گنجور

بخش ۴۳ - حقیقت فقر و زهد

بدان که فقیر آن بود که چیزی که وی را بدان حاجت بود ندارد و به دست وی نبود و آدمی را اول به وجود خود حاجت است، آنگاه به بقای خود حاجت است، آنگاه به غذا و به مال و به چیزهای بسیار، و از این همه چیز به دست وی نیست. وی در این همه نیازمند است و غنی آن بود که از غیر خود بی نیاز بود. و این جز یکی نیست جل جلاله.

و دیگر هرکه در وجود آِد از جن و انس و ملایکه و شیاطین همه هستی ایشان و بقای ایشان به ایشان نیست، پس به حقیقت همه فقیرند. و برای این گفت، «والله الغنی و انتم الفقراء بی نیاز خدای تعالی است و شما همه درویشید». و عیسی (ع) فقر را بدین تفسر کرد و گفت، «اصحبت مرتهنا بعلمی و الامربید غییری، فلا فقیر منی» گفت، «من گرو کردار خویشم و کلید کردار من به دست دیگری است. کدام درویش است درویش تر را از من؟» بلکه خدای تعالی بیان این همی کرد و گفت، «وربک الغنی ذوالرحمه ان یشایذهبکم و یستخلف من بعدکم ما یشاء» گفت، «غنی آن است که اگر خواهد همه هلاک کند و قومی دیگر را بیافریند». پس همه خلق فقیرند.

ولکن نام فقر بر زبان اهل تصوف بر کسی افتد که خود را بر این صفت بیند. و این حالت بر وی غالب باشد که بداند که هیچ چیز به دست وی نیست در این جهان و در آن جهان، نه در اصل آفرینش و نه در دوام آفرینش. اما این که گروهی از احمقان می گویند فقیر آن وقت فقیر باشد که هیچ طاعت نکند که چون طاعت کند ثواب آن خود را بیند، آنگاه وی را چیزی باشد و فقیر نباشد، این تخم زندقه و اباحت است که شیطان در دل ایشان افگنده است. و شیطان ابلهان را که دعوی زیرکی کنند از راه بدین بیفگند که بد را بر لفظ نیکو بندد تا ابله بدان غره شود و پندارد که این خود زیرکی است.

و این چنان بود که کسی گوید که هرکه خدای را دارد همه چیز را دارد، باید که از خدای بیزار شود تا فقیر شود. بلکه فقیر آن بود که طاعت می کند. چنان که عیسی (ع) می گوید که طاعت نیز از من نیست و به دست من نیست و من گرو آنم. و در جمله بیان معنی فقر که صوفیان خواهند در این موضع مقصود نیست و نه نیز بیان فقر آدمی در همه چیزها، بلکه فقر از مال شرح خواهیم کرد. و از هزاران حاجت که آدمی راست که از همه فقیر است مال یکی از آن است. پس بدان که نابودن مال یا از آن بود که مرد دست از وی بدارد به اختیار، یا از آن بود که به دست نیاید. اگر دست از آن بدارد این را زهد گویند و اگر خود به دست نیاید این را فقر گویند.

و فقیر را سه حالت است: یکی آن که مال ندارد، ولکن چندان که تواند طلب می کند و این را فقیر حریص گویند. دوم آن که طلب نکند و اگر به وی دهند نستاند و آن را کاره باشد و این را زاهد گویند و سیم آن که نه طلب کند و نه رد کند. اگر بدهند بستاند و اگر نه خرسند بود. این را فقیر قانع گویند. و ما اول فضیلت فقر بگوییم، آنگاه فضیلت زهد، چه نابودن مال را اگرچه مرد بر آن حریص بود هم فضیلتی باشد.

