله کرده باشم». سلیمان (ع) را گفتند، «چرا نیکو نپوشی؟» گفت، «بنده را جامه نیکو چه کار؟ چون فردا آزاد شوم از جامه نیکو درنمانم». عمر بن عبدالعزیز پلاسی داشت به شب که نماز کردی و به روز نداشتی تا خلق نبینند. حسن بصری، فرقد سبخی را گفت، «می پنداری که تو را بدین گلیمی که درپوشیدی فضل است بر دیگران؟ شنیدم که دوزخیان بیشتر گلیم پوشان باشند».
هوش مصنوعی: عمر رضی الله عنه لباس‌هایی ساده و ابتدایی داشت. علی علیه السلام در زمان خلافت خود، پیراهنی خریداری کرد که قیمت آن سه درم بود و از آستین‌های آن هر چیزی که اضافی بود را برید و گفت: «خدا را شکر که این لباس از آن اوست». یکی از افراد گفت که پیراهنی که بر روی سفیان ثوری بود، قیمتش به یک درم و چهار دانگ رسید. همچنین در خبر آمده که هر کس توانایی خرید لباس‌های تجملاتی را داشته باشد و تواضع از خدا را کنار بگذارد، حق بر خداست که او را در بهشت بر تخت‌های یاقوتی از آن خود قرار دهد. علی علیه السلام نیز فرمود که خداوند بر ائمه هدی عهد بسته که لباس آن‌ها همچون کمترین مردم باشد تا افراد توانگر به آن‌ها اقتدا کنند و دل درویش‌ها نشکسته شود. فضاله بن عمیر که امیر مصر بود، با پای برهنه و لباسی ساده در میان مردم رفت و وقتی به او گفتند که چون امیر هستی، نباید این‌گونه رفتار کنی، پاسخ داد که پیامبر (ص) ما را از زیاده‌روی در تجمل نهی کرده و فرموده‌ که گاه‌گاهی باید پای برهنه رفت. محمد بن واسع نیز با لباسی پشمی به قتیبه بن مسلم رفت و وقتی از او پرسیدند چرا پشمی پوشیده است، سکوت کرد. وقتی دوباره پرسیدند چرا جواب نمی‌دهد، گفت که نمی‌خواهد از زهد خود تعریف کند یا از درویشی‌اش گله‌ای به خداوند کند. به سلیمان (ع) گفتند که چرا لباس زیبا نمی‌پوشی و او پاسخ داد که «بنده را چه کار به لباس خوب؟ چون فردا از لباس خوب هیچ چیزی نخواهد ماند». عمر بن عبدالعزیز نیز در شب‌هایی که به نماز می‌ایستاد، لباسی می‌پوشید که در روز نمی‌خواست کسی آن را ببیند. حسن بصری به فرقد سبخی گفت که آیا فکر می‌کنی این گلیمی که پوشیده‌ای بر دیگران فضیلت دارد؟ زیرا شنیده‌ام که در آتش دوزخ، بیشتر افرادی که گلیم پوشیده‌اند، وجود دارند.
مهم سوم مسکن است
هوش مصنوعی: مسکن یک موضوع بسیار حائز اهمیت است.
و کمترین این آن است که به رسم خاص هیچ جایی ندارد و به گوشه مسجدی و رباطی قناعت کند. و بیشتر آن که حجره ای دارد به ملک یا به اجارت به قدر حاجت که بلند نبود و نگار کرده نبود و بیش از مقدار حاجت نبود و چون سقف بیش از شش گز رفع کرد و به گچ کرد از زهد بیفتاد. و در جمله مقصود مسکن آن است که سرما و گرما و باران بازدارد، جز این طلب نباید کرد. گفته اند که اول چیزی که از طول امل پس از رسول (ص) پدید آمد، بنا کردن به گچ بود و درز جامه بازنوشتن که در آن عهد بیش از یک درز نبودی. و عباس رضی الله عنه منظره ای بلند کرده بود. رسول (ص) بفرمود تا بازکرد و یک راه به گنبدی بلند بگذشت. گفت، «این که راست؟» گفتند، «فلان را». پس از آن مرد به نزدیک رسول (ص) آمد. در وی نمی نگریست. تا آن کس سبب آن بازپرسید. به او بگفتند. آن گنبد را باز کرد. آنگاه رسول با او دل خوش کرد و او را دعا گفت.
