گنجور

بخش ۸۰ - پیدا کردن رخصت دست بداشتن از خیرات از بیم ریا

بدان که طاعت بر سه درجه است: یکی آن است که به خلق تعلق ندارد چون نماز و روزه و یکی آن است که به خلق تعلق دارد چون خلافت و قضا و ولایت، یکی آن است که هم در خلق اثر کند و هم اندر عامل چون وعظ و تذکیر.

قسم اول که به حق تعلق دارد چون نماز و روزه و حج، نشاید دست بداشتن از بیم ریا اصلا نه فریضه و نه سنت، ولیکن خاطر ریا اگر ابتدای عبادت اندر آید یا اندر میانه، جهد کند تا دفع افتد و نیت عبادت تازه کند و به سبب دیدار خلق اندر عبادت نیفزاید و نکاهد، مگر جایی که نیت عبادت خود هیچ نماند و همه ریا بود، آنگاه این خود عبادت نبود اما تا اصل نیت همی ماند نشاید که عبادت دست بدارد.

فضیل می گوید، «ریا آن باشد که از عبادت دست بدارد از بیم نظر خلق، اما چون عبادت کند برای خلق آن شرک بود و بدان که شیطان آن خواهد که تو عبادت نکنی و چون عاجز آید تو را گوید: مردمان همی نگرند و این ریاست نه طاعت. تا به تلبیس تو را از طاعت بازدارد. اگر بدین التفات کنی و بگریزی و به مثل اندر زیر زمین شوی هم این بگوید که مردمان همی دانند که بگریخته ای و زاهد شده ای و این نه زهد است که این ریاست. پس طریق آن باشد که با وی گویی دل با خلق داشتن و به ترک طاعت بگفتن به سبب ایشان هم ریاست، بلکه دیدن و نادیدن خلق برابر است. همان عادت که داشته ام همی کنم و انگارم که خلق نمی بینند، چه دست بداشتن از بیم خلق چنان بود که کسی گندم به غلام خود دهد که پاک کن. وی بنه کند و گوید ترسیدم که اگر پاک کردمی صافی نتوانستمی کردن. گویند ای ابله! اکنون اصل دست بداشتی و در این نیز هم پاک کردن حاصل نیامد. پس بنده را به اخلاص اندر عمل بود.

اما آنچه از ابراهیم نخعی حکایت کرده اند که قرآن همی خواندی چون کسی در شدی مصحف فراهم کردی و گفتی نباید که ببینند که ما همواره قرآن می خوانیم. این از آن بوده باشد که دانسته باشد که چون کسی اندر آید سخن باید گفت و از قرآن خواندن دست بباید داشت، پس پوشیده داشتن اولیتر دیده باشد. حسن بصری همی گوید که کس بودی که چون او را گریستن فرو آمدی بپوشیدی تا مردمان وی را نشناسند و این روا بود که گریستن ظاهر بر نگاه داشتن گریستن اندر باطن فضیلتی ندارد که نه عبادتی باشد که دست بداشته بود. و می گوید که کس بودی که خواستی که چیزی از راه برگیرد و برنگرفتی تا وی را به پارسائی نشناسند. و این حکایت حال ضعیفی باشد که بر خویشتن ترسیده باشد که خلق وی را بدانند و عبادت ها بر وی بشولیده شود، اما از این حذر کردن از بیم شهوت نه نیک باشد، بلکه بباید کرد و ریا را دفع کرد، مگر کسی که ضعیف باشد و صلاح خود اندر آن داند، و این صفت نقصان بود.

قسم دوم آن بود که به خلق دارد چون قضا و ولایت و خلافت. و این از عبادات بزرگ است چون به عدل آراسته بود. و چون بی عدل بود از معاصی بزرگ است.