بخش ۴۲ - اصل چهارم: بدان که مدار راه دین بر چهار اصل است که در عنوان مسلمانی گفته ایم. نفس تو و حق تعالی و دنیا و آخرت از چهار دو جستن است و دو جستن از نفس خود برای جستن حق تعالی و جستن از دنیا برای جستن آخرت. پس تراز وی از نفس خود به حق تعالی می باید آورد و روی از دنیا به آخرت می باید آورد و صبر و خوف و توبه همه مقامات این است. و دوستی دنیا از مهلکات است چنان که علاج آن گفته ایم و دشمنی وی و بریدن از وی از منجیات است و اکنون شرح این خواهیم گفت. و عبارت از این فقر است و زهد. پس باید که اول فضیلت وی و حقیقت وی بشناسی.بخش ۴۴ - فضیلت درویشی: بدان که خدای تعالی می گوید، «للفقراء المهاجرین»، درویشی را فراپیش داشت از هجرت. و رسول (ص) گفت، «خدای تعالی دوست دارد درویش معیل و پارسا را»، و گفت، «یا بلال! جهد کن تا چون بخواهی رفت از این جهان، درویش باشی نه توانگر»، و گفت، «درویشان امت من پیش از توانگران به پانصد سال در بهشت شدند». و در یک روایت به چهل سال. و مگر بدین درویش حریص خواسته باشد و بدان دیگر درویش خرسند و راضی و گفت، «بهترین امت من درویشانند و زودتر کسی که در بهشت بگردد، ضعیفانند». و گفت، «مرا دو پیشه است. هرکه از آن هردو دست نداشته است مرا دوست داشته است: درویشی و غزا».