هوش مصنوعی: حداقل این که باید به جای خاصی تعلق نداشته باشد و به گوشه‌ای از مسجد یا یک کاروانسرا بسنده کند. بیشتر از این که یک اتاق کوچک داشته باشد که نه به ملک خود باشد و نه از کسی اجاره کند، به اندازه نیازش باشد، و نه خیلی بلند باشد و نه تزیین شده. سقف این اتاق اگر بیشتر از شش ذرع باشد و با گچ تزئین شده باشد، از زهد دور خواهد شد. در واقع، هدف از داشتن مسکن این است که انسان را از سرما، گرما و باران حفظ کند و نباید خواسته‌ای بیشتر از این داشته باشد. گفته‌اند که اولین چیزی که پس از پیامبر (ص) نسبت به ساخت و ساز رایج شد، استفاده از گچ بود و دوختن لباس که در آن زمان بیش از یک درز وجود نداشت. عباس (رضی الله عنه) ساختمان بلندی داشته است. پیامبر (ص) دستور دادند تا آن را باز کنند و راهی به سمت گنبدی بلند فراهم سازند. وقتی درباره دلیل این کار پرسیدند، به او گفتند که آن گنبد را باز کرده‌اند. پس از آن، پیامبر (ص) با او حسن خلق داشتند و برایش دعا کردند.
و حسن (ع) می گوید که رسول (ص) در همه عمر خشتی بر خشتی ننهاد یا چوبی بر چوبی. و رسول (ص) گفت، «هرکه خدای تعالی با وی شری خواهد مال وی در آب و خاک هلاک کند». و عبدالله بن عمر می گوید که رسول (ص) به من برگذشت. گفت، «این چیست که می کنی؟» گفتم، «خانه ای است تباه شده. مرمت می کنم». گفت، «کار از آن نزدیکتر است که مهلت پذیرد». یعنی که مرگ. و رسول (ص) گفت، «هرکه بنا کند بیش از حاجت، در قیامت وی را تکلیف کنند تا آن برگیرد». و گفت، «در همه نفقتها مزد است الا در آنچه بر آب و خاک کنند». و نوح (ع) خانه ای کرد از نی. گفتند، «اگر از خشم بودی چه بودی؟» گفت، کسی را که می بباید مرد این بسیار است».
هوش مصنوعی: حسن (ع) می‌گوید که پیامبر (ص) در تمام مدت زندگیش هیچ سنگی روی سنگی نگذاشت و هیچ چوبی روی چوبی دیگر قرار نداد. پیامبر (ص) فرمود: «هر کس که خداوند بخواهد او را به عذاب دچار کند، مال او را در آب و خاک نابود می‌سازد». عبدالله بن عمر می‌گوید که پیامبر (ص) از کنار من گذشت و پرسید: «این چه کاری است که می‌کنی؟» گفتم: «این یک خانه خراب است و من در حال تعمیر آن هستم». او فرمود: «این کار نزدیک‌تر است که فرصتی برایش در نظر بگیرند»، یعنی به معنی مرگ. پیامبر (ص) افزود: «هر کس بیش از نیازش بنا کند، در قیامت از او خواسته خواهد شد که آن را جدا کند». همچنین فرمود: «در تمام هزینه‌ها مزد هست جز در مواردی که برای آب و خاک انجام می‌شود». نوح (ع) خانه‌ای از نی ساخت. از او پرسیدند: «اگر از خشم بودی، چه می‌کردی؟» او گفت: «برای کسی که باید بمیرد، این بسیار است».