هرکه بر خویشتن ایمن نبود که عدل تواند کرد بر وی حرام باشد قبول کردن که آفت اندر این عظیم است، نه چون نماز و روزه و صدقه که اندر آن لذتی نیست که لذت این اندر آن بود که مردمان بینند، اما ولایت راندن را که لذتی عظیم است و نفس اندر وی پرورده شود، کسی را شاید که خود ایمن بود، اما اگر کسی خویشتن را آزموده باشد پیش از ولایت و امامت برزیده بود اندر کارها ولیکن ترسد که چون به ولایت رسد متغیر شود و از بیم عزل مداهنت کند اندر این خلاف است. گروهی گفته اند قبول کند که این گمانی بیش نیست، چون خویشتن آزموده است اعتقاد بر آن باشد. و درست تر به نزدیک ما آن است که نشاید قبول کردن که نفس آنگاه که وعده دهد که به انصاف خواهد بود و باشد که این عشوه بود و چون به ولایت رسد بگردد. و چون از پیش تردد همی نماید غالب آن بود که بگردد، حذر اولیتر بود. و ولایت جز کار اهل قوت نباشد. و ابوبکر رضی الله عنه فرا رافع گفت که هرگز ولایت قبول مکن و اگر همه بر دو کس. پس چون صدیق ولایت خلافت قبول کرد، رافع گفت، «نه مرا نهی کردی و اکنون خود قبول کردی؟» گفت، «تو را هنوز نهی می کنم. و لعنت خدای بر آن باد که عدل نکند». و مثل اعتراض ضعیف چنان بود که مردی فرزند خود را منع کند از آن که به کنار آب شود و خود در میان آب شود که سباحت داند. پس اگر کودک نیز همان کند هلاک گردد و هرگاه که سلطان ظالم بود اندر قضا عدل نتواند کرد و مداهنت لازم آید، نشاید قضا قبول کردن و نه هیچ ولایت دیگر. و اگر قبول کند بیم عزل عذر نبود مداهنت، بلکه عدل باید کرد تا عزل کنند، به عزل شاد باید بود، اگر ولایت برای حق تعالی می کند.

قسم سیم وعظ و فتوی و تدریس و روایت حدیث. و اندر این نیز لذتی عظیم بود و ریا بدین بیشتر از آن راه یابد که نماز و روزه. و این به ولایت نزدیک است و این مقدار فرق است که تذکر و وعظ و اخبار چنان که شنونده را سود دارد گوینده را نیز سود دارد و به دین دعوت کند و از ریا بازدارد و ولایت چنین نباشد. پس اگر کسی را در این ریا پیش آید در دست بداشتن از این نظر است و گروهی نیز از این گریخته اند. بیشتر صحابه که از ایشان فتوی پرسیدندی با دیگری حوالت کردندی. و بشر حافی چنذین قمطره حدیث زیر خاک کرد و گفت، «شهوت محدثی می بینم در خود اگر ندیدمی روایت کردمی». و چنین گفته اند سلف که حدثنا بابی است از بابهای دنیا و هرکه گوید حدثنا گوید که مرا در پیشگاه نشایند.

و یکی از عمر رضی الله عنه دستوری خواست تا بامدادان مردمان را پند دهد. او را منع کرد و گفت، «ترسم که بامداد اندر خویشتن افکنی که بثر پارسی». ابراهیم تیمی همی گوید، «چون شهوت سخن بینی سخن مگو و خاموش باش و چون شهوت خاموشی بینی سخن گوی». پس اختیار نزدیک ما آن است اندر این که محدث و مذکر اندر دل خود نظر کند. اگر هیچ نیت طاعت حق تعالی به گفتار در دل خویش می بیند با خاطر ریا به هم، دست بندارد و همی گوید و این نیت درست اندر دل خود تربیت همی کند تا قوی تر همی شود. و حکم این حکم نماز سنت و نوافل بود که به خاطر ریا دست بندارد اگر اصل نیتی همی یابد، به خلاف ولایت که چون آمیخته شد اندیشه گریختن از آن اولیتر باشد که نیت باطل زود غالب شود.

و برای این بود که بوحنیفه رضی الله عنه از ولایت بگریخت و قضا به وی همی دادند گفت، «من این را نشایم». گفتند، «چرا؟» گفت، «اگر راست همی گویم که نشایم خود نشایم و اگر دروغ همی گویم دروغ زن قضا را هم نشاید». و وی از تعلیم و تعلم نگریخت و دست بنداشت، اما اگر در دل هیچ نیت طاعت و عبادت نیابد و باعث وی همه ریا و طلب جاه است بر وی فریضه بود دست بداشتن. اما چون از ما پرسند که چه کنیم. اگر اندر سخن وی خلق را فایده ای نبود، چون کسی که تذکیر وی از جنس طامات و سجع و نکت و سخنها بود که خلق را به وعده رحمت بر معصیت دلیر کند یا تعلیم وی برای جدل و خلاف و مناظره باشد که تخم حسد و مباهات اندر دل برویاند، وی را از آن منع کنم چه منع وی خیری بزرگ است اندر حق وی و اندر حق مردمان، و اما گر سخن وی نافع بود خلق را و بر قائده شرع بود و مردمان وی را مخلص شناسند و تعلیم وی اندر علوم دینی نافع بود، وی را رخصت ندهیم که دست بدارد، برای آن که اندر اعراض وی خسران دیگران است و ایشان بسیارند و اندر گفتن وی خسران وی بیش نیست، و ما را نجات صدتن بزرگتر از نجات یک تن. پس وی را فدای دیگران کنیم که رسول (ص) گفت که خدای تعالی این دین را نصرت کند به قومی که ایشان را از آن هیچ نصیبی نبود. و این مراد از آن قوم باشد. بازی بیش از این نه افزاییم که گوییم دست بمدار و جهد کن تا از ریا دور باشی و نیت درست بکنی و از وعظ خویشتن بیشتر تو پند پذیری و از حق تعالی بترسی، آنگاه دیگران را ترسانی.

