گنجور

بخش ۵ - پیدا کردن طریق معالجه

بدان که هرکه می خواهد که خلقی را از خود بیرون کند، یک طریق بیش نیست و آن آن است که هرچیز را مه خلق همی فرماید خلاف آن همی کند که شهوت را جز مخالفت نشکند و هرچیز را ضد وی شکند چنان که علاج علتی که از گرمی خیزد سردی خوردن است، هر علت که از خشم خیزد علاج وی بردباری کردن است و هرچه از تکبر خیزد علاج وی تواضع کردن است و هرچه از بخل خیزد علاج وی مال دادن است و همچنین است همه.

پس هرکه کاری نیکو عادت کند خلق نیکو اندر وی پدید آید. و سر این که شریعت به کار نیکو فرموده است این است که مقصود از این گردیدن دل است از صورت رشت به صورت نیکو. و هرچه آدمی به تکلف عادت کند طبع وی شود که کودک از ابتدا از دبیرستان برمد و از تعلیم گریزان بود. و چون وی را به الزام فرا تعلیم دارند، طبع وی شود و چون بزرگ شود لذت وی اندر علم بود و از آن صبر نتواند کرد، بلکه کسی که کبوتر بازیدن یا شطرنج بازیدن یا قمار عادت کند، چنان که طبع او گردد، همه راحتهای دنیا و هر چه دارد اندر سر آن دهد و دست از آن بندارد.

بلکه چیزها که برخلاف طبع است به سبب عادت طبیعت گردد تا کسانی باشند که فخر کنند بر عیاری، و بر آن که بر چوب خوردن و دست بریدن صبر کنند. و مخنثان با فضیحتی کار ایشان با یکدیگر در مخنثی فخر کنند، بلکه اگر کسی نظاره کند میان حجامان و کناسان همچنان اندر کار خود با یکدیگر فخر کنند که علما و ملوک نکنند و این همه ثمره عادت است بلکه کسی که به گل خوردن خو فرا کند، چنان شود که از آن صبر نتواند کرد و بر بیماری و خطر هلاک صبر می کند.

پس چون آنچه ضد و خلاف طبع است به عادت طبع همی گردد، آنچه بر موافق طبع است و دل را همچون طعام و شراب است تن را، اولیتر که به عادت حاصل آید و معرفت حق تعالی وی زیر دست داشتن غضب و شهوت، بر مقتضای طبع دل آدمی است که وی از گروه فرشتگان است و آن که میل وی به خلاف این است، بیمار شده است تا غذای وی ناخوش شده است نزدیک وی و بیمار باشد که طعام را دشمن دارد و آنچه وی را زیان دارد بر آن حریص، پس هر که چیزی دیگر از معرفت و طاعت حق تعالی دوست تر دارد بیمار است، چنان که حق تعالی گفت، « فی قلوبهم مرض » و گفت، « الا من اتی الله به قلب سلیم » و چنان که تن بیمار در خطر هلاک این جهان است، دل بیمار در خطر هلاک آن جهان است و چنان که بیمار را امید سلامت نبود الا بدان که بر خلاف نفس داروی تلخ خورد به فرمان طبیب، بیماری دل را نیز حیلت نبود الا به مخالفت هوای نفس به قول صاحب شریعت (ع) که طبیعت دلهای خلق اوست.

و بر جمله، طب تن و طب هر دو یکی راه دارد، چنان که گرمی را سردی سازد و سردی را گرمی. همچنین کسی را که تکبر بر وی غالب بود، به تکلف کردن تواضع شفا یابد و اگر تواضع قالب بود و به حد خسیسی رسیده باشد، تکلف تکبر وی را شفا بود.