و رسول (ص) گفت، «هر بنایی که بنده کند در قیامت بر وی وبال است، الا آن که وی را از گرما و سرما نگاه دارد». و عمر رضی الله عنه در راه شام کوشکی دید از خشت پخته. گفت، «هرگز ندانستم که در این امت این بنا کنند که هامان کرد از بهر فرعون که خشت پخته او خواست». و گفت، «اوقدلی یا هامان علی الطین». و در اثر است که چون بنده بنا از شش گز زیادت بالا نهد فریشته ای منادی کند از آسمان که یا فاسق ترین همه فاسقان کجا می آیی؟ یعنی که تو را به زمین فرود می باید شد به گور، از جانب آسمان کجا می آیی؟»
هوش مصنوعی: پیامبر (ص) فرمودند که هر بنایی که فردی در دنیا بسازد، در روز قیامت بر او گناهی خواهد بود، مگر اینکه آن بنا بتواند او را از گرما و سرما محافظت کند. عمر رضی الله عنه در راه شام منزلی را دید که با خشت پخته ساخته شده بود و گفت که هرگز فکر نمی‌کردم در این امت ساختمانی به این شکل ساخته شود، مشابه بناهایی که هامان برای فرعون ساخت. او همچنین گفت که گوش‌زد می‌شود به افرادی که ساختمان‌های مرتفع می‌سازند که به زودی به زمین فرود خواهند آمد و از آنها خواسته می‌شود تا به یاد داشته باشند که به گور خواهند رفت و از جانب آسمان نزول می‌کنند.
و حسن می گوید، «در خانه های رسول (ص) همه دست به سقف رسیدی». و فضیل می گوید، «عجب از آن ندارم که بنا کنند و می گذارند. از آن عجب دارم که می بینند و عبرت نمی گیرند».
هوش مصنوعی: حسن می‌گوید: «در خانه‌های پیامبر (ص)، همه به سقف می‌رسیدند». و فضیل می‌گوید: «من تعجب نمی‌کنم از اینکه آنها بنا می‌کنند و سقف را می‌سازند. اما تعجب من از این است که می‌بینند و عبرت نمی‌گیرند».
مهم چهارم خنور خانه است
هوش مصنوعی: مورد مهم چهارم مربوط به خوراکی‌های خانه است.
درجه اعلی در آن درجه عیسی (ع) بوده است که هیچ نداشت مگر شانه ای و کوزه ای. یکی را دید که به انگشتان محاسن شانه می کرد شانه بینداخت. یکی دیگر را دید به دست می خورد و کوزه بینداخت. و میانه آن که از هرچه مهم بود یکی دارد از چوب و سفال. و اگر از مس و برنج بود نه زهد بود، و سلف جهد کردند تا یک چیز در چند چیز به کار دارند. و رسول (ص) را بالشی از ادیم بود و حشو آن لیف بود و فرش وی گلیمی دو تو کرده. و عمر رضی الله عنه یک روز پهلوی وی دید نشان حصیر خرما گرفته. بگریست. گفت، «چرا می گریی؟» گفت، قیصر و کسری در نعمتهای خداوند تعالی و دشمنان وی و تو رسول و دوست خدای در این دشخواریها». گفت، «خرسند نباشی بدان که ما را در آخرت بود و ایشان را در دنیا؟» گفت، «باشم»، گفت، «پس بدان که چنین است».
هوش مصنوعی: در بالاترین مرتبه، عیسی (ع) قرار دارد که جز یک شانه و یک کوزه چیزی نداشت. او فردی را دید که با انگشتان خود محاسن خود را شانه می‌کرد و شانه را رها کرد. دیگری را مشاهده کرد که به دست می‌خورد و کوزه را نیز انداخت. اما میانه آن دو که در زندگی به چیزهای مهم وابسته است، فقط یک ابزار از چوب و سفال دارد. اگر اینها از مس و برنج بودند، به معنای زهد نبود. پیشینیان تلاش کردند تا یک ابزار را برای چندین کاربرد به کار گیرند. رسول (ص) بالشش از پوست بود و محتوای آن از الیاف طبیعی، و فرش او گلیمی دو تکه شده بود. یک روز عمر (رضی الله عنه) در کنار او یک نشان از حصیر خرما دید و اشک ریخت. پیامبر از او پرسید چرا گریه می‌کند، و او پاسخ داد که در حالی که قیصر و کسری در نعمت‌های خداوند زندگی می‌کنند و دشمنان او هستند، تو رسول و دوست خدا هستی و در این سختی‌ها قرار داری. پیامبر گفت: "آیا خوشحال نخواهی بود که ما در آخرت داریم و آنها در دنیا؟" و او پاسخ داد: "خوشحال هستم." پیامبر ادامه داد: "پس بدان که اینگونه است."