سوال: اگر کسی گوید به چه دانیم که نیت واعظ درست است و نشان آن چه باشد؟

جواب گوییم که نیت درست آن بود که مقصود وی آن بود که خلق راه خدای گیرند و از دنیا اعراض کنند و شفقت را بر خلق پیدا کنند. و اگر کسی دیگر پدید آید که وعظ وی نافع تر باشد و قبول سخن وی خلق را بیشتر بود، باید که بدان شاد شود، چه اگر کسی اندر چاهی افتاده باشد و سنگی بر چاه بود و وی همی خواهد که به حکم شفقت وی را خلاص همی دهد و سنگ برگیرد به جهد بسیار، چون کسی پیدا آید که این سنگ برگیرد و وی را از این رنج کفایت کند، بدان شاد شود. چون این واعظ شاد نشود و اندر خود حسد بیند بباید دانست که مقصود وی آن است که به خود دعوت کند نه به خدای تعالی. و دیگر نشان آن که چون اهل دنیا و ولایت اندر مجلس وی بنگرد، هم بر عادت خویش همی باشد. و دیگر آن که چون سخنی فراز آید که خلق بدان نعره خواهند زد و بخواهند گریست و آن سخن اصلی نباشد، به ترک آن بباید گفت. این و امثال این باید که اندر باطن خود تفقد می کند، اگر بیند که کراهیت نیابد و از این می نیندیشد، مرایی تمام است، و اگر کراهیتی بیند اندر خویشتن دلیل آن است که نیتی دیگر است باید که جهد کند تا آن دیگر نیت غالب شود.

بخش ۷۹ - پیدا کردن رخصت در پنهان داشتن معصیت: بدان که ظاهر کردن عبادت باشد که ریا بود، اما معصیت پنهان داشتن به همه وقتی روا بود به سبب هفت عذر:بخش ۸۱ - فصل (نشاط عبادت همیشه ریا نبود): بسیار وقت بود که به سبب مردمان نشاط عبادت پدید آید و آن نشاط درست باشد و از ریا نبود که مومن همیشه اندر عبادت راغب باشد، ولیکن بود که عایقی از آن منع کند و باشد که به سبب مردمان آن عایق برخیزد یا آن نشاط حرکت کند چنان که کسی اندر خانه بود، تهجّهد بر وی دشوار بود که با اهل به خواب و حدیث مشغول شود یا جامه خواب ساخته بود و چون به خانه دیگری افتد این عوایق برخیزد و نشاط عبادت پیدا آید. یا اندر خانه غریب افتد خواب نیاید به نماز مشغول شود یا قومی را بیند که همه به نماز مشغول اند، نشاط وی نیز بجنبد و گوید من نیز موافقت کنم که مرا نیز به ثواب حاجت کمتر از ایشان نیست و یا جای دیگر بود که روزه همی دارند و یا طعام ببرک نبود، نشاط روزه پدید آید، یا قومی را بیند که اندر مسجد نماز تراویج می کنند و اندر خانه کاهل باشد. چون ایشان را بیند کاهلی بشود و به قوت موافقت و یاروز آدینه خلق را بیند همه به حق مشغول، وی نیز نماز و تسبیح کردن گیرد زیادت از آن که هر روزی. این همه ممکن بود که اندر وی هیچ ریا نبود. و شیطان وی را گوید، «مکن، این که به سبب مردمان پدید آمد این ریا باشد». و بود که نشاط به سبب مردمان بود نه به رغبت خیر و زوال عوایق. و شیطان گوید که مکن و ملایکه گویند که بکن که این رغبت خود اندر تو بود ولیکن عوایق اندر پیش بود. اکنون عوایق برخاست، پس باید که این هردو از یکدیگر جدا کند و نشان آن بود که تقدیر کند که اگر آن قوم وی را نبیند و وی ایشان را همی بیند، این نشاط همچنین بر جای باشد؟ اگر بر جای خود بود سبب رغبت خیر است، اگر نبود ریاست پس باید که دست بدارد و اگر هردو باشد، هم رغبت خیر و هم دوستی ثنای خلق، نگاه کند تا غالبتر کدام است، اعتماد بر آن کند.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که طاعت بر سه درجه است: یکی آن است که به خلق تعلق ندارد چون نماز و روزه و یکی آن است که به خلق تعلق دارد چون خلافت و قضا و ولایت، یکی آن است که هم در خلق اثر کند و هم اندر عامل چون وعظ و تذکیر.