پس بدان که اخلاق نیکو را سه سبب است. یکی اصل فطرت است و آن عطا و فضل حق تعالی است که کسی را اندر اصل نیکوخو و متواضع آفریند و چنین بسیار است. دوم آن که افعال نیکو به تکلف کردن گیرد تا وی را عادت شود. سوم آن که مدام کسانی را بیند که افعال و اخلاق ایشان نیکو بود و صحبت با ایشان دارد، به ضرورت آن صفات ایشان اندر طبع وی همی گیرد، اگر چه از آن خبر ندارد. هر که این سه سعادت بیابد که اندر اصل خلقت نیکوخو باشد و صحبت با اهل خیر دارد و افعال خیر عادت کند، وی به درجه کمال رسیده باشد و هر که از این سه محروم ماند که در اصل فطرت ناقص بود و صحبت با اشرار دارد و نیز افعال شر عادت کند، اندر شقاوت به درجه کمال بود و میان این هر دو درجه های بسیار است که در بعضی باشد و در بعضی نه و سعادت و شقاوت هر یکی به مقدار آن باشد، « فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره، و من یعمل مثقال ذره شرا یره ».

بخش ۴ - پیدا کردن آن که خلق نیکو به دست آوردن ممکن است: بدا که گروهی گفته اند چنان که خلق ظاهر بنگردد از آن که آفریده اند، کوتاه دراز نشود به حیلت یا دراز کوتاه نشود و زشت نیکو نشود، همچنین اخلاق که صورت باطن است بنگردد و این خطاست. اگر چنین بودی، تادیب و ریاضت و پند دادن و وصیت کردن نیکو همه باطل بودی و رسول (ص) گفت، «حسنوا اخلاقکم خوی خویش را نیکو کنید». و این چگونه محال بود که مر ستور را از سرکشی با نرمی توان آورد. و صید وحشی را فراانس توان داشت.بخش ۶ - فصل (اول همه سعادات اعمال خیر است به تکلف): بدان که اگر چه اعمال به جوارح است، مقصود از آن گردش دل است که دل است که بدان عالم سفر خواهد کرد. و همی باید که با کمال و جمال بود تا حضرت الهیت را بشاید و چون آینه روشن و بی زنگار بود تا صورت ملکوت اندر وی بنماید تا جمالی بیند که آن بهشت که صفت وی شنیده است حقیر گردد. و اگر چه تن را اندر آن عالم نیز نصیب است، ولیکن اصل دل است و تن تبع است و بدان که دل دیگر است و تن دیگر که دل از عالم ملکوت است و تن از عالم شهادت و این اندر عنوان کتاب گفته آمد.