و یکی در خانه بوذر شد و در همه خانه هیچ چیز نبود. گفت، «در این خانه تو هیچ چیز نیست؟» گفت، «ما را خانه ای است که هرچه به دست آید آنجا فرستیم، یعنی آن جهان». گفت، «تا در این منزل باشید چاره نباشد از متاعی». گفت، «خداوند خانه ما را اینجا نخواهد گذاشت».
هوش مصنوعی: در یکی از خانه‌ها، بوذر متوجه شد که هیچ چیزی در آنجا نیست. او پرسید: «آیا واقعاً در این خانه هیچ چیزی وجود ندارد؟» پاسخ دادند: «ما خانه‌ای داریم که هر چیزی که به دست می‌آوریم، به آنجا می‌فرستیم، منظورمان همان جهان دیگر است.» بوذر گفت: «در اینجا که هستید، چاره‌ای جز اینکه اینجا چیزی داشته باشید، وجود ندارد.» پاسخ دادند: «خداوند نمی‌گذارد خانه ما به همین شکل در اینجا بماند.»
و چون عمر بن سعد امیر حمص بود با نزدیک عمر رسید. گفت، «چیست از دنیا با تو؟» گفت، عصایی دارم که بر وی تکیه زنم و مار را بدان بکشم و انبانی دارم که طعام در وی نهم و کاسه ای دارم که از آنجا آب خورم و طهارت کنم، چه هرچه جز این است از دنیا همه تبع این است که من دارم». و رسول (ص) از سفری باز آمد. به در خانه فاطمه (س) شد. پرده ای دید در خانه وی و حلقه ای سیمین در دست وی. بازگردید از کراهیت آن، چون فاطمه بدانست آن حلقه را به درمی و نیم بفروخت و باز آن پرده به هم به صدقه بداد. پس رسول (ص) دل بر وی خوش کرد و گفت، «نیکو کردی».
هوش مصنوعی: عمر بن سعد زمانی که امیر حمص بود، با عمر ملاقات کرد و از او پرسید که در دنیا چه چیزی دارد. عمر پاسخ داد که یک عصا دارد که به آن تکیه می‌کند و می‌تواند با آن مار را بکشد، یک کیسه دارد که در آن غذا می‌گذارد، و یک کاسه دارد که از آن آب می‌نوشد و برای طهارت استفاده می‌کند. او افزود که همه چیز دیگری که در دنیا وجود دارد برای او اهمیت ندارد. بعدها پیامبر به خانه فاطمه رفت و پرده‌ای در خانه او و یک حلقه نقره در دستش دید. به خاطر ناپسند بودن این موارد، پیامبر بازگشت. وقتی فاطمه این موضوع را فهمید، آن حلقه را به قیمت نصف و پرده را به صدقه داد. این کار فاطمه باعث خوشحالی پیامبر شد و او گفت که کار خوبی کرده است.
و در خانه عایشه پرده ای بود، رسول (ص) گفت، «هرگاه که چشم من بر این پرده افتد دنیا با یاد آمدن گیرد. ببرید و به فلان کس دهید». عایشه رضی الله عنه می گوید که رسول (ص) بر گلیمی دوتو خفتی. یک شب فراشی نو فرو کردم. همه شب بر خویشتن همی پیچید. دیگر روز گفت، «دوش خواب از من ببرد. همان گلیم بازآور». و یک راه زر آورده بودند همه قسمت کرد. شش دینار بماند. همه شب بی خواب بود تا به آخر شب. آن به کسی فرستاد و به خواب خوش درشد. آنگاه گفت، «چگونه بودی حال من اگر بمردی و این شش دینار با من؟» حسن بصری می گوید، «هفتاد کس را از صحابه دریافتم که هیچ کس جز از یک جامه نداشت که پوشیده بود و هرگز میان خویش و خاک حجاب نکردندی. پهلو بر خاک نهادندی که بخفتندی و آن جامه بر خویشتن افگندی».