هوش مصنوعی: طاعت به سه نوع تقسیم می‌شود: نوع اول طاعتی است که به دیگران مربوط نیست، مانند نماز و روزه. نوع دوم طاعتی است که به دیگران ارتباط دارد، مانند خلافت، قضاوت و ولایت. نوع سوم طاعتی است که هم بر دیگران تأثیر می‌گذارد و هم بر خود عامل، مانند وعظ و اندرز.
قسم اول که به حق تعلق دارد چون نماز و روزه و حج، نشاید دست بداشتن از بیم ریا اصلا نه فریضه و نه سنت، ولیکن خاطر ریا اگر ابتدای عبادت اندر آید یا اندر میانه، جهد کند تا دفع افتد و نیت عبادت تازه کند و به سبب دیدار خلق اندر عبادت نیفزاید و نکاهد، مگر جایی که نیت عبادت خود هیچ نماند و همه ریا بود، آنگاه این خود عبادت نبود اما تا اصل نیت همی ماند نشاید که عبادت دست بدارد.
هوش مصنوعی: قسمت اول که به امور حق مربوط می‌شود، مانند نماز، روزه و حج، نباید به خاطر ترس از ریا و نمایش از انجام آن‌ها خودداری کرد؛ نه این امور واجب و نه مستحب هستند. اما اگر در آغاز یا میانه‌ی عبادت، فکر ریا به ذهن خطور کند، باید تلاش کرد تا آن را برطرف کرده و نیت خود را دوباره تروتازه کرد. همچنین در حین عبادت نباید تحت تأثیر نگاه افراد دیگر قرار گرفت؛ مگر اینکه نیت عبادت فرد کاملاً به ریا تبدیل شود و دیگر هیچ توجهی به نیت واقعی نداشته باشد. در این صورت، آن عمل دیگر عبادت نخواهد بود، اما تا زمانی که اصل نیت وجود دارد، نمی‌توان از عبادت دست کشید.
فضیل می گوید، «ریا آن باشد که از عبادت دست بدارد از بیم نظر خلق، اما چون عبادت کند برای خلق آن شرک بود و بدان که شیطان آن خواهد که تو عبادت نکنی و چون عاجز آید تو را گوید: مردمان همی نگرند و این ریاست نه طاعت. تا به تلبیس تو را از طاعت بازدارد. اگر بدین التفات کنی و بگریزی و به مثل اندر زیر زمین شوی هم این بگوید که مردمان همی دانند که بگریخته ای و زاهد شده ای و این نه زهد است که این ریاست. پس طریق آن باشد که با وی گویی دل با خلق داشتن و به ترک طاعت بگفتن به سبب ایشان هم ریاست، بلکه دیدن و نادیدن خلق برابر است. همان عادت که داشته ام همی کنم و انگارم که خلق نمی بینند، چه دست بداشتن از بیم خلق چنان بود که کسی گندم به غلام خود دهد که پاک کن. وی بنه کند و گوید ترسیدم که اگر پاک کردمی صافی نتوانستمی کردن. گویند ای ابله! اکنون اصل دست بداشتی و در این نیز هم پاک کردن حاصل نیامد. پس بنده را به اخلاص اندر عمل بود.
هوش مصنوعی: فضیل می‌گوید که ریا آن است که کسی به خاطر ترس از نگاه دیگران از عبادت خود دست بردارد. ولی اگر کسی عبادت کند فقط به خاطر دیده شدن توسط دیگران، این نوعی شرک به حساب می‌آید. شیطان می‌خواهد که تو عبادت نکنی و وقتی که نمی‌توانی عبادت کنی، به تو می‌گوید که مردم تو را می‌بینند و این نوعی ریاست است، نه اطاعت. او تلاش می‌کند که تو را قانع کند که از عبادت کناره‌گیری کنی. حتی اگر تصمیم به دوری از مردم بگیری و به زیر زمین بروی، باز هم شیطان می‌گوید که مردم می‌دانند که تو دوری گزیده‌ای و این جایگاه زهد نیست. پس بهترین راه این است که به خودت بگویی که باید نسبت به مردم بی‌توجه باشی و عبادتت را ادامه دهی. به همین ترتیب، باید همانطور که همیشه بوده‌ای عمل کنی و طوری رفتار کنی که انگار هیچکس تو را نمی‌بیند. دست برداشتن از عبادت به خاطر ترس از مردم شبیه این است که به یک خدمتکار بگویی که گندم را پاک کند و او به دلیل ترس از اینکه نتواند آن را به درستی پاک کند، از انجام این کار خودداری کند. این عاقلانه نیست. در واقع، اگر کسی بخواهد به طور خالصانه عبادت کند، باید به درستی عمل کند و از دلسوزی به خاطر نظر دیگران دوری کند.