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که فقیر آن بود که چیزی که وی را بدان حاجت بود ندارد و به دست وی نبود و آدمی را اول به وجود خود حاجت است، آنگاه به بقای خود حاجت است، آنگاه به غذا و به مال و به چیزهای بسیار، و از این همه چیز به دست وی نیست. وی در این همه نیازمند است و غنی آن بود که از غیر خود بی نیاز بود. و این جز یکی نیست جل جلاله.
هوش مصنوعی: فقیر کسی است که چیزی که به آن نیاز دارد، در اختیارش نیست. هر شخصی ابتدا به وجود خود نیاز دارد، سپس به ادامه زندگی، و بعد به غذا و دیگر دارایی‌ها. در تمامی این موارد، آن چیزها در دسترس او نیست. پس هر فردی نیازمند است. از طرف دیگر، غنی کسی است که به هیچ چیز غیر از خود نیاز نداشته باشد. و تنها خداوند است که چنین ویژگی را دارد.
و دیگر هرکه در وجود آِد از جن و انس و ملایکه و شیاطین همه هستی ایشان و بقای ایشان به ایشان نیست، پس به حقیقت همه فقیرند. و برای این گفت، «والله الغنی و انتم الفقراء بی نیاز خدای تعالی است و شما همه درویشید». و عیسی (ع) فقر را بدین تفسر کرد و گفت، «اصحبت مرتهنا بعلمی و الامربید غییری، فلا فقیر منی» گفت، «من گرو کردار خویشم و کلید کردار من به دست دیگری است. کدام درویش است درویش تر را از من؟» بلکه خدای تعالی بیان این همی کرد و گفت، «وربک الغنی ذوالرحمه ان یشایذهبکم و یستخلف من بعدکم ما یشاء» گفت، «غنی آن است که اگر خواهد همه هلاک کند و قومی دیگر را بیافریند». پس همه خلق فقیرند.
هوش مصنوعی: هر موجودی که در این جهان وجود دارد، اعم از جن، انسان، ملائکه و شیاطین، وجود و بقای او به خودش وابسته نیست. بنابراین همه آنها در واقع فقیرند. خداوند از همه بی‌نیاز است و تمام موجودات در حقیقت درویش و نیازمند به او هستند. عیسی (علیه‌السلام) نیز مفهوم فقر را این‌طور تفسیر کرد که او به علمش وابسته است و قدرت او به دست دیگری است و به این ترتیب گفت که هیچ‌کس مانند او فقیر نیست. در واقع، خداوند نیز این نکته را تأکید می‌کند که اگر بخواهد می‌تواند همه را نابود کند و قوم دیگری را خلق کند. پس در نهایت، همه مخلوقات فقیرند.
ولکن نام فقر بر زبان اهل تصوف بر کسی افتد که خود را بر این صفت بیند. و این حالت بر وی غالب باشد که بداند که هیچ چیز به دست وی نیست در این جهان و در آن جهان، نه در اصل آفرینش و نه در دوام آفرینش. اما این که گروهی از احمقان می گویند فقیر آن وقت فقیر باشد که هیچ طاعت نکند که چون طاعت کند ثواب آن خود را بیند، آنگاه وی را چیزی باشد و فقیر نباشد، این تخم زندقه و اباحت است که شیطان در دل ایشان افگنده است. و شیطان ابلهان را که دعوی زیرکی کنند از راه بدین بیفگند که بد را بر لفظ نیکو بندد تا ابله بدان غره شود و پندارد که این خود زیرکی است.
هوش مصنوعی: در عرفان، واژه فقر به کسی اطلاق می‌شود که خود را در این حالت می‌بیند و به این باور رسیده که در این دنیا و آن دنیا هیچ گونه مال و مالکیتی ندارد و این احساس بر او غالب است. برخی افراد نادان معتقدند که فقیر کسی است که هیچ طاعتی نمی‌کند، زیرا به عقیده آن‌ها اگر فردی طاعت کند و پاداش آن را دریافت کند، پس چیزی دارد و دیگر فقیر نیست. این نوع تفکر نماد نوعی گمراهی و بی‌مبالاتی است که شیطان در دل‌های این افراد می‌کارد. شیطان با فریب افراد احمق که خود را زیرک می‌دانند، بدی را با لغات زیبا می‌آمیزد تا آن‌ها را به اشتباه بیندازد و به آن‌ها می‌فهماند که این فریب خود نوعی زیرکی است.
و این چنان بود که کسی گوید که هرکه خدای را دارد همه چیز را دارد، باید که از خدای بیزار شود تا فقیر شود. بلکه فقیر آن بود که طاعت می کند. چنان که عیسی (ع) می گوید که طاعت نیز از من نیست و به دست من نیست و من گرو آنم. و در جمله بیان معنی فقر که صوفیان خواهند در این موضع مقصود نیست و نه نیز بیان فقر آدمی در همه چیزها، بلکه فقر از مال شرح خواهیم کرد. و از هزاران حاجت که آدمی راست که از همه فقیر است مال یکی از آن است. پس بدان که نابودن مال یا از آن بود که مرد دست از وی بدارد به اختیار، یا از آن بود که به دست نیاید. اگر دست از آن بدارد این را زهد گویند و اگر خود به دست نیاید این را فقر گویند.
هوش مصنوعی: کسی می‌گوید که اگر کسی خدا را داشته باشد، همه چیز را دارد و برای اینکه فقیر شود، باید از خدا دور شود. اما در واقع، فقیر کسی است که به خداوند خدمت می‌کند. عیسی (ع) نیز می‌فرماید که اطاعت از من نیست و در دست من نیست و من به آن وابسته‌ام. در اینجا، هدف صوفیان بیان فلسفه فقر نیست و ما در مورد فقر انسان در همه زمینه‌ها صحبت نمی‌کنیم، بلکه درباره فقر مرتبط با مال صحبت خواهیم کرد. از میان هزاران نیازی که انسان دارد، یکی از آن‌ها نیاز به مال است. بنابراین، عدم داشتن مال یا به دلیل آن است که انسان به اختیار خودش از آن کنار می‌رود که به این زهد می‌گویند، یا اینکه نمی‌تواند آن را به دست آورد که به این فقر گفته می‌شود.
و فقیر را سه حالت است: یکی آن که مال ندارد، ولکن چندان که تواند طلب می کند و این را فقیر حریص گویند. دوم آن که طلب نکند و اگر به وی دهند نستاند و آن را کاره باشد و این را زاهد گویند و سیم آن که نه طلب کند و نه رد کند. اگر بدهند بستاند و اگر نه خرسند بود. این را فقیر قانع گویند. و ما اول فضیلت فقر بگوییم، آنگاه فضیلت زهد، چه نابودن مال را اگرچه مرد بر آن حریص بود هم فضیلتی باشد.
هوش مصنوعی: فقیر سه نوع وضعیت دارد: اول اینکه فرد، دارایی ندارد اما تا حد امکان درخواست کمک می‌کند و به این شخص فقیر حریص گفته می‌شود. دوم اینکه او درخواست نمی‌کند و اگر به او چیزی دهند، نمی‌پذیرد و به این شخص زاهد می‌گویند. سوم اینکه او نه درخواست می‌کند و نه چیزی را رد می‌کند؛ اگر چیزی به او دهند می‌گیرد و اگر ندهند، راضی و خرسند است و به او فقیر قانع می‌گویند. ابتدا باید درباره فضیلت فقر صحبت کنیم، سپس به فضیلت زهد بپردازیم، زیرا اینکه فردی بدون مال باشد و حتی اگر خواهان آن باشد، خود فضیلتی به حساب می‌آید.