هوش مصنوعی: در خانه عایشه پرده‌ای وجود داشت که رسول خدا (ص) درباره‌اش گفت: «هر بار که به این پرده نگاه می‌کنم، دنیا در خاطرم می‌آید. آن را بردارید و به فلانی بدهید.» عایشه رضی الله عنه نقل می‌کند که رسول خدا (ص) بر روی گلیمی خوابیده بودند و یک شب فرشی نو خریداری کرد. او تمام شب در خواب نمی‌خوابید و در نهایت گفت: «دیشب خوابم نبرد. همان گلیم را بیاورید». همچنین از طلا آمده بودند و آن را تقسیم کردند، ولی شش دینار باقی ماند. او تمام شب بی‌خواب بود تا صبح و آن دینارها را به کسی ارسال کرد و به خواب خوش رفت. سپس گفت: «اگر می‌مردم و این شش دینار را با خود داشتم، حال من چگونه بود؟» حسن بصری می‌گوید: «هفتاد نفر از صحابه را شناختم که هیچ‌یک جز یک لباس که بر تن داشتند، نداشتند و هیچ‌گاه بین خود و زمین حجاب نداشتند. آن‌ها به خاک می‌خوابیدند و همان لباس را بر تن می‌کردند.»
مهم پنجم نکاح است
هوش مصنوعی: نکاح یا ازدواج از اهمیت بالایی برخوردار است.
سهل تستری گوید و سفیان بن عبینه و جمعی گفته اند که در نکاح زهد نیست، چه زاهدترین خلق رسول (ص) بود و زنان را دوست داشتی و نه زن داشت. و علی (ع) با زهد وی چهار زن داشت و دو دوازده سریّت و بدان که بدین آن خواسته باشد که روا نبود که کسی دست از نکاح بدارد تا وی را لذت مباشرت نبود بر طریق زهد که نکاح سبب فرزند است و در وی فایده بسیار و بقای نسل است، این همچنان بود که کسی نان و آب نخورد اصلا تا وی را لذتی نباشد و بدین وی هلاک شود و بدان نسل منقطع شود.
هوش مصنوعی: سهل تستری و سفیان بن عبینه و برخی دیگر بر این باورند که در زندگی زاهدانه نیازی به ترک ازدواج نیست. چرا که پیامبر (ص) زاهدترین انسان‌ها بود و به زنان علاقه داشت، باوجود اینکه همسری نداشت. علی (ع) در حالی که زاهد بود، چهار همسر و دوازده کنیز داشت. این نشان می‌دهد که هیچ‌کس نباید به خاطر زهد از ازدواج دوری کند، زیرا نکاح نه تنها لذت بخش است، بلکه می‌تواند باعث فرزندآوری و تداوم نسل شود. ترک غذا و آب به گونه‌ای که فرد هیچ لذتی را تجربه نکند، به هلاکت او می‌انجامد و نسل او را نیز از بین می‌برد.
اما اگر کسی را نکاح از خدای تعالی بازخواهد داشت ناکردن اولی تر و اگر شهوت غالب بود، زهد آن بود که زنی خواهد که با جمال نباشد و شهوت نشان باشد نه شهوت انگیز. احمد بن حنبل را زنی می دادند نیکو و گفتند، «این زن خواهری دارد از این عاقل تر لکن یک چشم دارد». آن عاقل ترین بخواست. جنید می گوید، «آن دوست تر می دارم که مرید مبتدی دل نگاه دارد از سه چیز: کسب و نکاح و نبشتن حدیث». و گفت، «دوست ندارم که صوفی خواند و نویسد که اندیشه پراگنده شود».
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد از ازدواج دوری کند، بهتر است که ازدواج نکند. اگر تمایل و شهوت بر او غلبه کرد، باید به زنی فکر کند که زیبایی ظاهری ندارد و بیشتر به عنوان راهی برای ارضای نیازهای شهوانی باشد تا اینکه خود شهوت را تحریک کند. احمد بن حنبل به او زنی زیبا پیشنهاد می‌دادند، اما او گفت که این زن یک خواهر دارد که از او عاقل‌تر است، اما فقط یک چشم دارد و او آن خواهر را برگزید. جنید نیز می‌گوید که بهتر است کسی که در آغاز طریقت است، از سه چیز دوری کند: کسب و کار، ازدواج و نوشتن حدیث. او اضافه می‌کند که دوست ندارد کسی صوفی نامیده شود و در عین حال می‌نویسد، چون این کار باعث پراکندگی فکر می‌شود.
مهم ششم مال و جاه است
هوش مصنوعی: ششمین نکته مهم در زندگی، داشتن ثروت و مقام است.