اما آنچه از ابراهیم نخعی حکایت کرده اند که قرآن همی خواندی چون کسی در شدی مصحف فراهم کردی و گفتی نباید که ببینند که ما همواره قرآن می خوانیم. این از آن بوده باشد که دانسته باشد که چون کسی اندر آید سخن باید گفت و از قرآن خواندن دست بباید داشت، پس پوشیده داشتن اولیتر دیده باشد. حسن بصری همی گوید که کس بودی که چون او را گریستن فرو آمدی بپوشیدی تا مردمان وی را نشناسند و این روا بود که گریستن ظاهر بر نگاه داشتن گریستن اندر باطن فضیلتی ندارد که نه عبادتی باشد که دست بداشته بود. و می گوید که کس بودی که خواستی که چیزی از راه برگیرد و برنگرفتی تا وی را به پارسائی نشناسند. و این حکایت حال ضعیفی باشد که بر خویشتن ترسیده باشد که خلق وی را بدانند و عبادت ها بر وی بشولیده شود، اما از این حذر کردن از بیم شهوت نه نیک باشد، بلکه بباید کرد و ریا را دفع کرد، مگر کسی که ضعیف باشد و صلاح خود اندر آن داند، و این صفت نقصان بود.
هوش مصنوعی: ابراهیم نخعی نقل می‌کند که وقتی کسی به نزد او می‌آمد، او قرآن را می‌خواند و مصحف را کنار می‌گذاشت تا دیگران متوجه نشوند که او همیشه قرآن می‌خواند. این کار به این خاطر بود که می‌دانست وقتی کسی وارد می‌شود، باید صحبت کرد و قرآن را کنار گذاشت، بنابراین بهتر بود که در این مواقع اندکی خود را پنهان کند. حسن بصری نیز می‌گوید که کسی بود که وقتی از شدت گریه به حالش دچار می‌شد، خود را می‌پوشاند تا مردم او را نشناسند. این عمل صحیح بود، زیرا نمایش گریه در ظاهر برتری ندارد و عبادت نمی‌باشد. همچنین این فرد تصمیم گرفت که چیزی را از راه بردارد اما به خاطر آنکه کسی او را به پارسایی نشناسد، از این کار صرف نظر کرد. این وضعیت نشان‌دهنده حالتی است که فرد از ترس شناخته شدن، تلاش دارد تا اعمالش تحت نظر نباشد. اما احتیاط از شناخته شدن به خاطر خوف از شهوت، خوب نیست و باید عمل کرد و از ریا دوری جست. مگر اینکه فردی ضعیف باشد و صلاح خود را در این پنهان‌کاری ببیند، که این خود نوعی نقصان است.
قسم دوم آن بود که به خلق دارد چون قضا و ولایت و خلافت. و این از عبادات بزرگ است چون به عدل آراسته بود. و چون بی عدل بود از معاصی بزرگ است.
هوش مصنوعی: قسمت دوم موضوع این است که نسبت به مردم باید رفتار کرد به گونه‌ای که در آن قضاوت، رهبری و خلافت وجود داشته باشد. این کار از عبادت‌های بزرگ محسوب می‌شود چون بر اساس عدالت انجام می‌شود. اما اگر این رفتار بدون عدل باشد، از گناهان بزرگ به شمار می‌آید.