اطلاعات

منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدان که هرکه می خواهد که خلقی را از خود بیرون کند، یک طریق بیش نیست و آن آن است که هرچیز را مه خلق همی فرماید خلاف آن همی کند که شهوت را جز مخالفت نشکند و هرچیز را ضد وی شکند چنان که علاج علتی که از گرمی خیزد سردی خوردن است، هر علت که از خشم خیزد علاج وی بردباری کردن است و هرچه از تکبر خیزد علاج وی تواضع کردن است و هرچه از بخل خیزد علاج وی مال دادن است و همچنین است همه.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد دیگران را از خود دور کند، تنها یک راه وجود دارد و آن این است که برای هر چیزی که خلق می‌کند، عمل خلاف آن را انجام دهد. به بیان دیگر، تنها راه غلبه بر تمایلات و شهوات، مخالفت با آن‌هاست. برای مثال، اگر مشکلی ناشی از گرما باشد، باید سردی را به کار ببریم؛ اگر مشکلی از خشم ناشی شود، باید صبر و بردباری کنیم؛ و اگر ناشی از تکبر باشد، باید تواضع را پیشه کنیم. همچنین در مورد بخل، باید بخشش و generosity را در نظر بگیریم. این قاعده درباره همه چیز صادق است.
پس هرکه کاری نیکو عادت کند خلق نیکو اندر وی پدید آید. و سر این که شریعت به کار نیکو فرموده است این است که مقصود از این گردیدن دل است از صورت رشت به صورت نیکو. و هرچه آدمی به تکلف عادت کند طبع وی شود که کودک از ابتدا از دبیرستان برمد و از تعلیم گریزان بود. و چون وی را به الزام فرا تعلیم دارند، طبع وی شود و چون بزرگ شود لذت وی اندر علم بود و از آن صبر نتواند کرد، بلکه کسی که کبوتر بازیدن یا شطرنج بازیدن یا قمار عادت کند، چنان که طبع او گردد، همه راحتهای دنیا و هر چه دارد اندر سر آن دهد و دست از آن بندارد.
هوش مصنوعی: هرکس که به کارهای نیک عادت کند، ویژگی‌های خوب در او شکل می‌گیرد. دلیل این‌که دین به انجام کارهای نیک تاکید کرده، این است که هدف، تغییر درونی دل از حالت‌های بد به حالت‌های خوب است. هرچه انسان بیشتر به چیزی عادت کند، به مرور زمان بخشی از شخصیت او می‌شود، مانند کودکی که از درس خواندن فراری است، اما با اجبار به یادگیری، در نهایت به او علاقه‌مند می‌شود. به همین ترتیب، وقتی بزرگ می‌شود، به علم علاقه پیدا می‌کند و قادر به تحمل بی‌علمی نیست. همچنین، اگر کسی به بازی‌هایی مانند پرنده‌گیری، شطرنج یا قمار عادت کند، این عادت به قدری برای او جذاب می‌شود که همه راحتی‌ها و امکاناتش را برای آن قربانی می‌کند و نمی‌تواند از آن دست بکشد.
بلکه چیزها که برخلاف طبع است به سبب عادت طبیعت گردد تا کسانی باشند که فخر کنند بر عیاری، و بر آن که بر چوب خوردن و دست بریدن صبر کنند. و مخنثان با فضیحتی کار ایشان با یکدیگر در مخنثی فخر کنند، بلکه اگر کسی نظاره کند میان حجامان و کناسان همچنان اندر کار خود با یکدیگر فخر کنند که علما و ملوک نکنند و این همه ثمره عادت است بلکه کسی که به گل خوردن خو فرا کند، چنان شود که از آن صبر نتواند کرد و بر بیماری و خطر هلاک صبر می کند.
هوش مصنوعی: چیزهایی که برخلاف طبیعت انسان هستند، به مرور زمان به وسیله عادت به حالت طبیعی تبدیل می‌شوند. برخی افراد بر این اساس به خود فخر می‌کنند که می‌توانند سختی‌ها مثل ضربه و آسیب دیدن را تحمل کنند. همچنین افراد خاصی هستند که با یکدیگر به کارهایی که انجام می‌دهند می‌بالند، حتی اگر دیگران مانند دانشمندان یا پادشاهان این کار را نکنند. این همه نتیجه عادت است. به گونه‌ای که فردی که به چیزهای دردناک عادت می‌کند، کم‌کم نمی‌تواند بر آن‌ها صبر کند و در برابر بیماری یا خطر از دست دادن جان، صبر می‌نماید.