ولکن در مهلکات بگفته ایم که این هر دو زهر قاتل است و آن قدر که حاجت است تریاق است، و آنِ دنیا نیست، بلکه هرچه لابدِ دین است هم از دین است. خلیل (ع) از دوستی وامی خواست. وحی آمد که چرا از خلیل خود نخواستی؟ گفت، «بارخدایا! دانستم که دنیا دشمن داری. ترسیدم که از تو دنیا خواهم». گفت، «هرچه بدان حاجت بود از دنیا نبود».
هوش مصنوعی: در متن به این نکته اشاره شده که در موضوعات خطرناک گفته شده که هر دو چیز مورد صحبت می‌تواند به نوعی سم باشد و فقط آنچه که برای نجات لازم است، همان دارو است. اما این دارو از دنیای مادی نیست، بلکه هر چیزی که برای دین ضروری است، از دین ناشی می‌شود. پیامبر خلیل (ع) از خداوند درخواست کمک می‌کند و وحی می‌رسد که چرا از خدای خود درخواست نمی‌کنی. او در جواب می‌گوید که می‌داند دنیا با خداوند دشمن است و می‌ترسد که چیزی از دنیا بخواهد. در نهایت بیان می‌شود که هرچه به آن نیاز است، در دنیا یافت نمی‌شود.
و در جمله چون شهوات و زیادتها در باقی کرد و از مال و جاه به قدر لابد کفایت کرد و دل وی از آن گسسته بود، دنیا را دوست نداشته باشد. و مقصود این است که چون بدان جهان شود سرش نگونسار نبود و روی بازپس نبود که با دنیا می نگرد، و کسی بازنگرد که دنیا آسایشگاه وی بوده باشد، اما چون در حق وی همچون طهارت جای باشد که جز به وقت حاجت وی را نخواهد، که وی به مرگ از این حاجت گاه برست، کجا به وی التفات کند؟
هوش مصنوعی: انسانی که از شهوات و زیاده‌خواهی‌ها دوری کند و در حد نیاز از مال و مقام بهره ببرد، دلش از دنیا جدا می‌شود و به آن وابسته نمی‌گردد. هدف این‌جاست که وقتی به دنیا نظر می‌کند، دلش به سمت آن خم نمی‌شود و به دنبال آن نمی‌رود. چنین شخصی، که دنیا را تنها در مواقع ضرورت می‌خواهد، در زمان مرگ دیگر علاقه‌ای به آن ندارد و به آن توجهی نخواهد کرد.
اما کسی که دل در دنیا می بندد، مثل وی چون کسی باشد که جایی که وی را نخواهند گذاشت سلسله ها از آنجا بر گردن خویش محکم می کند یا موی سر خویش بر آنجا می بندد و محکم تر می کند. تا چون از آنجا برگیرد به موی خویش آویخته بماند. تا آنگاه که همه از بیخ کنده نیاید از آنجا نرهد. و آنگاه جراحت آن با وی بماند. حسن می گوید، «قومی را دریافتم که ایشان به بلا شادتر از آن بودند که شما به نعمت. و اگر شما را دیدندی گفتند: نی اند الا شیطان و اگر شما ایشان را دیدید: گفتید: نه اند الا دیوانگان و این قوم رغبت در بلا از آن می کردند تا دل ایشان از دنیا و خواسته گسسته شود تا به وقت مرگ به هیچ آویخته نباشند».
هوش مصنوعی: کسی که دلش به دنیا وابسته است، مانند فردی است که در مکانی قرار دارد که نمی‌خواهند او را بپذیرند و در این شرایط خود را به زنجیر می‌کشد یا موهایش را به آن مکان می‌بندد. او این کار را انجام می‌دهد تا وقتی که بخواهد برود، زنجیر یا موهایش او را به آن مکان نگه دارد و از آنجا فرار نکند. در این صورت، آسیب‌هایی با او خواهد ماند. حسن می‌گوید، «گروهی را دیدم که در سختی و مصیبت، خوشحال‌تر از شما در نعمت بودند. اگر شما آن‌ها را می‌دیدید، به آن‌ها می‌گفتید که دیوانه‌اند، و اگر آن‌ها شما را می‌دیدند، می‌گفتند که تنها شیطانید. این افراد به بلا و سختی تمایل داشتند تا دلشان از وابستگی به دنیا جدا شود و در زمان مرگ به چیزی وابسته نباشند».