هرکه بر خویشتن ایمن نبود که عدل تواند کرد بر وی حرام باشد قبول کردن که آفت اندر این عظیم است، نه چون نماز و روزه و صدقه که اندر آن لذتی نیست که لذت این اندر آن بود که مردمان بینند، اما ولایت راندن را که لذتی عظیم است و نفس اندر وی پرورده شود، کسی را شاید که خود ایمن بود، اما اگر کسی خویشتن را آزموده باشد پیش از ولایت و امامت برزیده بود اندر کارها ولیکن ترسد که چون به ولایت رسد متغیر شود و از بیم عزل مداهنت کند اندر این خلاف است. گروهی گفته اند قبول کند که این گمانی بیش نیست، چون خویشتن آزموده است اعتقاد بر آن باشد. و درست تر به نزدیک ما آن است که نشاید قبول کردن که نفس آنگاه که وعده دهد که به انصاف خواهد بود و باشد که این عشوه بود و چون به ولایت رسد بگردد. و چون از پیش تردد همی نماید غالب آن بود که بگردد، حذر اولیتر بود. و ولایت جز کار اهل قوت نباشد. و ابوبکر رضی الله عنه فرا رافع گفت که هرگز ولایت قبول مکن و اگر همه بر دو کس. پس چون صدیق ولایت خلافت قبول کرد، رافع گفت، «نه مرا نهی کردی و اکنون خود قبول کردی؟» گفت، «تو را هنوز نهی می کنم. و لعنت خدای بر آن باد که عدل نکند». و مثل اعتراض ضعیف چنان بود که مردی فرزند خود را منع کند از آن که به کنار آب شود و خود در میان آب شود که سباحت داند. پس اگر کودک نیز همان کند هلاک گردد و هرگاه که سلطان ظالم بود اندر قضا عدل نتواند کرد و مداهنت لازم آید، نشاید قضا قبول کردن و نه هیچ ولایت دیگر. و اگر قبول کند بیم عزل عذر نبود مداهنت، بلکه عدل باید کرد تا عزل کنند، به عزل شاد باید بود، اگر ولایت برای حق تعالی می کند.
هوش مصنوعی: هر کسی که نسبت به خودش اطمینان نداشته باشد که می‌تواند عدالت را اجرا کند، نباید پذیرای مسئولیت‌ها و مقامات شود؛ زیرا این کار به ضرر او خواهد بود. مسئولیت‌های بزرگ مانند ولایت لذت و مزایای خاصی دارند، اما برای کسی که خود را در این زمینه آزمایش نکرده باشد و از تغییر رفتار خود بترسد، ورود به این مسئولیت‌ها توصیه نمی‌شود. بعضی گفته‌اند که کسی که خود را آزموده است، بهتر از دیگران می‌تواند به قضاوت و اداره امور بپردازد. اما نظر ما این است که نباید به وعده انصاف دیگران اطمینان کرد، زیرا ممکن است در زمان دستیابی به قدرت تغییر کنند. همچنین منظور از قدرت در چنین مقاماتی، توانایی در انجام کارها و عدالت است. ابوبکر نیز به دیگران توصیه می‌کرد که وارد مقامات نشوند مگر در شرایط خاص. وقتی او خود به مقام خلافت رسید، بر این نکته تأکید داشت که عدالت باید در همه حال رعایت شود و اگر فردی خود را در مقام مسئولیت ببیند و نتواند عدالت را اجرا کند، بهترین راه این است که از این مسئولیت کناره‌گیری کند، حتی اگر عزل شود. در نهایت، تأکید بر این است که مسئولیت‌ها باید با نیت خیر و برای رضایت خداوند پذیرفته شوند.
قسم سیم وعظ و فتوی و تدریس و روایت حدیث. و اندر این نیز لذتی عظیم بود و ریا بدین بیشتر از آن راه یابد که نماز و روزه. و این به ولایت نزدیک است و این مقدار فرق است که تذکر و وعظ و اخبار چنان که شنونده را سود دارد گوینده را نیز سود دارد و به دین دعوت کند و از ریا بازدارد و ولایت چنین نباشد. پس اگر کسی را در این ریا پیش آید در دست بداشتن از این نظر است و گروهی نیز از این گریخته اند. بیشتر صحابه که از ایشان فتوی پرسیدندی با دیگری حوالت کردندی. و بشر حافی چنذین قمطره حدیث زیر خاک کرد و گفت، «شهوت محدثی می بینم در خود اگر ندیدمی روایت کردمی». و چنین گفته اند سلف که حدثنا بابی است از بابهای دنیا و هرکه گوید حدثنا گوید که مرا در پیشگاه نشایند.
هوش مصنوعی: این متن به بحث درباره علم و دانش در زمینه‌های وعظ، فتوی، تدریس و روایت حدیث می‌پردازد. نویسنده به لذت و پاداش‌هایی که در این فعالیت‌ها وجود دارد اشاره کرده و بیان می‌کند که ریا در این موارد بیشتر از نماز و روزه ممکن است به وجود آید. همچنین اشاره می‌کند که تذکر و وعظ می‌تواند هم به شنونده و هم به گوینده سود برساند و دعوت به دین کند، در حالی که ولایت و مقام‌های دیگر اینگونه نیستند. در ادامه، به موضوع ریا و دقت در آن پرداخته و از افرادی سخن می‌گوید که از ریا دوری می‌کنند. او همچنین اشاره می‌کند که برخی از صحابه به یکدیگر مأخذ می‌دادند و به مواردی از رفتارهای اهل علم و محدثان اشاره می‌کند، مانند بشر حافی که به احتیاط در روایت حدیث تأکید داشت. در نهایت، به اهمیت این موضوع می‌پردازد که هر کسی که عنوان «حدثنا» را به کار می‌برد، باید در پیشگاه دیگران قرار گیرد.