پس چون آنچه ضد و خلاف طبع است به عادت طبع همی گردد، آنچه بر موافق طبع است و دل را همچون طعام و شراب است تن را، اولیتر که به عادت حاصل آید و معرفت حق تعالی وی زیر دست داشتن غضب و شهوت، بر مقتضای طبع دل آدمی است که وی از گروه فرشتگان است و آن که میل وی به خلاف این است، بیمار شده است تا غذای وی ناخوش شده است نزدیک وی و بیمار باشد که طعام را دشمن دارد و آنچه وی را زیان دارد بر آن حریص، پس هر که چیزی دیگر از معرفت و طاعت حق تعالی دوست تر دارد بیمار است، چنان که حق تعالی گفت، « فی قلوبهم مرض » و گفت، « الا من اتی الله به قلب سلیم » و چنان که تن بیمار در خطر هلاک این جهان است، دل بیمار در خطر هلاک آن جهان است و چنان که بیمار را امید سلامت نبود الا بدان که بر خلاف نفس داروی تلخ خورد به فرمان طبیب، بیماری دل را نیز حیلت نبود الا به مخالفت هوای نفس به قول صاحب شریعت (ع) که طبیعت دلهای خلق اوست.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به چیزهایی می‌پردازد که با طبع او در تضاد است، به مرور زمان به آن عادت می‌کند. برعکس، آنچه با طبع انسان سازگار است و برای دل مانند غذا و نوشیدنی است، باید بیشتر عادت شود. شناخت خداوند و کنترل خشم و شهوت مطابق با طبیعت دل آدمی است که حقیقتاً جزو فرشتگان است. اما اگر کسی تمایلی به خلاف این دارد، به نوعی بیمار به شمار می‌آید؛ چرا که غذا برای او ناگوار می‌شود و به چیزهایی که برایش مضر است، علاقه‌مند می‌شود. پس هر کسی که به چیزی غیر از معرفت و اطاعت خداوند بیشتر علاقه‌مند است، بیمار است. همانطور که خداوند در قرآن می‌فرماید: «در دل‌هایشان بیماری هست» و همچنین «جز کسی که با دل سالم به پیشگاه خدا بیاید». به همین صورت که بیماری جسم در معرض خطر نابودی قرار دارد، بیماری دل نیز خطر هلاکت در آخرت را به همراه دارد. مانند بیمار جسمی که جز با مصرف داروی تلخ به دست پزشک امید به بهبودی ندارد، بیماری دل نیز نیاز به مخالفت با خواسته‌های نفسانی دارد، بر اساس تعلیمات پیامبر (ع).
و بر جمله، طب تن و طب هر دو یکی راه دارد، چنان که گرمی را سردی سازد و سردی را گرمی. همچنین کسی را که تکبر بر وی غالب بود، به تکلف کردن تواضع شفا یابد و اگر تواضع قالب بود و به حد خسیسی رسیده باشد، تکلف تکبر وی را شفا بود.
هوش مصنوعی: به طور کلی، طب جسم و روح هر دو دارای یک روش مشابه هستند. به همین ترتیب، اگر کسی به خاطر تکبر دچار مشکل شده باشد، می‌تواند با تلاش برای تواضع به بهبودی برسد. از سوی دیگر، اگر تواضع آن شخص به حدی برسد که به خسیسی تبدیل شود، ممکن است نیاز داشته باشد که به تکبر روی آورد تا به تعادل برسد.
پس بدان که اخلاق نیکو را سه سبب است. یکی اصل فطرت است و آن عطا و فضل حق تعالی است که کسی را اندر اصل نیکوخو و متواضع آفریند و چنین بسیار است. دوم آن که افعال نیکو به تکلف کردن گیرد تا وی را عادت شود. سوم آن که مدام کسانی را بیند که افعال و اخلاق ایشان نیکو بود و صحبت با ایشان دارد، به ضرورت آن صفات ایشان اندر طبع وی همی گیرد، اگر چه از آن خبر ندارد. هر که این سه سعادت بیابد که اندر اصل خلقت نیکوخو باشد و صحبت با اهل خیر دارد و افعال خیر عادت کند، وی به درجه کمال رسیده باشد و هر که از این سه محروم ماند که در اصل فطرت ناقص بود و صحبت با اشرار دارد و نیز افعال شر عادت کند، اندر شقاوت به درجه کمال بود و میان این هر دو درجه های بسیار است که در بعضی باشد و در بعضی نه و سعادت و شقاوت هر یکی به مقدار آن باشد، « فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره، و من یعمل مثقال ذره شرا یره ».
هوش مصنوعی: اخلاق نیکو دارای سه ریشه است. اولاً، فطرت انسان، که از نعمت و رحمت خداوند است و برخی را به طور طبیعی با نیکویی و تواضع خلق می‌کند. دوم، عادت به انجام کارهای نیک از طریق تلاش و کوشش، تا اینکه این کارها به صورت عادت برای فرد درآید. سوم، معاشرت با افرادی که اخلاق و رفتار نیکو دارند، که باعث می‌شود صفات خوب آن‌ها به تدریج به فرد منتقل شود، حتی اگر خود فرد از آن آگاه نباشد. کسی که این سه ویژگی را داشته باشد، به کمال و شایستگی دست یافته؛ ولی فردی که از این ویژگی‌ها محروم باشد، به نقص و بدی دچار خواهد شد. همچنین، درجات مختلفی بین این دو حالت وجود دارد و سعادت یا شقاوت هر فرد به میزان این ویژگی‌ها بستگی دارد.