و یکی از عمر رضی الله عنه دستوری خواست تا بامدادان مردمان را پند دهد. او را منع کرد و گفت، «ترسم که بامداد اندر خویشتن افکنی که بثر پارسی». ابراهیم تیمی همی گوید، «چون شهوت سخن بینی سخن مگو و خاموش باش و چون شهوت خاموشی بینی سخن گوی». پس اختیار نزدیک ما آن است اندر این که محدث و مذکر اندر دل خود نظر کند. اگر هیچ نیت طاعت حق تعالی به گفتار در دل خویش می بیند با خاطر ریا به هم، دست بندارد و همی گوید و این نیت درست اندر دل خود تربیت همی کند تا قوی تر همی شود. و حکم این حکم نماز سنت و نوافل بود که به خاطر ریا دست بندارد اگر اصل نیتی همی یابد، به خلاف ولایت که چون آمیخته شد اندیشه گریختن از آن اولیتر باشد که نیت باطل زود غالب شود.
هوش مصنوعی: عمر رضی الله عنه از شخصی خواست تا صبح‌ها مردم را نصیحت کند، اما او را منع کرد و گفت که نگران است که این کار به نوعی خودپسندی و تظاهر تبدیل شود. ابراهیم تیمی می‌گوید که وقتی تمایل به صحبت داری، بهتر است سکوت کنی و وقتی تمایل به سکوت داری، باید صحبت کنی. بنابراین، به نظر ما بهتر است فردی که سخن می‌گوید و یادآوری می‌کند، ابتدا در دل خود تامل کند. اگر در دلش نیتی برای اطاعت از خداوند ببیند، باید از ریا فاصله بگیرد و به صحیح‌ترین نیت برسد، تا این نیت قوی‌تر و بهتر شود. این موضوع به نماز سنت و نوافل نیز مرتبط است؛ اگر نیت باطل در دل حاضر شود، فرد باید سعی کند که از آن دوری کند، چرا که نیت‌های نادرست می‌توانند زودتر غالب شوند.
و برای این بود که بوحنیفه رضی الله عنه از ولایت بگریخت و قضا به وی همی دادند گفت، «من این را نشایم». گفتند، «چرا؟» گفت، «اگر راست همی گویم که نشایم خود نشایم و اگر دروغ همی گویم دروغ زن قضا را هم نشاید». و وی از تعلیم و تعلم نگریخت و دست بنداشت، اما اگر در دل هیچ نیت طاعت و عبادت نیابد و باعث وی همه ریا و طلب جاه است بر وی فریضه بود دست بداشتن. اما چون از ما پرسند که چه کنیم. اگر اندر سخن وی خلق را فایده ای نبود، چون کسی که تذکیر وی از جنس طامات و سجع و نکت و سخنها بود که خلق را به وعده رحمت بر معصیت دلیر کند یا تعلیم وی برای جدل و خلاف و مناظره باشد که تخم حسد و مباهات اندر دل برویاند، وی را از آن منع کنم چه منع وی خیری بزرگ است اندر حق وی و اندر حق مردمان، و اما گر سخن وی نافع بود خلق را و بر قائده شرع بود و مردمان وی را مخلص شناسند و تعلیم وی اندر علوم دینی نافع بود، وی را رخصت ندهیم که دست بدارد، برای آن که اندر اعراض وی خسران دیگران است و ایشان بسیارند و اندر گفتن وی خسران وی بیش نیست، و ما را نجات صدتن بزرگتر از نجات یک تن. پس وی را فدای دیگران کنیم که رسول (ص) گفت که خدای تعالی این دین را نصرت کند به قومی که ایشان را از آن هیچ نصیبی نبود. و این مراد از آن قوم باشد. بازی بیش از این نه افزاییم که گوییم دست بمدار و جهد کن تا از ریا دور باشی و نیت درست بکنی و از وعظ خویشتن بیشتر تو پند پذیری و از حق تعالی بترسی، آنگاه دیگران را ترسانی.
هوش مصنوعی: بوحنیفه رضی الله عنه به خاطر مسئولیت‌های مدیریتی دوری گزید و وقتی به او پیشنهاد شد که به این وظیفه ادامه دهد، پاسخ داد که نمی‌تواند. او درباره این تصمیم خود توضیح داد که اگر راست بگوید که نمی‌تواند، پس باید از این مسئولیت کنار بگیرد و اگر دروغ بگوید، نمی‌تواند به کسی که خدعه می‌کند، اعتماد کند. او هرگز از یادگیری و آموزش دور نشد، اما اگر نیتش در دل خالص نباشد و تنها به دنبال شهرت و ریاکاری باشد، باید از این کار دوری کند. اگر کسی از او بپرسد که چه باید کرد، اگر صحبت‌های او برای دیگران مفید نباشد و به خاطر سخنانش بیشتر به جدل و حسد بپردازند، باید او را از این کار منع کرد، زیرا این جلوگیری برای او و مردم بهتر است. اما اگر سخنانش مفید باشد و باعث رشد و توسعه علمی در زمینه‌های دینی شود، نباید او را توقف کرد، چون در این صورت، ضرر دیگران بیشتر از ضرر خود او خواهد بود. در نهایت، هدف این است که به دیگران کمک کنیم و از دین به درستی دفاع کنیم و تا زمانی که نیت و عمل ما خالص باشد، بایستی تلاش کنیم تا دیگران را نیز به سوی خیر هدایت کنیم.
سوال: اگر کسی گوید به چه دانیم که نیت واعظ درست است و نشان آن چه باشد؟
هوش مصنوعی: سؤال این است که چگونه می‌توانیم بفهمیم که هدف واعظ صحیح و درست است و نشانه‌های آن چیست؟
جواب گوییم که نیت درست آن بود که مقصود وی آن بود که خلق راه خدای گیرند و از دنیا اعراض کنند و شفقت را بر خلق پیدا کنند. و اگر کسی دیگر پدید آید که وعظ وی نافع تر باشد و قبول سخن وی خلق را بیشتر بود، باید که بدان شاد شود، چه اگر کسی اندر چاهی افتاده باشد و سنگی بر چاه بود و وی همی خواهد که به حکم شفقت وی را خلاص همی دهد و سنگ برگیرد به جهد بسیار، چون کسی پیدا آید که این سنگ برگیرد و وی را از این رنج کفایت کند، بدان شاد شود. چون این واعظ شاد نشود و اندر خود حسد بیند بباید دانست که مقصود وی آن است که به خود دعوت کند نه به خدای تعالی. و دیگر نشان آن که چون اهل دنیا و ولایت اندر مجلس وی بنگرد، هم بر عادت خویش همی باشد. و دیگر آن که چون سخنی فراز آید که خلق بدان نعره خواهند زد و بخواهند گریست و آن سخن اصلی نباشد، به ترک آن بباید گفت. این و امثال این باید که اندر باطن خود تفقد می کند، اگر بیند که کراهیت نیابد و از این می نیندیشد، مرایی تمام است، و اگر کراهیتی بیند اندر خویشتن دلیل آن است که نیتی دیگر است باید که جهد کند تا آن دیگر نیت غالب شود.
هوش مصنوعی: نیت درست این است که هدف او این بود که مردم به سوی خداوند روی آورند و از دنیا فاصله بگیرند و نسبت به دیگران محبت و شفقت نشان دهند. اگر شخص دیگری بیاید که وعظش مؤثرتر باشد و مردم بیشتر به سخن او گوش دهند، باید خوشحال شود؛ چرا که اگر کسی در چاهی افتاده باشد و او بخواهد با دقت و تلاش سنگی که بر چاه است را بر دارد تا او را نجات دهد، وقتی که کسی دیگری بیاید و به راحتی سنگ را بردارد و او را نجات دهد، باید از این کمک خوشحال شود. اگر این واعظ با خود حسد داشته باشد و خوشحال نشود، مشخص می‌شود که هدف او دعوت به خود است و نه به خداوند. همچنین، اگر اهل دنیا و مقام‌دارها در مجلس او حاضر باشند و او بر اساس عادت‌های خود رفتار کند، نشان‌دهنده نیت صحیح او نیست. اگر سخنی پیش آید که مردم بخواهند نسبت به آن واکنش نشان دهند، حتی اگر آن سخن صحیح نباشد، باید از آن پرهیز کند. این موارد و مشابه آن باید در باطن خود مورد بررسی قرار گیرد؛ اگر در خود احساس کراهت نکند و به این موضوع نیندیشد، نشانه خوبی است، اما اگر احساس ناخوشایندی داشته باشد، نشان‌دهنده نیت غیرخالص اوست و باید تلاش کند تا نیتش خالص‌تر شود.